غلامرضا گلى زواره
قافله فقاهت در عرصه سیاست
در جنگ جهانى اول دولت انگلیس دست دولت عثمانى را از عراق کوتاه کرد و شخصى به نام ویلسون انگلیسى را به حکومت این سرزمین تعیین نمود، مسلمانان عراق دست به قیام زدند و بر این حرکت اعتراض نمودند، دولت انگلیس ناچار شد یک حکومت ائتلافى مرکّب از افراد تبعه انگلستان و عراقى تشکیل دهد و از مردم خواستند که ضمن یک انتخابات عمومى، یک حاکم انگلیسى را براى ریاست دولت عراق انتخاب کنند، اما فتواى مراجع بزرگ شیعه و از جمله میرزا محمد تقى شیرازى مبنى بر این که غیر مسلمان نمىتواند حاکم یک کشور اسلامى شود مردم عراق را به قیام وادار کرد و در چند شهر عراق تظاهرات دامنه دارى صورت گرفت، ولى با سرکوب اشغال گران موج خشم مردم فرو نشست، با این وجود وقتى قواى مهاجم ثبات قدم علماى شیعه را مشاهده کردند ناگزیر تصمیم گرفتند حاکمى که به ظاهر مورد تأیید شیعیان و سنّى باشد براى عراق تعیین کنند و امیرفیصل را که اهل حجاز بود براى سلطنت برگزیدند، در سال ۱۳۴۱ ه.ق ملک فیصل که قصد انجام انتخابات و تأسیس مجلس شوراى ملى را داشت از فعالیتهاى انتخاباتى عالمان شیعه سخت به زحمت افتاد، چون مراجع تقلید و فقها بر این باور بودند در این حرکت نسبت به شیعیان که دو سوم ملت عراق را تشکیل مىدهد توجه بیشترى شود اما ملک فیصل زیر بار این واقعیت مسلّم نمىرفت. لذا آیه الله شیخ مهدى خالصى که از علماى بزرگ عراق و مقیم کاظمین بود حکم تحریم انتخابات را صادر نمود که آیه الله نائینى و آیه الله سید ابوالحسن اصفهانى آن را با امضاى خود تأیید کردند و در اثر این امضاء قیام عراق شکل جدّى به خود گرفت و دولت عراق تصمیم گرفت علماى طراز اول و سرشناس را که در این نهضت مؤثر بودند به ایران تبعید کند. در اواخر سال ۱۳۴۱ ه.ق تحت اقدامات و پوششهاى نظامى، آیه الله نائینى، آیه الله اصفهانى، آیه الله خالصى، آقاسید جمال الدین گلپایگانى، سید حسن تهامى بیرجندى، آقا سید حسن بحرالعلوم، آقا شیخ اسدالله زنجانى و جمع دیگرى از بستگان آیه الله نائینى به جنوب ایران تبعید و اخراج گردیدند. مردم متدیّن و مبارز ایران وقتى خبر ورود علما و مراجع را دریافتند در شهرهاى قصرشیرین، کرمانشاه، همدان و قم استقبال عظیمى از قافله فضیلت به عمل آوردند، آیه الله نائینى به همراه آقا سید جمال گلپایگانى و جمعى از شاگردان برجسته خود مدتى در کرمانشاه اقامت گزید و سپس وارد قم گردید و در مدت توقف ده ماهه خویش در این شهر مقدس به تدریس و امامت جماعت اشتغال ورزید، قریب یک سال پس از تبعید مراجع (در سال ۱۳۴۲ ه.ق) ملک فیصل تحت فشار مردم عراق توسط نمایندگان خود از این علما عذرخواهى کرد و درخواست بازگشت مجدد آنان را به عراق نمود، علما نیز براى خالى نگذاشتن حوزه نجف و رهبرى مبارزات مردم این سامان تصمیم به مراجعت گرفتند.۱
مقامات علمى
سید جمال الدین گلپایگانى براى تطهیر درون و پالایش اندیشه در شهر مقدس نجف با جستجوهایى که قبلاً انجام داده بود و توصیههایى که اساتید اصفهان نموده بودند از درس اخلاق عارفى ستوده خصال و زاهدى دانشور بهره بُرد و در واقع قبل از هر چیز نیاز به چنین استفاضهاى معنوى را در خویشتن احساس کرد، استاد نخستین او که سید جواد نام داشت و اهل کربلا بود غیر از مقامات علمى در فضایل و مکارم نیز توفیقهایى به دست آورده بود و مىگفت اگر از عالم بالا به من اجازه دهند بر سر معابر چهار پایه مىگذارم و بر روى آن مىایستم و مردم را به توحید فرامىخوانم، گرچه وى شخص گمنامى به شمار مىرفت و مایل بود درهالهاى از عزلت بسر برد، اما موجبات اشتهار شاگردش سید جمال الدین گلپایگانى را در طریق مسایل ذوقى و عرفانى پدید آورد، واپسین استاد گلپایگانى نیز رتبه علمى و توانایى فکرى وى را چنان ارتقا داد و قدرت تجزیه و تحلیل مباحث علمى را در او چنان عمق بخشید که سید جمال الدین را به مقام والاى مرجع تقلید رسانید و در علم و عمل زبانزد خاص و عام گردید و از جهت عظمت و مقام معرفتى و تهذیب نفس در زمره افراد انگشت شمار آمد.۲
معاشرت با شخصیتهاى وارسته نیز در ترسیم سیماى علمى و عرفانى این فقیه فرزانه دخالت داشت، او در درس استادان نجف با این چهرهها مأنوس گردید که از جمله آنان آیات گرام سید محمود حسینى شاهرودى، علامه طباطبایى، سید محمد حجت کوه کمرى و میرزاهاشم آملى مىباشند.
شیخ مرتضى حائرى نقل نموده است که مرحوم آقا سید جمالالدین گلپایگانى گفتند با حاج شیخ عبدالکریم حائرى در عراق مأنوس بودیم، موقعى که ایشان مىخواستند به ایران بیایند و در ترن سامرا همسفرش بودیم به ایشان گفتم شما از کسانى هستید که بعد از مرحوم میرزاى شیرازى مشار بالبنان مىباشید چرا به ایران مىروید، گفتند نمىخواهم مرجع شوم مىخواهم بروم ایران اگر از دستم برآید خدمتى به اسلام و مسلمانان بکنم، بعد به ارجاع احتیاط زیاد مرحوم میرزا ایشان مرجع شدند.۳ این در حالى است که خود آیه الله گلپایگانى مقام بلند مرتبهاى در فقه و اصول به دست آورده بود به نحوى که چنین شایستگى علمى و لیاقتهایى که بر اثر زهد و عبادت کسب کرده بود او را در ردیف مراجع تقلید و رهبران حوزه علمیه نجف اشرف قرار داد.۴ بدین گونه او که در یک خاندان علمى ارزشمندى درخشید، گوى سبقت را از اجداد خویش ربود و به مقام علمى والایى دست یافت و علاوه بر ترویج معارف قرآن و تشیّع و صیانت از موازین شرعى به فرازین قله معنویت دست یافت.۵
آیه الله سید عباس حسینى کاشانى نکات جالبى در خصوص این شخصیت مطرح کرده است:
مرحوم آقاجمال گلپایگانى یک اعجوبهاى بود، در همه ابعاد در مرتبه بالایى قرار داشت، سیماى نورانى و حالت معنوى بسیار لطیفى داشت، آقاى فرید گلپایگانى در خدمت ایشان بودهاند، یک موقوفهاى در عراق بود و آن وقت آیه الله بروجردى مرجع مطلق وقت بود، متولّى موقوفه براى ایشان نوشته بود این موقوفه در اختیار شماست و به هر نحوى که صلاح مىدانید عمل کنید آیه الله بروجردى در پاسخ به وى نوشته بود الآن مرجع مطلق زمان ما آقا سید جمال گلپایگانى است و وجوهات را باید به ایشان تحویل داد.۶ آیه الله گلپایگانى با وجود مقام مرجعیت و این که شیعیان زیادى در مسایل فقهى و شرع از او پیروى مىکردند به هنگام اظهار نظر در خصوص مسایلى که از ایشان سؤال مىکردند احترام اساتید خود را داشتند و مىکوشیدند به تأیید پاسخ این بزرگواران اکتفا کنند. اهالى بصره و توابع آن از مرحوم آیه الله العظمى شیخ محمد حسین نائینى مرجع مشهور شیعیان جهان، استفتایى راجع به هیئت عزا و زنجیرزنى و آنچه مربوط به سوگوارى براى خامس آل عبا بود نمودند که ایشان بطور مفصل دیدگاه خویش را در این خصوص ارائه داد و چون نظیر این استفتا از آیه الله سید جمال الدین گلپایگانى شده بود و نیز فتواى محکم و متین آیه الله نائینى به محضرش عرضه شد در ذیل آن نوشت: آنچه را که شیخ و استاد ما آیهالله نائینى در این ورقه مرقوم فرمودهاند صحیح است و مطابق رأى اینجانب مىباشد.۷ وى به منظور حفاظت از میراث علمى استادان خود بسیارى از تقریرات آنان را در زمینه فقه و اصول به نگارش۸ درآورد و در این حرکت علمى ذوق، ابتکار و قدرت فکرى خویش را در ضبط نظرات آن بزرگان بروز داد، آثار تألیف شده توسط این فقیه عالى مقام به شرح ذیل مىباشند:
۱- الاجتهاد والتقلید۲ ۹- اجتماع امر و نهى۳ ۱۰- جواز البقاء على تقلید المیّت ۴- کتابى در صلوه ۵- قاعده فراغ والتجاوز ۶- تقریرات درس آخوند خراسانى، نائینى و میرزا محمد تقى شیرازى ۷- التّرتب ۸-رساله عملیه ۹ – رساله لاضرر و لا ضرار ۱۰ – حدیث رفع ۱۱ – رساله منجزات المریض ۱۲ – یک دوره اصول فقه که یک مجلّد آن از آغاز اصول تا واجب نفسى به طبع رسیده است ۱۳ – دیوانى در اشعار مذهبى و عرفانى که به زبان فارسى و عربى سروده است ۱۴ – الغیبه و چند مسئله فقهى ۱۵ – وصایا ۱۶ – رسالهاى در اجاره ۱۷ – رسالهاى در طهارت.۱۱
درخت معنویت
آیه الله گلپایگانى در علم و عمل زبانزد خاص و عام بود و از جهت کرامت مقام و نفس پاک، مورد تصدیق اهل معرفت و تقوا مىباشد، وى در مراقبت از نفس و اجتناب از امیال مقام برجستهاى را در میان اقران خویش به دست آورد.۱۲
علامه و متفکر شهید آیه الله مرتضى مطهرى وارستگى وى را چنین وصف کرده است: “مرحوم آقاى سید جمال گلپایگانى (رضوان الله علیه) یکى از مراجع تقلید عصر حاضر بودند که حدود پانزده سال پیش تهران هم آمدند…۱۳ من در تهران خدمت ایشان رسیده بودم و قبلاً هم البته مىشناختم مردى بود که از اوایل جوانى که در اصفهان تحصیل مىکرده است]اهل تقوا بوده [و افرادى که در جوانى با این مرد محشور بودهاند او را به تقوا و معنویّت و صفا و پاکى مىشناختند و اصلاً وارد این دنیا ]معنویت [بود و شاید مسیرش هم این نبود که بیاید درس بخواند و روزى مرجع و رئیس بشود. این حرفها در کارش نبود و تا آخر عمر به این پیمان خودش باقى بود. به طور قطع و یقین آثار فوقالعادهاى در ایشان دیده مىشد.۱۴
آیه الله سید محمد حسین حسینى تهرانى که در مدت هفت سال اقامت در نجف اشرف هفتهاى یک یا دو بار به منزل این مرد پرهیزکار مىرفت و از نزدیک با ایشان انس و الفت داشت در ذکر حالات آیه الله گلپایگانى مىنویسد: “ایشان از علماء و مراجع تقلید عالیقدر نجف اشرف بودند و از شاگردان برجسته آیه الله نائینى و در علمیّت و عملیّت زبانزد خاص بود و از جهت عظمت قدر و کرامت مقام براى احدى جاى تردید نبود.۱۵ ایشان از مردان پاک و منزه و در عین حال داراى روابط معنوى و باطنى با حضرت حق متعال بودند، مردى متین و استوار و مراقب و مىتوان او را جمال السالکین الى الله تعالى نام برد؛ اعمال او اسوه و الگوى صبر و تحمل و ایثار و زهد و مراقبت و سعه نفس ودانش قوى بود حقّاً سیماى او نمونه ظاهر و بارزى از علماى راستین و مشایخ طایفه حقه مذهب جعفریه بود و آئینه و آیتى از سیر و سلوک ائمه طاهرین (سلام الله علیهم اجمعین) و یادآورنده خدا و عالم آخرت بود…”۱۶ وى در جاى دیگر خاطر نشان مىنماید آنچه از اهم امور است تدریس و تربیت طلاب به دروس تزکیه و تهذیب اخلاق عملى است که آنها را با حقیقت اسلام، نبوت، معاد، ولایت و قرآن آشنا مىکند و بالاخره انسانیت را به آدمى مىنمایاند و متأسفانه در نجف اشرف این دروس نه تنها طالب نداشت بلکه منع مىگردید، درس اخلاق و مجمع تفسیر و بیان معارف نبود سید جمال بود و بس و او هم وقتى به نماز مىآمد عبا بر سر مىکشید و از این معانى او نیز کسى خبر نداشت وگرنه او را از نجف بیرون مىکردند برخى از کتاب فروشها که خرید و فروش کتب حکمت و فلسفه را به نظر برخى از افراد حرام مىدانستند اگر احیاناً در ضمن مجموعه خریدى که مىنمودند “اسفار” ملاصدرا و یا “منظومه” سبزوارى دیده مىشد آن را با انبر برمىداشتند تا دستشان نجس نگردد! در این صورت ضرورى مىنمود که کسى چون سید جمال گلپایگانى که مىخواست به دنبال معارف الهى و حکمتهاى معنوى برود راه تقیه را پیش گیرد و اگر خواستار آن است که شبى در مسجد کوفه یا سهله بیتوته داشته باشد مخفیانه و به دور از انظار تنگ نظران تُنک مایه و چشمان اغیار عمل کند تا مورد سوء ظن قرار نگیرد۱۷ والبته به دست آوردن حقایق ملکوتى به این آسانى هم براى این شخصیت به دست نیامد، رنجها کشید، مصیبتها دید و مشکلات زیادى را تحمل کرد تا این گوهر گرانبها را یافت و بعد آن را در مخزن قلب خویش آن چنان نگهدارى کرد که از گزند آفات و سارقان شیطانى مصون بماند.
صرف نظر از مقام فقاهت و مرجعیت و نفوذ اجتماعى سیاسى ملاک عظمت این مرد تجلیّات الهى است که در راه طولانى و پرمشقت جهاد اکبر او را به سر حدّ یک عارف الهى درآورد و در مقام و منزلت تمکین نشانده است. حقیقت مقام عرفان به ذات احدیّت خدا را او با تزکیه و تقوا و عبادت براى خویش محقق گردانید.
آیه الله شیخ حیدر على محقق که محضر این عالم وارسته را درک کرده است، مىگوید آقا سید جمال گلپایگانى در زهد و تقوا معروف بود، اهل ریاضت بود و کراماتى هم داشت.۱۸
در کتب شرح حال هم او را به عنوان مجتهدى محقق، فقیه اصولى، مفسّرى محدث و آیتى بارع، و زاهدى خاشع و خدادوست معرفى کردهاند و افزودهاند در اصول فقه، علم حدیث، رجال، شعر و ادبیات تبحّر داشت و در اطاعت و بندگى و اخلاص در عبادت به مراتبى از کمال که در شأن عباد صالحین و وارثان انبیاست دست یافت، وجودى سراسر خضوع و خشوع و در نهایت زهد و تقوا که در انجام فرائض، نوافل و مستحبات مراقبتى کامل و در هنگام راز و نیاز با معبود اشتیاقى وافر داشت و از این مسیر به کرامات و مشاهدات معنوى و بصیرت ملکوتى رسید.۱۹
از صداى مناجات و گریه ایشان همسایگان حکایتها دارند، دائم کتاب صحیفه سجادیه در مقابل این انسان با ورع در اتاق خلوت بود و همین که از مطالعه فارغ مىگشت به خواندن آن مشغول مىگشت، آهش سوزان، اشکش روان و سخنش مؤثر و دلى سوخته داشت، منزلش در محلّه حُوَیش نجف بود و در اتاق کوچکى در بالاخانه به سر مىبرد و اوقاتش اغلب در آنجا با عبادت، تهجد و دعا مىگذشت، نسبت به چنین مردان راستین خدا باید گفت عاش سعیداً و مات سعیداً زیرا تمناى حرکت به سوى حق و رفع حجابهاى ظلمانى و نورانى و پیوستن به لقاء الله از جمیع جهات و ادراک مقام فنا اولین برنامه او بود، دعاى “اللهمّ ارزقنا التجافى عن دار الغرور والانابه الى دار الخلود و الاستعداد للموت قبل نزوله”۲۰ که حضرت امام زین العابدین(ع) در سجده تکرار مىفرمودند نه تنها ورد زبانش بلکه حال نفس و تحقق و شهود دل تابناک و ضمیر منورش بود، از مناجات خمس عشر حضرت سیدالساجدین بسیار لذت مىبرد و به هنگام خواندن آن مشعوف مىگشت، آن را در حافظه داشت و خصوصاً به مناجات مریدین (مناجات هشتم) بیشتر عشق مىورزید. گرفتارىها و شدائد زیادى را تحمل کرد و در این اواخر بیمارى قلبى و اختلال در پروستات به وى روى آورد و با وجود جراحى، دردش التیام نیافت و به بستر بیمارى افتاده بود براى امرار معاش شخصى و تأمین نیازهاى برخى طلاّب قرضش خیلى زیاده شده بود، خانه مسکونى خود را که نیاز مبرمى به آن داشت به مبلغ چهارصد دینار عراقى به رهن گذاشت تا بتواند هزینه عمل جراحى یکى از خویشاوندان کم بضاعتش را تأمین کند، از جهات مشکلات داخلى منزل، بسیار در ناراحتى و شدائد بسر مىبرد و تنگنظران نیز لحظهاى او را آسوده نمىگذاشتند با وجود این همه ناملایمات و در حالى که از شدت کسالت بر خود مىپیچید و روى تخت بیمارى خوابیده بود در عالمى از سرور و نشاط ادعیه صحیفه سجادیه را مىخواند و اشک شوق مىریخت و در حالتى بود که گویى از شدت انس با خداى متعال در پوست نمىگنجد ومىخواهد به پرواز درآید. آیه الله سید محمد حسین حسینى تهرانى مىگوید یک روز که در اوج این گرفتارىها (از قبیل بیمارى، جراحى، تنهایى، ناملایم بودن وضع داخلى، هواى گرم و قرض فراوان و گرو گرفتن خانهاش) بسر مىبرد به دیدنش رفتم. گفت: بنشین، تو که از حالم خبر دارى، گفتم: آرى سپس با یک تبسّم ملیحى فرمود: من خوشم، خوش، کسى که از معارف الهى و ارتباط با حق و شناخت خداوند محروم است نه دنیا دارد و نه آخرت.۲۱
اى درِ تو مقصد و مقصود ما
وى رخ تو شاهد و مشهود ما
نقد غمت مایه هر شادیى
بندگیت به زهر آزادگى
کوى تو بزم دل شیداى ماست
مسکن ما منزل ما جاى ماست
عشق تو مکنون ضمیر من است
خاک سراى تو سریر من است
اى غمت از شادى احباب به
دردِ تو از داروى اصحاب به
کوى غمت سینه سیناى من
روشنى دیده بیناى من
آیه الله سید جمال الدین گلپایگانى با وجود پیمودن طریق معنویت و رسیدن به مقامات عرفانى و حقایق روحانى از جامعه جدا نگردید وبا مردم دمساز بود و نسبت به امورات سیاسى وفرهنگى آنان اظهار همدردى مىکرد و در پى چاره جویى در جهت رفع نابسامانىها و معضلات جامعه اسلامى بود، وى به منظور رسالتى که در نگهدارى و پاسدارى از کیان دین و عزّت مسلمانان داشت از موضعگیرى در برابر تجاوز قواى استعمار به سرزمینهاى اسلامى از جمله عراق، لیبى و ایران غافل نماند و همراه با علماى نجف و اساتید خود با مردم مظلوم این کشورها همدردى نمود و انزجار و تنفّر خویش را از هجوم به نقاطى که محل استقرار مسلمین بود اعلام داشت و به دلیل حضور در متن قیام مردم عراق و مبارزه با مهاجمان انگلیسى و اعراض از برنامههاى افراد دست نشانده آنان در زمره علمایى قرار گرفت که به ایران تبعید شدند.
جان گشاید سوى بالا بالها
در زده تن در زمین چنگالها
مشاهدات شگفت
بر اثر مراقبتهاى قوى و محاسبه نفس جان این فقیه فرزانه با عالم غیب ارتباط پیدا کرد و آنچه را که دیگران از مشاهده آن ناتوان بودند به صورتى جالب برایش آشکار مىگردید، رسوخ او در علوم و معارف قدسى و دوام در حضور و مراقبت موجب انصراف او از امور فناپذیر و اقبالش به سوى حقایق گردید:
تا شب جان یافت دلم واشد و بشکافت دلم
اطلس نو یافت دلم دشمن این ژنده شدم
این گونه حالتهاى غیبى و بصیرتهاى باطنى که براى امثال آقا سید جمال الدین گلپایگانى روى داده است بیانگر این حقیقت مىباشد که انسان نباید منکر قواى روحى و استعداد خارق العاده نهفته در درون آدمى بشود و نیز نباید جهان دیگرى را که از نظر ظاهرى قابل مشاهده نمىباشد انکار کند و نیز باید متوجه یک نکته دیگرى هم بود و آن این است که تقوا، عبادت و ورزشهاى معنوى یک نوع توفیق غیبى در انسان پدید مىآورد و راههایى را به رویش مىگشاید که نه در حالت عادى چنین حالتى امکانپذیر است و نه افرادى که این راه را نپیمودهاند قادرند به آن دست یابند قرآن مىفرماید: “إن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَاناً”۲۲ یعنى اگر پروا پیشه کنید خداوند قدرت تمییز در شما قرار مىدهد که بتوانید امورى را بشناسید که دیگران از معرفت نسبت به آن عاجزند، خاطر نشان مىگردد که آیه الله گلپایگانى که این راه را درنوردید با الهام پذیرى از قرآن و عترت به مقصد رسید یعنى ضمن تلاش در امور معنوى و صفاى روح به زندگى عادى آدمیان توجه داشت و اجازه نداد مسؤولیت اجتماعى و وظیفه شرعى وى در برابر برادران مسلمان، در این راه، ذبح گردد و فراست ناشى از تزکیه را با تدبیر و ژرف اندیشه در حوادث جارى و مقتضیات زمان و آگاهى به امور سیاسى و اجتماعى تلفیق کرد.
آقا سید جمال الدین گلپایگانى با وجود آن که اهل تقیّه و کتمان بود در عین حال از حالات غیبى که برایش روى داده بود براى برخى از خواص و افراد مورد موثق، پرده برمىداشت، آیه الله سید محمد حسین حسینى تهرانى مىگوید: هر وقت به خدمتش مشرّف مىشدم و از واردات و مکاشفات و یا از حالات و مقامات بیانى داشت به محض آن که احساس صداى پا از پلهها مىنمود جمله را قطع مىکرد و به بحث علمى و فقهى مشغول مىشد، مىفرمود: من در دوران جوانى که در اصفهان بودم نزد دو استاد بزرگ مرحوم آخوند کاشى و جهانگیرخان درس اخلاق و سیر و سلوک مىآموختم و آنها مربّى من بودند به من دستور داده بودند که شبهاى پنج شنبه و جمعه بروم بیرون اصفهان و در قبرستان تخت فولاد قدرى تفکّر کنم در عالم مرگ و ارواح و مقدارى هم عبادت کنم و صبح برگردم. عادتم این بود که در این شبها به میزان یکى دو ساعت در بین مقابر حرکت مىکردم و تفکر مىنمودم و پس از استراحت براى نماز شب برمىخاستم و نماز صبح را مىخواندم و پس ازآن به اصفهان مىآمدم، در یکى از شبهاى سرد زمستان که در یکى از حجرات رفتم تا دستمال خود را باز کرده و غذایى بخورم، ناگهان در مقبره را زدند تا جنازهاى را که از بستگان صاحب مقبره بود آنجا بگذارند و شخص قارى قرآن که متصدّى مقبره بود مشغول تلاوت شود و آنها صبح بیایند و جنازه را دفن کنند. آن جماعت رفتند و قارى مشغول خواندن قرآن بود، همین که دستمال را باز کردم و خواستم چیزى بخورم مشاهده کردم ملائکه عذاب آمدند و مشغول مجازات تازه درگذشته شدند، چنان گرزهاى آتشین بر سر او مىزدند که آتش به آسمان زبان مىکشید و فریادهایى از این مرده برمىخاست که گویى تمام این قبرستان بزرگ را متزلزل مىکرد، نمىدانم اهل چه معصیتى بود؟ و ابداً قارى قرآن اطلاع نداشت، من از دیدن این وضع از حال رفتم، بدنم لرزید، رنگم پرید و به صاحب مقبره اشاره مىکردم که در را باز کن من مىخواهم بروم ولى او متوجه نمىشد، هرچه مىخواستم بگویم زبانم قفل شده و حرکت نمىکرد، هرچه مىخواستم به او بفهمانم که طاقت ماندن ندارم او درک نمىکرد و مىگفت بیرون برف زیادى آمده و احتمال دارد گرگ پارهات کند به ناچار خود را به در مقبره کشانیدم، او هم در را گشود و من بیرون آمدم و تا اصفهان با آن که فاصله زیاد نبود بسیار به سختى آمدم و چندین بار به زمین خوردم، به حجرهام آمدم و یک هفته مریض بودم و مرحوم آخوند کاشى و جهانگیرخان قشقایى براى استمالت، درمان و عیادت مىآمدند و به من دوا مىدادند و جهانگیرخان براى من کباب باد مىزد و به زور به حلقم فرو مىبرد تا کم کم قدرى قوّت گرفتم.۲۳
این عارف عالى مقام در جاى دیگر یادآور شده است: یک روز هوا گرم بود رفتم به قبرستان وادى السلام نجف براى فاتحه اهل قبور و ارواح مؤمنین، چون هوا بسیار گرم بود رفتم در زیر سقفى که بر سر دیوارى روى قبرى زده بودند، نشستم، عمامه را برداشته و عبا را کنار زدم که قدرى استراحت نموده و برگردم، در این حال دیدم جماعتى از مردگان با لباسهاى پاره و مندرس و وضعى بسیار کثیف به سویم آمدند و از من طلب شفاعت کردند که وضع بدى داریم تو از خدا بخواه ما را عفو کند، این مردگان شیوخى از عرب بودند که در دنیا زندگى توأم با کبر و غرور داشتند و قبورشان در اطراف همان جایى بود که من نشسته بودم، من به ایشان پرخاش کردم و گفتم: هر چه در دنیا به شما گفتند از این وضع و رفتار دست بردارید گوش نکردید و حالا که کار از کار گذشته خواستار بخشش هستید، بروید اى مستکبران!۲۴
متفکّر شهید آیه الله مطهرى مىگوید: یک آقا لطف الله هست گلپایگانى، الآن از فضلاى قم است و مرد خوبى است، این قصه را ایشان براى من نقل کرد، بعد از پسر مرحوم آقا سید جمال ]الدین گلپایگانى[ هم پرسیدم، گفت که آقا خودش هم نقل کرد. قضیه این بود که مرحوم آقا ضیاء الدین عراقى که از مراجع نجف بود، فوت کرد آن وقت ما قم بودیم، یک سال قبل از فوت آقا سید ابوالحسن]اصفهانى [بود و از نظر تدریس و علمیّت حوزه نجف را مرحوم آقاضیاء و مرحوم آقاشیخ محمد حسین اصفهانى معروف به کمپانى اداره مىکردند، ]وى [استاد ]علامه[ طباطبایى بود. غیر از مقام علمیّت در معنویت هم مرد فوق العادهاى بوده، از آن اشخاصى بوده که نمونه سلف صالح بود. مىگفتند گاهى در عبادت لیله الرکوع و لیله السجود داشت یعنى گاهى یک شب تا صبح در رکوع بود و گاهى یک شب تا صبح در سجود بود، با این که به کارهاى علمى اش مىرسید وقتى هم به عبادت مىپرداخت یک چنین کسى بود که آقاى طباطبایى خودمان قصهها و حکایتها از ایشان دارند و حتى خوابهاى خیلى فوق العاده از این استاد بزرگوارش دارد.
مرحوم آقاضیاء فوت کرد و آقا شیخ محمد حسین باقى ماند، بعد از یک هفته ]وى[… از دنیا رفت… مرحوم آقا سید جمال در حالى که نماز شب مىخواند و در قنوت ]نماز[ وتر مکاشفه مىکند، مرحوم آقاضیاء را مىبیند که دارد مىآید و از او یا خود ایشان مىپرسد یا مىپرسند کجا مىروى؟ مىگوید آقا شیخ محمد حسین فوت کرده مىروم براى تشییع جنازهاش بعد مرحوم آقا سید جمال مىفرستد که بروید ببینید خبرى هست؟ مىروند مىبینند ایشان سکته کرده]است[. بعد من از پسرش آقا سید احمد قضیه را پرسیدم گفتم که من چنین قضیهاى شنیدهام، گفت اتفاقاً من خودم آن شب آنجا بودم و کسى که آقا مأمور کرد من بودم…۲۵
شرح حال نگار معاصر – محمد شریف رازى – مىنویسد: آیه الله حاج سید مصطفى صفایى خراسانى، به نقل از آیه الله سید محمدهاشم گلپایگانى فرمودند که شب رحلت آیه الله کمپانى، پدرم آیه الله سید جمال گلپایگانى مرا صدا زد و فرمود پسرم الآن آقاضیاء الدین عراقى آمد و گفت آیه الله کمپانى پیش ما آمد وى مىافزاید از آیه الله حاج سید رضى شیرازى از نوادگان میرزاى شیرازى معروف شنیدم که مىفرمود: آقا سید جمال گلپایگانى در مراسم تشییع پیکر مرحوم کمپانى فرمودند: دیشب در قنوت نماز وتر دیدم که مرحوم آقاضیاءالدین عراقى دست آیه الله کمپانى را گرفته و به اتفاق به منزل آیه الله میرزا مهدى کفایى (فرزند آخوند خراسانى) رفتند و عجیب این که پس از یک هفته مرحوم کفایى نیز جهان را بدرود گفت.۲۶
عنایات و کرامات
یک بار آیه الله سید جمال الدین گلپایگانى در مسیر سیر و سلوک حالتى پیدا کرده بود که خود آن را صحیح نمىدانست و هرچه به حرم مطهر حضرت على(ع) مشرّف مىگردید و تقاضاى گشایش مىنمود سودى نمىبخشید، پس تصمیم گرفت به کاظمین برود و چنین کرد و به حرم مقدس امام کاظم رفت و سر خود را درمقابل ضریح گذاشت و آنقدر گریست که آب اشک چشمش بر روى سنگهاى مرمر جارى شد، زیرا آن موقع فرشهاى جلو ضریح را برداشته بودند، خودش این ماجرا را چنین نقل کرده است:
هنوز سر از زمین برنداشته بودم که حضرت شفاعت فرمودند و حالم عوض شد و فهمیدم که من کیستم؟ و به اندازه پر کاهى قدرت ندارم، آنچه هست از آن خدا مىباشد و نفس من روزنهاى و نشانهاى از ظهور آن نور على الاطلاق و قادر و قدرت دهنده است، در این حال برخاستم و زیارت و نماز را به جاى آوردم و به نجف برگشتم تا یکبار که به حرم امیرمؤمنان(ع) مشرّف شدم در وقت مراجعت به منزل، در میان کوچه حالتى دست داد که از وصف خارج است و قریب ده دقیقه سر به دیوار گذاردم و قدرت بر حرکت نداشتم این یک حالى بود که حضرت على(ع) مرحمت فرمودند و از حال حاصله در حرم امام هفتم عالىتر و دقیقتر بود و آن حال مقدمه حصول این حال بود. اینها شواهد زندهاى است از شفاعت آن سروران و امامان ولى باید محکم گرفت و دست برنداشت و مانند آقا سید جمال الدین سر مسکنت و مذلت در آستانشان فرود آورد تا دستى از غیب برون آید و کارى کند:
جز تو ره قبله نخواهیم یافت
گر ننوازى تو که خواهد نواخت
چاره ما ساز که بىیاوریم
گر تو برانى به که رو آوریم۲۷
آیه الله گلپایگانى گفته است: روزى نشسته بودم، ناگاه وارد باغى شدم که بسیار باشکوه بود، درختهاى بسیار باطراوت و خرّم و نسیمهاى جانفزا داشت من وارد آن شدم و به وسط باغ رفتم، دیدم حوض بسیار بزرگى مملو از آب زلال آنجاست به نحوى که ریگهاى کف آن دیده مىشد، حوریان بهشتى بر لبه این حوض نشسته بودند و یکى از آنان که زیباتر و بزرگتر از همه بود و ریاست آنان را به عهده داشت سرودى مىخواند و دیگران با هم آن را تکرار مىکردند و خطاب به حضرت حق مىگفتند به چه جهت قوم عاد، ثمود و فرعونیان را هلاک کرد من که وارد شدم دیدم اینها با من نامحرمند لذا یک دور که پیرامون آن حوض بزرگ حرکت کردم از همان راهى که آمده بودم به بیرون باغ رهسپار شدم، مرحوم آیه الله سید جمال الدین گلپایگانى شاگردى مؤمن و پرورش یافته مکتب قرآن و عترت بود ولى چون این مکاشفه قبل از وصول به مقام کمال روحى براى ایشان رخ داده است و در سرّ وجود ایشان موضوع هلاکت اقوام مذکور به دست عوامل غیبى کاملاً حل نشده بود لذا در عالم ملکوت به صورت اعتراض حوریههاى بهشتى تجلى نمود وگرنه در عالم معنا و تجرّد اعتراضى نمىباشد و تمام موجودات اهل ملأ اعلى در تسبیح و تقدیس وجود و صفات و افعال حضرت احدیت هستند و این که آن زنان بهشتى بر وى نامحرم بوده یک بشارت روحى است که از این منزل که محل شبهه و اعتراض است عبور خواهد نمود و به منزلگاه تسبیح و تقدیس مطلق خواهد رسید چنانکه در مکاشفاتى که در اواخر عمر براى ایشان حاصل شده است این معنى به خوبى مشهود مىباشد.۲۸
یکى از دوستان آن فقیه عارف نقل کرده است در یکى از سالها مىخواستم براى انجام فریضه حج به مکه مکرّمه مشرّف شوم به همین دلیل براى خداحافظى خدمت حضرت آقاى سید جمال الدین گلپایگانى رسیدم و چون پس از دیدار خواستم محضر ایشان را ترک کنم، فرمود آقا من وقوف اضطرارى نهارى مشعر را کافى مىدانم!
من شگفت زده شدم و با خود نجوا کردم: من که مقلّد ایشان نمىباشم پس برایم این عبارت چه خاصیتى دارد!
در هر حال به سفر حج رفتم و روز عید قربان پس از رمى جمره وقتى به داخل چادر برگشتم جوانى آشفته و مضطرب وارد گردید و با ناراحتى گفت: همه اعمالم تباه گردید زیرا من همین الآن به مشعر رسیدم وقوف به آن را درک نکردم. پرسیدم: از چه کسى تقلید مىکنى؟ گفت: از آیه الله سید جمال الدین گلپایگانى، گفتم اشکالى ندارد، اعمالت درست است، او با تعجب گفت: از هر کس پرسیدم جواب داد اعمالت باطل است، به او گفتم نگران نباش قبل از آمدن به مکّه در خدمت ایشان بودم و شنیدم که فرمودند: من وقوف اضطرارى نهارى مشعر را کافى مىدانم. فهمیدم که آن مرد خدا با عوالم غیب در ارتباط است و از آنچه دیگران نمىدانند خبر مىدهد.۲۹
تماس و معاشرت با نیکان و ابرار و کسانى که زیاد به یاد خدا مىباشند و نیز اجتناب از مصاحبت با اهل غفلت و معصیت نقش مهمى در روح انسان دارد و اهل معنا باطن این حالت را درک مىکنند، آیه الله سید جمال الدین گلپایگانى در مواعظى که بر طلاّب و اهل فضل داشت بر تقوا و عدم مجالست با اهل فسق و فجور و اهل غفلت تأکید مىنمود و مىفرمود: در استادى که انتخاب مىکنید دقیق باشید زیرا همان طور که حرف مىزند و درس مىگوید روحیاتش هم منتقل مىشود، ایشان بسیار به زیارت اهل قبور مىرفت، یکى از فضلا وقتى این روش را از وى دیده بود با خود گفته بود: این آقا مثل این که کار مهمترى ندارد، مرجع تقلید است و این همه مشکلات، وقت و بىوقت به وادىالسلام مىرود، روزى همین آقا به منزل ایشان مىرود آقا آهسته در گوشش مىگوید: ما به وادى السلام مىرویم تا مبتلا به فلان و فلان نشویم و اشاره مىکند به امراض روحى وى که بدانها مبتلا بوده است. یک روز ظهر (در یک روز گرم تابستانى) مرحوم آقاجمال راهى این قبرستان مىشود، آقایى از اهل علم و تقوا را مشاهده مىکند و به همراه ایشان به راه خود ادامه مىدهد، از شهر که خارج مىشوند احساس مىکند که در عمودى از هواى خنک، لطیف و معطر قرار گرفتهاند، روش این عالم عابد این بوده که وقتى به وادى السلام نجف مىرسیده ابتدا بر سر قبر بزرگان معرفت و معنویت از جمله مرحوم آیه الله حاج میرزا على آقا قاضى طباطبایى مىرفته و بعد در مکانى که هیچ قبرى نبوده مىنشسته و فاتحه و دعا مىخوانده است. به هر حال از وادىالسلام که برمىگردند باز همان هواى خنک و لطیف و باصفا با ایشان بوده تا اینکه به نجف مىرسند و با شخصى برخورد مىکنند، بعد از سلام و علیک و احوالپرسى که بسیار کوتاه و زودگذر بوده، احساس مىکنند که آن هواى بالطافت و نسیم فرحزاد دیگر وجود ندارد، پس خطاب به یکى از همراهان مىگوید: دیدى چگونه تماسهاى نامناسب اثر خود را مىگذارد بنابراین معاشرت وتماس با افراد براى شخص مؤمن و پرهیزگار نقش مهمى دارد.۳۰
آیه الله حاج شیخ حیدر على محقّق خاطرنشان ساخته است مرحوم آقا سید جمال الدین گلپایگانى به مناسبتى برایم نقل فرمودند: شبى عده زیادى از بستگان که براى زیارت به نجف اشرف آمده بودند به منزل ما وارد شدند آنان شام نخورده بودند و ما هم در منزل چیزى نداشتیم! براى تهیه غذا از منزل بیرون آمدم اما مشاهده کردم تمام مغازهها بسته است، عبا را بر سر کشیدم و به سوى حرم مطهّر حضرت على(ع) رفتم دیدم مغازههاى اطراف حرم هم باز نمىباشند، متحیّر بودم که چه کنم، گفتم: خدایا اینها زائران حضرت امیر(ع) هستند و از بستگان من به شمار مىروند، در این حال که چنین التجایى را با خودم زمزمه مىکردم ناگهان ملاحظه نمودم مغازهاى در آن طرف جایى که ایستاده بودم، باز است حال آنکه قبلاً در این مکان چنین مغازهاى وجود نداشت و من هم آن را ندیده بودم. چند گام به سوى مغازه رفتم، یک وقت متوجه شدم که مغازدار سلام کرد و گفت: چه مىخواهى؟ آنچه مورد نیازم بود به او گفتم، تمامى آنچه را که مىخواستم آماده نمود و تحویلم داد، قرار شد پول آنها را بعد بپردازم. چند قدمى که آمدم و برگشتم و به عقب نگریستم، دیدم نه مغازهاى هست و نه کسى آنجا مىباشد.
وى براى همین شاگردش خود نقل کرده بود: یک وقتى بسیار بدهکار شده بودم، مدتى به حرم حضرت امیر(ع) مىرفتم و براى پرداخت قرضهایم دعا مىکردم ولى گشایشى حاصل نمىگردید، روزى به همسرم گفتم: شما بروید حرم و براى رفع این گرفتارى به دعا بپردازید شاید خداوند مىخواهد دعاى شما را اجابت کند. ایشان به حرم مولا على(ع) رفت و پس از مدتى با پاى برهنه و حالتى توأم با ناراحتى برگشت و گفت: کفشهایم را هم از دست دادم! به شدت ناراحت شدم، از جا برخاستم و عبا را بر سر کشیدم و به حرم نخستین امام مشرّف شدم، مختصرى زیارتنامه خواندم و شروع به عرض حال نمودم و از حضرت خواستم از مشکلم گرهگشایى کند، از حرم بیرون آمدم، درِ حرم، شخص ناشناسى پول زیادى به من داد، مقدار این پول به حدّى بود که تمامى قرضهایم را با آن پرداخت کردم و تا مدتى هم، براى مخارج روزانه، از این مبلغ قابل توجه استفاده مىکردم.۳۱
آقا جمال گلپایگانى به آن درجه از حالت مکاشفات معنوى رسیده بود که به قول حاج آقا رحیم ارباب، عالم ارواح برایش آشکار شده بود و با آنان که در عالم برزخ بسر مىبردند تکلّم مىنمود.۳۲ به علاوه ایشان داراى چشم برزخى هم بود و باطن افراد را مىدید. یک بار خودش گفته بود: وقتى از اصفهان به نجف اشرف مشرّف شدم تا مدتى مردم را به صورت برزخى خودشان،بر حسب اعمال بد و گناهانى که داشتند، یعنى به صورت وحوش، حیوانات و شیطانها مىدیدم تا آن که از کثرت این مشاهدات ملول شدم یک روز که به حرم اولین فروغ امامت رفتم از امیرمؤمنان(ع) خواستم که این حال را از من بگیرد، زیرا طاقت استمرار چنین روندى را ندارم، حضرت به خواستهام پاسخ مثبت داد و این حالت از من گرفته شد و از آن پس مردم را به حال عادى مىدیدم.۳۳
پى نوشتها :
۱ . در خصوص انقلاب عراق و نقش علماى شیعه نگاه کنید: لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث، ج۳، موسوعه العتبات المقدسه، ج۶ و ج۹؛ الثوره العراقیه الکبرى، عبدالرزاق الحسنى؛ نگاهى به تاریخ انقلاب اسلامى ۱۹۲۰ (میلادى) عراق، محمد صادق تهرانى؛ عالمان شیعه رویاروى استعمار، سلیم الحسنى، ترجمه محمدهادى پاسخواه؛ حماسه جاوید، محسن حیدرى؛ مسایل مرزى ایران و عراق و تأثیر آن در مناسبات دو کشور، دکتر آزرمیدخت مشایخ فریدنى؛ محمد مهدى خالصى، خصم استعمار، محمد اصغرى نژاد ؛ نهضت شیعیان در انقلاب اسلامى عراق، عبدالله فهد نفیسى، ترجمه کاظم چایچیان.
۲ . میرزاى نائینى نداى بیدارى، ص۸۹ – ۸۷٫
۳ . آیه الله مؤسس، على کریمى جهرمى، ص۱۰۸٫
۴ . معجم رجال الفکر والادب خلال الف عام.
۵ . ریشهها و جلوههاى تشیّع وحوزه علمیه اصفهان در طول تاریخ، مرگى در نور، ص۱۲۷، میر سید حجت موحد ابطحى، اصفهان، دفتر تبلیغات المهدى (۱۴۱۸ ه.ق) ج۲، ص۵۸۳٫
۶ . ناگفتههاى عارفان، ص۱۹۷ – ۱۹۶٫
۷ . الدعاه الحسینیه، آیه الله شیخ محمد على نخجوانى، ص۱۱۰، عزادارى از دیدگاه مرجعیت شیعه، على ربّانى خلخالى، ص۵۹٫
۸ . زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص۴۵۵، پاورقى.
۹ و ۱۰ . این دو اثر تحت عنوان الرسائل به سال ۱۳۷۰ ه.ق در مطبعه حیدریه نجف چاپ شده است.
۱۱ . معجم رجال الفکر والادب خلال الف عام، ص۳۸۵؛ از کلینى تا خمینى، ص۴۱۵؛ زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج۵، ص۳۲۸٫
۱۲ . غوّاص اقیانوس اندیشه، از نگارنده، ص۴۹٫
۱۳ . زمان این اظهارات سال ۱۳۴۸ ه.ش بوده است.
۱۴ . نبوت (مباحثات جلسات بحث و انتقاد انجمن اسلامى پزشکان) شهید مرتضى مطهرى، ص۱۹۲٫
۱۵ . معادشناسى، علامه سید محمد حسین حسینى تهرانى، ج۱، ص۱۳۸٫
۱۶ . همان، ج ۹، ص۱۰۳ – ۱۰۲٫
۱۷ . روح مجرد، همان مؤلف، ص۶۳۶ – ۶۳۵٫
۱۸ . مجله حوزه، شماره ۵۳، ص۴۹٫
۱۹ . از کلینى تا خمینى، ص۴۱۵ – ۴۱۴٫
۲۰ . یعنى: پروردگارا به ما روزى کن که پهلو از این خانه غرور دنیا خالى کنیم و به سوى سراى جاوید با جدیّت دل دهیم و استعداد مرگ را قبل از رسیدن آن به ما عنایت فرما.
۲۱ . معادشناسى، ج۹، ص۱۰۶ – ۱۰۴٫
۲۲ . انفال / ۲۹٫
۲۳ . معادشناسى، ج۱، ص۱۴۲ – ۱۴۱؛ کرامات علما، عبدالرّحمن باقرزاده بابلى، ص۱۷۴ – ۱۷۳؛ کرامات معنوى سید عباس موسوى مطلق، مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینى، ج۴، ص۳۹۱ – ۳۹۰٫
۲۴ . معادشناسى، ج۱، ص۱۴۳؛ همان، ج۲، ص۲۹۵؛ کرامات علماء، ص۱۷۵٫
۲۵ . نبوت، ص۱۹۳ – ۱۹۲٫
۲۶ . کرامات صالحین، محمد شریف رازى، ص۲۶۸و نیز بنگرید به کتاب توحید علمى و غیبى، آیه الله سید محمد حسین حسینى تهرانى، ص۲۸؛ فریادگر توحید، ص۸۴؛ کرامات علما، ص۱۷۶ و ص۱۱۹ – ۱۱۸٫
۲۷ . معادشناسى، ج۹، ص۱۰۶ – ۱۰۷٫
۲۸ . همان، ج۱، ص۱۴۵ – ۱۴۳٫
۲۹ . دو عارف سالک، محمد جواد نورمحمدى، ص۵۸ – ۵۷؛ مجله حوزه شماره ۶۵، ص۴۲٫
۳۰ . مجله حوزه شماره ۶۵، مصاحبه با آیه الله صافى اصفهانى، ص۴۴ – ۴۳، ضمناً این ماجرا را آقاى شیخ سیف الله نورمحمدى به نقل از حاج آقا معین شیرازى بیان کرده است (دو عارف سالک، ۵۸)
۳۱ . مجله حوزه شماره ۵۳، ص۵۰ – ۴۹؛ مردان علم در میدان عمل، ج۳، ص۱۷۷ – ۱۷۶٫
۳۲ . بنا به اظهارات حاج شیخ سیف الله نورمحمدى، نک: ناگفتههاى عارفان، ص۲۰۹٫
۳۳ . معادشناسى، ج۱، ص۱۴۲؛ دیدار با ابرار، ج۷۵، ص۸۸؛ غوّاص اقیانوس اندیشه، ص۴۹٫