روانشناسی وجامعه شناسی

قسمت پنجم

درسهای منتشر نشده از شهید حجه الاسلام و المسلمین دکتر باهنر

نوجوانان پس از انقلاب

در ارائه بحث جامعه شناسی و روانشناسی لازم است از این دیدگاه به نوجوانان کشورمان نیز نظری بیفکنیم . البته ابعادی از بحث مورد نظر ما است که با انقلاب اسلامی ایران تماس داشته باشد و همه مباحث مربوط به نوجوانان ، از حوصله ی بحث ما خارج است .

دوران انتقال

نوجوانی دوران انتقال از کودکی به جوانی است . دورانی است که سالهای بلوغ را تشکیل می دهد که به تعبیر قرآن ، نوعی رشد و آمادگی برای زندگی است آنجا که می فرماید :

” ولا تَقرَبُوا مالَ الیَتیمِ اِلّا بِلََّتی هی اَحسَنُ حَتّی یَبلِغَ اَشُدَّهُ” [۱] یا ” ولمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ آتَیناهُ حُکماً و عِلماً” [۲]

و اکنون در صدد بحث فقهی نیستیم که به طور تفصیل درباره بلوغ بحث کنیم و موضوع “سن” را که در “بلوغ” قابل بحث است ، مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم ، یا ابعاد دیگر بلوغ مثل “بعد جنسی” رامورد بحث قرار دهیم بلکه تنها اشاره ای می کنیم که : سنین بلوغ معمولا از حدود ۱۱ سالگی تا حدود ۱۷ سالگی است .

تذکر این نکته لازم است که دختر و پسر پس از تولد معمولا مانند هم رشد می کنند و ترقی جسمی را ادامه می دهند ولی از حدود ۱۰-۱۱ سالگی رشد دختر سریعتر می شود و از پسر جلو می افتد و همچنان تا ۱۸ سالگی از پسر جلوتر است ولی در این سن تقریبا متوقف می شود اما پسر همچنان به رشد خود ادامه می دهد و طبعا از دختر جلو می افتد . ناگفته پیدا است که این نظریات طبق معدل گیری علمی و آماری به دست می آید و در این گونه مباحث به افراد استثنایی توجه نیست .

از دوران نوجوانی که دوران انتقال از کودکی است ، به دوران جوانی می رسد. جوان در این دوران خویشتن را مستقل می داند و خود را از مردان و زنان بزرگ ، کمتر نمی داند . خود تصمیم می گیرد و وابستگی به خانواده را که در دوران نوجوانی پذیرفته بوده تقریبا نفی می کند .

دوران طوفانها و بحرانها:

این دوران پرماجراترین زمانهای زندگی است زیرا نوجوان در این دوران از جهتی زیر چتر حمایت خانواده است ، و از جهتی چیزهائی را می داند احساس می کند ، کم کم می خواهد خودش تصمیم بگیرد ، از یک سو نمی تواند یک تصمیم جدی بگیرد و از سوی دیگر نمی خواهد طفیلی باشد و بدین سان امواج روحی و حالت عصیان و لجبازی به او دست می دهد ، پدر و مادر تعجب می کنند که چه شده ؟ چرا این بچه یک مرتبه تغییر یافته ؟ ولی این حالت برای عموم نوجوانان که ایام انتقال را می گذرانند طبیعی و عادی است : در واقع نوجوان می خواهد خود تصمیم بگیرد ، قفسها را بشکند ، لذا عصیان می کند ، به درس و تکلیف و وظایف خود اهمیت نمی دهد و لذا در کلاس های درس هم سخت ترین کلاس از جهت اداره و مدیریت ، کلاس هائی است که محصلین آنها از ۱۱-۱۲ تا ۱۶-۱۷ ساله ها هستند مدیریت کودکان دبستانی و جوانان از این کلاسها آسان تر است .

در این دوران بسیار حساس ، توجه به مسائل روانی و خواستهای نوجوانان بسیار مهم است ، و باید غرور نوجوان ، شخصیت او ، احساسات او و بالاخره نظریاتش مورد توجه قرار گیرد و با توجه به آنها به تربیت و ساختنش همت گماشت…

نوجوان و انقلاب اسلامی :

مباحث روانی و تربیتی در این دوران بسیار است ولی آنچه با انقلاب در رابطه است حقایقی است که از جمله آنها این است که نوجوان قبل از انقلاب آن حالت طبیعی فیزیولوژیکی را داشت و به خود اجازه ورود به صحنه سیاست را نمی داد ، گوئی مسائل سیاسی و اجتماعی مخصوص به دوران های بعد از بلوغ بود و تا قبل از سنین دانشگاه عملا وارد سیاست نمی شد ، گر چه زمینه هم آماده نبود و فشار و اختناق جلوگیری می کرد ولی در هر حال چنین بود و در غیر دانشگاه مسائل سیاسی هرگز به صورت جدی مطرح نمی شد .

به برکت انقلاب اسلامی ، مباحث سیاسی در محیط دبیرستان راه یافت و به سرعت اوج گرفت به طوری که رژیم منفور پیش را گیج ومتحیر ساخت و رژیم با این پدیده تازه غافلگیر شد ، زیرا همیشه در دانشگاه مواظب جوانان بودند و انتظار این پدیده را در محیط مدارس نداشتند و بالاخره این روحیه آن چنان رشد کرد که طوفان خشونت و اعتراض و طغیان از مدارس حرکت کرد و همچون آتش فشان ، هستی وابستگان به رژیم را به آتش کشید.

کتابهای در سطح بالا مانند نوشته های “شهید مطهری” که قبلا در دانشگاه ها مورد توجه دانشجویان بود ، در دبیرستان ها نیز مورد توجه و مطالعه قرار گرفت و با آشنائی نوجوانان با مباحث ایدئولوژیکی اسلام ، روح انقلابی در مدارس اوج گرفت و اندیشه و تفکر مکتبی به وجود آمد و با این شرایط و شرایط انقلابی دیگر و طوفان و عصیان و پرخاش و مشت های گره شده ، رژیم سقوط کرد و جمهوری اسلامی بر پا شد.

نکته قابل دقت این است که نوجوان تازه از خفقان نجات یافته مشتش بر ضد ظلم و اختناق گره شده و بالا رفته به اطراف می نگرد تا مشت را فرود بیاورد . رژیم استبداد نیست ، ولی حرارت و داغی هست و جائی که این حرارت را اعمال کند پیدا نمی کند ، فریاد کشیده و مرده باد می خواهد بگوید ، ولی شاه نیست تا “مرگ بر شاه” بگوید. در اینجا  یک حالت روانی خاصی برای نوجوان به وجود آمده و خلاءای را احساس می کند ، این حالت بسیار حساس است و وجود این خلاء اهمیت بسیاری دارد این خلاء باید پر شود ولی از راه صحیح که نوجوان سنگری بیابد و در سنگر انقلاب با سایر موانع و مشکلاتی که در راه انقلاب است بجنگد و گرنه گروهها از این خلاء و داغی و حرارت نوجوان استفاده کرده از راه عمل باطل و با تغذیه زیانبخش آن را پر می کنند .[۳]

گروهها :

در مسیر انقلاب گروههایی بودند که با ملت مسلمان همراه بودند ولی با عقیده و ایدئولوژی غیر اسلامی . در یک هدف خاص با ما هم صدا بودند و فکر می کردند که چون مذهبی ها نمی توانند از پیروزی ها استفاده کنند ، آنها استفاده خواهند کرد . زیرا آنها سازماندهی داشتند و ما نداشتیم. با این حساب آنان به خودشان امیدوار بودند ولی بعدا دیدند که جمهوری اسلامی تاسیس شد و به امر امام شورای انقلاب و نخست وزیری و نهادهای انقلابی یکی پس از دیگری جوشید و به وجود آمد از درون انقلاب تشکل و سازماندهی نیز شکوفا شد و “خط امام” خود هسته مرکزی برای سازمان و تشکیلات مسلمانان گشت و سرانجام گروهها چون دیدند نمی توانند در این مسیر قرار گیرند ، شروع کردند به نق زدن و به اصطلاح انتقاد کردند ولی باز دیدند انقلاب به پیش می رود و وحدت و سازماندهی آن منظم تر می شود و نظام جدید مستقر می گردد ، این بار تصمیم گرفتند با رفتاری خصمانه با نظام جمهوری اسلامی روبرو شوند .

البته گروههای چپ گرا و غیر اسلامی خیلی زود مسیر خود را مشخص کردند و به مخالفت و جنگ پرداختند و در استانهای کشور به آتش افروزی و کارشکنی دست زدند ولی گروههائی که از نام اسلام هم استفاده می کردند و به ظاهر جنبه های اسلامی را هم در نظر داشتند ، ابتدا کج دار و مریز رفتار کردند ولی چون دیدند ملت در کنار رهبر مسلمانان هستند و تشکل هر روز مستحکم تر می شود، شروع به مخالفت با قانون اساسی کردند ، در انتخابات دوره اول ریاست جمهوری باز بحث داشتند و سپس به درون نظام آمد ولی مجددا به انتقاد پرداختند ، نا انتقاد صحیح که عیب جوئی.

برای اینکه معلوم شود که آیا اینان انتقاد سازنده مورد نظرشان بود یا عیب جوئی و تخریب ، باید نگاهی به ۱۵ ماه پس از پیروزی انقلاب افکند که آیا مجموع کارهایی که شورای انقلاب کرده و در حدود هزار و سیصد لایحه عملی تصویب کرده بود هیچکدام خوب نبود؟ ! حداقل صد تا یا پنجاه تا هم خوب نبود که یک بار بگویند بارک الله ؟ ملی شدن کارخانه ها که مورد نظرشان بود ، بعد از ملی شدن به این هم انتقاد کردند ! تقسیم زمین را خوب می دانستند و پس از عملی شدن آن به آن بد گفتند ! در انتخابات اگر یک مرحله ای هم می شد اینان می گفتند که دو مرحله ای خوب است ولی در دو مرحله ای بودن هم انتقاد کردند ! و خلاصه اینان منتظر بودند که شورای انقلاب و نظام جمهوری اسلامی تصمیمی بگیرد ، به هر صورت بود بد می گفتند مثلا یک نقیضه از دادگاه انقلاب یا ارگانهای دیگر ببینند و به رخ بکشند و بالاخره بد گفتند و شایعه ساختند و ..[۴]

و در این میان عده ای از نوجوانان که آن حالت خلاء را داشتند و جائی نداشتند که مشتشان را بکوبند ، اغوا شده و به خیال خود جای فریاد را یافتند…!

مجاهدین خلق

در اینجا لازم است در رابطه با مباحث نوجوانان قدری این سازمان را تبیین کنیم و در یک بحث کوتاه ، مباحث فکری ، فلسفی و اجتماعی مربوط به این گروه را مورد بررسی قرار دهیم :

بعد از سالهای ۴۱-۴۲ که نهضت اسلامی امام شروع و اسلام رسما وارد صحنه های مبارزاتی شده بود و گرایش به اسلام در دانشگاه و جوانان به وجود آمده بود ، این گروه توانست مبارزه را بیشتر در میان جوانان و دانشگاه ببرد و تشکل و نیروی بیشتری به آن بدهد و نقش موثری در این جهت داشته باشد و در این میان افرادی که در مسیر مبارزاتی امام بودند ، اینان را تقویت می کردند و نیازهای مادی آنانرا هم مرتفع می نمودند و ما می گفتیم چون یک حرکت اسلامی ! است باید به آن کمک کرد و کمک می کردیم تا تدریجا قدری تشکل یافتند .

پس از تشکل گفتند چون ما می خواهیم به صورت یک گروه و یک سازمان تشکیلاتی در بیائیم بایستی ایدئولوژی  و مکتب داشته باشیم ، چون یک گروه سیاسی که می خواهد یک مبارزه را ادامه بدهد و بعد طرح یک حکومتی را برای آینده بریزد بایستی یک ایدئولوژی مدون و منظم داشته باشد ، آنگاه رهبرانشان شروع کردند به اینکه ایدئولوژی مدوّن گروه و سازمان را بنویسند موقعی این تصمیم را گرفتند که به تدریج به صورت گروه مخفی که مورد خطر هم بودند در آمده بودند و در شرایط زیر زمینی مشغول تدوین ایدئولوژی سازمان خود شده بودند : در آن موقع ایدئولوژی اسلامی به صورتی که الان ما در دست داریم که آثاری از متفکرین اسلامی به سرعت نوشته شد و تحقیق شد و در اختیار قرار گرفت تدوین و منظم نبود. و البته بار اسلامی ما غنی است ، منابع اسلامی ما بسیار بسیار پربها و پر ارج است و کار اسلامی هم شده بود اما ایدئولوژی مدون یعنی اینکه دقیقا شروع بشود  به اینکه جهان بینی این مکتب چیست ؟ و از کجا شروع می شود؟ زیر بنا و اصول چیست ؟ و بعد چطوری وارد مسائل اجتماعی و مسائل حکومتی می شویم ؟ نظام اقتصادی و حکومتی چگونه ا ست ؟ یعنی یک مجموعه ای که این مجموعه را وقتی که بخواهیم پیاده بکنیم یک نظام مکتبی ، فکری ، اقتصادی ، اجتماعی بتواند بیرون بیاورد ، ایدئولوژی اسلامی ، به این صورت تدوین شده و شکل یافته کم کار شده بود ، تحقیق اسلامی شده بود و برنامه اسلامی هم غنی بود ، افرادی هم مشغول تحقیق بودند و هستند و بعد هم شدند ولی مقصود این است که یک مجموعه مدون ( همان طور که گروههای چپ گرا و مکتبهای الحادی یک مجموعه درست می کردند و می گفتند ، این فلسفه ما است . این زیر بنا است ، یا روبنا ، این نظام است این ایدئولوژی است ، این جهان بینی است ) وجمع و جور شده که خوراک آماده برای یک گروه سیاسی باشد .به این صورت در اختیارشان نبود .

اینها شروع کردند در شرایط مخفی به تنظیم ایدئولوژی ، از یک طرف متظاهر به اسلام بودند و با قرآن و با  نهج البلاغه آشنا بودند و از طرف دیگر، مطالعات مارکسیستی زیاد کرده بودند چون می خواستند شیوه انقلاب را یاد بگیرند و برای اینکه مطالعات سیاسی داشته باشند از کتابهای چپیها و مارکسیستها زیاد خوانده بودند ( چنانکه خود دانشمندان و دانشجویان اسلامی نیز به عنوان یک مطالعه فلسفی ، اجتماعی ، مکتبی ، کتابهای دیگران را هم مطالعه می کنند تا ببینند اسلام چه می گوید تا بتوانند بحث کنند ). در هر حال آنها مطالعاتشان در زمینه کتابهای مارکسیستی زیاد بود ، از طرفی هم ظاهراً ایمان اسلامی داشتند و آشنائی با یک مقدار کم از قرآن و نهج البلاغه !! آمدند یک مجموعه مدون ایدئولوژیک بنویسند ، نتیجه چه شد؟ چون یک مقدار در افکار و مغز و اندیشه هایشان حرفهای منظم و کلاسه شده و مدون الحادی مارکسیستی به عنوان “علم” وجود داشت ، معلوماتی و اطلاعاتی مطالعه کرده بودند و می خواستند اسلام را بنویسند ، با آن محتوی مطالعاتی خود بدین ترتیب اندیشه های مارکسیستی را به آن علاقه و ایمان اسلامیشان اضافه کردند و از این دو یک ایدئولوژی تدوین شد و لذا کتاب “شناخت ” در آمد ، کتاب “راه انبیاء” درآمد، کتابهای دیگری درآمد ، درسهای ساده درباره اقتصاد ( اقتصاد به زبان ساده ) و غیر ذلک . این گونه کتابها و نشریه ها نوشته شد که آدم وقتی اینها را نگاه می کند می بیند که قرآن و نهج البلاغه در آنها هست . اسم خدا و توحید است ، اینها همه هست ، ولی وقتی که دقیق می شود ، ( به شرطی که قبلا در زمینه مارکسیستی و مکتبهای الحادی مطالعه کرده باشد ) ، می بیند درست آن خط مارکسیستی تعقیب شده و درست روی آن فراز و نشیبها  و درها وتپه هایی که مارکسیسم تعیین کرده است ، ولی یک فرش بسیار زیبائی از اسلام روی آن مسیر انداخته است یعنی جاده ، جاده مارکسیستی است ، گردنه ها و فراز و نشیبها را به روال مارکسیستی طی کرده است ، اصول به گونه ای تنظیم شده که همان اصول است ولی آن بستری که روی آن انداخته شده که به چشم آدم می خورد ، خیلی هم زیباست و گاهی هم خیلی جالب است ، از قرآن و نهج البلاغه و تعالیم اسلامی است و پیداست که با وجود این روکش اسلامی ، این جاده به هدف الحادی می رسد نه مکتب خدائی !                ادامه دارد.

 

[۱]

[۲]

[۳]

[۴]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *