محيط سازى بر ضد ولايت فقيه



على عليه السلام:
((من نصب نفسه للناس اماما فعليه ان يبدء بتعليم نفسه قبل تعليم غيره وليكن تإديبه بسيرته تإديبه بلسانه, و معلم نفسه و مودبها احق بالاجلال من معلم الناس و مودبهم))(وسايل الشيعه, ج 11, ص 419)
كسى كه خود را پيشواى مردم قرار دهد بايد قبل از آموزش ديگران به آموزش خود بپردازد و بيش از آن كه به زبان آموزش دهد با سيرت و رفتار آموزش دهد, آن كه به آموزش و پرورش خويشتن بپردازد بيشتر سزاوار ستايش است تا آن كه به آموزش و پرورش ديگران مى پردازد.


O پيش سخن
در طرح گسترده اى كه از سوى امپرياليسم و صهيونيسم, عليه ملت بزرگ ما و ميهن اسلامى و ارزش هاى انقلاب سازماندهى شده و به دست عواملشان در داخل و خارج در حال شكل گيرى است, هجوم بر قلب تپنده نظام اسلامى; يعنى ولايت فقيه است كه در سطح بسيار گسترده و حساب شده و همآهنگ از رسانه هاى غربى و برخى جرائد داخلى و گروهك هاى ضد انقلاب و تفاله هاى نفاق دنبال مى شود و همه دست به دست هم داده تا محيط را بر ضد ولايت فقيه آماده سازند. اين توطئه از ديگر توطئه ها عميق تر و خطرناك تر است, چرا كه عمود بنيادين دين و محور و مركز جمع مسلمين را نشانه گرفته, يعنى همان چيزى را كه در شكل گيرى نهضت اسلامى و به ثمر نشستن انقلاب نقش آفرين بوده است.

پيشينه هجوم بر ولايت
اگر به پيشينه اين تهاجم در صدر تاريخ اسلام بنگريم, خواهيم ديد كه حمله منافقان و تفاله هاى جاهليت به ولايت و امامت, چه فاجعه جبران ناپذيرى در تاريخ هزار و چهارصد ساله اسلام به بار آورده است و امت اسلامى از اين رهگذر, چه تلخى ها و نكبت ها ديده و چهره معنوىاش در اين ماجرا چگونه ناشناخته مانده و مسخ شده به جهانيان ارائه گرديده و حركت پرشتاب اسلام را كه مى رفت تا جهان رابه تسخير درآورد, متوقف ساخته و خلافت اسلامى كه مى بايست مظهر عدل و تقوا باشد, سر از كاخ هاى شام و بغداد و بزم هاى شهوت و شراب بيرون آورد و اسلام نبوت محمد صلى الله عليه وآله و امامت على عليه السلام را به اسلام خلافت معاويه و يزيد و مروان و وليد تبديل كرد.
چيزى كه در آن تهاجم هدف توطئه قرار گرفت نام اسلام و محمد(ص) و قرآن و سنت نبود كه تعزيه گردان هاى بسيار و متوليان فراوان داشت كه در عين پافشارى بر نفاق جاهلى و تعصب كور قبيله اى و نژادى از نام پيامبر و اوراق قرآن بهره مى جستند و بدعت ها را توجيه مى كردند و سياه چال هاى مخوف را از آزادمردان آكنده مى ساختند و مردم مسلمان را بى رحمانه از دم شمشير مى گذراندند و بيت المال را در مقاصد پليد خود و بزم هاى شراب خرج مى كردند و به پاى دلقك ها و كاسه ليسان مى ريختند و در لواى دين و با شمشير جهاد, زمين را از خون اولاد رسول رنگين مى ساختند.
عامل اصلى همه اين ها چيزى جز هجوم بر مسئله ((ولايت و امامت)) و سركوب جبهه حق نبود كه عوامل ديگرى را به همراه داشت. هرچند نغمه آسمانى ولايت و امامت در لابه لاى رعد و برق و ابرهاى تيره و تبليغات و تحريفات براى هميشه خاموش نشد و به مصداق ((بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذاهو زاهق)) وعده خداوندى تحقق يافت و اراده حق جبهه باطل را نابود و مضمحل ساخت و حقيقت جايگاه خود را در قلب هاى پاك بازيافت و باطل به ديار مرگ و رسوايى رهسپار شد.

تكرار تاريخ
اين توطئه و تهاجم امروزه نيز در حال اجرا است با اين تفاوت كه در عصر امامان ـ عليهم السلام ـ كارگردان توطئه بقاياى كفر جاهلى و سردمدار آن آل ابوسفيان و آل مروان با كينه هاى قومى و تعصب هاى قبيله اى بودند كه شكوه اسلام آنان را رنج مى داد و انتقام خون هاى جاهليت را با قتل اولاد پيامبر مى گرفتند و جهالت و بى خبرى مردم نيز آنان را يارى مى رسانيد. اما اين بار امپرياليسم و صهيونيسم طراح و پيش تاز حمله به ولايت فقيه اند و عناصر فريب خورده داخلى و تفاله هاى منافقين و جبهه ملى و نهضت آزادى و روشنفكرنماها و ليبرال ها و قلم به مزدها و برخى جرائد داخلى در زير لواى آزادى قلم و بيان با الهام گيرى از دجال هاى خبرى و رسانه هاى وابسته به محافل صهيونيستى, آن ها را همراهى مى كنند. آن چه در اين ميان مايه شگفتى است هم صدايى برخى عناصر فريب خورده خودى است كه با فراموش كردن اصول علمى و باورهاى پيشين خود, در دام اين شياطين و خناس ها افتاده و مقاصد آنان را بدون مزد و مواجب به اجرا مى گذارند (كه خدايشان هدايت كند).

ولايت مظهر وحدت و اقتدار
حقيقت اين است كه ولايت فقيه استمرار ولايت امامان معصوم است كه براى حيات اجتماعى و سياسى امت از سوى ((شارع مقدس)) تشريع گرديده و ائمه معصوم بر آن تإكيد ورزيده و بدين ترتيب جامعه اسلامى را از سرگردانى و حيرت رهايى بخشيده اند.
حضرت امام خمينى ـ سلام الله عليه ـ معمار انقلاب اسلامى, كه احياگر اصل ولايت فقيه در عصر ما بود در اين خصوص فرمودند:
((ولايت فقيه براى مسلمين يك هديه اى است كه خداى تبارك و تعالى داده است)); ((بهترين اصل در قانون اساسى اين ولايت فقيه است)).
از اين روى, در قانون اساسى جايگاه ولايت و حدود اختيارات مربوط به ولى فقيه مشخص گرديده كه با حفظ آن حدود وحدت امت تحقق خواهد يافت و همآهنگى قواى سه گانه شكل خواهد گرفت و اقتدار كشور حفظ و امنيت درون مرزى و برون مرزى تإمين خواهد شد و با وجود آن آسيبى به كشور نخواهد رسيد. در حالى كه اگر ولايت فقيه ناديده گرفته شود و تزلزلى در اين اصل پديد آيد همان نقطه آغاز آشوب و اختلاف و سرانجام اضمحلال كشور و جنگ داخلى و هجوم خارجى است. در حقيقت ولايت فقيه عمود نظام و رإس هرم فرماندهى و هدايت و تصميم گيرى است كه دولت و ملت را زير پوشش دارد.
همان گونه كه حضرت امام تإكيد فرمود كه: ((ملت بى هادى نمى تواند كارى انجام بدهد)) و ((امر دولت اسلامى اگر با نظارت فقيه و ولايت فقيه باشد آسيبى بر اين مملكت وارد نخواهد شد)).
اگر كشور ما توانست غل و زنجيرهاى استبداد را بگسلد و به سلطه استعمارى پايان دهد و پس از پيروزى انقلاب اسلامى بيست سال تمام در برابر انواع خصومت ها و توطئه هاى نظامى, اقتصادى و فرهنگى و سياسى چون كوه استوار مقاومت كند و استكبار جهانى به سردمدارى شيطان بزرگ را به رسوايى و حقارت و ذلت بكشاند و موج هاى سهمگين را در اقيانوس پرتلاطم زمان و زمين, از سر بگذراند و امروز با ثبات ترين كشور جهان اسلام قلمداد شود, همه و همه به بركت ولايت فقيه و رهبرى امام راحل و پس از ايشان رهبر معظم است و اين همان چيزى است كه دشمن به خوبى دريافته و حملات خود و مزدوران خود را بر آن متمركز ساخته تا به اين دژ پولادين آسيب رساند و آن را با خطر رو به رو كند و با كشور اسلامى ايران همان را بكند كه با افغانستان كرد.

عبرت از سرنوشت افغانستان
ملت افغانستان ده سال در برابر ارتش سرخ و رژيم دست نشانده شوروى سابق ايستادگى كرد تا كشور خود را آزاد ساخت و ارتش متجاوز را بيرون راند, اما به دليل نداشتن انسجام و وحدت و رهبرى واحد و مقتدر نتوانست بر فتنه ها و جنگ هاى
داخلى كه از خارج هدايت مى شود فايق آيد و چنان كه مى بينيم مردم اين كشور يك لحظه نفس راحت نكشيده اند و طعم پيروزى نچشيده و با فقر و محروميت و جنگ و برادركشى دست به گريبان اند و معلوم نيست اين كشتى توفان زده به كدام گرداب ره مى سپرد و از افغانستان جز فغان و افسوس چيزى مى ماند يا نه؟
بى شك اگر در نظام حكومتى اين كشور, اصلى به نام ولايت فقيه وجود داشت و زمام كشور را به كف مى گرفت, وحدت و همدلى را حاكم مى ساخت و مجالى براى آتش افروزان فتنه گر كه از واشنگتن دستور مى گيرند, باقى نمى گذاشت و امنيت به كشور باز مى گشت و سرزمين ويران شده آباد مى شد, اما افسوس … كه نه تفكر دينى چنين زمينه اى در افغانستان دارد و نه گروه هاى متخاصم برآنند كه سر عقل بيايند و مصالح ملى را فداى اغراض و مقاصد گروهى و خصوصى ننمايند. در حقيقت آن ها يك اهرم قدرت معنوى ندارند.

كارگردان هاى توطئه
تلاش دشمنان خارجى و داخلى, اينك بر اين نقطه متمركز شده كه وحدت ملى و سياسى را با آشوب رو به رو كنند ولذا ستون اصلى انقلاب و عامل وحدت و قدرت يعنى; ولايت فقيه را مورد هجوم قرار داده و بر اين اصل اساسى مى تازند. اين نغمه شوم را از حلقوم واشنگتن و تل آويو و دجال ها و رسانه هاى خبرى صهيونيستى و امپرياليستى گرفته تا گروهك هاى ورشكسته سياسى ضد انقلاب و نويسندگان فرارى و غرب زده ها و ليبرال هاى داخلى و… روزنامه هاى ضد انقلاب خارج و داخل يك صدا مى شنويم. در حقيقت آن ها دست به دست هم داده و مى خواهند محيط فكرى جامعه را به زعم خود تغيير دهند و زمينه را براى مخدوش ساختن اصل ولايت فقيه آماده سازند تا به دنبال آن ساير مقاصد شوم خود را جامه عمل پوشند. آن ها موضوع هايى را دستاويز قرار داده اند: گاهى از حماسه دوم خرداد سخن مى گويند و مى كوشند ميان دولت و رهبرى جدايى بيندازند در حالى كه ميان دولت و رهبر كم ترين نقطه اختلافى وجود ندارد; گاهى از حدود اختيارات ولى فقيه حرف مى زنند در حالى كه اين امر در قانون اساسى مشخص گرديده است; گاهى تكيه كلام مخالفان اين است كه ايده ولايت فقيه با آزادى هم سويى ندارد و به نوعى ديكتاتورى باز مى گردد! يكى از اين غرب باوران كه در جهت مقاصد بيگانه عمل مى كند در ميزگرد يكى از روزنامه هاى داخل كه اخيرا به خاطر اهانت به ارزش هاى اسلامى محكوم به توقيف شده و باز هم منتشر مى شود, چنين مى گويد: ((انقلاب اسلامى مهم ترين ايده اى كه با خود آورد, آزادى نبود, ايده ولايت فقيه بود كه آن هم بر آزادى سياسى تإكيد بسيار نمى نهد و در حقيقت بيش از آن كه منبعث از ايده حق باشد, مبتنى بر ايده تكليف است.))

آزادى دينى يا آزادى غربى؟!
اين آقا كه خود يك فرد مدعى دينى است و روزى در فلان مسجد تهران درس نهج البلاغه مى گفت و خطبه متقين را تفسير مى كرد, فراموش كرده كه هر كجا پاى دين به ميان مىآيد, سخن از تكليف است و آزادى دينى نيز در اين قالب ارزيابى مى شود. آزادى مدرن غربى كه مورد قبول و باور ايشان است با آزادى در نظام اسلامى تفاوت ماهوى دارد. آيه كريمه ((و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله)) مى گويد: پيامبر با مردم در امور مشورت كند, اما نه بدان معنى كه از ايده مردم الهام بگيرد, بلكه براى بها دادن به مردم و پرورش اعتماد به شخصيت و بالنده سازى ايده ها و انديشه ها تا آن جا كه از چهارچوب شريعت خارج نباشد و بالاخره عزم و تصميم نهايى از آن پيامبر است و توكل بر خدا سرچشمه حركت و اقدام آن حضرت.
اين آزادى, با دين و احكام شريعت و ملاك ها و معيارهاى الهى آن در تضاد نيست, چنان كه آزادى غربى مورد ادعاى مشاراليه, بلكه ملاك و معيار آزادى بالاخره اراده خداوندى است كه ((مالك رقاب)) همه انسان ها است و چيزى جز سعادت و مصلحت بشر را اراده نكرده است, و تعبد به اين اصل همان تكليف است.
ولايت فقيه نيز كه استمرار ولايت رسول و اوصيا اوست با همين معيار ارزيابى مى شود, كسى كه ولايت فقيه را مى پذيرد به عنوان يك تكليف پذيرفته, نه به عنوان يك ايده خارج از حوزه تكليف.
بنابراين, اگر مخالفان ايده ولايت فقيه تحمل چنين تكليفى را ندارند, در حقيقت دنباله رو همان كسانى هستند كه پس از پيامبر از ولايت اميرالمومنين(ع) كه در ((غدير خم)) مشخص شده بود سرباز زدند و سرنوشت جامعه اسلامى را بدان جا كشانيدند كه بدتر از آن در تصور نمى گنجد.
بلى, به اعتقاد ما ولايت فقيه همان تعبد و تكليف است و همين امر است كه از هرج و مرج و تشتت, جامعه سياسى را صيانت مى كند, به فرموده حضرت امام: ((امروز فقهاى اسلام حجت بر مردم هستند)) و ((ولى امر حجت خداست)).

ولايت فقيه تبلور حاكميت خدا
در عين حال ولايت فقيه ديكتاتورى نيست, بلكه تبلور حاكميت خدا و رسول خدا بر مردم است و بدين ترتيب ولايت فقيه درست نقطه مقابل ديكتاتورى است. آن ديكتاتورى كه از كاخ هاى جبروت طاغوت ها و طاغوت چه ها سر بيرون مى كند. به بيان حضرت امام ـ قدس سره ـ: ((ولايت فقيه است كه جلوى ديكتاتورى را مى گيرد اگر ولايت فقيه نباشد ديكتاتورى مى شود)).
در اين ولايت نقش مردم محفوظ است. آن ها انتخاب مى كنند مورد مشورت قرار مى گيرند, نماينده به مجلس مى فرستند, دولت را سر كار مىآورند, روح ملت و اراده توده ها در پرتو هدايت خداوند, همه جا پيشتاز است. مى دانيم كه حضرت امام ـ سلام الله عليه ـ كه خود تجديد كننده حيات ولايت بود به رإى و خواست مردم چه اندازه بها مى داد. ايشان مى فرمود: ((وقتى ملتى چيزى را خواست كسى نمى تواند مخالفت كند)); ((هيچ قدرتى در برابر قدرت لايزال ملت نمى تواند پابرجا بماند)); ((اگر ملت پشتيبان دولتى شد دولت سقوط نمى كند)); ((ما به نيروى ملت اتكا داريم)); ((مبدإ نجات از خود ملت است)).
و سخنانب از اين دست در سراسر گفتارها و نوشتارهاى حضرت امام و پس از ايشان در كلام خلف صالح ايشان مقام معظم رهبرى ـ مدظله العالى ـ موج مى زند. بنابراين, دعوى ناحق اين غرب باوران كه دانسته و ندانسته در دام افسون بيگانه گرفتار آمده اند, كم ترين اعتبارى ندارد و چنان كه در عرصه عمل ديده ايم و مى بينيم اين مردم اند كه سرنوشت خود را تعيين مى كنند, مردمى كه به روح ايمان و ايده معنوى آراسته و خودباخته انديشه هاى بيگانه نيستند و حاكميت اسلام را مى خواهند و نه حاكميت غير خدا را.

سوء استفاده از آزادى
روشنفكران غرب باور و آنان كه قلم به دست گرفته و از فضاى باز سياسى و فكرى كه دستآورد فداكارىها و ايثارگرىهاى اين مردم و فرزندان برومند آن ها است, سوء استفاده مى كنند, بايد دنبال رو اين مردم باشند كه حضرت امام خود را خدمت كار آنان مى دانست. روشنفكران خودباخته بيگانه پرست و آنان كه در داخل و خارج نشسته اند و با انجمن هاى خودساخته, نويسندگان در تبعيد تشكيل داده اند و يا قلم به مزدهاى داخلى كه با كفران نعمت آزادى اعتقادات و ايمان اين مردم را مورد هجوم قرار داده و ناظرين قانونى مطبوعات هم با كرختى و بى تفاوتى به نظاره ايستاده, نياز به هدايت اين مردم دارند. همان گونه كه حضرت امام فرمود:
((امروز زمانى است كه ملت ها چراغ راه روشنفكرانشان شوند و آن ها را از خودباختگى و زبونى در مقابل شرق و غرب نجات دهند كه امروز روز حركت ملت هاست… )).
ملت مسلمان ما با رشد سياسى بى نظيرى كه دارد راه خود را انتخاب كرده و اصول اسلام و قانون اساسى و ولايت فقيه و معيارهاى قرآنى را پذيرفته و اين با اصول صادراتى از غرب يا شرق هم سويى ندارد و آزادى مدرن مورد ادعاى روشن فكران براى اربابان آن ها در پاريس و لندن و واشنگتن و تلآويو خوب است, نه براى اينان كه با پيروى از ولايت فقيه با فرياد ((الله اكبر)) قيام كرده و رژيم ستم شاهى را به زباله دان تاريخ ريخته اند. در آن روزها كه عناصرى چون جبهه ملى و نهضتآزادى و امثالشان جرئت تفوه به اين واژه را نداشتند و ايده آن ها حكومت خاندان سلطنت بود نه تغيير رژيم, امروز سر از لانه ها بيرون كرده و اين جا و آن جا به ايده سازى و حضور سياسى و مصاحبه و امامت جماعت شدن و جز اين ها دست زده اند. بارى ملتى كه به فرموده حضرت امام ((نام بزرگش در عالم به رشد سياسى ثبت شده است)) با رشد سياسى خود از جريانات انحرافى و عمله استكبارى در قالب سياسى و مدعيان آزادى و خطوط هدايت شده, از سوى شيطان بزرگ به خوبى آگاهى دارد و در پاسخ عملى به شيطنت ها كم و كاستى ندارند و شعار مرگ بر ضد ولايت فقيه هم چنان با ايمان و توان افزون تر از گذشته فرياد مى كند و هر جا لازم باشد, خود پاسخ دگرانديشان و توطئه گران را مى دهد.
پاورقي ها: