سیره ی ائمه(ع)

قسمت پنجم

رئیس جمهوردانشمند و محبوب حجه الاسلام و المسلمین خامنه ای

پژوهشی در زندگی امام سجاد (ع)

برخورد شدید امام سجاد با علمای درباری

در ادامه ی بحث از مسائل مربوط به شرح حال امام سجاد (ع) و شیوه های آن حضرت- در اینجا زمینه مساعد برای یک حرکت عظیم اسلامی که می تواند منتهی به حکومت علوی و حکومت اسلامی بشود- هستیم و آن را بیان می کنیم.

به طور خلاصه، این شیوه ها در “تبیین و توضیح” برای عده ای و در “سازماندهی” برای جمعی دیگر و در “راهنمایی و راهگشایی” برای گروهی دیگر خلاصه میشد. یعنی امام سجاد را در تصویری که کردیم، به صورت انسان بردبار و صبوری می یابیم که در طول ۳۰ تا ۳۵ سال سعی می کند تا زمینه ی شدیداً نامناسب جهان اسلام را به سمتی سوق دهد که در آن میان، خود آن حضرت و یا جانشینانش بتوانند فعالیت ها و تلاشهای اصلی و نهایی را برای ایجاد جامعه ی اسلامی و حکومت اسلامی به وجود آورند.اگر۳۵ سال تلاش امام سجاد را از زندگی ائمه (ع) قطع کنیم، قطعاً به آن جایی نخواهیم رسید که امام صادق (ع) رفتاری آن چنان صریح و آشکار با حکومت اموی یا بعدها با حکومت عباسی داشت.

برای ایجاد یک جامعه ی اسلامی، زمینه ی فکری و ذهنی از همه چیز لازم تر و مهم تراست و این زمینه ی فکری و ذهنی در آن شرایطی که آن روز در عالم اسلام وجود داشت، کاری بود که بایستی در طول سالیان درازی انجام بگیرد، و این همان کاری بود که امام سجاد با همه ی زحمت و توان فرسائی به عهده گرفت.

در کنار این تلاشهای دیگری را در زندگی امام سجاد می یابیم که در حقیقت نشان دهنده ی پیشرفت آن حضرت در زمینه ی قبلی است. قسمت عمده ی این تلاش ها سیاسی و گاهی بسیار حاد است که یک نمونه ی آن را در برخورد امام سجاد- با علمای وابسته و محدثین بزرگی که برای دستگاه حکومت فعالیت می کردند- می توانیم بیابیم. این بحث در زمینه ی این برخورد است.

یکی از شور انگیز ترین مباحث زندگی ائمه (ع) بحث از برخورد این بزرگواران با سر رشته داران فکر و فرهنگ در جامعه ی اسلامی یعنی علما[۱] و شعرا است. اینها کسانی بودند که فکر و جهت ذهنی مردم را هدایت می کردند، و آنان را با وضعی که خلفای بنی امیه و بنی عباس می خواستند در جامعه حاکم باشد عادت می داند و نسبت به آن وضع مطیع و تسلیم می ساختند این طرز برخورد در زندگی امام سجاد -همانند دیگر امامان- یک بخش جالب و مهم بود.

نیاز ستمگران به جعل حدیث:

همان گونه که می دانیم، خلفای ستمگر و جائل برای این که بتوانند بر مردمی که معتقد به اسلام بودند، حکومت داشته باشند، چاره ای نداشتند جزاین که ایمان قلبی مردم را نسبت به آنچه که می خواستند انجام دهند، جلب کنند. زیرا آن روز هنوز زمان زیادی از صدر اسلام نگذشته بود و ایمان قلبی مردم به اسلام هنوز به قوت خود باقی بود و اگر مردم می فهمیدند بیعتی که با این ظالم کردند بیعت درستی نیست، و این ظالم شایسته ی خلافت رسول الله (ص)  نیست بدون شک تسلیم او نمی شدند. اگر این مطلب را نسبت به همه ی مردم نپذیریم، مطمئناً در جامعه ی اسلامی افراد زیادی بودند که از روی ایمان قلبی، وضع غیر اسلام دستگاه خلفا را تحمل می کردند یعنی تصور می کردند که این وضع اسلامی است. به همین جهت بود که خلفای جور، حداکثر استفاده را از محدثین و علمای دینی آن زمان می کردند، و آنها را به آنچه که خود مایل بودند وادار می ساختند، و از آنها می خواستند، که احادیثی را از زبان پیامبر و صحابه ی بزرگ آن حضرت طبق میل و خواسته ی آنها – جعل کنند.

 

نمونه هایی از جعل حدیث:

در این زمینه مواردی داریم که خیلی تکان دهنده است. به عنوان نمونه این حدیث را نقل می کنیم:

در زمان معاویه، یک نفر با کعب الاحبار[۲]برخورد کرد. کعب الاحبار برای این که با معاویه و زمامداران شام رابطه ای صمیمانه داشت، از این شخص پرسید اهل کجا هستی؟

-اهل شام هستم.

-شاید تو از آن لشکریانی هستی که هفتاد هزار نفر آنها بدون حساب وارد بهشت می شوند.(!!)

– آنها چه کسانی هستند؟

– آنها اهل دمشق اند.

– نه من اهل دمشق نیستم.

– پس شاید تواز آن لشکریانی هستی که خدا هرروز دو بار به آنها نگاه می کند.(!!)

– آنها چه کسانی می باشند؟

– اهل فلسطین.

– شاید اگر آن مرد، می گفت : اهل فلسطین نیستم، کعب الاحبار برای هر یک از اهالی بعلبک، طرابس و بقیه ی شهر های شام احادیثی نقل می کرد که حاکی از این بود که اینها مردم برجسته و شایسته ای هستند! و اینها اهل بهشتند.! کعب الاحبار این احادیث را یا برای تملق به امرای شام جعل می کرد که از این طریق کمک بیشتری از آنها دریافت کرده و محبت آنها را جلب کند، یا اینکه باید ریشه ی این عمل را در دشمنی و عناد او نسبت به اسلام بدانیم که می خواست احادیث اسلامی را تخلیط کند یا اینکه اقوال پیامبر به آسانی شناخته نشود.

در کتب تذکره و رجال و حدیث از این قبیل داستآنها زیاد است. از آن جمله است داستان آن امیری که پسرش به مکتب خانه رفته بود و مکتب دار، پسر او را زده بود. وقتی پسر گریان به خانه برگشت و به پدرش گفت که امروز مکتب دار مرا زده است پدر عصبانی شده گفت:الان می روم می گویم یک حدیثی علیه این مکتب دار بسازند که دیگر این مکتب دار از این غلط ها نکند.از این داستان معلوم می شود که آنقدر جعل احادیث برای آنها آسان بود که حتی به خاطر ترحم به اشک چشم کودکشان، یک حدیث درباره ی مکتب دار یا شهری که مکتب دار از آنجا است، درست می کردند. در هر صورت، این وضعیت موجب شده بود که یک ذهنیت و فرهنگی بسیار مخلوط، مجعول و نادرست از اسلام، در جهان اسلام وجود داشته باشد و منشأ این ذهنیت غلط، همان محدثین و علمائی بودند که در خدمت قدرتمندان و صاحب منصبان آن زمان بودند. بنابراین، در چنین وضعیتی، برخورد با این دسته، یک عمل بسیار مهم و تعیین کننده است.

چند حدیث جعلی از محمد زهری:

اینک نمونه ای از این برخورد، در زندگی امام سجاد ذکر می کنیم: این برخورد مربوط است به برخورد امام با محمد بن- شهاب زهری.[۳]

محمد بن شهاب زهری نخست یکی از نزدیکان و شاگردان امام سجاد (ع) بوده است، یعنی از کسانی است که علومی را از امام فرا گرفته و احادیثی را از امام سجاد نقل کرده است ولی تدریجا – به خاطر جراتی که داشته- به دستگاه خلافت نزدیک می شود و در خدمت این دستگاه قرار می گیرد، و از زمره ی علما و محدثینی در می آید که ائمه (ع) در مقابل آنها قرار می گرفتند. برای اینکه بیشتر به وضع محمد بن شهاب زهری آشنا شویم، چند حدیث درباره ی او نقل می کنیم.

یکی از احادیث، این است که وی می گوید: “کنا نکره کتاب العلم حتی اکرهنا علیه هولا الامرا فراینا ان لا یمنعه احد من المسلمین”[۴]در آغاز ما از نگارش دانش خشنود نبودیم تا این که امیران و حکمرانان ما را وادار به نوشتن آنچه از دانش می دانستیم نمودند تا به صورت کتاب درآید. سپس ما چنین اندیشیدیم که هیچ مسلمانی را از این کار منع نکنند و همواره علم و دانش نوشته شود. از این سخن چنین بر می آید که تا آن وقت، بین این دسته از محدثین معمول نبوده که آنچه را از احادیث می دانند بنویسند، و هم چنین به روشنی مشخص می شود که محمد بن شهاب زهری در خدمت امرا بوده و آنها او را وادار به نگارش احادیث به میل خودشان می کردند. یک نفر به نام “معمر” می گوید: ما خیال می کردیم که از زهری حدیث بسیار نقل کردیم تا اینکه ولید [۵] کشته شد. پس از کشته شدن ولید، دفتر های زیادی را می دیدیم که بر چهار پایان حمل واز خزائن ولید خارج می شد، و می گفتند که : اینها دانش زهری است! [۶]یعنی زهری آنقدر کتاب و دفتر – برای ولید و به خواسته ی او- از حدیث پر کرده بود که وقتی می خواستند آنها را از خزائن ولید خارج کنند، ناچار بر چهارپایان حمل می شد. این دفاتر و کتاب هایی که به امر ولید پر از حدیث شده و متعلق به او است چگونه احادیثی خواهند بود؟ بدون شک یک حدیث هم در محکومیت ولید ندارد بلکه آنها عبارت از احادیثی است که بر اعمال ولید و امثال او صحه گذاشته شده است.

حدیث دیگری درباره ی زهری است که بدون شک مربوط می شود به دوره ی وابستگی زهری به دستگاه خلافت : یعقوبی در تاریخش چنین می گوید:”ان الزهری نسب الی رسول الله (ص) انه قال: لا تشد الرحال الا الی ثلاثه مساجد: المسجد الحرام و مسجد المدینه و المسجد الاقصی، و ان الصخره التی وضع رسول الله قدمه علیها تقوم مقام الکعبه.”[۷]

یعنی زهری به پیامبر خدا نسبت داده که پیامبر فرموده است: با ایمان و قداست نباید کوچ و عزیمت کرد مگر به سوی سه مسجد :مسجد الحرام، مسجد مدینه مسجدالاقصی و آن سنگی که – در مسجد الاقصی- رسول خدا پای خود را بر روی آن سنگ گذاشته، جای کعبه قرار می گیرد.!! همین قسمت آخر حدیث مورد توجه من است که این سنگ را به جای کعبه حساب می کنند و برای آن، همان شرف و ارزش کعبه را قرار داده است.!

این حدیث مال آن زمانی است که عبدالله بن زبیر بر مکه مسلط بود، و هر وقت مردم می خواستند به حج بروند، مجبور بودند در مکه – منطقه ای که زیر نفوذ عبدالله بن زبیر است- چند روزی بمانند واین فرصت بسیار خوبی به عبدالله بن زبیر می داد که علیه دشمنان خودش – از همه مهم تر عبدالملک مروان- تبلیغات کند. و چون عبدالملک مایل بود که مردم تحت تاثیر این تبلیغات قرار نگیرند و به مکه نروند، لذا بهترین و آسانترین راه  را در این دید که حدیثی جعل کند  که آن حدیث شرف و منزلت مسجد الاقصی را به اندازه ی مکه و مدینه بداند، و حتی آن سنگی که در مسجدالاقصی است به قدر کعبه شرف داشته باشد.! در حالی که میدانیم – درعرف و فرهنگ اسلامی- هیچ نقطه ای از دنیا به اندازه ی کعبه شرافت ندارد و هیچ سنگی در دنیا جایگزین سنگ خانه ی کعبه و حجرالاسود نمی شود. از این رو، انگیزه ی جعل این حدیث، همین است که مردم را از رخت بستن و کمر همت بستن به سوی خانه ی خدا و مدینه – که آنجا هم احتمالاً مرکز تبلیغات علیه دستگاه عبدالملک بوده- منصرف کرده و رهسپار فلسطین سازند، زیرا فلسطین جزئی ازشام و تحت نفوذ عبدالملک بوده است، حال چقدر مردم به این حدیث مجعول ترتیب اثر دادند، باید در لا به لای تاریخ جست وجو کرد که آیا اتفاق افتاده که در برهه ای از زمان مردم به جای رفتن به مکه، به بیت المقدس برای زیارت صخره می رفتند یا چنین چیزی اتفاق نیفتاده است؟! اگر چنین چیزی اتفاق افتاده باشد، باید مجرم اصلی یا یکی از مجرمان را محمد بن شهاب زهری دانست که با جعل این چنین احادیثی، مردم را این طور دچار اشتباه می کرد و این فقط به خاطر مقاصد سیاسی عبدالملک مروان بوده است.

پس از اینکه محمد بن شهاب وابسته به دستگاه خلافت می شود، هیچ مانعی نداشته است که علیه امام سجاد (ع) و تشکیلات خاندان علوی هم احادیثی جعل کند، که در این مورد دو حدیث را در کتاب – “اجوبه مسائل جارالله “- تألیف مرحوم سید شرف عبدالحسین شرف الدین – یافتم که در یکی از این دو روایت، محمد بن شهاب ادعا میکند که امیرالمؤمنین جبری بوده! و به پیغمبر استناد می دهد که مراد از انسان در آیه ی “و کان الانسان اکثر شی جدلا ” امیرالمؤمنین است!. العیاذ بالله.

در روایت دیگری نقل می کند که حمزه سید الشهدا، شراب خورده بود جعل این دو روایت فقط برای این است که از جبهه ی قدرتمندان سیاسی – که همان عبدالملک و خاندان بنی امیه می باشند – حمایت شود، و خاندان پیامبر و سلسله ی اولاد آن بزرگوار را – که در مقابل امیون قرار داشتند – از صورت مسلمانان طراز اول خارج کند و آنان را این چنین معرفی کنند که از جهت دل بستگی و عمل به احکام دین یا در حد متوسط اند و یا قاصر و در سطح مردم معمولی و یا پایین تر از آنان اند.!

این روایت هم نشان دهنده ی وضعیت محمد بن شهاب زهری در دوران وابستگی او به دربار حکومت است که البته اگر در زندگی زهری مطالعه شود، وضعیت اجتماعی و فکری او کاملاً مشخص می شود و من این را موکول می کنم به کتابهای رجال که شرح حال او را به تفصیل نقل کرده اند.

خوب، چنین شخصیتی که در دستگاه حکومت قرب و منزلت زیادی دارد از جاه و جلال و نفوذ فکری در میان مردم برخوردار است [۸] به طور حتم برای جمهوری اسلامی، موجود خطرناکی است و بایستی در برابر او موضع گیری کرد.

موضعگیری کوبنده امام سجاد (ع):

امام سجاد موضع گیری بسیار سخت و تندی در برابر این شخص کرده که این موضع گیری در یک نامه منعکس شده است. البته ممکن است که کسی فکر کند که یک نامه مگر تا چه حد می تواند نشان دهنده ی این موضع گیری تند باشد، اما با توجه به این که مضمون این نامه نسبت به خود زهری و همچنین نسبت به دستگاه حاکم بسیار شدید است، و این نامه منحصر به محمد بن شهاب نمی شود بلکه به دست دیگران می افتد و به تدریج از زبان به زبان و از دهان به دهان می گردد و در تاریخ برای همیشه می ماند – هم چنان که در تاریخ مانده است و امروز پس از گذشت بیش از هزار و سیصد سال، ما درباره ی این نامه بحث می کنیم – با توجه به این امور، می توان فهمید که این نامه چه ضربه ی کاری می تواند بر قداست شیطانی و مصنوعی این علما وارد  آورد. البته این نامه خطاب به محمد بن شهاب است ولی افراد دیگری همانند او را نیز در بر می گیرد. البته معلوم است که وقتی این نامه به دست مسلمانان به خصوص شیعیان آن زمان برسد، و دست به دست بگردد، چه بی اعتباری شدیدی برای این گونه افراد درباری به وجود می آورد.اینک بخشهایی از این نامه را نقل می کنیم :

در اول نامه آمده است :” کفانا الله و ایاک من الفتن و رحمک من النار “- خدا ما و تو را از فتنه ها نگاه دارد و “تو را از آتش رحم کند “. در بخش دوم این جمله تنها او را مورد خطاب قرار می دهد، زیرا دچار فتنه شدن برای همه است و امام سجاد هم ممکن است به نوعی دچار مشکل شود ولی در فتنه غرق نمی شود، و محمد بن شهاب دچار فتنه می شود و در فتنه غرق می شود اما آتش جهنم به امام سجاد نزدیک نمی شود، لذا این نسبت را به محمد بن شهاب می دهند. شروع نامه با چنین لحنی دلیل نوع برخورد امام با اوست که هم تحقیر آمیز و هم خصمانه است. سپس می فرماید :”فقد اصحبت بحال ینبغی لمن عرفک بها ان یرحمک”- تو در حالتی قرار گرفته ای که هر کس این حالت تو را بشناسد، شایسته است که به حال تو رحم کند. دقت کنید که این خطاب به چه کسی است ؟ این خطاب به کسی است که همه به حال او غبطه می خورند، او یکی از علمای بزرگ محبوب دستگاه حکومت است ولی امام آنقدر او را خوار و ضعیف می کند که می فرماید: هرکس تو را به این حال بشناسد باید به حال تو رحم کند.

پس از ان، امام به نعمتهایی که خدا به او داده و حجت هایی که برای او اقامه شده اشاره می کند و بعد می فرماید : با وجود این همه نعمت هایی که خدا به تو داده، آیا در مقابل پروردگار می توانی بگویی چگونه از این نعمت ها شکر گزاری کردی یا نه؟ بعد از آن آیاتی از قرآن ذکر می کند و می گوید : خدا هرگز از تو راضی به قصور و تقصیر نخواهد شد زیرا خداوند از علما خواسته است که حقایق را برای مردم بیان کنند :”لتبیننه للناس و با تکتمونه”.پس از این مقدمه، به ادعانامه ی بسیار سخت و گزنده ای نسبت به محمد بن شهاب می پردازد:

“و اعلم ان ادنی ما کتمت و اخف ما احتملت ان انست وحشه الظالم و سهلت له طریق الغی بد نوک منه حین دنوت و اجابتک له حین دعیت “.

– بدان! کمترین چیزی که کتمان کردی و سبک ترین چیزی که تحمل کردی، این است که وحشت ستمگران را تبدیل به راحتی و انس کردی و راه گمراهی را برای آنان هموار ساختی و  این را بدین گونه انجام دادی که به او نزدیک شدی و هربار تورا دعوت کرد، او را اجابت نمودی “. در این جا نزدیکی او به دستگاه خلافت و سلطنت را اینطور به رخ او می کشد و هم چون تازیانه ای بر سر او فرود می آورد.

“…انک اخذت ما لیس لک ممن عطاک “-چیزهایی را که به تو دادند و متعلق به تو نبود، از آنها گرفتی.

“و دنوت ممن لم یرد اعلی احد حقا و لم ترد باطلا حین ادناک ” – و نزدیک شدی به کسی که هیچ حقی را به کسی باز نگردانده (یعنی خلیفه ی ستمگر) و هنگامی که تو را به خودش نزدیک کرد، هیچ باطلی را برطرف نکردی یعنی این بهانه را نمی توانی بیاوری که من به او نزدیک شدم برای اینکه احقاق حق و ابطال باطل کنم.! تو درمدتی که با او بودی، هیچ باطلی را از بین نبردی در حالیکه دستگاه او پر از باطل بود. ” و احببت من حاد الله “- یعنی کسی که دشمن خدا است، تو او را به دوستی خود برگزیدی.

جمله ی بسیار تکان دهنده ی حضرت، در این ادعانامه، این است که می فرماید:

“او لیس بدعائه ایاک – حین دعاک – جعلوک قطبا اداروا بک رحی مظالمهم و جسر یعبرون علیه ایا بلایا هم و سلما الی ضلالتهم داعیا الی غیهم سالکا سبیلهم یدخلون بک الشک الی علما و یقتادون بک قلوب الجهال الیهم ”

-آیا چنین نبود و تو ندانستی که وقتی آنها تو را به خودشان نزدیک کردند، از تو محوری و قطبی به وجود اوردند که آسیای مظلمه های آنها برآن قطب می گردد و پلی را ایجاد کردند که از روی آن به سوی کارهای خلافشان عبور می کنند و نردبانی ساختند که به سوی ضلالت خودشان از آن بالا می روند. تو دعوت کننده ای بودی به سوی گمراهی آنان و رونده ای بودی در راه آنان. آنان به وسیله ی تو در علما ایجاد شک کردند و به وسیله ی تو دل های جاهلان را به سوی خودشان جذب نمودند. یعنی تو موجب شدی که هم علما دچار تردید شدند که آیا اشکالی ندارد ما به دستگاه دولت نزدیک شویم ؟ و احیاناً برخی در این دام افتادند، و تو نیز موجب شدی که جاهلان خیلی راحت به سوی خلفا میل کرده و مجذوب آنها شدند. بعد می فرماید: “فلم یبلغ اخص وزرائهم و لا اقوی اعوانهم الا دون ما بلغت من اصلاح فسادهم…”- نزدیکترین وزرای آنها و نیرومندترین یارانشان به قدری که تو فساد آنها را در چشم مردم صلاح جلوه دادی نتوانسته اند به آنها کمک کنند…

در این نامه که بسیار تند و پر مضمون و پر محتوا است، امام سجاد این جریان اقتدار فکری و زمامداری علمی را که به کمک اقتدار سیاسی و زمامداری اجتماعی رفته بود رسوا کرد، و کسانی را که حاضر به سازش با این دستگاه بودند، دچار سؤال کرد و این سؤال همواره در جامعه ی اسلامی آن زمان مطرح بوده و در طول تاریخ هم مطرح خواهد بود. من این را یکی از بخشهای مهم زندگی امام سجاد(ع)  می دانم و احساس می کنم که آن حضرت، به یک حرکت علمی و تربیتی در میان جمع محدودی اکتفا نکرده بلکه حتی به یک حرکت سیاسی هم در این مورد دست زدند. البته بخش دیگری هم در این زمینه وجود دارد که مربوط به شعر و شاعری است که در آینده مورد بحث قرار خواهیم داد.

ادامه دارد

 

[۱] – وقتی می گوییم علما منظورمان علمای دین در آن زمان است که عبارت بودند از : محدثین مفسرین قرا قضات و زهاد

 

[۲]-کعب الاحبار یک نفر یهودی بود که در زمان خلیفه ی دوم مسلمان شد و شدیدا نسبت به احادیث او سو ظن وجود دارد نه فقط در بین شیعیان بلکه بسیاری از اهل سنت نسبت به احادیث او همین گمان را دارند که او از روی دشمنی و عناد با اسلام احدیثی را جعل کرده است. البته برخی از اهل سنت او را قبول دارند.

 

[۳] -گاهی محمد بن مسلم زهری نیز به او می گویند یعنی اسم پدر او گاهی شهاب و گاهی مسلم ذکر می شود و احتمالا یکی اسم پدرش و دیگری لقب او می باشد

 

[۴] طبقات. ابن سعد، ج ۲،‌ صفحه ۱۳۵ و ۱۳۶٫

[۵] -ولید پسر بزرگ عبدالملک مروان است که پس از او به خلافت رسید.

[۶] -…”فاذا الدفاتر قد حملت علی الدواب من خزائنه و یقال هذا من علم الزهری ”

[۷]– تاریخ یعقوبی ج۲ ص۸ به نقل از کتاب “درسات من الصحیح و الکافی.

 

[۸] -در جائی دیدم که یکی با محمد بن شهاب وارد مسجد الحرام شد و هیئت حاکمه آنقدر برای او تشریفات چیده بود که وقتی آن عده از علما و محدثیثن دیگری که آنجا بودند این دستگاه را دیدند همه دچار شگفتی شدند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *