آمريكا و قضيه ايران


قسمت دوم

در مقالت پيشين گفته شد كه اشغال نظامى ايران در جنگ جهانى دوم و حضور مقتدرانه امريكايى ها و ((متفقين)) هم زمان با آغاز به كار شاه جوان و نبودن خاطرات سوء از امريكاييان در ذهن مردم ايران, فرصت مناسبى بود تا آنها بتوانند زمينه هاى حضور خود در ايران را بيابند و از طريق انعقاد قرار دادهاى نظامى, تجارى و غيره موقعيت خود را تحكيم بخشند. البته دركى واقع بينانه كه امريكايى ها از نقش برجسته موقعيت ((ژئوپلتيكى)) ايران و اهميت نفت در سرنوشت آينده بشر و وجود ذخاير عظيم منطقه خليج فارس داشتند در سرعت بخشيدن به تحكيم چنين موقعيتى موثر بود.
در همين دوره بود كه سطح روابط سياسى ايران و امريكا نيز به سطح سفارت ارتقا داده شد و دو كشور اقدام به تإسيس سفارت در سال 1944م در كشورهاى يكديگر نمودند.(1) امريكا هم چنين تعداد سربازان و نفرات خود را دائما افزايش مى داد به طورى كه در سال 1943م به حدود 30000 نفر رسيدند. در خلال جنگ و بعد از آن امريكا سعى در به دست آوردن امتياز نفت ايران را داشت, ولى عموما انگلستان مانع اين امر مى شد, ولى امريكا در جهات ديگر موقعيت خوبى در ايران به دست آورد.
جنگ جهانى به پايان رسيد. به تدريج رقابت و بدگمانى بين برندگان جنگ بروز كرد. الگوى رقابت سنتى گذشته دچار تحول شده بود و امريكا به عنوان نيروى جديد و قدرتمند در صحنه باقى ماند, در حالى كه انگليس ناتوان شده بود. بنابراين امريكا در كنار انگليس جبهه جديدى در مقابل شوروى گشود, زيرا مسإله گسترش شوروى به پيرامون آن از دل مشغولى هاى عمده قدرت دريايى (امريكا و انگليس) بود. از اين رو امريكا رسما در سال 1947م (12 مارس), سياست خود را درباره جلوگيرى از گسترش ((كمونيسم)) اعلام داشت و بدين ترتيب جنگ ايدئولوژيك بين ليبرال دموكراسى غرب و كمونيسم شرق به رهبرى امريكا و شوروى آغاز شد و يك دوره چهل ساله ((جنگ سرد)) را شكل داد.
سياست مزبور كه به ((دكترين ترومن)) معروف است به كوشش او در سال 1947م در مقابل كنگره امريكا اعلام شد(2) و هدف اصلى از آن جلوگيرى از گسترش كمونيسم و حمايت از ملل آزاد اعلام شده بود و مسائلى از قبيل حفاظت از نفت خاورميانه و كمك به كشورهاى پيرامونى شوروى نظير تركيه, يونان, ايران و جز آن مورد توجه قرار داشت. نظريه مزبور در چارچوب طرح ايجاد سد نفوذ ((سياست كانتين منت)) امريكا قرار داشت. نظريه مزبور بر پايه نظريه ژئوپلتيكى ((اسپايكن)) قرار داشت كه در نظريه خود منطقه حاشيه و يا ((ريملندRimland(( را مهم تلقى كرد كه با تصرف آن يا كنترل آن از سوى هر قدرت جهانى مى توانست موازنه قدرت را به نفع خود تغيير دهد. اين نظريه در كتابى كه سال 1944م به چاپ رسيد, منعكس شده است.(3) لذا امريكايى ها خطر گسترش شوروى را در اين منطقه جدى گرفتند و سياست جلوگيرى از نفوذ آن را به مورد اجرا گذاشتند و كشورهاى واقع در اين منطقه در نگرش استرتژيكى امريكا اهميت زيادى پيدا كردند كه ايران نيز در حساس ترين بخش اين منطقه قرار داشت. (ايران بخش نازك كمربند ريملند را آن هم در شمال مخزن انرژى آينده جهان, يعنى خليج فارس تشكيل مى داد.)
شوروىها نيز پس از جنگ جهانى دوم در خروج خود از ايران جدى نبودند و در شمال ايران و آذربايجان استقرار داشتند. اين اقدام شوروى از سوى امريكايى ها تهديد ريملند تلقى مى شد, لذا با هشدار جدى ((ترومن)) رو به رو شدند كه ((ترومن)) به ((استالين)) هشدار داد در صورت عدم خروج, متوسل به حمله اتمى به شوروى خواهد شد(4) كه استالين ناگزير از تخليه نيروى خود از شمال ايران شد.
به دنبال اعلام اين دكترين, ايران در كانون توجه امريكا قرار گرفت و زمينه سازىهاى قبلى نيز امكان تثبيت موقعيت امريكا را در ايران فراهم مى كرد. بر همين اساس, در 20 ژوئن 1947م موافقتنامه نظامى بين امريكا و ايران به امضا رسيد (14 مهر 1326), كه بر طبق آن بازسازى و بهبود وضع ارتش ايران و اختصاص كمك هاى نظامى و تمديد مإموريت مإمورين نظامى قرار داد 1943م را شامل مى شد طبق اين قرارداد هم چنين مى بايست اداره مستشارى در ارتش ايران تإسيس شود و هيئت امريكايى به عنوان ((مستشار)) در ارتش به استخدام درآيند.(5) از طرفى ديگر پس از اين قرارداد اعتبارى به مبلغ 25 ميليون دلار براى تإمين مايحتاج نظامى ارتش در اختيار ايران قرار داده شد. و به دنبال آن در 6 دسامبر 1947م وزارت امور خارجه امريكا رسما حمايت خود را از آزادى و حاكميت ايران اعلام كرد و دفاع از ايران را وظيفه خود دانست. اين قرارداد مورد اعتراض شوروى قرار گرفت و آن را مغاير با مفاد قرار داد 1921م بين ايران و شوروى دانست كه ايران نيز متقابلا به اعتراضيه شوروى پاسخ داد.(6) البته عدم تصويب قرارداد نفت ايران و شوروى در مجلس شوراى ملى در تاريخ 29 مهر 1326 نيز بى تإثير در اعتراض شوروى نبود.
اين تحولات در مراحل آغازين ((جنگ سرد)) در سطح بين المللى راه را براى نفوذ و استحكام حضور امريكا در ايران هموار مى كرد و باعث غلطيدن ايران به دامن بلوك غرب و همسويى آن با استراتژى بحرى مى شد. حوادث پس از جنگ جهانى و سيال بودن نظام قدرت و ژئوپلتيك جهانى بر ايران نيز تإثير گذاشته بود و فرصت مناسبى را براى فعاليت گروه ها و احزاب سياسى در ايران فراهم كرده بود. كه فعاليت هاى سياسى گروه هاى مذهبى و حادثه 30 تير و گروه هاى چپ و راست, و ملى شدن صنعت نفت و نظاير آن در همين دوران شكل گرفت; و نهايتا به سقوط دولت ملى و كودتاى 28 مرداد 1332ش به وسيله امريكا در ايران انجاميد. زيرا امريكا با نفوذ قوى در دستگاه نظامى, امنيتى, ادارى و مالى و جز آن توانست جريان پوياى سياسى ايران را به سوى تثبيت يك نظام سياسى وابسته كه در رإس آن شاه جوان قرار داشت سوق دهد.
حوادث پس از كودتا راه را براى حضور و نفوذ امريكا بيش تر باز كرد و كارشناسان و مستشاران امريكايى وارد اركان مختلف سياسى, نظامى, اقتصادى و برنامه ريزى كشور شدند و حوادث و تحولات ايران را در جهت منافع خود هدايت نمودند.
آنها در سال 1954م امتياز نفت ايران را كسب كردند. چيزى كه در دوره قبل از كودتا عملا براى آنها مقدور نشده بود و بدين ترتيب بر صنعت نفت ايران نيز دسترسى پيدا كردند. امريكا در چارچوب طرح عمومى خود مبنى بر ايجاد رفورم اجتماعى, اقتصادى در جوامع و كشورهاى وابسته جهان سومى در امريكاى لاتين, افريقا و آسيا, به بررسى وضعيت ايران پرداخت. و اقدام به طراحى برنامه اى براى ايجاد دگرگونى در ساخت و بافت اقتصادى, اجتماعى و فرهنگى ايران نمود تا وابستگى ايران را به دنياى سرمايه دارى غرب و تبديل شدن آن به بازار مصرف غرب و امريكا تسريع نمايد. آنها طرح معروف انقلاب سفيد را به دست شاه بر ايران تحميل نمودند تا از طريق آن امكان تحول در ايران فراهم آيد.
اجراى طرح مزبور براى آنها مفيد بود و باعث وابستگى اقتصادى, فرهنگى ايران به غرب و تبديل آن به سرمايه دارى پيرامونى گرديد. ساختارهاى اقتصادى, اجتماعى و فرهنگى اكولوژيك ايران به هم ريخت. نظام روابط سكونت گاه هاى شهرى و روستايى متزلزل شد. مهاجرت روستائيان, تشديد مشكلات شهرنشينى و روستانشينى و عشايرى, رشد نمايندگى هاى شركت هاى صنعتى و تجارى بين المللى (چند مليتى), بى هويتى فرهنگى, افزايش نيازهاى ملى به خارج از مرزها و نظاير آن پيامدهاى اجراى طرح مزبور بود.
تشديد وابستگى ايران به امريكا و غرب و گسترش نابسامانى هاى اقتصادى و اجتماعى, از يك سو و گسترش اختناق از سوى ديگر نهضت جديدى را در سال 1342هـ.ش به رهبرى امام خمينى(ره) پرورش داد. اين نهضت ظاهرا سركوب شد, ولى در فرآيند تشديد اختناق رشد كرد. رژيم شاه و امريكا فعاليت دستگاه هاى اطلاعاتى و پليسى را گسترش داد و صداهاى آزادىخواهى را خاموش كرده و نيروهاى انقلابى را به شدت سركوب مى كردند.
همزمان تحول بين المللى جديدى در منطقه بروز نمود و آن تصميم انگلستان براى خروج از منطقه شرق سوئز و خليج فارس بود. اين اقدام به ايجاد خلا قدرت در منطقه مى انجاميد كه مى توانست از سوى شوروى پر شود, ولى امريكا جاىگزين مناسبى بود, لذا با عقب نشينى انگليس در سال 1971م. از منطقه, امريكا بلافاصله آن را تحويل گرفت و موقعيت ((شاه)) در منطقه بهبود يافت. امريكا پس از شكست سياست هايش در ويتنام به خوبى دريافته بود كه حضور نظامى مستقيم هم هزينه سنگينى براى او دارد و هم حساسيت هاى ضد امريكايى را دامن مى زند. لذا سياست خود را كه به سياست ((نيكسون)) معروف است تغيير داد. بر اساس اين سياست جديد امريكا به جاى حضور مستقيم سعى بر انتخاب قدرت هاى محلى و منطقه اى به عنوان ژاندارم آن داشت تا از طريق آنها بتواند منطقه را كنترل نمايد. به اين دليل در منطقه خليج فارس و جدار نازك ريملند دو كشور ايران و عربستان نامزد شدند كه با بررسى وزن ژئوپلتيكى آنها ايران موقعيت برترى داشت لذا ايران و شاه به عنوان ژاندارم منطقه برگزيده شد.(7)
به دنبال تصميم انگلستان در سال 1971م مبنى بر عقب نشينى و خروج از منطقه ((شرق كانال سوئز)) خلا قدرت مسلط جهانى در منطقه قابل پيش بينى بود كه در صورت نبود قدرت رقيب, در منطقه گستره خليج فارس و جنوب غرب آسيا توسط قدرت شوروى پر مى شد, ولى حضور امريكا از اواسط دهه 1930م موجب شده بود كه پايه هاى نفوذ آن در منطقه تثبيت شده باشد و ديگر براى آنان جاى هيچ نگرانى وجود نداشت. استراتژى بحرى, با اطمينان خاطر, به جابه جايى قدرت در منطقه دست زد و امريكا به جاى آن نشست و مسئوليت كنترل منطقه اى و جلوگيرى از نفوذ شوروى را به دست گرفت. در فاصله بعد از جنگ جهانى دوم (1945 تا 1971م) تا خروج انگلستان, به مدت 25 سال امريكا و انگلستان به عنوان اجزاى اصلى استراتژى بحرى مشتركا امنيت و كنترل منطقه و به عبارتى جلوگيرى از نفوذ شوروى را به عهده داشتند. اين دوره كار مشترك, كارآموزى خوبى براى امريكا محسوب مى شود, كه توانست بدون ايجاد خلل در توازن قدرت جهانى مسئوليت منطقه را به دست بگيرد.
پس از 1971م الگوى رقابت دو استراتژى برى و بحرى به رهبرى شوروى و امريكا ادامه يافت. پيش از آن اين الگو بين شوروى و انگلستان برقرار بود, ولى از اين زمان به بعد در قدرت مسلط استراتژى برى تغيير ايجاد نشد, ولى در قدرت مسلط استراتژى بحرى تغيير اساسى نه تنها در منطقه بلكه در كل جهان به وجود آمد و امريكا توانست رهبرى استراتژى بحرى را با كشورهاى انگليس, هلند, فرانسه, ايتاليا و جز آنها در كل جهان به دست بگيرد و اين نقش را كماكان در عهده خود نگاه دارد.
همزمان با به چنگ گرفتن كنترل منطقه جنوب غرب آسيا و خليج فارس به جاى انگلستان, امريكا سرگرم سامان دهى به استراتژى سياسى جديدى در كل جهان براساس تجارب جنگ ويتنام بود كه بر اساس آن حضور مستقيم امريكا در مناطق جغرافيايى و ژئوپلتيكى جهان كم رنگ مى شد و كنترل منطقه اى از طريق مإموران و عوامل محلى و منطقه اى سازگار با استراتژى بحرى و امريكا عملى مى گرديد. بر اساس راهبرد جديد كشورهاى محورى مناطق ((ژئوپلتيكى)) جهان بايد مشخص شده و پيوندهاى ژئوپلتيكى آنها با امريكا تقويت گردد.
در منطقه ژئوپلتيكى خليج فارس, دو كشور ايران و عربستان از سوى استراتژى مزبور جلب نظر كرد كه هر دو بر اساس پيوندهاى ژئوپلتيكى دوران جنگ جهانى دوم با استراتژى بحرى و امريكا هم سويى و تجانس داشتند. در واقع هر دو مى توانستند نقش منطقه اى مورد نظر استراتژى سياسى امريكا را به عهده بگيرند, اما ايران و عربستان از توازن ژئوپلتيكى برخوردار نبودند و از آن جايى كه كشور برخوردار از وزن ژئوپلتيكى بالاتر مى تواند نقش هاى موثر منطقه اى را ايفا نموده و رهبرى آن را به دست گيرد, امريكا ايران را بر عربستان ترجيح داد.
اين تصميم در داخل و خارج ايران بازتاب هايى به همراه داشت. نظير تقويت پيوندهاى ژئوپلتيكى ايجاد شده از گذشته, افزايش قدرت و خشونت دستگاه هاى امنيتى و سياسى نظير ساواك, انهدام سازمان هاى سياسى مخالف به منظور تقويت موقعيت رژيم شاه, سرمايه گذارىهاى شركت هاى چند مليتى, تشديد و توسعه وابستگى اقتصادى ايران به غرب (امريكا و اروپا), حضور جدىتر امريكا در دستگاه هاى نظامى, امنيتى, سياسى اقتصادى و برنامه ريزى ايران, واگذارى و توسعه فرصت ها براى ايفاى نقش منطقه اى توسط رژيم شاه; نظير واگذارى امنيت تنگه هرمز و خليج فارس به ايران, حضور فعال تر ايران در مبارزه با چريك هاى چپ گراى ظفار و عمان, برخورد نظامى بين ايران و عراق(8) آوارگى و اخراج ايرانيان مقيم عراق, طرح ادعاهاى بى ربط از سوى عراق درباره سه جزيره خليج فارس و نظاير آن.
الگوى رقابت استراتژهاى زمينى و دريايى در سطح جهانى, از يك سو و اتخاذ سياست جديد امريكا در مناطق ژئوپلتيكى از سوى ديگر, باعث گرديد كه رقابت مزبور تجلى منطقه اى پيدا كند و هر كدام از قدرت هاى دو استراتژى فوق عوامل منطقه اى خود را در خليج فارس دريابند و تقويت نمايند. به دنبال تقويت پيوندهاى ژئوپلتيكى ايران و امريكا از سال 1971م شوروى نيز از وجود ((عراق)) در منطقه به عنوان ((يك عامل)) استفاده نمود و پيوندهاى ژئوپلتيكى خود را با آن گسترش داد. البته اختلافات گذشته ايران و عراق بر سر مسائل دو جانبه, زمينه مساعدى براى تعلق آنها به يكى از دو استراتژى جهان را فراهم كرده بود. در واقع اين حوادث الگوى رقابت و درگيرى ايران و عراق را نيز دچار تحول نمود و آن را از شكل محلى خارج نموده و بعدى بين المللى و جهانى نيز بدان افزود; بدين صورت كه هر يك از آنها متكى به يكى از قدرت هاى رقيب جهانى بودند و تجلى گاه الگوى رقابت دوره جنگ سرد بين امريكا و شوروى. ايران با امريكا, و عراق با شوروى در همين مقطع تاريخى بود كه امريكا با ايران قرارداد نظامى منعقد نمود كه به موجب آن ارتش ايران در قبال 24 ميليارد دلار از سوى امريكا تقويت مى شد, نظير احداث پايگاه چاه بهار, هواپيماهاى اف16, آواكس, موشك هاى فونيكس و جز آن.
متقابلا عراق و شوروى نيز در سال1972م قرار داد پانزده ساله قابل تمديد امضا نمودند و شوروى توانست از طريق پايگاه ((ام القصر)) در خليج فارس حضور پيدا نمايد.
سال هاى اوليه دهه 1970 (2ـ1971م) را بايد نقطه عطف تاريخى در سرنوشت سياسى, اجتماعى, فرهنگى و استراتژيكى منطقه ژئوپلتيكى خليج فارس به حساب آورد.
در كنار اين تحولات امريكا بر تقويت پيمان نظامى ((سنتو)) نيز تإكيد داشت. اين پيمان كه در سال 1955م بين ايران, عراق, تركيه, پاكستان و انگلستان در بغداد منعقد شد, پس از كودتاى 1958م عراق دچار مشكل گرديد, زيرا عراق از آن پيمان خارج شد انگلستان نيز به لحاظ ترك كردن منطقه, تصميم به خروج از اين پيمان گرفت, لذا پيمان ((سنتو)) به يك پيمان سه جانبه ايران, تركيه و پاكستان در بخش حساس ريملند و كمربند محاصره شوروى تبديل شد و امريكا از آن براى ايجاد سد در مقابل شوروى و كمونيسم استفاده مى كرد.
اگرچه سال هاى آغازين دهه هفتاد را بايد يكى از نقاط عطف تاريخى منطقه به حساب آورد, سال هاى پايانى دهه مزبور نيز نقطه عطف بزرگ ديگرى در تاريخ منطقه ژئوپلتيكى خليج فارس محسوب مى شود, زيرا حوادث تعيين كننده ديگرى در آن بروز كرد كه نه تنها سيماى سياسى و ژئوپلتيكى منطقه را دگرگون كرد, بلكه بر نظام جهانى تإثيرها و پيامدهاى تعيين كننده اى داشت.
در دسامبر 1979م شوروى به افغانستان حمله كرد و كابل را اشغال نمود. بدين ترتيب رخنه اى در سد نفوذ شوروى به سمت جنوب ايجاد شد و آمريكايى ها را به هراس انداخت.(9) از سويى ديگر انقلاب اسلامى در 1979م در ايران به پيروزى رسيد و رژيم شاه كه متحد بزرگ و ژاندارم منطقه اى امريكا بود, سقوط كرد و سد نفوذ شوروى در نازك ترين جدار آن شكست و از ديد امريكايى ها خطر نفوذ شوروى به جنوب و تصرف منطقه استراتژيك خليج فارس قطعى بود. تلاش امريكايى ها براى اعاده حضور و نفوذ در ايران به دليل سياست هاى نادرست و ناآگاهى از انقلاب اسلامى با شكست روبه رو شد و تقابل و تضاد ايران انقلابى با امريكا به سرعت رشد نمود و از قلمرو دولت ها خارج شد و ملت ها را نيز در بر گرفت.
به دنبال آن برژينسكى مشاور امنيتى كاخ سفيد تئورى معروف ((طاق بحران)) و يا ((هلال بحرانى)) را ارائه داد و لزوم تجديد نظر در سياست هاى منطقه اى امريكا را يادآور شد.(10) در سال 1980م كارتر, رئيس جمهورى امريكا در موضع گيرى جديدى سياست امريكا را در قبال تحولات منطقه بدين شرح اعلام كرد:
((سياست ما در خليج فارس بايد مطلقا براى همه روشن شود: هرگونه تلاش از جانب هر قدرت خارجى براى كنترل و تسلط بر منطقه خليج فارس به منزله تهاجم به منافع حياتى ايالات متحده امريكا تلقى خواهد شد و چنين تهاجمى با تمام امكانات, از جمله قواى نظامى دفع خواهد شد)).
(از پيام رئيس جمهورى به كنگره امريكا,
23 ژانويه 1980م)(11)
در پى احساس خطر امريكا و برداشت هاى جديد امنيتى از تحولات منطقه جنوب غرب آسيا و خليج فارس, اقدامات زير در منطقه انجام پذيرفت:
1ـ اتخاذ سياست هاى گوناگون بين المللى و مداخله در امور داخلى ايران از سوى امريكا به منظور سرنگون كردن حكومت انقلابى و اسلامى در ايران و روى كار آوردن حكومتى هم سو با امريكا;
2ـ تإسيس نيروى واكنش سريع امريكا در منطقه به مركزيت جزيره استراتژيك ((ديگوگارسيا)) در اقيانوس هند و سپس گسترش اين نيرو به فرماندهى مركزى امريكا در دوره ريگان;(12)
3ـ انجام رايزنى هاى سياسى و ديپلماتيك با كشورهاى ضلع جنوبى خليج فارس, به ويژه عربستان سعودى به منظور متشكل كردن آنها و ايجاد احساس خطر در آنها نسبت به شوروى و انقلاب اسلامى.
در سال 1979م ژنرال ((ارنست گريفز)) مقام آژانس كمك هاى امنيتى به همراه ((هارود براون)) وزير دفاع وقت امريكا, دقيقا پس از پيروزى انقلاب اسلامى راهى عربستان شدند و مذاكرات لازم را براى تجهيز ارتش عربستان انجام داده و يك قرارداد 4/63 ميليارد دلارى منعقد كردند. هم چنين در سال 1980م نيز پس از بازديد رئيس ستاد ارتش امريكا از عربستان, او واگذارى هواپيماهاى آواكس را به آن كشور مطرح نمود.(13) اين اقدامات در جهت تقويت ستون منطقه اى جديد امريكا; يعنى عربستان براى كاهش خطرهاى نفوذ انجام مى پذيرفت.
در واقع تشكيل نيروهاى واكنش سريع امريكا در اقيانوس هند, تقويت ارتش عربستان, تشكل كشورهاى منطقه اى جنوب خليج فارس (شوراى همكارى خليج فارس) در 1981م, تقويت عراق در جنگ ايران, دست يابى امريكا به پايگاه هاى منطقه اى نظير عمان و بحرين, جملگى طرح هاى جديد آن كشور در چارچوب برداشت هاى امنيتى و استراتژى جديد امريكا در منطقه را منعكس مى نمايد.
ادامه دارد.

پاورقي ها:پى نوشت ها: 1 ) ذوقى, ايرج, ايران و قدرت هاى بزرگ در جنگ جهانى دوم, پاژنگ, تهران, 1368, ص186. 2 ) همان, ص343. 3 ) عزتى, عزت الله, ژئوپلتيك, سمت, 1371, ص14. 4 ) حافظ نيا, محمد رضا, خليج فارس و نقش استراتژيك تنگه هرمز, سمت, 1371, ص137. 5 ) ذوقى, ايرج, پيش گفته, ص369 و 344. 6 ) همان, ص346.
The Gulf coopration counciL, west wiew press, washigton D.C 1987, P.10. 7 .
Sandwick, jhonA ( 8 ) جعفرى ولدانى, اصغر, كانون هاى بحران در خليج فارس,كيهان, تهران, 1371, ص234. 9 ) برژينسكى, زبيگنيو, سقوط 84, ترجمه محسن پگاه, انتشارات هفته, تهران, 1362, ص92. 10 ) همان, ص111. 11 ) همان, ص91. 12 ) كورديير, شروود, نيروهاى واكنش سريع امريكا, ترجمه زير نظر دكتر الهى, نشر قوس, تهران, 1369. 13 ) حافظ نيا, محمدرضا, خليج فارس و نقش استراتژيك تنگه هرمز, سمت, تهران, 1371, ص118.