درسهائی از نهج البلاغه (خطبه ۲۷)

–منتشر نشده-

مقدمه ای بر خطبه جهاد

آیت الله العظمی منتظری

ÉOó¡Î۰ «!$# Ç`»uH÷q§۹$# ÉOŠÏm§۹$#

خطبه بیست و هفتم نهج البلاغه مربوط به جهاد است، و حضرت امیر (ع)از اول تا آخر خطبه مسأله جهاد را مطرح کرده است. دوسال قبل- در همین درسهای نهج البلاغه- چند سخنرانی راجع به جهاد داشتیم و همین خطبه را نیز نقل کردیم، ولی اکنون چون باز سلسله ی درسهایمان به اینجا رسیده است، و از طرف دیگر مسأله جنگ و جهاد مسأله روز ما است لذا باز خطبه را تکرار می کنیم، با ذکر یک مقدمه کوتاه:

اتهام بیگانگان

یکی از اعتراضات و اشکالاتی که از قدیم به اسلام داشته اند، این بوده است که می گفتند: “اسلام دین جنگ و شمشیر است و بازور  پیشروی کرده است” این یکی از اشکالات مخالفین بوده است، با اینکه آقایان ملاحظه می کنند که هیچ وقت قلب انسان تسلیم زور نمی شود، “لااکراه فی الدین”- دین اکراه بردار نیست. اگر شما یک عقیده ای در درونت داشته باشی، ممکن نیست با زور و شمشیر آن عقیده را از قلب شما بیرون کرد. و اینکه اعتراض کرده اند که اسلام با زور شمشیر پیش رفته است، چیزی جز یک تهمت نیست.

اسلام به پیامبر اکرم (ص) در قرآن کریم دستور میدهد:

ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (١٢۵)[۱]

– ای پیامبر اکرم! مردم را با حکمت، به سوی پروردگار خودت دعوت کن… حکمت یعنی منطق و استدلال محکم و متین.

شیوه های تبلیغ اسلامی

در این آیه سه مرحله از دعوت و تبلیغ ذکر شده است:

۱- کسانی که اهل منطق و استدلال و تعقل می باشند، با منطق و کلمات حکمت آمیز و استدلال آنان را دعوت کن.

۲- آنان که یک مرحله پائین ترند، با موعظه و ذکر مسائل اخلاقی و عاطفی و از این قبیل امور دعوتشان کن:

“الموعظه الحسنه”- پند نیکو.

۳- اگر کسانی هستند که اهل مجادله می باشند، تو هم با آنها مجادله کن، ولی با نحو احسن:

“و جادلهم بالتی هی احسن”

معنی مجادله این است که مبانی محکم طرف را بگیری و به خودش برگردانی. یعنی مسائل مسلمه و اصول موضوعی طرف مقابل را مبنا قرارده و برآن اساس حق را برای او ثابت کن.

بنابراین اسلام از اول نگفته است که شمشیر دست بگیر و به جنگ آنها برو! پیغمبر اکرم (ص)۱۳ سال در مکه بودند و تمام این مدت با موعظه و کلمات حکمت آمیز و اظهار عطوفت و مهربانی نسبت به آنها، آنان را به خدا و دین خدا دعوت می کردند و هیچگاه مسأله جنگ و شمشیر در کار نبوده است.

پیغمبر اکرم (ص)به همین اندازه قانع بودند که می فرمودند: “لا اله الا الله” بگوئید تا رستگار شوید: “قولوا لا اله الا الله تفلحوا” از این رو، اولین مرحله دعوت، موعظه و نصیحت و منطق و بحث و مجادله است، اما اگر فرض کردیم، کسانی را خواستیم به سوی حق دعوت کنیم، آنها خود را مجهز کردند و مسلح شدند و علیه حق و اهل حق به ستیز برخاستند، آیا روا است که ما کنار بنشینیم و دم بر نیاوریم؟! آیا عقل انسان می گوید، در اینگونه موارد، بایستی بخوری و فریاد هم نکنی؟! یا اینکه بایستی از حق و اهل حق دفاع کرد؟

جنگهای اسلامی

ماوقتی جنگهای اسلامی را بررسی می کنیم، می یابیم که تمامش حالت دفاعی داشته است نه حالت هجومی. آیه شریفه می فرماید:

وَمَا لَکُمْ لا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا (٧۵)[۲]

– چرا قتال نمی کنید؟ چرا در راه خدا و برای دفاع از توحید و حق و در راه نجات مستضعفین از دست متکبرین جهاد نمیکنید؟ اگر یک کشور را ده نفر مستکبر قبضه کرده باشند، ثروت و قدرت کشور دست آنها باشد و مانع شوند که مردم زیر بار حق و حقیقت بروند، آیا عقل و منطق اجازه می دهد که مردم، یک کشور چهل میلیونی را در اختیار ده نفر مستکبر ستمگر- که هم با دین و هم با دنیای مردم کار دارند- بگذارند یا اینکه بایستی در مقابل مستکبرین زورگو و طواغیت، حالت دفاعی داشت و با آنان به مقابله پرداخت؟ قطعا عقل میگوید: بایستی انسان از حق و حقیقت دفاع کند.

“ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله”

در اینجا ملاحظه کنید، خداوند به ارتکازما ارجاع کرده: چرا شما قتال نمی کنید در راه خدا، برای بسط و نشر توحید و برای بسط عدالت؟ کلمه “مستضعفین” که در این آیه آمده است، مقصود ضعیفان نیست بلکه مستضعفین مردمی هستند که از نظر عقل و عاطفه قوی می باشند، اما مستکبرین آنها را به بند کشیده اند و استضعافشان کرده اند. استضعاف از باب استفعال است یعنی مستکبرین، طلب ضعف اینها را کرده اند.

اینان را چه باید کرد؟ آیا همینطور باید گذاشت اینها توسری بخورند و هیچ کمکشان نکرد؟! در اینجا عقل و منطق می گوید بایستی در برابر زورگویانی که می خواهند حق و عدالت را پایمال کنند، ایستادگی کرد.

غریزه و جهاز دفاعی

خداوند تبارک و تعالی موجودات را در عالم مجهز به یک جهاز دفاعی نموده است حیوانات وسائل دفاعی دارند. حتی در بدن انسان هم جهاز دفاعی هست: خون انسان دارای گلبولهای قرمزی هست که اینها حامل مواد غذائی و اکسیژن هستند و به تمام بدن می رسانند، و همچنین خداوند گلبولهای سفید سربازان کشور بدن شما هستند، اگر میکروبی- دشمن خارجی- به بدن شما حمله کند، این گلبولهای سفید دفاع می کنند و با آن میکروب مبارزه می نمایند. شما ملاحظه می کنید که هرگاه یک جای بدن آلودگی پیدا می کند، زخمی بوجود می آید، پس از مدتی چرکهای سفیدی در همان جا پیدا می شوند، این چرکهای سفید، نعش همان گلبولهای سفید است گلبولهای سفید پس از دفاع و مبارزه با میکروب، عده ای از خودشان نیز از بین رفته و کشته میشوند، آن وقت به صورت چرک سفید در می آیند و از بدن شما دفع می شوند. پس ساختمان شما نیز مجهز به ارتشی است که در موقع هجوم و حمله خارجی، از بدن شما دفاع می کنند.

در زندگی زنبوران عسل نیز که بنگریم، می بینیم زنبورانی هستند که مأموریتشان این است که دم در کندو می ایستند و نگهبانی می دهند و نمی گذارند زنبورههای اجنبی- دشمن خارجی- وارد کندو شوند. از اینجا معلوم می شود که دفاع یک امر غریزی و طبیعی است. انسان بایستی از طبیعت و ناموس تکوین درس بگیرد. همانگونه که خداوند در ساختمان بدنی حیوانات و انسان، حالت دفاعی قرارداده و حتی زنبوران عسل را نیز وادار می کند که از خود و از کشور (کندوی) خود دفاع کنند، انسانها هم بایستی حالت دفاع داشته باشند در برابر باطل و زورگوئیها.

همزیستی مسالمت آمیز و ستیز

قرآن نسبت به کفاری که با مسلمانها کار ندارند، می فرماید، به آنها خوبی کنید هیچ مانعی ندارد، با آنها با مهربانی رفتار کنید:

لا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (٨)إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (٩)[۳]

– خداوند هیچ وقت شما را نهی نمیکند از اینکه نیکی کنید و مهربانی نمائید با کسانی که با شما جنگ و ستیز ندارند و شما را از خانه و دیارتان بیرون نمی کنند، و همانا خداوند دوست دارد آنهائی را که با قسط و عدالت رفتار می کنند.

لا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (٨)إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (٩)[۴]

– ولی خداوند شما را نهی می کند از دوستی با کسانی که در دین با شما قتال کرده و شما را از وطنها و دیارتان بیرون راندند و در بیرون کردن شما همدست شدند و کسانی از شما که با آنها دوستی کنند، همانا آنان ستمکارند.

خداوند در این آیه شریفه ما را از همکاری و همگامی و دوستی با آنان که در جنگ و ستیز با ما هستند، نهی می فرماید. اکنون عراق به ایران حمله کرده و شهرهای ایران را اشغال کرده است، ما بگوئیم: بارک الله!! یک جایزه هم به او بدهیم؟! یا اینکه در این مورد، وجدان انسانی میگوید: بایستی درمقابل باطل ایستادگی و دفاع کرد.

از این گذشته، اگر مسلمانی در غرب یا شرق دنیا گرفتار طاغوتها و مستکبران باشد و از شما استمداد کند، چون تمام مسلمانان پیکر واحد هستند، لذا وظیفه شما است که از آن مسلمان و دیگر مسلمانان در بند دفاع کنید. تمام مسلمانان همانند اعضا و اجزای یک پیکرند: اگر جائی از بدن شما درد بگیرد، سایر اعضا و جوارح به درد آمده و درصدد رفع آن درد بر می آیند. این یک امر طبیعی است، تمام انسانها- مخصوصا مسلمانها- پیکر واحد هستند و لذا در حدیث شریف، امام صادق از پدرشان، و از اجداد خود نقل می فرماید که حضرت رسول (ص)فرمودند:

“من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین”

“فلم یجبه فلیس بمسلم” (۵)[۵]

– اگر کسی بشنود مردی را که فریاد میزند و مسلمانان را به استمداد و یاری می طلبد، و جواب این مسلمان را ندهد، مسلمان نیست. اگر برادران مسلمان شما در فلسطین، لبنان، افغانستان و هرجای دیگر گرفتار باشند و از مسلمانان جهان استمداد کنند و ما ساکت بنشینیم، به فرمایش پیامبر اکرم (ص) ما اصلا مسلمان نیستیم. مثل این می ماند که کسی دندانش درد بکند، و دستش بتواند کاری کند ولی نکند این دست به هیچ وجه معذور نیست و باید تمام توان خود را در خدمت به دندان آسیب دیده، صرف نماید.

بنابراین، دفاع از حق و عدالت امری است طبیعی و ما دفاع و مبارزه با دشمن مهاجم را باید از ناموس طبیعت و تکوین، درس بگیریم.

“عن ابی عبدالله (ع)قال: قال”

“رسول الله (ص): “الخیرکله”

“فی السیف و تحت ظل السیف” (۶)[۶]

باز این روایت از امام صادق (ع)است که از حضرت رسول (ص)نقل می فرماید: تمام خوبیها در شمشیر است- شمشیر به معنای قدرت است، زیرا در آن زمان شمشیر سمبل قدرت بود، همانگونه که امروز سمبل قدرت هواپیماهای جنگی و … است. بنا بر این، باید این سلاحها را مسلمانان بسازند تا در مقابل کفار بایستند، نه اینکه کفار بسازند و بدهند به اسرائیل که بر سر مسلمانها بمب بریزند! دشمنان نفت کشورهای اسلامی را می ستانند و در مقابل، با ناز، اسلحه از رده خارج شده را به آنها می دهند.

مسلمانان، در درجه ی اول بایستی مجهز به سلاح روز شوند:

وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (۶٠)[۷]

مهیا کنید و آماده کنید آنچه می توانید از نیرو را برای مقابله با کفار. و از این رواست که پیامبر (ص)می فرماید: تمام خیر در شمشیر است یعنی در مقابل دشمن باید شمشیر کشید و دفاع کرد، نه اینکه توی سرت بزنند و آخ هم نگوئی!!

“و لا یقیم الناس الا السیف”

– مردم را به پا نمی دارد مگر قدرت، اگر قدرت نباشد هر کس خودسرانه میخواهد کاری بکند، قدرت باید باشد تا مردم را به راه بیاورد. مردم روی پای خودشان نمی ایستند مگر بوسیله شمشیر و قدرت.

“والسیوف مقالید الجنه و النار”

– و شمشیرها هم کلید بهشتند و هم کلید جهنم، شمشیری که دست صدام است کلید جهنم می باشد، زیرا مردم بیچاره و بدبخت عراق را روانه جهنم می سازد. ولی اگر شمشیر دست اهل حق باشد، آنها را به بهشت می فرستد.

جهاد مرد و زن

حدیث دیگری شیخ طوسی در تهذیب نقل می کند[۸]: اصبغ بن نباته که یکی از اصحاب حضرت امیرالمومنین (ع)است می گوید:

“قال امیرالمومنین (ع): “کتب”

“الله الجهاد علی الرجال و النساء”

حضرت امیر (ع)فرمود: خداوند جهاد را بر مردان و زنان واجب کرده است. معنای لغوی جهاد، همان کوشش کردن است، منتها انسان کوشش می کند برای دفاع.

حضرت در ادامه ی حدیث می فرماید:

“فجهاد الرجل ان یبذل ما له و نفسه”

“حتی یقتل فی سبیل الله”

– جهاد مرد به این است که جان و مال خود را بذل کند تا در راه خدا شهید شود.

“و جهاد المراه ان تصبر علی ماتری”

“من اذی زوجها و عشیرته”

این جمله را خواهران بشنوند: حضرت می فرماید: جهاد زن این است که صبر کند بر اذیت های شوهر و قوم و خویش های شوهر. البته نباید شوهر بدزبان باشد بلکه باید خوش اخلاق و با زن و بچه هایش مهربان باشد ولی اگر یک شوهر بدزبان و بداخلاقی پیدا شد و پدر و مادر و برادر و خویشان او هم از خودش بدتر بودند، همه بدزبان و بدرفتار بودند، این زن بیچاره ای که از یک خانواده دیگر همانند اسیر در بین این خانواده واقع شده است، اگر چنانچه بر اذیتها و بدزبانیهای شوهر و پدر و مادر شوهر صبر و بردباری کند و کانون خانواده را حفظ کند، در برابر فحشها و ناسزاهای آنان صبر داشته باشد، این زن جهاد کرده است، جهاد این زن به همین است که در این خانه بماند و کانون خانواده را بر هم نزند. زیرا طلاق خیلی بد است، هنگامی که طلاق در خانواده ای رخ دهد، فرزندان دچار عقده می شوند، بی سرپرست میگردند، روحیه بچه ها در جامعه روحیه خراب و شکست خورده ای می شود. بنابراین حضرت می فرمایند: اگر شوهر بد بود، زن بر اذیت های او و خویشانش صبر کند، تا اینکه اساس زندگی یک خانواده از هم پاشیده نشود.

این جهاد زن است، اما آن جهادی که بر مرد لازم است بر زن نیست، یعنی واجب نیست زن شمشیر دست بگیرد و به جبهه برود. البته در اوقاتی که ضرورت داشت، زنها هم دفاع می کردند، در جنگ احد،    نسیبه ی مازنیه، شمشیر بدست می گیرد و از پیغمبر (ص)دفاع می کند، زیرا در آن وقت خیلی از مسلمانها فرار کردند و چند نفری اطراف پیغمبر ماندند. اما تا وقتی که مردها به حد کافی هستند، زن لازم نیست به خط مقدم جبهه برود مگر اینکه پشت جبهه پانسمان بکند یا دوا و غذا به مردها برساند وسائل رفاهی و تدارکات فراهم کند، و یک کانون خانواده را هم حفظ کند. اگر یک زن بتواند بچه ی شجاعی را تربیت کند و این بچه شجاع از کشور و اسلام دفاع کند، آن وقت آن زن هم در ثواب او شریک است. در هر صورت، این حدیث جهاد را بر مرد و زن واجب کرده، ولی هر کدام یک نحو جهاد دارند. یکی جهادش در جبهه جنگ است و دیگری در جبهه ی منزل.

اهمیت مبارزه با ظلم

توجه کنید اسلام چقدر اهمیت داده است به این معنی که انسان نباید ظلم بکشد، نباید تحمل ستم بکند. در روایتی از امام زین العابدین (ع)نقل شده است که فرمود:

“من اعتدی علیه فی صدقه ماله”

“فقائل فقتل فهو شهید” [۹]

با اینکه زکات واجب است ولی اگر مأمور حکومت که آمده است زکات را بگیرد، آدم ظالمی است و می خواهد زیادتر بستاند، اگر کسی در برابر این شخص ایستاد و زیر بار نرفت و کشته شد، شهید است. در این روایت می فرماید: اگر بر کسی ظلم شود در زکات مالش، یعنی مأمور حکومت خواست او بیشتر بستاند، و او در مقابلش ایستاد زیربار ظلم نرفت، آن مأمور هم او را کشت این آدم شهید است، برای اینکه در مقابل زور ایستاد و کشته شد.

حدیث دیگری نیز در تهذیب، با سند صحیح، از امام باقر (ع)نقل شده است که فرمود:

“قال رسول الله ((ص)): من قتل”

“دون مظلمه فهو شهید”

– کسی که در مقابل یک مظلمه و تعدی کشته شود، شهید است. سپس حضرت روبه راوی می کند و می فرماید:

“یا ابا مریم، اتدری ما دون المظلمه”

– ای ابا مریم، اینکه گفتم در مقابل مظلمه اگر کشته شود شهید است، میدانی یعنی چه؟

“قلت: جعلت فداک، الرجل یقتل دون اهله و دون ماله”

– ابا مریم می گوید عرض کردم فدایت شوم، انسان برای دفاع از زن و   بچه اش و دفاع از مالش کشته شود. حضرت تصدیق کرد، و فرمود:

“یا ابا مریم ان من الفقه عرفان الحق” [۱۰]

– از فقاهت و فهم این است که انسان حق را بشناسد. اگر من بدانم که حق دارم و آن دیگری ناحق می گوید و من در مقابل حق ایستادگی کنم و دفاع کنم، آن وقت شهید هستم و ثواب شهید دارم.

جهاد ابتدائی

بنابراین، می توانیم بطور کلی بگوئیم: تمام جنگ های اسلام، دفاعی است ولی ریشه اش یا دفاع از توحید و یا دفاع از عدالت است. هنگامی که شاه ایران نامه پیامبر اکرم (ص)را پاره می کند، و این شاه ستمگر با چند وزیر ستمگرش تمام کشور ایران را تیول خودشان قرار داده اند، و نمی گذارند مردم زیر بار حق بروند، آیا باید گذاشت یک کشور وسیع ایران زیر بار ظلم این چند نفر باشد و توحید و عدالت در این کشور جایگزین نشود؟ قطعا وجدان می گوید، این چند نفری را که خار راهند باید برداشت تا اینکه حق پیاده شود. پس آن جنگهای ابتدائی هم که اسلام داشته، جنبه ی دفاعی دارد ولی چون این جنگهای ابتدائی- در اسلام- موکول به اذن امام است. حالا آیا مراد از امام، امام عصر است- که داوزده امام باشد- یا اینکه حاکم شرع هم در زمان غیبت میتواند آن جنگهای ابتدائی را که برای دعوت به اسلام است، انجام دهد، این یک بحثی است در فقه که بایستی در جای خود بحث شود. در هر صورت آن جنگهائی که برای بسط توحید و عدالت در کشوری انجام می گیرد، بسته به اذن امام است، و اسم آن را جهاد ابتدائی می گذارند، گرچه در حقیقت آن هم دفاع است.

اما در جنگ دفاعی که کسی حمله می کند به کشوری، یا ظالمی     می خواهد حقوق مردم را بگیرد و مال مردم را غارت کند، در اینجا دفاع، وظیفه ی همگانی است، زنها هم باید دفاع کنند برای اینکه باید نوامیس مردم و جان و مال مردم محفوظ بماند.

انگیزه ایراد خطبه

این بود مقدمه کوتاهی براین خطبه، اینک به انگیزه ایراد این خطبه بپردازیم: هنگامی که معاویه در مقابل حضرت امیرالمومنین (ع)سرسختی کرد، خویشاوندانش به او گفتند: به کوفه حمله کن و با علی جنگ کن و حکومت او را از بین ببر! معاویه گفت: حمله به کوفه مؤ ونه و خرج زیادی لازم دارد، ما به شهرها و بلادی که تحت تسلط حکومت علی است، حمله می کنیم، مردم را می کشیم اموالشان را غارت می کنیم و در همه جا شورش به پا می کنیم که علی تنها با کوفه اش بماند. پس از آن اشغال کوفه آسان است.

این برنامه معاویه بود برای بسط حکومت خود در مقابل حکومت بحق امیرالمومنین (ع)در درس گذشته نیز تذکر دادیم که معاویه،        بسربن ابی ارطاه را برای شورش و خرابکاری به یمن فرستاد، و او هم در مسیر خود، کشتارهائی در مکه، مدینه، طائف، نجران، شام و یمن داشت و با سه هزار سرباز خود، بیش از ۳۰ هزار نفر از مسلمین را قتل عام کرد.

طبق همان برنامه و بنا برآنچه در تاریخ آمده است، معاویه، سفیان بن عوف غامدی را -که از بنی غامد بوده است- می طلبد و به او می گوید: می خواهم نیروئی تهیه کنی و به سوی شهرهائی که اطراف فرات است که این شهرها زیر بار حکومت علی(ع) است حرکت کنی و آنچه در توان داری غارت کنی و خراب کنی! ولی به کوفه کاری نداشته باش! در شهرهائی که وابسته به حکومت علی است هر چه می توانی خرابکاری کن!

سفیان بن عوف با ۶۰۰۰ سرباز- که معاویه شخصا از این نیرو سان دید- راه می افتد و به طرف شهرهائی که اطراف فرات بوده راه می افتد، (حیره و انبار و شهرهای دیگر) حتی معاویه به او می گوید تا مدائن هم می توانی بروی ولی به کوفه کاری نداشته باش. او هم به این شهرها می رود و مشغول فساد و خرابکاری و کشتار می گردد.

ابن ابی الحدید معتزلی از کتاب “الغارات” ابراهیم بن محمد ثقفی، این داستان را به تفصیل نقل کرده است. وی تاریخ این حرکت سفیان بن عوف غامدی را نقل کرده سپس می نویسد که معاویه به او گفت:

“انک ان اغرت علی الانبار و اهل المدائن فکانک اغرت علی الکوفه”

-اگر به شهر انبار- که شهری در کنار شط فرات است- یورش بردی و غارت کردی، مثل این است که به کوفه یورش برده ای. سپس می گوید:

“یا سفیان، ان هذه الغارات علی اهل العراق ترعب قلوبهم و تفرح کل من له فینا هوی منهم”

این حمله ها و یورش های تو، دل مردم عراق را می لرزاند، و هر کس از ما باشد و از دوستان ما باشد خوشحال می شود. سپس می گوید:

“فاقتل من لقیت ممن لیس هو علی مثل رایک”

هر کس را ملاقات کردی که با تو همراه نیست و از شیعیان علی است، او را بکش!

“واخرب کل ما مررت به من القری”

و بر هر روستائی رد شدی آنجا را خراب کن! او هم همان کاری را کرد که امروز صدام می کند: روستاها و مناطق کرمانشاه و ایلام و خوزستان را خراب کرد و از بین برد.

این دستورهای معاویه را با چه منطقی می توان پذیرفت؟!

“واحرب الاموال”

دستور می دهد که اموال مردم را غارت کن.

“فان حرب الاموال شبیه بالقتل”

زیرا مال مردم بردن همانند کشتن آنان است.

“و هو اوجع للقلب”

اگر اموال آنها را غارت کنی و خودشان زنده باشند، بیشتر دلشان درد   می آید.

سفیان بن عوف غامدی را که حضرت امیرالمومنین در این خطبه او را به عنوان “ابو غامد” تعبیر می کند، ارتش را بر می دارد و به این شهرها از جمله شهر انبار می آید، در شهر انبار “حسان بن حسان بکری” نماینده امیرالمومنین (ع)را به شهادت می رساند و اموال زیادی را غارت می کنند، و حتی گوشواره ها را از گوش زنها در می آورند، نه به مسلمانها رحم می کنند و نه به زنهای مسیحی و یهوی که در پناه اسلام بودند.

حضرت امیرالمومنین (ع)که از این واقعه دردناک سخت متاثر می شود، این خطبه را انشاء می کند و مردم را دعوت به جهاد می نماید و اظهار ناراحتی و نگرانی می کند یا می گویند هوا سرد است، زمستان است! و یا می گویند هوا گرم است، تابستان است! و خلاصه زیر بار نمی روند، ذلت را برای خود می خرند، در خانه های خود می مانند تا دشمن بیاید و به آنها حمله کند! این خطبه از خطبه های جالب نهج البلاغه است درباره جهاد.

پاسدار اسلام: بعلت طولانی بودن مقدمه تفسیر خطبه ۲۷ نهج البلاغه را به ما آینده موکول می نمائیم- انشاءالله.

 

[۱] – سوره نمل ،‌آیه ۱۲۵٫

[۲] – سوره نساء،‌آیه ۷۵٫

[۳] – سوره ممتحنه، آیه های ۸و۹٫

[۴] – سوره ممتحنه، آیه های ۸و۹٫

[۵] – تهذیب شیخ طوسی، جلد دوم (چاپ قدیم)، ص ۵۷ و جلد ۶ (چاپ جدید) صفحه ۱۷۵٫

[۶] – تهذیب، جلد دوم (چاپ قدیم) ص ۴۲ و جلد ۶(چاپ جدید) صفحه ۱۲۲٫

[۷] – سوره انفال، آیه ۶۰٫

[۸] – تهذسب، جلد ۶، (چاپ جدید) ص ۱۲۶٫

[۹] – تهذیب- جلد دوم ص ۵۴ و ج ۶، صفحه های ۱۶۵ و۱۶۶٫

[۱۰] – تهذیب- جلد دوم ص ۵۴ و ج ۶، صفحه های ۱۶۵ و۱۶۶٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *