بررسی وترجمه آزاد مبحث انفال

قسمت چهارم

نوشته آیت الله العظمی منتظری

قسمت چهارم

آیت الله محمدی گیلانی مصادیق انفال

۲- از انفال واموال عمومی،زمینهای موات وغیر معموره است،در این حقیقت فرقی نمی کندکه مسبوق به ملکیت بوده سپس خراب گردیده است واهل آنها نابود شده اند،ویا مسبوق بملکیت نبوده است.مانند بیابانهای بی آب وعلف وکویرها وشوره زارها. ظاهرا خلافی دراین مسئله نیست،واز کتاب خلاف شیخ الطائفه وکتاب عنیه ابن زهره اجماع نقل شده است که زمین موات مختص به امام است ونظیر آن از کتاب جامع المقاصد محقق ثانی نقل گردیده است واز کتاب تنفیح فاضل مقداد حکایت شده که این رای را بفقهاء شیعه نسبت داده اند، واز کتاب مسالک شهید ثانی نقل شده که فرمده اند: رای مذکور محل اتفاق است وسید الفقهاءآقا سید علی در کتاب ریاض فرموده اند: خلافی دراین رای بین ما نیست چنانکه درکتاب خمس شیخ  اعظم انصاری نیز بهمین تعبیر آمده است-  قدست اسرار هم در مسئله سوم از احیاءالموات کتاب خلاف شیخ (ره) چنین آمده است:زمینهای موات مختص به امام است وبا احیاء کسی  مالک آن نمی گردد مگر آنکه امام به وی اذن دهد، وشافعی گفته است کسی که زمین موات را احیاء کند مالک می گردد چه امام اذن دهدیا ندهد،وابوحنیفه  گفته است>با اذن امام،مالک می شود ورای مالک بن انس نیز همین است،واین قول مثل قول ما است که گفتیم،لکن از آنان راجع به ملکیت موات برای امام چیز مضبوطی در دست نیست،بلکه ظاهرا آنان معتقدند که زمین موات بلامالک است. دلیل برمدعای ما اجماع فرقه شیعه واخبارشان که بسیار است می باشد، واز رسول الله (ص) روایت شده که فرمودند :

“لیس للمرء الا ما طابت به نفس امامه وانما تطیب نفسه اذا  اذن فیه”

در ملکیت  کسی در نمی آید مگر آنچه را که امام با طیب نفس ورضای خویش به وی بدهد واحراز رضا وطیب خاطر امام با اذنی است که میدهد. در احیاء موات کتاب غینه چنین است:در بحثهای گذشته روشن کردیم که زمین موات مختص به امام قائم مقام پیغمبرگرامی –صلی الله علیه وآله – می باشد وچنان زمینی از جمله انفال است که مجاز است هر نوع تصرفی درآن کند واحدی نمی تواند بدون اذن امام درآن نماید، وبراین مدعا دلالت می کند،اجماع طائفه شیعه. برادران اهل سنت که در این مسئله با ما مخالفند،طبق روایتی که  خودشان از پیغمبر گرامی(ص) نقل کرده اند که آن حضرت فرمودند:

“لیس لاحدکم الا ماطابت به نفس امامه”

درملکیت کسی نیست مگر آنچه که با طیب خاطر ورضای امام باشد،محجوج ومغلوبند. علی ای حال،اخبار کثیری بر این حکم دلالت دارد که برخی از آنها در قسم اول انفال گذشت واز آنجمله قول معصوم(ع) در مرسله طولانی حماد بن عیسی می باشد که ترجمه اش این است: از برای امام علاوه بر خمس،انفال است،وانفال هر زمین مخروبه ای است که اهل آن نابود شده اند….وهر زمین موات بدون مالک است. ودر مرفوعه احمد بن محمد چنین آمده است: معبرهای سیل ورؤس جبال وزمینهای موات همه اینها تعلق به امام دارد وهمین است معنای کلام الهی :یسئلونک عن الانفال..” واز آنجمله است روایتی که عیّاشی درتفسیر خویش از عبدالله بن سنان از امام صادق-علیه السلام- نقل می کند که گفت :

“سألته عن الانفال،قال :هی القری “التی جلا اهلها وهلکوا فخربت فهی لله وللرسول “. از امام صادق (ع) راجع به انفال پرسیدم،فرمودند :انفال قریه هائی است که اهلشان از آنها کوچ کرده ونابود شده اند،وبالنتیجه به ویرانی کشیده شده است، اینها به خداوند متعال ورسول الله(ص) اختصاص دارند. ونیز روایت دیگری در تفسیر مذکور از موسی بن جعفر (ع) نقل نموده که ترجمه اش چنین است: “از آنحضرت از انفال سئوال کردم،فرمودند: از زمینهای آنچه که اهلش نابود شده اند از انفال محسوب می شود وبه ما تعلق دارد.” وباز درهمین تفسیر در حدیثی،داوود بین فرقد از امام صادق(ع)نقل می کند،میگوید:

“قلت :وما الانفال ؟ قال: بطون الاودیه ورؤس الجبال والآجام والمعادن وکل ارض لم یوجف علیها بخیل ولارکاب وکل ارض میته قد جلا اهلها وقطائع الملوک “.

–به امام صادق (ع)عرض کردم:انفال چیست ؟فرمودند معبرهای سیل وفرازهای کوهها وبیشه ها ومعدن ها وهرزمینی که بدون لشگر کشی بچنگ آمده وهرزمینی مواتی که اهل آن کوچ کرده اند،واراضی اختصاصی پادشاهان،وغیر اخبار مذکوره اخبار دیگری نیز در مسئله می باشد که می توان به آنها در جای خود مراجعه نمود. وظاهرا اطلاق اخبار مربوطه به مسئله ما نحن فیه این است که فرقی بین زمین موات در بلاد اسلام وموات در بلاد کفر نیست،پس همانگونه که امام،مالک زمین موات واقع در بلاد اسلام است مالک اراضی واقع در بلاد کفر نیز می باشد. در بعضی از این اخبار، زمین مخروبه وموات را مطلقا از انفال محسوب داشته است و در برخی از آنها به زمینی که اهلش نابود شده  ویا کوچ کرده اند تقیید گردیده است، در اینصورت آیا به قاعده حمل مطلق برمقید باید عمل نمود؟ یا گفته شود چون هر دو طائفه یعنی طائفه مطلق وطایفه   مقید مثبت است ومنافاتی بینشان نیست به مطلق عمل می کنیم،و ذکر مقید را به بیان بعض مصادیق مطلق حمل می کنیم –چنانکه در قسم اول نظیرآن گذشت؟ بعضی از فقها بنظر اول یعنی حمل مطلق بر مقید قائل شده اند وفرموده اند،که مراد از قید،احتراز از مخروبه ای است که برای آن مالک معروفی باشد،زیرا درچنین زمینی فقها تفصیل داده اند به این تقریر که اگر مالکش آن را بغیر طریق احیا –مثلا با خرید ویا ارث ومانند اینها- تملک کرده است باقی برملکیت وی می باشد وبا مخروبه شدن به ملک امام برنمی گردد،وفرموده اند از این قبیل است زمین معمودۀ مفتوح عنوهً یعنی زمین ابادی که با پیروزی جنگ بدست مسلمانان رسیده است که در صورت مخروبه شدن به ملک مالکش که مسلمین می باشند باقیمی ماند چون ملکیت آنان نسبت به زمین مذکور از طریق فتح بوده است نه از طریق احیا. بلی زمینی که بوسیله احیا به ملکیت در آمده است سپس مخروبه گردیده،در این صورت، آیا به ملک مالکش باقی می ماند یا با مخروبه شدن به ملک امام برمیگردد؟ دو قول مشهور است که در کتاب احیاء موات بیان فرموده اند،وما این مسئله را ضمن بیان حکم انفال در عصر غیبت،خواهیم متعرض شد.

واما در معنای زمین موات (بضم میم وفتح آن) بیان  اهل بحث مختلف است که اهم انظار آنان را ذیلا نقل می کنیم :

درصحاح اللغه میگوید: “موات نیز زمینی است که هیچیک از انسانها مالک آن نباشد واحدی از آن بهره ور نگردد”.ودر مفتاح الکرامه بعد از نقل معنای فوق از صحاح اللغه و مصباح المنیر می فرماید: صاحب قاموس درکتاب قاموس بجزء اول ازتفسیر –یعنی زمینی که انسانی مالک آن نیست – اکتفاء نموده است “. ابن اثیر در نهایه می گوید: “موات :زمینی است غیر مزروع وغیر معمور که مسبوق به ملک احدی نباشد.” ومخفی نماندکه تعریف نهایه شامل زمینی که ویرانی و خرابی عارض آن شده،نمی گردد. در احیاء موات ازکتاب شرایع می فرماید : “واما زمین آن زمینی است که بجهت معطل ماندن وبیکار افتادن، مورد بهره برداری نباشد ومعطل ماندنش یا به سبب بی آبی است ویا بخاطر استیلاء آب وهجوم سیل برآن ویا بواسطه بیشه وجنگل شدنش وامثال اینها درموانع بهره برداری.” و در مفتاح الکرامه همین تعریف شرایع را از کتاب نافع وجامع الشرائع وتحریر و دروس ولمعه ومسالک وروضه وکفایه نیز نقل فرموده است. از تذکره علامه در تحدید ارض موات چنین نقل شده است:”موات زمین مخروبه وکهنه ای است که اهلش نابود گردیده وآثارش فرسوده شده است”. اینها بود،اهم انظار اهل بحث در معنای زمین موات،ولی حق این است که می بایستی معنای موات را از عرف ولغت استفسار واخذ کنیم. اما معنای آن از دیدگاه لغت،روشن است زیرا موات از ریشه موت که ضد حیات است گرفته شده است وآنچه که متبادر  به ذهن از اطلاق واستعمال زمین مرده وموات می شود همانا  زمینی است که معطل وبیکار افتاده وبصورت مخروبۀ  غیر قابل بهره برداری در آمده اس،اگر چه پاره ای از نقوش وشکل عمارتها وآثار نهره های آن  باقی  باشد،واین تفسیر شامل موات بالاصاله یعنی غیر مسبوق به عمران وموات بالعرض یعنی  مسبوق به عمران وآبادی می شکود واما اخذ معنای  نابودی اهل وکوچ نمودن آنان درمفهوم موات خالی   از اشکال نیست،اگر چه در جواز تصرف واحیاءش قائل به اعتبار معنای مذکور  هم بشویم. ولی درمفهوم موات معنای یاد شده دخیل نیست،چنانکه در تعریف شرایع نیز اخذ نگردیده است. بلی با مطلق معطل ماندن وبیکار افتادن زمین به سبب برآن ویا بواسطه وجود موانع دیگر زمین موات ومرده محسوب  نمی گردد،بلکه تعطیل و بیهوده افتادن زمین بواسطه موانع انتفاع بروجهی باید باشد که عرفا به آن زمین مرده وموات گفته می شود ادامه دارد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *