اخلاق در اسلام

قسمت سیزدهم

آیت الله مشکینی

حرص

یکی از صفتها و ملکات رذیله انسانی صفت حرص است. این صفت از صفات پلیده ای است که غالبا در انسان موجود است.

بحث درباره این صفت چند قسمت دارد:

  1. آیا این صفت ذاتی انسان است یا از اوصاف حادث است؟
  2. متعلق حرص وطمع چیست و در چه حالی میتوانیم حریص باشیم؟
  3. حرص چه آثار سوئی می تواند در انسان باقی گذارد؟
  4. چگونه انسان می تواند این رذیله را از خود دور کند و از این مرض روحی بهبودی یابد؟

۱٫حرص ذاتی است

خداوند صفت طمع را در خمیره انسان به ودیعه گذاشته و این صفت در طبیعت ودرون انسان خواه ناخواه موجود است.یعنی این صفت ، همانند دیگر صفت های انسانی- چه رذائل و چه فضائل- و در کمون ذات انسان به ودیعت نهاده شده و خداوند در مزرعه وجود بشر ، بذرهای غالب اوصاف را کاشته است. ولی در اختیار انسان است که این صفت را کنترل کند و نگذارد که آثار سوء بار بیاورد ، و همچنین میتواند این صفت را تعقیب کند و زیاد نماید ، چنانچه سایر صفات روحی هم همینطور است.

ناگفته نماند که ایجاد چنین صفت هائی در انسان روی مصالحی است ، مثل موجوداتی که در عالم هست و انسان خیال میکند این موجودات خطرناک و بد است ، ولی با این حال چون مصالحی در عالم وجود دارد ،  خداوند آنها را آفریده است.

خداوند در آیه۲۰  سوره معراج می فرماید :

“¨bÎ) z`»|¡SM}$# t,Î=äz %·æqè=yd #sŒÎ) çm¡¡tB •Ž¤³۹$# $Yãrâ“y_ #sŒÎ)ur çm¡¡tB ”

“çŽösƒø:$# $¸ãqãZtB  žwÎ) tû,Íj#|ÁßJø۹$#  tûïÏ%©!$# öNèd 4’n?tã öNÍkÍEŸx|¹ tbqßJͬ!#yŠ ”

-خداوند انسان را حرص آفریده .هر گاه زیانی به او رسد جزع و بی قراری می کند و اگر خیری به او رسد از احسان کردن امتناع می ورزد مگر نمازگذاران که عمر خود را همواره در نماز و اطاعت پروردگار میگذرانند.

“الانسان” در اصطلاح عربی و نحوی طبیعت است ، فرد نیست آیه نمی فرماید که خدا فلان فرد را حریص آفریده است بلکه می فرماید : خداوند این “طبیعت” را حریص آفریده و حرص و طمع را روی مصالحی در ذات این طبیعت قرار داده است.

البته پیدا است که در مقام آزمایش ، همین صفت کششی است به سوی گناهان و هواهای نفسانی ، و آن وقت است که انسان با نیروی عقل و خرد و با قدرت ایمان و تقوی ، اگر توانست سدی در برابر این کشش ، ایجاد کند در او تکامل پیدا میشود .و اصولا تکامل انسانی و به مراحل عالیه رسیدن ، طبق همین مجاهدات است. باید در انسان کششهائی باشد که او را به سوی کارهای بد و هواها بکشد ، و از سوی دیگر در او عقل وایمان و تقوی باشد که جلوگیری کند ، و این نبرد پیوسته میان کششهای هوا و هوس ، و ایمان و خرد تحقق یابد تا در این بین آزمایشها حاصل شود ، و موجب ترقی و تکامل انسانی گردد.روی این معنی است که انسان همواره رو به تکامل است ، و روی همین جهت است که فرشته موجودی است متوقف و راکد و به همین معنی قابل تکامل وترقی نیست زیرا از نخستین روزی که آفریده شده در یک حد معینی از تکامل بوده است اما انسان چون کششهای درونی در او هست و پیوسته او را به طرف اموری میکشاند ، طبیعتش اقتضای حرکت های گوناگون دارد و از یک طرف ایمان و خرد او با آن کششها مبارزه میکند. نتیجه این مبارزه این است که با آن کششها بر عقل و ایمان غالب میشود و انسان سقوط میکند ، و یا اینکه ایمان و خرد بر آنها پیروز میشود و انسان در حالت تکامل و ترقی قرار میگیرد . لذا انسان در حال اعتدال باقی نمی ماند و حد معینی ندارد … یا در حال ترقی و تکامل است و یا تنزل و انحطاط.

گاهی انسان در سیر صعودی آنقدر اوج می گیرد و بالا میرود که از همه فرشتگان بالاتر و والاتر میشود و گاهی هم در سیر انحطاطی آنقدر تنزل می کند که از تمام درندگان و وحشیها پائین تر میرود.

۲٫متعلق حرص چیست؟

متعلق حرص ، مال و جاه و لذائذ دنیوی است . و آن حرصی که در اسلام مورد نکوهش قرار گرفته است ، همین امور دنیوی و مادی است و هر چه حرص انسان به این گونه امور مادی بیشتر شود درجه انحطاط او زیادتر میشود.

اما اگر انسانی باشد که نسبت به کمالات و معارف انسانی طمع داشته باشد ، هر چه حرص او به فراگیری دانش و علم و تقوی و معارف الهی و توحیدی بیشتر شود ، تکامل او افزونتر میگردد ، و این گونه حرص در اسلام نکوهش نشده بلکه مورد ستایش نیز قرار گرفته است.

۳٫آثار طمع در انسان

ذات یک صفتی در انسان بدون اینکه آثاری در خارج داشته باشد ، مهم نیست و ایجاد انحطاط و گناه نمیکند . لذا در روایت دارد که بعضی از صفتها در تمام مردم وجود دارد. درباره “حسد” در روایت آمده است که در تمام مردم حتی در انبیاء و بندگان شایسته خدا نیز موجود است. ولی بر انسان است که صفتهای بد را  کنترل کند ، و هنگامی آن صفتهای بر مورد نکوهش است که ظهور خارجی پیدا کند.

انبیاء و بندگان شایسته خدا آنچنان صفتهای رذیله را محاصره کرده اند و در تحت اختیار عقل وایمان قرار داده اند و آنچنان مراقبت و کنترل نموده اند که هیچ اثر سوئی بر آنها مترتب نمیشود ، بلکه همین مراقبتها سبب میشود که ثوابهائی هم برای آنها به این مناسبت نوشته شود. صفت طمع هم همینطور است ، اگر به خارج بیاید و در انسان ایجاد یک جنبشی کند ، آنجا است که آثار سوئی ایجاد مینماید:

یکی از آثار سوء این طمع این است که انسان را بتدریج میخورد و نابود میکند. یکی از راویان از امام صادق (ع) میپرسد:

چه عملی است که ایمان را در دل ثابت میکند و چه عملی است که ایمان را از انسان میگیرد؟ حضرت فرمود :

“الذی یثبت الایمان فی القلب ، الورع و الذی یخرجه منه ، الطمع”

-آن چیزی که ایمان را بتدریج میخورد و دل را از ایمان تهی میکند طمع است و آن چیزی که ایمان را در دل ثابت و محکم نگه میدارد تقوی و ورع است.[۱]

ایمان همانند نوری است که بوسیله علمها و کارهای نیک زیاد میشود . یعنی کارهای خوب و شایسته ، آن نور را اضافه میکند مثل کارخانه وترانسفورماتوری که سبب زیادی نور میگردد. و همچنین گناهان ، ایمان را زائل میکند و از بین میبرد.

مراد از طمع-در روایت- عملی کردن طمع است. انسان هر گاه طماع و حریص شد ، دست به مال مردم دراز میکند  و گاهی مال مردم را درازی میکند . بوسیله گرد آوردن مال دروغ میگوید و دروغ یکی از گناهان کبیره است ، از این رو ایمانش نیز کم میشود . گاهی برای همین انگیزه طمع ، انسانی را میکشد. بنابراین ، صفت طمع سبب قتل نفس و خیانت در مال و عرض و ناموس مردم میشود و گناهان بسیار دیگری نیز در بر دارد. وقتی این صفت در خارج چنین آثاری پیدا کند ، در نتیجه ایمان قلبی انسان بتدریج کم میشود و در آخر نابود می گردد ، و انسان به کلی از ایمان بیرون می رود.همچنانکه از لباس بیرون میرود.

از رسول اکرم (ص) نقل شده که فرمود:

“ایاکم و استشعا الطمع فانه یختم علی القلب بطابع حب الدنیا”

-زنهار از اینکه طمع بر شما چیره شود زیرا اگر طمع  در انسان رشد کند ، بر قلب او مهر حب دنیا میزند. هر چه دنبال این صفت طمع برود حریص تر میشود. هر چه بیشتر مال و جاه دنیا را تحصیل کند، حبش بیشتر میشود و در آخر مهری از حب دنیا بر قلب انسانی زده میشود.

در ادامه حدیث می فرماید :

“فانه مفتاح کل معصه و سبب احباط کل حسنه”

-این صفت ، کلیدی است برای هر گناه زیرا عملی کردن طمع ، دادن کلید گناهان  است به دست آدم طماع که اگر کسی کلید انباری داشته باشد ، همواره انبار را باز می کند و کالاها را از آنجا بیرون میبرد. آدم طماع هم گویا دریچه گناهان بر او باز میشود و همواره در گناه غرق می گردد.

“و سبب احباط کل حسنه”

در نتیجه اگر گناهان زیاد شد ، ثوابهای انسان بتدریج حبط میشود.زیرا برخی از گناهان هست که اعمال خیر انسان را هم نابود میکند.مثلا اگر طمع ، کسی را وادار کند که شخصی را – چنانچه اتفاق افتاده – به طمع پولش بکشد ، این طمع سبب قتل نفس شده و قتل نفس کار آسانی نیست. روز قیامت گناهان آن شخص مقتول ر ابه گردن قاتل میگذارند و بسا هست که تمام ثوابهای قاتل را می گیرند و تحویل مقتول می دهند. بنا بر این یک بار عملی کردن صفت طمع سبب شد که این انسان هر چه کار خیر هم داشته است حبط شود و از بین برود.

ادامه دارد…

 

۱- ورع یعنی ترک محرمات . برخی میگویند ورع بالاتر است از ترک محرمات. آدمی که ورع دارد کسی است که هم حرام ها را  ترک میکند و آن چیزهائی که مشتبه است یعنی چیز هائی که شک می کند حرا م است یا حلال و تنها احتمال حرمتش را میدهد آنها را هم ترک میکند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *