حجهالاسلام والمسلمین حسین انصاریان
“اللهم انّى اسئلک برحمتک التى وسعت کلّ شىء؛ خدایا من از تو درخواست مىکنم به رحمتت که همه چیز را فرا گرفته”
هر یک از کلمات این جمله عرشى، کلام ملکوتى و گنجینه آسمانى، داراى رموز و اشارات و لطایف و اسرارى است که تا جایى که اقتضا دارد به شرح آن پرداخته مىشود.
اللهمّ: پایه و اصلش یا الله است، یا را حذف کردهاند و به جاى آن میم تشدیددار قرار دادهاند، تا مرتبه عالى، برترى شأن و عظمت و بزرگى حق را بنمایانند، یعنى هم چنان که وجود مقدّسش، در مرتبه وجود بر همه موجودات تقدّم ازلى دارد و چیزى بر او پیشى نگرفته، سزاوار است در کلمه الله این حقیقت مراعات شود و آن را بر هر کلمه و حرفى مقدّم کرد، تا میان وجود حقیقى و وجود لفظى توافق به عمل آید، و فرقى در رعایت شأن، بین شأن حقیقى و لفظى باقى نماند.
دعاخوانى که حضرت الله را مورد توجه قرار مىدهد و وجود مقدّس او را ندا مىدهد و با زبان قال و حال اللهم مىگوید، باید بداند که اگر کشش و جاذبه و اذن و اجازه حضرت معشوق نبود، عاشق شیدا، قدرت یک کلمه سخن گفتن با معشوق را نداشت، و نیروى قدم نهادن در عرصه دعا براى او نبود، و زبان قالش لال، و پدید آمدن حالش محال بود.
زبان ندا دهنده حق، با اتصال به قدرت حق اللهم مىگوید، و لسان حال دعا خوان، با لطف و کرم او گشوده مىشود.
دعاخوان باید به این حقیقت آگاه باشد که تا خواست محبوب نبود، بیان درخواست خواهنده امکان نداشت، و تا اراده حضرتش در وجود عبد تجلّى نمىکرد، عبد براى دعا و طلب حاجت به پیشگاه او نمىرفت.
آرى، دعا تعلیم اوست، حیات وجود دعا خوان رشحهاى از امر اوست، زبان قال و لسان حال دعاخوان در دست اراده اوست، پس همه چیز از او و در سیطره مالکیت و قدرت اوست.
از خودى اى خدا نجاتم ده
زین محیط بلا نجاتم ده
یکدم از من مرا رهایى بخش
از غم ماسوا نجاتم ده
دلم از وحشت جهان بگرفت
زین دیار فنا نجاتم ده
نفْس امّاره قصد من دارد
از بلاى هوا نجاتم ده
“انى اسئلک” به معناى من است، ولى در اینجا به معناى منیّت که بویى از فرعونیت دارد نیست. من، در این فراز ملکوتى و بقیه جملات دعا، اشاره به من طبیعى، من عقلانى، من عالى، من وجودى، من علمى و من استقلالى ندارد. من، در این عرصه معنوى، به معناى فقر ذاتى، تهیدستى، نیازمندى، وخاکسارى است.
دعاخوان در این مقام، از من ذاتى خود، جز فقر و انکسار، ذلت و بیچارگى، تضرّع و زارى، خشوع و خضوع، مسکنت و خوارى نمىبیند، و از حضرت محبوب جز رحمت و کرامت، لطف و محبت، احسان و عدالت، عفو و مغفرت مشاهده نمىکند، به این خاطر دست سؤال که درخواست نیازمند از بىنیاز و گدایى و خواهش خاک نشینى ناچیز از مقامى بلند مرتبه و غنى بالذات است دراز مىکند و درخواست و سؤالش را با کمک گرفتن از رحمت واسعه او اظهار مىدارد.
“برحمتک التى وسعت کل شىء” رحمت محبوب همه چیز را فراگرفته و به ظاهر و باطن همه چیز احاطه دارد.
این رحمت واسعه، فیض عامّ حضرت اوست که همه چیز را از برکت آن، از تاریکخانه نیستى به عرصه گاه نورانى هستى سفر داد و هر یک را در جایگاه خاص خودش مستقر کرد، و وسایل و ابزار نمو و رشد و تعالى و تربیت مادى و معنوى هر کدام را به فراخور قابلیت و لیاقت و ظرفیت و استعدادشان فراهم آورد و بدون ذرّهاى بخل در اختیارشان گذاشت.
در کتاب شریف “انیس اللیل” آمده۱: داستان و مثل فیض عام الهى، چون آفتاب است؛ از افق طلوع مىکند، بدون اینکه رساندن نورش را از چیزى دریغ ورزد و از بهره دادن به موجوداتى که در شعاعش بسر مىبرند بخل کند، هنگام طلوعش، آنچه در عرصه تصرف نورش قرار دارد از وى به اندازه قابلیت و استعداد کسب نور مىکنند.
به همین صورت، همه موجودات غیبى و شهودى هم از بزرگترین آنها تا کوچک ترینش در احاطه این فیض عام و رحمت واسعه است، و هیچ چیز گرچه از نظر کوچکى با قوىترین میکروسکوبها هم دیده نشود از دایره احاطه رحمتش بیرون نیست و هر یک به اندازه استعداد و قابلیت خود و براساس عدالت و مصلحت او، از رحمت حضرتش نصیب مىبرند، و در سایه آن رشد و نمو مىکنند و به کمال مادى و معنوى خود مىرسند.
از کران تا کران هستى، از غیب و شهود هستى، از ظاهر و باطن هستى، از بالا و پستى هستى، از عیان و نهان هستى همه و همه با تمام هویت وجود خود در دایره رحمت واسعه و فیض بىنهایت خالق هستى و رازق هستى و پروردگار هستى به سر مىبرند و آنى از آنات و لحظهاى از لحظات، از این فیض جدا نیستند وقدرت جداشدن ندارند؛ وبه فرض هم که بتوانند لحظهاى جدا شوند، آثارى از آنان در کشور هستى بر جاى نمىماند.
ایجاد موجودات، رزق مخلوقات، رشد و نمو نباتات، کمال جمادات، نزول آیات، ظهور بیّنات، بعثت پیامبران، هدایت گمراهان، راهنمایى گم گشتگان، حیات جانداران، پدید آمدن فرشتگان، زنده شدن مردگان، ثواب نیکوکاران، مکافات بدکاران، شایستگى مؤمنان، ذلّت کافران، برپا شدن قیامت، ظهور بهشت و دوزخ، آمرزیده شدن عاصیان از اهل ایمان، و آنچه که در هستى براى همه چیز از خیر و خوبى وجود دارد، شعاعى از فیض عام و رحمت واسعه حضرت حق است.
ما گدایان خیل سلطانیم
شهربند هواى جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود
هرچه ما را لقب نهند آنیم
گر برانند ور ببخشایند
ره بجایى دیگر نمىدانیم
چون دل آرام مىزند شمشیر
سر ببازیم و رخ بگردانیم
دوستان در هواى صحبت یار
زر فشانند و ما سر افشانیم
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشا کنان بستانیم
هرچه گفتند جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
سعد یابى وجود صحبت یار
همه عالم به هیچ نستانیم
ترک جان عزیز بتوان کرد
ترک یار عزیز نتوانیم
فیض عام، عنایت بىنهایت، و رحمت واسعه حضرت حق از دسترس فهم ما و چشم انداز تأمّل ما بیرون است، مرغ اندیشه از پرواز در آن عرصه ممنوع، و شاهباز عقل از رسیدن به حقیقت آن محروم است.
شمارش کل شىء، یا همه موجودات و مخلوقاتى که در سایه رحمت واسعه قرار دارند، و این حقیقت به نهان و آشکار آنها محیط است، گرچه همه درختان قلم شود، و تمام آبها مرکّب گردد، و فرشتگان و جن و انس نویسنده شوند امکان ندارد، بلکه شمارش اندکى از آنها هم براى این همه نویسنده مقدور نمىباشد!!
ما براى فهم نصیبى بسیار بسیار اندک از رحمت واسعه حق که همه موجودات را فراگرفته، لازم است به تماشاى امورى چند از هویّت و حیثیّت بعضى از مخلوقات مادى، و برخى از واقعیّات معنوى برخیزیم، شاید روح تشنه ما به جرعهاى از این دریاى بىنهایت دست یابد، و اندکى از آتش عطش خود را فرو نشاند، و جلوهاى از این خورشید معنوى را که لحظه به لحظه از افق وجود موجودات طلوع مىکند نظاره کنیم.
جهان هستى
ارزیابى جهان هستى که رحمت واسعه حق، ظاهر و باطن آن را فراگرفته از نظر طول و عرض و حجم، و تعداد موجوداتى که در آن به سر مىبرند براى هیچ کس قابل اندازهگیرى و شمارش نیست.
ولى گوشهاى از این ساختمان را که انسان روى سیارهاى از آن براى مدتى اندک مهمان است، و از مواهب و نعمتهاى قرار داده شده در این سیّاره و آنچه از آسمان بر او نازل مىشود استفاده مىکند، مىتوان با عینک دانش و بینش تماشا کرد، تا به اندازه ذرّهاى ناچیز معلوم شود فراگیرى رحمت واسعه حق چه معنا دارد، و چه حقیقت عظیم، و واقعیت حیران کننده و بهت آورى است؟!
همه چیز در جهان، از باکترىهاى ذرّه بینى، و ویروسهایى که از میکرون “یک هزارم میلیمتر” کوچکترند، تا ستارگان و کهکشانهایى که میلیونها کیلومتر از ما دورند از اتم ساخته شده.
اتمها به اندازهاى ریزند که با نیرومندترین میکروسکوبها هم دیده نمىشوند.
در سر یک سنجاق ۵۵ میلیون میلیون میلیون اتم وجود دارد، اگر بتوانیم سر سنجاق را به اندازه یکى از عظیمترین بناها بزرگ کنیم، هر اتم مانند مگسى است که روى یکى از ستونها بخزد.
اتمها، به رحمت حق از ترکیب سه ذرّه اصلى به نامهاى الکترون، پروتون، و نوترون آفریده شدهاند، الکترون واحد الکتریسته منفى، پروتون واحد الکتریسته مثبت، و نوترون از جهت الکتریکى خنثى است.
پرتونها و نوترونها با هم هسته اتم را تشکیل مىدهند، الکترونها روى مدارى به دور هسته مىچرخند، به همان صورت که ماه دور زمین مىگردد.۲
اتمهاى بیرون از دایره شمار، مصالح ساختمان جهانند، این که ماده و مصالح ساختمان جهان چگونه پدید آمد، و آفرینش آنها به چه کیفیت صورت گرفت جز آفریدگار یکتا کسى بر آن آگاه نیست:
“مَا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ؛۳ ما انسان را شاهد آفرینش آسمانها و زمین و آفرینش خودش قرار ندادیم”.
آنچه از نظر قرآن محقق است، و عموم دانشمندان بزرگ هم در کتابهاى خود پس از تحقیقات فراوان علمى ثبت کردهاند، این مصالح عبارت بودند از ذرّات دود و گاز که در فضا سرگردان بودند، ولى چنان در پراکندگى به سر مىبرند که به ندرت با یکدیگر تصادم مىکردند.
“ثم استوى الى السماء و هى دخان”:
سپس به آفرینش آسمانها توجه فرمود، در حالى که تودهاى
از دود بود، آنگاه با آفرینش ستارگان به تزیین آسمان پائین که نزدیکترین آسمان به ماست پرداخت، به این ترتیب که میلیونها ذرّه و گاز به شکل ابرهاى عظیم به دور هم گرد آمدند، تودههاى ابر ذرّات را به سوى مرکز جذب مىکرد، و بالاخره توده انبوه ابر جمع مىشد و ذرّات آن به یکدیگر نزدیک مىگشت، این ذرّات به یکدیگر اصطکاک پیدا مىکرد، و گرما تولید مىشد، و گاهى در مرکز ابر گرما چنان شدّت مىیافت که توده را به تابش مىانداخت و فضاى تاریک را روشنى مىداد، سرانجام میلیونها توده ابر به صورت ستارهها درآمدند و از آن پس در جهان تاریک نور پیدا شد، و آسمان دنیا به ستارگان زینت گرفت. در بیابان پهناور فضا ابرى بىشکل در همه جا به طور یک نواخت پخش شده بود، ذرّات ماده به هم مىخوردند، و با یکدیگر ترکیب مىشدند، ابر به دریاى متلاطم و خروشانى از گاز تبدیل مىشد و شروع به چرخیدن مىکرد، این دریاى دود و گاز هم چنان مىچرخید و مىغرید و مىخروشید، و تلاطم نامرئى خیز آبها و شکستن امواج نامرئى که هر یک به بزرگى اقلیمى بود در دل این دریا طغیان برمىانگیخت، موجها به هم مىخوردند و بر هم مىلغزیدند و در دل هم فرو مىرفتند و به هم مىآمیختند.
در میان این دریاى جوشان طرحى مارپیچى از اثر چرخش مادّه دوارى پیدا شد.
این صفحه مدوّر و پهن با میانى برآمده و بازوانى که آهسته آهسته شکل مىگرفت در سپیده دم گیتى به پیدایش گرائید، این شکل مارپیچ که آن را کهکشان، یا راه شیرى مىنامند منظومه شمسى در یکى از بازوان آن قرار دارد.
پیدایش خورشید و منظومه آن در سایه رحمت حق و به قدرت او به این صورت بود که: در یکى از بازوان کهکشان طوفانى پرآشوب پدید آمد، و جریان تند گازها آنها را به گردش واداشت، و هم چنان که مىگردید به شکل فرفرهاى پهن و عظیم درآمد و پارههاى نورانى بر گرد آن روان شدند.
این فرفره عظیم در این کهکشان حیرت آور هم چنان مىچرخید تا این که کم کم گازها به مرکز آن کشیده شدند و در آنجا به صورت گوى عظیم و فروزانى تراکم یافت و سرانجام به صورت خورشید تجلى کرد:
“وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا”۴
در جهان، روشنى پدید آورد، و خورشید را چراغ فروزان قرار داد سپس پارههاى گاز و غبارى که گرداگرد خورشید راهاله وار فرا گرفته بود از هم پاشید و هر پارهاى از آن به صورت گردابى درآمد، هر گرداب مسیرى جداگانه داشت و در آن مسیر به دور خورشید مىگردید، برخى نزدیک به خورشید و بعضى از خورشید دور بودند.
در گردابهاى نزدیک خورشید گرما، و در گردابهاى دور دست سرما حاکم بود.
در هر گرداب ذرّات گاز و غبار پیوسته در گردش بود، از برخى ذرّات گاز بخار آب پدید مىآمد و مانند شبنم به روى ذرّات غبار مىنشست، و چون ذرّات غبار به هم مىرسیدند، رطوبت شبنم آنها را به یکدیگر مىچسباند و گاهى نیز به شکل پارههاى یخ زده آب و گِل در مىآمدند.
در هر گرداب میلیونها از این پارهها در گردش بودند، نیروى جاذبه آنها را به سوى یکدیگر مىکشید، این پارهها به هم مىپیوستند و تودههاى بزرگتر مىساختند و گوى عظیم و چرخانى پدید مىآوردند، این گوى عظیم با نیروى جاذبهاى که داشت پارههاى پیرامون خود را به سوى خویش مىکشید و روز به روز بزرگتر مىشد و سرانجام این گوى به صورت زمین “به قدرت و رحمت خدا” پدیدار شد.
بعد سایر سیّارات نیز از گردابها رخ نمودند، هر سیّاره در مسیر خود گرد خورشید مىگردید عطارد از همه به خورشید نزدیکتر بود، و پس از آن زهره، زمین، و مریخ بودند. در آن سوى مریخ سیّارههاى عظیم مشترى، زحل، اورانوس، و نپتون به دور خورشید گردش داشتند، و بسى دورتر از نپتون سیّاره پلوتو بود.۵
جهان همان اندازه بزرگ است که اتم کوچک است، بشر هرگز نخواهد توانست حدّ آن را ببیند، نور با سرعت باور نکردنى در هر ثانیه سیصد هزار کیلومتر حرکت مىکند، با وجود این سرعت، نزدیکترین ستاره نورش چهار سال در راه است تا به ما برسد!!
تلسکوپ کوه پالومار کالیفرنیا که قطر آینه آن پنج متر است مىتواند ستارگانى را در فضا ببیند که نورشان پس از هزار میلیون سال به ما مىرسد!!
تعداد ستارگانى که اینک با تلسکوپهاى نوین مىتوانیم ببینیم به قدرى زیاد است که اگر صد سال تمام شب و روز به شمارش آنها بپردازیم و در هر ثانیه یک ستاره بشماریم پس از پایان این مدت هنوز همه آنها را نشمردهایم.۶
کهکشان قرص عظیمى است که قسمت مرکزى آن ضخیمتر است، و لا اقل شامل هزار میلیون ستاره است، طول آن صد هزار سال نورى، و ضخامت آن در مرکز بیست هزار سال نورى است!
تا جایى که ما مىتوانیم با بزرگترین دوربینهاى نجومى امروزى ببینیم در جهان احتمالاً صد وپنجاه میلیون کهکشان وجود دارد و فاصله متوسط بین دو کهکشان همسایه دو میلیون سال نورى است.۷
این مجموعه عظیم که گوشهاى از جهان ناشناخته است، و فقط به وسیله تلسکوپهاى محدود رصد شده، و قسمت اعظم آن از دسترس دید تلسکوپها بیرون است، و هرگز طول و عرض و حجم و حدود آن به دست دانش نمىافتد و جز خالق آن از چگونگى و هویتش آگاه نیست بنا به گفته بصیر بىنظیر، آیت کبیر، صالح خبیر، حضرت امیر علیه السلام در احاطه رحمت حق است رحمتى که مایه ایجاد و رشد و نمو و رساندن خیر و دفع شر و زمینه شکلگیرى و نظام آن شد.
“اللهم انّى اسئلک برحمتک التى وسعت کلّ شىء”
انسان شریفترین میهمان جهان
به دنبال آراسته شدن خانه هستى، و نظام گرفتن جهان، و آماده شدن مواد لازم، و پهن شدن سفره کامل نعمتها اراده حضرت محبوب بر این تعلق گرفت که از باب رحمت و مهربانیش، میهمانى شریف، و موجودى محترم، و مخلوقى مرکب از جسم و جان، و مغز و قلب، و فطرت و کرامت به عنوان خلیفه معنوى خود براى مدتى اندک در مهمانخانه جهان بر تخت تکلیف قرار دهد، تا با استفاده از همه نعمتها که بر اثر فعالیتهاى مستمر عناصر هستى به وجود مىآید قدرت و انرژى کسب کند، و آن را هماهنگ با کتابهاى آسمانى و هدایت انبیا و امامان در راه بندگى و عبادت خالق، و خدمت به مخلوق و هم نوع خود بکار گیرد، سپس از دالان مرگ وارد جهان دیگر شود و در آنجا براى ابد به مزد کوششها و تلاشهاى مثبتش از نعمتهاى بىپایان مادى و معنوى حق در بهشت عنبر سرشت بهرهمند شده، جاودانه در سایه رحمت حق به سلامت و خوشى و سرور و شادمانى بماند.
اکنون به تماشاى آثار رحمت واسعه حق که از هر طرف، و از هر جهت، و از هر سو، ظاهر و باطن انسان را فراگرفته مىنشینیم.
قرآن مجید حیات جنینى انسان را به اطوار و مراحل مختلفى تقسیم کرده مىفرماید:
“وَقَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَارًا؛۸ خدا شما را در مراحل مختلفى آفرید.”
۱- “وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن سُلالَهٍ مِّن طِینٍ؛۹ ما انسان را از عصاره و فرآوردههاى خاک آفریدیم.”
نطفه انسان مولود غذاهاى گوناگونى است که از نباتات و گوشت و لبنیات سرچشمه مىگیرد، حیوانات هم از نباتات تغذیه مىکنند، و نباتات هم از خاک مایه مىگیرند.
بنابراین نطفه انسان که بعداً به صورت انسانى درمىآید مولود خاک است، اکتشافات جدید هم نشان مىدهد عناصرى که زمین در بر دارد از قبیل: آهن، مس، کلسیم، ید و… عصاره آنها در انسان وجود دارد و انسان دائم به وسیله نباتات و حیوانات از عصارههاى مواد خاکى تغذیه مىکند و به تولید مثل برمىخیزد.
۲- “هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا؛۱۰ اوست که بشر را از آب آفرید.”
از نظر زیست شناسان انسان به اسفنجى مىماند که او را آب فراگرفته، یک فرد ۷۰ کیلویى پنجاه لیتر آب دارد، و این نسبت ثابت است. اگر شخصى بیست درصد آب بدنش را از دست بدهد، دیگر سلامتى خود را باز نخواهد یافت.
آب یاختههاى بدن انسان داراى مقدار زیادى پتاسیم مىباشد، و عملاً فاقد نمک است، ولى آب خارج از یاختهها عملاً پتاسیم ندارد، بلکه داراى مقدار زیادى نمک است و این ترکیب آب خارج از یاختهها جزء به جزء به آب دریایى شباهت دارد که میلیونها سال قبل اولین اشکال حیات در آن شکل مىگرفت، و بعداً زمانى که موجودات آبى به خشکى روى آوردند، دریاى درون را نیز با خود آوردند، چون بدون آن زندگى براى آنها در خشکى ممکن نبود، آرى این است معجزه شگفتانگیز قرآن، که در صحرایى خشک و سوزان و بدون ابزار علمى، و در جامعهاى بىسواد، اعلام کرد: اوست که بشر را از آب آفرید.
۳ – “خَلَقَ الإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ؛۱۱ پروردگار انسان را از علق (کرمکى شبیه زالو) آفرید.”
علق در لغت کرمکى است که به دیواره رحم زن مىچسبد، و به معناى زالو و حیوان شناور خون خور نیز آمده است، امروزه وقتى اسپرماتوزئید را زیر میکروسکوپ مىگذارند، انبوه کثیرى کرمکهاى زنده شناور را مشاهده مىکنند، که این کرمکها وقتى وارد رحم مىشوند مانند زالو به دیواره رحم مىچسبند.
اسپرماتوزئید در حدود چهار سانت مکعب است، که در هر سانتى صد تا دویست میلیون حیوان زنده شناور یافت مىشود، این حیوانات حیرتانگیز دسته جمعى به قصد رسیدن به اوول (سلول ماده) حرکت مىکنند.
تخمدان یک زن جوان تقریباً شامل ۳۰۰۰۰۰ هزار تخمک نارس است، ولى از همه اینها در حدود ۴۰۰ عددشان رسیده و بالغ مىشوند.
هنگام قاعدگى، تخمک، پس از ترک خوردن کیسهاى که محتوى آن است به روى دنبالههاى لوله کوتاهى که از تخمدان تا زهدان کشیده شده مىافتد، و با حرکت مژههاى لرزان این لوله خود را به زهدان مىرساند، و به این ترتیب تخمدان خود را براى پذیرش اسپر نر آماده مىکند.
۴- “ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلالَهٍ مِّن مَّاء مَّهِینٍ؛۱۲ آن گاه خدا نسل بشر را از چکیده و خلاصه آب بىمقدار پدید آورد.”
اسپرها یعنى همان کرمکها و به تعبیر قرآن مجید علقها و یاختههاى جنسى نر با ماده لزجى همراه نطفه مرد خود را به دهانه رحم مىرسانند و پس از رسیدن به داخل رحم ناگهان نبرد شگفتى میان آنان به وقوع مىپیوندد.
در این نبرد عجیب دویست میلیون اسپر شرکت دارند که با سرعت ۱۵ کیلومتر در ساعت براى تصرف تخمک زن به سوى آن حرکت مىکنند و طولى نمىکشد که اولین صفوف اسپرها به جدار تخمک مىرسند.
ناگهان هزاران کرمک معشوق خود تخمک را در آغوش گرفته و سر خود را به سینه وى مىگذارند، این عاشقانزار که دمهایشان به سرعت مىجنبد در زیر ذرّه بین به چمنزارى مىمانند که با وزش نسیم، موج مىزند و تا زمانى که یکى از کرمکها نتواند خود را در آغوش تخمک فرو برد این عمل ادامه دارد.
هر اسپرى کوشش مىکند اولین نفرى باشد که به درون تخمک وارد مىگردد، تا این که اولین اسپر پوسته را مىشکافد و وارد تخمک مىشود و به محض ورود دُم کرمک قطع شده محل ورود متورم مىشود، در این هنگام پرتو پلاسماى تخمک نیز منقبض گشته، مایعى از خود خارج مىکند تا کرمکهاى دیگر نتوانند وارد آن شوند.
بنابراین از دویست میلیون اسپر تنها یک اسپر با تخمک مىآمیزد و انسان تولید مىشود، و چنانچه اراده حق و رحمت واسعهاش تعلق بگیرد دو یا سه اسپر وارد مىشود در این صورت در رحم زن دوقلو یا سه قلو پرورش مىیابد.
۵- “إِنَّا خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن نُّطْفَهٍ أَمْشَاجٍ؛۱۳ ما انسان را از نطفه مخلوط پدید آوردیم.”
براى این که انسانى به وجود آید، ابتدا باید تخمک یعنى یاخته جنس ماده که یکى از کرمکها را در بر گرفته وارد رحم شود، تخمک دانه سپیدى است که ۲۵۰ هزار بار از یاخته جنسى نر یعنى اسپر بزرگتر است، به این خاطر وقتى تخمک با سیل اسپر برخورد مىکند، یکى از آنها را در خود فرو مىبرد و کرموزومهاى سلول نر که تعدادشان به نصف تقلیل یافته با کرموزومهاى سلول تخمک مىآمیزد و در نتیجه موجود تازهاى به نام سلول تخم پدید مىآید که در اصطلاح قرآن امشاج نامیده شده.
اگر بهترین وضع زندگى براى سلول نر و سلول ماده فراهم باشد، قادر به ادامه زندگى نیستند و به زودى مىمیرند، مگر آن که با یکدیگر ترکیب شوند و سلول تخم یا به تعبیر قرآن امشاج را به وجود آورند.
پس از عمل لقاح سلول تخم شروع به تقسیم مىنماید، ابتدا به دو سپس به چهار، و هشت و… تقسیم مىشود، و به همین صورت بر اثر تقسیمات متوالى تودهاى سلولى به وجود مىآید.
۶ – صورت بندى جنین
پس از تکمیل شدن سلولها یعنى مصالح ساختمان جنین، انبوه کثیر سلول براى بناى پیکره انسان تحویل رحم داده مىشود، و در رحم ساختمان جنین آغاز مىگردد.
ابتدا این سلولهاى بىشمار به قدرت پروردگار و در سایه رحمت واسعه و مهربانیش از یکدیگر مجزّا شده هر کدام به جایگاه مخصوص خود روانه مىشوند، سلولهاى مغز، سلولهاى چشم، سلولهاى گوش، و…
همین طور هر یک ذرّات هم عضو خود را پیدا کرده تشکیل عضوى مىدهند، و به این ترتیب پیکر جنین به وسیله سلولها ساخته و پرداخته و صورت بندى مىشود.
و به فرموده قرآن مجید:
“هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِىُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى”۱۴
او خداى به وجود آورنده انبوه سلولها، و به اندازه قرار دهنده و جدا کننده سلولها و پیکر ساز و شکل دهنده است.
گلوله کوچکى در طرف چپ جنین قرار دارد، منبع تغذیه جنین است، این گلوله که در خون شناور است عصاره غذا و آب و تنفس را که توسط دستگاههاى گوارش و اکسیژن تهیه و وارد خون شده است گرفته و از راه ناف به بدن طفل منتقل مىکند.
این است رحمت واسعه الهیه که همه چیز را فرا گرفته، و آثارش در ذره ذره بناى خلقت از خورشید روشنتر است.
اللهم انى اسئلک برحمتک التى وسعت کل شىء.
ادامه دارد.
پینوشتها:
۱) انیس اللیل ص۴۱٫
۲) افق دانش ص۱۱٫
۳) کهف آیه۵۱٫
۴) نوح، ۱۶٫
۵) گذشته و آینده جهان، ۲۰ – ۲۷٫
۶) افق دانش، ۸۹ – ۹۴٫
۷) افق دانش ۱۱۸٫
۸) نوح، ۱۴٫
۹) مؤمنون، ۵۷٫
۱۰) فرقان، ۵۷٫
۱۱) علق، ۲٫
۱۲) سجده، ۸٫
۱۳) دهر، ۳٫
۱۴) حشر، ۲۴٫