هدف على(ع) از پذيرش قدرت و حكومت اين بود كه جامعهى انسانى را به سوى تكامل مادى و معنوى و در نهايت به طرف خداوند سوق دهد و عدالت اجتماعى را برقرار سازد. براى همگان زندگى سالم و همزيستى مسالمتآميزى براساس تساوى حقوق افراد، پديد آورد. به عبارت ديگر مىخواست احياگر حكومت و سياستى باشد كه پيامبر 25 سال پيش آنرا بنا نهاده بود و بعد از پيامبر چهرهى حكومت و جامعهى پيامبرى كاملاً دگرگون شده و فرسنگها از اهدافش فاصله گرفته بود.(1)
اهداف پيامبر اسلام جز پياده كردن و استوارى بخشيدن پايههاى اخلاق نبود همچنانكه خود آن حضرت همواره بانگ برمىداشت كه براى كامل كردن ارزشهاى اخلاقى مردم برانگيخته شدهام(2) و در اينراه آنچنان تلاش كرد كه در قرآن نيز به داشتن اخلاق نيكو به سترگى ستوده شده بود.(3)
امام على(ع) نيز به تبعيت از هدف عالى پيامبر، پياده كردن مكارم اخلاق در جامعه را سرلوحهى تمام امور خود قرار داد. اساساً هدف عالى حكومت علوى و همينطور روشهاى دستيابى به آن، ماهيتى اخلاقى داشتند. از اينرو، كسب فضايل اخلاقى براى كارگزاران حكومتش كه بر جان و مال و آبرو و غنايم و احكام و امامت مسلمانان ولايت داشتند، امرى ضرورى بود. بدين جهت، امام در تمام سخنانى كه مربوط به كارگزاران مىباشد به آنها رعايت اصول اخلاقى را توصيه و سفارش نمودهاند. البته همّ و غمّ امام در مورد اصول اخلاقى حاكم بر جامعه تنها به يكسرى توصيهى به كارگزاران ختم نمىگردد بلكه امام با برنامهاى دقيق و گسترده اين موضوع را پىگير بودند؛ و نظارت مستمر و پىگير و حساب شده در تمام شؤونات كارگزاران داشته در سخنان خود به نظارت فراگير واليان و حاكمان بر امور كارگزاران تأكيد داشتند. از عملكرد خود امام و همينطور سفارشى كه به واليان خود مىنمودند نظارت امام در چند محور قابل بررسى است: الف) انتخاب كارگزاران نمونه و شايسته؛ ب) رسيدگى مادى و معنوى به كارگزاران؛ ج) تقويت نظارت درونى كارگزاران؛ د) نظارت بيرونى بر كارگزاران از طريق مستقيم توسط حاكمان يا از طريق نيروهاى اطلاعاتى؛ ه) حسابرسى و كيفر كارگزاران خطاكار. الف) شايسته سالارى پايدار
امام على در سيرهى حكومتى خويش، افراد شايسته و صالح را براى فرماندارى و حكومت بر ولايات و مسؤوليتهاى ديگر بر مىگزيد، و هرگز اجازه نمىداد واليان و كارگزاران ناشايست بر مردم حكومت كنند.
آن حضرت در سراسر حكومتدارى و ولايتمدارى خويش به بيان ويژگىها و اخلاق مديران و كارگزاران پرداخته است. در نامههاى امام به دستوراتى بر مىخوريم كه براى انتخاب كليهى كارگزاران بايد مدنظر قرار گيرد. البته آموزهها و دستورهايى نيز شامل كارگزاران خاص در پستهاى ويژهاى مىباشد كه مورد توجه آن حضرت بوده است.
