پاسدارا ن بزرگ اسلام

اگر روحانیون نبودند ما الان از اسلام اطلاعی نداشتیم

امام خمینی

سید محمد جواد مُهری

علامه مجلسی

علامه مجلسی، نامی است مقدس و واژه ای است شریف که مکتب تشیع به آن افتخارمی ورزد. علامه مجلسی ، بزرگ مردی که تاریخ روحانیت اسلام، نظیر او را کمتر به خود دیده است، علامه مجلسی یگانه روزگار ، فقیه اهل بیت، مجدد و رونق دهنده مذهب، حامی اسلام ، دریای بیکران علم و فضیلت و پربارترین نویسنده، شخصیتی است که در آموزشگاه اهل بیت به والاترین مقام ارتقا یافت و درراه خدمت به این مکتب مقدس، همچنان آفتابی تابان درآن برهه ی زمان درخشید و تا جهان زنده است،مجلسی زنده است و همواره می درخشد و از فروغ دانشش نسلها، یکی پس از دیگری بهره می برند و روشنایی کسب می کنند.

علامه مجلسی، ابرمردی که بحار الانوارش – یعنی بزرگترین دائره المعارف اهل بیت عصمت و طهارت- برای همیشه استاد استادان و هدایت کننده گمراهان بوده و همانند دریاهایی از نور ظلمت ها را می شکافد و تیرگی ها را می زداید، و خود بهترین معرف آن بزرگواراست، درباره اوگفته ها بسیار است، آن قدر درستایشش چکامه ها سروده اند و مقاله ها نوشته اند و کتابها نگاشته اند و سخنها گفته اند ولی هرچه گفتند و نوشتند و سرودند،یک از هزاربیش نبود زیرا او کسی است که پرورش یافته در مکتب امام صادق(ع) است،همان به که پرورش دهنده اش، اورا شناسد. گو اینکه درتوان ما نیست که اورا بشناسانیم، زیرا خود، او را نشناخته ایم، ولی برای اینکه برادران و خواهران خواننده بتوانند به گوشه ای اززندگی سراسر افتخار ایشان پی ببرند،برخی از گفتارهای علما و بزرگان را در تعریف وی نقل می کنیم:

مرحوم شیخ حرعاملی در کتاب امل الامل چنین می گوید: «سرور والا مقام ما، محمدباقر، فرزند محمدتقی مجلسی،دانشمند ، با فضیلت، استاد، کارآزموده،پژوهشگر ، موشکاف، بسیار دان، بسیارآگاه، فقیه ، متکلم، حدیث دان، مورد اعتماد همگان و جامع تمام خوبیها و فضیلت ها ، بلند پایه وگرانقدر- که خداوند عمرش را دراز کند- دارای آثار سودمند بسیاری است مانند بحار الانوار در اخبار ائمه اطهار که روایتها و احادیث تمام کتب شیعی به استثنای کتب اربعه و نهج البلاغه- که کمتر ازآن نقل می کند- را با ترتیبی شیوا و نظمی دقیق گردآوری نموده ومشکلات آن را توضیح داده است

مرحوم شیخ یوسف بحرانی در لؤلؤه البحرین چنین می گوید: «علامه دانشمند،شناور دریاهای نور و مستخرج درهای شاهوار و گنجهای پرارج اخبار و آثار.آن کس که نه تنها در دوران خویش بلکه قبل از آن و بعد از آن نیز برای او همتایی در ترویج دین و احیای شریعت سید مرسلین ، و در تالیف و تنصیف و امربه معروف و نهی از منکر و ریشه کن کردن ستمکاران و مخالفان و هوا پرستان و بدعت گذاران و دشمنان سرسخت بویژ ه فرقه صوفیه بدعت گذار- نبود و نیست، او محمد باقر فرزند محمدتقی ، فرزند مقصود علی معروف به مجلسی است، درزمان خود پیشوا و رهبر امت بود و روایات و علم حدیث و علوم دیگر را می دانست.او رئیسی بود که جمع بین ریاست دنیوی و دینی نمود. امام جمعه و جماعت بود.او همان کسی است که روایات اهل بیت را در کشورهای مختلف – بخصوص ایران- منتشر ساخت و احادیث را از عربی به فارسی ترجمه کرد.سختگیری آن مرد بزرگ در امر به معروف و نهی از منکر زبانزد عام وخاص بود، هرکس به سوی او روی آورد ، به وی احسان می نمود…»

مرحوم مقدس اردبیلی چنین گوید:

«محمد باقر، فرزند محمدتقی، فرزند مقصودعلی، مشهور به مجلسی – سایه بلند پایه اش پایدار باد- استاد ما و شیخ ما و شیخ اسلام و مسلمین، خاتم مجتهدین، امام، علامه، پژوهشگر ، دقیق، بلند پایه، عظیم الشان، یگانه دوران ، بی همتای زمان، ثقه، حجت، بزرگمنش،دانشمند و دارای تصنیفات خوب، بزرگواری و بلند پایگی و عظمت و تبحر او درعلوم عقلی و نقلی و دقت نظر او و محکم بودن رای و تدبیر او و امانت و عدالت او مشهورتر از این است که بیان شود و بالاتر از این است که درواژه ها گنجانده شود… دارای کتابهای بسیار ارزشمندی است، به من اجازه داده است که همه آنها را روایت کنم.»

صاحب کتاب حدائق المقربین گوید: « مولای ما، محمد باقر مجلسی (ره) برتر از بزرگترین فقها و محدثین و علمای دین بود. او در فنون فقه و تفسیر و حدیث و رجال و اصول و کلام بردیگر فضلای دهر برتری داشت. هیچ یک از دانشمندان و اهل علم و عرفان- از متقدمین و متاخرین- براو پیشی نگرفته است، نه درجلالت و عظمت شان و نه درجامعیت و قربش به درگاه خداوند رحمان»

کوتاه سخن اینکه علمای قدیم و جدید،همه، علامه مجلسی را به بزرگی یاد کرده اند و خدمات ارزشمند او را نسبت به مذهب و مکتب ارج نهاده اند و خود اعتراف می کنند که آنچه در تعریف و ستایش آن بزرگوارگفته اند مشتی ازخروار بیش نیست.

حالات علامه مجلسی:

علامه مجلسی، مانند دیگر بزرگان ماکه در آن دوران می زیسته اند به ناچار با دستگاه حاکم- که غاصبانه حکومت اسلامی را تصرف کرده و گاهی چهره به ظاهر حقی نیز به خود می گرفتند- برخوردی مدبرانه و مسالمت آمیز داشت. هم از لحاظ عدم رشد فکری کامل مردم آن زمان و هم برای ترویج مذهب جعفری و برای نشر معارف و علوم اهل بیت «علیهم السلام» ، بزرگان مابا شاهان صفوی تقی وار زندگی کرده و از امکانات بسیار آنان برای خدمت به فرهنگ اسلام بیشترین استفاده را می نمودند. با اینکه قبلا این مطلب را تذکر دادیم ولی در اینجا –بنا بر اهمیت موضوع- تکرار می کنیم که این شاهان، غاصب بودند و بهترین آنها که – بفرموده حضرت امام دام ظله- برای او فاتحه می خوانند و مرثیه سرایی می کنند، برای اینکه یک اهانت مختصری به او شده بود، دستور داد، از سرهای مخالفین تلی ساختند!اینان به هیچ وجه طرفدار مذهب نبودند، بلکه تمام کوشش آنهادر حفظ تخت و تاج خوب بود، وعلمای ما با آن همه روایاتی که درمذمت و نهی از تقرب به سلطان در کتابهای خود نقل نموده اند، قطعا به شاهان روی نیاورده بلکه همواره از آنان روی گردان بودند ولی برای حفظ اسلام- در آن برهه خاص از زمان وبا شرایط موجود-چاره ای جز استفاده از امکانات آنان برای این هدف والا نداشتند.

دراینجا خوانندگان محترم را به شنیدن سخنان بسیار مهم امام خمینی دراین مورد جلب می کنم:

«در امور سیاسی، دراین صد و چند سال اخیر که نزدیک به زمان ما است و یا مقداری پیشتر برویم، می بینیم طایفه ای ازعلما ، ازمقاماتی گذشته اند و به بعضی ازسلاطین متصل شده اند با اینکه می دیدند مردم باسلاطین مخالفند ، ولی برای ترویج دیانت، برای ترویج تشیع اسلامی، برای ترویج مذهب به سلاطین متصل شدند و آنان را به ترویج مذهب تشیع وادار کردند. آنها آخوند درباری نبودند!این اشتباهی است که بعضی ازنویسندگان ما می کنند این آقایان اهداف سیاسی داشتند، اغراض دینی داشتند.به محض این که به گوش کسی خورد: مرحوم مجلسی رضوان الله علیه ، محقق ثانی رضوان الله علیه ، شیخ بهایی رضوان الله علیه با آنها رابطه داشتند،به سراغ آنها می رفتند، نباید خیال کنند که این آقایان برای کسب جاه وعزت، احتیاج به سلاطین داشتند و می رفتند تا سلطان حسین یا شاه عباس به آنها عنایتی بکنند!!این حرفها درکار نبوده است اینها گذشت کردند ، مجاهده نفسانی کردند تا بدین وسیله و بدست آنان مذهب راترویج نمایند در محیطی که وقتی ازسب حضرت امیر(ع) جلوگیری شد، در یکی از بلاد ایران تا شش ماه مهلت خواستند که سب کنند!درچنین محیطی که سب حضرت امیر(ع) رایج بوده  و ازمذهب تشیع خبری نبوده،این آقایان  با مجاهده، خودشان راپیش مردم طوری کردند که در آن عصر به آنان اشکال داشتند- البته ازباب نفهمی – در زمان ائمه(ع) هم بوده اند افرادی که برای خدمت به شیعه ،متصل می شدند به بعضی مقامات مانند علی بن یقطین. این درباری شدن نیست آدم سازی است.»[۱]

در این رابطه خوب است ،برخی از روایاتی را که علامه مجلسی در «بحار الانوار» نقل نموده اند یاد آور شویم:[۲]

۱- امام جعفر صادق(ع) می فرماید:

«کسانی که مارا شناختند ، امید نجات دارند مگر سه گروه:۱- همکاران سلطان ستمکار ۲- همراهان با نفس و هوا۳- آنان که فسق و گناه را آشکار نموده اند.»

۲- پیامبر اکر م (ص) می فرماید:

«بی وفا ترین مردم ملوک و پادشاهانند. دوستانشان اندک و شقی ترین مردم همانها می باشند

۳- پیامبر اکرم(ص)می فرماید:

«چون قیامت بپا شود، منادی فریاد برآورد: ستمکاران و یاران و کمک کنندگانشان پیش آیند، همانها که کوچکترین کمکی (به ستمگران)کردند،احیانا دوات ستم پیشه ای را لیقه نموده و کیسه ای برای آنها بستند و یا مرکب برای قلمشان فراهم ساختند، اینان با ستمگران همنشین و محشورند.»

۴- پیامبر اسلام (ص) فرمود:

«علما، امینان پیامبرانند تا آن زمان که در دنیا داخل نشده اند. سئوال شد: چگونه در دنیا داخل می شوند؟ حضرت فرمود: آن هنگام که پیروی ازسلطان کنند، پس اگر آنان را چنین دیدید ، به آنها اعتماد نکنیدو از آنهابرحذر باشید نسبت به دینتان.»

۵- پیامبر اکرم فرمود:

«چهار چیز قلب رافاسد می کند و همچنانکه آب گیاه را می رویاند، نفاق رادر دل انسان می رویاند: ۱-شنیدن صدای لهو۲-بدزبانی وفحاشی ۳- رفتن به دربار سلاطین۴- دنبال کردن صید.

۶-حضرت رسول (ص):

«.. .ملازم سلطان ، هراندازه به او نزدیک شود، همان اندازه از خداوند دور می گردد.»

و دراین زمینه روایات جالب دیگری نیز- علامه بزرگوار- در بحارالانوار نقل می کند، که هریک دلیل روشن و واضحی است بر بعد و دوری و نزاهت علامه از نزدیک شدن به درگاه سلاطین جور و ستم، و آنان که تاکنون می پندارند شاهان صفوی خواهان ارتقا مذهب بودند،خوب است با دقت تاریخ را بررسی کنند، گرچه تاریخ نویسان آن زمان،کمتر حقیقت را درک کرده یا اینکه آنان نیز تقیه وار با حوادث روزگار برخورد کرده اند که در هر صورت باید گفت: تاریخ- متاسفانه- تاریک است !

ادامه دارد

 

[۱] .از سخنرانی امام خمنی بمناسبت شهادت مرحوم آیت الله حاج سید مصطفی در تاریخ ۱۰/۸/۵۶ در نجف اشرف.

[۲] .به صفحه ۳۳۵-۳۸۲ بحار الانوار ج۷۵ مراجعه فرمایید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *