دانستنیهایی از قرآن

 

“وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَلَمْ یُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ یَعْلَمُونَ × أُوْلَئِکَ جَزَآؤُهُم مَّغْفِرَهٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ”

(سوره آل عمران – آیات ۱۳۵ و ۱۳۶ )

و آنان که کار زشت و گناه کبیره اى مرتکب شوند و یا به خویشتن ستم روا دارند، همانا اگر خدا را یاد کنند و براى گناهانشان از او طلب آمرزش کنند – و کیست جز خدا که گناهان را بیامرزد – و اصرار و پا فشارى بر گناه خود نکنند در حالى که آگاه هستند، پاداششان آمرزش از سوى پروردگارشان است و بوستانهائى که از زیرش جویهاى روان جارى است، در آن جاودانه اند و چه نیکو است پاداش کارکنندگان.

فاحشه: هر عمل زشت و قبیحى را فاحشه نامند هرچند بیشتر اطلاق بر زنا مى شود ولى چون در این آیه در کنار فاحشه، واژه ظلم به نفس آمده است، ممکن است فاحشه بر هر گناه کبیره اى اطلاق شود در حالى که ظلم به نفس اشاره به گناهان صغیره باشد.

فاحشه در قرآن مجید در مواردى مختلف به کاربرده شده مثلا در مورد شرک نیز این کلمه استعمال شده است.

در سوره اعراف مى فرماید:

“وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَهً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءنَا” و اگر مرتکب شرک به خدا شوند مى گویند ما پدران خود را بر این عمل یافتیم.

و در جاى دیگرى اطلاق بر زنا شده است، مى فرماید:

“وَاللاَّتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَهَ مِن نِّسَآئِکُمْ فَاسْتَشْهِدُواْ عَلَیْهِنَّ أَرْبَعهً مِّنکُمْ” آن زنانى از شما که عمل قبیح زنا را مرتکب مى شوند، چهار نفر از خودتان را بر آنان گواه و شاهد بگیرید.

و ممکن است در این آیه کلمه فاحشه اشاره به تجاوز به حق دیگران باشد اعم از زنا یا قتل یا سرقت و یا هر گناه دیگرى که تجاوز به حق دیگران است و اثرش به غیر منتقل مى شود که در مقابل آن ظلم به نفس یاد شده و آن گناهى است که اثرش فقط به شخص گناه کننده مى رسد، حال چه گناه کبیره باشد و چه صغیره.

نکته دیگرى که در این زمینه وجود دارد این است که اصرار بر گناه هرچند کوچک باشد آن را در جمله گناهان بزرگ قرار مى دهد.

ذَکَرُواْ اللّهَ: بى گمان ذکر و یاد خدا بهترین وسیله آمرزش و بازگشت به سوى معبود است ولى معنایش این نیست که تنها استغفار زبانى، گناه را بکلى مى پوشاند بلکه مقصود همواره به یاد خدا بودن و غفلت نکردن از اوست که عالم همه محضر الهى است و انسان باید پیوسته خدا را ناظر و حاضر بر اعمال و گفتار و کردار خود بداند و بدینسان در او ملکه اى ایجاد مى شود که او را از گناه کردن باز مى دارد.

البته استغفار لفظى هم خوب و هم مؤثر است ولى باید توأم باشد با استغفار قلبى و درونى یعنى چنانکه در زبان استغفار مى کند اصرار بر گناه و عصیان پروردگار نداشته باشد. و در این نیز اشاره به آن شده و فرموده است: ولم یصروا على ما فعلوا و هم یعلمون آگاهانه اصرار بر گناه نورزند. اینجا است که اگر انسان در ضمن اصرار بر گناه خدا را نیز یاد کند، نه تنها اثر ندارد بلکه شاید توهین به مقام قدس الهى باشد و در آن صورت، گناهش بزرگتر و کیفرش افزونتر است. پس تنها لقلقه زبان کافى نیست، بلکه حضور قلب و عدم اصرار بر گناه، لازمه آمرزش آن است.

در تفسیر عیاشى از امام باقر علیه السلام روایت شده که در ذیل جمله “و لم یصروا على ما فعلوا” فرمود: “الإصرار أن یذنب الذنب فلا یستغفر الله و لا یحدث نفسه بتوبه فذلک الإصرار” – اصرار معنایش این است که انسان، گناهى را مرتکب شود، نه از خدا طلب آمرزش کند و نه نفس خود را ملامت نماید و آن را وادار به توبه کند.

در مورد گناهان صغیره از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هیچ گناهى هرقدر هم کوچک باشد، در صورت اصرار بر انجامش، صغیره نیست و هیچ گناهى در صورت استغفار و طلب آمرزش از خداوند، کبیره نیست.

در تفسیر الدر المنثور از ابوسعید خدرى نقل شده که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: ابلیس به خداوند عرض کرد: به عزتت قسم که تا وجود دارم، نسل آدم را تا زنده اند، به گمراهى وا مى دارم و به ضلالت سوق مى دهم.

خداوند در جواب او فرمود: به عزتم سوگند که مادام آنان از من طلب مغفرت و آمرزش مى کنند، من هم آنها را مى آمرزم.

در کتاب مجالس از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: وقتى این آیه مبارکه نازل شد، ابلیس بر فراز یکى از کوههاى مکه به نام “جبل ثور” بالا رفت و فرزندان و شاگردان خودرا صدا کرد. وقتى آنان گردآمدند و پرسیدند که از آنها چه مى خواهد، گفت: این آیه نازل شده، خواستم ببینم کدام یک از شما مى تواند آن را خنثى نماید.

یکى از عفریت‌ها برخاست و گفت: من حریف آن هستم. ابلیس گفت: نه، تو توانائى آن را ندارى ! دیگرى برخاست، بازهم ابلیس او را سر جایش نشاند، تا آنکه عفریتى به نام “وسواس خناس ی‏برخاست و گفت: من آن را خنثى مى کنم و بر آن توانائى دارم. پرسید: چگونه؟ گفت: من به فرزندان آدم وعده مى دهم و تشنه گناهان مى کنم تا آن را به جاى آورند، پس از آن، توبه و استغفار را از یادشان مى برم تا فرصت توبه پیدا نکنند.

ابلیس گفت: آرى ! تو به حق توانائى آن را دارى و بدینسان مأموریتش داد که تا روز موعود همچنان به کار خود ادامه دهد. واضح است که تنها کسانى گرفتار وسواس خناس مى شوند که تسلیم او گردند و با او همکارى کنند و از او اطاعت نمایند ولى مردان با ایمان و هشیار که کاملا مراقب اوضاع و احوال خود هستند و خدا را پیوسته ناظر بر کردار و رفتار خویش مى دانند و هر گاه از روى جهالت گناهانى از آنان سر زد بلا فاصله به درگاه خداوند غفار روى مى آورند و با راز و نیاز و استغفار و مناجات و اظهار پشیمانى و ندامت گناه خود را مى شویند و قلبشان را از تاریکى گناه پاک مى سازند، اینان اند که پاداششان از سوى خداوند مهربان – بى گمان – مغفرت و رسیدن به بهشت برین است که رودهاى روان در زیر آن جارى است و خوشا به حال عاملان و کار نیکوکنان نه افراد تنبل که حتى از استغفار نیز شانه خالى مى کنند و از خداى خود غفلت مى ورزند.

خداوند ما را جزء استغفار کنندگان قرار دهد آمین‏رب العالمین.

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *