حضرت امام محمّد تقى(ع) نهمين پيشواى شيعيان، يگانه فرزند حضرت رضا(ع) است كه در روز دهم رجب سال 195 هجرى قمرى در مدينه چشم به ديدار جهان گشود. آن حضرت در هفت سالگى به مقام امامت رسيد، و در 25 سالگى به سجده شهادت نشست. در ميان امامان معصوم(ع) سه امام در خردسالى به امامت رسيدند: امام جواد(ع) در هفت سالگى، امام هادى(ع) در نُه سالگى و حضرت مهدى(عج) در پنج سالگى.
از اين رو، از همان عصر اين سؤال مطرح شد كه با توجّه به مقام بسيار ارجمند امامت، چگونه انسانى در خردسالى به امامت مىرسد؟ چرا كه دوران شكوفايى رشد و عقل در مردان، به طور معمول از پانزده سالگى شروع و در چهل سالگى به تكامل مىرسد. و نظر به اين كه اين مسأله در مورد امامان(ع) نخستينبار در مورد حضرت جواد(ع) رخ داد، در آن عصر، از جنجالىترين مسأله روز بود.
حضرت رضا(ع) قبل از امامت امام جواد(ع) به بيان پاسخ اين سؤال مىپرداختند، و با روشنگرى و آگاهىبخشى، اذهان را روشن مىساختند.
گاهى اين مسأله به گونههاى ديگر، در نزد بستگان امامان(ع) مطرح مىشد، و آنها نيز به پاسخ آن مىپرداختند؛ به عنوان نمونه محدّث خبير كلينى از محمّد بن حسن بن عماد روايت مىكند كه گفت: من در حضور على بن جعفر (عموى بزرگوار حضرت رضا(ع)) در مسجدالنّبى نشسته بودم، دو سال بود كه در مسجد رسول خدا(ص) به درس او مىرفتم و از محضرش مستفيض مىشدم، يك روز ناگاه ديدم حضرت جواد(ع) در خردسالى در مسجدالنّبى(ص) به نزد على بن جعفر(ع) آمد، على بن جعفر(ع) تا آن حضرت را ديد، شتابان برخاست و با پاى برهنه و بدون ردا به سوى حضرت جواد(ع) رفت و دست او را بوسيد و به او احترام شايان نمود، حضرت جواد(ع) به او فرمود: «اى عمو، بنشين خدا تو را رحمت كند». على بن جعفر گفت: اى آقاى من چگونه بنشينم با اين كه تو ايستادهاى؟ هنگامى كه على بن جعفر به مجلس درس خود بازگشت، اصحاب و شاگردانش او را سرزنش كردند و به او گفتند: «تو عموى پدر حضرت جواد(ع) هستى، در عين حال با اين سن و سال، اين گونه در برابر حضرت جواد(ع) كه خردسال است فروتنى مىكنى و دستش را مىبوسى و آن همه احترام شايان مىنمايى؟ على بن جعفر(ع) گفت: ساكت باشيد. آن گاه محاسن خود را به دست گرفت و گفت:
«اِذا كانَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَمْيُؤَهِّلْ هذَا الشَّيبَةَ وَ أَهَّلَ هذَا الْفَتى وَ وَضَعَهُ حَيْثُ وَضَعَهُ، اُنْكِرُ فَضْلَهُ، نَعُوذُ بِاللّهِ مِمَّا تَقُولُونَ بَلْ اَنَا لَهُ عَبْدٌ؛ اگر خداوند صاحب اين ريش سفيد را شايسته (امامت) ندانست، و اين نوجوان را سزاوار دانست، و به او چنان مقامى داد، آيا من فضيلت او را انكار كنم؟ پناه به خدا از سخن نارواى شما. من غلام و برده او هستم و او مولاى من است».1 پاسخهاى امام رضا(ع) و امام جواد(ع)
عدّهاى در مورد امامت حضرت جواد(ع) در خردسالى، از حضرت رضا(ع) سؤال كردند، آن حضرت به آنها كه به قرآن معتقد بودند، ماجراى نبوّت حضرت عيسى(ع) را در خردسالى به عنوان شاهد ذكر كرد، در اين مورد دو روايت را از فرهنگ روايى خود ذكر مىكنيم:
1- صفوان بن يحيى مىگويد: به حضرت رضا(ع) عرض كردم؛ قبل از تولّد حضرت جواد(ع) در مورد جانشين شما مىپرسيديم، مىفرمودى خداوند پسرى را به من عنايت مىكند. اكنون خداوند حضرت جواد(ع) را به شما داده است، و چشمهاى ما را به وجود او روشن نموده است، خداوند آن روز را كه شما از دنيا برويد براى ما نياورد، ولى اگر حادثهاى رخ داد، به چه كسى رجوع كنيم؟ (امام بعد از شما كيست؟) حضرت رضا(ع) به پسرش حضرت جواد(ع) كه در مقابلش ايستاده بود اشاره كرد و فرمود: «به اين مراجعه كنيد».
عرض كردم فدايت گردم، اين پسر سه سال دارد؟ فرمود: «وَ ما يَضُرُّهُ مِنْ ذلِكَ، فَقَدْ قامَ عيسى بِالْحُجَّةِ وَ هُوَ ابْنُ ثَلاثَ سِنِينً؛ چه مانعى دارد! عيسى سه ساله بود كه به حجّت قيام كرد (و نبوّت خود را آشكار نمود».
2- خيرانى مىگويد: پدرم گفت در خراسان، در محضر حضرت رضا(ع) بودم، شخصى از آن حضرت پرسيد: «اگر براى شما پيشامدى رخ داد، پس از شما امام مردم كيست؟ امام رضا(ع) در پاسخ فرمود: «پسرم ابوجعفر (حضرت جواد) است». گويى پرسش كننده از شنيدن اين پاسخ – از اين رو كه حضرت جواد(ع) كودك بود و حدود هفت سال داشت – قانع نشد، حضرت رضا(ع) به او فرمود: «خداوند حضرت عيسى(ع) را در كمتر از سنّ ابوجعفر (حضرت جواد) به عنوان پيامبر شريعت تازهاى برگزيد.2 بنابراين، چه مانعى دارد كه همان خدا ابوجعفر را در خردسالى به امامت برساند. توضيح اين كه: در آيه 30 سوره مريم به اين مطلب تصريح شده كه حضرت عيسى(ع) در گهواره با بيان گويا چنين گفت: «اِنّي عَبْدُاللّهِ آتانِىَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيّاً؛ من بنده خدايم، او كتاب آسمانى به من عنايت فرموده و مرا پيامبر قرار داده است».
بنابراين، وقتى حضرت عيسى در گهواره براى ابلاغ شريعت تازه به مقام پيامبرى برسد، چه اشكالى دارد كه به اراده خداوند، حضرت جواد(ع) در هفت سالگى، به مقام رهبرى، آن هم در مورد شريعت پيامبر اسلام(ص) كه بيش از دو قرن از آغاز آن با داشتن چندين رهبر مىگذرد، برسد.
مسأله امامت حضرت جواد(ع) در خردسالى، در عصر امامت حضرت جواد(ع) نيز مطرح بود، حتّى اين مسأله را از خود آن حضرت مىپرسيدند. گفتهاند شخصى همين سؤال را به صورت اعتراض از آن حضرت پرسيد، او در پاسخ فرمود: خداوند به داود(ع) وحى كرد تا پسرش سليمان را كه در آن وقت كودك و چوپان بود، جانشين خود سازد، دانشمندان و عابدان بنىاسرائيل، آن را نپذيرفتند، و گفتند سليمان خردسال است. خداوند با نشان دادن اعجازى، شايستگى سليمان را آشكار ساخت، و همين امر موجب شد كه عالمان و عابدان بنىاسرائيل نزد داود(ع) آمدند، و جانشينى سليمان را پذيرفتند.3
در موردى ديگر، امام جواد(ع) در پاسخ اعتراضكنندگان، اين آيه را خواند: «قُلْ هذِهِ سَبِيلِى اَدْعُوا اِلَى اللّهِ عَلى بَصِيرَةٍ اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى؛ بگو اين راه من است كه من و پيروانم با بصيرت كامل همه مردم را به سوى خدا دعوت مىكنم».4
آن گاه امام جواد(ع) فرمود: «سوگند به خدا در آغاز بعثت، جز على(ع) از پيامبر(ص) پيروى نكرد، با اين كه او در آن وقت نُه سال داشت، من نيز اكنون نُه سال دارم».5
استدلال امام جواد(ع) به ايمان آوردن حضرت على(ع) در نُه سالگى بر اين اساس است كه حضرت على(ع) در اين سنّ و سال، پيرو كامل پيامبر(ص) بود، و شايستگى كسب ايمان كامل را پيدا كرد، با توجّه به اين كه بر اساس روايات شيعه و اهلتسنّن، پيامبر(ص) در آغاز بعثت، در مجلسى كه خويشانش را دعوت كرده بود، و در ميان آنها تنها على(ع) ايمان خود را آشكار ساخت، پيامبر(ص) در همان مجلس على(ع) را جانشين خود معرّفى نمود.6 تحليل و بررسى
در مورد پاسخ اين سؤال كه چگونه انسان خُرد سال به مقام امامت مىرسد، ما دو راه در پيش داريم:
1- به آنان كه به خداى قادر و حكيم معتقدند، مىگوييم: چه مانعى دارد خداوند با آن قدرت و حكمت مطلقهاى كه دارد، براساس مصالحى، شخصى را در خردسالى به مقام نبوّت يا امامت برساند، چنان كه مطابق قرآن، خداوند حضرت عيسى و يحيى(ع) را در دوران كودكى به مقام نبوّت رسانيد؛ و به استناد قرآن عيسى(ع) در گهواره سخن گفت و فرمود: «من بنده خدايم، خداوند به من كتاب آسمانى داد و مرا پيامبر نمود».7 و خداوند در مورد يحيى(ع) فرمود: «يا يَحيى خُذ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ و آتيناهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً؛8 اى يحيى! كتاب (خدا) را با قوّت بگير، و ما فرمان نبوّت را در كودكى به او داديم».
امام جواد(ع) براى يكى از ياران خود به نام على بن اسباط، به همين آيه استدلال كرد، و پس از ذكر آيه فرمود: «خداوند كارى را كه در مسأله امامت كرده؛ همانند كارى است كه در مسأله نبوّت كرده است، همان گونه كه ممكن است خداوند حكمت را در چهل سالگى به انسانى بدهد، ممكن است كه حكمت را در كودكى به انسانى ديگر عطا فرمايد».9
2- در طول تاريخ ديده شده است كه برخى از كودكان رشد فكرى فوقالعادهاى داشتهاند، گاه افرادى در سنين كمتر از ده سال، نابغه شدهاند و از رشد و عقل و درك ممتاز و استثنايى برخوردار بودهاند، اين موضوع بيانگر آن است كه شايستگى مقامهاى ارجمند، مانند مقام امامت براى بعضى از كودكان محال نيست كه آن را غير ممكن سازد، در اين زمينه نمونههاى فراوان وجود دارد، كه براى تقريب اذهان به ذكر نمونه زير مىپردازيم. نمونهاى استثنايى از خردسالان نابغه
در حالات حسين بن عبد الله بن سينا معروف به شيخالرّئيس ابوعلى سينا، (373 – 427 ه .ق) نقل كردهاند كه خود در شرح حال خود گفت: «در ده سالگى آن قدر از علوم مختلف را فرا گرفتم كه مردم بخارا از استعداد سرشار من، شگفتزده شده بودند، در دوازده سالگى بر مسند فتوا نشستم، و در شانزده سالگى كتاب قانون را در علم طبّ نوشتم، و بيمارى نوح بن منصور رئيس دولت سامانى را كه همه اطبّاء از درمانش عاجز شده بودند، درمان نمودم. او به اين خاطر، امكانات فرهنگى بسيار در اختيارم گذاشت، شب و روز به بررسى و مطالعه پرداختم. هنگامى كه به بيست و چهار سالگى رسيدم، همه علوم جهان را مىدانستم و چنين مىانديشيدم كه علم و دانشى وجود ندارد كه من به آن دست نيافته باشم».10
و تاريخ قبل و بعد از انقلاب نمونههاى فراوانى از اين نابغهها را به خود ديده است كه هر كدام الگويى از قدرت خداوند است در افراد معمولى چه برسد به آنان كه حجت خدايند. پاورقي ها:پىنوشتها: – 1 ) محمّد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج1، ص322. 2 ) همان. 3 ) اقتباس از همان، ص383. 4 ) يوسف (12) آيه 108. 5 ) محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج1، ص384. 6 ) قاضى نورالله شوشترى، احقاق الحق، ج4، ص62 (به نقل از مدارك متعدّد اهل تسنّن). 7 ) مريم(19) آيه 30. 8 ) مريم (19) آيه 12 – مطابق مفهوم بعضى از روايات، منظور از حكم در آيه بالا، مقام نبوّت است (اصول كافى، ج1، ص382). 9 ) محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج1، ص494. 10 ) محدّث قمّى، الكُنى والالقاب، ج1، ص320 و 321.