مفاتيح ترنم




تو زهرايى (س)
چه گويم در مقام تو, تو اى روح اهورايى
تو نور چشم خورشيدى, تو زهرايى, تو زهرايى
بهار سبز توحيدى, شميم ياس اميدى
شب ما را تو خورشيدى, بشير صبح فردايى
بتاب اى زهره زهرا(س), چراغان كن شب ما را
تو ماه عالم افروزى, تو مهر عالم آرايى
تو عطر ناب مهتابى, تو روح روشن آبى
تو مانند غزل, نابى, تو رويايى, تو رويايى
پر از ايهام و ايجازى, پر از رمزى, پر از رازى
سوال بى جوابى تو, معمايى, معمايى
بهشتى سيرتى اى گل, محمد صورتى, اى گل
تو جمع عصمت و عشقى, تو سيب باغ مولايى
نبوت را تويى دختر, ولايت را تويى همسر
امامت را تويى مادر, تو زهرايى, تو زهرايى
تو بوى غربتستانى, نسيمى از نيستانى
فدك گوياترين شاهد, تو مظلومى, تو تنهايى
به وصفت اى گل پرپر, ندارم واژه اى ديگر
چه توصيفى از اين بهتر: تو زهرايى, تو زهرايى
رضا اسماعيلى

سپيدار
عشق هر روز به تكرار تو برمى خيزد
اشك هر صبح به ديدار تو بر مى خيزد
اى مسافر به گلاب نگهم خود هم شست
گرد و خاكى كه ز رخسار تو بر مى خيزد
مگر اى دشت عطش نوش گناهى دارى
كآسمان نيز به افكار تو بر مى خيزد؟
تو به پاخيز و بخواه از دل من برخيزد
حتم دارم كه به اصرار تو بر مى خيزد
شعر مى خوانم و يك دشت, غم و آهن و آه
از گلوى تر نيزار تو بر مى خيزد
مگر آن دست چه بخشيد به آغوش فرات
كه از آن بوى علمدار تو بر مى خيزد
پاس مى دارمت اى باغ كه هر روز بهار
به تماشاى سپيدار تو بر مى خيزد
اى كه يك قافله خورشيد به خون آغشته
بامداد از لب ديوار تو برمى خيزد
كيستم من كه به تكرار غمت بنشينم
عشق هر روز به تكرار تو بر مى خيزد
سعيد بيابانكى
(برگرفته از كتاب نيمى از خورشيد)

ابرهاى معجزه
اى ابرهاى معجزه توفان بياوريد
يك مشت خاطرات پريشان بياوريد
يك كاسه از طراوت آن دست هاى سبز
يا از گلوى تشنه باران بياوريد
اى بادهاى غم زده ديگر دلم گرفت
بويى زخاك پاى شهيدان بياوريد
گفتند با تمام وقاحت به آسمان
بر سفره هاى خالى ما نان بياوريد
با آن همه ستاره روشن كسى نگفت
من سيب سرخ دارم و ايمان بياوريد
اى كوچه هاى سنگى بن بست حاليا
چرخى زنيد و رو به خيابان بياوريد
من مى روم به سمت صميمانه حيات
آيينه, شمعدانى و قرآن بياوريد
پس با تمام حنجره ام جار مى زنم
ايمان به انتهاى زمستان بياوريد
صادق رحمانى

خلوت دريايى
اشك ها اى اشك ها اى اشك ها
باز گوييدم حديث مشك ها
آتش ليلايى ام گل كرده است
خلوت دريايى ام گل كرده است
خون من بوى شقايق مى دهد
بوى عاشوراى عاشق مى دهد
روح من دلداده زنجيرهاست
چشم هايم تشنه شمشيرهاست
اين منم آيينه سان دلباخته
خانه در آغوش توفان ساخته
اين منم يك آسمان, تير بلا
اين منم شور عطش تا كربلا
آى دريا, وادى آتش كجاست؟
تيغ هاى تشنه سركش كجاست؟…
فصل من فصل عطشناكى, كوير
فصل من در حسرت جام غدير
فصل آن جا بوى احمد مى دهد
بوى آغوش محمد مى دهد
بوى زينب, بوى سجاد و حسين
بوى اكبر, بوى فرياد و حسين
بوى مشك و دست هاى سبز سبز
بوى اشك و كربلايى سبز سبز
خيمه ها در آتش عشق حسين
چشمه ها دردى كش عشق حسين
هر طرف غوغاى آب و تشنگى
آسمان و آفتاب و تشنگى
اسب هاى بى سپهدار آمده
دست هاى بى علمدار آمده
فاطمه وكيلى

پاورقي ها: