شبنم شقايق ايمان


سيرى در زندگى, مبارزات و انديشه هاى شهيد سيد عبدالكريم هاشمى نژاد
قسمت دوم

سفير نور
سير در زمين اگر هدف دار آن هم با مقصدى مثبت و به قصد خدمات مذهبى و تبليغات دينى توإم با دقت نظر و ژرفاى انديشه صورت پذيرد, مورد خواست و توصيه خداوند است. هاشمى نژاد به نقاط گوناگون كشور مسافرت مى نمود تا ديد وسيع ترى نسبت به جوامع بيابد و جلوه هايى از سنت الهى را با مشاهده آثار گذشتگان نظاره گر باشد. بديهى است عالمى كه بر اثر استعدادى شگرف و برخوردارى از محضر اساتيدى برجسته كمال و پختگى لازم را به دست آورده, خود را بى نياز از اين سفرها نمى بيند و با سعدى هم سخن مى گردد:
در اقصاى عالم بگشتم بسى
به سر بردم ايام با هر كسى
ز هر گوشه اى توشه اى يافتم
ز هر خرمنى خوشه اى يافتم
اما سير و سياحت شهيد هاشمى نژاد , مقصدى فراتر اين را هم در پى دارد, زيرا او مى خواهد در هر شهر و ديارى كه توقفى دارد, مردم را با سخنان پرجاذبه و ژرف خويش, آگاه نمايد و حقايقى را كه پشت پرده جهل و ستم مخفى كرده اند, براى مشتاق روشن كند و در واقع به دليل احساس تكليف و كوشش براى ترويج اعتقادات مذهبى به مناطقى كه زمينه مهيا بود يا احساس نياز مى گرديد هجرت مى كرد و رنج سفر را بر خويشتن هموار مى نمود. او به منظور سيراب شدن از چشمه سار اهل بيت(ع) در 22 سالگى به عراق سفر نمود و در مدت يك سالى كه در كشور مزبور اقامت داشت بارگاه و ضريح مقدس ائمه مدفون در شهرهاى كربلا, نجف, كاظمين و سامرا را زيارت نمود و به دليل فراهم نبودن شرايط تحصيل و كسالتى كه به وى دست داد عتبات را به قصد قم ترك نمود.(1)
با گذشت چندماهى از پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى, در خرداد 1358 با قبول رياست هيئت ايرانى به دو كشور ليبى و سوريه مسافرت نمود. اين سفر به مناسبت دهمين سالگرد برچيده شدن پايگاه هاى امريكايى در ليبى صورت گرفت, هاشمى نژاد حدود يك ساعت با سرهنگ قذافى در خصوص مسايل جهان اسلام بحث كرد. او از اين كه دولت مردان ليبى در عين حال كه با ايران اظهار دوستى مى كنند و خود را حامى مسلمانان و محرومان مى دانند, ولى در برابر اشغال گران روسى و دولت وابسته افغانستان موضع مناسبى نداشتند و نيز در مقابل رژيم بعثى عراق كه آن روزها به صور مختلف با انقلاب اسلامى خصومت نشان مى داد و تجاوزات پراكنده اى در مرزهاى ايران آغاز كرده بود, نرمش نشان مى داد و با چنين حاكمانى روابط دوستانه داشت به شدت انتقاد كرد و نارضايتى امت ايران را با قذافى در ميان نهاد, نامبرده مى كوشيد در مقام رياست جمهورى ليبى از اين مسايل بگذرد, ولى هاشمى نژاد با آن صراحت لهجه و قوت بيان بر اثر استدلال هاى محكم و متين, قذافى را وادار به تجديد نظر در مواضع خود نسبت به موارد مذكور نمود.(2) هيئت بلندپايه ايرانى پس از ليبى به سوريه و سپس به اردن رفت, روحيه ساده زيستى هاشمى نژاد و فروتنى وى تعجب و تحسين هيئت همراه را به دنبال داشت. هم چنين در بهمن 1359 هاشمى نژاد هم زمان با سومين سالگرد پيروزى انقلاب اسلامى از سوى شوراى عالى تبليغات اسلامى به دو كشور ژاپن و بنگلادش سفر كرد. در اين مسافرت در دفاع از مواضع جمهورى اسلامى سخنرانى جالبى ايراد نمود و به سوالات خبرنگاران در زمينه هاى گوناگون پاسخ داد و در جمع دانشجويان و دانشآموزان بنگلادش به تشريح اهداف انقلاب اسلامى پرداخت. صلابت هاشمى نژاد در سخنان وى براى اعضاى هيئت بسيار تحسين برانگيز بود و با همان حرارت سخن مى گفت كه در سخن رانى پانزدهم خرداد 1360 در افشاى جريان ليبرال ها در دانشگاه تهران از او مشاهده شد. در ژاپن خطاب به خبرنگاران گفت: آشكارا اعلام مى كنم كه براى ما مسإله فلسطين همان مسإله ايران است و از آن جدا نيست و تإكيد داشت: اگر ملت ايران يك گلوله داشته باشد همان را به سينه اسرائيل غاصب رها مى كند.(3)
البته زمانى كه ساواك لرزه بر اندام اشخاص مى انداخت, رياست سازمان امنيت و استان دار بهشهر تقاضاى ملاقات با سيد را داشتند او با عزت نفس اعتنايى به آن ها نكرد, با نااميدى به او پيغام دادند كه بر فراز منبر سخنى عليه امريكا و اسرائيل نگويد و او با شجاعت پاسخ داد: اين مربوط به خودم مى شود كه بگويم يا نگويم. بعد طى سخنانى خطاب به استان دار و رئيس ساواك در جمع عده كثيرى از مردم فرياد زد: چرا بايد از اسرائيل و جنايات امريكا سخن نگويم؟ آيا شما مسلمان نمى باشيد و نمى بينيد كه مسلمين به دست اسرائيل قتل عام مى شوند, چرا بايد شاه اين مملكت صهيونيسم را در قبله اول مسلمين به رسميت بشناسد؟(4)

ديدار با سلحشوران
سى و پنج روز از جنگ تحميلى نگذشته بود كه اين شير بيشه شجاعت به سوى جبهه هاى جنگ شتافت كه حضور وى به عنوان شخصى برجسته تإثير زيادى در تقويت روحيه اهالى مناطق جنگى خصوصا دزفول داشت; چند روز قبل از ورود هاشمى نژاد مردم اين شهر مقاوم مورد حمله موشك هاى مخرب رژيم عراق قرار گرفته و عده زيادى شهيد و مجروح داده بودند كه سيد با سخنرانى پرشور خود در مسجد جامع دزفول بخشى از آلام مردمان اين سامان را تسكين داد. همان شب وى به همراه تعدادى از برادران دزفولى و چند دوست طلبه در زيرزمينى روى يك زيلو و چند تكه روزنامه خوابيده بود كه نيمه هاى شب در اثر صداى مهيب چند موشك نه مترى عراق از خواب بيدار شد. هاشمى نژاد به همراه دوستان به محل حادثه كه در دويست مترى بود رفت و در هنگام مشاهده صحنه دل خراش حادثه اشك در چشمانش حلقه زد. با اين حال صدايش دچار لرزش نشد و با فرياد رسا به بازماندگان شهدا دل دارى مى داد و مردم قهرمان دزفول را مى ستود, روز بعد به كرمانشاه رفت و پس از سخنرانى هاى پرشور در جبهه هاى غرب , به دزفول مراجعت كرد و در اين شهر لباس رزم بر تن نمود و به خط مقدم جبهه رفت تا براى يك لحظه هم كه شده در لباس مقدس و پرافتخار سربازى و دفاع از اسلام باشد, در شب چهارم آبان قبل از آن كه بخوابد به پايگاه هوايى دزفول رفت و كاخى كه بنى صدر در آن زندگى مى كرد از نزديك ديد كه دربار شاه در ذهنش تداعى گشت, در آن جا به درد دل هاى افسران كه از آلودگى هاى بنى صدر در رنج بودند گوش داد و با خاطره اى تلخ و حالتى تإثربار خوابيد كه صداى مهيب بمب قواى بعثى او را از خواب بيدار كرد.
ايشا(5)ن كه به اتفاق اعضاى شوراى عالى دفاع به جبهه رفته بود, ضمن آن كه در تاريكى شبانه مدام با الفاظ خاصى صداميان را نفرين مى كرد, از عملكرد برخى خصوصا بنى صدر در برخورد با برادران سپاه و نيروهاى ارتشى بسيار ناراحت بود و از اين كه تعدادى سلاح هاى معمولى هم در اختيار نيروها به اكراه قرار مى دادند, در درون خويش مى جوشيد و آرام نداشت او با فكر وسيعى كه داشت پيشنهادهاى بديع و مفيدى مى داد كه از جمله آن ها بسيج عمومى و تشكيلاتى مردم بود كه به نام طرح ((لبيك يا خمينى)) در جامعه مطرح شد.(6)

جرعه هاى فرزانگى
در كنار تلاش هاى مبارزاتى و تبليغى شهيد هاشمى نژاد بخش مهمى از اوقات خويش را صرف كارهاى علمى و تقويت بنيان هاى عقيدتى جوانان نمود و از پايه گذاران جلسات بحث و انتقاد مشهد بود, در واقع روشن گرىهاى اين دانشور در قالب بحث هاى عميق و گسترده با جوان هاى دانشجو و غير آن بسيار مورد استقبال واقع گرديد و شور و نشاط معنوى در انسان هاى تشنه معارف ايجاد كرد و به همين دليل در فاصله سال هاى 1342 ـ 1351 چهره آن شهيد براى مخاطبان حالت فرهنگى و علمى به خود گرفت و تلاش هاى سياسى وى تحت الشعاع چنين جلسات علمى واقع شد. در سال 1350 در جلسه اى كه جمعه شب هر هفته در شهرستان قوچان تشكيل مى شد حضور مى يافت. وقتى به مشهد بازمى گشت شب از نيمه گذشته و سيد خواب و استراحت نداشت در سال 1356 وقتى از زندان آزاد گرديد به تهران مى رفت تا در جلسه اى كه با حضور شهيد بهشتى, دكتر باهنر و تنى چند از علما در روزهاى جمعه تشكيل مى شد, حضور يابد. در اين نشست علمى راجع به قانون اساسى و نحوه حكومت اسلامى و ابعاد و جوانب تشكيلات مذهبى بحث مى شد و بنا به اظهارات همسر شهيد هاشمى نژاد پس از بررسى هاى لازم در اين جلسه يك قانون اساسى مطابق با موازين دينى و شرعى تدوين گرديد.(7) آن شهيد بر اين باور بود كه يك مسلمان متعهد و مومن نمى تواند از مسائلى كه در جامعه مى گذرد دور باشد و موظف است در مقابل هرگونه ستم و خلافى مقاومت كند و فرياد بزند و جدايى دين از سياست را نغمه شوم استعمار مى دانست كه سال ها در ايران منعكس شده بود و از اين كه جمعى مى خواستند به صورت ديگرى اين دو را از هم تفكيك كنند ناراحت به نظر مى رسيد.
اولين اثر قلمى, هاشمى نژاد در سال 1337 به رشته تحرير درآمد و او در اين زمان 26 سال داشت, كتاب مزبور از نظر روانى نثر و پختگى محتوا و سبك نگارش براى خوانندگان جاذبه اى خاص پديد آورد بحث كتاب از گفت وگوى چند مسافر كه در قطارى نشسته اند شروع مى شود و در ادامه به بيان ارزش هاى اسلامى و دفاع از قوانين جاودانه اسلام پرداخته شده است. كتاب ((مناظره دكتر و پير)) آن چنان مورد استقبال كم نظير نسل جوان اسلامى قرار گرفت كه پس از مدتى كوتاه براى نهمين بار به طبع رسيد, در فرازهايى از اثر ياد شده سيد از تمدن غرب و آفت هاى آن به شدت انتقاد كرده و با ذكر مداركى مستند و به نقل از برخى دانشمندان غربى هم چون ((گوستاولوبون)) بر اين نكته تإكيد نموده كه تمدن غرب براى مشرق زمين جز نكبت و بدبختى چيزى به بار نياورده است. در ادامه نويسنده از زبان پيرمرد در اين كتاب مى گويد: ((با كمال اطمينان مى گويم بسيارى از آثار تمدن صحيح كه در اروپا و امريكا ديده مى شود, از ملت مسلمان سرچشمه گرفته است. در آن روزگارى كه در سراسر اروپا حتى يك مكتب خانه وجود نداشت مسلمين داراى بزرگ ترين مراكز علمى و فرهنگى بودند و در روزگارى كه دانشمندان اروپا در اثر اظهار عقيده و نظريات علمى خود متهم به جنون شده و در گوشه زندان ها به سر مى بردند و يا از طرف كشيشان تكفير شده و به فجيع ترين وجه آن ها را به دار مىآويختند و يا در آتش مى سوزانيدند مسلمين بزرگ ترين دانشمندان خود را كه حتى در دنياى امروز جزء معلمين بشر به شمار مىآيند در آغوش خود تربيت مى نمودند.)) سپس اعترافات دانشمندان غربى را در خصوص پيشرفت هاى مسلمين در علوم گوناگون را بر مى شمارد.(8)
هاشمى نژاد عقيده داشت نسل جوان به لحاظ مذهبى داراى مشكلاتى است كه ناديده گرفتن آن ها موجب روى گردانيدن اين قشر جامعه از تعاليم عاليه اسلام خواهد بود و براى پاسخ گويى به چنين مشكلاتى كوشيد تا بر مبناى منطق و استدلال صحيح و اصولى پاسخ هايى را تهيه كند, به عنوان نمونه در كتاب ((مشكلات مذهبى روز)) به پرسش هاى متعدد درباره حضرت مهدى(عج) در ابعاد گوناگون پاسخ داد و در بخش دوم اين نوشتار ثابت نمود كه وجدان نمى تواند جايگزين دين شود و كسى كه با تعاليم و روش هاى ساخته انديشه انسان ها تربيت مى شود, نمى تواند خود را بى نياز از دين بداند. آن شهيد از انتقادات بى جايى كه برخى جاهلان و عده اى مغرضان مطرح مى نمودند به شدت ناراحت بود و مى گفت: ((اسلام با آن چهره علمى و درخشان خويش در برابر اين قبيل انتقادات غيرواقعى مانند فرشته اى است كه در تنگناى حملات ديوانى قرار گرفته است در چنين شرايط دردناك و اسف بار بر دانشمندان صلاحيت دار دينى فرض است كه به حمايت منطقى و اصولى خود از حريم مقدس اين آيين برخيزند و وظيفه خطير و اساسى خويش را در اين باره به خوبى انجام دهند.))(9)
چون برخى دوستان از آن شهيد خواستند اصول پنج گانه اعتقادى اسلام را از زاويه اى ديگر مورد بررسى قرار دهد, دو جلد كتاب ((هستى بخش)) و ((رهبران راستين)) را تإليف نمود و در اين آثار توحيد, عدل و نبوت را به صورتى كه زندگى ساز و تحول انگيز است به رشته نگارش درآورد. هم چنين اين انديشمند توانا جنبه هاى گوناگون اعجاز قرآن را مورد تجزيه و تحليل قرار داد و برترى اين كتاب را بر ديگر كتب آسمانى ثابت نمود.(10)

اثرى ارزنده و آموزنده
كتاب ((درسى كه حسين(ع) به انسان ها آموخت)) پژوهش پرمايه سيدعبدالكريم هاشمى نژاد است كه آن را در سه بخش تدوين نموده است. در بخش نخست عواملى كه ضرورت نهضت امام را ايجاب مى نمود, قدم به قدم مورد تعقيب قرار گرفته و در قسمت دوم روش خاصى كه فرزند پيامبردر آن شرايط خفقان و دردناك در پيش گرفت تا توانست با رهبرى صحيح و همه جانبه نهضت خونين و انسانى خويش را به ثمر برساند و آن را از دست برد حكومت هاى فاسد و تبه كار مصون نمايد, در سومين بخش نقش حياتى و بزرگ كاروان اسيران در به ثمر رساندن نهضت و كوشش هايى كه آن دودمان فضيلت به صور گوناگون براى رسيدن به اين آرمان مقدس انجام داده اند, دقيقا بررسى گرديده و در خاتمه طرح هاى مفيدى به منظور بهره بردارى صحيح از نهضت در شرايط حاضر ارائه داده شده است. هاشمى نژاد در اين اثر ارزنده و آموزنده كوشيده است تا از انقلاب خونين عاشورا و مجالس سوگوارى تحريف زدايى نموده و خواننده را به استفاده سازنده و صحيح از مجامعى كه به نام سوگ وارى حسين بن على(ع) به وجود مىآيد تذكر دهد و در فرازى ازكتاب مى نويسد: ((چه بهتر كه در اين گونه مجامع هم از نظر سوگوارى و شئون معنوى استفاده كنيم و هم در راه نشر تعاليم عاليه اسلام و آشنا ساختن مردم به احكام و اصول و مقررات اسلامى و مبارزه با فساد و آلودگى ها و خلاصه در راه زنده كردن هدف هاى عالى و اسلامى حسين بن على(ع) قدم هاى برجسته و موثرى برداريم. )) اين سيد هاشمى در جاى ديگر سوگ مندانه مى گويد: با كمال تإسف گاهى به نام عرض ارادت به پيشگاه مقدس پيشواى شهيدان ـ حسين(ع) ـ كارهايى انجام مى شود كه در برابر دنياى امروز موجب شرمسارى و سرافكندگى است و براى نمونه يكى از اعمالى را كه نه با شئونات اسلامى مى سازد و نه از نظر منطق قابل درك است قمه زنى مى داند.(11)
هاشمى نژاد, ضمن آن كه نقش عظيم و حياتى مجالس سوگوارى براى خامس آل عبا را حقايقى انكار ناپذير مى دانست از برخى علف هاى هرز كه در چنين بوستان معطرى مى رويد, محزون مى گشت و در همين اثر نوشت: ((آيا اين غم انگيز نيست كه خاطره هاى حيات بخش نينوا را كه بر كالبدهاى اجتماعات مرده و ملت هاى ستم ديده روح آزادگى و زندگى مى دمد و حوادثى كه در آن سرزمين عدل و آزادى واقع شد كه هر يك عالى ترين درس عزت, آزادگى و فضيلت به جهان انسانيت مى دهد به صورت مبتذل و ذلت آورى ياد كنيم و مثلا به بهانه زبان حال از قول سالار شهيدان بخوانيم: شدم راضى كه زينب خوار گردد؟!… و گاهى هم هدف بزرگ و جهانى حسين بن على(ع) را از آن نهضت تا آن جا دچار تحريف مى سازند كه آن سلاله نبوت و ياران پاك او را كه برگزيدگان خدا بودند ((فدايى امت گنه كار))!! معرفى مى نمايند و مقصد اصلى آن بزرگوار را تنها شفاعت افراد آلوده و گناهكار در قيامت مى دانند!!))(12)

ويژگى هاى اخلاقى
هاشمى نژاد, فرزندى منسوب به خاندان عصمت و طهارت(ع) بود و از نظر اخلاق و رفتار نيز از اجداد پاك و طاهرش نشانه هايى داشت به عنوان نمونه شخصيتى با شهامت در موضع گيرى بود و به هيچ وجه تابع مجامله و محافظه در خصوص شرايط و موقعيت هاى زمان نبود. در هيچ تلاشى تسامح و مضايقه را روا نمى دانست قاطع, محكم و با قدرت در مقابل انحراف ها و كژىها مى ايستاد و برخوردى روشن و با صراحت و به دور از ابهام داشت.
آن ها كه با اين انديشمند دنياى تشيع از نزديك آشنا بوده اند مى دانند كه او علاوه بر دانش, تقوا و سلامت نفس داراى دو ويژگى بود. يكى صلابت در دفاع از عقيده و ديگرى محبت و مدارا با دوستان و افراد خودى, در سفرهاى رسمى كه به خارج از كشور داشت با وجود آن كه رئيس هيئت اعزامى بود گويى مسإله اى به عنوان رياست برايش وجود ندارد, با برادران هم سفر همان روشى را داشت كه امام زين العابدين(ع) با همراهان در سفر حج داشت و در اين مسافرت ها آن چنان مجذوبش مى شدند كه يكى از آنان گفته بود: از خدا خواسته ام مسافرت به مشهد را نصيبم كند و به ديدار هاشمى نژاد بروم. حق هم داشت چرا كه آن شهيد به دليل سوابق مبارزاتى ممتد و فروتنى و مراتب كمال و فضلى كه داشت نمونه اى از ياران ائمه(ع) بود, به هر جمعى وارد مى شد و همكارى را با آنان آغاز مى كرد آن مجلس نشاط و نيرويى تازه مى يافت. مقام معظم رهبرى در وصف حالات اخلاقى وى اظهار داشته اند: هاشمى نژاد از لحاظ شخصى فرد متواضعى بود. انسان شجاع, خوش فكر و خوش قريحه بود, زحمت كشيده و درس خوانده بود, بى طمع و بدون چشم داشت به مال و مقام كار مى كرد و به كارش علاقه داشت صداقت, اخلاص و وفاى او را همه مى دانند, او يك شخصيت از همه نظر ممتاز بود. (13)
در خصوص پرهيزگارى آن شهيد به حدى رشد يافته بود كه از زندگى فردى و خانوادگى تا زندگى اجتماعى اين اصل مهم را مراعات مى نمود, رعايت نظم در زندگى و عملكردهايش مشهود بود, رازدارى, قابل اعتماد بودن, مقاومت و خستگى ناپذيرى از ديگر فضايل اين سيد هاشمى مى باشد, در سفرها به مكانى ساده تر و ارزان تر اكتفا مى نمود خانه اش معمولى بود و با لوازم بسيار ساده اى زندگى مى كرد. ضمن آن كه در كنار محرومان بود با حمله به مرفهين و سرمايه داران بى درد نفرت خويش را از آنان اعلام مى كرد و با نوشتن مقاله اى كوبنده در روزنامه به خوانين حمله كرد و ضرورت حمايت هرچه افزون تر از بينوايان را به گوش دست اندركاران رسانيد(14) در زلزله اى كه به سال 1346 شهرستان ((فردوس)) را لرزانيد, هاشمى نژاد به همراه ديگر روحانيان روانه اين منطقه شد ايشان با تحرك زياد و نشاط فراوان آن جا كار مى كرد و سعى مى كرد تنها فعاليت ستادى نكند بلكه كارگرى مى نمود و كيسه هاى آرد را به دوش مى كشيد و به اين طرف و آن طرف مى برد.(15)
استاد سيد عبدالكريم هاشمى نژاد, به ساحت مقدس خاندان عصمت و طهارت(ع) ارادتى وافر داشت, حب وى نسبت به خاندان پيامبر در شايستگى فطرى, تربيت خانوادگى و تلاش هاى تحقيقاتى وى نهفته كه با كسب كمالات آن را ريشه دار ساخته بود. هر سال در مصيبت شهادت فاطمه زهرا(س) و حضرت امام جعفر صادق(ع) در منزل خويش به سوگ مى نشست و با عزادارى و مجالسى كه به اين مناسبت ترتيب مى داد قلب خويش را از محبت توإم با معرفت نسبت به اهل بيت مشحون مى ساخت. در اوقاتى معين وقتى به حرم حضرت رضا(ع) مى شتافت با خواندن زيارت نامه و توسل به آن امام از شعاع پرفروغ ولايت بهره مى جست. در هر شهر و ديارى كه وارد مى شد در نخستين وهله بر خود لازم مى ديد به زيارت اماكن مقدس و بقاع متبركه آن جا برود.
شهيد هاشمى نژاد وقتى احساس كرد گروهى خفاش صفت درپى تيرگى هستند تا خود بهتر پرواز كنند و با تير زهرآگين خويش موضوع ولايت را نشانه رفته اند به بررسى بعد سياسى ((ولايت فقيه)) پرداخت و در فرازى از آن خاطر نشان ساخت: مسإله ((ولايت فقيه)) علاوه بر آن كه از نظراسلام معيارها و موازين مشخص و استدلال هاى مخصوص به خودش را دارد, اضافه بر اين اصولا در هر انقلاب مكتبى چون هدف پياده كردن مكتب است قهرا در رإس حكومت بايد يك متخصصى كه مكتب را مى شناسد باشد… وقتى احكام اسلام تعطيل بردار نبود, احكام حكومت در اسلام كه در رإس احكام مى باشد نمى تواند تعطيل باشد بنابراين كسانى را لازم دارد كه حكومت را اداره كنند… آن هايى كه احيانا ولايت فقيه را مورد ترديد قرار مى دهند بايد از آن ها سوال كرد كه در زمان غيبت ولى عصر(عج) آيا بخش حكومت و سياست از هم جدا مى شود.(16)
اين دانشمند مجاهد و انديشمند باتقوا به سبب اطلاعات عميقى كه از مبانى اعتقادى اسلام داشت در سنگر مجلس خبرگان نقش فعال خود را در تصويب اصل ولايت فقيه ايفا نمود, ارادتش به امام امت به گونه اى بود كه با ياد آن بزرگوار قلبش باصفا مى شد و مدام مى گفت اگر روزى خطرى متوجه امام شود و به قيمت جانمان توان رفع خطر را داشته باشيم در آن صورت چقدر از سر و جان گذشتن آسان است, با شناخت كامل از امام او را صاحب كرامت مى دانست و چند حبه قندى كه به دستان مبارك امام متبرك شده بود به نيت شفا نزد خويش نگه داشت و با بيمارى شخصى از اقارب, حبه قندى به وى داد و گفت: اين به دستان مبارك امام تبرك شده است.(17)

در بوستان قدسيان
اين متفكر وارسته در اواخر سال 1355 هـ.ش در زندان مشهد از نزديك با خطوط انحرافى و گروهك هاى التقاطى آشنا شد و از مجموعه اين برخوردها تجربيات ارزنده اى اندوخت و دريافت هاى خويش را به خارج از زندان انتقال داد. از همان اوقات كينه هاشمى نژاد در دل اين منافقان معارض با انقلاب اسلامى پديد آمد, زيرا مى دانستند اين سيد دورويى و انحرافات فكريشان را لمس كرده و چون وى از حبس بيرون آمد, درصدد آن بود تا با ملاطفت, ملايمت و نصيحت اين از راه ماندگان را به سير صحيح بكشاند و در راستاى چنين نيتى كوشيد, ولى سرانجام مشخص گرديد كه منافقان از خط فكرى غلط و دوگانه انديشى خويش دست بردار نيستند اين بود كه شهيد هاشمى نژاد قاطعانه در مقابل آنان ايستاد(18) و به افشاى ماهيتشان پرداخته و از اين نظر توانست خدمت بزرگى به اسلام و نسل جوان بنمايد و آنان را از افتادن در باتلاق انحراف و دامان كج انديشان خودباخته و وابسته به غرب مصون نمايد, او طى يك سخنرانى در جمع دانشآموزان مشهد تحت عنوان كارنامه گروهك سياه منافقين گفت: گذشت زمان ماهيت كثيف منافقين را برملا كرد… مطمئن باشيد رئيس منافقين به ريگان و ميتران هم لقب برادر مجاهد خواهد داد و حمايت راديو امريكا و اسرائيل از آن ها جز قدردانى از زحمات منافقين نيست.(19)
سرانجام استاد سيد عبدالكريم هاشمى نژاد كه يكى از اصيل ترين چهره هاى اسلامى و با اخلاص ترين خدمت گزاران به انقلاب اسلامى بود و عمرى را در راه خدمت به اسلام و مسلمين و رهبرى نهضت و مبارزه با بيداد سپرى كرد و در خطه خراسان به عنوان كانون تفكرات اسلامى و چشمه انديشه هزاران مشتاق تشنه دل معارف اسلامى محسوب مى شد, پس از انجام رسالت هميشگى يعنى تدريس معارف ناب تشيع در هفتم مهر ماه 1360 كه با سالروز شهادت حضرت امام جواد(ع) مقارن بود توسط عامل نفوذى گروهك وابسته به منافقين به شهادت رسيد و به كاروان شهداى انقلاب اسلامى پيوست, با شهادت وى به تعبير مقام معظم رهبرى: مردم خراسان يك پدر دلسوز و برادرى علاقه مند و فداكار و ملت ايران يك فرزند ارزشمند و كم نظير را از دست دادند. همسرش گفته است: سيد را بعد از شهادت در عالم رويا ديدم كه در صف شهيدان بود و آنان با يكديگر فرياد مى زدند: امت رهبرى را رها نكند و پشت سر امام براى رسيدن به مقصد خويش بايستد.(20)

پاورقي ها:پى نوشت ها: 1 ) فرازى از سخنان امام خمينى درخصوص شهيد هاشمى نژاد در جمع نمايندگان شوراهاى اسلامى روستايى سراسر كشور, صحيفه نور, ج9, ص75. 2 ) ديدار با ابرار, ص45, شهيد هاشمى نژاد فرياد فضيلت, مرتضى بذرافشان, ص16. 3 ) مجله پيام انقلاب, نهم مهرماه سال 1364, شماره 94, ص14. 4 ) روزنامه جمهورى اسلامى, ويژه نامه شهادت سرداران ارتش و شهيد هاشمى نژاد, 17 آبان 1360, ص6 و نيز مجله پيام انقلاب, همان شماره, ص14. 5 ) مإخوذ از فرمايشات مقام معظم رهبرى مندرج در ويژه نامه روزنامه جمهورى اسلامى, ص3. 6 ) با الهام از بيانات امام خمينى (قدس سره) نگاه كنيد: صحيفه نور, ج9, ص75. 7 ) ديدار با ابرار, همان مإخذ, ص44. 8 ) همان مإخذ, ص48 و 49. 9 ) بررسى بعد سياسى ولايت فقيه از ديدگاه شهيد هاشمى نژاد, مقدمه, ص11. 10 ) پيام انقلاب, 10 مهرماه 1361, شماره68, ص16. 11 ) بررسى بعد سياسى ولايت فقيه ص15. 12 ) اين مسجد باعنايت به سوره فيل قرآن يك قرن قبل ساخته شد و در سال 1323 هـ.ش به اهتمام سيد مرتضى مصباح توسعه يافت. 13 ) فصلنامه پانزدهم خرداد, سال سوم, بهار 1372, شماره11, ص30 ـ 31. 14 ) شاهد بانوان, شماره25, اول مهرماه 1362, ص4. 15 ) فصلنامه پانزدهم خرداد, همان, ص31, 16 ) بررسى بعد سياسى ولايت فقيه ص15. 17 ) ديدار با ابرار, ص82, مإخذ قبل, ص15. 18 ) بررسى بعد سياسى ولايت فقيه ص15. 19 ) مجله 15 خرداد, شماره مسلسل 10, ص55. 20 ) شاهد بانوان, همان مإخذ, ص5. 21 ) ويژه نامه جمهورى اسلامى, همان مإخذ, ص3. 22 ) مجله 15 خرداد, همان. 23 ) ويژه نامه جمهورى اسلامى. 24 ) ديدار با ابرار, ص38ـ39. 25 ) ويژه نامه جمهورى اسلامى, ص2. 26 ) مجله پيام انقلاب, شماره68, ص53. 27 ) ديدار با ابرار, ص94, به نقل از مصاحبه با سيد احمد هاشمى نژاد. 28 ) ويژه نامه, همان, ص2. 29 ) مجله پيام انقلاب, 9 مهرماه 1362, شماره94, ص17. 30 ) مجله شاهد بانوان, همان, ص4. 31 ) بحث هايى از دكتر و پير, سيد عبدالكريم هاشمى نژاد, ص313. 32 ) مشكلات مذهبى روز, سيد عبدالكريم هاشمى نژاد, مقدمه كتاب. 33 ) در اين زمينه بنگريد به كتاب ((قرآن و كتاب هاى ديگر آسمانى)) از اين مولف و نيز ((اصول پنج گانه اعتقادى)), ج2, بخش آخر. 34 ) درسى كه حسين به انسان ها آموخت, شهيد هاشمى نژاد, ص404. 35 ) همان مإخذ, ص392 ـ 393. 36 ) اظهارات مقام معظم رهبرى حضرت آيه الله العظمى خامنه اى در وصف شهيد هاشمى نژاد, ويژه نامه روزنامه جمهورى اسلامى, ص3. 37 ) ديدار با ابرار, همان, ص107. 38 ) مجله پيام انقلاب, شماره مسلسل 120, ص29. 39 ) بررسى بعد سياسى ولايت فقيه ص36 ـ 37. 40 ) ويژه نامه جوانمرد فاضل, ص5 به نقل از ديدار با ابرار, همان مإخذ. 41 ) روزنامه جمهورى اسلامى, ويژه نامه, ص3. 42 ) روزنامه مذكور, هفتم مهرماه 1362. 43 ) شاهد بانوان, همان مإخذ, ص14.