اصغر بابایى ساخمرسى
در حکومت دینى، هم قانون باید مصون باشد و هم کارگزاران نظام. اگر کارگزاران نظام، عادل باشند، قانون را از وجود کسبى و لفظى به عینى و خارجى مبدّل مىکند. و وجود عینى و خارجى قانون است که شکل نظام دینى را حلّ مىکند، نه وجود ذهنى و لفظى.
اگر در نظام دینى، مشکلات هست که هست؛ باید دید مشکل چیست و از آن کیست؟
در حکومت دینى، مشکل از مجریان است نه از قانون. امام على(ع) طى یک بخشنامه عملى حکومتى، مىفرمایند مشکل جامعه دینى آن است که آنچه را خدا و پیامبرش دشمن مىدارند، دوست مىدارند، و آنچه را خدا و پیامبرش کوچک شمارند، بزرگ مىدارند.۱
در تمام اعصار و امصار، حکومت دینى با نداشتن و یا کمبود نیروى انسانى قوىّ و متخصص متعهد مواجه بود. سلمان گونهها و رجایىها، همیشه در حکومت دینى انگشت شمار بودند. حکومت اسلامى به دنبال حکومت آرمانى است؛ از این جهت کارگزاران نظامش باید آرمانخواه باشند و شایستگى براى این منصب بزرگ را داشته باشند، وگرنه هر کس بخواهد در حد “رفع تکلیف” در بدنه نظام اسلامى، سهیم باشد، براى همیشه حکومت دینى و جامعه اسلامى، عینى و کاربردى نخواهد گشت و تحقق خارجى پیدا نخواهد کرد.
این نوشتار، ترجمه و توضیح مختصر یکى از “منشورنامه”هاى امام صادق است که در قالب یک “بخشنامه حکومتى” براى یکى از کارگزاران نظام حکومت عباسى، به نام عبدالله نجاشى که از جمله شیعیانى بود که در دستگاه منصور دوانیقى، صاحب منصب بود، نوشته شد. این بخشنامه به درخواست خود عبدالله نجاشى صادر شد و داراى مضامین بسیار بلند است که عمل به آن، براى کارگزاران نظام اسلامى و جامعه دینى بسیار ضرورى است.
در این بخشنامه، امام صادق(ع) به امور مهمّى از جمله امور مالى، مسائل اخلاقى، خدمت به خلق، ارزش و منزلت مقام مؤمن و… اشاره دارد که در ترجمه به صورت دسته بندى بیان مىگردد.
مقدمه منشور
عبدالله بن سلیمان نوفلى مىگوید: من محضر امام صادق(ع) نشسته بودم. عبدالله نجاشى که هم شیعه بود و هم جزء کارگزاران حکومت عباسى – سلطان جور – بود و در آن دستگاه حکومتى، سِمتى داشت؛ نامهاى به امام صادق(ع) نوشت و در آن نامه درخواست کرد که امام صادق(ع) برایش دستور العمل حکومتى صادر کند و راهکارى را به وى نشان دهد. عبدالله ابن سلیمان نوفلى مىگوید: من نشسته بودم. خدمتکار و پیک عبدالله نجاشى بر امام صادق(ع) وارد شد. نامه عبدالله نجاشى را به امام صادق(ع) داد. امام نامه را گشود و مطالعه کرد. سطر اول نامه، نام خداوند مهرگستر نوشته بود. بعد عرض کرد: من مبتلاء شدم به این پُست و سمت، شما بخشنامه و دستورالعملى صادر فرمایید که عمل به آن مرا به خدا نزدیک سازد.
