پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین
مجید صفاتاج
مقدمه
در شماره قبل به چگونگیِ برنامههای صهیونیستها برای تسلط بر جهان از طریق ایجاد آشوب و بحرانهای اقتصادی در جهان و نیز تسلط بر تبلیغات و رسانههای جهان، اشاره شد. در این شماره به سایر برنامههای سردمداران پلید صهیونیست برای رسیدن به اهداف شوم خود برای تسلط بر جوامع مختلف اشاره میشود.
حاکمیت و تسلط بر اندیشه ملل مختلف جهان
یکی از مهمترین اهداف صهیونیستها، حاکمیت و تسلط بر اندیشه ملل مختلف است. پروتکلها آشکارا اعلام میکنند که نخستین پیروزی آنان بر افکارعمومی جهان از طریق مجموعهای از ایدهها و افکار، حول محور دموکراسی حاصل شد. ایده، اسلحه است. ایده باید مغایر جریان طبیعی و معمول زندگی باشد تا بتوان آن را همچون یک اسلحه به کار گرفت. باید فرضیهای باشد که با واقعیتهای زندگی تناقض داشته باشد. از چنین فرضیهای نمیتوان متوقع بود که ریشه بگیرد و به عنصر غالب و تعیینکننده تبدیل شود، مگر اینکه ذهن انسان آن را بپذیرد و معقول، الهامبخش و پسندیدهاش بداند.
«حقیقت اغلب غیرمعقول به نظر میرسد و تأثیرانگیز است. گاهی نیز شرارتآمیز مینماید، ولی از این امتیاز همیشگی برخوردار است که حقیقت است و آنچه بر آن بنا میشود، نه ایجاد شبهه میکند و نه به پریشانی و اغتشاش میانجامد.»(۱)
این گام نخست، به طور مستقیم به سلطه بر افکارعمومی منتهی نمیشود، ولی راه آن را هموار میسازد. این نکته در خور ذکر است که همین ترویج زهر لیبرالیسم(۲) بر تعبیر پروتکلها، در اسناد مورد بحث بیشاز سایر روشها مطرح میشود. آنگاه پروتکلها چنین ادامه میدهند:
«برای تسلط بر افکارعمومی، نخست باید آن را مغشوش ساخت.»
حقیقت یکی است و نمیتوان آن را مغشوش کرد، اما این لیبرالیسم دروغین و فریبنده که همه جا انتشار یافته و تحت حمایت یهودیان امریکا با سرعتی که در اروپا هرگز سابقه نداشته در حال شکلگیری است، به آسانی دچار اغتشاش میشود، زیرا عاری از حقیقت است، خطاست و خطا هزار چهره به خود میگیرد. یک ملّت، حزب، شهر یا انجمنی را که زهر لیبرالیسم آن را آلوده کرده است، در نظر بگیرید. تنها با ارائه اشکال دیگری از اندیشه اصلی میتوانید در آن به تعداد افراد و اعضای آن انشعاب ایجاد کنید. این مسئله از دید نیروهایی که مخفیانه افکارعمومی را کنترل میکنند، یک استراتژی معروف و شناخته شده است. وقتی تئودور هرتزل یعنی کسی که از همه سیاستمداران یهودی معاصر دید وسیعتری داشت و برنامه او با پروتکلها برابری میکرد، سالها قبل از تشکیل اسرائیل اظهار داشت که حکومت صهیونیستی، (یعنییهودی) پیشاز ظهور دولت سوسیالیستی پدید میآید، این استراتژی را میشناخت. او میدانست لیبرالیسمی که وی و اسلافش بنیان نهاده بودند، چگونه به واسطه اختلافها و انشعابهای بیشمار به زنجیر کشیده میشود و فلج خواهد شد.
«جریانی را که غیریهودیان ـ و نه یهود ـ قربانی آن بودهاند، میتوان چنین تشریح کرد: نخست، ترویج روحیه تساهل و آزاداندیشی(۳) به مثابه یک آرمان و ایدهآل. این عبارت در همه بیانیههای اعتراضآمیز یهودیان علیه اشارات علنی به آنها و یا به اصطلاح برنامه جهانیشان به چشم میخورد:
«ما تصور میکردیم شما آزاداندیشتر از آن باشید که چنین افکاری را بیان کنید.»
این لفظ یک اصطلاح مهم و کلیدی است و بر وضع و حالتی ذهنی دلالت میکند که یهودیان مایلند غیریهود را همواره در آن نگه دارند. یعنی نوعی حالت اغماض توأم با رخوت، حالتی که در آن عباراتی بیمعنی در باب آزادی به زبان میآیند. عباراتی که همچون معجون خوابآور بر ذهن و وجدان اثر میگذارند و انجام هرکاری را در خفا جایز میدانند. این عبارت، این شعار، یک سلاح بسیار قابل اعتماد یهودی است.»(۴)
در پروتکل شماره ۵ آمده است:
«در همه ادوار، مردم کلمات را به جای اعمال پذیرفتهاند.»
پروتکلها با صراحت اذعان میدارند که واقعیتی در پس این عبارات وجود ندارد. صهیونیستها برای تسلط بیشتر بر افکار و اندیشههای ملل مختلف جهان تلاش خود را بیشتر معطوف به دراختیار گرفتن تبلیغات در جهان کردهاند. این کار از طریق تسلط بر رسانههای گروهی جهان امکانپذیر است.
در پروتکل شماره ۱۲ آمده است:
«از آنجایی که اکثر مردم نمیدانند مطبوعات در خدمت چه کسانی هستند، لذا ما آنها را به خدمت خود درمیآوریم و حتی عواملی را هم که ممکن است مطبوعات را مورد حمله قرار دهند، زیر نظارت و کنترل شدید قرار میدهیم. از بعضی عواملمان میخواهیم تا گاه به گاه در مطبوعات به بعضی از سیاستهایمان که خود میخواهیم، حمله کنند. البته غرض از این کار رد گم کردن است.»
در جای دیگر آمده است:
«مطبوعات نخواهند توانست بدون اطلاع ما کمترین خبری را در اختیار مردم بگذارند. البته در زمان حاضر، ما تا حدودی به چنین هدفهایی رسیدهایم زیرا تمام کانونهای خبری جهان اطلاعات خود را از چند کانون خبری محدود دریافت میکنند. این چند کانون خبری محدود که در آیندهای نزدیک بهطور کامل به دست ما خواهند افتاد، هر آنچه را که ما دیکته کنیم در سراسر جهان پخش میکنند.»
و نیز:
«اگر تدابیری را که در مورد مطبوعات اندیشیدهایم، به مرحله اجرا درآوریم، ذهن و فکر غیر صهیونیستها به تسخیرمان درمیآید و آنان وقایع جهان را از پشت عینکهای رنگینی که ما به چشم آنها میگذاریم، مینگرند.»(۵)
در پروتکل شماره ۱۳ آمده است:
«برای منحرف کردن فکر و ذهن آنهایی که ممکن است در بخشهای سیاسی برایمان مشکلاتی ایجاد کنند، مسائل جدیدی چون صنعت را پیش میکشیم و به مردم اجازه میدهیم که در باره این گونه مسائل بحث کنند. همچنین فکر آنها را به مسائلی چون تفریح و سرگرمی و رفتن به موزه جلب میکنیم و مطبوعات را وامیداریم که به مسائلی چون رقابتها و مسابقات هنری و ورزشی بپردازند. بدون شک پرداختن به اینگونه مسائل، آنها را از مسائل بنیادی دور و منحرف میکند.»
در جای دیگر آمده است:
«ما میکوشیم که ذهن اینگونه افراد را به مسائل بیهوده و تئوریهای خیالی و به ظاهر مترقیانه مشغول کنیم. ما باید آن قدر غیرصهیونیستها را به مسائلی چون پیشرفت سرگرم کنیم تا سرانجام از فهم هر مسئلهای اظهار عجز کنند. کلمه پیشرفت مانند یک عقده سفسطهآمیز، حقیقت را لوث میکند و این موضوع را کسی جز ما، قوم برگزیده خدا، نمیتواند درک کند.»
و نیز:
«برای منحرف نمودن فکر و نظر غیریهود، باید توجه آنها به سمت صنعت و تجارت جلب شود.»(۶)
همین منحرف ساختن اهداف به سوی پایگاه ماتریالیستی است که قدرت تصرف و نفوذ حامیان پروتکلها و همچنین مبلغان یهودی را بیش از هر چیز افزایش میدهد. تساهل و آزاداندیشی در صورتی که مسائل اصلی و حیاتی معنوی و دینی نادیده انگاشته شود، بهسرعت به مادیگرایی تنزل پیدا میکند. تمامی اختلافاتی که امروز جهان را پریشان میکند، در همین قلمرو نازل و پست قابل جستجوست. این امر، چنان که همه چیز پیرامون ما بر آن گواهی میدهد، به معنای قربانی کردن کار و خدمت به پای منافع و در نهایت نابودی منافع و به معنای آن است که هنر والای مدیریت، دچار فساد و تباهی شده و به استثمار گراییده است. این یعنی پریشانی لجامگسیخته درمیان مدیران و آشوب و اضطراب مخاطرهآمیز بین کارگران. این امر، متضمن نتیجه وخیمتری نیز هست. تجزیه و تفرقه جامعه غیریهود، نه جدا کردن و تجزیه سرمایه و نیروی کار، بلکه تجزیه غیریهود در هر دو سوی برنامه کار.(۷)
در پروتکل شماره ۱۶ در باره بر هم زدن نظم و انسجام نظام آموزش کشورهای غیرصهیونیست آمده است:
«باید مطالب و مواردی را وارد نظامهای آموزشی غیریهودی کنیم که نظم و انسجام را از سیستمهای آموزشی آنان بگیرد و اوضاع درهم و برهمی به وجود آورد. اما هنگامی که خودمان به قدرت رسیدیم، تمام موارد و مطالبی را که بینظمی به بار میآورد و دانشآموزان را به نافرمانی وامیدارد، از دروس دانشگاهی حذف میکنیم.»
و نیز:
«ماباید افکار نو و مستقل را چون گذشته به انحصار خویش درآوریم. روش مهار کردن فکر هم اکنون در دست بررسی و مطالعه است. این کار را به وسیله سیستمی که به سیستم دروس عینی معروف است و هدف آن مبدل کردن غیرصهیونیستها به آدمهای بیفکر، بیخرد و مطیع که منتظرند دیگران برایشان فکر کنند و عقایدشان را شکل بدهند، انجام میدهیم.»(۸)
در پروتکل شماره چهارآمده است:
«برای آنکه بتوانیم قدرت اندیشیدن را از مردم غیرصهیونیست سلب کنیم، باید فکر آنها را متوجه صنعت و تجارت کنیم. سرگرم شدن آنها به داد و ستد و اندیشیدن به صنعت باعث میشود که دشمن مشترکشان را فراموش کنند.»(۹)
در بند ۵ همین پروتکل آمده است:
«افزایش روزافزون رقابت به منظور پیش افتادن در زندگی از سویی و نابسامانیهای اقتصادی از سوی دیگر، مردم را سرخورده و افسرده میکند و نفرت آنها نسبت به مقامهای عالیرتبه اداری، مذهبی و سیاسی اوج میگیرد. طلا به عنوان وسیلهای برای ارضای نیازهای مادی مردم مورد توجه واقع میشود. ظرفیت مردم به مرز انفجار میرسد و برای قیام آماده میشوند.»
یکی از برنامههای صهیونیستها برای حاکمیت و تسلط بر افکارعمومی جهان، استفاده از نخبگان فکری جوامع مختلف است. به این لحاظ صهیونیستها اقدام به تشکیل لژهای فراماسونری و احزاب مختلف سیاسی و فرهنگیکردهاند. در این مورد در پروتکلشماره ۱۵ آمده است:
«لژهای فراماسونری آزادی را در تمام کشورهای جهان ایجاد میکنیم و سپس آنها را گسترش میدهیم و تمام آنهایی را که در زمینه فعالیتهای اجتماعی مشهور باشند به این لژها جلب میکنیم زیرا در این لژها میتوانیم عوامل اصلی جاسوسی و نیز عواملی را تحت رهبری یک اداره مرکزی ـ که اعضای آن همه از حکمای قوم ما هستند و برای همه ناشناختهاند ـ درآوریم. در این لژها، بین عناصر انقلابی و لیبرال نوعی وصلت و ارتباط برقرار میکنیم. ترکیب این لژها طوری خواهد بود که از همه قشرهای جامعه، افرادی در آن عضویت داشته باشند. البته فعالیتهای سیاسی و طرحهای مخفی لژها را از همان آغاز تأسیس و گشایش لژ زیر نظر میگیریم.»
صهیونیستها با بهرهگیری از علم روانشناسی، افراد مورد نظر را برای اهداف کوتاهمدت و بلندمدت خود شناسایی میکنند و با مورد توجه قرار دادن زمینههای روحی و روانی افراد و استفاده از خصلتهای فردی، آنان را در خدمت خود در میآورند. در قسمتی از پروتکل شماره ۱۵ آمده است:
«افرادی که با شور و شوق عضویت انجمنهای مخفی را میپذیرند، در زندگی به دنبال هوی و هوس و افرادی سبکمغزند که هنگام اجرایطرحهایمان و نیز به راه انداختن ماشینی که خود طراح آن هستیم، مشکلی برایمان ایجاد نخواهند کرد.»
در جای دیگر میگوید:
«غیرصهیونیستها بدون کنجکاوی عضویت لژها را میپذیرند. عدهای از آنها به خاطر استفادههای مالی و بعضی هم به خاطر رسیدن به موفقیت، شهرت و نیز مورد ستایش واقع شدن به عضویت لژها درمیآیند. ما هم دربرآوردن اینگونه خواستهها بسیار بخشندهایم. علت اینکه ما موجبات موفقیت آنها را فراهم میآوریم این است که غیرصهیونیستها پس از کسب موفقیت دچار غرور و خودبینی میشوند و تلقینهای ما را بدون مقاومت میپذیرند. شما نمیدانید که تا چه حد میتوان حتی آگاهترین افراد از غیرصهیونیستها را بهسادگی در اثر ایجاد غرور ناشی از موفقیت به تسلیم واداشت. همان قدر که ما برای موفقیت اهمیت قائلیم، غیرصهیونیستها دوچندان به موفقیت اهمیت میدهند و حاضرند برای دستیابی به آن خود را فدا کنند. همین ویژگی و خصلت درونی غیرصهیونیستها مشکل ما را حل و به ما کمک میکند تا آنان را به جهتی که میخواهیم سوق دهیم.»(۱۰)
بیاعتنا کردن مردم به سرنوشت جامعه خویش
یکی از اهداف عمده صهیونیستها دور کردن مردم از سیاست و بیاعتنایی آنها در قبال مسائلی است که در جامعهشان رخ میدهد. هر ایده و تفکری که منجر به آگاهی مردم و مقابله آنان با سلطه بیگانگان شود، مورد آماج حمله صهیونیستها قرار میگیرد؛ لذا در مورد متزلزل کردن اعتقادات و اراده ملتها و سلب مقاومت از آنان از هر وسیلهای استفاده میکنند.
در پروتکل شماره ۴ آمده است:
«اگر آزادی بر خداپرستی مبتنی باشد و با برادری، انساندوستی و برابری پیوند داشته و برای جامعه بیزیان باشد و به رفاه عمومی لطمهای وارد نسازد و در اقتصاد هم جایی برای خود پیدا کند، بر ما لازم است که هم احترام به آزادی و هم اعتقاد به خود را در میان مردم غیرصهیونیست از بین ببریم و نیازهای مادی را جایگزین این گونه اعتقادات سازیم. اما اگر اعتقاد به خدا موجب شود که ما بر مردم حکومت کنیم، در این صورت باید به تبلیغ دین بپردازیم و با راهنمایی مردان روحانی مردم را به تسلیم واداریم.»(۱۱)
پروتکل شماره ۱۷ درمورد تحمیل روحیه سستی، غرور و عدم احساس مسئولیت در جوامع مختلف غیرصهیونیست در قالب ایجاد نظم و انضباط و تئوریهای حقوق بشر مینویسد:
«هنگامی که ما به قدرت رسیدیم، هرگونه سوءاستفاده از قدرت، زورگویی، رشوهخواری و اعمال ناپسندی از این قبیل را که مشاوران ما به کمک تئوریهای حقوق بشری به فرهنگ و آداب و رسوم غیرصهیونیستها تحمیل کردهاند، از بین میبریم. اما ما چگونه زمینه را برای ایجاد بینظمی در ادارات آنان مساعد ساختهایم؟ از میان روشهای گوناگون میتوان از مهمترین عامل یعنی افرادی که به نام ایجاد نظم به ادارات نفوذ کردند، نام برد. این افراد در فرصتهای مناسب به متلاشی کردن وحدت و همدلی افراد میپردازند و تمایلاتی چون سرسختی، غرور، خودبینی، بیمسئولیتی و از همه بالاتر دمدمی بودن را در آنان به وجود میآورند.»(۱۲)
صهیونیستها برای متنفر کردن مردم از سیاست و بدبین کردن آنان نسبت به سیاستمداران، به منظور حذف قدرت مردم از صحنههای سیاسی، اجتماعی و بیاعتبار کردن شخصیتهای مذهبی، سیاسی و ملی، سیاست را در ردیف منفورترین کارها قرار دادهاند تا بدین وسیله مردم جوامع مختلف را نسبت به آنچه که در جامعه آنها میگذرد، بیاعتنا کنند. در پروتکل شماره ۱۹ آمده است:
«برای آنکه قهرمانگرایی در زمینه سیاست را متلاشی کنیم، دخالت در امور سیاسی را در ردیف دزدی، قتل و زشتترین انواع جرایم قرار میدهیم و ذهن مردم را نسبت به مفهوم و معنای این نوع جرم، آشفته و مشوش میسازیم و هرگونه اهانت و تحقیری را به این نوع جرم روا میداریم.»(۱۳)
صهیونیستها برای اجرای این دسیسه شیطانی در جوامع غیریهودی سعیکردند با سلطه بر رسانههای هنری و تبلیغی جهان، دقت و حساسیت جوانان و نیروهای فعال و کارآمد جوامع مختلف، بهویژه کشورهای اسلامی را نسبت به مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه خویش از بین ببرند و آنان را به موجوداتی بیاعتنا و سطحینگر تبدیلکنند.(۱۴)
ایجاد اختلاف و تفرقه در میان جوامع غیریهودی
اختلاف و تفرقه یکی از دسیسههای شیطانی نهفته در پروتکلهای سردمداران صهیونیست است که صهیونیسم جهانی بهطرز مرموز و مزورانهای سعی در به کارگیری آن در جوامع غیریهودی بهویژه جوامع اسلامی دارد. در پروتکل شماره ۵ آمده است:
«یک ائتلاف جهانی متشکل از غیریهود ممکن است بهطور موقت در تقابل با ما موفقیت داشته باشد، ولی در نتیجه تفرقه و اختلافی که در بین آنان ریشههای عمیقی دوانده و قابل ترمیم نیست، ما در برابر چنین ائتلافی مصونیت یافتهایم. ما با برانگیختن دشمنیهای مذهبی و نژادی که طی دوهزار سال در قلبهایشان پرورش دادهایم، میان منافع شخصی و ملی تناقض ایجاد کردهایم.(۱۵)
در پروتکل دهم که بهشدت بر ترویج اختلاف و دشمنی بین جوامع غیریهودی تأکید کرده، آمده است:
«قوای همه را با ترویج اختلاف، دشمنی، کینه خانوادگی، قحطی، بیماری و کمبود چنان فرسوده میسازیم که غیریهود هیچ گریزگاهی جز توسل به ثروت و قدرت ما پیش روی خود نیابد.»(۱۶)
در حقیقت یکی از مهمترین دسیسههای صهیونیسم در سلطه کامل بر جهان، ایجاد اختلاف و تفرقه و نیز تجزیه اتحاد و همبستگی و قدرت غیریهودیان است. این دسیسه ابتدا با وقوع جنگهای گسترده در اروپا برآورده شد. روشی که به تفصیل شرح داده میشود، روش تجزیه و ایجاد تفرقه است:
«مردم را به احزاب و فرقههای گوناگون تجزیه کنید. بذر امیدبخشترین و اوتوپیاییترین اندیشهها را بیفشانید. این کار دو نتیجه در برخواهد داشت. اولاً همیشه گروهی پیدا خواهد شد که از یکی از این اندیشهها طرفداری کند و بدان وفادار بماند. ثانیاً طرفداری گروههای مختلف از اندیشههای متفاوت، آنان را از یکدیگر جدا و بیگانه خواهد ساخت.»(۱۷)
مؤلفان پروتکلها شرح میدهند که این کار چگونه باید انجام گیرد. نه یک اندیشه، بلکه انبوهی از اندیشهها بدون آنکه بین آنها اتحاد و هماهنگی وجود داشته باشد، باید رواج پیدا کنند. مقصود آن نیست که مردم وادار شوند به یک چیز بیندیشند، بلکه باید متفاوت با یکدیگر و درباره چیزهای مختلف فکر کنند تا وحدت و همسویی از میانشان برخیزد. در نتیجه، تفرقه و آشفتگی گستردهای به وجود میآید که همان نتیجه مطلوب است. وقتی اتحاد و انسجام جامعه غیریهود از میان برود، آنگاه این سیاست تفرقهانگیز و توانمند که به هیچوجه از آشفتگی و اغتشاش حاکم تأثیر نمیپذیرد، میتواند بدون آنکه مورد سوءظن واقع شود راه خود را به سوی مسند قدرت بگشاید. بهخوبی روشن است که یک گروه متشکل از بیست پلیس یا سرباز تربیت شده قادر است بیش از یک جمعیت هزار نفره متفرق کار انجام دهد. بنابراین اقلیتی که طبق برنامه تعلیم یافته میتواند بر ملت یا جهانی که به احزاب مخالف تقسیم شده است، بیشتر از هریک از آن احزاب تأثیر بگذارد. «تفرقه بینداز و حکومت کن»(۱۸)، شعار پروتکلهاست.(۱۹) به عنوان نمونه، این عبارات پروتکل اول را در نظر بگیرید:
«آزادی سیاسی یک اندیشه است نه یک واقعیت. لازم است بدانیم وقتی حزب ما در صدد برانداختن حزب حاکمی است، چگونه این اندیشه را به عنوان طعمهای زیرکانه برای جلب حمایت مردم به کار بگیریم. اگر حزب مخالف، خود به اصول آزادی یا به اصطلاح لیبرالیسم آلوده باشد و بخشی از قدرتش را در این راه ببخشد، کار آسانتر میشود.»(۲۰)
به این بخش از پروتکل شماره ۵ توجه کنید:
«برای تسلط بر افکارعمومی نخست باید آن را با ارائه اندیشههای متناقض فراوان از جهات مختلف مغشوش کرد. قدم پنهانی دوم آن است که عیوب و کاستیهای مردم از نظر عادات، علایق و عواطف و شیوه زندگیشان بهقدری تشدید شود و افزایش پیدا کند که هیچ کسی قادر نباشد در میان این آشفتگی و هرج و مرج، کنترل خود را بازیابد. در نتیجه، هرگونه تفاهم و همدلی از میان مردم رخت برخواهد بست. همچنین این اقدام باعث خواهد شد تا در بین تمام گروهها و احزاب اختلاف ایجاد شود، همه نیروهای جمعی که هنوز مایل نیستند در برابر ما تسلیم شوند، فرو بپاشند و هرگونه قوه ابتکار فردی که ممکن است بهنحوی در کار ما مداخله کند، سست و مأیوس گردد.»
این هم قسمتی از پروتکل شماره ۱۳:
«احتمالاً توجه دارید که ما، نه در خصوص اعمال خود، بلکه در زمینه سخنانی که درباره مسائل مختلف اظهار میداریم، در پی جلب موافقت دیگران هستیم. ما همواره اعلام میکنیم که در همه اقداماتمان، این امید و اعتقاد که در خدمت مصالح و منافع عمومی هستیم، چراغ راه ماست.»(۲۱)
اختلاف و تفرقه در جوامع غیریهودی، پریشانی و اغتشاش را در میان این جوامع به دنبال دارد:
«امروزه پریشانی، مشخصه اصلی جو فکری غالب مردم است. آنان نمیدانند چه چیزی را باور کنند. نخست مجموعهای از واقعیتها به آنها ارائه میشود و آنگاه مجموعهای دیگر. نخست تفسیری از شرایط به آنان القا میشود و بعد تفسیری دیگر. کمبود اطلاعات صحیح بهطور جدی احساس میشود. بازار مکارهای پر از تفسیرهای مختلف وجود دارد که هیچ چیزی را روشن نمیکند، بلکه فقط بر اغتشاش میافزاید. خود حکومت نیز به ظاهر مختل شده است و هرگاه به بررسی و تحقیق در امری میپردازد، خود را به شکل مرموزی دست و پا بسته و گرفتار مییابد تا آنجا که هرگونه پیشروی بهسختی صورت میپذیرد. این وضع حکومتی هم در پروتکلها بیان شده است.»(۲۲)
همچنین لازم است اشاره کنیم که ایجاد حالتی بسیار علاجناپذیرتر از پریشانی، قسمتی از روش پروتکلها را تشکیل میدهد: «تخلیه و فرسایش قوا.»(۲۳)
درک اینمعنا مستلزم تلاش زیادی نیست. امروزه خستگی و فرسودگی یکی از عواملی است که مردم را تهدید میکند. جنگ و خستگی و فشار روحی ناشی از آن، فرایند تخلیه و فرسایش قوا را آغاز و صلح و پریشانیهای آن، این فرآیند را تقریباً کامل کرده است. مردم به کمتر چیزی اعتقاد دارند و توقعاتشان از این هم کمتر است. اعتماد به نفس وجود ندارد. انگیزه و ابتکار تقریباً از میان رفته است. شکست بعضی حرکتها و جنبشهایی که به دروغ نهضتهای مردمی خوانده میشوند، کار را به آنجا رسانده که مردم میپندارند هیچ نهضت مردمیای قرین موفقیت نخواهد بود.
در یک جمعبندی کلی از ایجاد اختلاف و تفرقه در میان دیگر ملتها روشن میشود که این دسیسه شیطانی چیزی جز توسل و تمسک دیگر ملل به ثروت و قدرت یهود و زمینهسازی پذیرش جهانی قدرت و اقتدار بینالمللی یهود را برای دیگر جوامع به همراه ندارد. در پروتکل شماره ۱۰ آمده است:
«قوای همه را با ترویج اختلاف، دشمنی، کینه خانوادگی، قحطی، بیماری و کمبود چنان فرسوده میسازیم که غیریهود هیچ گریزگاهی جز توسل به ثروت و قدرت ما پیش روی خود نیابد.»(۲۴)
بخشی از پروتکل شماره ۵ نیز مؤید این مسئله است:
«ما با این تدابیر، غیریهودیان را چنان خسته و فرسوده میسازیم که ناچار شوند قدرت و اقتداری بینالمللی به ما عرضه کنند. چنین قدرتی به ما امکان میدهد تا تمام نیروهای حکومتی جهان را بهآسانی جذب کنیم و یک ابرحکومت تشکیل دهیم. ما باید نظام آموزشی جامعه غیریهودی را بهنحوی هدایت کنیم که افراد این جامعه در برابر هر مسئولیتی که به ابتکار نیاز دارد، از روی دلسردی و یأس احساس درماندگی کنند.»(۲۵)
شاید با نگاهی گذرا به تحولات صدساله اخیر در کشورهای مختلف جهان و تعمیق در ساختار حاکمیت اکثر کشورها چنین تداعی شود که صهیونیستها به اکثر اهدافشان رسیدهاند و آنچه اکنون در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی، علمی، تبلیغاتی و غیره در جهان مشاهده میشود، نشانه حاکمیت صهیونیسم در جهان است.
گرچه نمیتوان حاکمیت صهیونیسم را در بخش عظیمی از جهان نادیده گرفت، ولی مخالفت شخصیتهای مذهبی، سیاسی، فرهنگی و علمی جهان با اندیشه توسعهطلبی صهیونیست از مهمترین موانع صهیونیستها در طی یکصد سال گذشته بوده است. در میان همه این موانع انقلاب اسلامی ایران از ویژگی خاصی برخوردار است، زیرا این انقلاب با الهام از اسلام و با شعار محوری محو اسرائیل از صحنه گیتی بزرگترین زلزله را در ارکان نظام طراحی شده توسط صهیونیسم جهانی به وجود آورده است، بهطوری که سفیر اسرائیل در ایران در زمان شاه گفت: «امامخمینی معرف افراطیگری شیعه بود که اسلام متعصبانه را به مرزهای ما آورد.»(۲۶)
این تلقی از اسلام بهزودی محو نخواهد شد و مطبوعات وابسته به صهیونیست نوشتند:
«دشمنان ایران وحشت دارند که روح الله خمینی«ره» همچنان رهبری ایران را در دست داشته باشد.»
اما آن چیزی که بیش از همه رژیم صهیونیستی را به وحشت انداخته، تئوری حکومت جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه است که در واقع پادزهر مهمترین ابزار صهیونیسم یعنی شعار گمراهکننده دموکراسی مبتنی بر لیبرالیسم است، زیرا گسترش این اندیشه در جهان اسلام نه تنها مانع فروپاشی جوامع اسلامی میشود، بلکه در درازمدت میتواند با ایجاد اتحاد در جهان اسلام بهویژه کشورهای خاورمیانه، بزرگترین پایگاه صهیونیسم یعنی رژیم اشغالگر قدس را به نابودی بکشاند.
از همین دیدگاه است که گهگاه برخی از رسانههای گروهی جهان و شخصیتهای سیاسی و فرهنگی وابسته به امپریالیسم تبلیغی و صهیونیسم جهانی که اصول تفکر لیبرالیسم را در مراکز آموزشی وابسته به صهیونیسم آموختهاند، هماهنگ از فقدان آزادی در ایران سخن میگویند و همگی حکومت ولایت فقیه در ایران را به عنوان دیکتاتوری مذهبی قلمداد میکنند، زیرا حاکمیت این تفکر را بزرگترین مانع در رسیدن به اهداف و ایدههای شیطانی خود میدانند.
تکیه مسلمانان بر اسلام و قرآن و پیروی از ولایت فقیه تنها راه باقیمانده برای ایستادگی در برابر هجوم سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و تبلیغاتی امپریالیسم و صهیونیسم جهانی به شمار میرود، زیرا مردم مسلمان ایران با تکیه بر این محور توانستند خود را از سلطه جهانخواران نجات بخشند. امام خمینی پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در یک پیام شورانگیز فرمودند:
«ما این واقعیت را در سیاست خارجی و بینالمللی اسلامیان بارها اعلام نمودهایم که درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم. حال اگر نوکران امریکا نام این سیاست را توسعهطلبی و تفکر تشکیل امپراتوری بزرگ میگذارند، از آن باک نداریم و استقبال میکنیم. ما در صدد خشکاندن ریشههای فاسد صهیونیسم، سرمایهداری و کمونیسم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفتهایم به لطف و عنایت خداوند بزرگ، نظامهایی را که بر این سرمایه استوار گردیدهاند نابود و نظام اسلام رسولالله را در جهان استکبار ترویج کنیم.
«دیر یا زود ملتهای در بند شاهد آن خواهند بود که مسلمانان جهان و محرومین سراسر گیتی از این برزخ بیانتهایی که انقلاب اسلامی ما برای همه جهانخواران آفریده است احساس غرور و آزادی کنند و آوای آزادی و آزادگی را در حیات و سرنوشت خویش سر دهند و بر زخمهای خود مرهم گذارند که دوران بنبست و ناامیدی و تنفس در منطقه کفر به سر آمده است.»(۲۷)
پینوشتها:
۱ـ محمد احمدی، (به کوشش) پژوهه صهیونیت (تهران: مؤسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، چاپ اول، دی ۱۳۷۶)، ص۵۰٫
۲- The poson of Liberalism.
۳- Broad Mindeness.
۴ـ همان، ص۵۱٫
۵ـ عجاج نویهض، پروتکل شماره ۱۲٫
۶ـ همان، پروتکل شماره ۱۳٫
۷ـ محمد احمدی، پیشین، ص ۵۲٫
۸ـ پیشین، پروتکل شماره ۱۶٫
۹ـ همان، پروتکل شماره ۴٫
۱۰ـ همان، پروتکل شماره ۱۵٫
۱۱ـ همان، پروتکل شماره ۴٫
۱۲ـ همان، پروتکل شماره ۱۷٫
۱۳ـ همان، پروتکل شماره ۱۹٫
۱۴ـ نگاهى گذرا به جوامع گوناگون بهویژه کشورهاى عربى حوزه خلیج فارس، کشورهاى عربى شمال آفریقا ـ بهویژه مصر ـ و نیز آسیا، مؤید ادعاى ماست.
۱۵ـ همان، پروتکل شماره ۵٫
۱۶ـ همان، پروتکل شماره ۱۰٫
۱۷ـ همان.
۱۸- Divide and Rule.
۱۹ـ همان، ص ۴۵٫
۲۰ـ همان، پروتکل شماره ۱٫
۲۱ـ همان، پروتکل شماره ۱۳٫
۲۲- Exhaustion.
۲۳ـ محمد احمدی، پیشین، ص ۵۳٫
۲۴ـ پیشین، پروتکل شماره ۱۰٫
۲۵ـ همان، پروتکل شماره ۵٫
۲۶ـ نشریه حضور، شماره۱، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام «ره».
۲۷ـ روحالله خمینی، صحیفه نور، ج ۲۰، تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، بیتا.
سوتیترها:
۱٫
این لیبرالیسم دروغین و فریبنده که همه جا انتشار یافته و تحت حمایت یهودیان امریکا با سرعتی که در اروپا هرگز سابقه نداشته در حال شکلگیری است، به آسانی دچار اغتشاش میشود، زیرا عاری از حقیقت است، خطاست و خطا هزار چهره به خود میگیرد.
۲٫
صهیونیستها با بهرهگیری از علم روانشناسی، افراد مورد نظر را برای اهداف کوتاهمدت و بلندمدت خود شناسایی میکنند و با مورد توجه قرار دادن زمینههای روحی و روانی افراد و استفاده از خصلتهای فردی، آنان را در خدمت خود در میآورند.