آداب تلاوت قرآن

هدایت در قرآن

آيت الله جوادی آملی

بحث پيرامون تلاوت و
كيفيت آن و فضيلت قرائت قرآن بود. در بحث گذشته روايت هائی در اين باره نقل شد.
اكنون به ادامه بحث می پردازيم :

در كتاب كافی و ديگر
كتب اربعه، از امام ششم (ع)روايتی نقل شده است كه فرمود : « قال رسول الله صلی
الله عليه و آله : حَمَلَةُ القرآن عُرَفاءُ اهْلِ الجَنّة وَ الْمُجْتَهِدُونَ
قُوّادُ اَهْلِ الجَنّةِ و الرُّسُلُ سادَةُ اَهْلِ الْجَنّةِ ».

امام ششم (( ع))، از
جد بزرگوارش رسول اكرم ((ص)) نقل می كند كه فرمود : حاملان قرآن ( يعنی آنها كه
قرآن را خواندند و فهميدند و به آن عمل كردند ) شناخته شدگان اهل بهشت اند و
مجتهدان ( آنان كه تلاش و كوشش می‌كنند كه خود را بيابند و به احكام الهی عمل كنند
) راهبران اهل بهشت اند و امّا انبياء و مرسلين، سروران و سادات اهل بهشت اند.

لقب سيد، شامخ ترين و
بهترين القاب است كه ما با اين لقب، خطاب به اهل بيت می كنيم مانند : سيد
الانبياء، سيد الاولياء، سيدة النساء العالمين، سيدالشهداء وو…

آموختن قرآن

پس از اين، كافی شريف
بابی دارد تحت نام : باب تعلّم القرآن. در اين باب از امام ششم صلوات الله عليه
نقل كرده است كه فرمود : يَنْبَغي لِلْمُؤْمِنِ اَنْ لا يَمُوْتَ حَتّی
يَتَعَلَّمَ الْقُرآنَ اَوْ اَنْ يَكُوْنَ في تَعَلُّمِهِ » : شايسته نيست كه مؤمن
بميرد و قرآن را ياد نگرفته باشد يا در راه يادگيری قرآن نباشد.

حديث ديگری را حفص بن
غياث از امام موسی بن جعفر (ع)نقل می كند كه فرمود : « سَمِعْتُ مُوْسَی بْنِ
جَعْفَر (ع)يَقُولُ لِرَجُلٍ : اَتُحِبُّ الْبَقاءَ في الدُّنْيا؟ فَقال: نَعَم.
فقال : وَ لَم ؟ قالَ : لِقَرائَةِ قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ »

حفص می گويد :شنيدم
امام هفتم به شخصی می فرمود : آيا می خواهی بر دنيا بمانی؟ عرض كرد : آری. فرمود :
چرا ؟ عرض كرد : برای‌ خواندن قل هو الله احد.

مرحوم صدوق ((ره ))
در توحيد نقل كرده كه امام سجاد (((ع))) فرمود: چون خدا می دانسته در آخر الزمان
گروه های پژوهش گر و متعمقی می آيند، سوره مباركه قل هو الله احد ( توحيد ) با
آيات اوايل سوره حديد را تا « و الله عليم بذات 
الصدور » نازل كرد.

آری ! آن كس كه می
گويد می خواهم زنده بمانم تا سوره مباركه قل هو الله احد را قرائت كنم، او در قلّه
ای  بلند از عرفان و پرورش انديشه قرار
دارد.

در ادامه همان حديث،
حفص می گويد : امام هفتم (ع)لحظه ای سكوت فرمود، آنگاه به من گفت : « يا حفص! مَنْ
ماتَ مِنْ اَوْلِيائِنا وَ شيعَتِنا وَ لَم يُحْسِنِ الْقُرآنَ، عُلِّمَ في
قَبْرِهِ لِيَرْفَعَ اللهُ بِهِ مِنْ دَرَجَتِهِ، فَاِنّ دَرَجاتِ الْجَنّةِ عَلَی
قَدْرِ ( اَوْعدَدِ ) آياتِ الْقُرْآن ».

ای حفص ! هر يك از
شيعيان و پيروان ما بميرد و قرآن را ياد نگرفته باشد، اين تشيع و ولايت، بركتی
خواهد شد كه در قبرش ( در عالم برزخ ) قرآن به او آموزش داده می شود تا اينكه
بردرجاتش ( دربهشت ) افزوده شود. زيرا درجات بهشت به مقدار آيه های قرآن ( 6600
تقريبا ) می باشد.

« يُقالُ لَهُ اِقْرأ
وَ ارْقأْ فَيَقْرَأَ ثُمَّ يَرْقی ».

به او گفته می شود :
هر اندازه كه می توانی بخوان و بالا رو.

پس او می خواند و
بالا می رود در بحث های گذشته گفته شد : برخی فقط جنات تجری من تحتها الانهار را
قرائت می كنند و به دنبال دستيابی به اين بهشت ها هستند، ولی برخی از آنها
بالاترند و می گويند : « وَ ما عِنْدَاللهِ خَيْرٌ وَ اَبْقی » آنچه نزد خدا است
بهتر و پاينده تر است و برخی از اولياء هستند كه می‌گويند : « و الله خير و ابقی »
خداوند بهتر و پاينده تر است، اينجا است كه واژه ها و الفاظ قاصر آيند.

در هرصورت، ازاين
حديث چنين برمی آيد كه تلاوت مورد نظر امامان معصوم ما، تلاوتی است كه طليعه ترقی
و تعالی باشد، نه تلاوت عادی و ظاهری‌.

در باب « ثواب
الموحدين » كه نخستين باب از ابواب كتاب شريف « توحيد مرحوم صدوق » است، می‌فرمايد
: در قيامت از سوی خداوند متعال، منادی غيب اين ندا را بلند می‌كند : هر كس گفت «
لا اله الا الله »

وارد بهشت می شود.

راوی به حضرت عرض می كند : پس شما چه جواب
آنهائی‌ را می دهيد كه لا اله الا الله می‌گويند و به احكام  عمل نمی كنند، هر عادل و ظالم و هر مؤمن وفاسقی
ممكن است لا اله الا الله بگويد، پس كار خيلی آسان است ؟!

حضرت می فرمايد : در آن روز، جز مؤمنين كسی
توحيد به يادش نيست.

آری ! تمام اعمال برای آن است كه ملكه ای برای
مؤمن بشود تا اينكه هيچ گاه آنرا فراموش نكند وگرنه چرا درقبر سؤال از خدا و
پيامبر و كتاب انسان می كنند ؟ اگر بنا باشد با لفظ جواب گفته شود، پس  هر كس می داند كه خدا و كتاب و پيامبر و قبله
اش چيست؟ ولی مسلمانی‌كه به احكام عمل نكرده، در قبر يادش نمی آيد چون آنجا زبان
در اختيار انسان نيست، آنجا عمل است كه شكوفا می شود و پاسخ می‌دهد.

قيامت و فراموشی

مگر فشار و طامّه مرگ می گذارد كه انسان در
عالم برزخ يادش بيايد كه چه دينی و چه آئينی دارد ؟ لذا حضرت می فرمايد : در آن
روز ـ غير از مؤمنين ـ ديگران توحيد را به ياد نمی آورند.

در صورتی كه انسان ـ در اين جهان ـ در اثر
برخی بيماری های صوری و ظاهری از قبيل : حصبه، برخی‌ از دستاوردهای‌ علمی از يادش
می رود، پس به طريق اولی در عالم برزخ يادش نمی‌ماند  كه ساده ترين پرسشهای مذهبی را پاسخ بگويد ؛ با
اينكه در آنجا هيچ گاه سؤال از احكام مشكل و دشوار نيست، بلكه همين بديهيّات دين
را می پرسند. مگر اينكه انسان خود را در اين جهان آراسته به ايمان و عمل صالح كند
تا اينكه در آنجا جوابگو باشد.

يك وقت سيدنا الاستاد امام خمينی دام ظلّه
العالی، در پايان درس فرمودند :

روايتی هست كه می فرمايند : عده ای ـ در قيامت
ـ بعد از گذشت احقابی از عذاب ( حال اين احقاب، هفتاد يا هشتاد سال و يا بيشتر و
كمتر باشد، ما نمی دانيم ) تازه از آنها می پرسند: پيامبرتان كيست ؟ پاسخ می دهند
: پيامبر ما كسی است كه قرآن بر او نازل شده است ! يعنی تا آن وقت نام مبارك حضرت
را به ياد نمی آورند.

آری! اينچنين نيست كه جريان پس از مرگ، مانند
پيش از مرگ باشد. آنجا زبان و جوارح و اعضا در اختيار انسان نيست. يعنی آن علل و
اسباب ظاهری كه در دنيا در اختيار انسان بود در آنجا از هم گسسته می شود « تقطّعت
بهم الأسباب ». البته در عالم برزخ در حدّ برزخیش ظهور می كند و در عالم قيامت به
طور كلی ظهور می نمايد.

لازم به تذكر است كه همان فشار و عذاب و رنجی
كه انسان تا مدتی به آن مبتلا می شود، و به تدريج شستشو می گردد، كم كم برخی از
مسائل يادش می آيد، همانگونه كه در روايت نقل شد كه پس از گذشت احقابی از عذاب
تازه به آن مرحله ای می رسد كه می داند پيامبر همان كسی‌ هست كه قرآن بر او نازل
شده است.

در هر حال، اين مسائل برای گنه كاران امّت است
و گرنه مؤمن خالص لحظه ای در جواب نمی ماند و هيچ فشاری بر او نيست، نه در حال مرگ
و نه در عالم برزخ بلكه هيچ لذتی گوارا تر از مرگ برای انسان مؤمن نمی باشد ؛ زيرا
از يك زندانی به عالم ابد پر می كشد و از يك دنيای پر از آشوب و رنج به جهان پر از
آسايش  و لذّت می رسد.

« قال حفص : مارَأيْتُ أحَداً أشَدّ خَوْفاً
عَلی نَفْسِه مِنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَر (ع)وَ لا أرْجی النّاسَ مِنْه » :

حفص گويد : من نيافتم كسی را كه خوفش از خوف
ديگران بر نفس خويش بيشتر و اميدش از اميد ديگران بيشتر باشد، مانند موسی بن جعفر
(ع). زيرا او می داند كه در آينده چه خواهد شد.

« وَ كانَتْ قِراءَتُهُ حزْناً فَاِذا قَرأ فَكَأنّهُ
يُخاطِبُ اِنْساناً »

اينجا آداب تلاوت روشن می شود : حفص می گويد :
هر گاه امام قرآن می‌خواند، نوايش حزين و اندوهگين بود، و گويا با كسی سخن می
گويد.

اين كه در روايت آمده است كه هر گاه شنيدی «
يا ايها الذين آمنو ا » خوانده می شود، در پاسخ بگو : « لبّيك »، معلوم می شود اين
خطاب هم اكنون هست و قرآن همواره با انسان سخن می گويد و گرنه « لبّيك » چه معنی
دارد ؟ بنابراين، قرآن خواندن يعنی سخن خدا را شنيده است، لذا جا دارد، انسان در
جائی كه قرآن خطاب به مؤمنان می‌كند پاسخ « لبّيك » بگويد، و البته نه تنها در
زبان كه در عمل به سخنان الهی، لبيك گويد.

حلول و ارتحال

در باب آداب تلاوت، روايتی را مرحوم كلينی از
امام سجاد (ع)نقل می كند كه از آن حضرت پرسيدند : « أيّ الأعمال أفضل » ؟ كدام يك
از اعمال بهتر است ؟ « قال : الحالّ المرتحل » يعنی كسی‌ كه وقتی‌وارد قرآن شد، از
مرحله ای‌به مرحله ديگری منتقل شود تا اينكه به پايان قرآن برسد. راوی می گويد: از
امام پرسيدم : « و ما الحالّ المرتحل » ؟ حال مرتحل كيست ؟ قال : « فتح القرآن و
ختمه ».فرمود : شروع به قرآن و فراغت از آن. « كلما جاء بأوله ارتحل في آخره » هر
وقت به اولش رسيد می كوشد كه از آن مرحله رحلت كند و آن را بپيمايد تا به آخرش
برسد.

آنگاه امام سجاد (ع)از رسول خدا((ص)) نقل كرد
كه فرمود : « من أعطاه الله القرآن فرأی أن رجلاً اعطی أفضل ممّا اعطي فقد صغر
عظيما و عظم صغيرا » كسی كه خداوند قرآن را به او عطا كرد ( يعنی علم قرآن و
آشنائی با قرآن را روزی او قرار داد ) و باز هم پنداشت نعمتی را كه خدا به ديگران
داده بالاتر از نعمتی است كه خداوند به او داده است، اين شخص بزرگی را كوچك شمرده
و كوچكی‌ را بزرگ حساب كرده است.

و از اين روايت معلوم می شود كه هيچ نعمتی
بالاتر و با فضيلت تر و ارزشمند تر از علوم قرآن نيست و اگر كسی كه قرآن را آموخته
بازهم اين نعمت بزرگ را كوچك بشمارد و يا نعمتی را از آن ارزشمند تر حساب كند، او
در حقيقت قرآن را كه عظيم است كوچك شمرده، و آن نعمت را كه صغير و حقير است، بزرگ
و همه شمرده است.

قرائت قرآن

در كتاب وافی، بابی هست به نام « باب قرائة
القرآن و ثواب القرائة ».

در اين باب روايتی‌از امام ششم (ع)نقل می كند
كه فرمود: القرآن عهد الله الی خلقه » قرآن ميثاق و پيمانی است بين خدا و بندگانش.
وچون عهد خدا است شايسته است كه شخص مسلمان در اين عهد خدا نگاه كند و هر روز حد
اقل 50 آيه از اين عهدنامه الهی را تلاوت نمايد.

از همين باب، حديث ديگر ی از تهذيب مرحوم شيخ
نقل كرده است كه امام رضا صلوات الله عليه فرمود : « ينبغي للرجل اذا اصبح ان يقرأ
بعد التعقيب خمسين آية » شايسته است كه انسان بعد از تعقيب نماز صبح، پنجاه آيه از
قرآن را تلاوت كند.

حديث سوم را از مرحوم كلينی نقل كرده است كه
امام سجاد (ع)فرمود:« آيات القرآن خزائن فكلّ ما فتحت خزانة‌ ينبغي لك أن تنظر
فيها ».

گرچه مرحوم فيض «ره » اين حديث شريف را در باب
قرائت قرآن نقل كرده، ولی اين به باب تفكر در قرآن مناسب تر است. حضرت می فرمايد :
آيات قرآن خزائن الهی است، هر وقت خزينه ای‌ باز شد شايسته است كه در آن نگاه كنی.

گر چه در هر عصر و زمانی درباره̾ قرآن كتاب
های فراوانی نوشته شده و می شود، ولی قرآن دريائی است تمام نشدنی كه هرچه بگويند و
بنويسند نمی توانند تمام مطالب قرآن را دريابند. پس هر وقت خزينه ای از اين خزائن
ارزشمند باز شد، شايسته است كه انسان در آن با دقت بنگرد و تدبر نمايد.

حديث چهارم اين باب را از ابن قدّاح نقل می
كند كه گفت : امام پنجم به من فرمود : بخوان! گفتم : چه بخوانم ؟ فرمود: از سوره
نهم قرآن بخوان. من داشتم می گشتم كه سوره نهم را پيداكنم، فرمود : از سوره يونس
بخوان برای اينكه سوره يونس نهمين سوره قرآن است. [1]

ابن قدّاح می گويد : سوره يونس باز كردم و اين
آيات را تلاوت نمودم : «* tûïÏ%©#Ïj9 (#qãZ|¡ômr& 4Óo_ó¡çtø:$# ×oyŠ$tƒÎ—ur ( Ÿwur ß,ydötƒ öNßgydqã_ãr ׎tIs% Ÿwur î’©!ό »

در صدر اين آيه آمده است : «ª!$#ur (#þqããô‰tƒ 4’n<Î) ͑#yŠ ÉO»n=¡¡9$# “ωöku‰ur `tB âä!$t±o„ 4’n<Î) :ÞºuŽÅÀ 8LìÉ)tFó¡•B »

مردم در برابر دعوت خداوند دو گروه اند، يك
گروه اجابت می‌كنند و گروهی‌ديگر استنكار می نمايند. عاقبت حُسنی و خوب از آنِ
مؤمنينی است كه دعوت الهی‌ را اجابت كرده و لبيك گفته اند هيچ سياهی عارض صورتشان
نمی‌شود و آنان را هيچ گاه ذلتی نيست.

اين كه در آيه می فرمايد هيچ سياهی عارض
صورتشان نمی شود و در جائی ديگر می فرمايد : « يوم تبيض وجوه و تنسود وجوه » روزی
كه بعضی از صورتها سفيد و بعضی ديگر ( در اثر گناه ) سياه می شوند، اين سياهی صورت
كه در اثر گناه بر صورت انسان عارض می شود، امری غير طبيعی نمی باشد زيرا بين
اعمال انسان و رنگ صورت او رابطه ای است كه هر گاه ـ مثلاً ـ از چيزی خجالت كشيد،
رنگ صورتش سرخ می شود و هر گاه ترسيد زرد می شود، و هر گاه گناه كرد بايد از نظر
طبيعی سياه شود ولی خدا‌ی متعال برای‌ حفظ آبروی او اين رنگ را در دنيا بر صورت او
پديد نمی آورد تا اينكه روز قيامت كه روز ظهور اسرار است فرا رسد و آنگاه چهره
انسان گنه كار همچون شب تار،‌سياه شود و انسان با ايمان و باتقوا با چهره ای روشن
و سفيد در برابر خلايق ظاهر گردد.

« اولئك اصحاب الجنة‌ هم فيها خالدون » همانا
آنان اهل بهشت اند كه در آن پايدار و جاويد می مانند.

ابن قدّاح گويد : من آياتی را از سوره مباركه
يونس ( للذين احسنوا الحسنی ـ قترٌ و لاذلة) برای‌ امام ابوجعفر (ع)خواندم، حضرت
فرمود : « حسبك » همين قدر كافی است. آنگاه فرمود :« قال رسول الله : انی لا عجب
كيف لا أشيب اذا قرأت القرآن » من در شگفتم چگونه قرآن را می خوانم و پير نمی شوم
!

اين ادب تلاوت است كه قرآن خواندن همراه با
تأثر باشد. و اين چنين هست كه هر گاه انسان قرآن می خواند در همان حال كه زبانش به
عبادت مشغول است، بايد تمام اعضاء  و
جوارحش عبادت كند ؛ سامعه اش، باصره اش  و
خلاصه با تمام وجودش از آيات قرآن بهره ببرد و استفاده نمايد.                                                 
ادامه دارد. [2]

 



1- سوره نهم در قرآن همان سوره توبه است و
اينكه حضرت در اينجا سوره يونس را سوره نهم می دانند، مرحوم فيض چند علت ذكر كرده
اند از جمله اينكه سوره انفال و سوره توبه را ـ همانگونه كه دربرخی از روايات آمده
ـ يك سوره می دانند زيرا محتوای هر دو درباره جنگ و دفاع است و اين دو سوره را
قرينتين می نامند، و بسم الله هم بين اين دو سوره نيست، لذا حضرت سوره يونس را
نهمين سوره قرآن می نامند.