در رابطه با امور مالى مانند مالیات و زکات چه کار کنم. در امور اجتماعى و ارتباطات چه کنم. با حکومت وقت چگونه رفتار نمایم. با ارباب رجوع چگونه برخورد نمایم و…
عبدالله بن سلیمان نوفلى مىگوید: من محضر امام صادق(ع) بودم. امام جوابى مرقوم فرمودند. نوشتند: بسم الله الرحمن الرحیم. ولایت همه امور در دست خداوند منّان است. نماینده و فرستاده شما، این نامه را به من رساند. من این نامه را خواندم. از تمام خواستههاى شما باخبر شدم که شما مسؤولیت و سمتى را در اهواز پذیرفتنى. از آن جهت که شیعه ما هستى، من از جهتى مسرور و خرسند گشتم و از جهت دیگر متأثر و متأسف۲
بار دیگر ما به قصّه آمدیم
ما از آن غصّه برون خود کَى شدیم
گر بجهل آییم آن زندان اوست
ور بعلم آییم آن ایوان اوست
ور بخواب آییم مستان وییم
ور ببیدارى بدستان وییم
ور بگرییم ابر پر زرق وییم
وربخندیم آن زمان برق وییم
ور بخشم و جنگ عکس اوست
ور بصلح و عذر عکس مهر اوست
ما کییم اندر جهان پیچ پیچ
چون الف، او خود چه دارد هیچ هیچ ۳
خرسندى و ناخرسندى
اما مسرور شدن امام(ع)
من امیدوارم خداوند به وسیله تو آن شیعههایى که خوار و ذلیل گشتهاند، عزیز گردند.
آنهایى که پوشاک ندارند، به وسیله تو زمینههاى پوشش و پوشاک آنها فراهم گردد.
آنهایى که ضعیف هستند، به وسیله تو آنها را تقویت کند.
آنهایى که در معرض آتش شهوت مخالفین هستند، خداوند به وسیله تو آن آتش را خاموش کند.
نکته:
از کلام امام صادق(ع) برمىآید که شیعیان در حکومت عباسى (۶۴۰ – ۱۳۲) هم، از آتش شهوت مخالفین و غیره مىسوختند و از حقوق ابتدایى بىبهره بودند. ذلیل و حقیر به حساب مىآمدند. فقیر و مستمند محسوب مىشدند. در حکومتهاى جور و ستم، به فقیر حقیرانه نگاه مىکنند. بلى نزد آدمهاى مفتخور و رانتخور، خوبىهاى آدمهاى فقیر هم حقیر شمرده مىشود! دین و باورهاى انسان فقیر را حقیر مىشمارند. حرف حسابش را چرند مىخوانند. هنرش را نادیده مىگیرند… اما خون بازى، فرقه سازى، انسان کُشىهاى خود را زیبا مىبینند.
امّا آنهایى که باعث ناخوشایندى من است
مىترسم یکى از شیعیان ما کار مشروعى داشته باشد و تو بشنوى و بدانى، ولى کارى در آن مورد انجام ندهى و یا نتوانى انجام دهى؛ که از آن به بعد بوى بهشت را استشمام نخواهى کرد و رنگ “حظیره القدس” و بهشت را نخواهى دید.
نکته:
این بخش از بخشنامه امام صادق(ع) بسیار آموزنده است. از معناى پنهان این کلام امام که فرمود: اگر کارگزار و کارمند شیعه در حکومت عباسى به درخواست و نیازهاى مشروع شیعیان پاسخ نگوید، بوى بهشت به مشامش نمىرسد و رنگ بهشت را نمىبیند، بدست مىآید، اگر در حکومت دینى، کارگزاران شیعه به تقاضا و نیازهاى مردمى که شیعه هستند و براى اصل نظام و دفاع از وطن و ولایت، از همه چیز گذشتند؛ پاسخ مثبت ندهند و یا از وجدان کارى برخوردار نباشند، با چه مسئله و مسؤولیتى مواجه خواهند بود. این بخش از بخشنامه امام صادق(ع)، تفسیر زیباى آیه قرآن است که خداوند مىفرمایند: “به بهشت در نمىآیند مگر این که شتر از سوراخ سوزن درآید.”۴
آنهایى که در حدّ “رفع تکلیف” هم براى نظام مقدّس جمهورى اسلامى کار نمىکنند چه جوابى دارند؟
اوصاف سلبى و نبایدها
امیدوارم به این بخشنامه عمل کنى، که اگر چنین کنى از خطرها در امان بمانى، در این بخشنامه، سعى مىکنم در بیان خواستههاى شما، بسیار خالصانه سخن بگویم چرا؟ چون من جزء اولین کسانى هستم که باید به حدیث جدّم پیامبر اسلام(ص) عمل کنم. آن حدیث این است که:
اگر کسى برادر دینى اش با او مشورت کرد و او رأى ناب را ارائه نکرد، خداوند عقل و خرد را از او مىگیرد. (عقل و اندیشه و علم را نباید احتکار کرد.)
بدان در این مشورتى که با من داشتى، چنان رأى ناب را بکار بندم که اگر به آن عمل کنى از بسیارى از بلایا و خطرها خلاص شوى، از این جهت:
از ریختن خون بپرهیز و خونریزى مکن.
از اذیت کردن اولیاء الهى خوددارى کن.
با رعیت و توده مردم با مدارا برخورد نما و در این جهت سینهاى فراتر از ستارهها داشته باش.
حسن معاشرت و برخورد نیکو داشته باش. منتها نه آنقدر نرم خوى باش که در تو احساس ضعف کنند و مدیریت تو را زیر سؤال ببرند و نه آنقدر خشن و تندخوى باش که تو را قسىّ القلب معرفى کنند. آنجایى که سخن از عدل و احسانت است با رأفت برخورد نما، آنجایى که اجراى حدود الهى است مقتدرانه عمل بکن.
با حکومت هم، با مدارا برخورد نما.
با کارگزاران و فرستادگان منصور دوانیقى – حکومت وقت – هم بامدارا برخورد نما.
اهل رتق و فتق باش، یعنى آنجایى که بىجهت باز بود ببند و آنجایى که بىجهت بسته بود باز بگذار و اصلاحات ریشهاى به وجود آور.
با سخن چینها و نمّامها به هیچ وجه رابطه برقرار مکن.
مواظب باش احدى خودشان را به شما نچسبانند.
آنهایى که کارشان سخن چینى و نمّامى است، اگر آمدند پیش تو و توبه هم کردند، عذرشان را نپذیر.
اگر گفتند ما به جاى سخن چینى و نمّامى، خدمت بزرگى کردیم و این را به جاى توبه و کفّاره ما بپذیر، باورت نشود. اگر قبول کنى مورد مذمت و انتقام خداوند قرار مىگیرى و خداوند پردهها را مىدرد و رازها را آشکار مىکند. برخى از اقوام اهل جنوب اهل مکرند. و از پدرم نقل شد که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: ایمان ابداً در قلب یهودى و قبیله خوز اهواز استقرار پیدا نمىکند.
اوصاف ایجابى و بایدها
اما مسایل اخلاقى: اینکه فرمودى با چه کسى رفاقت کنم، با چه کسى رفت و آمد کنم، اسرارم را با چه کسى در میان بگذارم و…
در این صورت فرد مورد نظر باید:
آزموده باشد و قلبش امتحان به تقوا داده باشد.
شیعه امین باشد.
با شما موافق و هم عقیده باشد.
موافق و مخالف را از هم تجربه بکن و آنها را بشناس. اگر اینها را اهل رشد یافتى، مىتوانى با آنها رفاقت کنى. رفت و آمد نمایى و اسرارت را با آنها در میان بگذارى.
اما در مورد مسائل مالى و مال دارى
اگر درهمى را “فى غیر ذات الله” بخشیدى و هزینه کردى.
و اگر خلعتى را بخشیدى.
و اگر مرکوبى را “فى غیر ذات الله” در اختیار افرادى مانند شاعر، مضحک و یا طنازى قرار مىدهى تا مدّاحى کنند، بخندانند و یا مزاح کنند، و… خلاصه اگر بودجهاى را براى جشن وارهها، تئاتر، میزگردها و… هزینه کردى، بودجهاى را هم “فى ذات الله مانند کلاس قرآن، تبلیغ احکام و دین، ساخت بناهاى مذهبى و… اختصاص بده و در این جهت هزینه کن.
جایزهها، عطایا و خلعتها را در واقع باید بدهى به:
۱ – قُوّاد (فرماندهان) ۲- رُسُل (رزمندگان) ۳- اَجناد (لشکریان) ۴- اصحاب رسائل (صاحبان قلم) ۵- اصحاب شُرَط (خط شکنان و پیش مرگان) ۶- اصحاب اخماس.
اصحاب اخماس، عبارتند از: ۱- قائد – پیش مرگ و خط شکن ۲- قلب لشکر ۳- میمنه – راست ۴- میسره – چپ ۵- ساقه یعنى پشت سر .
اصحاب اخماس نحوه تقسیم رزمندگان در جنگهاى اسلامى از جمله کربلا بود. خلاصه جوایز، عطایا و خلعتها را باید به اینهایى که زحمتکشان جامعه هستند، بدهى.
اما در مصارف شخصى:
در مصارف شخصى مانند خیرات، زکات فطره، صدقه، حج، آب و آبخور، لباسى که مىخواهى با آن نماز بخوانى و به جایى برسى، هدیهاى که تو را به سوى خدا و رسولش هدایت کند؛ همه اینها، چه هزینههاى عمومى و چه هزینههاى شخصى، باید “اطیب کسبک” باشد، یعنى باید پاکترین درآمدها را در پاکترین جاها هزینه کرد. بلکه تمام درآمدها و هزینهها باید پاک باشد.
نکته:
اصل “اطیب کسبک”۵ همان اصل “از کجا آوردهاى؟!” است که در منابع و مبانى دینى فراوان دیده مىشود.
على(ع) در یکى از بخشنامههاى عملى و حکومتى، به این اصل اساسى اشاره مىکنند، مىفرمایند:
“به خدا که این جامه پشمین خود را چندان پینه کردم که از پینه کننده شرمسارى بردم. یکى به من گفت: “آن را دور نمىافکنى؟” گفتم: از من دور شو که: صبحگاهان رهروان شب ستایش مىشوند.”۶
یعنى تو را باید دور انداخت. چرا پیراهن کهنه را. جوجه را آخر پاییز مىشمارند! صبح قیامت دمیده شود، معلوم مىشود چه کسى پیروز است و چه کسى به حق.
این زمین را گر نبودى چشم جان
از چه قارون را فرو خورد آنچنان۷
اى خرد بر کش تو پرّ و بالها
سوره بر خوان “زلزلت زلزالها”۸
امام على (ع) در یک بخشنامه حکومتى به پنج اصل اجتماعى اشاره مىکنند، مىفرمایند:
۱- وظیفه همه ما تلاش و کوشش است.
۲- اگر انسان مشکلى پیدا کرد، چیزى از او فوت نشده است.
۳- اگر از زندگى مرفهانهاى برخوردار گشت، بین خود و خداى خود احساس سرافکندگى کند.
۴- در برخورد با مستمندان، ادب دینى را رعایت کند.
۵- به مترفین و مرفهین نباید با دیده جلال نگاه کرد.۹
اصل ۱۴۲ قانون اساسى هم به اصل “از کجا آوردهاى؟” اشاره دارد. آمده: “دارایى رهبر، رئیس جمهور، معاونان رئیس جمهور، وزیران و همسران و فرزندان آنان قبل و بعد از خدمت، توسط رئیس قوه قضائیه رسیدگى مىشود که بر خلاف حق، افزایش نیافته باشد.”
در ادامه منشور، امام صادق (ع) مىفرمایند:
یا عبدالله نجاشى، تمام تلاش را بکار گیر تا انبارها را اندوخته و انباشته از طلا و نقره نکنى. اگر چنین کنى و از بیت المال ذخیره سازى مشمول این آیه قرار مىگیرى که مىفرماید:
“آنان که به جاى انفاق کردن در راه خدا، طلا و نقره را مىاندوزند به عذاب دردناک بشارتشان ده.”۱۰
هیچ کمکى را کوچک نشمار. اگر یک حبّه قند، یک عدد خرما یا یک لقمه طعام به فقیر بدهى، عذاب و خشم خدا را از شما دور مىسازد.
حدیثى از جدّم پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمود: کسى که سیر بخوابد، در حالى که همسایهاش گرسنه باشد، به خدا و روز قیامت ایمان ندارد. گفتند: یا رسول الله، وضع مالى ما طورى نیست که بتوانیم به مستمندان کمک کنیم. حضرت فرمود: غذاى زیادى خودتان را، خرماى زیادى خودتان را، روزى زیادى خودتان را، لباسهاى کهنه تان را، لباسهاى زیادى خودتان را هم بدهید، خداوند به وسیله این کمکها، غضب الهى را دور مىسازد و آتش غضب الهى را خاموش مىکند.
آن که درویش خدا شد بىریا
بود دلبند رضاى کبریا
لیک درویشى که بسته غیر شد
او حقیر و ابله و بىخیر شد۱۱
دو دست لباس دارید، یکى را به دیگرى بدهید. بخشى از طعام و خوراکى خودتان را به دیگرى بدهید. خلاصه هر چه دارید، نصف نمایید.
سپس فرمود: شما رابه بىپایه بودن و سستى دنیا مطّلع مىسازم و داشتن مال دنیا شرف نیست. دنیا به گذشتگان و تابعینشان که با دنیا گذشتند، شرافت نبخشید. پس از آن حدیث زُهد امیرالمؤمنین(ع) را در مورد دنیا و سه طلاقه کردن آن ذکر کرد. آنگاه فرمود: آنچه در این منشور و بخشنامه به شما نصیحت کردم، عمل کنى، امیدوارم خداوند گناهان و لغزشهاى تو را ولو به سنگینى وزن کوه و امواج دریا باشد، به قدرت خود ببخشد و دور نماید.
ارزش خدمت به مردم در حکومت دینى
اما مقام و منزلت مؤمن:
یا عبدالله نجاشى، از ترساندن مؤمن بپرهیز. چونکه از جدّم على بن ابىطالب حدیثى نقل شد که فرمود: اگر کسى به مؤمن طورى نگاه کند که آن نگاه وحشتناک و هراسناک باشد، خداوند روز قیامتى که هیچ سایهاى نیست مگر سایه خداوند، او را مىترساند و گوشت و جسد و جمیع اعضایش را به صورت ذرّه و حباب محشور مىسازد تا او را به جایى که باید، وارد سازد. به دنبال آن مىفرماید: از جدّم پیامبر اکرم(ص) حدیثى به ما رسید که فرمود: اگر کسى مؤمن اندوهناک و افسردهاى را پناه دهد، خداوند او را روز قیامت که سایهاى نیست، جز سایه خداوند، پناه دهد و او را از روزى که وحشت و اندوه بزرگ و دگرگونىهاى سخت در آن رخ دهد، امان دهد و ایمن سازد. و کسى که حاجت و نیاز برادر مؤمنش را برآورده کند، خداوند بسیارى از حاجتهاى او را برآورده سازد که یکى از آنها بهشت است. و کسى که برادر مؤمن عریانش را بپوشاند، خداوند او را با پارچههاى ابریشمى نازک و یا ضخیم برّاق بهشتى مىپوشاند.۱۲
و تا زمانى که داخل آن پوشش است، رضایت خداوند از وى برداشته نمىشود. و کسى که برادر گرسنهاش را سیر کند، خداوند او را از غذاهاى پاک بهشتى سیر کند.۱۳ و کسى که تشنهاى را سیراب کند، خداوند او را از شراب خالص مهر شده بهشتى سیراب سازد.۱۴ و کسى که به برادر دینى اش خدمت نماید، خداوند توسط جوانان بهشتى از آنها خدمت به عمل آورد و آنها را با اولیاء الهى جاى دهد.۱۵ و کسى که برادر دینى اش با پایش حمل کند، خداوند او را بر ناقههاى بهشتى سوار کند. و روز قیامت ملائکههاى مقرّب به خاطر او مباهات کنند. و کسى که زنى را به ازدواج برادر مؤمن اش درآورد و الفت بگیرد با او و بازوانش را تقویت کند و به واسطه او آرام گیرد، خداوند حورالعین۱۶ را به ازدواج او درآورد و مأنوس و همنشین کند او را با کسى که محبوب کرد او را نزد صدیقین و اهل بیت پیامبرش و مأنوس و همنشین کند او را با برادرش و آنها را با او. و کسى که در حکومت سلطان جور برادر دینى اش را یارى نماید، خداوند او را اجازه عبور از صراط دهد و هنگامى که تمام قدمها بر آن لرزان باشد، یارى کند. کسى که بدون هیچ توقع و بدون هیچ نیازى به زیارت برادر دینى اش برود، نامش جزء زوّار خداوند نوشته مىشود و شایسته است بر این که خداوند زائرش را اکرام کند.
یا عبدالله نجاشى، از جدّم پیامبراکرم(ص) حدیثى به ما رسیده، فرمود:
اى مردم، کسى که با زبان اظهار ایمان کند، ولى قلباً باور ندارد، مؤمن نیست، پس لغزشهاى مؤمنین را مورد پرس و جو قرار ندهید، اگر کسى لغزش مؤمنى را مورد پرس و جو قرار دهد، خداوند روز قیامت، لغزشهایش را مورد پرس و جو قرار دهد. و او را در درون خانهاش مفتضح و بىآبرو نماید. هم چنین پدرم از جدّم على(ع) روایت کرد، فرمود: خداوند از مؤمنین پیمان گرفت که در گفتارش کسى را تصدیق نکند، و در مورد دشمن او را از سر انصاف وارد نشود. با این کار خشمش درمان نیابد مگر اینکه خود سرانه مفتضح و بىآبرو گردد. چون هر مؤمنى صاحب افساد است. و این کار به خاطر آن است که هدف دنیایى کوتاه است و راحتى آخرت طولانى و جاودانه. هم چنین خداوند بر یک چیزهاى از مؤمن پیمان گرفت، کمترین چیزى که علیه او است این است که بغى و حسد کسى را به زبان بیاورد.
شیطان همیشه درصدد گمراه کردن است… خلاصه مؤمن در محاصره مشکلات و خونریزیهاى گرگ صفتان است.
مقام مؤمن
از جدم پیامبر اکرم(ص) حدیثى – قدسى – نقل شده که فرمود: جبرئیل بر من نازل شد، سپس گفت: اى محمد به حق، خداوند براى شما سلام رساند و فرمود: نام مؤمن را از یکى از نامهاى خود مشتق ساختم۱۷ و او را مؤمن نام نهادم. پس “فالمؤمن منّى و أنا منه”۱۸ یعنى مؤمن از من – الله – است و من از او. کسى که مؤمنى را سبک بشمارد به تحقیق با من خدا به محاربه و جنگ برخاسته.
یا عبدالله نجاشى، از جدّم پیامبر(ص) حدیثى به ما رسید که روزى فرمود: یا علىّ احدى را نگاه نکن مگر آنکه اول به باطن و درون او نگاه کنى. اگر باطن و نیّت نیکویى داشت، به تحقیق خداوند عزّوجل، دوستارش را خوار و ذلیل نکند ولى اگر باطنش پلید باشد، خداوند دوستارش را در ردیف خودش قرار دهد…
یا عبدالله نجاشى، باز حدیثى از جدم به ما رسید، فرمود: نازلترین درجه کفر آن است که مردى حرفى از برادرش بشنود و آن را حفظ کند تا علیه او بکار گیرد و قصد مفتضح نمودن او را داشته باشد. در این صورت، آنها از خوبى هیچ بهرهاى ندارند.
یا عبدالله، هم چنین حدیثى از جدّم على(ع) به ما رسید، فرمود: کسى در مورد مؤمنى گفت: چشمانش ندید، و گوشهایش نشنید، و }تازه{ مفتضحش نکند و مردانگىاش را نابود نسازد، مشتمل این آیه قرار مىگیرد که خداوند فرمود:
“براى آنهایى که مایلند فحشا در میان مؤمنان شیوع یابد در دنیا و آخرت عذاب دردناکى است، خداوند مىداند و شما نمىدانید.”۱۹
یا عبدالله نجاشى، از على(ع) حدیثى به ما رسید، فرمود:
کسى که حرفى را از برادر مؤمنش نقل کند، و قصد عیب جویى و نابود کردن مردانگى اش را داشته باشد، خداوند به خاطر لغزشهایش، او را نابود سازد تا این که بیرون بیاید از آن چیزهایى که گفت و حال آن که ابداً از آن بند بیرون نمىآید و رها نمىشود یعنى خداوند او را به خاطر این خطاها، به بند مىکشد و او هرگز از آن بند آزاد نمىشود. و کسى که بر برادر دینى اش، “ادخال سرور” نمود. و کسى که اهل بیت و ولایت را شاد و مسرور نماید، به تحقیق پیامبر اکرم را مسرور و شاد ساخت و کسى که بر پیامبر اکرم “ادخال سرور” نماید، به تحقیق خداوند مهرگستر را مسرور نمود. و کسى که خداوند مهرگستر را مسرور نماید، سزاوار است بر خداوند عزوجل، که وى را به بهشت داخل نماید.
در پایان شما را به تقواى الهى سفارش مىنمایم، و به ایثار در اطاعت از خدا، و چنگ زدن به ریسمان خدا، سفارش مىنمایم. پس کسى که به ریسمان خدا چنگ زند۲۰، به تحقیق به سوى “صراط مستقیم” هدایت شده است. پس از خدا بترس. این وصیت خداوند عزّوجل است به سوى بندگانش. و از مردم عمل به غیر از این وصیت، پذیرفته نمىشود، و خداوند غیر از این وصیت، چیزى را بزرگ نمىشمارد و بدان مردم به چیزى سفارش نشدهاند که بزرگتر از “تقواى الهى” باشد. و این را اهلبیت(ع) هم به ما سفارش و وصیت کردند، اگر توانستى، چیزى که فردا تو را زیر سؤال مىبرد، انجام نده.
تهذّب یا تکسّب؟
مقام مؤمن آنقدر والا و متعالى است که خداوند در حدیث قدسى مىفرمایند:
“المؤمن منّى و انا منه یعنى مؤمن از من است و من از او” هر کس به مؤمن اهانت کند، با من خدا به محاربه و جنگ برخاسته است.
خدمت در چنین جامعهاى، عبادت بزرگ محسوب مىشود، تمام کارها باید با خلوص نیّت انجام پذیرد. هر کس در حدّ “رفع تکلیف” کار و خدمت بکند، حقوقى که دریافت مىدارد حلال است، ولى از ثواب عبادى بدون عمل بىبهره و محروم مىگردد. در حکومت دینى، باید زندگى کریمانه براى همه، فراهم باشد. اسلام با فقر اقتصادى شدیداً مخالف است. على(ع) مىفرمایند: “لو تمثّل لى الفقر رجلاً لقتلته” اگر فقرا شبیه یک مرد بیابم، او را نابود مىسازم و از پاى درمىآورم.
فقرزدایى، وظیفه بزرگ حکومت اسلامى است. اسلام اجازه نمىدهد حتى سگى تشنه یا گرسنه بماند. اگر کسى چاهى را براى سیراب کردن سگان وقف نماید از ثواب و پاداش بزرگى بهرهمند مىشود. در اسلام، در باب وقف، بابى تحت عنوان “وقف حیوانات” وجود دارد…
آیا با وجود این، شایسته است با زندگى مردم و آبروى آنها سبک برخورد شود. اگر اهانت به مؤمن، محاربه خداست، چطور برخى از مطبوعات “کاسبکارانه” به مدح و ذمّ یکدیگر مشغولند۲۱ و نسبت به همدیگر مشکوک؟ مگر مدح و ذمّ بىمورد و ریختن آبروى مؤمن حرام نیست؟
مدح تعریفست و تخریق حجاب
فارغست از شرح و تعریف آفتاب
مادح خورشید مدّاح خودست
که دو چشمم روشن و نامُرْمَدست
ذمّ خورشید جهان ذمّ خودست
که دو چشمم کور و تاریک و بدست۲۲
البته مناظره علمى و گفتگوى فرهنگى، ممدوح است، منتها باید خدامحورانه باشد نه هوامدارانه.
اگر محور مناظرات، گفتگو، مدح و ذمّ و نقد و نقادى هوامدارانه باشد، سر از محاربه با خدا بیرون مىآورد. مرزبندیهاى کور در جامعه دینى و حکومت اسلامى، بسیار نارواست. تواصى دولت و ملت باید “بالصبر و بالحق” باشد. خلاصه توحید دژ امنیت است، اگر همه، بر محور آن بچرخند، امنیت ملّى، وحدت ملّى، اقتدار ملّى، انضباط مالى، انضباط اجتماعى و وجدان کارى، بیمه مىگردند و ضمانت اجراى خوبى پیدا مىکنند. در جامعه دینى تکسّب هم باید توأم با تهذّب باشد، وگرنه، تکسب مکّارانه و موزیانه، کار هر گبر و ببر مىباشد.
پى نوشتها :
۱ . نهج البلاغه، خ۱۶۰٫
۲ . وسایل الشیعه، ج۱۲، باب۴۹، از ابواب ما یکتسب به، ص۱۵۰، اصل منشور.
۳ . مثنوى معنوى، دفتر اوّل، ابیات ۱۱۴ – ۱۱۰۹٫
۴ . اعراف، ۴۰٫
۵ . اصل ۱۴۲ قانون اساسى به این نکته اشاره دارد.
۶ . نهج البلاغه، خ۱۶۰٫
۷ . مثنوى معنوى، دفتر چهارم، بیت ۲۴۱۷٫
۸ . همان، بیت ۲۴۲۰٫
۹ . نهج البلاغه، خ۱۶۰٫
۱۰ . توبه، ۴۹٫
۱۱ . مثنوى معنوى، دفتر اوّل، ص۱۶۹٫
۱۲ . کهف، ۳۱٫
۱۳ . قریش، ۳٫
۱۴ . مطففین، ۲۵٫
۱۵ . واقعه، ۱۷٫
۱۶ . واقعه، ۲۲٫
۱۷ . حشر، ۲۴٫
۱۸ . حدیث قدسى.
۱۹ . نور، ۱۹٫
۲۰ . آل عمران، ۱۰۳٫
۲۱ . از درس خارج فقه آیت الله جوادى آملى، نوار شمارههاى ۳۴۷-۳۵۰ بهره گرفته شد. سال ۱۳۸۰، آبان ماه.
۲۲ . مثنوى معنوى، دفتر ۵، ابیات ۸ – ۱۰٫