صهیونیست‌ها برای سلطه بر جهان تاکنون چه برنامه‌هایی در پیش گرفته‌اند؟(۲)

پاسخ به شبهات تاریخی  اشغال فلسطین

 

                                                                            مجید صفاتاج

مقدمه

در شماره قبل به چگونگیِ برنامه‌های صهیونیست‌ها برای تسلط بر جهان از طریق ایجاد آشوب و بحران‌های اقتصادی در جهان و نیز تسلط بر تبلیغات و رسانه‌های جهان، اشاره شد. در این شماره به سایر برنامه‌های سردمداران پلید صهیونیست‌ برای رسیدن به اهداف شوم خود برای تسلط بر جوامع مختلف اشاره می‌شود.

 

حاکمیت و تسلط بر اندیشه ملل مختلف جهان

یکی از مهم‏ترین اهداف صهیونیست‏ها، حاکمیت و تسلط بر اندیشه‏ ملل مختلف است. پروتکل‏ها آشکارا اعلام می‏کنند که نخستین پیروزی آنان بر افکارعمومی جهان از طریق مجموعه‏ای از ایده‏ها و افکار، حول محور دموکراسی حاصل شد. ایده، اسلحه است. ایده باید مغایر جریان طبیعی و معمول زندگی باشد تا بتوان آن را همچون یک اسلحه به کار گرفت. باید فرضیه‏ای باشد که با واقعیت‏های زندگی تناقض داشته باشد. از چنین فرضیه‏ای نمی‏توان متوقع بود که ریشه بگیرد و به عنصر غالب و تعیین‏کننده تبدیل شود، مگر اینکه ذهن انسان آن را بپذیرد و معقول، الهام‌بخش و پسندیده‏اش بداند.

«حقیقت اغلب غیرمعقول به نظر می‏رسد و تأثیرانگیز است. گاهی نیز شرارت‏آمیز می‏نماید، ولی از این امتیاز همیشگی برخوردار است که حقیقت است و آنچه بر آن بنا می‏شود، نه ایجاد شبهه می‏کند و نه به پریشانی و اغتشاش می‏انجامد.»(۱)

این گام نخست، به طور مستقیم به سلطه بر افکارعمومی منتهی نمی‏شود، ولی راه آن را هموار می‏سازد. این نکته در خور ذکر است که همین ترویج زهر لیبرالیسم(۲) بر تعبیر پروتکل‏ها، در اسناد مورد بحث بیش‌از سایر روش‏ها‌ مطرح می‏شود. آنگاه پروتکل‏ها چنین ادامه می‏دهند:

«برای تسلط بر افکارعمومی، نخست باید آن را مغشوش ساخت.»

حقیقت یکی است و نمی‏توان آن را مغشوش کرد، اما این لیبرالیسم دروغین و فریبنده که همه جا انتشار یافته و تحت حمایت یهودیان امریکا با سرعتی که در اروپا هرگز سابقه نداشته در حال شکل‏گیری است، به آسانی دچار اغتشاش می‏شود، زیرا عاری از حقیقت است، خطاست و خطا هزار چهره به خود می‏گیرد. یک ملّت، حزب، شهر یا انجمنی را که زهر لیبرالیسم آن را آلوده کرده است، در نظر بگیرید. تنها با ارائه‏ اشکال دیگری از اندیشه اصلی می‏توانید در آن به تعداد افراد و اعضای آن انشعاب ایجاد کنید. این مسئله از دید نیروهایی که مخفیانه افکارعمومی را کنترل می‏کنند، یک استراتژی معروف و شناخته شده است. وقتی تئودور هرتزل یعنی کسی که از همه‏ سیاستمداران یهودی معاصر دید وسیع‏تری داشت و برنامه‏ او با پروتکل‏ها برابری می‏کرد، سال‏ها قبل از تشکیل اسرائیل اظهار داشت ‌که ‌حکومت ‌صهیونیستی،‌ (یعنی‌یهودی) پیش‌‌از ظهور ‌دولت سوسیالیستی ‌پدید‌ می‏آید، این استراتژی را می‏شناخت. او ‌می‏دانست لیبرالیسمی که‌ وی و اسلافش ‌بنیان  نهاده بودند، چگونه به واسطه‏ اختلاف‏ها و انشعاب‏های بی‏شمار به زنجیر کشیده می‏شود و فلج خواهد شد.

«جریانی را که غیریهودیان ـ و نه یهود ـ قربانی آن بوده‏اند، می‏توان چنین تشریح کرد: نخست، ترویج روحیه‏ تساهل و آزاداندیشی(۳) به مثابه یک آرمان و ایده‏آل. این عبارت در همه‏ بیانیه‏های اعتراض‏آمیز یهودیان علیه اشارات علنی به آنها و یا به اصطلاح برنامه جهانی‏شان به چشم می‏خورد:

«ما تصور می‏کردیم شما آزاداندیش‏تر از آن باشید که چنین افکاری را بیان کنید.»

این لفظ یک اصطلاح مهم و کلیدی است و بر وضع و حالتی ذهنی دلالت می‏کند که یهودیان مایلند غیریهود را همواره در آن نگه دارند. یعنی نوعی حالت اغماض توأم با رخوت، حالتی که در آن عباراتی بی‏معنی در باب آزادی به زبان می‏آیند. عباراتی که همچون معجون خواب‏آور بر ذهن و وجدان اثر می‏گذارند و انجام هرکاری را در خفا جایز می‏دانند. این عبارت، این شعار، یک سلاح بسیار قابل اعتماد یهودی است.»(۴)

در پروتکل شماره ۵ آمده است:

«در همه ادوار، مردم کلمات را به جای اعمال پذیرفته‏اند.»

پروتکل‏ها با صراحت اذعان می‏دارند که واقعیتی در پس این عبارات وجود ندارد. صهیونیست‏ها برای تسلط بیشتر بر افکار و اندیشه‏های ملل مختلف جهان تلاش خود را بیشتر معطوف به دراختیار گرفتن تبلیغات در جهان کرده‏اند. این کار از طریق تسلط بر رسانه‏های گروهی جهان امکان‏پذیر است.

در پروتکل شماره ۱۲ آمده است:

«از آنجایی که اکثر مردم نمی‏دانند مطبوعات در خدمت چه کسانی هستند، لذا ما آنها را به خدمت خود درمی‏آوریم و حتی عواملی را هم که ممکن است مطبوعات را مورد حمله قرار دهند، زیر نظارت و کنترل شدید قرار می‏دهیم. از بعضی عواملمان می‏خواهیم تا‌ گاه ‌به ‌گاه در مطبوعات به بعضی‌ از سیاست‌هایمان  که‌ خود‌ می‏خواهیم، حمله کنند. البته غرض از این کار رد گم کردن است.»

در جای دیگر آمده است:

«مطبوعات نخواهند توانست بدون اطلاع ما کمترین خبری را در اختیار مردم بگذارند. البته در زمان حاضر، ما تا حدودی به چنین هدف‏هایی رسیده‏ایم زیرا تمام کانون‏های خبری جهان اطلاعات خود را از چند کانون خبری محدود دریافت می‏کنند. این چند کانون خبری محدود که در آینده‏ای نزدیک به‌طور کامل به دست ما خواهند افتاد، هر آنچه را که ما دیکته کنیم در سراسر جهان پخش می‏کنند.»

و نیز:

«اگر تدابیری را که در مورد مطبوعات اندیشیده‏ایم، به مرحله‏ اجرا درآوریم، ذهن و فکر غیر صهیونیست‏ها به تسخیرمان درمی‏آید و آنان وقایع جهان را از پشت عینک‏های رنگینی که ما به چشم آنها می‏گذاریم، می‏نگرند.»(۵)

در پروتکل شماره ۱۳ آمده است:

«برای منحرف کردن فکر و ذهن آنهایی که ممکن است در بخش‏های سیاسی برایمان مشکلاتی ایجاد کنند، مسائل جدیدی چون صنعت را پیش می‏کشیم و به مردم اجازه می‏دهیم که در باره این گونه مسائل بحث کنند. همچنین فکر آنها را به مسائلی چون تفریح و سرگرمی و رفتن به موزه جلب می‏کنیم و مطبوعات را وامی‏داریم که به مسائلی چون رقابت‏ها و مسابقات هنری و ورزشی بپردازند. بدون شک پرداختن به این‌گونه مسائل، آنها را از مسائل بنیادی دور و منحرف می‏کند.»

در جای دیگر آمده است:

«ما می‏کوشیم که ذهن این‌گونه افراد را به مسائل بیهوده و تئوری‏های خیالی و به ظاهر مترقیانه مشغول کنیم. ما باید آن قدر غیرصهیونیست‏ها را به مسائلی چون پیشرفت سرگرم کنیم تا سرانجام از فهم هر مسئله‏ای اظهار عجز کنند. کلمه‏ پیشرفت مانند یک عقده سفسطه‏آمیز، حقیقت را لوث می‏کند و این موضوع را کسی جز ما، قوم برگزیده خدا، نمی‏تواند درک کند.»

و نیز:

«برای منحرف نمودن فکر و نظر غیریهود، باید توجه آنها به سمت صنعت و تجارت جلب شود.»(۶)

همین منحرف ساختن اهداف به سوی پایگاه ماتریالیستی است که قدرت تصرف و نفوذ حامیان پروتکل‏ها و همچنین مبلغان یهودی را بیش از هر چیز افزایش می‏دهد. تساهل و آزاداندیشی در صورتی که مسائل اصلی و حیاتی معنوی و دینی نادیده انگاشته شود، به‌سرعت به مادی‌گرایی تنزل پیدا می‏کند. تمامی اختلافاتی که امروز جهان را پریشان می‏کند، در همین قلمرو نازل و پست قابل جستجوست. این امر، چنان که همه چیز پیرامون ما بر آن گواهی می‏دهد، به معنای قربانی کردن کار و خدمت به پای منافع و در نهایت نابودی منافع و به معنای آن است که هنر والای مدیریت، دچار فساد و تباهی شده و به استثمار گراییده است. این یعنی پریشانی لجام‌گسیخته درمیان مدیران و آشوب و اضطراب مخاطره‏آمیز بین کارگران. این امر، متضمن نتیجه وخیم‏تری نیز هست. تجزیه و تفرقه‏ جامعه‏ غیریهود، نه جدا کردن و تجزیه‏ سرمایه و نیروی کار، بلکه تجزیه‏ غیریهود در هر دو سوی برنامه‏ کار.(۷)

در پروتکل شماره ۱۶ در باره‏ بر هم زدن نظم و انسجام نظام آموزش کشورهای غیرصهیونیست آمده است:

«باید مطالب و مواردی را وارد نظام‏های آموزشی غیریهودی کنیم که ‌نظم و انسجام را از سیستم‏های آموزشی آنان بگیرد و اوضاع درهم و برهمی به ‌وجود آورد. اما ‌هنگامی که ‌خودمان به قدرت رسیدیم، تمام موارد و مطالبی را که بی‌نظمی به بار می‏آورد و دانش‌آموزان را به نافرمانی وامی‏دارد، از دروس دانشگاهی حذف می‏کنیم.»

و نیز:

«ما‌باید افکار نو و مستقل را چون گذشته به انحصار خویش درآوریم. روش مهار کردن فکر هم اکنون در دست بررسی و‌ مطالعه است. این کار را به ‌وسیله ‌سیستمی ‌‌که ‌به‌ سیستم ‌دروس ‌عینی معروف است و ‌هدف آن ‌مبدل ‌کردن غیرصهیونیست‏ها به آدم‌های بی‏فکر، بی‏خرد و مطیع که منتظرند دیگران برایشان فکر کنند و عقایدشان را شکل بدهند، انجام می‏دهیم.»(۸)

در پروتکل شماره چهارآمده است:

«برای آنکه بتوانیم قدرت اندیشیدن را از مردم غیرصهیونیست سلب کنیم، باید فکر آنها را متوجه صنعت و تجارت کنیم. سرگرم شدن آنها به داد و ستد و اندیشیدن به صنعت باعث می‏شود که دشمن مشترکشان را فراموش کنند.»(۹)

در بند ۵ همین پروتکل آمده است:

«افزایش روزافزون رقابت به منظور پیش افتادن در زندگی از سویی و نابسامانی‏های اقتصادی از سوی دیگر، مردم را سرخورده و افسرده می‏کند و نفرت آنها نسبت به مقام‏های عالی‏رتبه اداری، مذهبی و سیاسی اوج می‏گیرد. طلا به عنوان وسیله‏ای برای ارضای نیازهای مادی مردم مورد توجه واقع می‏شود. ظرفیت مردم به مرز انفجار می‏رسد و برای قیام آماده می‏شوند.»

یکی ‌از برنامه‏های صهیونیست‏ها برای حاکمیت و تسلط بر افکارعمومی جهان، استفاده از نخبگان فکری جوامع مختلف است. به این لحاظ صهیونیست‏ها اقدام به تشکیل لژهای فراماسونری و احزاب مختلف سیاسی و فرهنگی‌کرده‏اند. در این مورد در پروتکل‌شماره ۱۵ آمده است:

«لژهای فراماسونری آزادی را در تمام کشورهای جهان ایجاد می‏کنیم و سپس آنها را گسترش می‏دهیم و تمام آنهایی را که در زمینه فعالیت‏های اجتماعی مشهور باشند به این لژها جلب می‏کنیم زیرا در این لژها می‏توانیم عوامل اصلی جاسوسی و نیز عواملی را تحت رهبری یک اداره‏ مرکزی ـ که اعضای آن همه از حکمای قوم ما هستند و برای همه ناشناخته‏اند ـ درآوریم. در این لژها، بین عناصر انقلابی و لیبرال نوعی وصلت و ارتباط برقرار می‏کنیم. ترکیب این لژها طوری خواهد بود که از همه‏ قشرهای جامعه، افرادی در آن عضویت داشته باشند. البته فعالیت‏های سیاسی و طرح‏های مخفی لژها را از همان آغاز تأسیس و گشایش لژ زیر نظر می‏گیریم.»

صهیونیست‏ها با بهره‏گیری از علم روان‏شناسی، افراد مورد نظر را برای اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدت خود شناسایی می‌کنند و با مورد توجه قرار دادن زمینه‏های روحی و روانی افراد و استفاده از خصلت‏های فردی، آنان را در خدمت خود در می‏آورند.  در قسمتی از پروتکل شماره ۱۵ آمده است:

«افرادی که با شور و شوق عضویت انجمن‏های مخفی را می‏پذیرند، در زندگی به دنبال هوی و هوس و افرادی سبک‌مغزند که هنگام اجرای‌طرح‏هایمان و نیز به ‌راه انداختن ماشینی که ‌خود طراح‌ آن هستیم، مشکلی برایمان ایجاد نخواهند کرد.»

در جای دیگر می‏گوید:

«غیرصهیونیست‏ها بدون کنجکاوی عضویت لژها را می‏پذیرند. عده‏ای از آنها به خاطر استفاده‏های مالی و بعضی هم به خاطر رسیدن به موفقیت، شهرت و نیز مورد ستایش واقع شدن به عضویت لژها درمی‏آیند. ما هم دربرآوردن این‌گونه خواسته‏ها بسیار بخشنده‏ایم. علت اینکه ما موجبات موفقیت آنها را فراهم می‏آوریم این است که غیرصهیونیست‏ها پس از کسب موفقیت دچار غرور و خودبینی می‌شوند و تلقین‏های ما را بدون مقاومت می‏پذیرند. شما نمی‏دانید که تا چه حد می‏توان حتی آگاه‏ترین افراد از غیرصهیونیست‌ها را به‌سادگی در اثر ایجاد غرور ناشی از موفقیت به تسلیم واداشت. همان ‌قدر که ‌ما برای ‌موفقیت اهمیت ‌قائلیم، غیرصهیونیست‏ها دو‌چندان به ‌موفقیت اهمیت می‏دهند و حاضرند برای دستیابی به آن خود را فدا کنند. همین ویژگی و خصلت درونی غیرصهیونیست‏ها مشکل ما را حل و به ما کمک می‏کند تا آنان را به جهتی که می‏خواهیم سوق دهیم.»(۱۰)

 

بی‌اعتنا‏ کردن مردم به سرنوشت جامعه‏ خویش

یکی از اهداف عمده‏ صهیونیست‏ها دور کردن مردم از سیاست و بی‏اعتنایی آنها در قبال مسائلی است که در جامعه‏شان رخ می‏دهد. هر ایده و تفکری که منجر به آگاهی مردم و مقابله‏ آنان با سلطه‏ بیگانگان شود، مورد آماج حمله‏ صهیونیست‏ها قرار می‌گیرد؛ لذا در مورد متزلزل کردن اعتقادات و اراده‏ ملت‏ها و سلب مقاومت از آنان از هر وسیله‏ای استفاده می‏کنند.

در پروتکل شماره ۴ آمده است:

«اگر آزادی بر خداپرستی مبتنی باشد و با برادری، انسان‏دوستی و برابری پیوند داشته و برای جامعه بی‏زیان باشد و به رفاه عمومی لطمه‏ای وارد نسازد و در اقتصاد هم جایی برای خود پیدا کند، بر ما لازم است که هم احترام به آزادی و هم اعتقاد به خود را در میان مردم غیرصهیونیست از بین ببریم و نیازهای مادی را جایگزین این گونه اعتقادات سازیم. اما اگر اعتقاد به خدا موجب شود که ما بر مردم حکومت کنیم، در این صورت باید به تبلیغ دین بپردازیم و با راهنمایی مردان روحانی مردم را به تسلیم واداریم.»(۱۱)

پروتکل شماره ‏۱۷ درمورد تحمیل روحیه‏ سستی، غرور و عدم احساس مسئولیت در جوامع مختلف غیرصهیونیست در قالب ایجاد نظم و انضباط و تئوری‏های حقوق بشر می‏نویسد:

«هنگامی که ما به قدرت رسیدیم، هرگونه سوءاستفاده از قدرت، زورگویی، رشوه‌خواری و اعمال ناپسندی از این قبیل را که مشاوران ما به کمک تئوری‏های حقوق بشری به فرهنگ و آداب و رسوم غیرصهیونیست‏ها تحمیل کرده‏اند، از بین می‏بریم. اما ما چگونه زمینه را برای ایجاد بی‏نظمی در ادارات آنان مساعد ساخته‏ایم؟ از میان روش‏های گوناگون می‏توان از مهم‏ترین عامل یعنی افرادی که به نام ایجاد نظم به ادارات نفوذ کردند، نام برد. این افراد در فرصت‏های مناسب به متلاشی کردن وحدت و همدلی افراد می‏پردازند و تمایلاتی چون سرسختی، غرور، خودبینی، بی‌مسئولیتی و از همه بالاتر دمدمی بودن را در آنان به وجود می‏آورند.»(۱۲)

صهیونیست‏ها برای متنفر کردن مردم از سیاست و بدبین کردن آنان نسبت به سیاستمداران، به منظور حذف قدرت مردم از صحنه‏های سیاسی، اجتماعی و بی‏اعتبار کردن شخصیت‏های مذهبی، سیاسی و ملی، سیاست را در ردیف منفورترین کارها قرار داده‏اند تا بدین وسیله مردم جوامع مختلف را نسبت به آنچه که در جامعه‏ آنها می‏گذرد، بی‏اعتنا کنند. در پروتکل شماره ۱۹ آمده است:

«برای آنکه قهرمان‌گرایی در زمینه‏ سیاست را متلاشی کنیم، دخالت در امور سیاسی را در ردیف دزدی، قتل و زشت‏ترین انواع جرایم قرار می‏دهیم و ذهن مردم را نسبت به مفهوم و معنای این نوع جرم، آشفته و مشوش می‏سازیم و هرگونه اهانت و تحقیری را به این نوع جرم روا می‏داریم.»(۱۳)

صهیونیست‏ها‌ برای اجرای‌ این دسیسه‏ شیطانی در جوامع غیریهودی سعی‌کردند با سلطه ‌بر رسانه‏های ‌هنری و تبلیغی‌ جهان، دقت و حساسیت‌ جوانان و نیروهای ‌فعال و کارآمد جوامع مختلف، به‌ویژه کشورهای‌ اسلامی را نسبت به ‌مسائل سیاسی، اجتماعی ‌و فرهنگی ‌جامعه‏ خویش ‌از ‌بین ببرند و ‌آنان را به موجوداتی بی‏اعتنا و سطحی‌نگر تبدیل‌کنند.(۱۴)

 

ایجاد اختلاف و تفرقه در میان جوامع غیریهودی

اختلاف و تفرقه یکی از دسیسه‏های شیطانی نهفته در پروتکل‏های سردمداران صهیونیست است که صهیونیسم جهانی به‌طرز مرموز و مزورانه‏ای سعی در به کارگیری آن در جوامع غیریهودی به‌ویژه جوامع اسلامی دارد.  در پروتکل شماره ۵ آمده است:

«یک ائتلاف جهانی متشکل از غیریهود ممکن است به‌طور موقت در تقابل با ما موفقیت داشته باشد، ولی در نتیجه‏ تفرقه و اختلافی که در بین آنان ریشه‏های عمیقی دوانده و قابل ترمیم نیست، ما در برابر چنین ائتلافی مصونیت یافته‏ایم. ما با برانگیختن دشمنی‏های مذهبی و نژادی که طی دوهزار سال در قلب‏هایشان پرورش داده‏ایم، میان منافع شخصی و ملی تناقض ایجاد کرده‏ایم.(۱۵)

در پروتکل دهم که به‌شدت بر ترویج اختلاف و دشمنی بین جوامع غیریهودی تأکید کرده، آمده است:

«قوای همه را با ترویج اختلاف، دشمنی، کینه‏ خانوادگی، قحطی، بیماری و کمبود چنان فرسوده می‏سازیم که غیریهود هیچ گریزگاهی جز توسل به ثروت و قدرت ما پیش روی خود نیابد.»(۱۶)

در حقیقت یکی از مهم‏ترین دسیسه‏های صهیونیسم در سلطه‏ کامل بر جهان، ایجاد اختلاف و تفرقه و نیز تجزیه‏ اتحاد و همبستگی و قدرت غیریهودیان است. این دسیسه ابتدا با وقوع جنگ‏های گسترده در اروپا برآورده شد. روشی که به تفصیل شرح داده می‏شود، روش ‌تجزیه و ایجاد تفرقه است:

«مردم را به احزاب و فرقه‏های گوناگون تجزیه کنید. بذر امیدبخش‏ترین و اوتوپیایی‏ترین اندیشه‏ها را بیفشانید. این کار دو نتیجه در برخواهد داشت. اولاً همیشه گروهی پیدا خواهد شد که از یکی از این اندیشه‏ها طرفداری کند و بدان وفادار بماند. ثانیاً طرفداری گروه‏های مختلف از اندیشه‏های متفاوت، آنان را از یکدیگر جدا و بیگانه خواهد ساخت.»(۱۷)

مؤلفان پروتکل‏ها شرح می‏دهند که این کار چگونه باید انجام گیرد. نه یک اندیشه، بلکه انبوهی از اندیشه‏ها بدون آنکه بین آنها اتحاد و هماهنگی وجود داشته باشد، باید رواج پیدا کنند. مقصود آن نیست که مردم وادار شوند به یک چیز بیندیشند، بلکه باید متفاوت با یکدیگر و درباره‏ چیزهای مختلف فکر کنند تا وحدت و همسویی از میانشان برخیزد. در نتیجه، تفرقه و آشفتگی گسترده‏ای به وجود می‏آید که همان نتیجه‏ مطلوب است. وقتی اتحاد و انسجام جامعه‏ غیریهود از میان برود، آنگاه این سیاست تفرقه‏انگیز و توانمند که به هیچ‌وجه از آشفتگی و اغتشاش حاکم تأثیر نمی‏پذیرد، می‏تواند  بدون آنکه مورد سوءظن واقع شود راه خود را به سوی مسند قدرت بگشاید. به‌خوبی روشن است که یک گروه متشکل از بیست پلیس یا سرباز تربیت شده قادر است بیش از یک جمعیت هزار نفره‏ متفرق کار انجام دهد. بنابراین اقلیتی که طبق برنامه تعلیم یافته می‏تواند بر ملت یا جهانی که به احزاب مخالف تقسیم شده است، بیشتر از هریک از آن احزاب تأثیر بگذارد. «تفرقه بینداز و حکومت کن»(۱۸)، شعار پروتکل‏هاست.(۱۹) به عنوان نمونه، این عبارات پروتکل اول را در نظر بگیرید:

«آزادی سیاسی یک اندیشه است نه یک واقعیت. لازم است بدانیم وقتی حزب ما در صدد برانداختن حزب حاکمی است، چگونه این اندیشه را به عنوان طعمه‏ای زیرکانه برای جلب حمایت مردم به کار بگیریم. اگر حزب مخالف، خود به اصول آزادی یا به اصطلاح لیبرالیسم آلوده باشد و بخشی از قدرتش را در این راه ببخشد، کار آسان‏تر می‏شود.»(۲۰)

به این بخش از پروتکل شماره ۵ توجه کنید:

«برای تسلط بر افکارعمومی نخست باید آن را با ارائه‏ اندیشه‏های متناقض فراوان از جهات مختلف مغشوش کرد. قدم پنهانی دوم آن است که عیوب و کاستی‏های مردم از نظر عادات، علایق و عواطف و شیوه زندگی‏شان به‌قدری تشدید شود و افزایش پیدا کند که هیچ ‌کسی قادر نباشد در میان این آشفتگی و هرج و مرج، کنترل خود را بازیابد. در نتیجه، هرگونه تفاهم و همدلی از میان مردم رخت برخواهد بست. همچنین این اقدام باعث خواهد شد تا در بین تمام گروه‏ها و احزاب اختلاف ایجاد شود، همه‏ نیروهای جمعی که هنوز مایل نیستند در برابر ما تسلیم شوند، فرو بپاشند و هرگونه قوه‏ ابتکار فردی که ممکن است به‌نحوی در کار ما مداخله کند، سست و مأیوس گردد.»

این هم قسمتی از پروتکل شماره ۱۳:

«احتمالاً توجه دارید که ما، نه در خصوص اعمال خود، بلکه در زمینه‏ سخنانی که درباره‏ مسائل مختلف اظهار می‏داریم، در پی جلب موافقت دیگران هستیم. ما همواره اعلام می‏کنیم که در همه‏ اقداماتمان، این امید و اعتقاد که در خدمت مصالح و منافع عمومی هستیم، چراغ راه ماست.»(۲۱)

اختلاف و تفرقه در جوامع غیریهودی، پریشانی و اغتشاش را در میان این جوامع به دنبال دارد:

«امروزه پریشانی، مشخصه‏ اصلی جو فکری غالب مردم است. آنان نمی‏دانند چه چیزی را باور کنند. نخست مجموعه‏ای از واقعیت‌ها به آنها ارائه می‏شود و آنگاه مجموعه‏ای دیگر. نخست تفسیری از شرایط به آنان القا می‏شود و بعد تفسیری دیگر. کمبود اطلاعات صحیح به‌طور جدی احساس می‏شود. بازار مکاره‏ای پر از تفسیرهای مختلف وجود دارد که هیچ چیزی را روشن نمی‏کند، بلکه فقط بر اغتشاش می‏افزاید. خود حکومت نیز به ظاهر مختل شده است و هرگاه به بررسی و تحقیق در امری می‏پردازد، خود را به شکل مرموزی دست و پا بسته و گرفتار می‏یابد تا آنجا که‌ هرگونه پیشروی ‌به‌سختی‌ صورت می‏پذیرد. این وضع حکومتی هم در ‌پروتکل‏ها بیان ‌شده ‌است.»(۲۲) ‌

همچنین‌ لازم ‌است ‌اشاره کنیم ‌که ‌ایجاد ‌حالتی‌ بسیار علاج‌ناپذیرتر از‌ پریشانی، قسمتی ‌از روش پروتکل‏ها را تشکیل‌ می‏دهد: «تخلیه و فرسایش قوا.»(۲۳)

درک این‌معنا مستلزم تلاش زیادی نیست. امروزه‌ خستگی و فرسودگی یکی از عواملی است که مردم را تهدید می‏کند. جنگ و خستگی و فشار روحی ناشی از آن، فرایند تخلیه و فرسایش قوا را آغاز و صلح و پریشانی‏های آن، این فرآیند را تقریباً کامل کرده است. مردم به کمتر چیزی اعتقاد دارند و توقعاتشان‌ از این هم کمتر است. اعتماد به نفس وجود ندارد. انگیزه و ابتکار تقریباً از میان رفته است. شکست بعضی حرکت‏ها و جنبش‏هایی که به دروغ نهضت‏های مردمی خوانده می‏شوند، کار را به آنجا رسانده که مردم می‏پندارند هیچ نهضت مردمی‌ای قرین موفقیت نخواهد بود.

در یک جمع‏بندی کلی از ایجاد اختلاف و تفرقه در میان دیگر ملت‏ها روشن می‏شود که این دسیسه‏ شیطانی چیزی جز توسل و تمسک دیگر ملل به ثروت و قدرت یهود و زمینه‏سازی پذیرش جهانی قدرت و اقتدار بین‏المللی یهود را برای دیگر جوامع به همراه ندارد. در پروتکل شماره ۱۰ آمده است:

«قوای همه را با ترویج اختلاف، دشمنی، کینه‏ خانوادگی، قحطی، بیماری و کمبود چنان فرسوده می‏سازیم که غیریهود هیچ گریزگاهی جز توسل به ثروت و قدرت ما پیش روی خود نیابد.»(۲۴)

بخشی از پروتکل شماره ۵ نیز مؤید این مسئله است:

«ما با این تدابیر، غیریهودیان را چنان خسته و فرسوده می‏سازیم که ناچار شوند قدرت و اقتداری بین‏المللی به ما عرضه کنند. چنین قدرتی به ما امکان می‏دهد تا تمام نیروهای حکومتی جهان را به‌آسانی  جذب کنیم و یک ابرحکومت تشکیل دهیم. ما باید نظام آموزشی جامعه‏ غیریهودی را به‌نحوی هدایت کنیم که افراد این جامعه در برابر هر مسئولیتی که به ابتکار نیاز دارد، از روی دلسردی و یأس احساس درماندگی کنند.»(۲۵)

شاید با نگاهی گذرا به تحولات صدساله‏ اخیر در کشورهای مختلف جهان و تعمیق در ساختار حاکمیت اکثر کشورها چنین تداعی شود که صهیونیست‏ها به اکثر اهدافشان رسیده‏اند و آنچه اکنون در عرصه‏های مختلف سیاسی، اقتصادی، علمی، تبلیغاتی و غیره در جهان مشاهده می‏شود، نشانه حاکمیت صهیونیسم در جهان است.

گرچه نمی‏توان حاکمیت صهیونیسم را در بخش عظیمی از جهان نادیده گرفت، ولی مخالفت شخصیت‏های مذهبی، سیاسی، فرهنگی و علمی جهان با اندیشه توسعه‏طلبی صهیونیست از مهم‏ترین موانع صهیونیست‏ها در طی یکصد سال گذشته بوده است. در میان همه‏ این موانع انقلاب اسلامی ایران از ویژگی خاصی برخوردار است، زیرا این انقلاب با الهام از اسلام و با شعار محوری محو اسرائیل از صحنه‏ گیتی بزرگ‏ترین زلزله را در ارکان نظام طراحی شده توسط صهیونیسم جهانی به وجود آورده است، به‌طوری که سفیر اسرائیل در ایران در زمان شاه گفت: «امام‌خمینی ‌معرف افراطی‏گری‌ شیعه ‌بود که ‌اسلام متعصبانه را به مرزهای ما آورد.»(۲۶)

این تلقی از اسلام به‌زودی محو نخواهد شد و مطبوعات وابسته به صهیونیست نوشتند:

«دشمنان ایران وحشت دارند که روح الله خمینی«ره» همچنان رهبری ایران را در دست داشته باشد.»

اما آن چیزی که بیش از همه رژیم صهیونیستی را به وحشت انداخته، تئوری حکومت جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه است که در واقع پادزهر مهم‏ترین ابزار صهیونیسم یعنی شعار گمراه‌کننده‏ دموکراسی مبتنی بر لیبرالیسم است، زیرا گسترش این اندیشه در جهان اسلام نه تنها مانع فروپاشی جوامع اسلامی می‌شود، بلکه در درازمدت می‏تواند با ایجاد اتحاد در جهان اسلام به‌ویژه کشورهای خاورمیانه، بزرگ‏ترین پایگاه صهیونیسم یعنی رژیم اشغالگر قدس را به نابودی بکشاند.

از همین دیدگاه است که گهگاه برخی از رسانه‏های گروهی جهان و شخصیت‏های سیاسی و فرهنگی وابسته به امپریالیسم تبلیغی و صهیونیسم جهانی که اصول تفکر لیبرالیسم را در مراکز آموزشی وابسته به صهیونیسم آموخته‏اند، هماهنگ از فقدان آزادی در ایران سخن می‌گویند و همگی حکومت ولایت فقیه در ایران را به عنوان دیکتاتوری مذهبی قلمداد می‏کنند، زیرا حاکمیت این تفکر را بزرگ‏ترین مانع در رسیدن به اهداف و ایده‏های شیطانی خود می‏دانند.

تکیه مسلمانان بر اسلام و قرآن و پیروی از ولایت فقیه تنها راه باقیمانده برای ایستادگی در برابر هجوم سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و تبلیغاتی امپریالیسم و صهیونیسم جهانی به شمار می‏رود، زیرا مردم مسلمان ایران با تکیه بر این محور توانستند خود را از سلطه‏ جهانخواران نجات بخشند. امام خمینی پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در یک پیام شورانگیز فرمودند:

«ما این واقعیت را در سیاست خارجی و بین‏المللی اسلامیان بارها اعلام نموده‏ایم که درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه‏ جهانخواران بوده و هستیم. حال اگر نوکران امریکا نام این سیاست را توسعه‏طلبی و تفکر تشکیل امپراتوری بزرگ می‏گذارند، از آن باک نداریم و استقبال می‏کنیم. ما در صدد خشکاندن ریشه‏های فاسد صهیونیسم، سرمایه‏داری و کمونیسم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفته‏ایم به لطف و عنایت خداوند بزرگ، نظام‏هایی را که بر این سرمایه استوار گردیده‏اند نابود و نظام اسلام رسول‌الله را در جهان استکبار ترویج کنیم.

«دیر یا زود ملت‏های در بند شاهد آن خواهند بود که مسلمانان جهان و محرومین سراسر گیتی از این برزخ بی‏انتهایی که انقلاب اسلامی ما برای همه جهانخواران آفریده است احساس غرور و آزادی کنند و آوای آزادی و آزادگی را در حیات و سرنوشت خویش سر دهند و بر زخم‏های خود مرهم گذارند که دوران بن‏بست و ناامیدی و تنفس در منطقه‏ کفر به سر آمده است.»(۲۷)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ محمد احمدی، (به کوشش) پژوهه صهیونیت (تهران: مؤسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، چاپ اول، دی ۱۳۷۶)، ص۵۰٫

۲- The poson of Liberalism.

۳- Broad Mindeness.

۴ـ همان، ص۵۱٫

۵ـ عجاج نویهض، پروتکل شماره ۱۲٫

۶ـ همان، پروتکل شماره ۱۳٫

۷ـ محمد احمدی، پیشین، ص ۵۲٫

۸ـ پیشین، پروتکل شماره ۱۶٫

۹ـ همان، پروتکل شماره ۴٫

۱۰ـ همان، پروتکل شماره ۱۵٫

۱۱ـ همان، پروتکل شماره ۴٫

۱۲ـ همان، پروتکل شماره ۱۷٫

۱۳ـ همان، پروتکل شماره ۱۹٫

۱۴ـ نگاهى گذرا به جوامع گوناگون به‌ویژه کشورهاى عربى حوزه‏ خلیج فارس، کشورهاى عربى شمال آفریقا ـ به‌ویژه مصر ـ و نیز آسیا، مؤید ادعاى ماست.

۱۵ـ همان، پروتکل شماره ۵٫

۱۶ـ همان، پروتکل شماره ۱۰٫

۱۷ـ همان.

۱۸-  Divide and Rule.

۱۹ـ همان، ص ۴۵٫

۲۰ـ همان، پروتکل شماره ۱٫

۲۱ـ همان، پروتکل شماره ۱۳٫

۲۲- Exhaustion.

۲۳ـ محمد احمدی، پیشین، ص ۵۳٫

۲۴ـ پیشین، پروتکل شماره ۱۰٫

۲۵ـ همان، پروتکل شماره ۵٫

۲۶ـ نشریه ‌حضور، شماره‌۱، مؤسسه‌ تنظیم و ‌نشر ‌آثار امام «ره»‌.

۲۷ـ روح‌الله خمینی، صحیفه نور، ج ۲۰، تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، بی‌تا.

 

سوتیترها:

 

۱٫

این لیبرالیسم دروغین و فریبنده که همه جا انتشار یافته و تحت حمایت یهودیان امریکا با سرعتی که در اروپا هرگز سابقه نداشته در حال شکل‏گیری است، به آسانی دچار اغتشاش می‏شود، زیرا عاری از حقیقت است، خطاست و خطا هزار چهره به خود می‏گیرد.

 

۲٫

صهیونیست‏ها با بهره‏گیری از علم روان‏شناسی، افراد مورد نظر را برای اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدت خود شناسایی می‌کنند و با مورد توجه قرار دادن زمینه‏های روحی و روانی افراد و استفاده از خصلت‏های فردی، آنان را در خدمت خود در می‏آورند.

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *