امام حسن عسكرى (ع) از منظر ديگران‏

حسن بن على بن محمد بن على(ع) در ماه ربيع الثانى (ششم يا هشتم يا دهم) سال 230 يا 231 ه به دنيا آمد. مادر آن بزرگوار از زنان صالحه و عارفه بوده است كه به نام حديث، سليل، و سوسن ياد شده است.(1)
ولادت حضرت امسال همزمان شده است با دورانى كه هنوز غم تخريب مرقد عسكريين (ع) بر آن سايه افكنده است و دلهاى شيعيان بلكه مسلمانان را داغدار نمود، چرا كه امام حسن عسكرى(ع) نه تنها در منظر شيعيان بلكه در ديدگاه علماى اهل سنّت و شخصيت‏هاى جهان اسلام نيز از جايگاه والا و با عظمتى برخوردار است، آنچه پيش رو داريد نگاهى است به شخصيّت امام حسن عسكرى (ع) از منظر ديگران. 1- معتمد عباسى‏
نقل شده است كه جعفربن على الهادى از معتمد درخواست كرد كه او را به امامت نصب كند و مقام برادرش امام عسكرى(ع) را بعد از ايشان به او واگذار نمايد. معتمد گفت: «منزلت و مقام برادرت مربوط به ما نمى‏شود بلكه «انّما كانت باللّه عزّ و جلّ» فقط از طرف خداوند عزيز و جليل است و ما هر چند در نابودى و پايين آوردن مقام آنها تلاش كرديم، خداوند از اين كار اباء دارد و هر روز بر مقام و رفعت آنها افزود، از طريق حفظ و نگهدارى، و نيكو سكوت كردن و از طريق (افزودن) علم و عبادت آنها، و امّا تو اگر در نزد شيعيان برادرت منزلت و مقام او را دارى، نيازى به ما ندارى، و اگر از چنان منزلتى برخوردار نيستى و آن اوصافى را كه برادرت داشت دارا نيستى، از ما در اين رابطه كارى ساخته نيست.»(2) 2- طبيب دربار
بختيشوع المح طبيب معروف بود و در زمان امام حسن عسكرى(ع) طبيب دربار عباسى نيز بود. روزى حضرت عسكرى(ع) نياز به طبيب پيدا كرد از بختيشوع درخواست كرد كه يكى از شاگردان خود را در محضر حضرت بفرستد، او به يكى از شاگردان خود دستور داد كه نزد امام حسن عسكرى(ع) برود و از مقام و منزلت آن حضرت براى او نكاتى متذكر شد از جمله گفت: «طلب منى ابن الرضا من يقصده فصراليه و هو اعلم فى يومنا هذا بمن تحت السّماء…؛ ابن الرضا خواسته كسى نزد او بفرستم (براى طبابت) پس تو نزد او مى‏روى در حالى كه اين مسئله را (بخوبى) بايد بدانى كه در اين زمان زير آسمان از او داناتر نيست، و آنچه به تو دستور مى‏دهد اعتراض نكن.»(3) 3- احمد بن عبيد اللّه بن خاقان‏
احمد عامل جمع آورى خراج و ماليات در منطقه قم بود، پدرش عبيداللّه بن خاقان وزير معتمد عباسى بود، خود احمد از ناجين و دشمنان سرسخت اهل بيت(ع) به حساب مى‏آمد، او مأمور شد كه گزارش كسانى از آل ابى طالب را كه مقيم سامرّا هستند و جايگاه و منزلت آنان را نسبت به سلطان بنويسد، پس او چنين گزارش داد: «در سامرّا نديدم و نشناختم مردى از خاندان على را به مانند حسن بن على بن محمد بن الرضا(ع) و نشنيدم جز سكوت و عفت و بزرگى و كرم او در نزل اهل بيتش و تمام بنى هاشم، و همين طور همه او را مقدّم مى‏داشتند بر بزرگان، پيرمردان و رهبران و وزراء و… بعد از اين ارزش و مقام وى در نظرم بزرگ آمد و فهميدم كه دوست و دشمن او را به ديده احترام مى‏نگرند.»
همين احمد نقل نموده كه در مجلس پدرم عبيداللّه بودم كه دربان‏ها وارد شدند و گفتند: ابن الرضا(ع) (يعنى امام عسكرى(ع)) دم در است. پس پدرم با صداى بلند گفت: به او اجازه ورود دهيد، احمد گويد: از جسارت دربانان كه در نزد پدرم مردى را با كنيه (كه نشانه احترام اوست) معرفى نمودند با اين كه در نزد او جز خليفه يا ولى عهد يا فردى كه شاه عباسى معرّفى نموده بود با كنيه معرّفى نمى‏كردند، پس ديدم مردى كه قامت رسا و صورت زيبا و جوان نورس بود وارد شد به محضى كه نگاه پدرم به او افتاد چندگام جلو رفت، و هرگز نديده بودم پدرم با فردى از بنى هاشم و يا رهبران و يا ولى عهدها اين گونه رفتار كند. پس زمانى كه او داخل شد پدرم با او معانقه كرد و صورت و بازوى او را بوسيد و او را بر مصلّاى خويش نشاند. سپس احمد مى‏گويد فرداى آن روز بعد از اين كه پدرم نماز خواند نزد او رفتم، گفت: احمد حاجتى دارى؟ گفتم: بلى، اجازه مى‏دهى سؤالى مطرح كنم؟ گفت: اجازه دارى پسرم هرچه دوست دارى بگو. گفتم: پدر! آن مردى كه ديروز آمد كه بود. كه آن همه تجليل و احترام و تكريم نمودى و گفتى: جانم و پدر و مادرم فداى تو باد؟ پس گفت: او امام شيعيان، و ابن الرضا بود مدتى ساكت ماند آنگاه گفت: پسرم اگر خلافت از بنى عباس زائل شود هيچ كس از بنى هاشم جز همين فرد مستحق آن نيست، زيرا او بخاطر فضل و عفت، صيانت نفس، عبادت، زهد، صلاحيت و رفتار زيبايش مستحق اين مقام است اگر پدر او را ديده بودى، مى‏ديدى كه مردى بزرگوار، با جلالت، بهترين و فاضلترين بود.»(4) 4- نويسنده معتمد عباسى‏
از ابى جعفر احمد القيصر البصرى نقل شده است كه ما نزد آقايمان ابى محمد در عسكر(سامرّا) بوديم پس خادم سلطان (معتمد) وارد شد. عرض كرد: اميرمؤمنان!! به شما سلام رسانده و گفته است، كاتب (دربار) ما «انوش نى» مى‏خواهد دو پسر خود را پاكيزه كند، درخواست مى‏كنيم از شما كه به نزد او بروى و براى سلامتى و بقاى فرزندان او دعا فرمايى. پس من دوست دارم اكنون شما سوار اسب شده نزد او بروى و اين كار را انجام دهى. البته اين زحمت را براى آن به شما تحميل كرديم كه او (نصرانى) خود گفته است: ما (دوست داريم) با دعاى بقاياى نبوت و رسالت متبرك شويم پس آن گاه آقاى ما (حسن عسكرى(ع)) فرمود: «الحمد للّه الّذى جعل النصارى اعرف بحقنا من المسلمين؛ستايش خداى را كه نصارى را آگاهتر به حق ما از مسلمين (اين زمان) قرار داد.»(5)
آنگاه حضرت فرمود: اسبى را برايم آماده كنيد، پس سوار شد تا بر «انوش» وارد شديم، در حالى كه او سربرهنه و پابرهنه همراه با عالمان و راهبان مسيحى در حالى كه انجيل را بر سينه نهاده بود، به استقبال آن حضرت آمد و به امام عرض كرد: اى سيد ما متوسّل مى‏شوم به سوى تو با اين كتاب (انجيل) كه خود بر آن از ما داناترى، جز آن كه گناه جسارت زحمت خودت را بر من ببخشى قسم به حق مسيح بن مريم و آنچه كه از انجيل از نزد خداوند آورده است ما از اميرالمؤمنين(خليفه) شما را درخواست نكرديم مگر به اين جهت كه در انجيل (مقام شما را) يافتيم مانند مقام مسيح در پيشگاه الهى.
پس امام عسكرى(ع) فرمود: «امّا ابنك هذا فباق عليك و امّ الآخر فمأخوذ عنك بعد ثلاثة ايامٍ – اى ميّتاً – و هذا الباقى يسلم و يحسن اسلامه و يتولّانا اهل البيت ؛ امّا اين پسرت باقى مى‏ماند و اما ديگرى از تو گرفته مى‏شود – يعنى مى‏ميرد – بعد از سه روز و اين كه باقى مى‏ماند، مسلمان مى‏شود و اسلامش نيكوست و ما اهل بيت را دوست مى‏دارد. پس انوش گفت: بخدا قسم اى سيّد من سخن تو حق است، و براستى مرگ اين پسرم برايم آسان است، بخاطر آنچه كه از پسر ديگر گفتى كه مسلمان مى‏شود و شما اهل بيت را دوست مى‏دارد، پس برخى از كشيشان پرسيد چرا خود مسلمان نمى‏شوى؟ انوش گفت: من مسلمانم و مولايم اين را مى‏داند پس مولاى ما فرمود: راست مى‏گويد و اگر نبود كه مردم مى‏گفتند: ما خبر وفات پسرت را داديم و آنچنان كه ما گفتيم واقع نشده، از خدا مى‏خواستم بقاى فرزندت را.
انوش: من جز آن چه اراده كرده‏اى نمى‏خواهم. ابوجعفر احمد مى‏گويد: بخدا قسم اين پسر بعد از سه روز از دنيا رفت و دوّمى بعد از يك سال مسلمان شد و با ما نزد امام حسن(ع) تا وفات آن حضرت بود.(6)
روايت فوق سراسر عظمت امام حسن عسكرى(ع) را مى‏رساند، هم مى‏رساند كه مسيحيان به مقام و عظمت اهل بيت آگاهى دارند، چرا كه در انجيل عظمتى چون مسيح(بلكه بالاتر) از آن براى آنها بيان شده است و همين طور كاشف و بيانگر علم غيبى آن حضرت است كه از آينده افراد خبر مى‏دهد.و همين طور اين نكته و درد را نيز آشكار مى‏سازد كه افرادى با اين همه عظمت در بين مسلمين وجود داشته نه تنها از علم و عظمت آنها استفاده نبردند، بلكه آنان را با انواع اذيت و آزارها، رنج دادند و تنها در مواردى كه درمانده مى‏شدند و يا افتخار مى‏خواستند براى خود كسب كنند درب خانه اهل بيت مى‏آمدند. 5 – ابن صبّاغ مالكى‏
او درباره امام حسن عسكرى(ع) و علم و عظمت او چنين مى‏گويد: «او آقاى مردم عصرش و امام روزگارش بود، سخنان او محكم، كارهايش پسنديده، اگر افاضل زمان او قصيده باشند او در خانه و معدن قصيد قرار دارد، اگر گردنبدى از دُر را به نظم كشند رابط و تنظيم كننده او خواهد بود سوار بر علومى است كه همسان ندارد و بيان كننده غوامض آن است كه كسى با او مجادله نتواند كشف كننده حقايق است با نظر صائب خود، اظهار كننده دقائق است با فكر ژرف انديش خود، بيان كننده امور غيبى در (جلسات) پنهانى بود. او داراى بزرگوارى ريشه دار و روح و ذات كريم بود، خداى او را مورد رحمت فراوان خويش قرار داده در بهشت جايش دهد.»(7) 6- زندانبانان حضرت‏
خليفه عباسى به صالح بن وصيف توصيه كرد كه در حبس به امام حسن عسكرى(ع) سخت گيرد، صالح گفت: چه كنم، من او را به دست دو نفر كه بدترين اشخاص است سپرده‏ام بنام على بن يارمش و ديگرى افتامش ولى بعد از مدّتى اين دو نفر اهل نماز و روزه شده‏اند، و به مقاماتى دست يافته‏اند، پس آن دو را احضار كردند، و مورد ملامت قرار دادند، كه چرا بر امام حسن عسكرى(ع) سخت نمى‏گيريد، گفتند: چه كنيم و چه بگوييم در حق مردى كه روزها را روزه مى‏گيرد و شب‏ها را تا صبح مشغول عبادت است… و هر وقت به ما نظر مى‏افكند بدن ما مى‏لرزد چنان كه مالك نفس خود نيستيم و نمى‏توانيم خود را نگهداريم، خليفه وقتى سخنان آن دو را شنيد، با ذلّت از نزد صالح برگشت.(8) 7- محمد بن طلحه شافعى‏
او درباره امام حسن عسكرى(ع) مى‏گويد: «بدان منقبت عالى و مزيت بزرگى كه خداوند او را به آن اختصاص داده است و گوهر آن را به گردن او آويخته است و آن را صفت دائمى كه روزگار تازه‏گى آن را كهنه نمى‏كند و زبانها خواندن و نشر آن را فراموش نمى‏كند، اين است كه مهدى محمد(ع) از نسل اوست و از او آفريده شده و فرزند و پاره تن او مى‏باشد.»(9) 8 – سبط ابن الجوزى‏
او مى‏گويد: «حسن بن على بن محمد… عالم و ثقه و مورد اطمينان بود و از پدرش و جدّش روايت نقل نموده است»(10)
البته جملات فوق خيلى كمتر از قامت بلند عظمت علمى و شخصيتى حضرت عسكرى(ع) است ولى از يك عالم سنّى به همين مقدار نيز مى‏تواند قابل اهمّيت باشد. 9- راهب ديرالعاقول‏
او از بزرگان مسيحيت و داناترين آنها بود، هنگامى كه كرامات امام حسن عسكرى(ع) را شنيد، و ديد آنچه ديد از كرامات، با دست (مبارك) آن حضرت اسلام اختيار كرد، لباس نصرانيت را از تن بيرون آورد و لباس سفيدى بر تن نمود و زمانى كه پزشك معروف پيش گفته، بختيشوع از او درباره دست برداشتن از دينش (و مسيحيت) پرسيد، در جواب گفت: او را همچون مسيح و مانند او يافتم، لذا به دست او (امام عسكرى(ع)) مسلمان شدم (آرى) او مانند عيسى است در نشانه‏ها و برهانهايش، آنگاه نزد حضرت عسكرى(ع) رفت و ملازم او بود تا از دنيا رفت.(11) 10 – علّامه محمد ابوالهدى افندى‏
او درباره عظمت تمامى اهلبيت عصمت و طهارت، سخنان زيبايى دارد آن جا كه مى‏گويد: «مسلمانان شرق و غرب عالم مى‏دانند كه آنها رؤساى اولياء و امامان برگزيده بعد از رسول اعظم(ص) هستند، و آنها از نسل او و فرزندان پاك او كه يكى بعد از ديگرى و نسلى بعد از نسل قبلى به دنيا آمده‏اند تا زمان ما مى‏باشند. آنها اولياء بدون شك و رهبران مردم به پيشگاه حضرت قدسيه (خداوندى) هستند، محفوظ (و معصوم) از آلودگى و عيب مى‏باشند، كسانى كه بعد از طبقه اصحاب كه همراه نبى اكرم(ص) بودند، در صدر اولياء قرار دارند، يعنى حسن(ع) و حسين(ع) و سجاد(ع) و باقر(ع)، و كاظم(ع) و صادق(ع) و جواد(ع) و هادى(ع) و التقى(ع) و نقى(ع) و عسكرى(ع).»(12) 11- علّامه شبراوى شافعى
او مى‏گويد: يازدهمين امام حسن خالص ملقب به عسكرى است، در شرف او همين بس كه امام مهدى(عج) منتظر از اولاد اوست. خدا به اين بيت (اهل بيت) خير كثير دهد كه بيت شريفى است، و نسب خالص و بلند مرتبه دارد و همين بس در افتخار اين خانواده از علوّ و بلندى مقام…خوشابحال حسن عسكرى كه از خانواده عالى مرتبه و بلند مرتبه‏اى مى‏باشد و براستى در بلند مرتبگى غلبه يافته بر همه و رفعت يافته بر خورشيد و قمر از نظر جايگاه، و همه كمالات بدون استثناء در او جمع آمده و هيچ كمالى با كلمه «غير» و الاً از او استثنا نشده است همچون دُر و گوهر در مجد وعظمت آن امامان به نظم آمده‏اند، اوّل آنها با آخر آنها يكسانند. و چه بسيار كسانى كه تلاش كردند مقام آنها را پايين آورند ولى خدا آنها را بالا برد.(13) 12- على بن اوتاش(14)
محمد بن اسماعيل علوى مى‏گويد: «امام عسكرى(ع) را زمانى در نزد على بن اوتامش كه يكى از دشمنان سرسخت آل‏محمد(ص) بود زندانى كردند او مردى زشت خو و بد سيرت (بود) و با خاندان على(ع) عداوتى ديرينه داشت از طرف خليفه به او دستور داده بودند كه هر چه مى‏تواند امام را اذيت كند و بر او سختگيرى نمايد. امّا ابهت، هيبت و صلابت امام(ع) و حالات عرفانى و معنوى آن حضرت چنان آن مرد شقاوت پيشه را متحوّل كرد – با اين كه حضرت عسكرى بيش از يك روز در زندان او نبود – كه صورت خود را به احترام حضرتش بر خاك مى‏نهاد و سر خود را بالا نمى‏گرفت و همراهى يك روزه اين مرد با پيشواى يازدهم، رفتار و گفتارش را عوض نمود و حضرت عسكرى(ع) را در منظر او نيك‏ترين مردم قرار داد.» 13- محمد شاكرى
از همراهان امام عسكرى(ع) درباره آن حضرت مى‏گويد: او در محراب عبادت مى‏نشست و سجده مى‏كرد در حالى كه من پيوسته مى‏خوابيدم و بيدار مى‏شدم و مى‏خوابيدم در حالى كه او در سجده بود او كم خوراك بود، برايش ميوه‏هايى مى‏آوردند، او يكى دو دانه از آنها را مى‏خورد و مى‏فرمود: محمد! اين‏ها را براى بچّه هايت ببر.(15)
با توجه به آن چه كه از سخنان عالمان و محدّثان و مورخان اهل سنّت و غير آنها درباره امام عسكرى(ع) نقل شد بخوبى بدست مى‏آيد كه مقامات معنوى و فضائل علمى آن حضرت بر اثر اتصال به پروردگار ربوبى، و بر اثر عبادت و زهد بندگى، به اين جهت به اين بدخواهان و دشمنان اهل بيت(ع) و آنهايى كه در طول تاريخ سعى كرده‏اند از طريق حذف فيزيكى و شهادت امامان و يا از طريق حبس و زندان، و يا از راه تخريب قبور و بارگاه امامان، نام اهل بيت (ع) و مرام آنان را از زمين و ياد و محبّت آنها را از قلب‏ها بردارند، بايد گفت كه سخت در اشتباه هستند و هرگز بر اين كار موفق نخواهند شد، آن زمانى كه على(ع) را خانه نشين كردند شيعيان آن حضرت بسيار محدود بود امّا با شهادت او و ديگر امامان و تخريب قبور ائمه بقيع، و تخريب مرقد امام حسين(ع)در كربلا كه فقط 17 بار توسط متوكّل عباسى انجام گرفته است نه تنها از شيعيان على(ع) كاسته نشده بلكه امروزه با تمام افتخار مى‏توان گفت چهارصد ميليون شيعه در جهان داريم. آرى خداوند خواسته نام اهل بيت و مكتب آنان را زنده نگهدارد هرگز كسى قادر نخواهد بود جلو پيشرفت آن را بگيرد. به اين جريان تاريخى توجه نماييد.