يكى از اساسىترين و مهمترين مسائل جامعه و حكومت اسلامى، اجراى عدالت، عدم تبعيض و باندبازى و پيروى از تمايلات شخصى است. رعايت عدالت اسلامى ايجاب مىكند كه در تقسيم پست و منصب به فضايل و اصالتهاى انسانى و امتيازات اسلامى توجه شود و هر كس به حسب لياقت و كاردانى و تقوايش به مقام مناسب دست يابد. از اينرو، از ديدگاه على(ع) يك زمامدار لايق كسى است كه در تقسيم مسؤوليتها و پستها ميان افراد جز اجراى عدالت و دادن حق به حقدار، به چيزى ديگر فكر نكند و جز با دقت و تأمل در خصوصيات افراد و امتحان و آزمايش آنها كسى را به كارگزارى دولت نگمارد.(4) به همين دليل، آن حضرت از مالك و تمام زمامداران اسلامى مىخواهد كه در تعيين كارگزاران و صاحب منصبان دولت تنها ملاكهاى اسلامى را در نظر داشته و هرگز بر پايه تمايلات شخصى و يا ترس و يا تأثيرپذيرى از ديگران كسى را به كارى نگمارد(5)، يا احساسات و عواطف و يا روابط خصوصى و باندبازى را در اين امور دخالت ندهد. كه نوعى ستمگرى و خيانت است.(6)
ملاكهايى كه على(ع) براى تشخيص و تعيين يك كارگزار دولت بر مىشمارد به طور فشرده عبارت است از: 1. باتجربه و كارآزموده باشد و در جريان مشكلات و مسائل آب ديده شده باشد(7)؛ 2. نجابت و پاكدامنى داشته و اهل شرم و عفت و صيانت نفس باشد(8)؛ 3. از خانوادههاى اصيل و با شرافت بوده و اهل تقوا باشد(9)؛ 4. داراى حسن سابقه در مسلمانى باشد و با عشق و علاقه به اسلام روى آورده باشد نه به خاطر ترس و يا بهرهگيرى از قدرت اسلام و دست يافتن به مقام و ثروت(10)؛ 5. صاحب شخصيت و دائماً در حال صيانت نفس باشد(11)؛ 6. به مطامع مادى نظر نداشته باشند(12)؛ 7. داراى خصيصهى مديريتى و دورانديشى در كارها و اهل تدبر و تعمق و تفحص باشد(13). ب) رسيدگى به امور كارگزاران
يكى از حقوق تكليفزا در حكومت عدل اسلامى حق كارمند بر دولت است. حكومت اسلامى بايد به طور مستمر بر حال و وضع زندگى كارمندان رسيدگى كند و در رفع مشكلات مادى و معنوى اين گروه تلاش نمايد تا آنها بتوانند وظيفهى خود را به شايستگى انجام دهند. كوتاهى در انجام اين وظيفه دستيابى به اهداف حكومت را دچار اختلاف خواهد نمود. به عنوان مثال يكى از مواردى كه موجب پيدايش فساد در نظام ادارى مىگردد، مشكلات فراوان اقتصادى كارگزاران مىباشد كه بر آنها هجوم برده و آنها را از پاى درآورده و خواه و ناخواه آنها را به انحراف مىكشاند. مفاسدى مانند كمكارى، رشوهخوارى، بدرفتارى با مراجعان، تدليس، تزوير و خيانت از مظاهر بروز چنين مشكلاتى است.
امام به اين حقيقت تلخ كاملاً توجه داشت. از اينرو، بعد از اينكه به واليان و حاكمان حكومت سفارش مىنمود تا كارگزارانى شايسته براى تصدى امور برگزينند رسيدگى به امور كارمندان را نيز به آنان تأكيد مىنمود. به مواردى از تأكيدات امام در اينباره اشاره مىنمائيم. امام به مالك در مورد رسيدگى به مسائل كارگزاران چنين مىفرمايد: «سپس روزى فراوان بر آنان ارزانى دار كه با گرفتن حقوق كافى در اصلاح خود بيشتر مىكوشند و با بىنيازى دست به اموال بيتالمال نمىزنند و اتمام حجتى است بر آنان اگر فرمانت را نپذيرند و يا در امانت تو خيانت كنند.»(14)
با توجه به اهميت شغل داورى و قضاوت در جامعه، حاكم و زمامدار موظف است تا نهايت سعى و جديت خود را بكار گيرد و افرادى با شرايط ذكر شده يافته و در منصب قضاوت و داورى بنشاند.
اما اين تنها مسؤوليت زمامدار در مقابل شغل قضا و دادرسى نمىباشد، بلكه مسؤوليت خطير حاكم بعد از انتخابِ قضات، مطرح مىشود و توجه به دو مسأله مهم براى حفظ و نگهدارى آنها در مسند قضاوت امرى ضرورى است:
اول اينكه تأمين قاضى از نظر مسائل مادى كه در تنگنا قرار نگيرد(15)؛ زيرا «محتمل است يا از كار خود كنارهگيرى كند يا دلسرد شود و به خوبى انجام وظيفه نكند و يا در خطر لغزش قرار گيرد و با تطميع و افتادن به منجلاب رشوهخوارى، ناحق را حق و حق را ناحق كند.»(16)
دوم اينكه قاضى بايد از ارج و قرب و مقامى والا و ارزنده نزد حاكم برخوردار باشد «تا اولاً كسى قادر به اعمال نفوذ و تحميل خواستههاى خود به او نباشد، ثانياً هيچ كس در او طمع نبندد، ثالثاً كسى جز رهبر و زمامدار قادر به عزل وى نباشد و هيچ كس در صدد ايذاء و آزارش برنيايد. رابعاً احدى به خود جرأت سخنچينى و دسيسهگرى عليه او را ندهد و همه بدانند كه قاضى صالح و عادل، از سعايت ديگران در نزد رهبر زمامدار در امان است.»(17)
همانطور كه وظايف و شرايط و ويژگىهايى براى سپاه اسلام و بويژه فرماندهان تعيين شده است وظايفى هم براى والى و رهبر جامعهى اسلامى نسبت به ارتش و فرماندهان مشخص گرديده است، كه اهم آن عبارتند از: 1. وظيفهى رهبر در مورد فرماندهان رسيدگى به تمام امور آنها مىباشد خواه بزرگ و مهم و يا كوچك و ظاهراً ناچيز باشد؛ زيرا چه بسا الطاف كوچك و ناچيز در جلب محبت و جذب قلوب آنان بسيار مؤثر باشد؛ 2. توجه دائمى نسبت به فرماندهان بدين معنى كه رهبر همواره از حال فرماندهان و مسائل زندگى آنان آگاه باشد و به آنها محبت و لطف داشته باشد و اين مسأله را ناچيز و بىاهميت نداند؛ زيرا فرماندهان به واسطهى لطفهاى بزرگ و كوچكى كه از والى و حاكم خود مىبينند با او كمال همكارى و خيرخواهى را خواهند داشت؛ 3. ستايش از فرماندهان و يادآورى كارهاى ارزشمند آنان ايجاد انگيزه در شجاعان نموده و افراد بزدل را نيز به فعاليت و تلاش وادار مىنمايد.(18) ج) بازرسى و نظارت بر كارگزاران
از آنجا كه فلسفهى وجودى سازمانهاى دولتى و مؤسسات عمومى تأمين مصالح عامه است و اين نهادها با امكانات و بودجه مردم و براى خدمت به آنان پديد آمدهاند و همواره بايد در اين مسير نيز حركت كنند بنابراين بايد احراز شود كه تا چه حد به تعهد خويش پايبندند.
با توجه به گسترش دايرهى حكومت اميرمؤمنان(ع) و عدم امكان نظارت مستقيم خود حضرت، در كنار همهى مكانيزمهاى نظارتى و توجهات حكومتى به كارگزاران، داشتن دستگاه نظارتى خاص جزو ضروريات حكومت است. حضرت هم خود از چنين دستگاهى بهره مىگرفت(19) و هم آن را به واليان حكومتى سفارش مىكرد. البته ايشان معيارها و چهارچوبهايى براى ناظران و بازرسان ترسيم كردند. حضرت تأكيد داشتند كه عهدهداران اين سمت بايد انسانهايى متقى، مؤمن، امانتدار و صادق باشند. وظيفهى آنان اين است كه از طرز عمل مأموران آگاه باشند و شيوهى برخورد آنان را با مردم زير نظر داشته باشند و از ميزان صحت و سقم گزارشهاى كارگزاران نيز مطلع باشند. و اين بازرسانِ ويژه، چشم حكومت محسوب مىشوند و اگر حاكم بازرس مورد اطمينان نداشته باشد نمىتواند حكومت را اداره كرده و مانند شخص نابينا نمىتواند راه درست را بيابد. حضرت مىفرمايد: «سپس رفتار كارگزاران را بررسى كن، و جاسوسانى راستگو، وفاپيشه بر آنان بگمار كه مراقبت و بازرسى پنهانى تو از كار آنان سبب امانتدارى و مهربانى با رعيت خواهد بود.»(20)
مهمترين مواردى كه امام(ع) از نيروهاى اطلاعاتى خود براى نظارت بر مسؤولان بهره مىگرفتند عبارت است از:
1. نظارت بر مكاتبات: امام على(ع) نامههاى كارگزاران را زير نظر داشتند؛ چه نامههايى كه خود آنان براى ديگران مىنوشتند و يا نامههايى كه به آنان نوشته مىشد مراقبت مىنمودند. حضرت در نامهاى به زيادبن ابيه نوشته است: «اطلاع يافتم كه معاويه براى تو نامهاى نوشته تا عقل تو را بلغزاند و ارادهى تو را سست كند.»(21)
امام در اين نامه به كارگزار خود نشان مىدهد نامههايى كه ميان كارگزاران وى رد و بدل مىشود از چشم او به دور نيست و قلمرو نظارت و دقت او آنها را نيز فراگير است.
2. نظارت بر گفتارها: امام در نامهاى به ابوموسى اشعرى كه عامل آن حضرت در كوفه بود و مردم را پس از آن كه امام(ع) آنان را به جنگ جمل فراخواند وى آنانرا به نشستن در خانه ترغيب كرد ضمن توبيخ وى به او اعلان مىكند كه گفتههاى او مورد دقت و ارزيابى قرار مىگيرد: «از بندهى خدا على اميرمؤمنان به عبداللَّه بن قيس (ابوموسى اشعرى) پس از ستايش پروردگار و درود: سخنى از تو به من رسيده كه هم به سود و هم به زيان تو است. چون فرستادهى من پيش تو آيد دامن همّت به كمر زن، و كمرت را براى جنگ محكم ببند و از سوراخ خويش بيرون آى»(22)
3.نظارت بر مهمانىها: امام على(ع) در امر نظارت بر حركات و رفتاركارگزاران حتى مسائل معمولى و پيش افتاده را ناديده نمىگرفت و از آنان بازخواست مىكرد. از اينرو در نامه به عثمان بن حنيف وى را به جهت شركت در مهمانى بعضى از اشراف بصره مورد توبيخ و سرزنش قرار داده و فرموده است: «گمان نمىكردم مهمانى شخصى را بپذيرى كه نيازمندانش با ستم محروم شده و ثروتمندان آنها بر سر سفره دعوت شدهاند انديشه كن در كجايى و بر سر كدام سفره مىخورى. پس آن غذايى كه حلال و حرام بودنش را نمىدانى دور بيفكن و آنچه را به پاكيزگى و حلال بودنش يقين دارى مصرف كن.»(23)
اين نامه نشانگر اين است كه امام افزون بر نظارت و حسابرسى بر امور بيتالمال نسبت به رفتار و حركات جزئى و شخصى كارگزاران نيز حساسيّت داشته و آنان را تحت نظر داشته است.
4. نظارت بر رفتارها: امام رفتار كارگزاران را نسبت به مخالفان زير نظر داشت و آنان را از بدرفتارى نسبت به آنان بر حذر مىداشت. آن حضرت خطاب به ابن عباس فرماندار بصره نوشت: «بد رفتارى تو را با قبيلهى بنى تميم و خشونت با آنان را به من گزارش دادهاند. همانا قبيلهى بنى تميم مردانى نيرومندند كه هر گاه دلاورى از آنان غروب كند، سلحشور ديگرى به جاى آن مىدرخشد.»(24)
در هر صورت امام على(ع) برخورد كارگزاران را نسبت به دشمنان زير نظر داشته و مواظب افراط كارىها و دلسوزىهاى نابهجا و غير منطقى بوده و در برابر آنان عكس العمل شايسته نشان مىداده است.
5. نظارت بر عكسالعمل افراد پس از عزل: امام ناراحتىها و گرفتارىهاى كارگزاران را نيز تحت مراقبت قرار مىداد. پس از اين كه محمد بن ابىبكر از استاندارى مصر بركنار گشت به امام خبر رسيد كه وى محزون و اندوهگين شده است. امام طى نامهاى به او چنين نوشت: «به من خبر رسيد كه از فرستادن اشتر به سوى محل فرماندارىات ناراحت شدهاى. اين كار را به دليل كند شدن و سهلانگارىات يا انتظار كوشش بيشترى از تو انجام ندادهام، اگر تو را از فرماندارى مصر عزل كردم، فرماندار جاى ديگرى قرار دادم كه اداره آنجا بر تو آسانتر و حكومت تو در آن سامان خوشتر است.»(25) د) بازرسى و نظارت درونى
يكى از مطلوبترين و مؤثرترين شيوهى نظارت بر حسن اعمال كارگزاران نظارتى است كه خود آنان از درون بر عملكرد خويش داشته باشند. اين نظارت از طريق اعتقادات دينى و اخلاق فردى صورت مىگيرد كه امام براى تقويت هر دو مورد برنامهريزى نموده و تلاش كافى مبذول داشتهاند. به طورى كه همراه با سفارشات اخلاق به كارگزاران مسائل اعتقادى را نيز همواره يادآورى مىفرمودند. به طور كلى مىتوان گفت دولت علوى در تمام زمينهها «مقيّد به دين» است. به اقتضاى اين خصيصه است كه حكمران بالضروره بايد داناترين مردم در حكم خداوند باشد(26) و نيز بايد به اجراى قانون خدا متعهد باشد: «ليس على الإمام الّا ما حُمِّلَ من أمر ربّه(27) فاعلم أنّ أفضل عباد اللَّه امام عادل هدى و هدى فأقام سنةً معلومة و أمات بدعة مجهولة»(28) ه) كيفر سريع و قاطع كارگزاران متخلف
همچنان كه گفتيم امام براى اطلاع از عملكرد كارگزارانش همواره بر چگونگى كاركرد آنان نظارت داشت. از مديران و مسؤولان حكومتى نيز چنين نظارتى را انتظار داشت و به آنها رهنمود مىداد كه اگر يكى از عمّال حكومتى و حتى كسى از ياران و همكاران نزديك زمامدار دست به فساد و نادرستى و خيانتى زد و گزارشهاى بازرسان مخفى هم حاكى از تأييد اين موضوع بود، همين گزارشها براى اثبات خيانت آن شخص كافى است و بايد بدون درنگ مورد رسيدگى قرار گيرد.
نكتهاى كه بايد در مورد اطمينان به گزارش بازرسان يادآورى شود اين است كه همانطور كه گفتيم على(ع) ضمن سفارش به دقت در انتخاب بازرسان و سلامت روحى و اخلاقى آنان باز هم زمامدار را دعوت مىكند كه هر كارى را از مجارى مختلف دنبال كند تا هر گاه يك گزارش از چند مجرا مورد تأييد و اتفاق نظر قرار گرفت براى زمامدار شكى در صحت و پذيرش آن وجود نداشته باشد.(29)
امام به مالك مىفرمايد: «از همكاران نزديكت سخت مراقبت كن و اگر يكى از آنان دست به خيانت زد و گزارش جاسوسان تو هم آن خيانت را تأييد كرد به همين مقدار قناعت كرده او را با تازيانه كيفر كن و آنچه از اموالى كه در اختيار دارد از او باز پس گير.»(30)
اين نامه و نامههاى ديگرى كه در اين خصوص در نهج البلاغه و در كتب ديگر وجود دارند همه حكايت از آن دارند كه حضرت اگر خطا و لغزش از كارگزاران مشاهده مىكرد خيانتكاران را متناسب با آن مجازات مىكرد. برخى را فقط با نوشتن نامهى سرزنشآميز تنبيه مىنمود مانند عثمان بن حنيف فرماندار خويش در بصره كه مرتكب اشتباه شد و به مهمانى ثروتمندان رفته بر سر سفره رنگارنگ نشسته و رعاياى فقير و گرسنه را از ياد برده بود.(31)
و آنگاه كه شنيد منذر بن جارود عبدى خيانت كرده است او را سخت توبيخ و از كار بر كنار كرد.(32)
همچنين وقتى سودهى همدانى نزد حضرت آمد و از عامل و كارگزار وى شكايت كرد و گزارشى از رفتار وى را به امام داد، حضرت نامهاى را نوشت و به سودهى همدانى داد كه در آن، كارگزار خويش را سرزنش و از كار بركنار كرده بود. اين نشان مىدهد كه فقط مأموران مخفى نبودند كه رفتار كارگزاران را زير نظر داشتند و به على(ع) گزارش مىدادند بلكه افراد عادى نيز بر اثر اعتماد و اطمينان به عدالت على(ع) به اين كار دست مىزدند و اگر حضرت به درستى گزارش آنان اطمينان مىيافت، بىمعطلى و تأخير، كارگزارانش را از كار بر كنار مىكرد.(33)
امام نامههاى تند و شديدالحنى هم براى اشعث بن قيس(34) (والى آذربايجان كه در زمان عثمان منصوب شده بود) و زيادبن ابيه(35) (جانشين و قائممقام عبداللَّه بن عباس) و شريح بن حارث(36) (قاضى شهر كوفه) و قدامة بن عجلان(37) (عامل حضرت در كُشكر) و مصقلة بن هبيرهى شيبانى(38) (والى اردشير خره) عبداللَّهبن عباس كه از نزديكان و خويشاوندان حضرت بود(39) مرقوم فرمودهاند.
نامهى عتابآميز حضرت به يكى از نزديكانشان كه ظاهراً عبداللَّه بن عباس پسر عموى ايشان مىباشد در خور توجه بيشتر مىباشد. برخورد امام با وى نشان مىدهد كه نظارت و مراقبت امام على همانگونه كه نسبت به كارگزاران غير خويشاوند به دقت اعمال مىشود و بر كارگزاران خويشاوند نيز اعمال مىشود و در نشان دادن عكسالعمل و مجازات هيچ گونه تفاوتى نبوده است.
شيوهى امام على(ع) در مورد فرد خاطى علاوه بر به كيفر رساندن آنان افشاگرى و رسوايى آنان نيز بوده است چنانچه در ادامهى نامهى مذكور امام به مالك مىخوانيم: «وَأخذتَهُ بِما أصاب مِن عَمَلِهِ، ثُمَّ نَصَبْتَهُ بمقام المَذَلَّةِ، وَوَسَمْتَهُ بِالخِيانِة، و قَلَّدتَهُ عارَ التهمة»(40) به مقدار خيانتى كه انجام داده است او را كيفر نما! سپس وى را در مقام خوارى و مذلّت بنشان و داغ خيانت بر جبينش بند و طوق رسوايى بر گردنش بيفكن.
اين روش امام كه داغ خيانت بر پيشانى فرد خطاكار زده شود و قلادهى ننگ و بدنامى بر گردنش آويخته شود و در ميان مردم انگشتنما گردد «به خاطر اين است كه هم سرنوشت او باعث عبرت ديگران شود و هم ديگر فرصت و امكانى براى خيانت و فساد در ميان مردم پيدا نكند.»(41) تهيه كننده: مركز فرهنگ و معارف قرآن پاورقي ها:پىنوشتها: – 1) ر.ك: خطبهى 131 و شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 29، ص 299.
2) بعثتُ لاتمم مكارم الاخلاق» ر.ك: مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 71، ص 373.
3) وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ؛ (قلم/ 4) و در حقيقت تو بر نيكو خلقى عظيم آراستهاى»
4) ثمّ انظر فى امور عمّالك فاستعملهم اختباراً» نهج البلاغه، نامهى 53، ص 566.
5) همان.
6) همان.
7) همان، ص 578.
8) همان.
9) همان.
10) همان.
11) همان.
12) همان.
13) همان.
14) نهج البلاغه، نامهى 53، ص 578.
15) وافسح له فى البذل ما يزيل علته و تقلّ معه حاجته الى النّاس» همان.
16) آئين كشوردارى از ديدگاه امام على(ع)، چاپ و نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ 1366، تنظيم كريمى، ص 152.
17) همان.
18) همان.
19) براى مثال: «امام در نامهاى به مالك بن كعب،فرماندار عين التمر مأموريت مىدهد كه به شهرهاى عراق سفر و بر امور كارگزاران نظارت كند و گزارش بازرسى خود را به حضرت اعلام نمايد. (محمودى، محمدباقر، نهج السعادة فى مستدرك نهج البلاغه، ج 4، نامهى 63، ص 141.
20) نهج البلاغه، نامهى 53، ص 578.
21) نهج البلاغه، نامهى 44.
22) همان، نامهى 63.
23) همان، نامهى 45.
24) همان، نامهى 18.
25) همان، نامهى 34.
26) همان، خطبهى 173: «إنّ أحقّ الناس بهذا الأمر أقواهم عليه و أعلمهم بأمر اللَّه فيه»
27) همان، خطبهى 103.
28) همان، خطبهى 164.
29) و تحفظ من الاعوان، فإنْ أحدٌ منهم بسط يده الى خيانة اجتمعت بها عليه عندك اخبار عيونك، اكتفيت بذلك شاهد فَبَسطت عليه العقوبة فى بدنه…» نهج البلاغه، نامهى 53، ص 578.
30) نهج البلاغه، نامهى 53، ص 578.
31) همان، نامهى 45.
32) همان، نامهى 71.
33) ابى عبد ربه، العقد الفريد، ج 1، ص 336.
34) نهج البلاغه، نامهى 5.
35) همان، نامهى 20، حكمت 476.
36) همان، نامهى 3.
37) بلاذرى، احمد بن يحيى، انساب الاشراف، ج 2، ص 388.
38) نهج البلاغه، خطبهى 44.
39) نهج البلاغه، نامهى 40، حسنزاده آملى در اين باره نوشته است: «آنچه مايهى تأسف كشنده است اين كه مخاطب نامهى يكى از نزديكان و خويشاوندان آن حضرت بوده است، زيرا طبق گزارش بيشتر مورخان مخاطب، عبداللَّه بن عباس بوده است.» منهاج البراعة: ج 2، ص 75.
40) نهج البلاغه، نامهى 53، ص 578.
41) فاضل لنكرانى، محمد، آئين كشوردارى از ديدگاه امام على(ع)، ص 161.