معنویت‌خواهی و شکل‌گیریِ تاریخ جدید

استاد اصغر طاهرزاده
عالم رنگ خدایی می‌گیرد
با توجه به این‌که عصر جدید را دوران بازگشت به معنویت نام‌گذاری کرده‌اند و شواهدی حاکی از آن است که این نام‌گذاری نشان از باوری صحیح، صادق و مطابق با واقع می‌باشد و در این رابطه امروزه گرایش به معنویت را در عرصه‌های گوناگون سیاسی، اجتماعی، فلسفی، هنری و حتی اقتصادی شاهد هستیم، به ‌لحاظ اجتماعی، اکنون به خوبی مشاهده می‌کنیم که در تمامی قاره‌ها و اغلب کشورهای جهان گرایش به معنویت رواج یافته است. این گستردگی معنوی در هر اجتماع به فراخور فرهنگ اختصاصی که در اغلب اوقات متاثر از جهانی‌شدن است، مدل‌های معنوی متفاوتی را رقم زده است. آنچه اکنون موضوع گفت‌وگوی ما با جنابعالی است اشاره به این واقعیت خواهد بود که این اتفاق، حادثه‌ی مبارک و خوشایندی است. می‌ماند که چه تحلیلی از معنویت‌خواهی و معنویت‌گرایی عصر جدید باید داشت تا مثل بعضی از روشنفکران به تحلیل‌های غلط گرفتار نشویم. در این رابطه ضرورت دیده شده که این موضوع با خوانندگان محترم در میان گذاشته شود تا از جایگاه انقلاب اسلامی نیز در این تاریخ غفلت نگردد.
اصل بر این است که ارادۀ الهی در هر تاریخی به شکلِ مناسبِ آن تاریخ ظهور می‌کند. مولوی می‌گوید:
چون که سرکه سرکگی افزون کند
پس شکر را واجب افزونی بود
به‌هر حال،‌ دنیا برای همیشه سکولاریته باقی نمی‌ماند. این رویه نیز در طول تاریخِ ظهور انبیا قابل مشاهده است. بعد از هر دوره فترتی که بشر با خلأ حضور انبیاء روبه‌رو می‌شود، پیامبری ظهور کرده است. طبق همین قاعده اهل ایمان همواره به ‌دنبال یافتن نشانه‌هایی در تغییر اوضاع هستند، به این معنا که خداوند چه حضوری در تاریخ امروزین ما خواهد داشت. این طبق همان قاعده است که خداوند در سوره ابراهیم«علیه‌السلام» به رسول خدا«ص» می‌فرماید: «وَذَکِّرهُم بِأَیَّامِ اللَّهِ»(۱) ای رسول خدا «ایّامُ الله» را به یاد مردمان آور. «ایّامُ الله» یعنی آن نقطه‌های عطف تاریخی را که خداوند به معنای خاص ظهور می‌یابد. چنین تعبیری به معنای آن است که در مراحلی از تاریخ در عالم، ورای حادثه‌های عادی، گرایش‌های خاصی در روابط اجتماعی انسان‌ها اتفاق می‌افتاده و خداوند قلب انسان‌ها را متأثر از معنویت می‌کرده است. اتفاقاتی که مبتنی براراده خاص الهی است. براساس چنین سنتی باید معترف بود که شواهدی در صحنه است که نشان می‌دهد دوران مدرنیته و فضای سکولاریته به پایان تاریخ خود نزدیک شده است و زمان حضور عالمی دیگر با هویتی متفاوت فراهم شده است. دو نامه‌‌ای که رهبری انقلاب در سال‌های اخیر به جوانان اروپا و امریکا نوشتند ناظر به چنین فضایی است.زمانی که نور دین حضرت محمد«ص» می‌رفت تا جزیره العرب را فراگیرد، شیطان تلاش کرد به ‌گونه‌ای مانع شود. به ‌شکل پیرمردی در دارالنُدبه ظاهر شد و جریان جنگ بدر را به امید متوقف ‌ساختن ارادۀ الهی رقم زد و در آخر هم که دید جنگ به نفع مسلمانان دارد رقم می‌خورد، از ادامۀ کار مأیوس شد و خواست صحنه را ترک کند. به او گفتند کجا می‌روی؟ گفت من چیزی را می‌بینم که شما نمی‌بینید. قرآن کریم در این‌ که شیطان در میدان جنگ بدر مجسّم گردید و مشرکان را تشجیع نمود و هنگامی که ملائکه را دید فرار کرد، می‌فرماید: «وَ إِذ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطانُ أَعمالَهُم وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الیَومَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُم فَلَمَّا تَراءَتِ الفِئَتانِ نَکَصَ عَلى‏ عَقِبَیهِ وَ قالَ إِنِّی بَری‏ءٌ مِنکُم إِنِّی أَرى‏ ما لا تَرَون‏؛(۲) و(یاد کن) هنگامی را که شیطان أعمال آنان را بر ایشان زینت داده و گفت: امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نخواهد شد، و من پناه شما هستم پس هنگامی که دو گروه، یکدیگر را دیدند (شیطان) به عقب برگشت و گفت: من از شما بیزارم من چیزی را می بینم که شما نمی بینید.» مجمع البیان از امام باقر و امام صادق«علیهما‌السّلام» نقل کرده «شیطان به صورت سراقه بن مالک از اشراف بنی‌کنانه درآمد، و به آن‌ها گفت: من پناه شما هستم، کسی قدرت پیروز شدن بر شما را ندارد و دستش در دست ابوجهل بود، چون ملائکه را دید، پا به فرار گذاشت.
امروز هم اگر متوجه حضور ارادۀ خاص الهی در این تاریخ بشویم دیگر در مقابل موانع شیطانی صبور و پایدار خواهیم ماند.
نکته‌ای که نباید از آن غفلت کرد این است که حقیقتاً ارادۀ الهی به صورتی خاص به این تاریخ تعلق گرفت.نیچه با نظر به فرهنگ مدرنیته، متذکر عدم حضور حضرت حق در مناسبات اجتماعی شد، حال آنکه شرایط حاضر برعکس شده است. شواهد نشان می‌دهد خدایی که «فرهنگ مدرنیته» ‌خواهان مُردنش بود، برخلاف ارادۀ فرهنگ سکولاریته، به تاریخ ما بازگشته است.
اگر امام خمینی(رض) متوجه این نوع حضور نبودند، نمی‌توانستند چنین مقاومت جانانه‌ای در برابر قدرت‌های جهانی داشته باشند و همه دیدیم که این مقاومت چگونه به ثمر نشست. اگر هنوز در سایر ممالک انقلابی در راستای نظر به معنویات جواب نداد، به این علت است که آن جاها همچنان به ادامه حیات مدرنیته معتقدند و آن نوع زندگی را که فرهنگ مدرن در مقابل آن‌ها قرار داد تأیید می‌کنند و البته چیزی نمی‌گذرد که با ناکام ‌ماندنِ هرچه بیشترِ فرهنگ مدرنیته در این نوع نگاه تجدیدنظر می‌نمایند.
اگر از رنج بی‌توحیدی آگاه شویم
می‌توان فضای موجود را شبیه شرایطی دانست که شیاطین در مقابل پیام‌ها و رهنمودهای آسمانی انبیاء که چراغ‌های روشنی جهت هدایت بشر می‌باشند، با صعود به آسمان معنویت، استراق سمع می‌کردند و اخبار غیبی را می‌دزدیدند. خداوند در قرآن می‌فرماید: در عین آن‌که ما هدایت‌های الهی را از هر شیطان رجیمی حفظ می‌کنیم، شیطان اخبار غیبی را به سرقت می برد!. «إِلاَّ مَنِ استَرَقَ السَّمعَ فَأَتبَعَهُ شِهابٌ مُبین‏»(۳) مگر در آن حدّ که آنان استراق سمع می‌کنند و در آن صورت هم فرشتگان با شهاب‌ها و انوار خود آن‌ها را دفع می‌نمایند و نمی‌گذارند که به مقاصد خود دست یابند. نمونه‌ی آن را امروز در عرفان‌های منفی ملاحظه می‌کنید که حاصل استراق سمع شیاطین است تا نسل جدید را از نفخۀ الهیه‌ای که شروع به وزیدن کرده دور سازند. به نگاه من تلاش‌های ژورنالیستی نیز برای مقابله با نسیم معنویت‌خواهی این تاریخ مجهز شده است که البته بی‌فایده است و خورشید را نمی‌توان با فوت دهان خاموش کرد.
اگر در افقی که حضرت امام و نیز رهبری انقلاب متذکر می‌شوند، درست ورود پیدا کنیم، می‌توانیم به‌ فضای تاریخی که متعلق به مسیر الهی است داخل شویم. طبق روایتی که از امام سجاد«ع» نقل شده، در آخر‌الزمان افراد صاحب فهم و فرهیختگانی در راستای رجوع به توحید به معنای عمیق کلمه خواهند آمد که خداوند سوره‌ی توحید و شش آیه‌ی ابتدایی سوره‌ی حدید را برای آنان آورده است«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَقوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ‏ فَأَنزَلَ اللَّهُ تَعَالَى قُل هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ الآیَاتِ مِن سُورَهِ الحَدِیدِ إِلَى قَولِهِ وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُور؛(۴) خداوند مى‏دانست در آخرالزمان اقوام با فهم بالا مى‏آیند که براى آن‏ها سوره توحید و شش آیه اول سوره حدید را نازل کرد.».مشکل ما در این قسمت است که توانایی خودمان را به صحنه نیاورده‌ایم و از غیبت توحید اسلامی در رنج نیستیم؛ یعنی جریان‌های دینی «رنج بی‌توحیدی» خود را احساس نمی‌کنند. می‌گویند ما نماز می‌خوانیم، روزه هم می‌گیریم پس دیگر تکلیفی نداریم! حال آن‌که خداوند، توحید بالاتری را برای جهان اسلام و برای پیدایش جهان بشریِ جدیدی اراده کرده است.
بعد از نهادینه‌شدن مدرنیته و سپس با ظهور نیست‌انگاری در غرب، شاهد رواج گرایش‌های معنوی نیز هستیم. در این فضا برخی معنویت‌های پوچ‌گرا نظیر «شیطان‌گرایی» نیز در صحنه می‌آید. به طوری‌که می‌توان گفت در این دوران، معنویت گونه‌های متفاوت و متناقضی به خود گرفته است. از پیدایش انواعی از گروه‌های تکفیری تا رونق برخی انقلاب‌های پاک و معنویت‌گرا؛ از شدت ‌یافتن قرائت معنوی و مدرنی که هالیوود با قدرت به جهان مخابره می‌کند تا بازگشت برخی فرقه‌های معنوی در قلب اروپا و امریکا. گویا جهان در فضای برزخی و بینابینی قرار دارد، میان وضعیت سده‌های گذشته و وضعیتی که امروز با آن روبه‌روهستیم. در این اوضاع و شرایطِ بین‌المللی باید از خود بپرسیم چگونه یک انسان معنویت‌‌خواه می‌تواند در مقابل این تشتت آراء، معنویت راستین را بیابد.

تعارض عظیم بشر این دوران
در رابطه با موضوع فوق، ابتدا باید روشن شود فکر مدرنی که موجب ظهور رنسانس شد و وعده‌هایی به بشر داد، کارش به کجا کشید. این وعده‌ها حدود چهارصد سال بشر را به‌ خود مشغول کرد. در حال حاضر هیچ کشوری را نمی‌بینیم که طالب توسعه نباشد، توسعه یعنی غربی‌شدن؛ یعنی پذیرفتن وعده‌های فرهنگ مدرن و امید بستن به وعده‌های غرب. از آن طرف شرایطی به وجود آمده که اندیشمندان دنیا متوجه شده‌اند آن وعده‌ها به سرانجام نمی‌رسد؛ بدین معنا که مدرنیته به تعبیر «هابرماس» یک پروژۀ ناتمام بود. غرب به‌ مرور دریافته جوابگوی توسعه‌ای نیست که از قبل وعده آن را داده بود. در این مورد تفاوتی هم بین جهان توسعه نیافته با کشورهای به اصطلاح توسعه‌یافته نیست، تنها تفاوت این است که کشوری مثل فرانسه به توسعه‌یافتگی رسیده است و آن وعده‌ها را نیافته، ولی کشورهای توسعه‌نیافته از جهتی امید دارند که می‌توانند مشکلات پیش‌آمده را که ناشی از غفلت از معنویت است، با توسعه‌یافتگی برطرف کنند ولی در عین حال متوجه می‌شوند نمی‌توان امید چندانی به آینده‌ی توسعه‌یافتگی داشت و لذا آن را با جدّیت دنبال نمی‌کنند و از این جهت می‌توانید به این فکر باشید که تاریخ دیگری در حال آغاز است که در دل آن بشر می‌یابد گویا آرمان‌های توسعه‌یافتگی جواب‌گو نیست. این «خودآگاهی» در جای‌جای عالم در حال محقق شدن است که باید از مدرنیته عبور کنند، اما از آن طرف تمام زندگی خود را بر مبنای مدرنتیه استوار ساخته‌اند. از این‌رو بشرِ این دوران با یک تعارض عظیم روبه‌روست و این وظیفه متفکران جامعه است که روح زمانه خود را درست درک کنند و تفکری را به میان آورند که مردم نسبت به چنین تعارضی فکر نمایند و راه‌حل نهایی را در نظر بگیرند.
با توجه به مسئله‌ی فوق عرض می‌کنم اگر رویکردِ رجوع به معنویت، قدسی شد تاریخ جدیدی شروع می‌شود. بنابراین رویکردی که بخواهد از چنگال سکولاریته آزاد باشد و راه‌های آسمان معنویت را به سوی بشر بگشاید باید با موضوع سکولاریته به صورتی بنیادین برخورد کند و این حتماً باید با روح عبور از فرهنگ مدرنیته همراه باشد. به همان شکلی که رِنه‌گنون و از آن دقیق‌تر حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» به آن اشاره دارند و تمدنی غیر از تمدن غربی را مدّ نظر بشر قرار می‌دهند و این چیزی است که می‌توان آثار آن را در کلّ جهان دید. مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» با نظر به چنین شرایطی که به چنین افقی می‌فرمایند: «یک‌ روز شعار مرگ بر آمریکا فقط مال اینجا بود؛ امروز در منطقۀ غرب آسیا، در منطقۀ شرق آسیا، [حتّی] در خود اروپا، در منطقۀ آمریکای لاتین، در منطقۀ آفریقا، ملّت‌هایی که قیام می‌کنند، اوّلین شعارشان علیه آمریکا است».(۵)

*وظیفه‌ی ما به‌عنوان دست‌اندرکاران مسائل فرهنگی و مروجین معارف اسلامی در چنین شرایطی چیست؟
مهم‌ترین مسئله این است که متوجه باشیم کجا را نشانه رفته‌ایم. در این دوره‌ اگر بخواهیم خدایی که به حاشیه رفته است به زندگی‌ها برگردد، باید افق را در رجوع به اسماء الهی قرار دهیم و نه رجوع به خدای متافیزیکی و مفهومی. رجوع به اسماء الهی یعنی اعتقاد به خدایی که در عالم، حیّ و حاضر است و قرآن در این راستا می‌فرماید: «وَ لِلَّهِ الأَسماءُ الحُسنى‏ فَادعُوهُ بِها؛(۶) خدای را اسماء حسنایی هست، او را از طریق رجوع به اسماء حسنایش بخوانید.» این همان خدای علی«علیه‌السلام» در نهج‌البلاغه است؛ بنده به‌عنوان فردی که نهج‌البلاغه را تا حدی می‌شناسم و با مباحث فلسفۀ ملاصدرا نیز آشنایی دارم؛ معتقدم حتی نباید در بحث‌های توحیدیِ نهج‌البلاغه نگاه حکمت متعالیه ملاصدرا را داخل کرد؛ زیرا ملاصدرا در عین آن شوق الهی که دارد، در تفکر فلسفی‌اش نمی‌تواند تا اوج توحید علی«علیه‌السلام» بالا بیاید. فهم این جمله‌ی حضرت علی«علیه‌السلام» که در توصیف حضور خدا در عالم می‌فرماید: «مَعَ‏ کُلِ‏ شَیءٍ لَا بِمُقَارَنَهٍ وَ غَیرُ کُلِّ شَیءٍ لَا بِمُزَایَلَه؛(۷). بنده معتقدم برای کاربردی ‌کردن این مسئله باید به معرفت‌ نفس که ناظر به حق‌تعالی است، توجه ویژه داشته باشیم و در این رابطه، آثار عرفانی حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» راهنماهای خوبی هستند.
*شما در یکی از آثارتان- کتاب آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین- به‌خوبی فضای اجتماعی ـ معرفتی جوانِ امروز را درک کرده اید و بر همین اساس، به طرح مباحث پرداخته اید. با توجه به مختصات جامعه امروزی ایران و در مقام تبلیغ دین و معنویت در دنیای جدید، باید به چه مؤلفه‌هایی توجه داشت؟

راه عبور از نیهیلیسم
روح کتاب مذکور دو افق را در نظر گرفته است. یکی روح نیهیلیستی و پوچ گرایی عالم را؛ زیرا بنده معتقدم تا کسی زهر نیهیلیسم را نچشیده باشد نمی‌تواند حرفی برای عبور از فضایِ موجود و رجوع به عالم قدس داشته باشد. باید نیهیلیسم به‌خوبی حس شود؛ چرا که در روزگاری زندگی می‌کنیم که پوچ‌گرایی به معنای نیهیلیسمِ آن بر بسیاری از افکار سیطره افکنده است.نخست این مسئله باید به‌ خوبی حس شود تا بدانیم از چه چیزی باید عبور کنیم و به کجا روی آوریم. تفاوت امام خمینی با دیگر علما در همین نکته بود. امام افق را در آن تاریخ دیدند و متوجه شدند اگر همچنان کارها ادامه یابد روحیه‌ی گرایش به مذهب به بن‌بست کشیده می‌شود. نظام شاهنشاهی با بستر قراردادن غرب، افقی را ترسیم کرده بود که دیگر از دین‌داری جز قالبیِ درون‌تهی نمی‌ماند و حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در دل آن شرایط طرح خود را پی‌ریزی کرد، زیرا متوجه بودند تمام امکاناتی که تا حال گمان می‌شد به واسطه آن‌ها می‌توان نجات پیدا کرد از بین رفته است و باید با تمام وجود به خدا برگشت. باید به خدا برگشت مثل زمانی که موج در وسط دریا اطراف کشتی را بگیرد و افراد مطمئن شوند هیچ راه نجاتی وجود ندارد و لذا «دَعَوُا اللَّهَ مُخلِصینَ لَهُ الدِّینَ؛(۸) با تمام وجود خدا را می‌خوانند.» در دوران شاهنشاهی برخی از مؤمنان گمانشان آن بود که شرایط چندان ناگوار نیست و هنوز متدینین خمس و زکات خود را پرداخت می‌کنند و مردم نمازشان را می‌خوانند، در حالی ‌که روح نیهیلیسمی در حال سیطره بر همه افکار کشور بود و همین امر به مرور مردم را از سنت دینی دور می‌کرد. این شرایط را هر کسی نمی‌دید. علامه طباطبایی«رحمه‌اللّه‌علیه» موضوع را در نجف احساس کردند و با آمدن به قم تفسیر المیزان را با رویکرد عبور از نیهیلیسمِ دوران تنظیم کردند و حضرت امام، روحِ نیهیلیسمی را در تمام جهان و به‌ویژه در ایران دید و بر آن شد تا آن فاجعه بزرگ را به صورتی اساسی درمان نماید، به هر حال در کتاب «آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین» نشان داده شده که زهر نیهیلیسم باید چشیده شود. از این‌رو، واژه پوچی در این کتاب فراوان به‌کار رفته است و البته در تمام کتاب‌های بنده واژه پوچی مدنظر بوده است، زیرا در این اوضاع این سؤال به‌وجود می‌آید که برای جدی ‌شدنِ ضرورت معارف اسلامی چه باید انجام دهیم تا به آینده‌ای پر از تنگنا برخورد نکنیم و نه ‌تنها گرفتار انواع تنگناها نگردیم، بلکه بتوانیم آینده جهان را رقم بزنیم؟ این با شناخت نیهیلیسم ممکن است و کتاب «کربلا مبارزه با پوچی‌ها» بر روی آن تمرکز دارد.
عرض شد در کتاب «آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین» دو افق مدنظر بوده، یکی توجه به نیهیلیسم و دیگر نظر به «وجود». علامه طباطبایی«رحمه‌الله‌علیه» این مطلب را به‌ بهترین وجه در کتاب «رساله ‌الولایه» بیان کرده‌اند؛ می‌توان گفت یکی از بهترین روش‌ها برای حضورِ معنوی در این تاریخ، کتاب «رساله ‌الولایه» است. حضرت آیت‌الله جوادی می‌فرمایند: رساله ‌الولایه عالی‌ترین اثر علامه طباطبایی است. همۀ همت علامه در آن کتاب این است تا خودشناسی را با رجوع و اتصالِ به حق به ما نشان بدهند. کتاب «آشتی با خدا» سایه‌ای از این تفکر است، تنها یک سایه‌ از این تفکر. کتاب «آشتی با خدا» به زبان محاوره و به زبان نسل جدید تنظیم شده است با این‌ همه، روش معرفت نفس در هر سطحی جواب این نسل است و به ‌تعبیر مقام معظم رهبری جواب استغاثۀ این نسل است، با توجه به‌ این‌که این نسل در حال استغاثه است، باید با آن‌ها سخن گفت. در مقام پاسخ به این استغاثه‌ بوده است که پیامبران آماده می‌شدند تا از طریق وَحی الهی حیات برینی را در بستر تاریخ خود بنا نهند و بشرِ آن دوران به کمک وَحی الهی، خود را در آن حیات برین حس می‌کرد.

… و اینگونه تاریخ جدیدی شکل می‌گیرد
*می‌فرمایید روش پیامبران طراحی بستری جدید برای فراهم ‌نمودن مقدمات حیات برین است. مراد از طراحی بستر جدید چیست و چگونه این بسترِ جدید موجب حیات برین می‌شود؟
پیامبران هیچ‌گاه مردم را به جهت گمراهی‌هایشان مواخذه نمی‌کردند، بلکه با ائمۀ کفر مقابله می‌کردند؛ چرا که تمدن‌های استکباری با ادامۀ حیات ائمه‌ی کفر باقی است. کافی بود پیامبران با ارائه‌ی مکتب توحیدی‌شان افکار را متوجه کنند که دوره‌ی حاکمیت کفر و استکبار تمام شده است. پیامبر اسلام«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» با ابوسفیان مستقیماً درگیر نشدند؛ خطاب به سران کفر متذکر شدند حیات آن‌ها به سرآمده و راه دیگری در مقابل بشر گشوده شده، این ابوسفیان است که به تلاطم می‌افتد تا برای جلوگیری از آن سرنوشت، با پیامبر درگیر شود. پیامبر اسلام«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» سخنان خود را ابتدا در مکه بیان کردند و در آن‌جا چون آن سخنان نفوذ خوبی داشت، مانع ادامۀ کار حضرت شدند.لذا ما در این به تأسی از آن حضرت، همین عمل را در برابر امریکا انجام می‌دهیم. ما با امریکا مستقیماً درگیر نمی‌شویم بلکه فعالیت و کردار ما با مقاومتی که در پیش گرفته‌ایم، به این معناست که تاریخ امریکا به پایان رسیده است و تمام افعال و کردار امریکا را به چیزی نمی‌گیریم و آن فرهنگ با کارهای خود ادامۀ بی‌تاریخی‌ خود را ثابت می‌کند.وقتی از طرف رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در فتح مکه اعلام شد خانه‌ی ابوسفیان برای مسلمانان امن است؛ خانه او پر از جمعیت شد. ملاحظه کنید تا دیروز ابوسفیان رأس کفر بوده و اکنون مسلمان شده است! این قضیه به آن معنا است که هرکس قصد مسلمان‌ شدن دارد و کوششی برای مقابله با ما ندارد، می‌تواند به خانه ابوسفیان پناه برد. نام این کار رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» تصرف تاریخی و یا «حضور در تاریخ» است، در آن حدّ که ابوسفیان برخلاف میل باطنی‌اش نمی‌تواند خود را از آن تاریخ بی‌تفاوت نگه دارد، هرچند که با ایمان واقعی متوجه توحید رسول خدا«ص» نشد، ولی رسول خدا«ص» به‌خوبی در تصرف تاریخ استکبار به نفع تاریخ توحید موفق شدند.
تولید قدرت به سبک انبیاء غیر از تولید قدرتی است که تکنولوژی به صحنه می‌آورد. تولید قدرت ما عطف بر حق است. بدین‌سان، دیگر قدرتی برای جهان استکباری قائل نخواهیم بود و بدین شکل بستر جدیدِ تاریخی شکل می‌گیرد و حیات برینی که بشر به دنبال آن بود در افق آینده گشوده می‌گردد.
در این فضا بود که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» طلب مردم را می‌دانستند. اشاراتی که فکر می‌کنیم آسان است و حضرت امام به آسانی بیان می‌کردند، در واقع حساس‌ترین حرف‌های تاریخی ما بوده ‌است. اگر عمق فاجعه را نشناسیم در دل فاجعه قدم می‌زنیم و مدرنیته را با بحث‌های دینی ادامه می‌دهیم. مثل این‌که برخی از آن جهت که تکنولوژی فشار زیادی بر روح بشر وارد کرده، برای کاستن این فشار به توصیه‌های دینی می‌پردازند و نه آن‌که بنا داشته باشند از طریق دین، عبودیت خود را معنا ببخشیم. بنده اسم این‌گونه تبلیغ دین را، دین‌داری‌های تلویزیونی نامیده‌ام. در زندگی‌نامه‌ی آیت‌الله فلسفی آمده که شهید مطهری قبل از عزیمت به پاریس و دیدار با حضرت امام، نزد آیت‌الله فلسفی می‌آیند که آیا مطلبی برای انتقال به حضرت امام دارند؟ مرحوم فلسفی به شهید مطهری می‌گوید به آقا روح‌الله بگویید آخر چگونه می‌خواهید انقلاب کنید؟ همه‌چیز دست شاه است، چگونه با ارتش مقابله می‌کنید؟ شهید مطهری این مطلب را به امام منتقل می‌کنند و امام خمینی در پاسخ می‌فرمایند ما به ‌قطع پیروزیم، خود را آماده کنید. امام در برابر پرسش‌هایی این‌گونه همواره تأکید می‌کردند که به ‌قطع پیروزیم، خود را آماده کنید.(۹). به‌ دنبال آن، بسیاری افراد همچون بسیجیانِ دوران دفاع مقدس توانستند این واقعیت را درک کنند و در ایجاد تاریخ توحیدی شریک شوند. مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» در این مسیر به‌خوبی پیش می‌روند، این که مکرر از ایشان می‌شنویم که ناکامی‌های نظام سلطه را رصد کنید تا بفهمید که دوره‌ی آن‌ها گذشته است، حکایت از آن دارد که متوجه‌ی حضور تاریخی حضرت حق در این دوران هستند. دو نکته در سخنان ایشان همواره تأکید می‌شود، یکی این‌که به ناکامی‌های نظام سلطه بسیار نظر کنید. دوم این که اعتماد خود را به وعده‌های الهی بیشتر نمایید. این دو توصیه، توصیه‌های به ‌روزی است و متعلق به این تاریخ است و نگاه سکولاریته به عالم، حضوری را که در این دو توصیه نهفته است نمی‌فهمد و به‌ همین دلیل که متوجه تحقق چنین حضوری در عالم نیست، آن را به چیزی نمی‌گیرد و در نتیجه از بین می‌رود.

جایگاه فلسفه و عرفان در تحقق تمدن اسلامی
*تمدن اسلامی از همان آغازِ ظهور اسلام شروع به شکل‌گیری کرد، چند قرن بعد به اوج رسید، سپس به مرور زمان دچار اُفت و فروکاهش شد. در قرن اخیر صحبت از احیای تمدن اسلامی به‌گوش می‌رسد و مقام معظم رهبری با عبارت «تمدن‌سازی نوین» از آن یاد کردند.در این‌میان نقش علوم انسانی ـ اسلامی بسیار پررنگ است. به عبارت دیگر، علوم نقش مهمی در تحقق این تمدن دارند و از جمله آن علوم، علم فلسفه و عرفان است. حال پرسش اصلی این است که نقش فلسفه و به‌ویژه عرفان در ایجاد تمدن نوین اسلامی چیست؟آیا منتقدان فلسفه و عرفان خواسته یا ناخواسته با ظهور این تمدن مخالفت می‌کنند؟
در شیعه کسانی که با عرفان و فلسفه مرتبط هستند عموماً از این طریقه‌ها خواهان کسب حضور در محضر حق هستند به همان صورتی که قرآن به آن تذکر داده است و می‌فرماید: خدای را اسماء حُسنا و تجلیات متعالی است، «فَادْعُوهُ بِها» او را از طریق همان اسماء بخوانید، به همان معنایی که دائماً نظر به حضور حق در عالم داشته باشید و ما از این طریق از دین سطحی و از آن بدتر از دین قشری عبور می‌کنیم. قشری‌گری دو ضربه به دین الهی می‌زند؛ یکی این که به ‌شدت دین را تقلیل می‌دهد و آن را از مراتب عالیه‌اش به پایین می‌آورد. از آن بدتر این‌که، دینی را به صحنه می‌آورد که هرگز جواب‌گوی روح بنیادین طلبِ بشر امروزی نیست. بدین لحاظ می‌توان مخالفت با فلسفه و عرفان را در فضای تحجر مطرح کرد چنین کسانی قصد ندارند بیشتر فکر کنند تا متوجه شوند که بشر امروز به نفخه‌ی الهی، آماده‌ی رجوع به خدایی بس متعالی است. به بشر، به‌ ویژه به بشر امروزی نمی‌توان گفت «چراغ خرد خاموش کن و کورکورانه تقلید کن» این روش جواب نخواهد داد، اما در پاسخ به پرسش شما باید عرض کنم که عارف بالله در تلاش است تا روح خدا را در ظرف تاریخی که در آن زندگی می‌کند، جستجو کند. فلسفه خدایی را اثبات می‌کند که خدای خالق است، اما عارف می‌فهمد که «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْنٍ».(۱۱) خدا همواره و در هر تاریخی به صورتی خاص در صحنه است، بنابراین عارف، خدایی را طلب می‌کند که در هر تاریخی ظهور خاص خود را دارد.
تعبیر بنده از خدای عرفانیِ روزگار ما، خدای امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» است. بشر امروز خواهان خدایی است که حضرت امام خمینی متذکر آن است. خدای انتزاعی، یعنی خدایی که با استدلال‌های عقلی مدّ نظرها قرار می‌گیرد و در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود، خدایی نیست که دیروز و امروز داشته باشد، این غیر از خدایی است که تجلی هر روزین دارد، از این جهت باز تأکید می‌کنم هیچ عارفی به ‌دنبال خدایی که فلسفه مفهوماً او را ثابت می‌کند، نیست. عارف به‌ دنبال خدایی است که هر روز در ظرف تاریخ به جلوه می‌آید. این مطلب در جزوه‌ی «روحیه‌ی تمدّن‌سازی و عرفان اسلامی» مورد بحث قرار گرفته(۱۲) که چگونه مرحوم آیت‌الله قاضی در تاریخ خودش به شدت دنبال خدایی است که در عالم ظهور کرده و آن مرد بزرگ درست هم تشخیص داد در صورتی که اگر ایشان در روزگار ما زیست می‌کرد به‌جای شهید چمران‌ها و شهید صیادها نقش خود را بازی می‌کرد. صیادها و چمران‌ها به دنبال خدای این تاریخ بودند و اگر مرحوم قاضی در این تاریخ بود، به‌دنبال خدای این تاریخ می‌رفت زیرا عارف در جستجوی خدایی است که در صحنه است. وجود مبارک اهل‌بیت«علیهم‌السلام» با خداوند معاشقه می‌کردند، نمونه‌اش مناجات‌های فوق‌العاده خمسه‌عشر است که قصه‌ی معاشقه‌ی حضرت سجاد«علیه‌السلام» با حضرت حق است.
*عرفان امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» دارای چه ویژگی‌ها و خصوصیاتی است که تا این‌اندازه توانسته حیات‌بخش باشد و موجب تأثیرات ژرف اجتماعی در ایران و دیگر کشورهای منطقه شود؟
واقعیت امر این است که توحید ناب عرفانی، والاترین نیاز این نسل است. این که رئیس‌جمهور امریکا اذعان می‌کند که نمی‌توان ایران را نادیده گرفت و آن را از معادلات قدرت حذف کرد، یک واقعیت تاریخی است. تفسیر بنده از این اعتراف این است که نوعی خاص از حضور ارادۀ الهی از طریق ایران در این تاریخ به میان آمده است. عرفانی که امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» متذکر آن است ناظر به حیرانیِ بشر امروز نسبت به طلب بنیادینش می‌باشد. امام در اولین کنگره‌ی نهج‌البلاغه خطاب به دانشمندان جهان گفتند: اندیشمندان جهان بیایند و در رابطه با این جمله‌ی امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» بحث کنند که حضرت در مورد نحوه‌ی حضور خداوند در عالم می‌فرمایند: «مَعَ‏ کُلِ‏ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُقَارَنَهٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُزَایَلَهٍ؛ او با هر چیزی هست ولی نه آنچنان که در کنار آن چیز باشد و غیر هر چیزی است، ولی نه آنچنان که جدای از آن چیز باشد.» بنده به شما قول می‌دهم، اگر زبان ارائه این مطلب را در هر نقطه از دنیا داشته باشیم در برگرداندن خدا به تاریخ موفق و پیروز خواهیم بود.
امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» توحید را به بهترین شکل در آثار خود و در عمل تدوین کرده‌اند. بنده معجزه‌ی حضرت امام را انقلاب اسلامی ‌نمی‌دانم؛ انقلاب اسلامی را حاصل تلاش یک سالکِ الی‌‌الله‌ می‌دانم که آثاری در نوشته‌ها و گفتار خود برای حیات بشرِ این دوران گذاشته تا انسان‌ها به کمک آن‌ها آثار بتوانند خدا را به تاریخ خود و زندگی خود برگردانند در آن حدّ که حاصل آن خداگرایی در صحنه‌ی اجتماعی به فعلیت ‌آید. در فهم اندیشه‌ی امام بشری که به دنبال حیرت قدسی است، آن حیرت را به ‌دست می‌آورد، به همان معنایی که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» از حضرت حق تقاضا می‌کنند: «رَبّ زِدنی تَحَیُّرا؛ پروردگارا! بر تحیّر من بیفزا»، توحید است که تحیّر و حیرت می‌آورد. در این رابطه است که تأکید می‌شود گسست عرفان از حضور تاریخی که در آن به‌سر می‌بریم، محال و ناشدنی است.
ملاحظه فرمودید که حضرت امام در تفسیر سوره‌ی حمد، تنها به تفسیر «بسم‌اللّه الرّحمن الرّحیم، الحمدللّه ربّ العالمین» پرداختند و فرصت ادامۀ آن پیش نیامد، ولی در تفسیر همین چند فراز کار بزرگی انجام دادند از آن جهت که افق توحید اسلامی را که این انقلاب بنا دارد به صحنه آورد، نشان دادند و دامن توحید عرفانی را از عرفان‌های کاذب پاک نمودند. حتی بعضی از گروه‌های صوفیه به ‌واسطه این تفسیر متنبه شدند و تغییر جهت دادند. اشتباه ما این است که مراکز علمی و دینی ما راه گشوده ‌شده به ‌دست حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را دنبال نکردند. بنده در شرح مختصری که در کتاب «اسماء حسنی دریچه‌های نظر به حق» بر شرح دعای سحر حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» نوشته‌ام، امیدم آن بود بتوانم نسل جوان را برای رجوع به شرح دعای سحر امام آماده سازم. بنده وظیفۀ امروزین خود و جریان‌های فرهنگی را این می‌دانم که به ‌عنوان کار فرهنگی، زمینۀ رجوع به آثار عرفانی حضرت امام را برای این تاریخ فراهم کنیم. عرفان امام، عرفان توحیدِ اهلُ‌البیت است، در عین عبور از نیهیلیسم. به یک معنا حضرت امام شارح عرفان محی‌الدین است. در نامه به گورباچف نوشتند که چندتن از نخبگانتان را بفرستید تا مطالب باریک‌تر از مویِ محی‌الدین برایشان تدریس شود. حضرت امام عرفان محی‌الدین را به صورتی شُسته و رُفته و سرزنده در تفسیر سوره‌ی حمد و در کتاب‌هایی مثل «مصباح الهدایه» و «چهل حدیث» مطرح کردند. شاخصۀ اصلی‌ عرفان امام، جمع‌بندی‌های عالی عرفان محی‌الدین، همراه با ذوق شجاعانۀ شیعه است تا به عنوان آثاری مطمئن در راستای تحقق اهداف انقلاب اسلامی که بازگشت خدا به تاریخ است، برای امروز ما در میان باشد. در چنین عرفانی است که استکبار با آن ‌همه آثار رعب‌آور به چیزی گرفته نمی‌شود و در مقابل فشارهای آن قد خم نمی‌نماید. با چنین توحید عرفانی است که می‌بیند آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.
به امید آن‌که به عنوان سربازان انقلاب اسلامی بتوانیم از عرفان حماسی حضرت روح‌الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» بی‌بهره نباشیم.
با نظر به این‌که تاریخ ما با حضور حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» از ظلمات شاهنشاهی رسته، برای عبور از عقل سکولارزده‌ی فرهنگ مدرنیته در راستای بایسته‌های تبلیغ معنوی باید به عقلی نظر کرد که سیرۀ آن مرد بزرگ متذکر آن عقل بود و در این رابطه یادداشت‌هایی هست که به صورت سرفصل‌‌ خدمت شما به‌عنوانِ چشم‌اندازی برای تفکر در این تاریخ عرض می‌کنم، به امید آن ‌که شامل دعایی شویم که فرموده‌اند: «رَحِمَ الله اِمرَءً وَ عَلِمَ مِن اَینَ وَ فی اَیْنَ وَ اِلی اَینَ؛(۱۳) خدا رحمت کند آن کسی را که بداند در کجا بود و در کجا هست و به سوی چه هدفی رهنمون است.»
۱ـ پیامبران نه ‌تنها هدف انسان‌ها را که اُنس با حضرت حق است، روشن نمودند؛ از آن مهم‌تر، راهِ رجوع به حضرت حق را نیز در مقابل بشریت قرار دادند و از این جهت ادیان الهی، آرمان‌های کاربردی را به بشریت هدیه نمودند. برای گشودگی در تاریخی که در آن قرار داریم، نه تنها بایدحضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» را مدّ نظر قرار داد؛ بلکه راه و روش چنین سلوکی باید نظر به شخص حضرت امام باشد که با خدایِ حیّ و حاضر مرتبط است. در این فضا باید به خود بنگریم و نیروهای وِلایی در این فضا باید با همدیگر تعامل کنند تا با به‌ صحنه ‌آمدنِ عقل قدسی و ظهور معنویت مناسب ایدۀ انقلاب اسلامی، امیدِ ادامۀ آیندۀ انقلاب اسلامی بر همگان ظهور کند.
۲ـ هر تاریخی عقل مخصوصی را به صحنه می‌آورد و به حکم «کُلَّ یَومٍ هُوَ فی‏ شَأْنٍ» خداوند با حضوری خاص در هر تاریخی ظهور می‌کند و تنها با عقلِ آن تاریخ می‌توان در آن تاریخ با خدا مأنوس شد. حال اگر کسی درصدد است آزاد از خدای ِ مفهومی، با خدایِ این تاریخ مرتبط شود باید راهکارِ این ارتباط را در دو چیز جستجو نماید؛ یکی در دیدن انقلاب اسلامی و دیگر درک و فهم درست جریان‌های وفادار به انقلاب با هر عنوان و سلیقه‌ای که رجوع به معنویت مذکور دارند، زیرا اساسی‌ترین هویتِ هر ملتی، در تاریخِ آن ملت نهفته است و هویتِ ملت ما، در حضور تاریخی زعیمی چون حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» قرار دارد، از این رو با نگاه جدّی به حضور تاریخیِ ایشان می‌توان از چنگال روحِ تمامیت‌خواه مدرنیته آزاد شد، تا به‌ جای ادامۀ مدرنیته، به ادامۀ خود بپردازیم و زمینۀ «تفکر» را در جامعۀ خود بنا بگذاریم، تفکری که مخصوص این تاریخ است و حضرت امام متذکر آن بودند.
۳ـ کسانی که از یک طرف هنوز نتوانسته‌اند به ناتوانی آن عقلی که فرهنگ تجدد به تاریخ آورده است، پی ببرند و از طرف دیگر به عقلی که انقلاب اسلامی به این تاریخ آورده است دست نیافته‌اند، گمان نکنند با پذیرش عقل تجدد و معنویت متجدد، رفتار و کردار معنویت آن‌ها، رفتار و معنویتی برتر از رفتار و معنویت نیروهای انقلابی است و جایی برای آیندۀ خود شکل داده‌اند، با عقل و رفتار معنویت فرهنگ تجدد از ملت خود فاصله می‌گیرند بدون آن‌که در اردوگاه تجدد جایی و جایگاهی داشته باشند و به معنویتی حقیقی دست یابند.
۴ـ وقتی طراحی تاریخ به عهده‌ی غرب قرار گرفت و همۀ جهان از غرب پیروی کردند و همه پذیرفتند باید در زندانِ توسعه‌‌نیافتگی به روش غربی، زندگیِ خود را به پایان برسانند؛ نقطۀ امیدی از طریق حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و انقلاب اسلامی برای برون‌رفت از این زندان ظهور کرد و انقلاب اسلامی شکل گرفت، ولی در صورتی در بستر انقلاب اسلامی می‌توان از زندان آن نوع توسعه‌نیافتگی رهایی یافت که متوجه باشیم عقل و معنویت برون‌رفت از آن زندان، عقلی و معنویتی است ماورای معنویت و عقلانیتی که غرب مدنظر بشر قرار داده و ما هنوز به چنین عقلی ورود نکرده‌ایم. آن عقل و معنویت، عقل و معنویتی است که انسان بتواند به کمک آن، ارادۀ حضرت حق را در این تاریخ احساس کند و ماورای عقل مفهومی به عالم نظر اندازد، بدین معنا که با چشمِ قلب به تاریخ خود بنگرد، چیزی که از طریق انقلاب اسلامی به این تاریخ برگشته است و شهدا آن را احساس کردند و رهِ صدساله را یک‌شبه طی نمودند.
۵ـ مشکل جهان کنونی چیزی جز تیرگی افق آینده نیست و جهانی که ما با انقلاب اسلامی شروع کرده‌ایم، آینده‌ای غیر از آیندۀ جهان غرب دارد و نمی‌خواهیم با توسعه‌یافتگی به روش غربی با همان مشکلاتی روبه‌رو شویم که فعلاً در مقابل غرب قرار دارد، اینجاست که معنای امیدواری نسبت به معنویتی قابل اطمینان در متن انقلاب اسلامی به بشریت این دوران برمی‌گردد و به یک معنا، «حقیقت» جای «مصلحت» می‌نشیند.
ما هنوز متوجه نیستیم که انقلاب اسلامی مسئولیت بزرگی در فهم سایر اندیشه‌هایی که وفادار به انقلاب هستند بر دوش ما گذارده ‌است و از معجزه‌ تعامل با این افراد و این افکار غافلیم، زیرا نمی‌دانیم چگونه عقل‌ها در زمانۀ انقلاب اسلامی به هم پیوسته‌اند و همه‌ آن افکار تنها در پیوستگی کامل، صورت حقیقی انقلاب اسلامی را می‌نمایانند و در آن صورت است که معلوم می‌شود ما چه هستیم و چه داریم و چگونه می‌توانیم باشیم، در این صورت همه‌ شما به عنوان جبهه‌ فکری انقلاب، نگهبان تفکری خواهید شد که با انقلاب اسلامی شروع شده و می‌رود که به شکوفایی بنشیند. قوام این فکر به فهم اندیشه‌هایی است که در زیر سایۀ انقلاب اسلامی مستقل از یکدیگر نیستند و خود را گرفتار توهّمات فرقه‌ای و گروهی و قبیلگی و حزبی نکرده‌اند. در این رابطه رهبر انقلاب روحیه‌ «تحمل مخالف» را متذکر می‌شوند، به همان معنای «رُحَماءُ بَینَهُم» و نه به معنای سازش با دشمن.
۶ـ درک درست انقلاب اسلامی ما را متوجه سعه‌ی آن انقلاب در تحقق معنویتی راستین می‌کند و اگر متوجه این امر باشیم خود را در افقی دور دست و با استحکامی قابل قبول احساس می‌کنیم و بر این مبنا برای جامعه‌ی خود برنامه‌ریزی می‌نماییم تا از گرفتاریِ گسستِ بین علم و فرهنگ و دیانت آزاد شویم و ناظرِ رنج دویست سالۀ این گسست نباشیم. یکی از مأموریت‌های علوم انسانی در این موضوع است که علت این گسست را بیابد و نشان دهد چرا ما نمی‌توانیم از پژوهش‌ها و تحصیل‌کرده‌های دانشگاه‌های خود در امور کشور استفادۀ لازم را ببریم و چرا فرهنگ‌ قدسی ما حضوری فعال در تصمیمات اداری ما ندارد. آیا جز این است که در ابتدای امر باید در زمین خود، خود را و معنویت خود را جستجو کنیم و نه در زمینی و تاریخی که تجدد در آن ظهور کرد؟ و این تنها در این تاریخ با توجه به حضور تاریخی انقلاب اسلامی و با نظر به سلوک حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و عقل مناسب این حضور، ممکن است، چیزی که جبهۀ فرهنگی انقلاب اسلامی، سخت باید نسبت به آن بیندیشد.
۷ـ تجربه نشان داده است که انقلاب اسلامی استعداد آن را دارد که تحولی در روح و جان و دل مردم ایجاد نماید تا در سایۀ آن ، تحول لازم در علوم ما شکل بگیرد و از این جهت با نظر به تقدیری که خداوند برای ما رقم زده و آن جدیت و پافشاری نسبت به انقلاب اسلامی است ـ به عنوان بستری که ساز و کار ادامۀ ما در آن قرار دارد ـ باید مجال نقش‌آفرینی در انقلاب اسلامی مورد بحث قرارگیرد. به این اعتبار که مردم با رجوع به انقلاب اسلامی‌ با ملکوت حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌‌تعالی‌علیه» مرتبط شوند.
۸ـ انقلاب اسلامی در موقعیت خاص تاریخی‌اش از یک طرف نظر به التزام انسان‌ها به شریعت دارد و از طرف دیگر با عقل تاریخیِ جهان مدرن روبه‌رو است و در این رابطه است که تأکید می‌شود انقلاب اسلامی عقل خاص خود را دارد که نه عقل دوران‌های گذشتۀ ما است و نه عقل جهان مدرن است؛ بلکه عقلی‌ است مخصوص این تاریخ. هرچند این کار، کار آسانی نیست، ولی تنها راه است.
معنویت و عقلی که با انقلاب اسلامی ظهور کرد، معنویت و عقل صرفاً انتزاعی نیست که تنها به شناسایی جهان اکتفا کند بلکه معنویت و عقل، جهان‌ساز است ولی نه به آن معنایی که در سایۀ زمانِ غربی خود را معنا کند، بلکه این معنویت و عقلی است که نسبت ما با جهان را با رویکردی قدسی که انسان‌ها باید داشته ‌باشند معنا می‌کند و ضامن پیوستگی ملّت با همدیگر و با فرهنگ دینی خودمان خواهد بود و می‌رود که شئون زندگی وجامعه‌مان را معنایی مناسبِ این تاریخ ببخشد
۹ـ با حضور تاریخیِ انقلاب اسلامی باید به تحقق معنویتی اندیشید که از افراط و تفریط‌های سیاسی و ایدئولوژیک عبور کرد‌ه باشیم و با درک همدیگر از گسستگی جامعۀ خود قدمی فراتر نهیم، تا علم و فرهنگ و دین به هماهنگی لازم دست یابند و این با معنویت و عقلی که ضامن پیوند اجزاء و شئون مسائل اجتماع ما باشد ظهور می‌کند. آن اراده، روح این جامعه است و معلوم است زمانۀ بی‌روح، خشک و ملال‌آور خواهد بود و بستر هیچ تفکری نیست. معنویت و عقلِ بیگانه‌شده از زمانه نمی‌تواند جهان تازه‌ای بنا کند، از این جهت باید به معنویت و عقل تاریخیِ انقلاب اسلامی نظر کرد. چیزی که شهدای ما در درک آن پیشتاز بودند و ما باید با روحیۀ انقلابیِ لازم، ادامه‌دهندۀ راه آن‌ها باشیم.

پی‌نوشت‌ها
۱ـ ابراهیم، ۵.
۲ـ انفال، ۴۸.
۳ـ حجر، ۱۸.
۴ـ التوحید للصدوق، ص: ۲۸۳
۵ـ سخنان مقام معظم رهبری به ‌مناسبت ‌روز ملّی مبارزه با استکبار جهانی در تاریخ۱۲ آبان ۱۳۹۵.
۶ـ اعراف، ۱۸۰.
۷ـ نهج‌البلاغه، خطبه‌ی اول.
۸ـ یونس، ۲۲.
۹ـ خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۴۶۶٫
۱۰ـ اعراف، ۱۸۰.
۱۱ـ الرحمن، ۲۹.
۱۲ـ جهت مطالعه‌ی جزوه‌ی مذکور، به سایت المیزان در قسمت نوشتارها، قسمت جزوات رجوع شود.
۱۳ـ فیض کاشانی، الوافی، ج‏۱، ص ۱۱۶٫

سوتیترها

۱ دنیا برای همیشه سکولاریته باقی نمی‌ماند. این رویه نیز در طول تاریخِ ظهور انبیا قابل مشاهده است. بعد از هر دوره فترتی که بشر با خلأ حضور انبیاء روبه‌رو می‌شود، پیامبری ظهور کرده است. طبق همین قاعده اهل ایمان همواره به ‌دنبال یافتن نشانه‌هایی در تغییر اوضاع هستند

۲ براساس چنین سنتی باید معترف بود که شواهدی در صحنه است که نشان می‌دهد دوران مدرنیته و فضای سکولاریته به پایان تاریخ خود نزدیک شده است و زمان حضور عالمی دیگر با هویتی متفاوت فراهم شده است. دو نامه‌‌ای که رهبری انقلاب در سال‌های اخیر به جوانان اروپا و امریکا نوشتند ناظر به چنین فضایی است

۳ نیچه با نظر به فرهنگ مدرنیته، متذکر عدم حضور حضرت حق در مناسبات اجتماعی شد، حال آنکه شرایط حاضر برعکس شده است. شواهد نشان می‌دهد خدایی که «فرهنگ مدرنیته» ‌خواهان مُردنش بود، برخلاف اراده‌ی فرهنگ سکولاریته، به تاریخ ما بازگشته است

۴ اگر رویکردِ رجوع به معنویت، قدسی شد تاریخ جدیدی شروع می‌شود. این رویکرد هم باید با موضوع سکولاریته به صورتی بنیادین برخورد کند. به همان شکلی که حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» به آن اشاره دارند و تمدنی غیر از تمدن غربی را مدّ نظر بشر قرار می‌دهند و این چیزی است که می‌توان آثار آن را در کلّ جهان دید

۵٫
تجربه نشان داده است که انقلاب اسلامی استعداد آن را دارد که تحولی در روح و جان و دل مردم ایجاد نماید تا در سایۀ آن ، تحول لازم در علوم ما شکل بگیرد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *