دفاع از حريم معارف در سيره پيشوايان‏

  مسأله اهمّيت دفاع‏

مسأله دفاع در امور مختلف مانند دفاع جانى، مالى، ناموسى، عقيدتى، فرهنگى، نظامى و سياسى از امور طبيعى و قطعى است كه در همه شؤون آفرينش و فرهنگ‏ها و ملت‏ها وجود دارد، كه اگر نباشد نظام جهان به هم مى‏خورد، و هرج و مرج همه جا را فرا خواهد گرفت. اين مسأله در ميان همه موجودات وجود دارد، مثلاً كره زمين در برابر سنگ‏هاى آسمانى، داراى سپر دفاعى است، و برخورد آن سنگ‏ها با اين سپرها موجب شعله ور شدن آن سنگ‏ها و سپس نابودى آنها خواهد شد، وگرنه زمين آن چنان ناامن مى‏شد كه ديگر قابل سكونت نبود. و يا بدن انسان بدون خون محكوم به مرگ است، و در ميان خون در هر قطره ميلياردها گلبول سفيد وجود دارند كه با نظم خاصى لشگر عظيم كشور بدن هستند، و بدن را از هجوم ميكروب‏ها و دشمنان، حفظ مى‏كنند، و با تلاشى شگفت‏انگيز و بى‏وقفه به دفاع از سلامتى بدن مى‏پردازند.
مسأله دفاع در امور اجتماعى و سياسى و معارفى از قديم و نديم در ميان انسان‏ها – خواه خداپرست يا منكر دين – بوده و هست، مثلاً مردم چين در قرون گذشته براى دفاع از حريم خود در برابر هجوم مغولان، ديوار چين را ساختند كه طول اين ديوار 3000 كيلومتر، و ارتفاع آن پانزده متر، و عرض آن نه متر است، و ده‏ها قرن از آن مى‏گذرد، و هنوز آثار آن باقى است.(1)
و يا مردم ويتنام در برابر هجوم شرربار آمريكا در تاريخ معاصر، با سپرهاى دفاعى همه جانبه نه تنها تسليم نشدند بلكه آمريكا را شكست دادند، آنها در راستاى دفاع، تونلى در اعماق زمين به عنوان پناهگاه ساختند كه طولش 200 كيلومتر است، و در ميان آن همه وسايل زندگى از بيمارستان، رستوران و كارخانجات اسلحه سازى و وسايل ديگر دفاعى به وجود آوردند. و در اين راستا مى‏توان هزاران مثال آورد، كه هر كدام به شكلى، اهميت مسأله دفاع را تبيين مى‏كنند، و با زبان حال و قال، آن را براى بقاء موجودات امرى ضرورى دانسته، به گونه‏اى كه بدون آن، هرگز نمى‏توان به زندگى در همه عرصه‏ها ادامه داد. مسأله دفاع از نظر قرآن و احاديث‏

در قرآن مسأله ضرورت دفاع با تعبيرات گوناگون و تأكيدهاى عميق و وسيع بيان شده از جمله پس از ذكر ماجراى دفاع جانانه حضرت داود(ع) از آيين توحيدى، در برابر طاغوت عصرش به نام جالوت كه او در يك جنگ نابرابر، به دست داود(ع) كشته شد مى‏فرمايد: «ولولا دفع اللّه النّاس بعضهم ببعضٍ لفسدت الارض؛(2) و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نمى‏كرد، سراسر زمين را فساد فرا مى‏گرفت.»
و نيز مى‏فرمايد: «ولولا دفع اللّه النّاس بعضهم ببعضٍ لهدّمت صوامع و بيعٌ و صلواتٌ و مساجد يذكر فيها اسم اللّه كثيراً؛ و اگر خداوند بعضى از انسان‏ها را به وسيله بعض ديگر از آنها دفع نكند، ديرها، صومعه‏ها، معابد يهود و نصارى، و مساجدى كه نام خدا در آن بسيار برده مى‏شود ويران مى‏گردد.»(3)
بنابراين براى دفع هرگونه فساد، دفاع از جان و مال و ناموس لازم است، و لازم‏تر از آن دفاع از حريم محورى است كه حفظ جان و مال و ناموس و همه ارزش‏ها به آن بستگى دارد، و آن دين خدا و معارف الهى است. چنان كه جهاد پيامبران و اولياء خدا در طول تاريخ، و امر به معروف و نهى از منكر آنها، و شهادت ميليون‏ها انسان‏هاى والا در اين راستا، گواه صادق بر اين مطلب است كه مسأله دفاع از حق در ابعاد گوناگونش يك مسأله حياتى و اصلى و زيربنايى است، و بر همه انسانها واجب و ضرورى مى‏باشد.
قيام و نهضت جهانى و فراموش نشدنى امام حسين(ع) و يارانش در كربلا نيز بر همين اساس بود، او به پيروى از سيره پيامبر(ص) و امام على(ع) و قرآن، در اين راه تا آخرين نفس و آخرين قطره خون خود ايستاد، و همه هستى خود را فدا نمود. گرچه در دائره كوچك و ظاهر شكست خورد، ولى در جهان حقيقت فروزان، در مقياس وسيع در زمان و مكان بر قلّه پيروزى نشست. به قول «مسيو ماربين آلمانى» نويسنده زبردست و مشهور غرب: «در ظاهر يزيد حسين(ع) و يارانش را كشت، ولى در باطن حسين(ع) يزيد و بنى اميه را بدتر از هزار بار كشت، يزيد آنها را يك بار و يك روز كشت، اما امام حسين(ع) و يارانش يزيد و يزيديان را تا ابد و هر روز كشت.»(4)
مسأله دفاع صرف نظر از قرآن، در احاديث اسلامى به طور وسيع و بسيار فراگير مطرح و تأكيد شده است، تا آنجا كه پيامبر(ص) در مورد نگهبانى از حريم دين و حكومت اسلامى كه شاخه‏اى از دفاع است فرمود: «حرس ليلةٍ فى سبيل اللّه عزّ و جلّ افضل من الف ليلةٍ يقام ليلها و يصام نهارها؛ نگهبانى يك شب در راه خدا (از حريم حكومت اسلامى) برتر از عبادت هزار شب تا صبح، كه روزش را انسان روزه بگيرد مى‏باشد.»(5)
امام صادق(ع) در سخنى فرمود: «دانشمندان پيروان ما همانند مرزدارانى هستند كه در برابر ابليس و لشگرهايش صف كشيده‏اند، و از يورش آنها به افرادى از شيعيان ما كه قدرت دفاع از خود ندارند جلوگيرى مى‏كنند، و نيز از تسلّط ابليس و پيروان ناصبى او، بر آنها جلوگيرى مى‏نمايند. آگاه باشيد ارزش آن دانشمندان شيعه‏اى كه چنين خود را در معرض دفاع قرار داده‏اند، هزار هزار (يعنى يك ميليون) بار بالاتر از سپاهيانى است كه در برابر هجوم دشمنان اسلام از كفّار روم و ترك و خزر، پيكار مى‏نمايند، زيرا دانشمندان، نگهبانان عقايد و فرهنگ اسلام، و مدافع دين دوستان ما هستند، در حالى كه مجاهدان حافظ مرزهاى زمينى مى‏باشند.»(6)
پيامبر (ص) فرمود: «هرگاه بدعت‏ها آشكار گشت، بر دانشمند واجب است كه علم خود را (براى نابودى بدعت، دفاع از حق) آشكار سازد، و اگر آشكار نسازد، مشمول لعنت خداوند است.»(7) نيز فرمود: «من خرج يطلب باباً من علمٍ ليردّ به باطلاً الى حقٍّ، او ضلالةٍ الى هدىً، كان عمله ذلك كعبادة متعبّدٍ اربعين عاماً؛ كسى كه براى كسب دانش، از خانه بيرون رود، با اين انگيزه كه در پرتو آن علم و دانش، باطلى را به سوى حق، يا امر گمراهى را به سوى هدايت رهنمون شود، ارزش اين كارش همچون ارزش چهل سال عبادت عابد است.»(8)
نيز فرمود: «كسى كه براى احياء اسلام، تا هنگام مرگ به تحصيل علم و كمال بپردازد در بهشت تنها يك درجه با پيامبران فاصله دارد.»(9)
نيز فرمود: «اگر يك نفر با تلاش (دفاعى) تو هدايت گردد، براى تو در پيشگاه خداوند از همه دنيا و آخرت برتر است.»(10)
اين گفتار از پيامبر(ص) و امامان(ع) بيانگر آن است كه مسأله دفاع فرهنگى و علمى از كيان اسلام، و جلوگيرى منطقى در پرتو انوار علم و دانش، از بدعت‏ها و گمراهى‏ها و انحرافات، از ضروريات اسلام است، و موجب پاداش‏هاى عظيم و محبوبيت بسيار بزرگ، در پيشگاه خداوند خواهد شد، ولى اگر كسى بر اثر سستى و سهل انگارى در فكر دفاع از حريم دين و فرهنگ ناب اسلام از گزند معاندان نباشد. و در اين راستا بى تفاوت بگذرد، مورد لعن و غضب الهى شده، و مسؤول است. تا آنجا كه امام صادق(ع) فرمود: «دانشمندى كه علم خود را (در دفاع از حق) كتمان كند، خداوند او را در قيامت با زشت‏ترين بوها محشور گرداند، و همه جنبندگان زمين، حتى حشرات او را لعنت مى‏كنند.»(11) چند نمونه از دفاع‏هاى پيشوايان از حريم دين‏

در سيره پيشوايان در رابطه با دفاع از حريم دين، موارد بسيار وجود دارد كه براى آشنايى با آن‏ها و الگوگيرى از آنها، نظر شما را به چند نمونه جلب مى‏كنيم:
1- در عصر پيامبر (ص)، بعضى با ديدن معجزاتى از آن حضرت، آن چنان تحت تأثير قرار گرفتند كه مقام آن حضرت را در حد خدايى بالا بردند، و چنين اعتقاد انحرافى در آنها به وجود آمد، پيامبر(ص) بى‏درنگ براى دفاع از حريم توحيد آنها را از اين عقيده برحذر داشت و سريعاً از طرز فكر آنها جلوگيرى نموده و فرمود: «لاترفعونى فوق حقّى، فانّ اللّه تبارك و تعالى اتّخذنى عبداً قبل ان تتّخذنى نبيّاً؛ مقام مرا از حد و مرزش بالا نبريد، چرا كه خداوند متعال قبل از مقام پيامبرى، مرا به عنوان عبد و بنده خود برگزيده است.»(12)
2- در عصر خلافت اميرمؤمنان على(ع) شخصى به نام عبداللّه بن سبا، مدّعى شد كه اميرمؤمنان على(ع) خدا است، و خودش پيامبر از جانب او است. على(ع) او را به حضور طلبيد، و فرمود: چه مى‏گويى؟ او گفت: تو خدا هستى و من پيامبرم. على(ع) به او فرمود: «واى بر تو، مادرت به عزايت بنشيند، شيطان برتو مسلّط شده، از اين عقيده بازگرد و توبه كن.» عبداللّه از عقيده سخيف خود بازنگشت، امام على(ع) او را زندانى نمود، و سه بار او را به توبه فرا خواند، ولى او توبه نكرد، امام(ع) او را با آتش سوزانيد و اعدام كرد، و فرمود: «شيطان او را سرگردان كرده بود، و اين پندار باطل را در دلش القاء مى‏نمود.»(13)
3- از امام باقر و امام صادق(ع) روايت شده فرمودند: پس از جنگ جمل در بصره، هفتاد مرد از اهالى سودان و هند به محضر على(ع) آمده و سلام كردند و آن حضرت را خدا خواندند. آن حضرت به آنها فرمود: چنين نيست، و آنها را با قاطعيت از چنين عقيده بر حذر داشت، آنها سخن امام (ع) را رد كردند و با سماجت گفتند: تو همان هستى. امام(ع) فرمود: اگر از اين عقيده باز نگرديد و توبه نكنيد، شما را اعدام مى‏كنم. آنها باز بر اين عقيده اصرار ورزيدند، حضرت براى دفاع از حريم توحيد ناب، و جلوگيرى از عقايد انحرافى، آنها را به گودالهايى افكند، و گودال‏هاى مجاور آنها را پر از آتش نموده، و از راه‏هاى داخل گودال‏ها دود غليظ به مشام آنها رسيد، و همه آنها به هلاكت رسيدند.»(14)
4- نظير مطلب فوق روايت شده كه يكى از اصحاب مى‏گويد: در محضر على(ع) بودم، ناگاه قنبر آمد و به على(ع) چنين عرض كرد: «ده نفر دم در هستند و مى‏پندارند تو خداى آنها هستى. حضرت فرمود: به آنها اجازه بده وارد شوند. قنبر اجازه داد و آنها وارد شدند، و با كمال صراحت على(ع) را خدا و خالق جهان خواندند، امام على(ع) فرمود: «واى بر شما، چنين نگوييد، من مخلوقى همانند شما هستم.» آنان با لجاجت و سماجت بر عقيده فاسد خود پافشارى مى‏كردند. امام(ع) چند بار آنها را برحذر داشت و فرمود: من بنده خدا هستم، همه ما مخلوق خدا هستيم. آنها باز بر عقيده انحرافى خود اصرار نمودند، حضرت به آنها فرمود:شما بايد با آتش سوزان اعدام شويد. آنگاه دستور داد يك گودال بزرگ مستطيلى شكل كندند و هيزم در ميان آن ريختند، آنگاه براى چندمين بار آنها را به توبه امر كرد، ولى آنها سرپيچى كردند، امام على(ع) در اين هنگام همه آنها را يكى يكى در ميان آتش سوزان افكند، و همه را سوزانيد و نابود كرد. آنگاه فرمود:
انّى اذا ابصرت شيئاً منكراً

اوقدت ناراً و دعوت قنبراً

من هرگاه كه چنين امر ناشايسته‏اى مى‏نگرم، آتش را شعله ور ساخته و قنبر را به كمك فرا مى‏خوانم.»(15)
5 – مناظرات بسيارى كه بين امامان(ع) با ملحدان و معاندان رخ داده، و همچنين مناظرات شاگردان امامان(ع) و پرورش يافتگان آنها كه همه براى استوارى عقيده ناب اسلام، و پرهيز از عقايد انحراف صورت مى‏گرفت، بيانگر آن است كه مسأله دفاع از حريم معارف از نظر امامان(ع) بسيار ضرورى و مهم بوده است، به عنوان نمونه نظر شما را به يكى از آنها كه به وسيله هشام بن حكم شاگرد برجسته امام صادق(ع) رخ داده جلب مى‏كنيم: ابوشاكر ديصانى يكى از زنادقه و منكران توحيد و از دانشمندان عصر امام صادق(ع) بود و از مجوسان به شمار مى‏آمد او روزى كه به پندار خود آيه‏اى از قرآن را براى تأييد عقيده‏اش يافته بود به هشام گفت: در قرآن آيه‏اى وجود داد كه عقيده ما (دوگانه پرستى) راتصديق مى‏كند.
هشام گفت: كدام آيه را مى‏گويى؟ ابوشاكر جواب داد: اين آيه كه قرآن مى‏گويد: «و هو الّذى فى السّماء الهٌ و فى الارض الهٌ؛(16) او كسى است كه در آسمان معبود است، و در زمين نيز معبود مى‏باشد.» بنابراين آسمان معبودى دارد و زمين نيز معبودى ديگر.
هشام پاسخ به اين سؤال را ندانست، در آن سال به مدينه مسافرت كرد و به محضر امام صادق(ع) رسيد، و سؤال را مطرح نمود. امام صادق(ع) فرمود: اين سخن بى دينان است وقتى كه بازگشتى به او بگو نام تو در كوفه چيست؟ مى‏گويد: فلان، از او بپرس نام تو در بصره چيست؟ باز همان نام را مى‏گويد. به او بگو: پروردگار ما نيز همين گونه است، نامش در آسمان اله است و در زمين نيز اله است.
هشام مى‏گويد: پس از بازگشت از سفر نزد ابوشاكر آمدم و همين پاسخ را دادم، او كه پاسخ سؤالش را دريافته بود، گفت: تو اين پاسخ را از حجاز (از محضر امام صادق(ع)) آورده‏اى.»(17)
6- امام حسن عسكرى(ع) فرمود: در عصر رسول خدا(ص) روزى آن حضرت همراه حضرت على(ع) نشسته بودند، ناگاه پيامبر(ص) شنيد شخصى مى‏گويد: «ما شاء اللّه و شاء محمّدٌ؛ هرچه خدا بخواهد و محمد(ص) بخواهد قبول است.» چندانى نگذشت كه شخص ديگرى آمد و گفت: و هرچه خدا بخواهد و على(ع) بخواهد قبول است. (اين گونه تعبير يك نوع بى احترامى به حريم خدا است چرا كه بنده خدا را كنار خدا قرار دادن بدون هيچ پسوندى مناسب نيست، و به توحيد ناب ضربه مى‏زند) پيامبر(ص) به گويندگان اعتراض كرده و فرمود: «نام محمد(ص) و على(ع) را مقارن نام خداوند بزرگ قرار ندهيد، بلكه بگوييد: «ما شاء اللّه ثمّ شاء محمّدٌ، ماشاء اللّه ثم شاء علىٌ؛ هرچه خدا بخواهد، سپس هرچه محمد(ص) بخواهد، هرچه خدا بخواهد، سپس هرچه على (ع) بخواهد.» چرا كه مشيّت خداوند، قاهر و غالب است و هيچ كس و هيچ چيزى همطراز آن نيست.(18)
اين حديث مرا به ياد خاطره‏اى جالب از آيت اللّه العظمى بروجردى (ره) انداخت، كه طبق خبر موثّق، روزى ايشان در حياط اندرونى به سر مى‏برد، جمعيتى در حياط بيرونى در انتظار ايشان به سر مى‏بردند، يك نفر در حياط بيرونى فرياد زد: به سلامتى امام زمان(عج) و آيت اللّه العظمى بروجردى صلوات» آقا اين سخن را شنيد، عصا زنان به پشت در آمد، چند بار محكم عصا را بر در زد، چند نفر پشت در آمدند ببينند چه خبر است، شنيدند آقا با عصبانيت فرمود: اين چه كسى بود كه نام مرا قرين حضرت ولى عصر امام زمان (عج) نمود، حريم‏ها را رعايت كنيد، اگر هم چنين سخنى مى‏گوييد، مقارن هم نگوييد، بلكه فاصله بيندازيد، من كجا و امام عصر(ارواحنا فداه) كجا؟ و به نقلى فرمود: اين شخص را از خانه بيرون كنيد.
7- در عصر امام صادق(ع) گروهكى پيدا شده بودند و مى‏گفتند امام حسين(ع) كشته نشده بلكه، كشته شدن او با شخص ديگرى مشتبه شده است، همانند حضرت عيسى(ع) كه كشته نشد، و امر او مشتبه گرديد و او به آسمان عروج كرد، بنابراين ملامتى از اين جهت بر بنى اميّه نيست، بلكه حسين(ع) به آسمان عروج نموده است. امام صادق(ع) به اين گروهك كه ادعاى دوستى با خاندان رسالت (ع) داشتند به شدت اعتراض نمود و فرمود: «كسى كه پندارد امام حسين(ع) كشته نشده، رسول خدا(ص) و امامان بعد از رسول خدا(ص) را كه خبر از قتل او داده‏اند تكذيب نموده است، و كسى كه پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) را تكذيب كند، كافر است و خونش هدر مى‏باشد.» يكى از حاضران پرسيد: درباره شيعيانى كه چنين عقيده‏اى دارند، چه مى‏گوييد؟ امام صادق(ع) فرمود: «اين‏ها شيعيان من نيستند، و من از آنها بيزارم.» تا اين كه فرمود: «خداوند غلوكنندگان و گروهك مفوضه (آنانكه معتقدند خداوند همه چيز را به امامان(ع) واگذار نموده) را لعنت كند، كه عظمت خدا را كوچك شمردند و در نتيجه كافر و مشرك و گمراه شدند، و گروهى را نيز گمراه كردند، و اين كارهايشان به خاطر فرار از زير بار مسؤوليّت اداى واجبات و حقوق است.»(19)
8 – از يكى از اصحاب امام صادق(ع) نقل شده گفت: روزى امام صادق(ع) خشمگين نزد ما آمد، علت آن را پرسيديم، فرمود: اكنون براى كارى از خانه بيرون آمدم، يكى از غلامان سياه مدينه وقتى كه مرا ديد مرا (به عنوان خدايى) صدا زد: لبيك يا جعفر بن محمد لبيك، من بى‏درنگ ترسان و لرزان شدم، به خانه بازگشتم و براى خدا سر بر سجده نهادم، و خود را ذليل درگاه خدا نمودم، و از اين گفتار (غلوآميز) آن غلام سياه بيزارى جستم، اگر عيسى(ع) از آنچه خداوند درباره‏اش فرموده بود، پا فراتر مى‏نهاد، چنان كر و كور و گنگ و لال مى‏شد كه ديگر بينا و شنوا و داراى زبان نمى‏شد، آنگاه فرمود: خداوند ابوالخطاب (رييس گروهك غلو كننده را كه اين خرافات را به زبان مردم انداخته لعنت كند و با آهن بكشد.»(20)
9- حضرت رضا(ع) نيز در اين راستا فرمود: عدّه‏اى از غلوكنندگان، اخبارى را در مورد تشبيه به خدا و مسأله جبر، در شأن ما به دروغ جعل كردند، و با اين بيهوده گويى‏ها عظمت خدا را كوچك نمودند، هر كسى آنها را دوست بدارد با ما دشمنى نموده، و هر كسى آنها را دشمن بدارد با ما دوستى نموده است، هر كسى با آنها رابطه برقرار سازد، از ما بريده است، و هر كسى از آنها ببرد با ما پيوند برقرار نموده است، هر كسى نسبت به آنها بى‏اعتنايى كند، به ما نيكى نموده و هر كسى به آنها نيكى كند به ما بى‏اعتنايى و جفا كرده است. و هر كسى كه آنها را گرامى بدارد به ما اهانت نموده و هر كسى كه به آنها اهانت كند به ما احترام نموده، و هر كسى كه آنها را بپذيرد ما را رد كرده و هر كسى كه آنها را رد كند ما را پذيرفته است، و هر كسى كه به آنها بدى كند به ما خوبى كرده، و هر كسى كه به آنها خوبى كند به ما بدى نموده و هر كسى كه آنها را تصديق كند ما را تكذيب نموده، و هر كسى كه آنها را تكذيب كند ما را تصديق نموده است، و هر كسى كه آنها را محروم كند به ما عطا كرده، و هر كس كه به آنها عطا كند ما را محروم ساخته است، هر كسى كه شيعه ما است هرگز آنها را يار خود نگيرد و با آنها همكارى ننمايد.(21)
آخرين سخن اين كه بسيار بايد مراقب باشيم كه از حريم و ميزان عقيده صحيح انحراف نيابيم، و خود آگاه و ناخود آگاه از گروهك‏هاى منحرف حمايت ننماييم. با توجه به اينكه امام جواد(ع) فرمود: «من اصغى الى ناطقٍ فقد عبده…؛ هر كس به سخن گوينده‏اى گوش دهد، او را پرستيده، پس اگر گوينده از خدا دم زند، آن كس خدا را پرستيده، و اگر گوينده از زبان شيطان، سخن بگويد، آن كس شيطان را پرستش نموده است.»(22)
امام خمينى قدس سرّه در اين راستا فرمود: «جرم علما و روحانيون اين است كه از اسلام دفاع مى‏كنند، و از احكام قرآن دفاع مى‏كنند، و رو در روى جبّاران و ستمكاران مى‏ايستند، و بر سرشان فرياد مى‏زنند كه تجاوز به احكام اللّه نكنيد، سنن الهى را بازيچه دست خود قرار ندهيد، شما هرگز نمى‏توانيد احكام خدا را تغيير دهيدو چنين حقى نداريد.»(23) پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. المنجد، واژه حائط. 2. سوره بقره، 251. 3. سوره حج، 40. 4. سياسة الحسينيّه، از علامه كاشف الغطاء، ص 24. 5. نهج الفصاحه، حديث 1355. 6. احتجاج طبرسى، ج 1، ص 155. 7. اصول كافى، ج 1، ص 54. 8. بحارالانوار، ج 1، ص 182. 9. همان، ص 184. 10. همان. 11. بحارالانوار، ج 2، ص‏72. 12. اثبات الهداة، ج 7، ص 447. 13. همان، ص 484. 14. فروع كافى، ج 7، ص 259 و 260. 15. قاموس الرجال شيخ محمد تقى شوشترى، ج 7، ص 391. 16. سوره زخرف، آيه 84. 17. اصول كافى، ج 1، ص 128 در اين‏باره به كتاب، «101مناظره جالب و خواندنى» از نگارنده مراجعه شود. 18. اثبات الهداة، ج 7، ص 482 و 483. 19. همان، ص 456. 20. همان، ص 443. 21. اثبات الهداة، ج 7، ص 445 و 446. 22. تحف العقول، ص 456. 23. صحيفه نور، ج 1، ص 159 و 160.