سرگذشتهای ویژه از زندگی امام ۱۸

قسمت چهارم

حجه الاسلام و المسلمین کریمی عضو جامعه مدرسین

برخورد حکیمانه با حوادث روزگار

انبیا که پرچم رسالت سماوی را به دوش می کشیدند ، برای اینکه بتوانند افراد را جذب کنند و خدا را در دل آنان زنده گردانند و مردم را به سوی خدا سوق دهند ، لازم می دیدند که در برخورد با قضایا ، تا آنجا که مربوط به تصمیم گیری خودشان می شد ، برخوردی حکیمانه و واقع بینانه داشته باشند . لذا بسا برخوردی ملایم با افرادی می کردند که ظاهری زننده و خشن داشتند ، لکن پشت این ظاهر ناپسند یک مصلحت عالی می دیدند که ناچار برخوردهای بد را تحمل می کردند . و گاهی برخی از افراد برخوردی بسیار نرم و فریبنده داشتند ولی چون ملاحظه می شد که ماورای این برخورد فریبنده ، خدعه و نیرنگی در کار است ، تصمیم به طرز دیگری گرفته می شد . این یک شیوه ای بود که انبیاء (ع) در طول تاریخ با امت های خودشان داشتند و تاریخ بسیاری از این جریانات را ثبت کرده است .

با در نظر گرفتن چنین روشی، هنگامی که در برخوردهای استاد بزرگوار امام خمینی روحی له الفداء تامل کنیم می بینیم طرز برخوردشان همانند برخورد انبیاء است. با قضایا همواره حکیمانه و تحلیل گرانه و واقع بینانه برخورد می کردند و می کنند. چه در مصائبی که بر ایشان وارد می شد و چه در تماسهایی که افراد با ایشان داشتند و چه در قضایایی که در طول انقلاب پیش می آمد . چه بسا قضایایی پیش می آمد که افراد عادی در قبال چنین قضایا و حوادثی توان تحمل را از دست داده و اظهار عجز و ناتوانی می نمودند . ولی حضرت امام با آن برخورد حکیمانه ، پیامد قضایا را در نظر می گرفتند و همچون کوهی استوار و پا برجا از این قضایا و حوادث می گذشتند . و در برخورد با افراد نیز تنها اسلام و خدمت به اسلام برای ایشان مطرح بود نه صورت ظاهر افراد.

یادم می آید یکی از شبها در حرم مطهر امیرالمومنین (ع) جماعتی از اروپا در رابطه با دانشجویان مسلمان برای دیدار با امام آمده بودند . ظاهر آنها یک ظاهر ناپسندی – به تعبیر ما – در محیط ما بود چه از نظر وضع  قیافه و لباس و چه از نظر طرز برخورد و صحبت. لکن ما شاهد بودیم که حضرت امام به گونه ای با آنها برخورد کردند که گوئی با دوستان قدیمی شان نشسته و مشغول صحبت کردن می باشند . آن چنان آنها مجذوب امام شدند که پس از چند دقیقه صحبت با امام ، از کنار ایشان بلند شدند ، با یک دنیا نیرو و ایمان و امید و خلاصه هر یک از آنها حامل رسالت و پیامی از طرف امام برای مرکز عملیات و فعالیتهای فرهنگی خودشان شدند  .

این داستان ما را به یاد زندگی رسول الله (ص) می اندازد که چه بسا از افراد مدینه افرادی با بغض و کینه خدمت ایشان می آمدند و هدفشان تنها انکار رسالت کردن و به پیامبر اذیت و آزار رساندن بود. ولی روش برخورد حضرت با واردین به مدینه به گونه ای بود که آن کسی که با بغض و کینه وارد می شد پس از یک دیدار مختصر با رسول الله (ص) ، در برگشت با یک دنیا محبت و علاقه به دیار خود بازمی گشت و درواقع پیام برِ حضرت رسول (ص) به قوم و قبیله خودش می شد.

حضرت امام خمینی نیز در برخورد با گروه ها و افراد مختلفی که از اروپا ، آسیا ، آمریکا و سایر مناطق می آمدند ، آن چنان بود که با یک نشست و یک دیدار چنان افراد را مجذوب می کرد که در برگشت پیام آور امام به شهرهای خود می شدند.

یکی از برخوردهای حکیمانه امام ، همان برخوردی بود که با مصیبت جانگداز شهادت فقید سعید آیت الله حاج سید مصطفی رحمت الله علیه داشتند . چنان فرزندی که یار امام در تبعید ، انیس ایشان در جلسات بحث و امید او برای اداره شئون آینده مسلمین بود .چنان پدری ، چنین فرزندی را نا به هنگام از دست بدهد یک امر طبیعی نیست. باید پس از وفات ایشان یک عجز و انکساری در امام پیدا می شد. لکن هنگامی که امام از فقدان جانگداز چنین وجود ارزنده ای مطلع شدند با ایمانی قوی صبر کردند و یک ذره انکسار در سیمای نورانی شان پدیدار نشد، تنها جمله ای که فرمودند این بود” مصطفی امید آینده ی اسلام بود”.

در یازدهمین روز وفات آن مرحوم که برای تدریس تشریف آوردند ، در ابتدای سخن اشاره فرمودند که خداوند تبارک وتعالی الطاف خفیه ای دارد و وفات مرحوم آقا مصطفی را یکی از الطاف خفیه الهی  دانستند، زیرا امام با توجه به پیامد این حادثه فهمیدند که وفات آن مرحوم ، اسلام را زنده و انقلاب را پربار و پیروزی را نزدیک می سازد.

این حادثه ما را به یاد واقعه کربلا می اندازد که مورخین نوشته اند حضرت اباعبدالله (ع) هرگاه یکی از یارانشان شهید می شدند ، آثار انبساط و گشاده روئی در سیمای مبارک آن بزرگوار پیدا می شد. و این امر علتی نداشت مگر اینکه حضرت می دیدند که در رسیدن به هدف عالی و والای رسول الله (ص) باید چنین قربانی هایی داد و هر چه قربانی تحویل داده می شود ، انسان خودش را به هدف نزدیکتر می بیند.

اگر قضایای آن روز ( قبل از انقلاب ) ایران را نیز بررسی کنیم می بینیم ، اگر شخصی دیگر – به استثنای امام خمینی – در مقابل این قضایا قرار می گرفت ، زانوی عجز به زمین می زد و از ادامه ی کار مایوس و نا امید می گشت ، ولی فراموش نمی کنیم که هر گاه قضایای خونبار ایران را به اطلاع امام می رساندیم ، هرچه قضایا شدیدتر و فشار رژیم طاغوتی شاه بر مردم بیشتر می شد ، کوشش و جدیت امام در پی گیری هدف و چاره اندیشی برای بارور ساختن انقلاب بیشتر و حضرتش امیدوارتر می شدند . و این عین همان برخورد حضرت رسول (ص) و امام حسین (ع) و دیگر امامان معصوم ما با قضایا و حوادث زمانهای خودشان بود.

از طرف دیگر می بینیم گاهی – در بعضی از برخوردها- آنقدر امام ناراحت و متاثر می شدند که شاید مردم عادی در این گونه موارد هیچ نگران و متاثر نمی شدند .

از آن جمله یادم می آید روزی مرحوم آقا مصطفی به دفتر استفتاء آمدند و فرمودند آقا چند روزی است که خوابشان کم شده ، اشتها به غذا ندارند و نمی دانم چه سببی دارد؟ شما با ایشان صحبت کنید و ببینید نگرانی امام از چیست ؟

این نگرانی امام همزمان بود با اولین اخراج دسته جمعی ایرانیان از عراق ، که حزب بعث منفور عراق در نظر داشت حوزه علمیه نجف را منحل نموده و روحانیونی را که گرد امیرالمومنین (ع) جمع شده بودند متفرق کند.

من و برادر عزیزمان حجت الاسلام آقای خاتم ، با هم خدمت حضرت امام مشرف شدیم . ما تصور می کردیم که چون حوزه علمیه نجف در حال  انحلال و برچیده شدن است امام ناراحت و نگرانند . از این رو پیرامون همین موضوع با امام صحبت کردیم و من خدمت ایشان عرض کردم :

گر چه ممکن است حوزه نجف منحل شود ولی دانشگاه علوم تشیع همیشه از نظر مکان در نوسان بوده است و آنچه که این دانشگاه را پا برجا واستوار نگه داشته ، مکان دانشگاه نیست بلکه علما و دانشمندانی بوده اند که همواره می کوشیدند این دانشگاه امام صادق (ع) را به هر قیمتی که شده حفظ کنند و الان هم به حمدالله چنین علمایی هستند. خدا عمر شما را مستدام بدارد. عرایض ما که تمام شد ایشان فرمودند :” نگرانی من برای این مطلب نیست ، نگرانی من برای چیز دیگر است . حوزه نجف از احترام خاصی در انظار مردم بالاخص جامعه اسلامی و به ویژه  جامعه شیعه برخوردار بوده و در طول ۱۰۰۰ سال خدمات بسیار والا و پر ارزشی به مردم عرضه داشته و بزرگانی از علماء از همین حوزه برخاسته اند وصاحب تالیفات و تصنیفات و خدمات شایان تقدیری بوده اند . بر ما لازم است احترام چنین حوزه ای را  نگهداریم ، چرا که احترام به این حوزه احترام به اسلام و مذهب تشیع است . ولی مع الاسف شنیده ام بعضی از آقایان به عده ای گفته اند همراه ما به ایران بیائید و برای شما از دولت پروانه اقامت می گیریم و شما را در آنجا محافظت می کنیم . و امروز تماس با دولت طاغوتی یعنی همکاری با آمریکا ، همکاری با خائنین به مذهب امام صادق (ع) .

سپس حضرت امام فرمودند ” این برای من غیر قابل تحمل است که در زمان ما، افرادی از همین حوزه نجف هستند که از بیانشان پیدا است با رژیم شاه تماس دارند . از اینجا بروند وبا دولت طاغوت دست نشانده آمریکا روابط تنگاتنگ برقرار کنند . واین کار آنها آبروی هزار ساله نجف را می برد.

امام در قبال چنین مساله ای مدتها رنج می بردند که چرا باید از چنان حوزه ای که همانند صاحب جواهر ومرحوم کاشف الغطاء و دیگر اساتید فقه شیعه و سدهای شکست ناپذیر پرورش یافته اند ، چنان مطالبی به گوش برسد وروابطی از افراد آن حوزه با حکومتهای غیر اسلامی و خائن شنیده شود.

همچنین هنگامی که امام شنیده بودند عده زیادی از یارانشان در ایران ، در زندان ها و تبعیدها در زیر شکنجه ها به سر می برند ، سخت ناراحت شده بودند که این ناراحتی امام ما را به یاد روش رسول الله (ص) و حضرت امیرالمومنین (ع) و فرزندان گرامیشان می اندازد که در برخورد با قضایا آنجایی که مربوط به اسلام و مسلمین می شد سخت نگران می شدند.

ولی در مجموع این ناراحتی ها و نگرانی ها هیچ گونه تاثیری در ادامه ی کار و پیگیری هدف و تصمیم گیری حکیمانه امام نداشت ، بلکه پس از این حوادث و ناگواریها در کار جدی تر و مصمم تر می شدند .

در سال آخر اقامت امام در نجف اشرف ، ماه رمضان بود که از طرف هیئت حاکمه ی حزب بعث عراق خدمت امام آمدند و به ایشان پیشنهاد سکوت کردند و امام نپذیرفتند آنها هم بیشتر فشار آوردند . لذا امام مجبور به ترک نجف اشرف شدند .

ملاحظه بفرمائید یک شخصی که حائز مقام شامخ مرجعیت – و نه در حد سایر مراجع بلکه بالاتر از آنهاست – که اکثریت جهان تشیع مقلد ایشان و دنیا در انتظار رهنمودهای ایشان است و از نظر سنی هم در یک سن بالائی – در حدود ۸۰ سال – هنگامی که می بینند دیگر توان پیگیری هدف مقدس خودشان را در کنار مرقد امیرالمومنین (ع) ندارند تصمیم به مهاجرت می گیرند ، مهاجرت به کویت و از آنجا به سوریا!

هنگامی که دولت ناجوانمرد کویت اجازه ورود امام به خاک آن کشور را نمی دهد ومرز را به روی امام می بندد ، ناچار امام عازم اروپا می شوند ، اگر آن برخورد حکیمانه و مآل اندیشانه با قضایا نبود ، هیچ باعقل نمی ساخت که یک چنین مقام شامخی در یک چنین سنی از کنار مرقد امیرالمومنین صلوات الله علیه راهی اروپا بشوند ولی حضرتش هیچگاه به صورت قضایا نگاه نمی کند بلکه سیرت قضایا را در نظر می گیرند .

از خدا خواهانیم که بر ما منت گذارد به دوام عمر پر برکت امام و دوام توفیق مردم شهید پرور و قهرمان و در صحنه ایران تا این انقلاب را به رهبری امام تا ظهور حضرت ولی عصر (عج) ادامه داده و پرچم پرافتخار انقلاب و اسلام را به دست آن حضرت بسپارند.

انشاءالله تعالی.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *