پدیده وحى

پدیده وحى

قسمت سوم

آية الله محمد‌هادى معرفت

 

 در نوبت پيشين درباره اولين
كيفيت وحى كه از طريق رؤياى صادق بود، مطالبى گفته شد و اينك ادامه بحث:

 × × × × × × × × × × × ×

 

 × 2 – وحى به پيامبر به
وسيله جبرئيل

 فرشته‏اى كه بر پيامبرصلى الله
عليه وآله وسلم نازل مى‏شد و وحى را به وى ابلاغ مى‏كرد، جبرئيل بود. جبرئيل، كلام
خدا را از راه گوش به پيامبر القا مى‏كرد. پيامبر گاهى او را مى‏ديد؛ دوبار او را
به صورت و هيأت اصلى و بارها او را به صورت “دُحْية خليفه كلبى” رؤيت كرد. گاهى
نيز پيامبر جبرئيل را نمى‏ديد و كلام وحى بر قلبش نازل مى‏شد، چنان كه در قرآن
آمده است:

 “نَزَلَ بِه الرُّوحُ
الاَمين عَلى قَلْبِكَ؛1 جبرئيل، وحى را بر قلب تو نازل كرد.

 كلام خداوند، در اين زمينه، در
قرآن اين چنين است:

 “وَ ما يَنْطِقُ عَنِ
الْهَوى اِنْ هُوَ اِلاَّ وَحْىٌ يُوْحى × عَلَّمَه شَديدُ الْقُوى ذُومَرَّةٍ
فَاسْتَوى × وَ هُوَ بِالاُفُقِ الاَعْلى × ثُمَّ دَنى فَتَدَلّى × فَكانَ قابَ
قَوْسَيْن أَوْ أَدْنى × فَأَوْحى اِلى عَبْدِه ما أَوْحى × ما كَذَبَ الْفُؤادُ
ما رَأى × أَفَتُمارُونَّه عَلى ما يَرى وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى عِنْدَ
سِدْرَة الْمُنْتَهى × عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى اِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما
يَغْشى ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى؛2 سخن از سر هوس نمى‏گويد، نيست اين سخن جز
از آنچه به او وحى مى‏شود. او را آن فرشته بس نيرومند تعليم داده است، صاحب نيرويى
كه استيلا يافت. و او به كناره بلند آسمان بود، سپس نزديك شد، بسيار نزديك شد، تا
به قدر دو كمان يا نزديكتر، و خدا به بنده خود هر چه بايد وحى كند وحى كرد، دل
آنچه را كه ديد دروغ نشمارد، آيا در آنچه مى‏بيند با او جدال مى‏كنيد او را ديگر
بار هم بديد، نزد سدرة المنتهى كه بهشت آرامگاه نزد آن ]درخت[ است، وقتى كه سدره
را چيزى در خود مى‏پوشيد، چشم خطا نكرد و از حدّ در نگذشت”.

 و نيز خداوند فرموده است:

 “إِنَّهُ لَقولُ رسولٍ
كَريم × ذى قُوَّةٍ عِنْدَ ذِى الْعَرْشِ مَكينٍ × مُطاعٍ ثمَّ أَمين × وَ ما
صاحِبُكُمْ بِمَجْنُون × وَ لَقَدْ رَآهُ بِالأُفُقِ الْمُبين؛3 اين سخن رسولى
بزرگوار است، نيرومند در نزد خداوند عرش، صاحب مكانت، آن جا مطاع امين است، و
همصحبت شما ديوانه نيست، هر آينه او را در افق روشن ديده است”.

 ابن مسعود مى‏گويد:

 “پيامبرصلى الله عليه وآله
وسلم فقط دوبار، جبرئيل را به صورت حقيقى و اصلى خود ديد، يك بار خواست كه وى را
در صورت اصلى ببيند. هنگامى كه او خود را به صورت اصلى نشان داد تمامى افق را
پوشاند. اما بار دوم در شب معراج بود كه جبرئيل حضرتش را به عالم بالا برد و آن،
در افق أعلى بود”.4

 صحيح اين است كه پيامبرصلى
الله عليه وآله وسلم يكبار جبرئيل‏عليه السلام را در ابتداى وحى، در غار حرا ديد.
در آن جا جبرئيل‏عليه السلام در صورت اصلى كه آفريده خداست ظاهر شد، در حالى كه
افق آسمان را از مغرب تا مشرق پوشاند كه پيامبر سخت در دهشت افتاد و از آن پس،
جبرئيل به صورت آدميان بر وى نازل مى‏شد و ديگر هيچ‏گاه جز به صورت انسانى زيبا در
برابر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم ظاهر نشد.

 بار دوم پيامبرصلى الله عليه
وآله وسلم خود از وى خواست كه خود را به صورتى كه خداوند او را آفريده است، نشان
دهد. همين كه جبرئيل به صورت اصلى خود، ظاهر شد، سراسر افق را پوشاند. آيه “وَ
هُوَ بِالأُفُقِ الأَعْلى” ناظر به ديدن بار اوّل و آيه “وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً
أُخْرى” ناظر به بار دومى است كه حضرت‏محمّدصلى الله عليه وآله وسلم جبرئيل را در
صورت اصلى ديده است.5

 

 × 3 – وحى مستقيم

 وحيى كه بطور مستقيم و بدون
وساطت فرشته انجام مى‏گرفت، بيش از دو نوع ديگر رخ داده است، بطورى كه اصحاب
پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم نقل كرده‏اند: هنگام نزول وحى، درد شديدى به
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم دست مى‏داد، حالت غش و بيهوشى بر وى ظاهر مى‏شد، سر
او به زير مى‏افتاد، رنگ صورتش تغيير مى‏كرد و عرق از بدنش جارى مى‏شد. حاضران در
جلسه نيز تحت تأثير اين وضع هولناك قرار مى‏گرفتند و بر اثر اين منظره ترسناك
سرهاى آنان نيز به زير مى‏افتاد. خداى متعال نيز فرموده است:

 “إنّا سَنُلْقى عَلَيْكَ قَوْلاً
ثَقيلاً؛6 ما گفتار سنگينى را به تو القا مى‏كنيم”.

 امام صادق‏عليه السلام نيز
درباره ؟؟ گفته است:

 “كان ذلك إذا جاء الوحى و
ليس بينه و بين اللّه ملك. فكانت تصيبه تلك السبتة و يغشاه ما يغشاة، لثقل الوحى
عليه، أمّا اذا أتاه جبرئيل بالوحى فكان يقول: هو ذا جبرئيل أو قال لى جبرئيل…؛7
در آن هنگام كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مورد خطاب وحى قرار مى‏گرفت و بين
او و خداوند فرشته‏اى واسطه نبود، بر اثر سنگينى وحى بر او، حالت غشوه‏اى نزديك به
حال خواب، به وى دست مى‏داد؛ امّا وقتى كه وحى به وسيله جبرئيل به او مى‏رسيد،
مى‏گفت: اين جبرئيل است و يا مى‏گفت: جبرئيل به من گفت..”.

 صدوق نقل مى‏كند:

 “إِنّ النّبي‏صلى الله
عليه وآله وسلم كان يكون بين أصحابه فيغمى عليه و هو ينصاب عرقاً، فإذا أفاقَ
]يقول:[ قالَ اللّه كذا و كذا و أَمَرَكم بكذا وَ نَهاكم عَنْ كذا. قال: و كان
يزعم أكثر مخالفينا انّ ذلك كان عند نزول جبرائيل. فَسُئِلَ الإمامُ الصّادق‏عليه
السلام عن الغشية الّتى كانت تأخذ النّبىصلى الله عليه وآله وسلم أكانت عند هبوط
جبرائيل؟ فقال: لا إنّ جبرائيل كان إذا أتى النّبىّ‏صلى الله عليه وآله وسلم لم
يدخل حتّى يستأذنه، و إذا دخل عليه قعد بين يديه قعدة العبد، و انّما ذاك عند
مخاطبة اللّه – عزّوجلّ – ايّاه بغير ترجمان و واسطة8؛ پيامبرصلى الله عليه وآله
وسلم بين اصحاب خود مى‏نشست كه ناگهان حالت غش به وى دست مى‏داد و عرق از وى
مى‏ريخت و پس از رفع اين حالت، مى‏گفت: خدا اينچنين فرمود و شما را به فلان كار
امر نمود و از فلان كار نهى كرد.

ادامه دارد

 

 پاورقيها:

 1 ) شعرا (26) آيه193.

 2 ) نجم (53) آيات 3 تا
17.

 3 ) تكوير (81) آيات 19 تا
21.

 4 ) مجمع البيان، ج9،
صفحات 173 و 175؛ تفسير صافى، ج2، ص618.

 5 ) مزّمّل (73) آيه5.

 6 ) محاسن البرقى، ص338؛
امالى شيخ، ص31؛ بحارالانوار، ج18، ص271.