نگاهى بر رابطه تكنولوژى و فرهنگ و اخلاق

نگاهى بر رابطه تكنولوژى و فرهنگ و اخلاق

حجه الاسلام والمسلمين صدقى

مقدمه:

در دنياى امروز پيشرفت صنعت به كلى قيافه زندگى بشر را تغيير داده و تكامل صنعتى و تحول شگفت انگيزى كه در همه شئون حياتى پيدا شده است تاريكيها را روشن و مشكلات را آسان ساخته و سراسر عرصه گيتى از اعماق دريا تا اوج فضا ميدان جولان انسان گرديده است. اما به موازات اين پيشرفت ها و تمركز نيروها و افكار بر روى مسائل مادى پايه هاى ايمان و تقوى سست و لرزان شده است, يك سلسله مفاسد وحشتناكى در دستگاههاى مختلف اجتماع پديد آمده و آمار جرايم و جنايات و بى بند و باريها و فجايع ضد انسانى به مقياس وسيعى رو به افزايش گذارده است, عوامل سعادت و صلاح اجتماع در برابر مظاهر فساد و تباهى زانو زده و بقاياى معنويات نيز در شعله هاى سركش تمايلات نفسانى مردم و رذايل و پليديها مى سوزد و از ميان مى رود.
در جهان امروز غلبه (فضل) را بر فضيلت روشن و آشكارا مى بينيم بشر با نيروى شگرف صنعتى و تكنولوژى مجهز شده ولى فرشته فضيلت كه بايد حافظ روح باشد پايمال اهريمن هوى و هوس گرديده و عواطف انسانى با مرگ فضيلت در حال احتضار و جان دادن است, چرا چنين شده, مشكل از كجاست؟ در مقاله حاضر تلاش شده است يكى از عوامل بسيار موثر انحطاط بشر از نظر اخلاقى مورد بررسى قرار گيرد, بديهى است نبايد مقاله را در اين مورد كامل فرض كرد.

عصر دانش

عصر ما عصر دانش خوانده شده است يعنى در زمان ما ارزش هر چيز در تقابل با دانش معلوم مى گردد اما آنچه به دانش ترجمه شده, چيزى جز واژه ساينسScience) ) نيست يعنى مجموعه اى از روش ها و ابزار براى بررسى آنچه قابل درك و دريافت حسى است.(1) اين همان چيزى است كه امروزه علم ناميده مى شود, تكنولوژى صورت فعليت يافته اين علم است و علم جديد خود فرزند خوانده دانش و فرهنگ يونان باستان است از همين روست كه در كتابهاى تاريخى از آن زمان به عنوان عصر طلايى دانش ياد مى شود.(2)
پس نگاهى اجمالى به يونان باستان به درك ما از اوضاع كنونى كمك خواهد كرد.
در يونان قديم, انسان ها نيز اربابان آزاد يونانى با دو گروه ديگر براى اداره جهان رقابت مى كردند گروه اول كليه اقوام غير يونانى بودند كه يونانى ها آنان را (بربر) مى خواندند.(3) و گروه دوم خدايان و الهه هاى گوناگون بودند. اين رقابت بين يونانيان و خدايان در اكثر افسانه هاى باقى مانده از آن زمان به چشم مى خورد بنابراين جاى تعجب نمى باشد كه علوم عقلى و طبيعى به عنوان ابزارى براى به قدرت رساندن آنها در مقابل خدايان و بربرها رواج يافتند. در طول زمان شعله هاى علم و فلسفه يونان رو به خاموشى نهاد و آتش زير خاكستر گشت تا آن كه عصر (رنسانس)(4) در اروپا فرا رسيد.
همه ما ستايش هاى بسيارى در مورد رنسانس شنيده ايم و حكايت هاى فراوانى هم در مورد شكنجه هاى قرون وسطى خوانده ايم چنان كه قرون وسطى جز سياهى و تباهى و رنسانس جز نور و سعادت در ذهن ما القإ نمى كنند اما واقعا در قرون وسطى چه اتفاقى رخ داد كه منجر به رنسانس و بازگشت به ادبيات دوره باستان شد؟
در عصر حكومت كليسا در اروپا آنچه مستمسك زورمندان واتيكان قرار گرفته بود, صورت تحريف شده اى بود از دين مسيح(ع), اما همين دين هم براى همه يكسان اجرا نمى شد.
گناه ممنوع بود, اما نه براى متنفذان. لذايد دنيوى آزاد بود, اما فقط براى قدرتمندان. بهشت, ملكى بود كه كليسا مى فروخت و هر كس مى خواست مى توانست سند آن را با امضاى پاپ به دست آورد. جهنم, جايگاه هر جنبنده اى بود كه قدمى خلاف ميل كليسا برمى داشت. پولهايى كه از مردم بى نوا مى گرفتند, صرف عياشى و خاصه خرجيهاى پاپ و زيردستان او مى شد.(5) بدين ترتيب كليسا سدى بود در مقابل بديهى ترين فطريات و غرايز اروپائيان. اولين تركها به وسيله آشنايى با مسلمانان پديد آمد.
وقتى كتابهاى يونانى, از عربى به لاتين ترجمه شدند,(6) آن آتش نهفته اندك اندك شعله ور شد و دامن كليسا را كه خود آتش بيار معركه بود گرفت. وقتى در سالهاى 1665 تا 1670 ميلادى نيوتون قانون جاذبه عمومى را كشف و بيان كرد,(7) آثارى در خصوص ((دانيال نبى)) و شرح كنايات ((يوحنا)) نيز نوشت.
حال آن كه يك قرن بعد, پاسكال در پاسخ به پرسش ناپلئون در مورد نقش خدا در جهان فيزيك گفت: ((قبله عالم مرا به اين فرضيه نيازى نيست!))(8) بدين ترتيب علم, بار ديگر در مقابل خدا قرار داشت, نه در كنار آن.
يگانگى و پيوند علوم جديد با علوم يونان باستان نيز از همين نكته آشكار مى شود. علم امروز نيز قوانين وضع شده به وسيله خود را در تعارض با خدا قرار مى دهد. يعنى گمان مى كند كه باور به خدا, پديده اى است متعلق به قرون گذشته و توجيه كننده جهالت هاى گذشتگان. از اين رو, معذب ساختن خود براى اجراى امر پروردگار نوعى بيمارى روانى محسوب مى شود و ايمان به قدرت هاى غير مادى, خرافه پرستى است. اين درست نقطه مقابل مطالعات دانشمندان مسلمانى است كه بذر علوم يونانى را در خاك اسلام فشاندند و بدين وسيله به تقويت ايمان خويش پرداختند, نه رد و بطلان اعتقاد خود به وجود خداى يگانه.
تكنولوژى ريشه در علم جديد دارد و طبيعتا سمت و سويى اختيار مى كند كه متناسب با اهداف آن باشد. يعنى ذاتا جهتى دارد كه بشر را از توجه به ماورإ الطبيعه باز مى دارد. اصلى كه تمدن جديد بر آن نباشد, انسان خدايى بود. اما با گذشت زمان از آن جز ظاهرى باقى نماند. امروز بت اعظم, تكنولوژى است; كه بشر روح خود را فدايش مى كند تا شايد بدان وسيله به عمر جاويدان دست يابد. اين همان سرايى است كه انسان امريكايى را به انجماد پيش از مرگ طبيعى وادار مى كند; به اميد روزى كه تكنولوژى توانايى ديجيتال كردن او را داشته باشد و او را تا ابد, زنده سازد. (9)
در اين دنياى ما به بشر آموخته اند براى رهايى از ترس مرگ به كبك اقتدا كند. و اين آموزش از حيوانات سابقه اى طولانى دارد: قابيل هم دفن كردن جسد برادر را از كلاغ آموخت.
ما مى خواهيم در چنين دنيايى كشورى داشته باشيم, متخلق به اخلاق و تربيت الهى, در عين حال نمى توانيم و نمى خواهيم اين كار را با ديوار كشيدن دور خود انجام دهيم. پس خواه ناخواه پديده هاى تكنولوژيك ـ با تمام محاسن و معايب خود ـ راه خود را به درون مرزهاى ما پيدا خواهند كرد. سوال اين است كه چطور از آنها استفاده كنيم كه با حداقل عوارض, حداكثر فوايد نصيبمان شود؟

تكنولوژى و آثار آن:

تكنولوژى از ارزش هاى خود قابل انتزاع نيست, يعنى نمى توان تكنولوژى را بدون اخذ ريشه هايش كسب كرد. اولين مثال در اين مورد را از ميان لوازم خانگى انتخاب مى كنيم كه در همه جا ديده مى شوند: ((جاروى برقى)) وسيله اى است كه براى راحتى كار ما اختراع شده است و ظاهرا استفاده از آن موجب سهولت در كار جاروكشى مى شود. آيا استفاده از ((جاروى برقى)) بار فرهنگى خاصى دارد كه از مصرف آن نگران شويم؟ اين وسيله به صورت يك عنصر ((شكل گرفته)) وارد كشور ما شد. يعنى به قول اقتصاد دانان يك متغير برونزا بود. و طبيعتا به هنگام ورود سيستم مصرف خاص خود را به همراه آورد. قسمتى از اين مجموعه مستقيما بار فرهنگى دارد و بخشى غير مستقيم. مثلا تبليغاتى كه براى فروش كالا انجام مى گيرد, جامعه را به سمت مصرف, بيش از نياز واقعى سوق مى دهد. و روحيه مصرف گرايى را در مقابل ((بخوريد و بياشاميد ولى اسراف و زياده روى نكنيد))(10) ترويج مى كند. پس از مدتى كه استفاده از اين وسايل منحصر به طبقات مرفه جامعه بود, قيمت آن به حدى مى رسد كه خانواده هاى با درآمد متوسط هم به خريد آنها ترغيب مى شوند. اين به مفهوم كار بيشتر براى كسب درآمد بيشتر است; تا هزينه لازم براى خريد كالاها صورت فعليت پيدا كند. اين امر به نوبه خود روحيه سودپرستى افراد را تقويت مى كند تا آنجا كه اندك اندك ديگر كسى كارى را كه سودى براى آن متصور نباشد انجام نمى دهد. از سوى ديگر اين كار كردن بيش از ظرفيت, آن رفاه وعده داده شده را مخدوش مى كند و انسان در پارادوكسى گرفتار مى شود كه با دست و پا زدن در آن, خود را بيش از پيش گرفتار مى كند. در اين حالت اخلاق و تربيت جاى خود را به وجدان اجتماعى مى دهد. زيرا بشر قوانين وضع شده به وسيله اجتماع را جايگزين ((شرع)) مى كند. و آشكار است كه مفاهيم اخلاقى مانند شرف, غيرت عزت نفس و… كم رنگ تر مى شوند. زيرا قوانين اجتماعى ((ما)), برگرفته از تمدن تكنولوژيك ((ما)) هستند و طبيعتا هدفى جز سهل تر كردن راه توسعه تكنولوژى ندارند. پس عجيب نيست, اگر مردم ايتاليا, هنرپيشه فيلم هاى پورنوگرافيك را به عنوان نماينده مجلس انتخاب مى كنند و كليساى نروژ, ازدواج ميان دو هم جنس را به رسميت مى شناسد. در چنين تمدنى انسان در حد ابزار متوقف شده و تا وقتى كه خوب كار مى كند و بهره ورى دارد, مى تواند از تمام لذايذ حيوانى موجود بهره ببرد تا فرصتى براى فكر كردن نداشته باشد. وقتى كار, از عبادت بودن به حد يك شر لازم تنزل يافت, مفهومى پديد مىآيد به نام اوقات فراغت كه در طى آن فرد فرصت دارد, دست رنج خود را صرف فراموشى كند. در اين زندان شيشه اى, پناهگاه او گاه شراب و افيون است, گاه بسترى آلوده به گناه, اگر مفهومى براى گناه مانده باشد! اگر بخواهد به آنچه ((تفريح سالم)) خوانده مى شود بپردازد رو به رسانه هاى جمعى مىآورد. و اگر هم بدن سالم را مساوى عقل سالم بداند, سعى مى كند در هر فرصتى به ورزش مشغول شود. ديگر كمتر كسى اوقات فراغت خود را صرف مطالعه, تفكر و بحث در مورد حقيقت مى كند.
براى انسان عصر ما, زندگى بدون تلويزيون, تلفن و هواپيما مفهومى ندارد. او به حال نسل هاى پيشين افسوس مى خورد كه از مواهب تكنولوژى بى بهره بوده اند و حاجات خود را با توسل به موجودى برتر به نام خدا برآورده مى ساخته اند. او هرگز نمى تواند آنچه را تكنولوژى بر سرش آورده ببيند, مگر آن كه پا را از حريم ممنوع فراتر نهد. در آن صورت هم, ديگران او را موجودى ابله مى بينند كه عقل ناقصش توانايى فهم و درك اين همه پيش روى به سوى سعادت را ندارد. چون مجنونى طردش مى كنند.

رسانه هاى جمعى و تبعات آن

مثال قبلى ما, جاروى برقى بود كه به خودى خود, توانايى ارايه پيامى مستقيم به مصرف كننده نداشت. اگر توجه خود را به محصولاتى معطوف نماييم كه هدف آنها برقرارى ارتباط مستقيم با مصرف كننده است, شاهد واقعيت هاى تلخى خواهيم بود. بحث در مورد اثرات فرهنگى رسانه هاى جمعى خود مثنوى هفتاد من است. پس چاره اى نيست جز آنكه فقط اشاره اى بكنيم و بگذريم تا… .
وقتى صحبت از رسانه هاى جمعى به ميان مىآيد, بسته به ميزان تحصيلات و موقعيت اجتماعى افراد مختلف, مفاهيم گوناگونى پيدا مى كند. براى اكثر مردم, راديو و تلويزيون تنها رسانه هايى هستند كه هر روز به نوعى به آن توجه مى كنند. همين جا, مشكلات شروع مى شود و اصول اوليه مربوط به اين وسايل براى ما درد سر ساز مى گردند. عدم درك صحيح از تكنولوژى و ماهيت اين وسايل براى بشريت بسيار گران تمام شده و مى شود.
مى دانيم كه راز موفقيت فيلم هاى غربى در جذابيت آنها نهفته است اما نمى دانيم جذب تماشاگر چگونه ممكن است. تماشاگر بى خبر از نتايج اين فيلم ها سراغ ويدئو رفت. با توجه به نتايج زيانبار, مسئولين جلوگيرى كردند, اما نتيجه آن شد كه شبكه هاى مخفى توزيع فيلم هاى ممنوع پديد آمد بناچار ويدئو كلوپها قرار شد نوش دارويى باشند هرچند بعد از مرگ سهراب اما متإسفانه اين دارو هم نتيجه بخش نشد هنوز شر اين يكى ادامه داشت كه آن ديگرى, ماهواره, قدم به جهان گذاشت اين بار شديدتر و وسيعتر و راحت تر از قبل در اختيار همه قرار گرفت در چنين آشفته بازار اخلاق و تربيت متاعى است كه كمتر خواهان دارد و شايد از كسادى كامل برخوردار است و تلاشهاى مربيان بى نتيجه مى نمايد. و اينجاست كه اين سوال مفهوم پيدا مى كند: چرا فلان جوانك در پى تماشاى فيلم هاى آن چنانى است؟ چرا رفتار و ظاهر خود را از الگوهاى غربى مى گيرد؟ چرا جامعه چنين شده است؟ بديهى است كه از ميان علل گوناگون پيدايش اين گرفتاريها, بخش مهم از عدم درك صحيح تكنولوژى و ناآگاهى از پى آمدهاى خطرناك آن است. بشريت چنان از پشت خنجر خورده و نادانسته گرفتار بيماريى شده است كه داروى اخلاق و تربيت اثر نمى گذارد. و سخنان رهبران راستين الهى نامفهوم مى نمايد و هدايت آنان گوش شنوا ندارد.

تكنولوژى و سردرگمى و بى هويتى

اما مهمترين قسمت ماجرا هنوز باقى است نخستين آشنايى ما با تكنولوژى به شكل گسترده به دوره صفوى برمى گردد. شاهان صفوى توپ را براى جنگ مى خواستند و آن وقت ها آشنايى ما با تكنولوژى در مراحل ابتدايى بود و هنوز كار به رفت و آمد كشيده نشده بود. مدتى بر همين منوال گذشت تا آن كه باب رفت و آمد باز شد, از اين طرف دار و ندار ما مى رفت و از آن طرف محصولات تكنولوژى مىآمد و كم كم خريداران خود را پيدا مى كرد. يكى از اين محصولات هم خبرهايى بود كه از اوضاع و احوال و ترقيات فرنگستان مى رسيد يك دفعه خواب از سر تمام دربار پريد و كاشف به عمل آمد كه دنيا كجاست و ما كجا! هول و ولا همه را گرفت و تلاش براى كسب هرچه سريعتر اين همه پيشرفت شروع شد و توجه ها همه به سوى غرب شد. بسيارى چنين فكر كردند كه بايد براى رسيدن به ترقيات از سر تا پا حتى كلاه! بايد غربى باشد, لباس ها و سر و صورت همه بايد شكل غربى پيدا كند حتى تعارفات اجتماعى و ادبيات نيز تغيير يابد! و لذا برخى به فكر تغيير در ادبيات و فرهنگ آمدند. در چنين شرايط هدف, تربيت هرچه سريعتر نيروى متخصص, فقط متخصص, است مدارس جديد به شيوه مدارس اروپايى ساخته مى شوند معلم هاى فرنگى در لباس هاى گوناگون وارد مى شوند, در رإس همه آنها مسيونرهاى مسيحى قرار دارند, پس از مدتى تدريس از كتابهاى فرنگى آن ها را به فارسى روان ترجمه مى كنند تا آموزش سريع تر پيشرفت كند اما آموزش چى؟
در اين فاصله آنان كه فرنگ رفته و بى خبر از همه جا فريفته مظاهر فريبنده غرب شده اند در آرزوى مدينه فاضله صنعتى شدن, آب دهن قورت مى دهند. گرچه با نيت پاك ولى غافل از اين كه آيا شرايط اجتماعى, سياسى و فرهنگى در چه حد آماده است اگر صنعتى شدن خوب است به چه قيمتى؟ به قيمت خرابى صنايع خودى و كشاورزى يا به قيمت از بين رفتن فرهنگ و آداب و رسوم مذهبى و ملى و بالاخره به قيمت از دست دادن استقلال و وابستگى سياسى و در يك كلمه به قيمت از دست دادن هويت مكتبى و ملى! توجه به علم و تكنولوژى به حدى نفوذ كرده است و انسان ها را به خود متوجه كرده است كه بعد از قريب به دو دهه كه از انقلاب دينى الهى مى گذرد و يكى از بزرگترين افتخارات آن اعطإ شخصيت و هويت به مردم است, وقتى مى خواهند نامدارترين بانوى عالم را به بچه ها معرفى كنند كسى جز مارى كورى به ذهنشان نمى رسد.(11) چنين است كه وقتى كتاب معارف اسلامى هم مى خواهد حرفى در مورد خدا بزند ناچار با حالت تدافعى و بررسى تاريخ اديان و تحليل تحولات علمى و دينى اروپا شايد به نحوى ثابت كند كه معارف الهى با علم تنافى ندارد و هماهنگ هستند!!

دانشگاه و تكنولوژى

در مورد دانشگاهها اوضاع از اين هم بدتر است. تفكر, گناهى است نابخشودنى; چرا كه لحظه اى شك كردن در مقبولات عام جماعت علم زده, جامعه را از رسيدن به قافله تمدن و تكنولوژى باز مى دارد! همه به دنبال تربيت متخصصانى كارآمد هستند; كارگران ماهرى مى خواهند كه چرخهاى تمدن تكنولوژيك را سريعتر بچرخانند. از اينروست كه رشته هاى مهندسى و پزشكى خواهان فراوان دارند.(12) و تقريبا تمام پست هاى مملكت در اختيار متخصصان است, نه متفكران. ديگر كمتر كسى است كه بپرسد پيشرفت چيست؟ چرا جوامعى كه توسعه تكنولوژيك پيدا كرده اند, پيشرفته تلقى مى شوند و ديگران عقب مانده؟ اصلا ((پيش)) كدام است و ((پس)) كدام؟ تمام اينها مفاهيمى پذيرفته شده تلقى مى شوند كه ايمان به آنها از واجبات است و هر كس آنها را قبول نكند ((متحجر)) و دچار ((جمود فكرى)) است.
انبوهى از مطالب كه در كلاس هاى دانشگاهى ارايه مى شود, همگى در جهت ايجاد و تثبيت يك نظام تكنولوژيك است. از علوم پزشكى و فنى گرفته, تا جامعه شناسى و روانشناسى, درصدد توجيه و تبيين اين نكته هستند كه انسان موجودى است اجتماعى, كه رشد و تعالى فكرى خود را مرهون ارتباط با ديگران است: ((سعادت بشر در پيشرفت اوست. پيشرفت بشر ملازم با رفاه بيشتر است. تكنولوژى تإمين كننده رفاه بيشتر است. جامعه اى پيشرفته است كه به توسعه تكنولوژيك دست يافته… اخلاق و تربيت انسانى هم منشإ گرفته از تمدن است. مهم نيست كه بشر چه دينى داشته باشد. مهم انسانيت است. آزادى مقدس ترين كلمات است… نظام دموكراسى بيشتر از همه نظام هاى حكومتى توانسته است كه آزادى افراد بشر را تإمين كند, اما كدام آزادى و كدام بشر؟!
هر سنتى كه در برابر پيشرفت و ترقى بايستد منكوب است. نوگرايى و تجدد از صفات طبيعى بشر است…))(13) چرا اين حرفها به نظر ما ((تحصيل كردگان)) بديهى جلوه مى كند. جز اين است كه ما پرورش يافته نظام آموزشى هستيم كه همه چيز ـ از جمله انسان ـ را فداى پيشرفت تكنولوژى مى كند؟اين نظام آن چنان ما را مسخ مى كند كه نياز تكنولوژى را نياز خود مى پنداريم و توسعه تكنولوژى را پيشرفت انسانيت! آزادى در اين دنيا, توهمى بيش نيست.
البته ما ((مختاريم)) كه از اصول اين جامعه ((عدول)) كنيم; همانطور كه اختيار ((عدول)) كردن از اوامر الهى هم به ما داده شده است. اما اگر از اين ((اختيار)) استفاده كرديم, بلادرنگ محاكمه اى در كار خواهد بود. آزادى ما فقط در محدوده غرايزمان به رسميت شناخته مى شود, هرگاه بخواهيم مسيرى خلاف آنچه تكنولوژى از ما مى خواهد طى كنيم و نوع ديگرى از زندگى را تجربه كنيم, پى مى بريم تا چه حد فريب ظاهر الفاظ را خورده ايم. در تمام طول مدت تحصيل, تنها چيزى كه به ما مىآموزند علم است; و تنها روشى كه براى نگريستن به دنياى اطراف در اختيار ما مى گذارند ((روش علمى)) است. و اين مهم ترين معضلى است كه تكنولوژى پديد مىآورد. زيرا علم جديد در پى يافتن حقيقت نيست و در نتيجه كسى كه تنها از اين دريچه به عالم هستى نگاه كند, چيزى به نام حقيقت برايش مفهومى ندارد.(14)
((واقعى)) براى او يعنى آنچه قابل مشاهده است. و هر چيز غير قابل مشاهده اى, غير علمى و غير قابل بررسى است. از سوى ديگر چون قوانين عملى مطلق نيستند و حتى غير قابل اثباتند, او جهان را فاقد هر مطلقى مى بيند. و اين درست نقطه مقابل انديشه و تفكرى است كه اخلاق اسلامى بر آن بنا گشته است. طبيعى است كه با چنين پايه تربيت, نمى توان چنان ساختمانى از اخلاق و تربيت اسلامى بنا كرد.

نتيجه و راه حل

گفتيم كه تكنولوژى, سيستمى يكپارچه است كه با ورود يكى از محصولات آن, راه براى ورود ساير اجزاى سيستم باز مى شود. هم چنين اشاره كرديم كه تكنولوژى قابل انتزاع از ريشه هاى خود نيست, و براى دسترسى به آن, تهيه مقدماتى خاص ضرورت دارد. نكته بعدى آن بود كه تكنولوژى فرهنگ خاص خود را همراه مىآورد و استفاده از محصولات تكنولوژيك به خودى خود موجب تحول فرهنگى در جامعه مى شود. يعنى لازم نيست حتما كسى, آنچه را ((آثار منفى تكنولوژى)) مى خوانيم بار بزند و وارد كشور كند. كافى است ما بدون شناخت كامل پاى در اين عرصه دشوار نهيم, تا خود به خود اين وضعيت پيش آيد. مثلا وقتى از درب كوچكى عبور مى كنيم, با هم تعارف مى كنيم. اما وقتى مى خواهيم از چراغ قرمز عبور كنيم, فكر مى كنيم زيركى كرده ايم! آدم همان آدم است, اما برخورد او با پديده اى به نام ((اتومبيل و فرهنگ اتومبيل رانى)) بسيار متفاوت با هنگامى است كه او از سنت هاى كهن جامعه پيروى مى كند.
به عقيده نگارنده, براى دستيابى به تكنولوژى دو راه وجود دارد: راه اول, تسليم بى قيد و شرط در مقابل آن و پذيرفتن تمامى زمينه ها و آثارى است كه منجر به ظهور يك جامعه تكنولوژيك مى شود. اين همان راهى است كه رضاخان, به تقليد از آتاتورك قصد پيمودنش را داشت. آتاتورك, اين نكته بسيار مهم را درك كرده بود كه براى دستيابى به جامعه اى ((توسعه يافته)) سريعترين و كامل ترين راه آن است كه الگوى غرب را دقيقا ((مشابه سازى)) كند. و در اين راه تا آنجا پيش رفت كه حتى خط تركى را از عربى به خطى مشابه خطوط لاتين تغيير داد. اشتباه او آن جا بود كه ريشه هاى سنتى و دينى جامعه ترك را دست كم گرفته بود و گمان مى كرد مى تواند با اتكإ به فرهنگ جديد آن را به طور كامل نابود كند. شيوه فوق در برخى جوامع به نتايج مورد انتظار رسيد. ژاپن, سنگاپور, كره جنوبى و… ميان ((فرهنگ سنتى)) و ((تجدد)) در اين جوامع بسيار آموزنده است; اما از آنجا كه در بحث ما نمى گنجد, از طرح آن صرف نظر مى كنيم.(15)
راه دوم, كه تا حال هيچ كشورى آن را نيازموده, اين است كه با شناخت كامل مبانى غرب و تكنولوژى اقدام به برقرارى ارتباط با آنها كنيم. مسلما اين راه مشكل تر به نظر مى رسد. چون بشر ((عصر جديد)) جز از ديدگاه علمى نمى تواند به اطراف خود نظر كند; پس نمى تواند به حقيقت تكنولوژى پى ببرد. براى درك تكنولوژى, نخست بايد از آن فاصله گرفت و سپس چون ناظرى بى طرف بر آن نگريست و اين همان چيزى است كه راه دوم را مشكل مى كند. در روزگارى كه شاهرگ زندگى انسان ها به نوعى وابسته به تكنولوژى است. اين كار به خودكشى مى ماند و تنها كسانى در اين راه توفيق مى يابند كه از مرگ نهراسند.
تكنولوژى دفتر سفيدى نيست كه نوشتنش بر عهده ما باشد; كتاب نوشته شده اى است كه نقدش بر ما لازم است. اگر بدون درك جوهر و ذات آن, قصد تمتع داشته باشيم, به موجود بى هويتى بدل خواهيم شد كه نه گذشته اش را به ياد مىآورد نه بهره اى از آينده دارد. ظاهر تكنولوژى چنان است كه گويى به راحتى در خدمت فرهنگ و انديشه اى درمىآيد و اگر اين ظاهر فريبنده نبود, اين قدر هواخواه نداشت.

به عبارت ديگر

آنچه به عصر ما ظاهرى متفاوت با بقيه اعصار بخشيده تكنولوژى است و ما خواه و ناخواه مجبوريم با اين پديده سر و كار داشته باشيم. بدون شك اگر درك صحيح و شناخت كامل از آن نداشته باشيم, ماييم كه بنده و فرمانبردار مى شويم. اما اگر جوهرش را تسخير كنيم, قالبش نيز از آن ما خواهد بود, پايه هاى تكنولوژى بر ضعف هاى بشر استوار است. از اين رو بسيار راحت تر از آنكه در خدمت حق درآيد به شر خدمت مى كند. پيكره اش چون كوه بلند و پايدار مى نماياند, زيرا حاصل عمر آنانى است كه در پى سراب رفاه, تمام هستى خود را فدايش كرده اند, پس هر گاه فريبش عيان شود, فريب خوردگان سر از طاعتش برمى دارند و آن گاه باطن پوشالى اش آشكار مى شود, پس براى غلبه بر تكنولوژى و واداشتن آن به خدمت بشر بايد بر ضعفهاى خود فايق آييم, اولين قدم در اين مسير خودشناسى است.
كه در اين صورت به عظمت و اهميت آن چه كه خود داريم آگاه شده و با حفظ و نگهدارى آن, موجبات عزت و سربلندى خود, فرهنگ, اخلاق و آئين خود را فراهم خواهيم كرد.
به اميد بيدارى و آگاهى امت اسلامى و به دست آوردن عزت از دست رفته مقاله را با ابياتى از اقبال لاهورى به پايان مى بريم:
عصر حاضر فتنه ها زير سر است
طبع ناپرواى او آفت گراست
بزم اقوام كهن بر هم از اوست
شاخسار زندگى بى نم از اوست
جلوه اش ما را زما بيگانه كرد
سازما را از نوا بيگانه كرد
بحر گم كردى زيان انديش باش
حافظ جوى كم آب خويش باش

مثل آيينه مشو محو جمال دگران
از دل و ديده فرو شوى خيال دگران
در جهان بال و پر خويش گشودن آموز
كه پريدن نتوان با پر و بال دگران

پى نوشت ها:
Knowledge odtained by observation and of acts … oxford dictionary . 1 : Science
early Modern Science (No.20) P.19 /Histoey :Science (1967) Britanice . 2 of the Renassace and
3 . فرهنگ فارسى معين, ج5, ص261 كلمه بربر.
4 . دوره تجديد حيات علمى و ادبى و مراد از آن بازگشت به عصر هنر و ادب باستانى است.
5 . تاريخ تمدن ويل دورانت, اصلاح دينى, ج2, ص 6 ـ 4 و 19 و همان, رنسانس ص 606ـ605.
6 . تاريخ تمدن اسلام و غرب, گوستاولوبون ص507, چاپ سوم, 1358, كتاب فروشى اسلاميه.
7 . فرهنگ معين ج6, ص2170.
8 . نظريه گرانش نيوتون, سكسل راب, دكتر هوشنگ گرمان ص307.
9 . مجله كامپيوتر, ش27 ((عليه خود فروشان روح)) متن سخنرانى وايزن باوم, در نخستين فستيوال نرم افزار اروپا, فوريه91, ترجمه عينى پهلوان و صادقى صادقى پور.
10 . قرآن كريم سوره اعراف, آيه31.
11 . كتاب فارسى سال دوم راهنمايى.
12 . گزارش اقتصادى و ترازنامه بانك مركزى سال 1372 ص97.
13 . آغازى بر يك پايان, نظم نوين جهانى و راه فطرت, شهيد سيد مرتضى آوينى, مقدمه.
14 . علاوه بر دائره المعارف هاى فوق الذكر به كتاب دانش زيست شناسى, ج1 زمينه علمى مراجعه شود.
15 . فردايى ديگر, راز سرزمين آفتاب تابان, شهيد مرتضى آوينى, ص35.