اربلى در كشف الغمّه نقل كرده است كه مستنصر خليفه عباسى، سالى جهت زيارت قبور اجداد خود(و تفريح) به سامرا رفت. ابتدا به زيارت عسكريين(ع) مشرف گرديد و سپس به مقبره خلفاء عباسى رفت. ديد آنجا خراب گرديده است و پرندگان (و حيوانات) قبور خلفاء را آلوده كرده‏اند.
از اين مسئله متأثر شد يكى از همراهان گفت: قدرت و ثروت در دست توست و خليفه مسلمين تو هستى، دستور ده كه قبور پدرانت را مرتب كنند! همچنان كه قبور اين علويين را مشاهده مى‏كنى كه داراى صحن و بارگاه و فرش، چراغ و خدمه و زوّار مى‏باشند. مستنصر گفت: اين امرى است الهى و به زور نمى‏توان مردم را واداشت كه به زيارت قبور پدران من بيايند و اگر هم اجبار كنم پذيرفته نيست.(16) پاورقي ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. ر.ك الارشاد، شيخ مفيد، ج 1، ص 313 ؛ و تذكرة الخواص، سبط بن الجوزى، ص 324. 2. الخرائج و الجرائح، قطب راوندى، ج 3، ص 1109 و محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 52 ص 50 و اعلام الهداية، ج 13، ص‏22. 3. الخرائج، همان، ج 1، ص 422 باب 12، ح 3؛ و اصول كافى ج‏1، ص 512 باب 124 ح 24، و اعلام الهداية، ص 22. 4. اصول كافى، همان، ج 1، ص 503 – 504 باب 24 روايت 1 و كمال الدين، ج 1، ص 41 – 42. 5. مدينه المعاجز، ص 583؛ حلية الابرار، ج 2، ص 498 ؛ سفينة البحار، ج 2، ص 203. 6. الفصول المهمّه، ص 275 و اعلام الهداية، ج 13، ص 27. 7. شيخ عباس قمى، منتهى الآمال، سازمان انتشارات جاويدان، ص 450 و كشف الغمة، ج 3، ص 290. 8. محمد بن طلحه شافعى، مطالب السؤول، ج 2، ص 148 و اعلام الهداية، ص 26. 9. تذكرة الخواص، ص 362 و اعلام الهداية، ص 27. 10. الخرائج و الجرائح، قطب راوندى، ج 1، ص 422 و 424، بحارالانوار، ج 50 ص 261 و اعلام الهداية،همان، ج 13، ص‏26. 11. احقاق الحق، ج 2، ص 621، و كتاب ضوءالشمس الى الهدى افندى، ج 1، ص 119 و اعلام الهداية، ص 27. 12. الاتحاف بحب الاشراف، ص 178، و اعلام الهداية. 13. در كافى به نام (نارمش) ياد شده است. 14. اربلى، كشف الغمة، ج 3، ص 286 اصول كافى، باب مولد ابى محمد الحسن بن على (ع)، حديث 8. 15. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، ج 50، ص 253. 16. تاريخچه عسكريين(ع)، سيد مصلح الدين مهدوى، فردوس اصفهانى، 1381، ص 36.