پاسخ به پرسش‏ها

 

عالم ذر چیست؟

۱ – سؤال: یکى از موضوعات اسلامى که از آیه ۱۷۳ اعراف سرچشمه گرفته، عالم ذر است، بعضى از تفسیرهاى غلط باعث شده که بعضى مى‏گویند: هرچه ما در عالم ذر گفته‏ایم، ناگزیر همان را دنبال مى‏کنیم، بنابراین ما محکوم به جبر هستیم، اگر چنین نیست پس عالم ذر یعنى چه؟ و اگر در عالم ذر همه ما به سؤال خدا در مورد ربوبیت و یکتاپرستى، جواب مثبت دادیم، پس وجود این همه کافران و منکران چیست؟

پاسخ: جواب این سؤال به سه سؤال تقسیم مى‏شود۱، با توجه به چند مطلب زیر مى‏یابیم:

۱- در قرآن چنین مى‏خوانیم:

“وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ؛ به خاطر بیاور زمانى را که پروردگارت از صلب و پشت فرزندان آدم(ع) ذریّه آنها را برگرفت و آنها را بر خویش به گواهى طلبید (و فرمود:) آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه آنها در پاسخ گفتند: آرى گواهى مى‏دهیم. (چرا خدا چنین کرد؟) براى این که در روز رستاخیز نگویید ما از این غافل بودیم.”۲

این آیه بیانگر همان عالم ذر است که گاهى از آن به عالم الست تعبیر مى‏شود. در تفسیر این آیه مطالب مختلفى گفته شده، و روایاتى که در ذیل آیه نیز آمده مختلف و مبهم است. در میان گفتار، آنچه صحیح‏تر به نظر مى‏رسد این که منظور از عالم ذر، عالم فطرت و استعدادها است که خداوند با زبان حال و به تعبیر علمى با زبان تکوین از فطرت انسان‏ها پرسید: آیا من پروردگار شما نیستم، همه در پاسخ گفتند: آرى تو پروردگار ما هستى. و این سؤال وجواب اختصاص به زمان آدم(ع) ندارد، بلکه تا پایان دنیا ادامه دارد. به عبارت دیگر ذر به معنى موجودات ریز مثل مولکول‏ها و یا مورچه‏هاى بسیار ریز است، نظر به این که فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب پدران به رحم مادران انتقال مى‏یابند، و در آن هنگام ذرّاتى بیش نیستند، خداوند استعداد و آمادگى توحید را به آنها داده است، و این سرّ الهى را به صورت یک حسّ درون ذاتى در نهاد و فطرت آنها نهاده است، و هم چنین در عقل و خردشان به صورت یک حقیقت خود آگاه به ودیعه گذارده است.

بنابراین همه انسان‏ها از نظر فطرت سالم و دست نخورده، به یکتایى خدا، اقرار دارند، و همین راز نهانى و تکوینى حجت قوى الهى براى کافران در قیامت است، که مگر شما از نظر فطرى آماده پذیرش ربوبیّت من نبودید، پس چرا کافر شدید؟ آنها در پاسخ درمانده مى‏شوند، و نمى‏توانند در پاسخ بگویند که ما از چنین حجت باطنى بى‏خبر و غافل بودیم. با این بیان شبهه جبر برطرف خواهد شد، زیرا فطرت سالم انسان خواهان حق و خداجو است، خواه انسان کافر و منکر خدا شود، خواه مؤمن باشد. بنابراین فطرت عامل مجبور کننده نیست، بلکه راهنما و چراغ راه است.

چنان که قرآن مى‏فرماید: “فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ‏حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا؛ روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن، این فطرتى است که خداوند انسان‏ها را بر آن آفریده است.”۳

توضیح این که فطرت یا وجدان آگاه درونى گوهرى درخشان در باطن انسان است که شیشه شفافى اطراف آن را فراگرفته است، و آن در پشت آن شیشه حقایق را مشاهده مى‏کند و درمى‏یابد، مشروط به این که آن شیشه به پرده تبدیل نشود، و یا گرد و غبار و آلودگى‏ها روى آن شیشه را تیره و تار نسازند، این که مى‏بینیم بسیارى از انسان‏ها کافر و منکر هستند، از این رو است که گرد و غبار گناه و انحراف، پرده‏اى بر روى فطرت آنها افکنده، و یا شیشه شفاف روى آن را، آلوده و تیره و سیاه نموده است، از این رو همان کافران وقتى که مثلاً در میان کشتى یا هواپیما باشند و حادثه خطرناکى رخ دهد، و پرده غرورشان شکافته گردد، فطرت آنها خود را نشان داده و آنها از درون متوجه خدایى مى‏شوند تا آنها را نجات بخشد، آنها در این وقت وجود حجت باطن (فطرت) را احساس مى‏کنند، این حجت باطن در همه انسان‏ها وجود دارد، و با زبان حال به نداى خداوند که آیا من پروردگار شما نیستم؟ پاسخ مثبت داده و گفته است آرى، نتیجه این که منکران نمى‏توانند در روز قیامت، انحراف خود را به محیط آلوده و همنشین بد و عوامل دیگر نسبت دهند، چرا که به آنها گفته مى‏شود، همواره در درون ذات تو گوهرى به نام فطرت شعله ور بود، و تو مى‏توانستى در پرتو نور آن به راه هدایت گام نهى، چرا آن را خاموش کرد، یا پرده و شیشه تاریک بر سر آن افکندى؟! و چرا به پیمان فطرت وفا دار نماندى.

در بعضى از روایات اسلامى نیز عالم ذر به همین پیمان فطرى معنى شده از جمله: عبدالله بن سنان مى‏گوید از امام صادق(ع) پرسیدم فطرت الهى (که در قرآن آیه۳۰ روم آمده) چیست؟ در پاسخ فرمود: “هى الاسلامُ فطرهم اللهُ حینَ اخذ میثاقهم على التوحید، قال: الستُ بربّکم، و فیه المؤمن والکافر؛ فطرت همان اسلام است که خداوند آن را در نهاد انسان سرشته، در آن هنگام که از آنها پیمان بر توحید گرفت و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ مؤمن و کافر در این جهت (که داراى فطرت الهى‏اند و با زبان حال و استعداد) جواب مثبت به خدا داده‏اند شریک مى‏باشند.”۴

مسأله زبان حال در گفتگوهاى روزانه بشر در هر زبانى، فراوان است، مثلاً مى‏گوییم: “رنگ رخساره خبر مى‏دهد از سرّ درون” یا مى‏گوییم: “چشمان به هم ریخته او مى‏گوید دیشب به خواب نرفته است” یا در زبان عربى گفته مى‏شود: “سل الارض من شقّ أنها رک، و غرس اشجارک و اینع ثمارک، فان لم تجبک حواراً اجابتک اعتباراً؛ از زمین بپرس چه کسى راه نهرهاى تو را گشود، و درختانت را غرس کرد، و میوه‌هایت را رسیده نمود؟ اگر به زبان قال به تو پاسخ نگوید به زبان حال پاسخ خواهد داد.”

 

فرق بین عرفان و اخلاق چیست؟

۲ – سؤال: با توجه به این که عرفان و اخلاق، معمولاً با هم عنوان مى‏شوند، و گاهى جداگانه، آیا این دو با هم فرق دارند، یا یکى هستند؟

پاسخ: اخلاق جمع خُلق یا خُلُق در اصل به معنى خوى، سیرت، نهاد و اوصاف درونى است که آثار آن به بیرون سرایت مى‏کند و در رفتار و گفتار انسان آشکار مى‏شود، و گاهى عوامل بیرونى در آن اثر دارند، و به طور کلى عوامل درونى و بیرون، تأثیر متقابل نسبت به همدیگر دارند. اخلاق در اسلام به معنى خودسازى است، که براساس دو پایه تهذیب (پاک سازى) و علم و کمال (ارزش‏ها) پى ریزى شده و داراى ابعاد گوناگونى است، مانند: اخلاق معنوى، فرهنگى، فردى، اجتماعى، اقتصادى، نظامى ، سیاسى و…

و گاهى اخلاق را به اخلاق روحى و اخلاق عملى تقسیم مى‏کنند که اولى به صفات روحى نظارت دارد و دومى ناظر به رفتار انسانى مى‏باشد.

اما عرفان، بیشتر به معارف الهى مى‏نگرد، و آن هم نه از طریق علم و استدلال، بلکه از طریق شهود باطنى و درونى، یعنى قلب انسان بر اثر سیر و سلوک آن چنان نورانى مى‏شود که دیده حقیقت بینش گشوده مى‏گردد، و پرده‏هاى حجاب را برطرف مى‏سازد.

به عبارت روشن‏تر سیر و سلوک درونى که نوعى عرفان است، انسان را روز به روز به ذات پاک خدا نزدیک‏تر مى‏کند، حجاب‏ها را کنار مى‏زند، و راه را براى وصول به حق هموار مى‏سازد. و سیر وسلوک برونى، همان اخلاق است که موجب تهذیب نفوس و ارتقاء در راستاى کمالات مى‏شود.

نتیجه این که رابطه تنگاتنگ بین عرفان و اخلاق وجود دارد و هر کدام مکمّل و یاور یکدیگرند، اخلاق منهاى عرفان صحیح و مثبت، اخلاق کامل نیست، عرفان منهاى اخلاق، عرفان راستین نخواهد بود. عرفان نظرى راه و چاه، و عوامل ارتقاء و سقوط را نشان مى‏دهد، و روح انسان را براى پذیرش آن آماده مى‏سازد، و عرفان عملى، همان هدایت‏هاى عرفانى نظرى را در جهان عمل آشکار مى‏کند، و به پاک سازى و به سازى عینیّت مى‏بخشد. از جهتى مى‏توان گفت عرفان مثبت مقدمه و نردبان وصول به اخلاق کامل انسانى است، و چراغ راه او است، و راه را براى حرکت اخلاقى صاف مى‏کند، و از جهت دیگر مى‏توان گفت که اخلاق نیک، عرفان را در مسیر خود مى‏افکند، و پشتیبان و پشتوانه خوبى براى وصول به عرفان است. و نیز مى‏توان گفت که عرفان داراى مراحلى است، چنان که اخلاق نیز داراى مراحلى است، و مرحله‏هاى هر کدام از یکدیگر جدا است، و در مجموع تکمیل کننده همدیگرند، مانند دو پر و بال براى پرنده که به کمک هم به پرواز درمى‏آید؟ بودن یکى بدون دیگرى، ناقص بوده و مانع پرواز است.

 

دویدن در رکاب افراد، نکوهیده است یا پسندیده؟

۳- سؤال در نهج البلاغه آمده: امیرمؤمنان على(ع) در مسیر کوفه به جبهه صفین به شهر انبار رسید، در آنجا کدخداها و سران شهر به عنوان احترام به امام، از مرکب‏هاى خود پیاده شدند، و مطابق رسمى که نسبت به شاهان داشتند، به سرعت به سوى على(ع) شتافتند، و در پیشاپیش او شروع به دویدن کردند. امام على(ع) به آنها رو کرد و فرمود: “این کار شما چه معنى دارد؟” آنها در پاسخ گفتند: “این رسمى است که ما به وسیله آن، زمامداران خود را احترام مى‏کنیم.” امام على(ع) فرمود: “سوگند به خدا، زمامداران شما از این کار سودى نمى‏برند، و شما خود را با این کار به مشقت و سختى مى‏اندازید و در آخرت بدبخت خواهید بود، چقدر زیانبار است مشقّتى که در دنبالش کیفر الهى باشد، و چقدر سودمند است آرامشى که در پرتو آن دورى از عذاب الهى باشد.”۵

اینک این سؤال در اینجا مطرح مى‏شود که دویدن در رکاب شخصیت‏ها و ابراز احساسات نمودن با توجه به این فرموده امیرمؤمنان على(ع) نکوهیده است یا پسندیده؟

پاسخ: ابراز احساسات پاک با حرکات مختلف، بدون آمیختن آن به کارهاى حرام، از مصادیق یارى و پشتیبانى است، وروشن است که چنین پشتیبانى از شخصیت‏هاى الهى و سودمند، که وجودشان مایه برکت و سرچشمه نیکى‏ها و پیروزى حق بر باطل است لازم و از بهترین کارها است، به ویژه در مواردى که موجب تقویت دین، و تضعیف دشمن مى‏گردد. باید با سر دادن شعار و ابراز احساسات به عناوین مختلف، از آنها حمایت کرد. چنان که در ماجراى استقبال مردم مدینه از پیامبر اسلام(ص) در ماجراى هجرت آن حضرت از مکه به مدینه، شبیه این ابراز احساسات و اظهار وفادارى بود، و در جنگ‏ها در برابر دشمنان نیز چنین بوده، از جمله در جنگ اُحد، پیامبر(ص) به مسلمانان دستور داد با فریاد بلند و حرکات مخصوص، در برابر شعار باطل دشمن بگویند “الله اعلى و اجل؛ خدا بالاتر و ارجمندتر است”۶

و در فتح مکّه، مسلمانان اطراف پیامبر(ص) را با شور و شوق احاطه کرده و آب وضوى آن حضرت را به عنوان تبرک مى‏گرفتند، و به این وسیله بینى دشمن را به خاک مى‏مالیدند.۷و موارد دیگر.

آنچه که مذموم و نکوهیده است، حرکات ذلت بار و کرنش‏هاى خوار کننده است، و در مورد حضرت على(ع) چنان که از قرائن پیدا است، حرکات سران شهر انبار مشابه حرکات آنها در برابر شاهان ساسانى، ذلّت بار و آمیخته با اظهار عجز بوده، حضرت على(ع) از چنین کارى نهى کرده است، ولى اگر ابراز احساسات از این قالب خارج شود، و جنبه شکوه دادن به حق، و سرکوبى دشمن و تقویت قلوب مؤمنان داشته باشد، نه تنها عیب نیست بلکه پسندیده و سودمند است.

توضیح بیشتر این که: موارد، مختلف است، نیت‏ها، انگیزه‏ها و اهداف نیز به اعمال شکل مى‏دهند، به عنوان مثال، ابو دُجانه انصارى، در یکى از جنگ‏هاى صدر اسلام، غرق در اسلحه، در مقابل دشمن با شکوه و سرافرازى خاصى قدم مى‏زد، رسول خدا(ص) او را با این وضع دید، به او فرمود: “خداوند متعال این گونه راه رفتن را دشمن دارد، مگر در میدان جنگ در مقابل دشمن.”۸

بنابراین کیفیت و چگونگى‏ها و مکان‏ها، در تعیین حکم، نقش به سزایى دارد.

 

پى نوشت‏ها:

۱ – عالم ذر چیست؟ ۲- آیا مسأله پیمان ذر موجب جبر نیست؟ ۳- اگر همه انسان‏ها پاسخ مثبت به نداى الهى دادند، پس وجود کافران را چگونه توجیه مى‏کنید؟

۲ – اعراف، ۷۳٫

۳ – روم، ۳۰٫

۴ – تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۹۵٫

۵ – نهج البلاغه، حکمت ۳۷٫

۶ – بحار، ج۲۰، ص۲۳٫

۷ – همان، ج۱۷، ص۲۹٫

۸ – اُسد الغابه، ج۲؛ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۹٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *