شرح دعاى کمیل قسمت سوم

حجهالاسلام والمسلمین حسین انصاریان

 

“اللهم انّى اسئلک برحمتک التى وسعت کلّ شى‏ء؛ خدایا من از تو درخواست مى‏کنم به رحمتت که همه چیز را فرا گرفته”

هر یک از کلمات این جمله عرشى، کلام ملکوتى و گنجینه آسمانى، داراى رموز و اشارات و لطایف و اسرارى است که تا جایى که اقتضا دارد به شرح آن پرداخته مى‏شود.

اللهمّ: پایه و اصلش یا الله است، یا را حذف کرده‏اند و به جاى آن میم تشدیددار قرار داده‏اند، تا مرتبه عالى، برترى شأن و عظمت و بزرگى حق را بنمایانند، یعنى هم چنان که وجود مقدّسش، در مرتبه وجود بر همه موجودات تقدّم ازلى دارد و چیزى بر او پیشى نگرفته، سزاوار است در کلمه الله این حقیقت مراعات شود و آن را بر هر کلمه و حرفى مقدّم کرد، تا میان وجود حقیقى و وجود لفظى توافق به عمل آید، و فرقى در رعایت شأن، بین شأن حقیقى و لفظى باقى نماند.

دعاخوانى که حضرت الله را مورد توجه قرار مى‏دهد و وجود مقدّس او را ندا مى‏دهد و با زبان قال و حال اللهم مى‏گوید، باید بداند که اگر کشش و جاذبه و اذن و اجازه حضرت معشوق نبود، عاشق شیدا، قدرت یک کلمه سخن گفتن با معشوق را نداشت، و نیروى قدم نهادن در عرصه دعا براى او نبود، و زبان قالش لال، و پدید آمدن حالش محال بود.

زبان ندا دهنده حق، با اتصال به قدرت حق اللهم مى‏گوید، و لسان حال دعا خوان، با لطف و کرم او گشوده مى‏شود.

دعاخوان باید به این حقیقت آگاه باشد که تا خواست محبوب نبود، بیان درخواست خواهنده امکان نداشت، و تا اراده حضرتش در وجود عبد تجلّى نمى‏کرد، عبد براى دعا و طلب حاجت به پیشگاه او نمى‏رفت.

آرى، دعا تعلیم اوست، حیات وجود دعا خوان رشحه‏اى از امر اوست، زبان قال و لسان حال دعاخوان در دست اراده اوست، پس همه چیز از او و در سیطره مالکیت و قدرت اوست.

از خودى اى خدا نجاتم ده

زین محیط بلا نجاتم ده

یکدم از من مرا رهایى بخش

از غم ماسوا نجاتم ده

دلم از وحشت جهان بگرفت

زین دیار فنا نجاتم ده

نفْس امّاره قصد من دارد

از بلاى هوا نجاتم ده

“انى اسئلک” به معناى من است، ولى در اینجا به معناى منیّت که بویى از فرعونیت دارد نیست. من، در این فراز ملکوتى و بقیه جملات دعا، اشاره به من طبیعى، من عقلانى، من عالى، من وجودى، من علمى و من استقلالى ندارد. من، در این عرصه معنوى، به معناى فقر ذاتى، تهیدستى، نیازمندى، وخاکسارى است.

دعاخوان در این مقام، از من ذاتى خود، جز فقر و انکسار، ذلت و بیچارگى، تضرّع و زارى، خشوع و خضوع، مسکنت و خوارى نمى‏بیند، و از حضرت محبوب جز رحمت و کرامت، لطف و محبت، احسان و عدالت، عفو و مغفرت مشاهده نمى‏کند، به این خاطر دست سؤال که درخواست نیازمند از بى‏نیاز و گدایى و خواهش خاک نشینى ناچیز از مقامى بلند مرتبه و غنى بالذات است دراز مى‏کند و درخواست و سؤالش را با کمک گرفتن از رحمت واسعه او اظهار مى‏دارد.

“برحمتک التى وسعت کل شى‏ء” رحمت محبوب همه چیز را فراگرفته و به ظاهر و باطن همه چیز احاطه دارد.

این رحمت واسعه، فیض عامّ حضرت اوست که همه چیز را از برکت آن، از تاریکخانه نیستى به عرصه گاه نورانى هستى سفر داد و هر یک را در جایگاه خاص خودش مستقر کرد، و وسایل و ابزار نمو و رشد و تعالى و تربیت مادى و معنوى هر کدام را به فراخور قابلیت و لیاقت و ظرفیت و استعدادشان فراهم آورد و بدون ذرّه‏اى بخل در اختیارشان گذاشت.

در کتاب شریف “انیس اللیل” آمده۱: داستان و مثل فیض عام الهى، چون آفتاب است؛ از افق طلوع مى‏کند، بدون اینکه رساندن نورش را از چیزى دریغ ورزد و از بهره دادن به موجوداتى که در شعاعش بسر مى‏برند بخل کند، هنگام طلوعش، آنچه در عرصه تصرف نورش قرار دارد از وى به اندازه قابلیت و استعداد کسب نور مى‏کنند.

به همین صورت، همه موجودات غیبى و شهودى هم از بزرگ‏ترین آنها تا کوچک ترینش در احاطه این فیض عام و رحمت واسعه است، و هیچ چیز گرچه از نظر کوچکى با قوى‏ترین میکروسکوب‏ها هم دیده نشود از دایره احاطه رحمتش بیرون نیست و هر یک به اندازه استعداد و قابلیت خود و براساس عدالت و مصلحت او، از رحمت حضرتش نصیب مى‏برند، و در سایه آن رشد و نمو مى‏کنند و به کمال مادى و معنوى خود مى‏رسند.

از کران تا کران هستى، از غیب و شهود هستى، از ظاهر و باطن هستى، از بالا و پستى هستى، از عیان و نهان هستى همه و همه با تمام هویت وجود خود در دایره رحمت واسعه و فیض بى‏نهایت خالق هستى و رازق هستى و پروردگار هستى به سر مى‏برند و آنى از آنات و لحظه‏اى از لحظات، از این فیض جدا نیستند وقدرت جداشدن ندارند؛ وبه فرض هم که بتوانند لحظه‏اى جدا شوند، آثارى از آنان در کشور هستى بر جاى نمى‏ماند.

ایجاد موجودات، رزق مخلوقات، رشد و نمو نباتات، کمال جمادات، نزول آیات، ظهور بیّنات، بعثت پیامبران، هدایت گمراهان، راهنمایى گم گشتگان، حیات جانداران، پدید آمدن فرشتگان، زنده شدن مردگان، ثواب نیکوکاران، مکافات بدکاران، شایستگى مؤمنان، ذلّت کافران، برپا شدن قیامت، ظهور بهشت و دوزخ، آمرزیده شدن عاصیان از اهل ایمان، و آنچه که در هستى براى همه چیز از خیر و خوبى وجود دارد، شعاعى از فیض عام و رحمت واسعه حضرت حق است.

ما گدایان خیل سلطانیم

شهربند هواى جانانیم

بنده را نام خویشتن نبود

هرچه ما را لقب نهند آنیم

گر برانند ور ببخشایند

ره بجایى دیگر نمى‏دانیم

چون دل آرام مى‏زند شمشیر

سر ببازیم و رخ بگردانیم

دوستان در هواى صحبت یار

زر فشانند و ما سر افشانیم

تنگ چشمان نظر به میوه کنند

ما تماشا کنان بستانیم

هرچه گفتند جز حکایت دوست

در همه عمر از آن پشیمانیم

سعد یابى وجود صحبت یار

همه عالم به هیچ نستانیم

ترک جان عزیز بتوان کرد

ترک یار عزیز نتوانیم

فیض عام، عنایت بى‏نهایت، و رحمت واسعه حضرت حق از دسترس فهم ما و چشم انداز تأمّل ما بیرون است، مرغ اندیشه از پرواز در آن عرصه ممنوع، و شاهباز عقل از رسیدن به حقیقت آن محروم است.

شمارش کل شى‏ء، یا همه موجودات و مخلوقاتى که در سایه رحمت واسعه قرار دارند، و این حقیقت به نهان و آشکار آنها محیط است، گرچه همه درختان قلم شود، و تمام آبها مرکّب گردد، و فرشتگان و جن و انس نویسنده شوند امکان ندارد، بلکه شمارش اندکى از آنها هم براى این همه نویسنده مقدور نمى‏باشد!!

ما براى فهم نصیبى بسیار بسیار اندک از رحمت واسعه حق که همه موجودات را فراگرفته، لازم است به تماشاى امورى چند از هویّت و حیثیّت بعضى از مخلوقات مادى، و برخى از واقعیّات معنوى برخیزیم، شاید روح تشنه ما به جرعه‏اى از این دریاى بى‏نهایت دست یابد، و اندکى از آتش عطش خود را فرو نشاند، و جلوه‏اى از این خورشید معنوى را که لحظه به لحظه از افق وجود موجودات طلوع مى‏کند نظاره کنیم.

 

جهان هستى

ارزیابى جهان هستى که رحمت واسعه حق، ظاهر و باطن آن را فراگرفته از نظر طول و عرض و حجم، و تعداد موجوداتى که در آن به سر مى‏برند براى هیچ کس قابل اندازه‏گیرى و شمارش نیست.

ولى گوشه‏اى از این ساختمان را که انسان روى سیاره‏اى از آن براى مدتى اندک مهمان است، و از مواهب و نعمت‏هاى قرار داده شده در این سیّاره و آنچه از آسمان بر او نازل مى‏شود استفاده مى‏کند، مى‏توان با عینک دانش و بینش تماشا کرد، تا به اندازه ذرّه‏اى ناچیز معلوم شود فراگیرى رحمت واسعه حق چه معنا دارد، و چه حقیقت عظیم، و واقعیت حیران کننده و بهت آورى است؟!

همه چیز در جهان، از باکترى‏هاى ذرّه بینى، و ویروس‏هایى که از میکرون “یک هزارم میلیمتر” کوچکترند، تا ستارگان و کهکشان‏هایى که میلیون‏ها کیلومتر از ما دورند از اتم ساخته شده.

اتم‏ها به اندازه‏اى ریزند که با نیرومندترین میکروسکوب‏ها هم دیده نمى‏شوند.

در سر یک سنجاق ۵۵ میلیون میلیون میلیون اتم وجود دارد، اگر بتوانیم سر سنجاق را به اندازه یکى از عظیم‏ترین بناها بزرگ کنیم، هر اتم مانند مگسى است که روى یکى از ستون‏ها بخزد.

اتم‏ها، به رحمت حق از ترکیب سه ذرّه اصلى به نام‏هاى الکترون، پروتون، و نوترون آفریده شده‏اند، الکترون واحد الکتریسته منفى، پروتون واحد الکتریسته مثبت، و نوترون از جهت الکتریکى خنثى است.

پرتونها و نوترونها با هم هسته اتم را تشکیل مى‏دهند، الکترونها روى مدارى به دور هسته مى‏چرخند، به همان صورت که ماه دور زمین مى‏گردد.۲

اتم‏هاى بیرون از دایره شمار، مصالح ساختمان جهانند، این که ماده و مصالح ساختمان جهان چگونه پدید آمد، و آفرینش آنها به چه کیفیت صورت گرفت جز آفریدگار یکتا کسى بر آن آگاه نیست:

“مَا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ؛۳ ما انسان را شاهد آفرینش آسمان‏ها و زمین و آفرینش خودش قرار ندادیم”.

آنچه از نظر قرآن محقق است، و عموم دانشمندان بزرگ هم در کتاب‏هاى خود پس از تحقیقات فراوان علمى ثبت کرده‏اند، این مصالح عبارت بودند از ذرّات دود و گاز که در فضا سرگردان بودند، ولى چنان در پراکندگى به سر مى‏برند که به ندرت با یکدیگر تصادم مى‏کردند.

 

“ثم استوى الى السماء و هى دخان”:

سپس به آفرینش آسمان‏ها توجه فرمود، در حالى که توده‏اى

از دود بود، آنگاه با آفرینش ستارگان به تزیین آسمان پائین که نزدیک‏ترین آسمان به ماست پرداخت، به این ترتیب که میلیونها ذرّه و گاز به شکل ابرهاى عظیم به دور هم گرد آمدند، توده‏هاى ابر ذرّات را به سوى مرکز جذب مى‏کرد، و بالاخره توده انبوه ابر جمع مى‏شد و ذرّات آن به یکدیگر نزدیک مى‏گشت، این ذرّات به یکدیگر اصطکاک پیدا مى‏کرد، و گرما تولید مى‏شد، و گاهى در مرکز ابر گرما چنان شدّت مى‏یافت که توده را به تابش مى‏انداخت و فضاى تاریک را روشنى مى‏داد، سرانجام میلیونها توده ابر به صورت ستاره‏ها درآمدند و از آن پس در جهان تاریک نور پیدا شد، و آسمان دنیا به ستارگان زینت گرفت. در بیابان پهناور فضا ابرى بى‏شکل در همه جا به طور یک نواخت پخش شده بود، ذرّات ماده به هم مى‏خوردند، و با یکدیگر ترکیب مى‏شدند، ابر به دریاى متلاطم و خروشانى از گاز تبدیل مى‏شد و شروع به چرخیدن مى‏کرد، این دریاى دود و گاز هم چنان مى‏چرخید و مى‏غرید و مى‏خروشید، و تلاطم نامرئى خیز آبها و شکستن امواج نامرئى که هر یک به بزرگى اقلیمى بود در دل این دریا طغیان برمى‏انگیخت، موج‏ها به هم مى‏خوردند و بر هم مى‏لغزیدند و در دل هم فرو مى‏رفتند و به هم مى‏آمیختند.

در میان این دریاى جوشان طرحى مارپیچى از اثر چرخش مادّه دوارى پیدا شد.

این صفحه مدوّر و پهن با میانى برآمده و بازوانى که آهسته آهسته شکل مى‏گرفت در سپیده دم گیتى به پیدایش گرائید، این شکل مارپیچ که آن را کهکشان، یا راه شیرى مى‏نامند منظومه شمسى در یکى از بازوان آن قرار دارد.

پیدایش خورشید و منظومه آن در سایه رحمت حق و به قدرت او به این صورت بود که: در یکى از بازوان کهکشان طوفانى پرآشوب پدید آمد، و جریان تند گازها آنها را به گردش واداشت، و هم چنان که مى‏گردید به شکل فرفره‏اى پهن و عظیم درآمد و پاره‏هاى نورانى بر گرد آن روان شدند.

این فرفره عظیم در این کهکشان حیرت آور هم چنان مى‏چرخید تا این که کم کم گازها به مرکز آن کشیده شدند و در آن‏جا به صورت گوى عظیم و فروزانى تراکم یافت و سرانجام به صورت خورشید تجلى کرد:

“وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا”۴

در جهان، روشنى پدید آورد، و خورشید را چراغ فروزان قرار داد سپس پاره‏هاى گاز و غبارى که گرداگرد خورشید را‌هاله وار فرا گرفته بود از هم پاشید و هر پاره‏اى از آن به صورت گردابى درآمد، هر گرداب مسیرى جداگانه داشت و در آن مسیر به دور خورشید مى‏گردید، برخى نزدیک به خورشید و بعضى از خورشید دور بودند.

در گردابهاى نزدیک خورشید گرما، و در گرداب‏هاى دور دست سرما حاکم بود.

در هر گرداب ذرّات گاز و غبار پیوسته در گردش بود، از برخى ذرّات گاز بخار آب پدید مى‏آمد و مانند شبنم به روى ذرّات غبار مى‏نشست، و چون ذرّات غبار به هم مى‏رسیدند، رطوبت شبنم آنها را به یکدیگر مى‏چسباند و گاهى نیز به شکل پاره‏هاى یخ زده آب و گِل در مى‏آمدند.

در هر گرداب میلیونها از این پاره‏ها در گردش بودند، نیروى جاذبه آنها را به سوى یکدیگر مى‏کشید، این پاره‏ها به هم مى‏پیوستند و توده‏هاى بزرگتر مى‏ساختند و گوى عظیم و چرخانى پدید مى‏آوردند، این گوى عظیم با نیروى جاذبه‏اى که داشت پاره‏هاى پیرامون خود را به سوى خویش مى‏کشید و روز به روز بزرگتر مى‏شد و سرانجام این گوى به صورت زمین “به قدرت و رحمت خدا” پدیدار شد.

بعد سایر سیّارات نیز از گرداب‏ها رخ نمودند، هر سیّاره در مسیر خود گرد خورشید مى‏گردید عطارد از همه به خورشید نزدیک‏تر بود، و پس از آن زهره، زمین، و مریخ بودند. در آن سوى مریخ سیّاره‏هاى عظیم مشترى، زحل، اورانوس، و نپتون به دور خورشید گردش داشتند، و بسى دورتر از نپتون سیّاره پلوتو بود.۵

جهان همان اندازه بزرگ است که اتم کوچک است، بشر هرگز نخواهد توانست حدّ آن را ببیند، نور با سرعت باور نکردنى در هر ثانیه سیصد هزار کیلومتر حرکت مى‏کند، با وجود این سرعت، نزدیک‏ترین ستاره نورش چهار سال در راه است تا به ما برسد!!

تلسکوپ کوه پالومار کالیفرنیا که قطر آینه آن پنج متر است مى‏تواند ستارگانى را در فضا ببیند که نورشان پس از هزار میلیون سال به ما مى‏رسد!!

تعداد ستارگانى که اینک با تلسکوپ‏هاى نوین مى‏توانیم ببینیم به قدرى زیاد است که اگر صد سال تمام شب و روز به شمارش آنها بپردازیم و در هر ثانیه یک ستاره بشماریم پس از پایان این مدت هنوز همه آنها را نشمرده‏ایم.۶

کهکشان قرص عظیمى است که قسمت مرکزى آن ضخیم‏تر است، و لا اقل شامل هزار میلیون ستاره است، طول آن صد هزار سال نورى، و ضخامت آن در مرکز بیست هزار سال نورى است!

تا جایى که ما مى‏توانیم با بزرگترین دوربین‏هاى نجومى امروزى ببینیم در جهان احتمالاً صد وپنجاه میلیون کهکشان وجود دارد و فاصله متوسط بین دو کهکشان همسایه دو میلیون سال نورى است.۷

این مجموعه عظیم که گوشه‏اى از جهان ناشناخته است، و فقط به وسیله تلسکوپ‏هاى محدود رصد شده، و قسمت اعظم آن از دسترس دید تلسکوپ‏ها بیرون است، و هرگز طول و عرض و حجم و حدود آن به دست دانش نمى‏افتد و جز خالق آن از چگونگى و هویتش آگاه نیست بنا به گفته بصیر بى‏نظیر، آیت کبیر، صالح خبیر، حضرت امیر علیه السلام در احاطه رحمت حق است رحمتى که مایه ایجاد و رشد و نمو و رساندن خیر و دفع شر و زمینه شکل‏گیرى و نظام آن شد.

“اللهم انّى اسئلک برحمتک التى وسعت کلّ شى‏ء”

 

انسان شریف‏ترین میهمان جهان

به دنبال آراسته شدن خانه هستى، و نظام گرفتن جهان، و آماده شدن مواد لازم، و پهن شدن سفره کامل نعمت‏ها اراده حضرت محبوب بر این تعلق گرفت که از باب رحمت و مهربانیش، میهمانى شریف، و موجودى محترم، و مخلوقى مرکب از جسم و جان، و مغز و قلب، و فطرت و کرامت به عنوان خلیفه معنوى خود براى مدتى اندک در مهمانخانه جهان بر تخت تکلیف قرار دهد، تا با استفاده از همه نعمت‏ها که بر اثر فعالیت‏هاى مستمر عناصر هستى به وجود مى‏آید قدرت و انرژى کسب کند، و آن را هماهنگ با کتاب‏هاى آسمانى و هدایت انبیا و امامان در راه بندگى و عبادت خالق، و خدمت به مخلوق و هم نوع خود بکار گیرد، سپس از دالان مرگ وارد جهان دیگر شود و در آنجا براى ابد به مزد کوشش‏ها و تلاش‏هاى مثبتش از نعمت‏هاى بى‏پایان مادى و معنوى حق در بهشت عنبر سرشت بهره‏مند شده، جاودانه در سایه رحمت حق به سلامت و خوشى و سرور و شادمانى بماند.

اکنون به تماشاى آثار رحمت واسعه حق که از هر طرف، و از هر جهت، و از هر سو، ظاهر و باطن انسان را فراگرفته مى‏نشینیم.

قرآن مجید حیات جنینى انسان را به اطوار و مراحل مختلفى تقسیم کرده مى‏فرماید:

“وَقَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَارًا؛۸ خدا شما را در مراحل مختلفى آفرید.”

۱- “وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن سُلالَهٍ مِّن طِینٍ؛۹ ما انسان را از عصاره و فرآورده‏هاى خاک آفریدیم.”

نطفه انسان مولود غذاهاى گوناگونى است که از نباتات و گوشت و لبنیات سرچشمه مى‏گیرد، حیوانات هم از نباتات تغذیه مى‏کنند، و نباتات هم از خاک مایه مى‏گیرند.

بنابراین نطفه انسان که بعداً به صورت انسانى درمى‏آید مولود خاک است، اکتشافات جدید هم نشان مى‏دهد عناصرى که زمین در بر دارد از قبیل: آهن، مس، کلسیم، ید و… عصاره آنها در انسان وجود دارد و انسان دائم به وسیله نباتات و حیوانات از عصاره‏هاى مواد خاکى تغذیه مى‏کند و به تولید مثل برمى‏خیزد.

۲- “هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا؛۱۰ اوست که بشر را از آب آفرید.”

از نظر زیست شناسان انسان به اسفنجى مى‏ماند که او را آب فراگرفته، یک فرد ۷۰ کیلویى پنجاه لیتر آب دارد، و این نسبت ثابت است. اگر شخصى بیست درصد آب بدنش را از دست بدهد، دیگر سلامتى خود را باز نخواهد یافت.

آب یاخته‏هاى بدن انسان داراى مقدار زیادى پتاسیم مى‏باشد، و عملاً فاقد نمک است، ولى آب خارج از یاخته‏ها عملاً پتاسیم ندارد، بلکه داراى مقدار زیادى نمک است و این ترکیب آب خارج از یاخته‏ها جزء به جزء به آب دریایى شباهت دارد که میلیون‏ها سال قبل اولین اشکال حیات در آن شکل مى‏گرفت، و بعداً زمانى که موجودات آبى به خشکى روى آوردند، دریاى درون را نیز با خود آوردند، چون بدون آن زندگى براى آنها در خشکى ممکن نبود، آرى این است معجزه شگفت‏انگیز قرآن، که در صحرایى خشک و سوزان و بدون ابزار علمى، و در جامعه‏اى بى‏سواد، اعلام کرد: اوست که بشر را از آب آفرید.

 

۳ – “خَلَقَ الإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ؛۱۱ پروردگار انسان را از علق (کرمکى شبیه زالو) آفرید.”

علق در لغت کرمکى است که به دیواره رحم زن مى‏چسبد، و به معناى زالو و حیوان شناور خون خور نیز آمده است، امروزه وقتى اسپرماتوزئید را زیر میکروسکوپ مى‏گذارند، انبوه کثیرى کرمک‏هاى زنده شناور را مشاهده مى‏کنند، که این کرمک‏ها وقتى وارد رحم مى‏شوند مانند زالو به دیواره رحم مى‏چسبند.

اسپرماتوزئید در حدود چهار سانت مکعب است، که در هر سانتى صد تا دویست میلیون حیوان زنده شناور یافت مى‏شود، این حیوانات حیرت‏انگیز دسته جمعى به قصد رسیدن به اوول (سلول ماده) حرکت مى‏کنند.

تخمدان یک زن جوان تقریباً شامل ۳۰۰۰۰۰ هزار تخمک نارس است، ولى از همه اینها در حدود ۴۰۰ عددشان رسیده و بالغ مى‏شوند.

هنگام قاعدگى، تخمک، پس از ترک خوردن کیسه‏اى که محتوى آن است به روى دنباله‏هاى لوله کوتاهى که از تخمدان تا زهدان کشیده شده مى‏افتد، و با حرکت مژه‏هاى لرزان این لوله خود را به زهدان مى‏رساند، و به این ترتیب تخمدان خود را براى پذیرش اسپر نر آماده مى‏کند.

۴- “ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلالَهٍ مِّن مَّاء مَّهِینٍ؛۱۲ آن گاه خدا نسل بشر را از چکیده و خلاصه آب بى‏مقدار پدید آورد.”

اسپرها یعنى همان کرمک‏ها و به تعبیر قرآن مجید علق‏ها و یاخته‏هاى جنسى نر با ماده لزجى همراه نطفه مرد خود را به دهانه رحم مى‏رسانند و پس از رسیدن به داخل رحم ناگهان نبرد شگفتى میان آنان به وقوع مى‏پیوندد.

در این نبرد عجیب دویست میلیون اسپر شرکت دارند که با سرعت ۱۵ کیلومتر در ساعت براى تصرف تخمک زن به سوى آن حرکت مى‏کنند و طولى نمى‏کشد که اولین صفوف اسپرها به جدار تخمک مى‏رسند.

ناگهان هزاران کرمک معشوق خود تخمک را در آغوش گرفته و سر خود را به سینه وى مى‏گذارند، این عاشقان‏زار که دم‏هایشان به سرعت مى‏جنبد در زیر ذرّه بین به چمن‏زارى مى‏مانند که با وزش نسیم، موج مى‏زند و تا زمانى که یکى از کرمک‏ها نتواند خود را در آغوش تخمک فرو برد این عمل ادامه دارد.

هر اسپرى کوشش مى‏کند اولین نفرى باشد که به درون تخمک وارد مى‏گردد، تا این که اولین اسپر پوسته را مى‏شکافد و وارد تخمک مى‏شود و به محض ورود دُم کرمک قطع شده محل ورود متورم مى‏شود، در این هنگام پرتو پلاسماى تخمک نیز منقبض گشته، مایعى از خود خارج مى‏کند تا کرمک‏هاى دیگر نتوانند وارد آن شوند.

بنابراین از دویست میلیون اسپر تنها یک اسپر با تخمک مى‏آمیزد و انسان تولید مى‏شود، و چنانچه اراده حق و رحمت واسعه‏اش تعلق بگیرد دو یا سه اسپر وارد مى‏شود در این صورت در رحم زن دوقلو یا سه قلو پرورش مى‏یابد.

۵- “إِنَّا خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن نُّطْفَهٍ أَمْشَاجٍ؛۱۳ ما انسان را از نطفه مخلوط پدید آوردیم.”

براى این که انسانى به وجود آید، ابتدا باید تخمک یعنى یاخته جنس ماده که یکى از کرمک‏ها را در بر گرفته وارد رحم شود، تخمک دانه سپیدى است که ۲۵۰ هزار بار از یاخته جنسى نر یعنى اسپر بزرگتر است، به این خاطر وقتى تخمک با سیل اسپر برخورد مى‏کند، یکى از آنها را در خود فرو مى‏برد و کرموزوم‏هاى سلول نر که تعدادشان به نصف تقلیل یافته با کرموزوم‏هاى سلول تخمک مى‏آمیزد و در نتیجه موجود تازه‏اى به نام سلول تخم پدید مى‏آید که در اصطلاح قرآن امشاج نامیده شده.

اگر بهترین وضع زندگى براى سلول نر و سلول ماده فراهم باشد، قادر به ادامه زندگى نیستند و به زودى مى‏میرند، مگر آن که با یکدیگر ترکیب شوند و سلول تخم یا به تعبیر قرآن امشاج را به وجود آورند.

پس از عمل لقاح سلول تخم شروع به تقسیم مى‏نماید، ابتدا به دو سپس به چهار، و هشت و… تقسیم مى‏شود، و به همین صورت بر اثر تقسیمات متوالى توده‏اى سلولى به وجود مى‏آید.

۶ – صورت بندى جنین

پس از تکمیل شدن سلول‏ها یعنى مصالح ساختمان جنین، انبوه کثیر سلول براى بناى پیکره انسان تحویل رحم داده مى‏شود، و در رحم ساختمان جنین آغاز مى‏گردد.

ابتدا این سلول‏هاى بى‏شمار به قدرت پروردگار و در سایه رحمت واسعه و مهربانیش از یکدیگر مجزّا شده هر کدام به جایگاه مخصوص خود روانه مى‏شوند، سلول‏هاى مغز، سلول‏هاى چشم، سلول‏هاى گوش، و…

همین طور هر یک ذرّات هم عضو خود را پیدا کرده تشکیل عضوى مى‏دهند، و به این ترتیب پیکر جنین به وسیله سلول‏ها ساخته و پرداخته و صورت بندى مى‏شود.

و به فرموده قرآن مجید:

“هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِىُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى”۱۴

او خداى به وجود آورنده انبوه سلول‏ها، و به اندازه قرار دهنده و جدا کننده سلول‏ها و پیکر ساز و شکل دهنده است.

گلوله کوچکى در طرف چپ جنین قرار دارد، منبع تغذیه جنین است، این گلوله که در خون شناور است عصاره غذا و آب و تنفس را که توسط دستگاه‏هاى گوارش و اکسیژن تهیه و وارد خون شده است گرفته و از راه ناف به بدن طفل منتقل مى‏کند.

این است رحمت واسعه الهیه که همه چیز را فرا گرفته، و آثارش در ذره ذره بناى خلقت از خورشید روشن‏تر است.

اللهم انى اسئلک برحمتک التى وسعت کل شى‏ء.

ادامه دارد.

پی‌نوشت‌ها:

۱) انیس اللیل ص۴۱٫

۲) افق دانش ص۱۱٫

۳) کهف آیه۵۱٫

۴) نوح، ۱۶٫

۵) گذشته و آینده جهان، ۲۰ – ۲۷٫

۶) افق دانش، ۸۹ – ۹۴٫

۷) افق دانش ۱۱۸٫

۸) نوح، ۱۴٫

۹) مؤمنون، ۵۷٫

۱۰) فرقان، ۵۷٫

۱۱) علق، ۲٫

۱۲) سجده، ۸٫

۱۳) دهر، ۳٫

۱۴) حشر، ۲۴٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *