درسهائی از نهج البلاغه ( خطبه ۲۷ )

خطبه جهاد آیت الله العظمی منتظری

بسم االله الرحمن الرحیم

” فیا عجبا عجبا ! والله یمیت القلب و”یجلب الهم اجتماع هؤلإ القوم ” “علی باطلهم وتفرقکم عن حقکم “.

گویا حضرت تعجب را صدا می زند. ای شگفتا! (یعنی جای تعجب وشگفتی است ) بخدا قسم دل را می میراند وغم واندوه برای انسان می آورد اینکه این قوم (یاران معاویه ) گر چه برباطلند،باهم متحدند وشما با اینکه امام حقی دارید، فرمان امام حقتان را نمی برید واز حقتان متفرقید. اتحاد سبب پیروزی است، خواه آنانکه متحد شده اند اهل باطل باشند یااهل حق لذا حضرت امیر(ع) تأسف می خورد که چرا اصحابش متفرقند وهماهنگ نیستند با اینکه امام به حقی دارند.

” فقبحا لکم وترحا ! حین صرتم غرضا یرمی ”

-زشت باد (رویتان ) وای کاش همواره در حال غم وغصه باشید، هنگامی که این چنین آماج وهدف تیر دشمنان قرار گرفتید.

“ترح “در مقابل “فرح” به معنای غم واندوه است.

غرض =نشانه وهدف ” یغار علیکم ولا تغیرون وتغزون ولا تغزون”- برشما یورش می آورند وشما تکان نمی خورید. مورد حمله واقع می شوید – ودر جائی که باید دفاع از خود کنید وبر آنها هجوم آورید- به دفاع نمی پردازید !

“یغار علیکم ولا تغیرون وتغزون ولا تغزون ” –برشما یورش می آورند وشما تکان نمی خورید.مورد حمله واقع می شوید – و در جائی که باید دفاع از خود کنید وبر آنها هجوم آورید – به دفاع نمی پردازید !

“ ویعصی الله وترضون ”

خدا معصیت  می شود وشما راضی هستید، وچه معصیتی بالاتر از این که بر شهرهای شما هجوم بیاورند، مردان مسلمان راشهید کنند،اموال مسلمین را غارت نمایند، هتک حرمت زنهای مسلمان کنند وخدا – اینگونه – مورد عصیان واقع شود واین ارتش مهاجم آنقدر نافرمانی وتجاوز کند وشما راضی باشید ؟! این سکوت شما علامت رضا است.اگر به راستی راضی نبودید در مقابل دشمن حرکتی وجنبشی داشتید.

عذر فرار از جهاد

” فاذا امرتکم تالسیر الیهم فی ایام “” الصیف ( الحر) قلتم هذه حمارّه القیظ!” ” امهلنا یسبخ عنا الحر!”

هنگامی که به شما دستور می دهم، به طرف دشمن راه بیافتید – وبا آنان جهاد کنید- می گوئید : اکنون بحران گرما وشدت تابستان است ! مارا مهلتی ده تا گرمی هوا بشکند! اینچنین بهانه می آورید !

حماره = شدت قیظ =تابستان امهلنا = به ما مهلت ده  یسبخ عنا الحر= سورت وشدت گرما شکسته شود( یسبخ، بصورت مجهول یا معلوم چون هم لازم وهم متعدی استعمال شده است).

” واذا امرتکم  بالسیر الیهم فی الشتاء ”  “قلتم : هذه صبارّه القرا! امهلنا ینسلخ ”  ” عنا البرد! ” – هنگامی که شما را امر می کنم که در زمستان به سوی دشمن وبرای جهاد با آنان روانه شوید درجواب می گویید : اکنون شدت سرما است، بگذار سرما از ما جدا شود!

صباره = به همان معنای حماره است، یعنی شدت. ولی حماره را در شدت گرما می گویند وصباره را برای شدت سرما.

قر= “قرّ”وبرد” هر دو به معنای سرما است.

سپس حضرت می فرماند : “کل هذا فرارا من الحر والقر”

  • تمام این بهانه ها برای فرار از سرما وگرما است،بعد می فرمایند نه اینکه خود سرما وگرما عذر وبهانه ای باشد بلکه چون مرد جنگ نبودند این بهانه ها را می آوردند زیرا اگر کسی از سرما وگرما فراز کند، حتما حاضر نیست دربرابر شمشیر مقاومت نماید. می گویند ملانصرالدین طنابی داشت، شخصی از او خواست برای کاری طنابش رابه او بدهد، ملانصرالدین پاسخ داد: روی این طناب کنجد آفتاب کرده ایم تا خشک شود !گفت : کسی کنجد را روی طناب خشک نمی کند ! ملا گفت: این بهانه است، غرضم این است که طناب را ندهم، این بهانه را می آورم.” فاذا کنتم من الحرّ و القرّ تفرون ” ” فانتم والله من السیّف أفرّ ” – پس اگر شما از گرما وسرما فرار میکنید، اگر انسان ایمان واستقامت داشته باشد، سرما وگرما برایش مطرح نیست بلکه در برابر خمپاره وتوپ وگلوله ایستادگی می کند. آری، انسانی که صورت انسان دارد ولی حمیت وغیرت وشجاعت – که ملازم با انسانیت است –ندارد،چنین شخصی را نمی توان انسان نامید.کسی که می بیند اینچنین دشمن به کشور اسلامی یورش برده است وحتی زنهای مسلمان را هم هتک حرمت کرده است، اگر انسان باشد، باید غیرت انسانی پیدا کرده  واز آبرو و حیثیت کشور وهموطنانش دفاع نماید.

 

فیّا عجباً ! عجباً- والله –یُمیتُ القلب َویجلبُ الهَمّ أجتماع هؤلاءالقوم علی باطِلهم، وتفرّقکم عن حقکم ! فقبحاً لکم وترحاً حین صرتم غرضاً  یرمی: یغار ُ علیکم ولا تغیرون، وتغزون ولا تغزون،ویعصی الله وترضونَ!فإذا أمرتکم بالسیر إلیهم فی ایام الححر قلتم : هذه حماره القیظ أمهلنا یُسبخُ عنا الحرَّ  ، وإذا أمرتکم بالسیر إلیهم فی الشتاءقلتم  :هذه صباره القرَّ، أمهلنا ینسلخ عنا البردُ، کل هذا فرار من الحر والقر، فإذا کنتم من الحروالقُر تفرون، فأنتم والله  من السیف أفرَّ ! یا أشباه الرجال ولا رجال ! حلوم الأطفال، وعقول ربات الحجال، لو ددت أنی لم أرکم ولم أعرفکم معرفه – والله- جرت ندماً، وأعقبت سدما ً.قاتلکم الله ! لقد ملأتم قلبی قیحاً ، وشحنتم صدری غیظا ً، وجرعتمونی نغب  التهمام ِ أنفاساً ، وأفسدتم علی رأیی بالعصیان والخذلان، حتی  لقد قالت قریش ٌ : إن ّ ابن أبی طالبٍ رجل ٌ شجاع ٌ،ولکن لا علم له بالحرب.

لله أبوهم ! وهل أحد ٌ منهم أشد لها مراساً، و أقدم فیها مقاماً منی ! لقد نهضت فیها وما بلغت العرشین، وهأنذا قد ذرفتُ علی الستین ! ولکن لا  رأی لمن لا یطاعُ !

 

علت فرار

در اینجا است که می بینیم حضرت با ناراحتی وتأثر خطات به آنان می کند : ” یا اشباه الرجال ولارجال ” – ای شبیه مردان ( مترسکها ) ونامردان. بهنگام سخنرانی حضرت  امیر (ع ) مسجد همواره پر از جمعیت می شد ولی هنگام کارزار همه از زیر بار دررفته،فرار می کردند. آنان را نمی توان مرد نامید زیرا مردانگیِ مرد  به غیرت وشجاعت وفداکاری است. ” حلوم الطفال وعقول ربات الحجال ” عقلتان مثل عقل بچه ها وزنهای تازه به حجله رفته ای است که سرد وگرم دنیا را نچشیده اند. “حلم ” در اینجا ممکن است به همان معنای اصطلاحیش (بردباری ) باشد وممکن است به معنای عقل باشد. یعنی حضرت می خواهد بفرماید: صبر وبردباری شما- در برابر مشکلات وسختیها – آنقدر کم واندک است که همانند صبر بچه های کوچک می باشد که تحمل چیزی را ندارند. واگر به معنای “عقل” بگیریم، حضرت آنان را تشبیه به کودکان از نظر کمی عقل وخرد می کند، زیرا کودکان تدبر و مآل اندیشی ندارند، پشت پرده را حساب نمی کنند، عاقبت را نمی بینند اگر امروز دشمن به کشور حمله کرد، فردا به شهر ما هم می رسد، اموال ما را هم غارت می کند، حیثیت اسلام ومسلمین در معرض خطر قرار می گیرد استقلال کشور در معرض خطر واقع می شود، اینچنین افکاری که در رابطه باعاقبت کار است، در بچه ها وزنهای تازه عروسی که هنوز سرد وگرم  روزگار رانچشیده اند، وجود ندارد. حجال = جمع حجله  ربات = جمع ربه. رب صفت مشبه است وبمعنای ” صاحب ومالک ” است. ” رب العالمین “یعنی خدائی که صاحب ومربی عوالم است. ربه مؤنث رب. وربات- الحجال یعنی زنهای نو عروسی که تازه از خانه پدر آمده اند وهنوز سختیهای روزگار را ندیده اند، واینچنین  زنهائی آنطور مآل – اندیشی  نمی توانند داشته باشند. البته  ناگفته نماند که زنهای آن زمان بیشتر در همان نه سالگی یا ده سالگی  به حجله رفته،ازدواج می کردند ومانند حالا که دخترها دانشگاه رفته تاریخ خوانده ومواجه  با حوادث روزگار شده باشند نبودند.

آرزو ورنج امام ( ع )

” لودت[۱]  انی لم ارکم ولم اعرفکم ”   “معرفه- والله –جرت ند ما واعقبت ”  “سدما ”

اگر انسان ایمان واستقامت داشته باشد سرما وگرما برایش مطرح نیست بلکه دربرابر خمپاره وتوپ وگلوله ایستادگی می کند

چقدر حضرت ناراحت ومتاثر بوده اند که اینچنین دردل می کنند:بخدا دوست داشتم که اصلاً شما را نمی دیدم ونمی شناختم، آن شناختی که – به خدا قسم – برای من پشیمانی آورده وحزن واندوه به دنبال دارد.شهر کوفه مرکز ارتش اسلام بوده است. در زمان عمر، سعد وقاص که رئیس ارتش عرب بود، هنگامی که با ایران جنگ کرد وپیروز شد، ارتشی ترکیب یافته از تمام قبائل عرب زیر پرچمش بود.در آن وقت سعدوقاص به دستور عمر، این شهر کوفه را بنا کرد که مرکزی برای ارتش اسلام باشد.از این رو ارتشیهای سابقه داری دراین شهر بودند که سالها حقوق از بیت المال می گرفتند ولی در میدان جنگ وارد نشده بودند، وطبعا کسی که حقوق گزافی بگیرد ودر مقابل، کاری نداشته باشد،تنبل وتن پرور بار می آید، به عکس ارتشیهای جوان تمرین کرده که با عشق وعلاقه، به نبرد با دشمن می شتابند،همانگونه که الان در جبهه ها شاهد جوانانی هستیم که با چه شور وشوقی منتظر حمله برای جهاد با دشمنان اسلام هستند. این مردمی که در زمان حضرت امیر (ع ) درشهر کوفه بودند بیشتراز  همان ارتشیهای سابقی بودند که همواره حقوق از بیت المال می گرفتند ولی کار- بردشان کم بود.ارتش بایستی آنچنان مهیا وآماده باشد که به محض فرمان رهبروفرمانده قوا، به سرعت به طرف جبهه بشتابد وبا دشمن نبرد کند، ولی اگر آنچنان ارتشی باشد که حضرت با تاثر بفرماید : من از آنها شناختی دارم که به خدا  قسم پشیمانی و حزن واندوه به دنبال داشته، معلوم است که چنین ارتشی که تنبل بار آمده، در کار زار جز ضرر و زیان نتیجه‌ای نخواهد داشت.

اینجا است که حضرت عصبانی شده، آنان را نفرین می کند :”قاتلکم الله” خدا بکشد شمارا، یعنی رحمتش را از شما بگیرد ومرگتان را برساند چون هرچه بیشتر بمانید بیشترگناه مرتکب می شوید. “لقد ملأتم قلبی قیحا “- بخدا دل مرا پر از “قیح “کردید.قیح : همان چرکهای سفید ولاشه های سربازهای مدافع بدن ( گلبولهای سفید ) است که پس از نبرد با میکروب ها از بین می روند وبصورت چرک از بدن خارج می شوند. این چرکها سفید را” قیح “می نامند.”وشحنتم  صدری غیظا” – وپر کردید سینه مرا از غیظ وخشم.من آنقدر خشمناکم که چرا ارتشی داشته باشم که کار برد ندارد.” وجر ّ عتمونی نغب التهام[۲] انفاسا” – واین جرعه های غصه را تشبیه به آبهای بدی کرده است که اگر هم انسان مجبور شود آن آبها رابخورد، ناچار بتدریج می خورد. نغب :جمع نغبه به معنای جرعه[۳] است  تهمام : غصه واندوه  انفاسا : نه یک دفعه، بلکه باتدریج یعنی با تدریج از شما بدی می بینم وبر غصه هایم افزوده می شود.

پس از ایراد این خطته، تنها یک نفر برخاست وعرض کرد :یاعلی! من واین بچه برادرم حاضریم تو را یاری کنیم !

یعنی با تدریج از شما بدی می بینم وبر غصه هایم افزوده می شود. منشاتضعیف رهبری ویاوه سرائی دشمن ” وأفسدتم علی رأیی بالعصیان والخذلان “-وشما رای وفکر مرافاسد کردید با نافرمانی ومعصیت.هنگامی که فرماندهی طرح جنگ می ریزد وفرمان می دهد، اگر ارتش اطاعت نکرده، نافرمانی کند، مردم چنین خیال می کنند که آن فرمانده، در کار خود وارد نیست لذا حضرت می فرماید : در کار خود وارد نیست لذا حضرت می فرماید: شما با نافرمانی وعصیان فکر مرا از بین برده وسبب خذلان شدید. خذلان معنایش همین است که انسان موفق به کارش نشود وشکست بخورد. ” حتی لقد  قالت قریش : ان ابی طالب ” ” رجل شجاع ولکن لا علم له بالحرب !”

خلاصه اینقدر شما نافرمانی کردید ومرا در رای شکست دادید که قریش گفتند: فرزند ابی طالب مرد شجاع ونیرومندی است ولی آشنائی باجنگ ندارد ونقشه های جنگی رانمی داند!! ” لله ابوهم ” اینجا است که حضرت از خود دفاع می کند، وبه جای اینکه قریش را نفرین کند که چنین تهمتی به او زده اند می فرماید : خدابه پدرانشان خیر بدهد.” وهل احد منهم اشد لها مراسا و” ” اقدم فیها مقاما منی؟لقد نهضت ” “فیها وما بلغت العشرین وها انا ذا “”قد ذرفت علی الستین “. اینان که به من تهمت می زنند –که از جنگ چیزی نمیدانم –کدامیک از اینها بیش ازمن جنگ گرده وبیش از من جنگ را ممارست کرده است ودر نتیجه فنون آنرا یادگرفته  است ؟من هنوز بیست سال نداشتم  که در میدانهای جنگ وارد شدم وهم اکنون بیش از ۶۰ سال از عمرم می گذرد پس من بیش از چهل سال جنگجو بوده ام وبیش ازهمه با جنگ تماس داشته ام وفنون آنرا می دانم. مراس : به معنی ممارست،مصدر از باب مفاعله است مثل “ضراب” هااناذا : من این ام که می بینید،یعنی  بنگرید وببینید  من از ۶۰ سال گذشته ام، من پیر جنگم وشما می گوئید علی علم جنگ ندارد !!من بچه جنگم، من پیر جنگم. اینکه حضرت می فرماید : من بیست سال نداشتم که وارد میدانهای جنگ شدم ، شاید مقصود حضرت در گیریهائی است که پیامبر اکرم (ص) درمکه با قریش داشتند، وحضرت علی (ع) همواره با پیغمبر بوده ومدافع آن حضرت بوده است،وگرنه در جنگ بدر – که اولین جنگهای اسلام است – حضرت امیر (ع) بیش از ۲۰ سال داشتند.[۴]” ولکن لا رأی لمن لایطاع ” این جمله به صورت یک “مثل “در عرب در آمده است،یعنی کسی که مورد اطاعت واقع نمی شود، رای او بی اثر است. آری همین گونه هم  بود که در تاریخ می بینیم پس از این خطبه آتشین حضرت امیر (ع)،یک مرد دست بچه برادرش را گرفته وعرض کرد : یا علی ! من واین بچه برادرم  حاضریم تورا یاری کنیم !! ما(دو نفر) مثل بنی اسرائیل نیستیم که به موسی (ع)گفتند : “إذْهَبْ اَنتَ وَ رَبَّکَ فَقاتِلا اِنّا هیهنُا قاعِدُون” – تو وپروردگارت بروید، فلسطین را نجات دهید سپس ما میائیم  در آنجا زندگی می کنیم !!ما مرد جنگیم ! حضرت هم تشکر کرده فرمودند :باشما دونفر، مشکلی حل نمی شود.

 

۱- لام اگر بر سر فعل بیاید،متضمن قسم می شود. کلمه “لوددت “نیز قسم در تقدیر دارد یعنی بخدا قسم من دوست داشتم.

[۲] – تهمام مصدری است بروزن تفعال که”ت”دراینگونه مصادر همیشه مفتوح است مثل تکرارو…مگر دو کلمه : یکی “تبیان “ودیگری “تلقاء” که هر دو کلمه قرآن آمده است و”ت” دراین دو کلمه مکسوراست.

[۳] – جَرعه وجُرعه وجِرعه به یک معنی است.

[۴] – مبرد در”کامل ” این خطبه راآورده وبه جای کلمه” ذرفت”، “نیفت”نقل کرده وهر دو به یک معنی است، یعنی زیاد شدم،بالاتر رفتم (از ۶۰ سال)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *