روايت فضيلت

روايت فضيلت

گذرى بر زندگى و آثار و انديشه‏هاى آية الله
العظمى شاه آبادى

قسمت اول

غلامرضا گُلى زواره

 

 × ضرورت شناخت اين عارف مبارز

 

 علماى شيعه چراغهاى فروزانى بر
روى زمين هستند كه انسانها به وسيله روشنايى و فروغ اين پرتوهاى درخشان، هدايت
مى‏شوند و راه حق را از طريق باطل تشخيص مى‏دهند، اين دانشوران بنا به نص رواياتِ
منقول از اهل‏بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام جانشينان انبيا و وارثان اين
فرستادگان الهى هستند.1

 در سلسله كاروان فضيلت و قافله
حكمت و معرفت “آية اللّه العظمى شيخ محمد على شاه آبادى”قدس سره درخشندگى ويژه‏اى
دارد؛ چرا كه او علاوه بر آن كه قلّه‏هاى دانش را در رشته‏هاى حكمت، فلسفه، عرفان
و فقه فتح كرده بود، از نظر سجاياى اخلاقى، كمالات روحى و صفاى معنوى سيره
ائمّه‏عليهم السلام را در اذهان تداعى مى‏نمود. شيوه‏هاى تبليغى و مبارزات پيگير و
مستمر ايشان در برخورد با ستم، فساد و خلافكاريها، استمرار حركت انبيا را يادآور
مى‏شود. برجستگى ديگر اين حكيم از آن جهت است كه بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران و
احياگر مكتب اسلام در قرن معاصر؛ يعنى حضرت امام خمينى – رضوان الله تعالى عليه –
از محضر ايشان عرفان و حكمت را فرا گرفته و سخت تحت تأثير انفاس قدسيه‏اش بوده
است.

 امام خمينى در خصوص نحوه
آشنايى با ايشان چنين مى‏فرمايد:

 “من پس از آن كه توسط يكى
از منسوبين مرحوم شاه آبادى با ايشان آشنا شدم، از مدرسه فيضيه به دنبال ايشان
آمدم و اصرار مى‏كردم كه با ايشان يك درس داشته باشم و ايشان در ابتدا قبول
نمى‏كردند تا به گذر عابدين رسيديم و بالاخره ايشان كه فكر مى‏كردند من فلسفه
مى‏خواهم، قبول كردند، ولى من به ايشان گفتم كه فلسفه خوانده‏ام عرفان مى‏خواهم و
ايشان دوباره بنا را گذاشتند بر قبول نكردن و من باز هم اصرار كردم تا بالاخره
ايشان قبول كردند و من حدود هفت سال نزد ايشان فصوص و مفتاح الغيب خواندم”.2

 امام‏رحمه الله در مهارت فوق
العاده اين استاد، در تدريس عرفان چنين فرموده است: “ايشان مطلب را از شارح فصوص
بهتر بيان مى‏كرد”.3

 امام بزرگوار به پيروى از سنّت
و روش نيك سلف صالح، كتاب گرانسنگى تحت عنوان “چهل حديث” به رشته تحرير
درآورده‏اند كه فراغت از تأليف آن در سال 1358 ه.ق صورت گرفته است. ايشان در اين
اقيانوس حكمت و صحيفه معرفت كه مشحون از نصايح اخلاقى، حقايق عرفانى و ذخائر معنوى
اهل بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام مى‏باشد بارها از شيخ بزرگوار و استاد عاليقدر
و معلم اخلاقش با تجليل فراوان نام مى‏برد و جالب آن كه هر وقت به نام او مى‏رسد
لفظ “دام ظله” يا “روحى فداه” را پشت سر نام اين استاد ذكر مى‏كنند، اين عبارات كه
منتهاى تواضع حضرت امام را نسبت به روح باعظمت مربّى خود مى‏رساند و در متن اثر
ياد شده به كرّات مشاهده مى‏شود، خود بيانگر كمالات عرفانى و درجات معنوى آية
اللّه شاه آبادى است.

 آن روح قدسى در ضمن شرح حديث
دوم كه درباره ريا و اعمال و عبادات مى‏باشد چنين نوشته است:

 “… شيخ استاد ما – دام
ظله – مى‏فرمودند: ميزان در رياضت باطل و رياضت شرعى صحيح، قدم نفس و قدم حق است،
اگر سالك به قدم نفس حركت كرد و رياضت او براى ظهور قواى نفس و قدرت سلطنت آن
باشد، رياضت باطل و سلوك آن منجر به سوء عاقبت مى‏باشد. و دعواهاى باطله نوعاً از
همين اشخاص بروز مى‏كند و اگر سالك به قدم حق سلوك كرد و خداجو شد رياضت او حق و
شرعى است و حق تعالى از او دستگيرى مى‏كند… .”4

 و در شرح حديث چهلم كه در
تفسير “قل هو الله احد” و “اسم اعظم” خداست چنين از استاد خود نقل مى‏كند:

 “شيخ ما عارف كامل شاه
آبادى روحى‏فداه مى‏فرمودند كه: “هو در قل هو الله احد، برهان بر شش اسم و كمال
ديگرى است كه در سوره مباركه توحيد پس از اين كلمه مباركه ذكر شده است… .”5

 همچنين امام راحل‏رحمه الله در
كتاب “سرّالصّلوة” در بيان فرق سالك و واصل در نماز چنين مى‏فرمايند:

 “شيخ عارف كامل جناب شاه
آبادى روحى‏فداه مى‏فرمود: جميع عبادات، سرايت دادن ثناى حق – جلّت عظمته – است تا
نشئه ملكيه بدن، و چنان كه از براى عقل حظّى از معارف و ثناى مقام ربوبيّت است و
از براى قلب حظّى است و از براى صدر حظّى است كه عبارت از همين مناسك است. پس روزه
ثناى ذات حق است به صمديت و ظهور ثناى او به قدوسيت و سبوحيت است، چنان كه نماز كه
مقام احديت جمعية و جمعيت احدية دارد ثناى ذات مقدس است به جميع اسماء و صفات
انتهى ما افاد دام ظلّه‏عليه السلام”.6

 تجاذب و تجانس روحى و تواضع در
مقابل استاد باعث شد كه امام امّت درباره استاد عارف خويش چنين فرمايد: “من در
تمام عمرم مردى به اين لطيفى نديده‏ام، لطافت روحى عجيبى داشت”.7

 در بخشى از پيام امام
خمينى‏قدس سره كه به مناسبت شهادت حجةالاسلام والمسلمين شاه‏آبادى (فرزند آية
اللّه شاه آبادى) صادر فرمودند، آمده است: “اين شهيد عزيز علاوه بر آن كه خود
مجاهدى شريف و خدمتگزارى مخلص براى اسلام بود و در همين راه به لقاءاللّه پيوست
فرزند برومند شيخ بزرگوار ما بود كه حقّاً حق حيات روحانى به اين جانب داشت كه با
دست و زبان از عهده شكرش برنمى‏آيم…”.8

 پس جا دارد لحظاتى چند به
عنوان كسب فيض از محضر اين فرزانه انديشمند و ستاره فروزان و نوشيدن جرعه‏هايى از
چشمه معرفت او، زانوى ادب بر زمين زده زندگى بسيار آموزنده و سراسر تلاش و مبارزه
وى را از نظر بگذرانيم.

 

 × خانواده نيكوسرشت

  آية اللّه شاه‏آبادى در سال 1292 ه.ق در اصفهان در خانواده‏اى كه اهل
فضل و معرفت بودند، ديده به جهان گشود. پدرش آيةاللّه ميرزا محمد جواد مشهور به
حسين آبادى بود. اين روحانى وارسته از شاگردان برجسته مرحوم علامه شيخ محمد حسن
نجفى معروف به صاحب جواهر است و در تاريخ 1265 ه.ق از وى اجازه روايت گرفته همچنين
در نقل حديث از شيخ انصارى اجازه داشته است.

 آيةاللّه حسين آبادى به مدت
چهارده سال در تهران ساكن بوده و در مسجد سراج الملك واقع در خيابان جمهورى اسلامى
(شاه‏آبادسابق) به امامت و تدريس اشتغال داشته است، مرحوم حاج شيخ آقا بزرگ تهرانى
مى‏گويد: “در اين مسجد با وى نماز خوانده‏ام. بعد از آن ايشان به اصفهان مراجعت
نموده و در سال 1312 ه.ق فوت كرده و در تخت فولاد – تكيه آقا حسين خوانسارى – به
خاك سپرده شده است”.9

 آية اللّه حسين آبادى در
اصفهان اقامه حدود شرعى مى‏نمود، از اين جهت با مخالفت ناصرالدين شاه قاجار مواجه
گرديد و چون به هشدارها و تهديدهاى شاه قاجار وقعى ننهاد از اصفهان به تهران تبعيد
گرديد.

 مى‏گويند در مسيرى كه ايشان از
منزل به مسجد مى‏رفته‏اند، شخصى به نام “كنت ارمنى” مشروب فروشى داشته و شرابهاى
دربار قاجار از اين جايگاه تأمين مى‏شده است. يك روز به اتفاق جمعى از نمازگزاران
وارد آن مشروب سازى شده و به دست خويش خمره بزرگ مشروب را شكسته و درهم خرد
مى‏كند، همراهان به پيروى از وى نيز چنين مى‏كنند، وقتى خبر اين ماجرا به گوش شاه
قاجار مى‏رسد، از عمل آية اللّه حسين آبادى بشدت عصبانى شده به ايشان اعتراض
مى‏كند ميرزا محمد جواد براى شاه چنين پيام مى‏فرستد: “گمان مى‏كردم كه تو ناصر
دينى ولى حالا دانستم كه كاسر (شكننده) دينى”.10

 از آن مرحوم تأليفاتى در فقه،
اصول و غيره به يادگار مانده كه تنها از ميان آنها كتاب “ترتيب خلاصة الأقوال
للعلامة الحلّى” در سال 1312 ه.ق در اصفهان به حليه طبع آراسته شده است.

 از آية اللّه ميرزا محمد جواد
حسين آبادى هفت فرزند ذكور باقى ماند كه سه نفر از آنها به نامهاى “احمد”، “على
محمد” و “محمد على” موفق به تحصيل علوم اسلامى شدند و در شهرهاى اصفهان، تهران، قم
و نجف در لباس مقدّس روحانيت به ترويج دين مبين اسلام پرداختند.

 يكى از اين افراد، مرحوم “شيخ
احمد” متولد 1278 ه.ق مى‏باشد كه از اعاظم علما و اكابر و وعّاظ اصفهان بوده است.
يكى از شاگردانش آن ستوده خصال را در امورى همچون حافظه و تيزهوشى، احاطه بر فروع
فقهيه، عشق و علاقه به خاندان عصمت و طهارت و در جوانمردى و فرزانگى متفرّد مى‏داند.

 اين روحانى پاك سرشت در سنين
جوانى به درجه اجتهاد نائل آمد11 و از دانشورانى چون صاحب روضات الجنات و برادرش، “ميرزا
محمد‌هاشم خوانسارى” پنج اجازه داشت و در سن سى سالگى (سال 1308 ه.ق) پدرش ششمين
اجازه را برايش نوشت. نامبرده به مدّت نيم قرن در محله بيدآباد اصفهان به اقامه
نماز جماعت و ارشاد و هدايت مردم مشغول بود. سرانجام در سال 1357 ه.ق، در سن هشتاد
سالگى دارفانى را وداع گفت و در تخت فولاد اصفهان به خاك سپرده شد.

 بدين ترتيب آية اللّه شاه
آبادى در چنين بيت مقدّس و عالم پرورى به دنيا آمد و نشو و نما يافت.

 

 × تحصيلات و اساتيد

 

 آية الله شاه آبادى، نخست نزد
والد معظّم خود به فراگيرى مقدّمات علوم و تحصيلات ادبى و فقهى پرداخت سپس در حوزه
درس برادر بزرگ خود، آقا شيخ احمد مجتهد معروف – كه اجتهادش مورد اتفاق عموم بود –
كسب علوم حوزوى و معارف دينى را ادامه داد و از محضر علامه ميرزا محمد‌هاشم
خوانسارى چهار سوقى صاحب كتاب مبانى‏الاصول بهره‏مند شد. علوم رياضى را از آقا
ميرزا عبدالرزاق سرتيپ آموخت.

 به سال 1304 ه.ق هنگامى كه
پدرش مورد غضب ناصرالدّين شاه قاجار واقع شد و تبعيد گرديد در حالى كه دوازده بهار
را پشت سر نهاده بود به همراه والد خويش راهى تهران شد و در اين شهر تحصيل علوم
اسلامى را پى گرفت.

 در تهران فقه و اصول را از
محضر پرفيض حاج ميرزا حسن آشتيانى صاحب كتاب شرح‏رسائل (متوفاى سال 1319 ه.ق) و
فلسفه را نزد مرحوم ميرزا‌هاشم گيلانى (متوفا به سال 1332 ه.ق) تحصيل نمود.

 از جنبه‏هاى برجسته آية اللّه
شاه‏آبادى كمالات عرفانى وى مى‏باشد، اين رشته از معرفت را نامبرده نزد سيد الحكما
ميرزا ابوالحسن جلوه زواره‏اى (1314 – 1238 ه.ق) فرا گرفت،12 بنابر اين افرادى كه
جلوه را به عنوان مدرّس و ناشر صرف فلسفه مشّاء معرفى مى‏كرده‏اند، قضاوت درستى
ننموده‏اند و دليل بارز آن وجود چنين شاگردان عارفى است كه اين شاخه از علوم
اسلامى را نزد مرحوم جلوه آموخته‏اند، و مراتب عرفانى مرحوم شاه‏آبادى به حدّى است
كه حضرت امام خمينى‏قدس سره مجذوب اين صفاى معنوى و لطافت روحى مى‏شود.

 اين عارف وارسته در حالى كه
بيش از هيجده سال نداشت به درجه اجتهاد نايل گشت و از اساتيد خويش اجازه اجتهاد
دريافت نمود و سپس براى تكميل مراتب علمى به دارالعلم “نجف اشرف” رهسپار گرديد.

 

 × در جوار بارگاه
اميرمؤمنان‏عليه السلام

 

 يكى از انگيزه‏هاى عزيمت ايشان
به نجف اشرف اين بود كه در اين زمان كتاب كفايةالاصول – كه مبانى تازه‏اى از اصول
فقه در آن مطرح گرديده بود – انتشار يافت، مرحوم شاه آبادى به قصد آشنايى با مؤلف
اين اثر گرانسنگ؛ يعنى آخوند ملا محمد كاظم خراسانى و كسب فيض از محضر درس ايشان،
در سال 1322 ه.ق تهران را به قصد نجف اشرف ترك نمود. در نجف اشرف دو دوره درس
كفايه مرحوم آخوند – كه هر دوره آن حدود سه سال و نيم به درازا كشيد – را گذراند
به علاوه در درس مرحوم شيخ فتح اللّه شريعت اصفهانى معروف به شيخ الشريعه (متوفاى
1339 ه.ق) و مرحوم آيت الله ميرزا حسين خليلى (متوفاى 1326 ه.ق) شركت كرد و پس از
حدود هفت سال اقامت در نجف بعد از فوت آخوند خراسانى‏رحمه الله در حوزه نجف آشفتگى
ديد از اين جهت راهى سامرا گشت و ضمن تلمّذ نزد آيةالله ميرزا محمد تقى شيرازى (ميرزاى
دوم) خود نيز به تدريس
فقه و اصول و
فلسفه پرداخت به نحوى كه حوزه درسى ايشان از قوى‏ترين حوزه‏هاى درسى سامرا
گرديد.13

 مرحوم شاه آبادى اجازات
اجتهادى متعددى از اساتيد معظم خود داشتند كه ارزش معنوى و علمى آنها بر اهل بصيرت
پوشيده نيست ولى وقتى شخصى جهت ثبوت اجتهاد ايشان، تقاضاى رؤيت اين اجازات را
نمود، ايشان تمامى آنها را پيش روى يكى از اين متقاضيان از بين برد و گفت: “اجتهاد
در سينه من است نه در اين كاغذها” و اين خود حاكى از استقلال روحى، غناى فكرى و
اعتماد به نفس ايشان است.14

 آيت اللّه شاه آبادى پس از آن
كه به مراتب والاى اجتهاد و كسب توان و ملكه استنباط نائل مى‏گردد و اجتهاد او
مورد تصديق اعاظم و اكابر فقهاى وقت قرار مى‏گيرد، بعد از حدود يك سال اقامت در
سامرا تصميم به مراجعت به ايران مى‏گيرد كه با مخالفت شديد اساتيد حوزه‏هاى نجف و
سامرا رو به رو مى‏گردد، آنان به ايشان تأكيد مى‏كنند كه حضورشان در عراق واجب
است، اما بر خلاف اصرار فراوان ميرزاى دوم (ميرزاى شيرازى) به اصرار والده مكرّمه
خود، عراق را به قصد تهران ترك گفت. آورده‏اند ميرزاى شيرازى در حالى كه عصايش را
بر زمين مى‏كوبيده به وى مى‏فرمايد: “ميرزا محمدعلى، رفتن از عراق بر تو حرام است”
ولى آيةاللّه شاه‏آبادى به جهت بى‏تابى مادر در جواب آن فقيه مبارز مى‏گويد: “هم
اكنون براى من اقامت در عراق مقدور نيست” و در حالى كه قول مراجعت مجدد به عراق را
در اولين فرصت ممكن به ميرزاى شيرازى داده بود رهسپار ايران شد و پس از اقامت
كوتاهى در اصفهان به سوى تهران حركت نمود.

 حجةالاسلام والمسلمين انوارى
در اين خصوص مى‏گويد:

 “مرحوم آيةاللّه ميرزا
محمدعلى شاه‏آبادى از مراجع بزرگوارى بودند كه تحصيلاتشان بيشتر در نجف بود و
علماى نجف او را از آمدن به ايران منع مى‏كردند و تعبير بعضى از اساتيدشان اين
بوده است: اگر شما نجف را ترك كنيد در حوزه خلأ به وجود مى‏آيد، اما به هر صورت
ايشان به تهران آمدند و ديگر نتوانستند به نجف باز گردند. ايشان معاصر با آيةالله
العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى – مؤسس حوزه علميه قم – بودند، در عين حال به
گونه‏اى زندگى كردند كه خيلى‏ها نتوانستند او را بشناسند كه ايشان چه بزرگوارى
هستند و از لحاظ علمى چه مقام والايى دارند و قدرشان در زمان خودشان مجهول ماند”.15

 مرحوم شاه‏آبادى پس از ورود به
تهران مدتى در منزل خود به اقامه نماز جماعت پرداخت و بعد از مدّتى در
مسجدسراج‏الملك (واقع در خيابان ملّت) يعنى مسجدى كه پدرش در آن اقامه جماعت
مى‏كرد به اقامه نماز و ترويج و تبيين معارف اسلام پرداخت16 و چون در خيابان شاه
آباد سابق اقامت گزيده بود به شاه آبادى مشهورگرديد، آن عارف كامل در مدت هفده سال
اقامت در تهران به تبليغ دين و نشر تشيّع و مبارزه با نظام جور رضاخانى از طريق
سخنرانيها و جلسات درس و بحث پرداخت، تعبير شيخ آقا بزرگ تهرانى درباره اين بعد از
زندگى ايشان چنين است: “و كان قائماً بوظائف الشّرع”.

 

 × ستيز با استبداد

 

 يكى از ابتكارات آن فقيه
فرزانه تشكيل هيئتهاى مذهبى در منازل مى‏باشد كه بعدها به هسته‏هاى مقاومت عليه
نظام پهلوى تبديل گرديد، حجةالاسلام والمسلمين محيى الدّين انوارى در اين مورد
مى‏گويد:

 “پايه گذار و بانى
هيئتهايى كه در منازل تشكيل مى‏شد و هنوز هم تشكيل مى‏شود، ايشان بودند، اين
هيئتها در تبليغ و ترويج معارف اسلامى و همچنين مبارزات سياسى، نقش مهم و بسزايى
ايفا كردند، ايشان در اين هيئتهايى كه تشكيل دادند، شركت مى‏نمودند و معارف اسلامى
و مسائل سياسى را مطرح مى‏كردند، بعدها در جلسات اين هيئتها، بسيارى از ائمه
جماعات شركت مى‏كردند و سخن مى‏گفتند.”17

 اين مجتهد دورانديش با آن
ذكاوت و تيزهوشى كه داشت، قبل از آن كه رضاخان به قدرت برسد به ماهيت پليد او پى
برد و كراراً چهره وى را كه در نزد مردم به عنوان فردى دوستدار دين معرفى شده بود
افشا نمود. در آن روزها اين عنصر خودفروخته با پاى برهنه در جلو دسته‏هاى سينه‏زنى
به عزادارى مى‏پرداخت و خاك و گِل بر سر و صورت مى‏پاشيد و به دست بوسى علما
مى‏رفت و خود را حامى دينداران معرفى مى‏كرد، ولى آيةاللّه شاه‏آبادى همچون مرحوم
شهيد مدرّس، متوجّه بود كه اين نقاب فريبكارانه زودگذر و موقّتى است و رضاخان اگر
روى كار آيد با دين و ديانت و سنّتهاى مذهبى از در ستيز بر مى‏آيد.

 روزى مرحوم شاه آبادى درباره
رضا خان خطاب به شهيد آية اللّه مدرّس چنين گفت:

 “اين مردك، الآن كه به
قدرت نرسيده است اين چنين به دست بوس علما و مراجع مى‏رود و تظاهر به ديندارى
مى‏كند و از محبت اهل‏بيت دم مى‏زند لكن به محض آن كه به قدرت رسيد به همه علما
پشت مى‏كند و اول كسى را هم كه لگد مى‏زند خود شما هستيد”.

 و ديديم كه چگونه پيش بينى آن
عارف پرهيزگار درست از آب درآمد و رضاخان پس از آن كه تنگناهاى شديدى را براى
مدرّس فراهم ساخت و آن سيّد وارسته را تبعيد و زندان نمود، دستور داد وى را با
فجيعترين وضعى به شهادت برسانند.

 مرحوم شاه‏آبادى كه ماهيت پليد
و ضدّ اسلامى رضاخانى را بخوبى درك كرده بود، عقيده داشت كه: “اسلام از وجود دولت
وقت در خطر است” و لذا با آن مبارزه مى‏كرد، در ارتباط با ستيز ايشان با ستم؛ حضرت
امام‏خمينى‏قدس سره – كه هيچ كس به اندازه ايشان استاد را نشناخت – مى‏فرمايد:

 “مرحوم آيةاللّه شاه‏آبادى
علاوه بر آن كه يك فقيه و يك عارف كامل بودند يك مبارز به تمام معنى هم بودند”.18

 رضا خان پس از آن كه به قدرت
رسيد براى درهم كوبيدن قدرت روحانيّت به هيچ كس اجازه روحانى شدن نداد و تنها
تعداد معيّنى را مجاز به ملبّس شدن به لباس مقدّس روحانيّت دانست كه آنها هم
مى‏بايست از جانب دولت اجازه كتبى مى‏داشتند، در همان وقت آيةاللّه العظمى
شاه‏آبادى سعى مى‏كرد فرزندان خود را به اين لباس درآورد كه اين خود يكى از طرق
مبارزه با حكومت وقت تلقّى مى‏گرديد. حجةالاسلام والمسلمين انوارى طىّ سخنانى
مى‏گويد:

 “مرحوم شاه آبادى از
افرادى كه در تهران با قاطعيّت در برابر رضاخان ايستاده بود و در شرايطى كه رضاخان
تمام مساجد و منبرها را تعطيل كرده بود، هيچ گاه مسجد و منبر و سخن گفتنش قطع نشد
و من در سالهاى 1325 و 1326 ايشان را درك كردم…”.

 از ديگر جنبه‏هاى مبارزاتى اين
مجتهد عارف تحصّن در حرم حضرت عبدالعظيم‏عليه السلام بود كه در اعتراض به جنايات
بيش از حدّ رضاخانى صورت گرفت، در اين تحصّن كه يازده ماه طول كشيد حجةالاسلام
والمسلمين حاج ميرزا محمد قمى معروف به حجت‏الاسلامى و يكى ديگر از علماى عصر،
ايشان را همراهى مى‏كردند.

 آيةاللّه شاه آبادى در اين
مقاومت منفى به عناوين مختلف عليه حكومت وقت تبليغ مى‏كرد. ايشان در دهه عاشوراى
همان ايّام در صحن مطهر امامزاده حمزه‏عليه السلام كه همه ساله مراسم “شبيه‏خوانى”
برگزار مى‏شد مانع تعزيه گرديد و مجلس را به كانون وعظ و روضه‏خوانى تبديل نمود و
شخصاً در آن مجلس تمام دهه را به منبر رفته و جالب آن است كه در هر جلسه يك موضوع
را سه مرتبه تكرار مى‏نمودند و بالأخره در آخرين سخنرانى خود، چنين فرمود: “خدايا
تو شاهد باش كه من به علماى اعلام در نجف اشرف و قم و مشهد و اصفهان و ساير بلاد
نوشتم و بر آنها حجّت را تمام كردم، در اين ده شبانه روز هم – اگر اين مرتبه را
بگويم – جمعاً سى مرتبه گفته‏ام و براى اقشار مختلف نيز اتمام حجّت كردم كه اين
چاروادار (رضاخان) با من دشمنى و عناد ندارد، اين با قرآن و اسلام مخالف است و چون
من و امثال من را حامى و حافظ اسلام و قرآن مى‏داند، مخالفت مى‏كند. اگر به او
مهلت داده شود، اسلام و قرآن را در اين مملكت از ريشه خشك خواهد كرد”.19

 به هر جهت بعد از قريب يازده
ماه، گروهى از علماى تهران و ديگر شهرهاى ايران به حرم حضرت‏عبدالعظيم‏عليه
السلام‏رفته از ايشان خواستند به تحصّن خود خاتمه دهد، آن مرحوم پس از آن كه مى‏بيند
كه با كمال تأسّف و تأثّر پايه‏هاى‏حكومت رضاخانى استوار شده، ادامه تحصّن خود را
جايز ندانسته و به شرط خروج از تهران كه آن را مركز ظلم و كانون ستمگرى مى‏دانست،
دعوت علما را اجابت نمود و به تحصّن خويش پايان داد. ادامه دارد

 

 پى
نوشتها:

1 ) در حديثى از رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم آمده است:
أَلعُلَماء مَصابيح الارضِ و خلفاء الأَنبياء و ورثتى و ورثةالأنبيا؛ دانشمندان،
چراغهاى فروزان زمين و جانشينان پيامبرانند اين افراد وارث من و وارث ديگر انبيا
هستند” (كنزالعمال، حديث 28677).

 2 ) ويژه نامه سالگرد رحلت
آيةاللّه العظمى محمد على شاه‏آبادى، ضميمه نشريه نبأ ارگان حوزه علميه شهيد
شاه‏آبادى، ص2.

 3 ) همان، ص3.

 4 ) حضرت امام خمينى‏قدس
سره ، چهل حديث، ص36.

 5 ( همان، ص549.

 6 ( امام خمينى، سرالصّلوة
يا صلوة العارفين و معراج السّالكين، ص31.

 7 ( به نقل از استاد
فاطمى‏نيا در سمينار دبيران دينى (خواهران) در تابستان 1369، ن ك: مجله رشد معارف
اسلامى شماره 14 – 15 پاييز و زمستان 1370، حجت الاسلام و المسلمين انوارى هم به
اين نكته اشاره دارد، ن ك: يادنامه شهيد حاج شيخ مهدى شاه‏آبادى، ص8.

 8 ( صحيفه نور، ج18، ص267.

 9 ( نجوم امت)6(، مجله نور
علم، شماره9، فروردين ماه 1364، ص 126.

 10 ( مجله پيام انقلاب،
شماره 162، خرداد ماه 1365، ص52.

 11 ( در برخى منابع آمده
كه وى قبل از رسيدن به سن بلوغ درجه رفيع اجتهاد را كسب كرده است.

 12 ( غلامرضا گلى زواره،
ميرزا ابوالحسن جلوه، حكيم فروتن، معاونت پژوهشى سازمان تبليغات اسلامى، ص87.

 13 ( ويژه‏نامه، همان،
ص‏اول.

 14 ( پيام انقلاب، همان،
ص53.

 15 ( يادنامه اربعين شهيد
حجةالاسلام والمسلمين حاج شيخ مهدى شاه‏آبادى، انجمن اسلامى الغدير، ص8.

 16 ( مجله نور علم، همان،
ص128.

 17 ( ويژه‏نامه، همان، ص2.

 18 ( رجال اصفهان، ص80.

 19 ( يادنامه شهيد شاه
آبادى، ص8.