تمدن غرب در سراشیبى سقوط

حجهالاسلام و المسلمین محمد تقى رهبر

 

تاریخ بشر آمیزه‏اى است از شکل‏گیرى، شکوه تمدن‏ها و سقوط تمدن‏ها. این شکوه یا سقوط هرگز بى علت و بدون دلیل و تصادفى نبوده است. چرا که تصادف و اتفاق را دلائل فلسفى و عقلى رد مى‏کند و آن را ناشى از جهل به اسباب و غفلت از عوامل مى‏داند، بنابراین براى هر پدیده یا حادثه‏اى علل و عواملى را جستجو باید کرد. از دیدگاه قرآن کریم و جامعه‏شناسى دینى هم نه تنها براى شکوه یا سقوط تمدن‏ها دلائل و عوامل روشنى بیان شده است، بلکه به عبرت گرفتن انسان‏ها از حوادث تاریخى اصرار مى‏ورزد و از سرنوشت گذشتگان آیینه‏اى مى‏سازد تا انسان‏ها بتوانند سرنوشت خود را با آن معیارها به نظاره بنشینند، درس زندگى بیاموزند و موضع درست اتخاذ کنند.

بخش عظیمى از آیات قرآن کریم تاریخ و حوادث تاریخى و تصویرگرى است از سقوط یا شکوه تمدن‏هاى کهن. قرآن هر حادثه‏اى از این حوادث را ترسیم مى‏کند به تفکّر و تأمّل در آنها فرا مى‏خواند و به نیکوترین وجه بهره بردارى مکتبى و تربیتى و اجتماعى مى‏نماید. از باب مثال داستان شیرین و زیبا و پر حادثه یوسف صدیق. درسهاى اخلاقى و سیاسى و اقتصادى و… را بیان مى‏کند و در پایان متذکر مى‏شود که: در داستانهاى عنوان شده عبرت‏ها و آموزه‏هائى براى خردمندان است. “لقد کان فى قصصهم عبره لاولى الالباب”.۱

همانگونه که در داستانهاى جباران از جمله فراعنه مصر و سرکشى و طغیان و استکبار آنان را باز مى‏گوید و سرنوشت آنها را در تابلوى روشن تاریخ ارائه مى‏دهد و آن را مایه اعتبار و بیدارى براى آیندگان و حاکمان قرار مى‏دهد تا بنگرند پیشینیان آنها به کدامین سرنوشت رهسپار شدند. و تمام سرمایه قدرت و مقام و جاه و لذّت ورفاه را نهادند و رفتند و به عنوان مجرمان تاریخ در کام هلاکتوامواج نیل فرو رفتند و از آنجا رهسپار دوزخ شدند. “…کمترکوا من جنّات و عیون وزروع و مقام کریم و نعمه کانوافیها فاکهین کذلک و اورثناها قوماً آخرین فما بکت علیهمالسماء و الارض و ما کانوا منظرین. و لقد نجّینا بنى اسرائیل من العذاب المهین. من فرعون انّه کان عالیا منالمسرفین”.۲

چه بسیار باغ‏ها و چشمه سارها و کشتزارها و جاه و مقام و نعمت‏هاى لذت بخش که در آغوش آن خوش و خرّم بودند به جاى نهادند و ما آنرا در اختیار اقوام دیگر نهادیم. نه آسمان بر آنها گریست و نه زمین و به آنان مهلت داده نشد و فرزندان یعقوب (کهمستضعفان آن زمان بودند) را از عذاب ذلّت بار نجات دادیم،ازچنگال فرعون که سر به طغیان برداشته بود و از اسرافکاران بود.

 

سنت جاریه خداوندى

نمونه‏هاى دیگرى از این دست در قرآن فراوان است که سنّت الهى را براى مستکبران بیان مى‏کند.

و ناگفته پیداست که سنت‏هاى خداوند در جهان و سرنوشت انسان‏ها فراگیر و تغییرناپذیر است و به زمان خاص و نسلى به خصوص اختصاص ندارد. “ولن تجد لسنه اللّه تبدیلا”.

یکى از مباحث بسیار جالب قرآنى بحث استکبار و استضعاف است که سر فصل‏هاى مهمى را در تاریخ و انسان‏شناسى و جامعه‏شناسى ارائه مى‏دهد. آیات کریمه این بحث، سرنوشت مستکبران و مستضعفان و عوامل آن پدیده شوم اجتماعى حیات بشرى را به شیوه آموزنده و عبرت‏انگیز بیان مى‏کند که براى هر عصر و نسل راهگشاست و به ستمدیدگان تاریخ مى‏آموزد چه کنند تا زنجیر استکبار و استعمار را پاره کنند و وراثت زمین را در دست گیرند.۳

این کتاب آسمانى ضمن بحثهاى تاریخى این مبحث، تأکید مى‏کند که این سنت لایتغیر الهى است که سرنوشت نکبت بارى را براى مستکبران و طاغیان رقم زند و مستضعفان در بند را برهاند و بر سرنوشت خویش حاکم گرداند که این نیز قوانین و قواعد خاص خود را دارد. و البته فرق نمى‏کند که روحیه استکبارى در کدامین نسل ریشه بدواند. یعنى ممکن است قومى در عصر و زمانى در زمره مستضعفان باشند که خداوند آنان را نجات بخشیده، اما همین قوم مستضعف وقتى به قدرت رسیدند در صف مستکبران درآیند و پایان کارشان همان باشد که دیگر مستکبران پیشین!

و براى این مطلب مثالى از یهودیان مى‏توان آورد و خصومتهاى آن‏ها با پیامبران خدا و امروز جریان صهیونیسم.

 

مستکبران و جباران قرن

غربى‏ها با در دست داشتن تکنولوژى روز و رشد سریع علمى در پهنه گیتى سر به طغیان برآوردند هرچند نباید از یاد ببریم که دانش غرب میراث همین مسلمین است که روزى از پر شکوه‏ترین تمدن‏ها برخوردار بودند و نمونه آن را در عصرهاى نخستین و میانى امت اسلام مى‏توان دید، هر چند این تمدن دیرى نپایید و حکّام و فرمانروایان بى کفایت به اصطلاح مسلمان لیاقت پاسدارى از این تمدن را نداشتند و به نام حاکم مسلمین وارث تخت و تاج قیصرى و کسروى شدند و سرمایه گرانسنگ اسلامى را به رایگان به دشمنان اسلام سپردند و به جاى اینکه در اندیشه حراست و نگهبانى این میراث ارزشمند باشند تمام هم خود را مصروف به عیاشى و پاسدارى از تخت و تاج شاهانه نمودند و بر امت اسلام آمد آنچه آمد.

در این ماجرا تمدن و فرهنگ اسلام جاى خود را عوض کرد و به مغرب زمین ره سپرد و البته عنصر معنوى اسلام همچنان غریب و منزوى ماند نه در دربار خلفا و سلاطین جایى داشت و نه در غرب که نخواستند معارف اسلامى جایگزین خرافه پرستى کلیسایى باشد. تفصیل این ماجرا را در کتاب‏هایى باید خواند که خود غربى‏ها و شرق شناسان نگاشته‏اند و بدان اعتراف کرده‏اند.

بارى سخن از طغیانگرى غرب بود، غرب با کینه دیرینه صلیبى که از اسلام داشت پا از گلیم خود فراتر کشید و اندیشه سلطه بر شرق را در سر پروراند چرا که مشرق زمین و از جمله خاورمیانه با موقعیت استراتژیک و ذخائر عظیم نفتى و معادن زرخیر لقمه چربى براى غرب چپاول گر بود. از زمان صفویه به این طرف جریان سلطه جویى غرب بر شرق و تسلّط بر منابع نفتى را بخوبى مشاهده مى‏کنیم. در آغاز پرتقالیها راهى خاورمیانه شدند و بعد از آن انگلیسى‏ها و متعاقب آن آمریکاییها و در کشورهاى دیگر اسلامى نیز فرانسوى‏ها، آلمان‏ها و در بخشى دیگر روس‏ها و… اینهمه ثمره بى شخصیتى شاهان و شاهزادگان حاکم بر مسلمین بود که امروزه نیز این ماجرا در بسیارى از کشورهاى تحت سلطه ادامه دارد. و مایه شرمندگى است که کشورهاى اسلامى نیز از این جریان ذلّت بار مصون نمانده و در حالیکه ملّتهاى دربند در خاورمیانه و لبنان، فلسطین و عراق و افغانستان و آمریکاى لاتین و برخى کشورهاى آفریقایى و غربى بیدار شده و برآنند تا زنجیر سلطه امپریالیسم را پاره کنند شاهان و حاکمان خود فروخته که نفس کشیدن خود را مدیون حمایت سلطه‏گران مى‏دانند همچنان گردن ذلّت در برابر خارجى‏ها و بیگانگان آن طرف دنیا فرود آورده و بى تردید سیه رویى و عاقبت ننگین همانند رضاخان، محمد رضا، و صدام و… در انتظار آنان خواهد بود. و اینست فرجام روى گردانى از ملت‏ها و دل سپردن به دشمنان مردم که تا بدانند ابزار بى اراده در برابر بیگانگان نباشند زیرا آنها را نگاه مى‏دارند و همینکه از کار افتادند به ذباله دانشان مى‏اندازند!

 

نگاهى به سرنوشت آمریکا و اروپا

پس از فروپاشى نظام سوسیالیستى شوروى و پایان جنگ سرد، آمریکا داعیه دارى سلطه بى منازع بر جهان را ساز کرد، به این سو وآنسو لشکر کشى کرد که نمونه آخر آن افغانستان و عراق بود و در همین حال که انقلاب اسلامى را تنها سد راه خود مى‏دانست از هر گونه توطئه‏اى براى درهم شکستن مقاومت ملت ما فروگذار نکرد. جنایات این غول جهانخوار در عراق و افغانستان چهره زشت حاکمان کاخ سفید را بیش از پیش بر ملا کرد، جنایات بوش و همدستانش مردم را به یاد آیشمن و هیتلر و سفاکان دیگر تاریخ آورد اینها در قالب حقوق بشر و آزادسازى! نسبت به مردم این سرزمین‏ها زشت‏ترین چهره توحش را از خود نشان دادند.عملکرد نومحافظه کاران با سیاست و روحیه جنگ‏طلبى روز به روز جهانیان را به ماهیت این رژیم آگاهى داد، تنفر و انزجار از سیاستهاى رژیم آمریکا نه تنها در کشورهاى دیگر بلکه در خود آمریکا به خیابان‏ها کشاندهشد. حمایت این رژیم از رژیم غاصب صهیونیستى با آن جنایات نفرت‏انگیز فصل دیگرى از عملکرد کاخ سفید بود اینها و نظائر آن با حمایت اروپاییها از انگلیس گرفته تا فرانسه و آلمان و…صورت مى‏گرفت، دامن اروپا را نیز گرفت. انقلاب اسلامى و پایان دادن به سلطه بیگانه در جمهورى اسلامى ایران درس‏آموز سایر ملتهاى دربند که با تکیه بر توان ملى و اعتقاد به خدا مى‏توان رو در روى مستکبران ایستاد تا وعده خداوندى به حاکمیت مستضعفان محقق گردد، هرچند پیمودن این راه دراز مجاهدات مستمر، هزینه کلان و زمان طولانى را طلب مى‏کند و مجاهدان راه خدا نباید خستگى به خود راه دهند.

نبرد ۳۳ روزه حزب اللّه با رژیم اشغالگر به جهانیان درس بزرگى داد که یک جمعیت محدود و منسجم و مؤمن با تکیه به خداوند و توان معنوى مى‏تواند ارتش اسغالگر را زمین‏گیر کند و به فضیحت جهانى بکشاند که دیگر افسانه شکست ناپذیرى خود را زمزمه نکنند. همین اواخر بود که دولت اولمرت سقوط کرد در حالیکه مى‏گفت: افسانه اسراییل بزرگ خیالى بیش نیست و اگر این رژیم بتواند خود را نگهدارد هنر کرده است! بارى وعده الهى حق است که فرمود: “انّا من المجرمین منتقمون” بى شک خدا انتقام خونهایى که از بندگان مستضعف خدا بر زمین ریخته شده و آه و ناله رنج دیدگان را در شکنجه گاه‏ها خواهد گرفت. تاریخ بشر حکایت شداد و ضحاک و فرعون و آتیلا و هیتلر و استالین را از یاد نمى‏برد، سرنوشت حاکمان پیشین و روزهاى آخرشان آنچنان ذلّت بار و ننگین است که براى همه عبرت‏انگیز است. آنها باید غرامت غرور و استکبار وطغیانگریهاى خود را به رأى العین بپردازند و دیگران نیز عبرت گیرند هرچند به فرموده امیرالمؤمنین(ع)“وسائل عبرت بسیار است اما عبرت‏گیر کم است.”

در هر حال آمریکا و حاکمان کاخ سفید امروزه در سراشیبى و افول اقتدار خود قرار دارند، امروزه نباید از کنار این حادثه بى تفاوت گذشت. بوش که ماه‏هاى آخر ریاست جمهورى خود را مى‏گذراند امروز در بدترین شرائط کاخ سفید را ترک مى‏کند. هر چند به خواست خداوند خواهیم دید که بدتر از این نیز خواهد شد. به اعتراف رسانه‏هاى آمریکایى و نظر سنجى‏ها تاریخ ریاست جمهورى آمریکا منفورتر از بوش ثبت نکرده است. هر چند سیاستهاى دولتهاى آمریکایى همواره برپایه تجاوز و سلطه بوده و این سیاست استراتژیک ایالات متحده است که تغییر نمى‏کند هرچند چهره‏ها، شیوه‏ها و روش‏ها متفاوت است و به همین دلیل هرگز به تغییر دولتهاى این رژیم نباید دل بست و مواضع اصولى ما باید بر اساس همان مبانى استوارى باشد که طى سالها تحکیم شده و امام راحل پى افکند و رهبر نظام و دولتمردان متعهد ما دنبال مى‏کنند.

 

 

چالش‏هاى اقتصادى غرب

چالش‏هاى بزرگ غرب بویژه آمریکا بحرانهاى اقتصادى است که تاکنون سابقه نداشته است، این بحران براى غربى‏ها که همه چیزشان اقتصاد و ثروت مى‏باشد سنگین است.

آمریکا که همه دنیا را به غارت برده و مى‏برد امروزه با بحران مالى بى‏نظیرى روبرو است، ورشکستگى بانکهاى بزرگ، بحران بورس، درخواست هفتصد میلیارد دلار از کنگره براى حل مشکلات اقتصادى در آمریکا بحران کمى نیست. این بحران به اروپا نیز سرایت کرده و بى تردید به این زودى‏ها قابل جبران نیست. حقا که وعده الهى حق است که مى‏فرماید: “فلما نسوا ماذکروا به فتحنا علیهم ابواب کل شى‏ء حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذ ناهم بغته فاذا هم مبلسون. فقطع دابر القوم الذین ظلموا و الحمدللّه رب العالمین.”۴

آنگاه که تذکرات آسمانى را به فراموشى سپردند همه درها را به روى آنان گشودیم تا بدان سرمست شدند، پس ناگهان آنان را به انتقام گرفتیم و از همه چیز ناامید و درمانده شدند پس پشت ستمگران شکست و ستایش خداى جهانیان را.”

یکى از مصادیق این آیه حاکمان تبهکار ایالات متحده‏اند که در اوج رفاه و سرمستى طعم تلخ شکست را چشیده و انشاءاللّه بیش از این خواهند چشید. جالب آنکه آیه کریمه فوق حمد خداى جهان آفرین را مى‏آموزد که مردم مستضعف از شکستهاى مستکبران خرسند باشند و مرگ آن حاکمان را جشن بگیرند و خداى را ستایش و ثنا گویند که تحقق وعده خویش را به آنان نمود و همین جا از سخن تاریخى معمار انقلاب اسلامى امام خمینى (سلام اللّه علیه) یاد کنیم که فرمود: “من با اطمینان مى‏گویم که اسلام ستمگران را به خاک مذلّت خواهد نشاند.”

آرى قرن آینده قرن اسلام است، قرنى که ایدلوژیهاى ورشکسته و مکتب‏هاى ساخته دست بشر با بن بست روبرو شده و انسانهاى دربند، نجات بخشى را انتظار مى‏کشد و زمینه ساز آن نهضت عالمیگر همانا توجه به اسلام و ناامیدى از مکتب‏ها و آیین‌هایى است که چون سراب مى‏آیند ومى روند و تشنه کامان را سیراب نمى‏کنند و آتش و خون براى بشر به ارمغان مى‏آورند. و اینک رسالتداران اسلام اند و مسؤولیت هدایت بشر و ابلاغ رسالت الهى در گفتار و کردار و اطمینان به وعده الهى و بى اعتنایى به فشارها و تحریم‏ها و تهدیدها “و ما النصر الا من عند اللّه”.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره یوسف،آیه ۱۱۱٫
  2. سوره دخان، آیات ۲۵ تا ۳۱٫
  3. بنگرید: کتاب استضعاف و استکبار از دیدگاه قرآن.از نویسنده این مقال.
  4. سوره انعام، آیات ۴۴ و ۴۵٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *