ضرورت رسالت انبیاء

قسمت هفتم

آیت الله جوادی آملی

عضو شورای عالی قضائی

شیطان علیرغم اینکه گمراه کننده و مضل است ولی در انبیاء که هدایت یافته از طرف خدا می باشند و معصوم از گناه هستند هیچ تاثیری و نفوذی ندارد و نمی تواند داشته باشد.

دلیل دیگری بر ضرورت رسالت انبیاء

«$tBur (#râ‘y‰s% ©!$# ¨,ym ÿ¾Ín͑ô‰s% øŒÎ) (#qä۹$s% !$tB tAt“Rr& ª!$# ۴’n?tã ۹Ž|³o0 `ÏiB &äóÓx« ۳ ö@è% ô`tB tAt“Rr& |=»tGÅ۳ø۹$# “Ï%©!$# uä!%y` ¾ÏmÎ/ ۴Óy›qãB #Y‘qçR “Y‰èdur Ĩ$¨Y=Ïj9»

(سوره انعام آیه ۹۱)

آنها که خداوند را آنطوری که باید بشناسند، نشناخته اند می گویند: چیزی بر بشر نازل نشده است! بگو چه کسی کتابی که نور و هدایت برای مردم است بر موسی(ع) نازل کرده است؟!

از این آیه چنین برداشت می شود که منکران وحی و نبوت، خدا را نشناختند، زیرا ممکن نیست خدا بشر را بیافریند و او را راهنمائی نکند. اگر خدا خالق است باید رب و پرورنده همه باشد، بنابراین انسان باید از این ربوبیت استفاده کند برای اینکه انسان چون درخت یا حیوان نیست که فقط از مواد غذائی مادی رشد و تکامل کند. او علاوه بر جسم دارای روحی است مجرد که بیشتر باقی است و هرگز از بین نمی رود.

و به عبارت دیگر: خدا که پروردگار جهان و انسان است، باید از همین راه انسان را کامل سازد. و پرورش انسان و تکامل او از راه اندیشه و فکر، عقیده و اخلاق و عمل صالح است. پس اگر انسانی منکر وحی و رسالت بود، معلوم است که خدا را نشناخته، چون خدا هرگز بشر را بدون برنامه رها نمی سازد. زیرا خداوند که انسان را آفریده پرورنده انسان هم هست و پرورش او از راه اندیشه و اعتقاد و عمل صالح و اخلاق است که باید در خور روح و جان انسان باشد و هرگز نابود شدنی نیست بلکه از عالمی به عالم دیگر می رود. بنابر این انسان اعتقاد و اندیشه ای لازم دارد و کسی باید این عقیده را مقرر سازد که از آینده انسان با خبر باشد.

و در کوتاه سخن، مبنای آیه بر این چهار مقدمه استوار است:

۱- انسان هرگز نابود نمی شود، بلکه از این جهان به جهان دیگر منتقل می شود.

۲- انسان به اندیشه و عمل صالح و اعتقاد نیاز دارد.

۳- کسی که این برنامه را مقرر داشته، باید از آینده و جهان دیگر آگاه باشد که خداوند می باشد.

۴- منکر نبوت منکر خدا است.

با این مقدمات ضرورت رسالت انبیاء و رابطه اش با مبداء و معاد روشن می شود.

اقسام نبوت:

نبوت بر دو قسم است:

۱- نبوت عامه ۲- نبوت خاصه

نبوت عامه اختصاص به شخص معینی ندارد و درباره اصل نبوت بحث می کند. و اما نبوت خاصه درباره نبوت اشخاص مثل حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) و انبیاء دیگر بحث می کند. در نبوت خاصه عقل را راهی نیست که معلوم کند مثلا زید پیامبر است یا عمرو… ولی عقل ملکاتی را می فهمد و می داند که این عالم بدون پیامبر نخواهد بود و حتما خداوند برای مردم پیامبری را آفریده است. و پیامبر هم خصایص و مشخصاتی دارد از قبیل معجزه و عصمت و علم غیبت و نزول وحی بر او، عقل این چیزها را به عنوان نشانه ها و علائم می یابد و آن کسی که دارای این نشانه ها باشد به حکم عقل پیامبر است و اگر این نشانه ها را نداشته باشد پیامبر نیست. این قسمت مربوط به عقل است ولی آیا زید پیامبر است یا عمرو، با نقل و شواهد دیگر معلوم می شود.

درباره نبوت خاصه، آیه ۱۲۴ سوره انعام می فرماید:

«#sŒÎ)ur öNßgø?uä!%y` ×ptƒ#uä (#qä۹$s% `s9 z`ÏB÷sœR 4Ó®Lym 4’tA÷sçR Ÿ@÷VÏB !$tB u’ÎAré& ã@ߙ①«!$# »

هنگامی که آیه ای بر پیامبر نازل می شد کفار می گفتند: ما ایمان نمی آوریم مگر اینکه همانند معجزه و آیاتی که بر پیامبران خدا نازل می شد بر ما نیز نازل شود.

خداوند در جواب آنها چنین می فرماید:

«اللهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»

خدا می داند که رسالت خود را در کجا قرار دهد (و چه کسی شایسته و لایق مقام رسالت است)

بنابراین، بحث درباره اینکه رسول اکرم(ص) یا حضرت موسی و حضرت عیسی شایسته است یا نه، بحث جداگانه ای است و مربوط به نبوت خاصه است، ولی بحث ما پیرامون ضرورت رسالت انبیاء است.

هدایت و عصمت انبیاء:

راهنمایانی که برای انسان فرستاده می شوند، به تعبیر قرآن هدایت شده و از نعمت های خاص الهی برخوردار هستند. همواره در نمازهای یومیه، آیه آخر سوره حمد (فاتحه) را تکرار می‌کنیم که (خدایا) ما را به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای رهنمون ساز و این راه همانا راه انبیاء و اولیاء الهی است.

در سوره انعام از آیه ۸۳ تا ۸۹ همین معنی را می رساند که خداوند آنان را هدایت کرده است. پس از ذکر نام بسیاری از انبیاء می فرماید:

«اُولئِکَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الِکتابَ وَ الْحُکْمُ وَ النُّبُوَه»

ما به این انبیاء کتاب و حکم و نبوت دادیم.[۱]

سپس می فرماید:

«فَاِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنابِها قَوماً لَیْسُوا بِها بِکافِریِنَ»

اگر آنان (مشرکین) به این پیامبران ایمان نیاورند، گروهی هستند که به اینها ایمان آورند و کفر نورزند.

آنگاه قرآن به رسول اکرم(ص) می فرماید:

«اُولئِکَ الَّذینَ هَدَی الله»

این انبیاء کسانی هستند که خدا اینان را هدایت کرده است. و این هدایت، هدایت خاصه است که همراه با عصمت است و گرنه هدایت عامه خداوند شامل همه کس و همه چیز می شود:

«اِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ اِمّا شاکِراً وَ اِمّا کَفُوراً»

(آیه ۳  سوره دهر)

ما راه (حق و باطل) را به او (انسان) نشان دادیم، چه او هدایت پذیرد یا کفران ورزد.

بنابراین منظور از هدایتی که خداوند به پیامبران داده- و در آیه آمده است- هدایت خاصه است. بهمین جهت به پیامبر اکرم می فرماید:

«فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه»

تو نیز تابع این هدایت الهی باش نه اینکه تابع و پیرو انبیاء پیشین باشی، بلکه تو نیز همانند آنان که به وحی تکیه داشتند و بدون اجر و مزد کار می کردند، به وحی تکیه کن و بگو:

«@è% Hw öNä۳è=t«ó™r& Ïmø‹n=tã #·ô_r& ( ÷bÎ) uqèd žwÎ) ۳“tø.ό šúüÏJn=»yèù=Ï۹ » (انعام- آیه ۹۰)

من از شما مزدی نمی خواهم جز اینکه همه جهانیان به یاد خدا باشند.

قرآن پس از ذکر هدایت خاصه می فرماید:

«وَ مَنْ یَهْدِی الله فَما لَهُ مِنْ مُضِلِّ، اَلَیْسَ اللهُ بِعَزیزٍ ذِی انْتِقام»

کسی که خدا او را هدایت کند، مضل و گمراه کننده ای ندارد. و این نفی جنس است، یعنی جنس اضلال و گمراهی برای او نیست. بنابراین گمراه کننده در پیامبران هیچ نفوذی ندارد و نمی تواند داشته باشد و این همان عصمت است. و ارزش عصمت از این جا فهمیده می شود، زیرا در هدایت عامه چنین خاصیت و اثری نیست.

شیطان گمراه کننده است:

در سوره یس آیه ۶۰ می فرماید:

« óOs9r& ô‰ygôãr& öNä۳ö‹s9Î) ûÓÍ_t6»tƒ tPyŠ#uä cr& žw (#r߉ç۷÷ès? z`»sÜø‹¤±۹$# ( ¼çm¯RÎ) ö/ä۳s9 Ar߉tã ×ûüÎ۷•B »

ای فرزندان آدم، مگر از شما پیمان نگرفتیم که شیطان را نپرستید (پیرو شیطان نباشید) زیرا که او دشمن بزرگ شما است.

و درآیه ۶۲ از همین سوره می فرماید:

«ô‰s)s9ur ¨@|Êr& óOä۳ZÏB yxÎ۷Å_ #·ŽÏWx. »

(شیطان گمراه کننده است) و بسیاری از شما (مردم) را گمراه کرده است.

در این مقدمه چنین نتیجه می گیریم که شیطان مضل و گمراه کننده است و بسیاری را به گمراهی کشانده است.

اینک به این صغری و کبری نیز توجه بفرمائید:

در سوره انعام- همانگونه که ذکر شد- می فرماید: خدا انبیاء را هدایت کرده است. و در سوره زمر می فرماید: هر کس را خدا هدایت کند گمراه در او نفوذ ندارد و همچنین در سوره کهف آیه ۱۷ می فرماید:

«`tB ωöku‰ ª!$# uqßgsù ωtGôgßJø۹$# ( ÆtBur ö@Î=ôÒム`n=sù y‰ÅgrB ¼çms9 $|‹Ï۹ur #Y‰Ï©ó‘D »

هر که را خدا راهنمائی کند، او بحقیقت هدایت شده است و هر که را گمراه سازد، هرگز برای او راهنمائی نخواهی یافت.

و در سوره نساء این اوصاف را مشخص تر کرده است آنگاه که می فرماید:

«وَ مَنْ یُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَاوُلئِکَ مَعَ الَّذینَ اَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِم مِنَ النَبِیینَ وَ الصِّدِیقیِنَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحیِنَ وَ حَسُنَ اُولئِکَ رَفیقاً»

کسی که اطاعت خدا و پیامبر نماید او با کسانی است که خدا به آنان نعمت داده از پیامبران و صدیقین و شهداء و نیکوکاران، و اینان دوستان خوبی می باشند.

و این نعمت همانا نعمت نبوت و هدایت خاصه و عصمت است نه نعمت مادی.[۲]

در این آیه موارد «انعمت علیهم» سوره حمد مشخص و روشن شده است.

اینک، پس از این مقدمه و صغری و کبری این نتیجه بدست می  آید که: شیطان علیرغم اینکه گمراه کننده و مضل است ولی در انبیاء که هدایت یافته از طرف خدا می باشند و معصوم از گناه هستند هیچ تأثیر و نفوذی ندارد و نمی تواند داشته باشد. و ما هم هر روز در نمازهای یومیه از خدا می خواهیم که راه این اشخاصی که خدا آنها را به نعمت هدایت خاصه متنعم نموده است، یعنی راه انبیاء و صدیقین و شهداء و نیکوکاران را به ما نشان دهد و ما را به همان راه هدایت کند و ما با آنان باشیم چون آنان دوستان خوبی برای انسان هستند و هرگز گمراه نمی شوند و مورد غضب و خشم خدا نیستند.

«$tRω÷d$# xÞºuŽÅ_Ç۹$# tLìÉ)tGó¡ßJø۹$#  xÞºuŽÅÀ tûïÏ%©!$# |MôJyè÷Rr& öNÎgø‹n=tã Ύöxî ÅUqàÒøóyJø۹$# óOÎgø‹n=tæ Ÿwur tûüÏj9!$žÒ۹$# »

انبیاء و مردم:

مردم در برابر ره آورد انبیاء سه دسته اند:

  • عده ای آنان را رد کردند.
  • گروهی پذیرفتند ولی با انحراف
  • عده ای هم بدون انحراف پذیرفتند.

در سوره فاطر آیه ۳۲ می خوانیم:

«§NèO $uZøOu‘÷rr& |=»tGÅ۳ø۹$# tûïÏ%©!$# $uZøŠxÿsÜô¹$# ô`ÏB $tRϊ$t7Ïã ( óOßg÷YÏJsù ÒOÏ۹$sß ¾ÏmÅ¡øÿuZÏj9 Nåk÷]ÏBur ӉÅÁtFø)•B öNåk÷]ÏBur 7,Î/$y™ ÏNºuŽöy‚ø۹$$Î/ ÈbøŒÎ*Î/ «!$# ۴ šÏ۹ºsŒ uqèd ã@ôÒxÿø۹$# 玍Î۷x6ø۹$# »

مردم در برابر میراث پیامبران برگزیده خدا سه دسته اند: دسته ای با انکار رسالت به خودشان ظلم کردند چون کسی نمی تواند به نظام الهی صدمه بزند و خداوند غنی بالذات است.

گر جمله کائنات کافر گردند                      بر دامن کبریاش ننشیند گرد

«tr #bÎ) (#ÿrãàÿõ۳s? ÷LäêRr& `tBur ’Îû ÇÚö‘F{$# $YèŠÏHsd  cÎ*sù ©!$# ;ÓÍ_tós9 ÏHxq »

(ابراهیم- آیه ۸)

اگر شما و تمام اهل زمین کافر شوید، به خداوند که غنی بالذات و بی نیاز است زیان نمی رسانید، بلکه به خودتان صدمه می زنید و ستم می کنید.

بنابراین همانطور که گفته شد عمل به عامل ارتباط دارد و سود و زیانش مستقیم به خودش می رسد. مثل درخت میوه که ثمره اش مال خودش است و رهگذر هم احیانا از سایه اش استفاده می کند. و همچنین ثمره عمل صالح مربوط به خود انسان است.

«اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُم لِاَنْفُسِکُم وَ اِنْ اَسَأتُم فَلَها»

اگر نیکی کردید و عمل صالح انجام دادید برای خودتان است و اگر هم بدی کردید، بخودتان کرده اید. پس:

«وَ مِنْهُم ظالِمٌ لِنَفْسِه»

نیز بهمین جهت اطلاق می گردد یعنی انکار رسالت ظلم به خود کردن است.

«وَ مِنْهُم مُقْتَصِدٌ»

یعنی کسانی که مقتصداند و در راه هستند آسیبی نمی رسانند و قدرت هدایت دیگران را هم ندارند و خلاصه متوسط و میانه رو هستند.

«وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بالْخَیراتِ»

و اما دسته سوم آن کسانی هستند که پیشرو و پیشقدم در نیکی ها می باشند به اذن خدا و این برتری و فضیلت عظیمی است.

ادامه دارد

 

[۱] – البته کتاب و حکم و نبوت با هم فرق دارند و هر یک معنای خاصی دارد که در جای خود مطرح می شود.

[۲] – هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) به ولایت و خلافت می رسد مسئله نعمت مطرح می شود. «اَلیَومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَاَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» یعنی امروز دین شما را کاملتر و نعمت خود را بر شما تمام کردم و نعمت ولایت نیز ظاهرا به نعمت نبوت منصرف می شود و اطلاق می گردد و غرض از «نعیم» در آیه «ولتسئلن یومذ عن النعیم» امامت و ولایت است. امام رضا(ع) فرمود: «نحن النعیم» مقصود از نعیم ما اهل بیت هستیم. زیرا شأن خدا اجل از این است که بپرسد نان و آب و میوه را چه کرده اید؟ پس منظور از نعیم این است که در اصل امامت و نبوت چه کرده اید؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *