مفاتيح ترنم

 

مفاتيح ترنم

ره عشق

در معركه جدال مردانه برو
ستوار بنه گام و صميمانه برو
اين ره, ره عشقست بسان مجنون
شوريده سر و عاشق ديوانه برو

اى پير

اى پير كه فرمان بجوانى دادى
بر امت در خواب تكانى دادى
گر خوانمت عيسى دم دوران نه عجب
بر خلق جهان مرده جانى دادى

(مهدى حديثى قمى)

فلسطين

مرغ دل اندر فراقت روز و شب نالان فلسطين
شد عجين با آرمانت فكر و روح و جان فلسطين
طاير روحم هماره ساحت قدست كشد پر
تا شود در مرز و بومت با تو هم پيمان فلسطين
در سرم سوداى عشقت, نام تو ورد زبانم
ياد تو بخشد به قلبم عزم و اطمينان فلسطين
اعتلا و شوكت تو زندگى بخشد به روحم
پهنه گيتى مرا خود بى تو شد زندان فلسطين
اسوه اى در پايدارى, عزم و ايثار و شهامت
كرده اى دشمن ز كارت مات وسرگردان فلسطين
گوى سبقت را ربودى از سلحشوران زميدان
متكى بر خود چو كردى بر عدو طغيان فلسطين
عزت و فخر و شرف را كرده از آن تو ايزد
آمده بيت المقدس چون ترا مهمان فلسطين
امت اسلام اينك, با دو استعمار گيتى
در ستيز و رزم دائم, چون تو با عدوان فلسطين
مژده ات بادا كه اينك با پيام نغز رهبر
روز قدس اندر جهان شد بهر تو عنوان فلسطين

(سيد اسماعيل عمادى صائرى)

روزه چيست؟ و روزه دار كيست؟

الا كه مژده رحمت دهد هلال صيام
هلا كه ماه عبادت رسيد و وقت قيام
رسيد آن مه اعظم كه ليله القدرش
به از هزار مه و خوشتر از هزاران عام
بهار زندگى آغاز شد كه از هر سوى
رسد روايح گلزار معرفت به مشام
در اين مه است كه شد نازل از مقام جلال
كتاب حق كه به حق آمده است خير كلام
در اين مه است كه درهاى هزل بر بندند
گشوده مى شود ابواب فضل اين ايام
به شهر نعمت و غفران ز فيض شهر الله
شدند يكسره دعوت همى خواص و عوام
به يمن دولت ماه مبارك رمضان
به خلق آمده از خالق اين چنين پيغام
(چنان كه بر امم پيش روزه بنوشتيم
نوشته آمده بر امت رسول انام
جزاى روزه منم خود كه روزه بهر من است
زهى شرافت صائم, زهى علو مقام
ولى چه روزه؟ كه (الصوم لى) خدا فرمود
كدام روزه؟ كه (اجزى به) است در فرجام
بلى دو روى بود روزه را كه مى بايد
شود به هر دو توجه كه روزه يابد نام
نخست ظاهر و آن صورتى كه بنمايد
امور چند به افراد روزه دار حرام
كه اجتناب از آنها اگر نشد يابد
براى مفطر كفاره گنه الزام
دوم حقيقت صوم است و روح و باطن آن
كه مدعى به امر است و حاصل احكام
حقيقت است كه جان مى دهد بهر موضوع
حقيقت است كه آغاز را دهد انجام
حقيقت است كه گويد به روزه دار بپوش
زهرچه غير خدا هست ديده اكرام
حقيقت است كه گويد مرو بسوى هوس
كه روزه دار نه اى هستى ار چنين خودكام
بروزه دار حقيقى كجا اجازه دهند
كه خودسرانه بهر سو دود گسسته لجام
حقيقته اگرت ميل روزه دارى هست
موظفى كه كنى مستمند را اطعام
حقيقتى كه كند روزه تو را مقبول
تفقد است زحال ارامل و ايتام
به چشم وگوش و دل و دست و پا بشو صائم
وگرنه اين هوس روزه است و فكرى خام
زروى معنى و واقع چو روزه دار شوى
زبان مطيع و مسخر شود تو را در كام
كجا است روزه؟ گر افطار مى كنى به حرام
سحر زخون كسان كرده اى تهيه طعام
شكم چو گاو نشايد زهر علف پر كرد
همين بود شرف و فرق آدم از انعام
به صائمين حقيقى بگو كه ناچاريد
براى درك فضيلت زدين رعايت تام

كمال روزه در اين ها كه گفته شد باشد
شروط روزه كامل چنين شده اعلام
چنين چو صورت و معناى روزه شد حاصل
همان بود كه دهد جان خسته را آرام
همان بود كه شفاى صدور و ارواح است
همان بود كه همى خواسته زما اسلام
مفاد گفته (صوموا تصحوا) بزدايد
زخلق اين همه آلام و محنت و اسقام
چو شرط روزه تحقق نيافت نتوان زد
بسوى مقصد غايى بپاى چوبين گام
زخواب غفلت اگر اين زمان شوى (بيدار)
سعادت دو جهان را برى بماه صيام

(احمد شريعتى ((بيدار)))