روانشناسی و جامعه شناسی (دانشگاهها )

درسهائی منتشر نشده از : شهید حجه الاسلام و المسلمین دکتر با هنر

پیشگفتار :

موضوع بحث ما روانشناسی و جامعه شناسی مردم کشورمان “ایران” است. ناگفته پیدا است که این بحث نمی تواند بطور گسترده، علمی و تخصصی باشد، بلکه به آندازه نیازی که در ابلاغ رسالت اسلامی داریم، با فرصت کم در هر درس یک جناح یا یک قشر اجتماعی کشورمان را در نظر میگیریم و روانشناسی و جامعه شناسی همان جناح را بررسی و مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم :

٭دانشگاهها

نظر به اینکه در رابطه با انقلاب فرهنگی “دانشگاهها” موضوع و سخن روز شده آند، در این درس،  روانشناسی وجود حاکم بر دانشگاهها را مورد بررسی قرار می دهیم تا ببینیم در چه شرائط و بستری می خواهیم انقلاب فرهنگی را پیاده کنیم؟  زیرا شناخت دانشگاه و شناخت جو دانشجوئی برای درک مسائل اجتماعی سیاسی و مکتبی بسیار مفید و مؤثر است.

پس از دو مرحله تحصیلی “عمومی یا ابتدائی” و “دبیرستانی و نیمه تخصصی ” دانشگاه مرحله سوم تحصیلی است. این دوره برخلاف دو دوره پیشین”دقیقا دوره تخصصهاست، یعنی باید دید کشور به چه نوع متخصص و به چه رشته ای واقعا “نیاز دارد؟  در اداره مملکت به چه نیروهائی احتیاج است؟

که در این مرکز به تربیت متخصصان، فارغ التحصیلان، مدیران، مهندسان و پزشکان لایق بپردازیم.

ادیب، فیلسوف، نویسنده، متخصص حسابداری، کشاورزی و. ..تحویل کشور دهیم، که در گذشته چنین نبوده است، بلکه با یک نوع شیوه تقلیدی از غرب بدون توجه به وضع کشور دانشگاهها اداره می شد.

٭رشد کمی

۱-آمار :

در ایران اولین دفعه ای که به فکر متخصص افتادند زمان امیرکبیر بود که مدرسه “دارالفنون” را ساختند «‌‌‌مراد روش نظام جدید فرهنگی است، و در نظام قدیم از سابق بوده مانند نظامیه ها و مدارس علوم دینیه و. ..ضمنا اکثر متخصصین و ادبای کنونی از پیرمردان دارالفنون تحصیل کرده‌اند». ولی دانشگاه از سال ۱۳۱۲ به وجود امد که در اغاز از جهت کمی رشد چندانی نداشت، و در ۲۰سال اخیر از این جهت بسیار رشد کرد تا آنجا که به حدود یکصد و پنجاه هزار دانشجو، و تعداد دانشگاهها و مدارس عالی به دویست و بیست واحد رسید. ناگفته پیداست که این رشد کمی دانشگاهها نیز نوعی “رشد اماری ” بود که رژیم گذشته می خواست در دنیا امار بدهد و سرو و صدا راه بیاندازد، زیرا مثلا ژاپن امار داده بود که ۹۹% جمعیت کشور باسواد، و دانشجو دارد، بنابراین اقایان هم اماری می دادند و تعداد و کمیت را بالا می بردند، در حالی که از جهت کیفی کوچکترین رشدی نداشتند،  مانند دانشگاه در سیستان و بلوچستان تنها از جهت ساختمان و بنا خوب بود، و از جهت کیفی بسیار ناقص.پس یکی از علل رشد کمی دانشگاهها علاقه رژیم به “امار” بود.

۲-اشتغال کاذب با سرگرمی :

دومین عامل در رشد کمی دانشگاهها، آنتقال کاذب و سرگرمی تخدیر کننده بود. هر ساله چندین هزار نفر دیپلم می گرفتند (که اخیرا به ۰۰۰/۳۰۰ نفر رسیده بود ) برخی را در سپاه دانش، عده ای را در بهداشت، و عده ای را هم جذب دانشگاهها می کردند که در واقع دانشگاه وسیله سرگرمی و اشتغال دروغین برای جوانان کشور بود تا تفکر انقلابی در آنان احیا نگردد و. ..

توجه به مطالب بالا ما را قدری به جو کنونی دانشگاهها اشنا می سازد و بسیاری از مسائل فرهنگی از جمله روش آندیشه و تفکرها بر ما روشن می گردد.

٭اموزش

در مسیر انقلاب فرهنگی، یکی دیگر از مطالبی که ما را در شناخت جو دانشگاهها کمک می کند توجه به وضع اموزشی دانشگاههاست که کلا”نوعی اموزش غربی است که به عنوان دستاورد علوم غربی به خورد دانشجو می دهند بدون توجه به مسائل و فرهنگ شرق، تنها دانشکده “الهیات “حدود ۴۰% از موارد درسیش مسائل شرقی است و دانشکده ادبیات نیز همچنین مثلا جامعه شناسی، روانشناسی،  ادبیات، زبان شناسی، سبک شناسی و… عموما ” یک مشت ترجمه متون غربی است که اثری در شناخت فرهنگ شرق ندارد. در سایر موارد مانند پزشکی، اقتصاد، فیزیک و شیمی ۹۵% غربی است.

در اینجا توجه به چند نکته ضروری است

۱-غرب به ما تحمیل کرده که همه اینها را شما ندارید و ما برایتان از غرب سوغات اوردیم و شما تهی از علوم و معارف هستید و این مائیم که شما را به سوی ارزشها و شخصیت می بریم.

۲-نکته دیگر اینکه : با تحمیل اموزشهای ترجمه ای غرب، شخصیت انسانی ما را تحقیر می کردند و علم گرائی و علم مداری در محیطمان بوجود می اوردند، به این معنی که به دید خود کم بینی به علم و  صنعت و تکنیک غرب می نگریستیم و کمال و شخصیت را در علم و بدست اوردن فراورده های علمی غرب می دانستیم، بدون اینکه ارزش آن واثر آن را در جامعه مان احساس کنیم. نوعی خودباختگی و خود فراموشی در جو ما بوجود می امد که در نتیجه معیار ارزشها هم تغییر می یافت و حقیقت و حقیقت شناسی فراموش می شد و یک حالت روانی خاصی در محیط ما بوجود می امد که متاسفانه چند سال قبل تدریجا در محیطهای اسلامی ما هم اثر گذاشته بود و بعضی از علمای اسلام هم حتی روایات را با اکتشاف روز تطبیق می کردند.

۳-نکته دیگر اینکه : با این سبک اموزش ترجمه ای غرب، دانشگاهها و وسیله دلال سازی و واسطه تراشی برای غرب بودند، به این صورت که برای تحمیل فراورده های علمی خود افراد را از میان ما می بردند به غرب تا بوسیله آنان “غرب” بت و ارباب شرق شود و آنان از آنجا بازگردند و آثار ترجمه ای را برای نسل نوما بلغور نمایند. در نتیجه بت زدگی و طاغوت زدگی برای ما بوجود بیاید.

۴-نکته دیگری که در اینجا مورد توجه است اینست که : برای تدریس در دانشگاهها به استاد نیاز است

اکنون کسی که می خواهد فراورده های غرب را تدریس کند باید در غرب تحصیل کند و متخصص شود. فرزندان ما به غرب می رفتند و پس از بازگشت در رشته ای و با شرائطی متخصص شده بودند که در کشور ما به هیچ وجه استفاده نمی شدند، و به درد مملکت ما و جامعه ما نمی خوردند زیرا فرمول ها و فنونی را دیده بودند که مربوط به یک محیط دیگر و جامعه دیگر بود. در رشته ای که آنها تخصص دیده بودند ما حتی وسائل اولیه آن را نداریم، امکاناتی نداریم تا در اختیارشان بگذاریم مانند این که متخصص کامپیوتر تکثیر کنیم و تنها وسیله مصرف برای امریکا باشیم، در پزشکی هم همچنین، و در اقتصاد هم. ..

۵-نکته دیگر :استادی مثلا “در رشته روانشناسی در فرانسه دوره دیده و جزوه و یادداشتهائی دارد،  می اید ایران، می خواهد درس بگوید، استاد دیگر در آنگلستان روان شناسی “رشد “،روانشناسی “کودک “را دیده و چیزهائی دارد و می خواهد تدریس کند. بعد این اصطلاحهای تدریس شده به یک دیگر مونتاژ می شوند و بصورت یک نوع مطالب دکور و دل خوش کنی در می ایند که اری این اصطلاحات را بلدیم، ولی در این جامعه، در این کشور آیا دردی را دوا می کنند؟ اصلا  مربوط به این ملت است یا نه؟

در فن و تکنیک نیز همین مطلب است، مثلا “رفته در فنون صنعتی امریکا وارد شده، فرضا “در وضع جتهای فانتوم تخصص یافته، بعد که می اید اتفاق می افتد که باید “میگ “خریداری شود و روی میگ کار کند، دیگر نتیجه ای نخواهد داشت.

۶-موضوع دیگری که در خور دقت است این است که استادی که در غرب تخصص دیده و ماشینهای پیشرفته و پیچیده ای را مشاهده کرده تدریجا “پیشرفت را نیز در وجود ماشین خلاصه می کند میگوید: اگر فلان دستگاه را به چند میلیون تومان خریدیم که از چند قدمی زخم معده را نشان داد ما پیشرفته ایم و گرنه، در صورتی که پیشرفت برای ما داشتن یک امپول زن وارد در تمام روستاها و رسیدگی به مراکز میکربهای بیماری در بیغوله هاست. و به هر حال با توجه به پیشرفت چشمگیر صنعت ماشین یک نوع روانشناسی برایش بوجود می اید و از روانشناسی خود و خودی بیگانه می گردد.

۷-خود باختگی در برابر آندیشه غرب :

نکته ای که بسیار برای ما خطرناک و از بزرگترین افات و مشکلات دانشگاهی ماست این است که باتوجه به عوامل یاد شده و اثرهای اموزش غربی، علاوه بر ماشین زدگی، علم زدگی و. ..تدریجا ”

انسان شرق، خودی خود را فراموش می کند و معیارها و ارزشها و فلسفه غرب برایش مطرح می شود و اینها را هم می خواهد از غرب بیاورد که در نتیجه شرق و کمالاتش را از دست می دهیم و غرب را هم بدست نمی آوریم.                                      ادامه دارد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *