سیماى درخشان امام على(ع) از منظر دیگران آخرین قسمت

 

عسکرى اسلامپورکریمى

 

 

معاویه بن ابى‏سفیان

معاویه از بزرگترین دشمنان امام على(ع) است، و پیوسته در کنار پدرش (ابوسفیان) با مسلمانان جنگیده، و سرانجام در “فتح مکه” که سال هشتم هجرت بود، به ناچار “اسلام” را پذیرفت، ولى در باطن “کفر” خود را حفظ نمود.۱

مخالفتهاى آشکار و پنهان معاویه و عمّال وى، و طغیانهاى بى‏حدّ و حساب آنان در برابر امام على(ع) زبانزد خاصّ و عام است، و کسى نیست که این واقعیّت را انکار نماید. دشمنى معاویه نسبت به امام على(ع) از حدّ فزون است، به گونه‏اى که دشمنى‏هاى او نسبت به امام على(ع) و یارانش در مقایسه با عداوتها و ظلمهاى پدرش ابوسفیان نسبت به پیامبر اکرم(ص) و مسلمانان بیشتر بوده است.

مگر “معاویه” و دارو دسته‏اش هشتاد سال بر ضدّ امام على(ع) قیام نکردند؟ مگر آنان در منابر رسمى و نمازجمعه‏ها بر سبّ و ناسزاگویى مولا على(ع) بسیج نشدند؟

مگر سرمایه‏ها و دراهم و دنانیر “بنى‏امیّه” براى نابود کردن فضایل و مناقب امیرالمؤمنین به کار گرفته نشد؟

مگر معاویه نبود که در مقابل امام على(ع) صف‏آرایى کرده و جنگید، و سرانجام، مسلمانان را نیز فریب داد، و باحیله و نیرنگ به مسند خلافت نشست ومردم را از حکومت صالحان محروم گردانید؟

سخن کوتاه این که: با تمام تلاشهاى پلید و بسیج دولتى، و مزدور کردن مبلغان خودفروش و … سرانجام نتوانستند بر مراد خویش نایل آیند، بلکه گاه و بى‏گاه خود نیز مجبور مى‏شدند لب به اعتراف گشوده و فضایل مولى‏الموحدین على(ع) را بازگو کنند، زیرا حقیقت سرانجام پیروز است. با مراجعه و مطالعه در منابع اصیل شیعه و سنّى، درمى‏یابیم که حتّى دشمنان درجه یک آن امام همام در مواضع متعدد در مورد عظمت شخصیّت و کمال و فضایل آن حضرت سخنها گفته‏اند؛ از معاویه اعترافات مهم وقابل توجّهى در مورد عظمت شخصیت و فضایل مولى‏الموحدین على(ع) نقل شدهاست.

در اینجا به اختصار و از باب نمونه به ذکر برخى از اعترافات معاویه، طرفداران، عمّال و کارگزاران وى و برخى دیگر از مخالفان آن حضرت مى‏پردازیم.

معاویه در نامه‏اى به امام على (ع) نوشت: “به جانم سوگند که من منکر فضایل اسلامى و خویشاوندى تو با رسول خدا(ص) نیستم.”

همچنین معاویه به ابوهریره گفت: “گمان نمى‏کنم که من براى زمامدارى، از على شایسته‏تر باشم.”۲

معاویه روزى به وزیر و مشاورش (عمرو بن عاص) گفت: “سوگند به خدا من حتماً مى‏دانم که اگر على(ع) را بکشم، مستحقّ آتش دوزخ خواهم شد، و چنانچه او مرا در این جنگ (صفّین) بکشد، باز هم من در آتش خواهم بود! “عمروبن عاص” پرسید: پس چرا با على مى‏جنگى؟ معاویه گفت: پادشاهى نازاست!!”۳

روزى محصن ضَبى بر معاویه وارد شد، معاویه از او پرسید: از کجا مى‏آیى؟ او (براى چاپلوسى) گفت: از نزد بخیل‏ترین مردم، على بن ابیطالب! معاویه بانگ برآورد و گفت: “واى بر تو، چگونه على را بخیل‏ترین مردم مى‏نامى در حالى که اگر یک خانه پر از طلا و یک خانه پر از نقره داشت، طلاها را پیشتر از نقره‏ها به بینوایان مى‏داد و به طلا و نقره مى‏گفت: اى طلاى زرد و اى نقره سفید! (بروید) و غیر على را فریب دهید. آیا متعرض من مى‏شوى یا مرا تشویق مى‏کنى و مى‏فریبى؟ هرگز، فریب تو را نمى‏خورم، به تحقیق که تو را سه طلاقه کردم که دیگر رجوعى در آن نیست.”۴

ابن ابى الحدید معتزلى شارح نهج‏البلاغه مى‏نویسد: “هنگامى که جاسوسان معاویه اعزام مالک اشتر توسط امام على(ع) به مصر را به او گزارش دادند و او مأمور مالیاتى “قلزم” را با وعده معافیت از پرداخت مالیاتهاى موجود و مالیاتهایى که بعداً جمع آورى مى‏کند وادار نمود تا مالک اشتر را قبل از رسیدن به مرکز استاندارى مصر بکشد. او هم با تظاهر به دوستى على(ع) مالک را با عسل مسموم مورد پذیرایى قرار داد و او را شهید کرد و عهد نامه‏اش را که در حقیقت اساس‏نامه حکومت اسلامى تنظیم شده از ناحیه امام امیرمؤمنان(ع) و در اختیار وى براى اجراى عملى آن در مصر بود عیناً براى معاویه فرستاد. معاویه وقتى که این اساس‏نامه را مطالعه و بررسى کرد، آن را سرشار از علم و برخوردار از عالى‏ترین فرازهاى قانونى و نقش سرنوشت‏ساز کشوردارى یافت؛ بهت زده شد و حالت تعجب و حرص بر پى‏گیرى و نگهدارى آن نوشته از وى نمایان گردید.

ولید بن عقبه که حاضر در مجلس بود، پیشنهاد سوزاندن اساس‏نامه و دیگر نامه‏هاى ارسالى از مالک و على(ع) را مطرح کرد. معاویه گفت: بس است، تند مرو که رأى قابل قبولى ندارى. ولید گفت: آیا رأى صحیح این باشد که اعلام شود چنین اثرى به دست آمده، تا مردم بدانند احادیث و نوشته‏هاى ابوتراب على(ع) نزد تو است و تو از آن بهره بردارى علمى و حکومتى مى کنى؟

معاویه گفت: “واى برتو، آیا دستور مى‏دهى یک اثر علمى همانند این اسناد را به آتش کشم؟ به خدا سوگند علمى جامع‏تر و حکیمانه‏تر از این آثار و نوشته‏ها به گوشم نرسیده است.”

ولید گفت: اگر این چنین از مقام علمى و قضایى على(ع) به شگفت آمده‏اى، پس از چه رو به جنگ و کشتار با وى برخاسته‏اى؟ معاویه بعد از قدرى بگو مگو درباره زمامداران قبل از امیرالمؤمنین، على(ع)، و سکوت گفت: “بگذارید من در عهدنامه مالک اشتر تأمّل و بررسى نمایم، زیرا من نه علمى را خوانده و برخورد کرده‏ام که جامع‏تر و حکیمانه‏تر از آن باشد و اثرى دیده‏ام که از حیث اشاره به آداب قضایا، احکام و سیاست این چنین پر مایه و پر محتوا باشد.”

مرحوم۵ شیخ عباس قمى در منتهى الآمال مى‏نویسد: معاویه بن ابى‏سفیان گفت: “به خدا قسم راه فصاحت و بلاغت را بر قریش کسى غیر از على(ع) نگشوده و قانون سخن را کسى غیر از او تعلیم نکرده است.”۶

جریر از مغیره نقل مى‏کند: “زمانى که على(ع) به شهادت رسید، معاویه خواب بود، او را بیدار کردند و خبر شهادت آن حضرت به وى رساندند. معاویه برخاست، نشست و سپس شروع به گریه کرد و گفت: “انا لله و انا الیه راجعون” زن وى فاخته هم از خواب بیدار شد و گفت: تو دیروز بر على(ع) طعن مى‏زدى و در حق وى ناسزا مى‏گفتى و امروز براى او گریه مى‏کنى؟

معاویه گفت: واى بر تو! من گریه مى‏کنم بر کسى که مردم از علم، حلم و بردبارى‏اش محروم شدند. واى بر تو اى فاخته، آنچه از علم و فضل و سوابق او از بین رفت تو نمى‏دانى.”۷

 

عمرو بن عاص

عمرو بن عاص، اشعارى در مدح و عظمت امام على سرود و براى معاویه فرستاد که ترجمه بخشى از آن چنین است:

“سفارش‏هاى رسول خدا(ص) را در مورد على(ع) فراوان شنیدیم، پیامبر(ص) در روز غدیر خُمّ بالاى منبر رفت و ولایت على(ع) را اعلام کرد، در حالى که همه همراهان آن حضرت حاضر بودند که (پیامبر) امیرىِ مؤمنان را از طرف خدا به على(ع) بخشید، در حالى که خوب امیر و جانشینى (براى پیامبر) بود.”۸

در تاریخ آمده روزى معاویه، دشمن سرسخت امام على(ع) به اتفاق فرزند نابکارش یزید، و عمرو بن عاص نشسته بود؛ در این هنگام شخصى از مصر هدیه نفیسى (قالیچه نفیسى) آورد و به معاویه اهداء کرد. معاویه در آن روز پیشنهاد عجیبى به یزید و عمرو بن عاص کرد، گفت: “هر یک از ما یک بیت شعر در شأن على(ع) بگوئیم و شعر هر کدام از ما، اگر از نظر ظاهر و معنى، جالب و زیبا بود، این هدیه مال او باشد.”

یزید و عمروبن عاص پیشنهاد معاویه را پذیرفتند.

معاویه گفت:

خَیرُالوَرى مِن بَعد احمد حَیدَرٌ

و النّاسُ ارضٌ و الوصىُّ سَماءٌ

یعنى: “بهترین مردم بعد از پیامبر(ص)، حیدر است؛ زیرا تمام مردم به منزله زمین هستند و على(ع) به مثابه آسمان است، و هر چه برکت از زمین به دست مى‏آید از آسمان است؛ زیرا اگر آسمان نبارد و آفتاب به زمین نتابد…هرگز از زمین چیزى روییده نخواهد شد و حقاً شعر خوبى انشاد کرده است.”

عمروبن عاص در مقابل او گفت:

و هُو الَّذی شَهِدَ العدُوُّ بفضله

و الفَضلُ ما شَهِدَت به الاعداءُ

یعنى: “على(ع) کسى است که مثل معاویه دشمن او، او را ستایش و تمجید مى کند، و فضیلت آن است که دشمن بگوید: پس على(ع) کسى است که دوست و دشمن اعتراف به فضل او دارند و او را ستایش مى‏کنند.”

یزید گفت:

کَمَلیحَهٍ شَهِدَت بِها ضَرّائُها

و الحُسنُ ما شَهِدَت به ضَرّاءُ

یعنى: “على (ع) همچون بانوى زیبا روى و نمکینى است که هووهاى او، به نیکى و بزرگوارى او گواهى دهند، زیبایى آن است که هووها به آن گواهى دهند.”

به هر حال شعر عمرو بن عاص از نظر شیوایى عبارت، برنده تشخیص داده شد، و آن هدیه، نصیب او گردید.۹

در مناقب خوارزمى آمده است که معاویه براى مقابله با امام على(ع)، جهّال شام و عناصر فرومایه را فریفت، و دنیاطلبان را با مال و مقام خریدارى کرد، درباره شیوه مبارزه با امام على(ع) با مشاورانش به رایزنى پرداخت. برادرش (عقبه) گفت: اى معاویه! این کار بزرگى است که جز با عمرو بن عاص که داهیه زمان و مکّار دوران است سامان نگیرد. مردم شام نیز نسبت به او گرایشى دارند. معاویه گفت: به خدا راست گفتى، اما او از دوستداران على است، مى‏ترسم دعوتم را اجابت نکند.

عقبه گفت: او را با مالو مقام تطمیع کن.

معاویه نامه‏اى به عمرو بن عاص نوشت و در آن نامه از مظلومیت عثمان سخن گفت و خود را خلیفه عثمان خواند که قصد خون‏خواهى او را دارد و على(ع) او را به قتل وى متهم کرد که معاویه در صدد جنگ با اوست.

عمرو بن عاص نامه معاویه را خواند و در پاسخ او نوشت: نامه تو را خواندم و در آن تأمّل کردم. مرا دعوت کرده‏اى که از اسلام شانه خالى کنم و با تو در گمراهى جسورانه‏ات همراه شوم و در باطل، یاور تو باشم و به روى على(ع) شمشیر بکشم، در حالى که او برادر رسول خدا، وصىّ او، ادا کننده دین او، عمل کننده به وعده‏هاى او، همسر دختر اوکه سیده زنان اهل بهشت استو پدر دو سبط گرامى حسن و حسین، آقایان جوانان اهل بهشت است. چنین چیزى هرگز روا نباشد…

ابوالحسن، برادر رسول خدا و وصىّ او را، به بغى و حسد بر عثمان متهم ساختى و او را محرّک قتل عثمان شمردى که این ادّعا دروغ و تهمت است. واى بر تو اى معاویه! آیا مى‏دانى که ابوالحسن در محضر پیامبر جانفشانى کرد، در بستر او آرمید، به اسلام سبقت گرفت و براى خدا هجرت نمود و پیامبر خدا درباره او فرمود: “او از من است و من از او هستم.”

و در روز غدیر خُم گفت: “مَن کنتُ مولاهُ فَعَلىٌّ مولاهُ، اللّهُم والِ مَن والاهُ و عادِ مَن عاداهُ، و انصُر مَن نَصَرهُ و اخذُل مَن خَذَلَهُ” و در روز خیبر درباره او گفت: “فردا پرچم را به دست کسى مى‏دهم که او خدا و رسول را دوست دارد، و خدا و رسول او را دوست دارند.” و در آن روز که مرغى بریان شده در محضر پیامبر حاضر بود و از خدا خواست که بهترین مخلوقش را بفرستد تا با او هم غذا شود، على آمد، و در غزوه بنى‏نضیر فرمود: “علىٌّ قاتلُ الفجَرهِ و امامُ البَررهِ و مَنصورُ مَن نَصَرهُ، مخذولٌ مَن خذلهُ؛ على(ع) قاتل فاجران، و امام ابرار است هر که یاریش کند منصور است، و هر که دست از یاریش بردارد مخذول است.”

درباره او گفت: “على امامکم بعدى؛ على (ع) پس از من پیشوای شما است.” و براى من و تو و خویشاوندانش تأکید فرمود که: من در میان شما دو چیز گرانسنگ را مى‏گذارم: کتاب خدا و عترتم. فرمود: “أنا مدینه العلم و علىٌّ بابها” و تو خود مى‏دانى ای معاویه! که آیاتى در فضیلت او رسیده که درباره هیچ‏کس نرسیده است؛ مانند آیات “یُوفُونَ بِالنَّذْرِ…”)۱۰ و “إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ.”۱۱ و “أَفَمَن کَانَ عَلَى بَیِّنَهٍ مِّن رَّبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ.”۱۲ و “مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْه.”۱۳ و “…قُل لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاّ الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبَى.”۱۴ سپس به ذکر روایاتى چند از پیامبر اکرم(ص) در فضایل امیرالمؤمنین پرداخت و در خاتمه نامه نوشت: اى معاویه! این پاسخ نامه تو! نامه‏اى است که اگرکسى عقل یا دین داشته باشد، فزیب آن را نمى‏خوردى والسلام.

معاویه نامه عمرو بن عاص را گرفت و مطابق آن بار دیگر مال و ریاست را بر او عرضه داشت، اشعارى براى او نوشت و باز هم عمرو بن عاص با اشعارى پاسخ منفى داد. مجدداً معاویه نامه‏ای نوشت و منشور ولایت مصر را همراه نامه براى او فرستاد همین‏جا عمرو بن عاص به فکر فرو رفت که چه کند! شب را با بى‏خوابى سپری کرد، در حالى که اشعاری مى‏سرود. همین که صبح شد غلامش “وردان” را که مرد خردمندى بود طلبید و با وى به رایزنى پرداخت. وردان گفت: اگر با على (ع) باشى، آخرت دارى، امّا دنیا ندارى و همین براى تو مى‏ماند، و اگر به معاویه روى آوردى، دنیا دارى، امّا از آخرت محرومى. تو مى‏دانى که دنیا برایت باقى نمى‏ماند. حال بیندیش که کدام یک را انتخاب مى‏کنى؟!

عمرو بن عاص لبخندى زد و اشعارى سرود بدین مضمون: وردان با هوشمندى حقیقت را بیان کرد، امّا حرص و عشق به دنیا مرا رها نمى‏سازد! ازاین‏رو با آگاهى به عواقب امر، دنیا را برمى‏گزینم؛ این بگفت، و رهسپار شام شد.

پسرش عبدالله و غلامش وردان، او را منع کردند و همین که به دو راهى شام و عراق رسیدند، وردان گفت: این راه عراق و راه آخرت است و آن راه، راه شام و راه دنیا! به کدامین راه خواهى پیمود؟ گفت: راه شام را.۱۵ به این ترتیب عمرو بن عاص دین به دنیا فروش، به عنوان یک همکار و مشاور نیرنگ‏باز در خدمت معاویه درآمد.

 

مروان حکم

“مروان بن حکم” در سالهای نخست هجرت پیامبر اکرم(ص) به دنیا آمد، و همراه پدرش “حکم بن ابى‏العاص” به طائف تبعید شد، او هنوز به دنیا نیامده بود، که پیامبر اسلام(ص) او را در “صلب پدر” لعنت کرد.

وى که پس از یزید بن معاویه به خلافت رسید، با امام سجاد(ع) روبرو شد و گفت: هیچ کس از مسلمانان بیش از على(ع) از عثمان طرفدارى نکرد و مانع کشتن او نشد.

امام سجاد(ع) فرمود: “پس چرا بر منابر دشنامش مى‏دهید؟” مروان گفت: کار ریاست و سلطنت ما جز به این‏گونه استوار نمى‏شود.”۱۶

 

فضایل امام على(ع) از زبان خواهر عمرو بن عبدودّ

در جنگ خندق نبرد سختى بین حضرت على(ع) و عمرو بن عبدودّ از شجاعان عرب در گرفت. در نبرد طولانى و سخت، عمرو فرصتى پیدا کرد و شمشیر خود را بر سر امیرالمؤمنین(ع) فرود آورد، به آن حضرت جراحتى رسانید، حضرت چون شیر زخم‏خورده شمشیری بر پای او زد و پای او را قطع کرد و عمرو، به زمین افتاد، حضرت بر سینه‏اش نشست، عمرو گفت: “یا على قد جلستَ منّى مجلساً عظیماً؛ اى على در جاى بزرگى نشستى.” آن‏گاه چون مرا کشتى جامه از تن من باز مکن، حضرت فرمود: این کار بر من خیلى آسان است.

ابن ابى‏الحدید و دیگران گفته‏اند: چون امیرالمؤمنین(ع) از عمرو ضربت خورد چون شیر خشمناک بر عمرو شتافت و با شمشیر سر پلیدش را از تن جدا کرد و بانگ تکبیر برآورد، مسلمانان از صدای تکبیر على(ع) دانستند که عمرو کشته شد. پس رسول خدا(ص) فرمود: “ضربت على(ع) در روز خندق بهتر است از عبادت جنّ و انس تا روز قیامت.”

خواهر عمرو، وقتى بر سر جنازه برادرش آمد، برخلاف رسم آن زمان ملاحظه کرد که جنازه برادر “مثله” نشده، وزره عمرو را که مثل آن در عرب پیدا نمى‏شد با سایر اسلحه و لباسهایش به غارت نرفته است. گفت: “ماقتله الاّ کریم؛ برادر مرا نکشته است، مگر مردى کریم”.

سپس از قاتل برادرش پرسید، کیست کشنده برادر من؟ جواب دادند: شمشیر خدا و شیر اسلام “على بن ابى‏طالب”.

خواهر عمرو اشعارى سرود که ترجمه دو بیت آن چنین است: “اگر برادرم را جز على، شخص دیگر کشته بود، تمام عمرم را با گریه و زاری مى‏گذراندم. ولى کشنده برادرم در جهان نظیری ندارد!! از سوى دیگر پدر او در شرافت و فضیلت مهتر و سرور مردم بود.”۱۷

نکته شایان توجّه این که زنان از نظر عواطف و احساسات بر مردان برترى دارند، و روشن است که هنگام قتل و مرگ برادر چه غوغایى برپا مى‏کنند، آنهم چون “عمرو بن عبدودّى” که برابر هزار مرد جنگى به حساب مى‏آمد! ولى بزرگواری و شخصیّت بى‏نظیر على(ع) تمام این پیش‏بینى‏ها را مغلوب ساخت و خواهر وى را به مدیحه‏سرایى و ثناگویى واداشت!! آرى على مردى است که کافران و اهل‏کتاب در برابر عدالت و عظمت او پیشانى ادب بر خاک زیر پایش مى‏سایند!!

 

نتیجه سخن

این همه اعترافها و گواهى‏ها بر حقانیت مولى‏الوحدین، امام على(ع)، از جانب خلفاى سه گانه و دیگران بیانگر چیست؟ وقتى که خلفا اقرار مى‏کنند که او “اعلم الناس”، “افقه فى دین الله”، “اقضى اهل المدینه” است؛ آن‏گاه اظهار مى‏کنند: بدون او قادر بر حلّ مشکلى نیستند۱۸ آن‏گاه که او را مولاى خود و مولاى هر مؤمن و مؤمنه‏اى مى‏دانند و اعتراف به صدور حدیث منزلت و حدیث غدیر مى کنند، و آنجا که در قضاوت بین مردم و بیان حکم الهى اشتباه مى‏کنند و امیرالمؤمنین، على بن ابى‏طالب(ع) آنها را به اشتباهشان آگاه مى‏کند و از خطایى که کرده‏اند بازمى‏دارد؛ و آن‏گاه که على(ع) را در مناظره یهود و نصارى به کمک مى‏طلبند و خود قادر به پاسخگویى نیستند؛ همه این اعترافها گواه چیست؟ آیا براستى بر طبق اسلام به خلافت رسیده و بر اساس شریعت اسلام حکم کرده‏اند؟ اگر حدیث ثقلین مى‏گوید: با تمسّک به اهل‏بیت و قرآن‏کریم هرگز گمراه نمى‏شوید، چگونه این حدیث را کنار گذاشته و به غیر اهل‏بیت عصمت و طهارت تمسّک بجوئیم؟ آیا مى‏توانیم هم به روش “خلیفه ثانى” باشیم که گفت: کتاب خدا ما را کافى است؛ و هم در روش پیامبر اعظم اسلام(ص) قرار بگیریم که فرمودند: “کتاب خدا، با عترت سبب هدایت و نجات شماست؛ إن تمسّکتم بهما لن تضلُّوا أبداً”

آیا نجات امّت اسلام در روش و بیان رسول خدا(ص) است که قرآن درباره او فرمود: “و ماینطق عن الهوى إن هو إلاّ وحىٌ یوحى…”؛۱۹ یا در روش خلیفه دوم که در بسیارى از موارد گفت: “لولا علىٌّ لهلک عمر” و نیز گفت: “أعوذ بالله من معضله لا على بها” و نیز گفت: “علىٌّ اقضانا”؟

با توجه به مطالب یادشده، ما به حکم عقل و برهان معرفت و عبودیت، و حدیث ثقلین و منزلت، و حدیث سفینه و… به کسى تمسّک مى‏جوییم و ولایت کسى را بر گردن مى‏نهیم که پیامبر اعظم(ص) از طریق وحى او را عِدل قرآن‏کریم قرار داده و تمسّک به او را مایه نجات و هدایت بشریت دانسته، و خلفاى سه‏گانه خود را با نبود او از اداره امور مملکتى و قضاوت بین مسلمانان و پاسخگویى در برابر دیگران عاجز مى‏دانستند.

هدف نویسنده از آوردن کلمات اندیشمندان اهل‏سنت و اندیشمندان غیر شیعى، براى تبیین و نشان دادن بزرگى شخصیت آن امام همام نبوده است؛ زیرا شخصیت على(ع) احتیاج به استمداد از گفتارها و افکار دیگران ندارد و عظمت خود ساخته آن بزرگوار به هیچ‏گونه پشتوانه‏اى نیازمند نیست. وجود امام على(ع) چون وجود عقل است که هر چیز باید بدو سنجیده شود، و ارج و قابلیت هر پدیده به پایگاه عالى او منتهى گردد و او را تنها باید به خود و فروغ ذات خود شناخت. این شخصیت، این انسان، که آیینه صفات خداوندى است، به هیچ معرّفى جز نشان دادن شخصیتش با بیان ارزشهایى که خدا و رسولش براى وى بیان کرده‏اند، نیازمند نیست. على(ع) را با کدام گفتار و افکار مى‏توان سنجید. على اقیانوس بیکرانه‏اى است که دست یافتن بر اعماق ذخایر و گنجینه‏هاى فضیلت و دانشش کار هیچ شناور و غوّاصى نیست. امّا در عین حال ما انسانهاى خاکى که خود را شیعه و تابع آن حضرت مى‏دانیم، باید بکوشیم که در پیمودن راه زندگى، این انسان مقدّس را که همه دقایق عمرش را با درخشان‏ترین برنامه به پایان برده است درست بشناسیم، تا او و طرز اندیشه و عمل او در روح و روان ما تجسّم یابد و ما را دایم به پیروى و اقتداى به او وادار کند، و فضایلش برای ما سرچشمه تولید فضایل باشد؛ براین اساس در این نوشتار مختصر خواسته‏ایم که به سوى این آقیانوس بیکران با وسایل گوناگون راه یابیم، و در پى بردن به این موجود شگفت‏انگیز و معمای خلقت، از نیروى فکرى دیگران استمداد جوییم و به وسیله رشته‏های تابنده افکار با این خاور تابناک بیشتر آشنا شویم. در این‏گونه نظرها، که بسیارى از گذشتگان و معاصران از مذاهب مختلف درباره آن امام همام اظهار شده است تنها عظمت و سرافرازى براى صاحبان این نظرهاست که توانسته‏اند هر یک در حد امکان خود، این روح بى‏کران را بشناسند و این فروغ پایدار را با چشم بصیرت خویش بنگرند و به این شعاع آسمانى با دیده اعجاب و حقیقت شناسى خیره شوند، و با نورافکن عقل و احساسات، مردى نورانى را در خلال تاریخى تاریک و پر حوادث جستجو کنند، تاریخ به وسائل گوناگون دست مى‏زد تا شاید بتواند از گسترش این فروغ تابان بکاهد و در برابر آن ابرهاى تیره و پوشاننده‏ای به وجود آورد. امّا تلألؤ شگفت‏آور حقیقت به پهن شدن و نفوذ خود ادامه داد و اندیشه‏هاى بلند انسانهاى آزاد و روشنفکر را به خود جلب کرد، تا در ظلمات تاریخ سرچشمه حیات فضایل و بخشنده بقای انسانیت را بیابند. براین اساس، دوستداران و ارادتمندان آن حضرت، به شکل‏های مختلف خاکسارى خویش را نسبت به آستان مقدس و گرامى‏اش اظهار داشته‏اند و قطعاً قطره‏ای از دریاى بیکران کرامات و فضایل آن امام همام را دریافت و بیان کرده‏اند، تا از منظرى دیگر بر آن حضرت بنگریم و آن بزرگوار را از زبان دیگران مورد بررسى قرار دهیم.

خوش تر آن باشد که وصف دلبران

گفته آید در حدیث دیگران

در فراز پایانى این نوشتار، به برخى از گفته‏ها و اعترافات دشمنان آن حضرت اشاره شد؛ بیان این سخنان و اعترافات، ماهیّت مخالفان و دشمنان آن حضرت را براى همگان روشن مى‏نماید؛ زیرا هر انسان عاقل و صاحب خرد، خطاب به دشمنانى چون معاویه خواهد گفت: اگر على(ع) چنین بود، چرا در مورد آن حضرت آن گونه رفتار کردید؟ آیا این‏گونه رفتار با ولىّ خدا، نشانه آلودگى در دنیا و هواپرستى نیست؟ همچنین دستاورد دیگر این‏گونه مطالب، این است که: طرفداران و عمّال و کارگزاران شجره ملعونه بنى‏امیّه و دیگر دشمنان آن حضرت، با وجود بغض و کینه‏اى که نسبت به آن امام همام در ضمیر خبیث خویش داشتند، در مواضع متعددی به عظمت و کمال آن امام بزرگوار اعتراف کرده‏اند.

سخن آخر: از آنچه ذکر شد، به روشنى درمى‏یابیم که فضایل و مناقب امیرالمؤمنین(ع) از لا به لاى پرده‏هاى ضخیم تاریکى عبور نموده و شرق و غرب عالم را پر کرده است، در حقیقت مى‏توان این مسئله را جزء خوارق عادات زندگى آن امام همام بر شمرد و آن را مصداق روشن آیه شریفه: “یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ”۲۰ آنها مى‏خواهند نور خدا را با دهان‏هاى خود خاموش سازند، ولى خدا نور خود را کامل مى‏کند، هر چند کافران خوش نداشته باشند.

على نور خداست و نور خدا خاموش شدنى نیست و اگر تمام عالم جمع شوند نمى‏توانند آن را خاموش کنند. بسیار تلاش کردند و مى‏کنند تا نور او را خاموش کنند، امّا روز به روز، این نور پر فروغ‏تر شد و مى‏شود، تا جایى که دشمنان قسم خورده حضرتش به آن اعتراف نمودند. “الفضل ما شهدت به الاعداء؛ فضیلت آن است که دشمنان بر آن گواهى دهند.”

و آخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمین

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. ابن ابى‏الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۵، ص ۱۱۴ و ۱۷۴٫
  2. محمد ابراهیم سراج، امام على (ع)، خورشید بى‏غروب، ص۳۴۵٫
  3. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۳۳، ص ۵۰٫
  4. محمد ابراهیم سراج، امام على(ع)، خورشید بى‏غروب، ص ۳۴۵٫
  5. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۶،ص ۷۲ – ۷۴٫
  6. شیخ عباس قمى، منتهى الامال، ج ۱،ص ۲۵۲،نشر پیام آزادى، تهران، چاپ اول،۱۳۷۹ ش.
  7. شیخ الاسلام، ابراهیم بن محمد حموینى، فرائدالسمطین، ج ۱، ص ۳۷۲ – ۳۷۳، چاپ اول، مؤسسه المحمودى للطباعه و النشر، بیروت، ۱۴۰۰ ق.
  8. ابن عساکر، ترجمه الامام على بن ابى‏طالب (ع)، از تاریخ دمشق، ج۲، ص ۸۹٫
  9. حکایتهاى شنیدنى، ج ۴،ص ۳۶٫
  10. سوره انسان،آیه ۷٫
  11. سوره مائده، آیه ۵۵٫
  12. سوره هود،آیه ۱۷٫
  13. سوره احزاب،آیه ۲۳٫
  14. سوره شورى،آیه ۲۳٫
  15. مناقب خوارزمى، ص ۱۲۹ – ۱۳۰٫
  16. محمد ابراهیم سراج، امام على (ع)، خورشید بى‏غروب، ص۳۵۲٫
  17. ابن ابى الحدیده شرح نهج البلاغه، ج ۱،ص ۲۰ – ۲۱٫
  18. چنان کهدر منابع اصیل اسلامى شیعه و سنى آمده است که: هرگاه مشکل علمى و قضایى براى هر یک از خلفا در دوران خلافتشان پیش مى‏آمد به آن امام همام مراجعه مى‏کردند. درباره خلیفه دوم آمده است که وى بارها به عجز خود و دانش و فضل بیکران امام على(ع) اعتراف نموده است که مرحوم علامه امینى در “الغدیر” ۷۳ مورد از اعترافهاى وى (خلیفه دوم) را به طور مستند ثبت کرده است. ( به عنوان نمونه ر.ک: مسند احمد، ج ۲،ص ۳۵۲ صواعق المحرقه، ص ۷۶ ریاض النضره، ج ۲،ص ۱۹۴،ص ۲۴۴ ،۱۹۸ – ۱۹۷؛ تذکره الخواص، ص ۸۷ ،۸۸ ،۸۵ ؛ مناقب خوارزمى، ص ۶۰ ،۵۸ ،۴۸ ؛ تاریخ ابن عساکر، ج ۲،ص ۳۲۵ تاریخ ابن کثیر، ج ۷، ص ۳۵۹ ؛طبقات ابن سعد، ۸۶۰ -۴۶۱ – ۴۵۹ و دیگر منابع اصیل اهل‏سنت…).
  19. سوره نجم، آیه ۴ و ۳٫
  20. سوره صف، آیه ۸٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *