یاسر جهانى پور
نکته ۲۶: حفظ زبان
در حدیث شریف کافى از حضرت رسول(ص) منقول است: المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه مسلمان کسى است که مسلمانان سالم باشند از دست و زبان او.چه شده که من و تو به هر اندازه که قدرت داشته باشیم و دستمان برسد آزار زیر دستان را روا مىداریم و از ایذاء و ظلم به آنها مضایقه نداریم و اگر با دست نتوانستیم آزارشان کنیم با تیغ زبان در حضور آنها و گرنه در غیاب،اشتغال به کشف اسرار و هتک استار آنها پیدا مىکنیم و به تهمت و غیبتشان مىپردازیم.۱
بر اساس آنچه از آیات و روایات بر مىآید، متوجه مىشویم از هیچ عضوى از انسان مثل زبان، اینقدر گناه صادر نمىشود؛ بنابراین اگر انسان بتواند جز در برخى از موارد که واقعاً حرف زدن لازم است، مهار زبان خود را بدست گیرد، توانسته است جلو بسیارى از مفاسد را گرفته و راه اصلى ورود شیطان را ببندد. اگر خوب دقت کنى مىبینى براى زبان گناهان زیادى مثل غیبت ، دروغ ، فحش ، تمسخر ،زخم زبان ،لعن ونفرینهاى بیجا،آبروى دیگران را بردن و…وجود دارد که نتایج واقعاً تأسف بارى هم در این دنیا و هم در عالم دیگر بدنبال خواهد داشت.بهمین دلیل است که پیامبر(ص) فرمود: “لا یستقیم ایمان عبد حتى یستقیم قلبه و لا یستقیم قلبه حتى یستقیم لسانه”۲ ایمان بنده محکم و درست نمىشود مگر آنکه قلبش درست شود و قلبش درست نمى شود مگر آنکه زبانش درست شود. معناى این کلام گوهر بار آن است که از زبان آنقدر گناه بوجود مىآید که بیشتر تیرگى و قساوت قلب مربوط به آن مىشود،از این رو اگر کسى مىخواهد قلب و روحى نورانى داشته باشد باید بتواند زبان خود را از گناهان کنترل کند. بنابراین حفظ لسان عامل مهمى در تثبیت ایمان در آدمى است. همچنین پیامبر در حدیث دیگرى فرمود: “لا یعرف عبد حقیقه الایمان حتى یخزن من لسانه”۳ بنده طعم ایمان را نمىچشد و به حقیقت آن نمىرسد مگر با کنترل و حفظ زبان.
امام خمینى(ره)به عنوان یک عارف کامل،ما را به مفاسد و زشتىهاى زبان آگاه نموده و به حفظ زبان تذکر دادهاند.ایشان مىفرمایند: سخنان لغو و بیهوده و کلمات زشت ناشایسته، بسیار مضرّ به حال روح است و نفس را از صلاح و سلامت و وقار و طمأنینه و سکونت ساقط مىکند و کدورت و غفلت و قساوت و ادبار آورد و ذکر خدا را از نظر بیندازد و حلاوت ذکر الله را از ذائقه روح ببرد و ایمان را ناچیز و ضعیف کند و دل را بمیراند و لغزش و خطا از آن زیاد شود و پشیمانى بسیار به بار آورد و کدورت بین دوستان و دشمنى بین مردم ایجاد کند و مردم را به انسان بد بین کند و او را از نظر آنان بیندازد و اطمینان و وثوق از او ساقط شود و او را در نظر مردم بىوزن و بىمقدار کند و اینها در صورتى است که بر کلام او مترتب نشود معصیتهاى گوناگون لسانى۴ به دلیل وجود این مفاسد و مضرّات گوناگون است که امام على(ع) فرمود: “صلاح انسان در حبس زبان در دهان است”۵ همچنین فرمود: “که بسیار انسانهایى که زبانشان آنها را هلاک کرد”۶
نکته ۲۷: امید به خداوند
یأس از جنود شیطان است،امید از جنود خداست همیشه امیدوار باشید.۷
رجاء یا همان امیدوارى عبارت است از احساس راحتى قلب در نتیجه انتظار تحقق امرى که محبوب و خوشایند است البته در صورتى که اکثر اسباب و موجبات آن امر محبوب، محقق باشد، ولى هرگاه وجود یا عدم اسباب آن معلوم نباشد به چنین انتظارى تمنّى یا آرزو گفته مىشود و اگر اسباب و علل پیدایش امر محبوب فراهم نبود و در عین حال شخص انتظار تحقق آن را دارد به چنین انتظارى غرور و حماقت مىگویند۸ در موردى که گفته مىشود انسان به رحمت خداوند امیدوار باشد، منظور آن است که راه رسیدن به رحمت را براى خود هموار کند و اسباب و وسایلى که سبب جلب رضایت خداوند مىشود را در خود جمع کند، آنگاه به لطف و کرم او امیدوار باشد و در غیر این صورت امید به او معنایى نخواهد داشت.اگر بخواهیم مثالى بزنیم مانند کشاورزى که محصولى نکاشته منتظر دروست. به طور قطع این کار چیزى جز حماقت و نادانى نخواهد بود،زیرا محصول را کسى بدست مىآورد که چیزى کاشته باشد.
چرا باید به خداوند امیدوار باشیم؟
دلایل مختلفى وجود دارد که ما را به رحمت خداوند امیدوار مىکند که در ذیل به برخى از آنها اشاره مىشود:
۱- یکى از سنتهاى خداوند و قوانینى که در جهان برقرار کرده و آن را بر خود واجب نموده، نجات اهل ایمان و نصرت آنهاست. حقتعالى مىفرماید: “ثمّ ننجى رسلنا والذین آمنوا کذلک حقاً علینا ننج المؤمنین”۹ فرستادگان خود را و کسانى را که ایمان آوردند، نجات مىدهیم و همین گونه بر ما حق است که مؤمنان را رهایى بخشیم. و در جاى دیگر فرمود: “و کان حقاً علینا نصر المؤمنین”۱۰ بر ماست یارى مؤمنان (چه در دنیا،چه در آخرت)
۲- بخشش و رحمت بىکران خداوند به گونهاى است که گناهان مؤمنان را در روز قیامت بخشیده و راز آنها را مىپوشاند چنانکه در آیات متعددى در قرآن این بشارت را به بندگان مؤمن خود داده است. از آن جمله مىفرماید: “کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمد(ص)نازل شده نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را مىبخشد و کارهایشان را اصلاح مىکند”۱۱ همچنین فرمود: “اى بندگانم که بر خود اسراف کردید از رحمت خداوند مأیوس نباشید که خداوند جمیع گناهان را (اگر بخواهد)مىبخشد و خداوند بخشنده و مهربان است”۱۲ ضمن بیان این نکته که آیاتى که بر بخشش همه گناهان غیر از شرک در قرآن وارد شده است نیز دلالت بر همین معنا دارد.۱۳
۳- شفاعت یکى دیگر از مواردى است که انسان مىتواند به آن امیدوار باشد. چنانکه در روایات و آیات بر این معنا تأکید شده که انبیاء،اولیاء،شهداء،صالحان و ملائک و.. مىتوانند شفاعت گناهکاران را در روز قیامت بنمایند.
۴- طبق برخى روایات جهنم براى گروهى از جمله مؤمنان پاک کننده است، یعنى بعضى انسانهاى گناهکار براى پاک شدن،مدتى در جهنم مىمانند وپس از پاک شدن، وارد بهشت مىشوند. خارج شدن از بهشت ممکن نیست و بهشتیان همیشه در آن مخلد هستند، ولى همه کسانى که در جهنم وارد مىشوند همیشه در آن باقى نمىمانند و در جهنم نیز ممکن است زمینه سعادت براى بشر رقم بخورد و پس از پاک شدن وارد بهشت گردد. امام خمینى(ره) در این باره مىفرمایند: “خداى ارحم الراحمین جهنمش هم رحمتى است که اگر سیاهى روى ما بندگان سیه روى را با فشارهاى قبر و مواقف روز قیامت نتوانست پاک کند،با جهنم،سیاهى دل ما را بشوید تا رذایل و حجابات بسوزد و جمال فطرت نمایان گردد و نور فطرت ظاهر شده و با نور شافع اکبر ممزوج گشته و به جذبه نور احدى،نور فطرت توحید مجذوب شود.و این آخرین آشنا است که اگر انسان نتوانست با یکى از انوار شفعاء از انبیاء و ائمه هدى آشنایی و تناسب پیدا کند او به شفاعت مىآید.۱۴ منظور امام آن است که انسانى که در مراحل قبل از جهنم نتوانست نجات پیدا کند و در جهنم نیز امیدى به کسى ندارد، تنها آشناى او و همدمش به دادش مىرسد،یعنى آخرین چیزى که شفاعت مىکند اسم ارحم الراحمین است. “آخر من یشفع، ارحم الراحمین”۱۵ در حدیث آمده که حق تعالى به نحوى در قیامت بسط بساط رحمت مىکند که شیطان به مغفرت او طمع مىکند۱۶ اگرچه لطف و بخشش خداوند در دنیا نیز هست اما رحمتاو همه را در عالم آخرت فرا مىگیرد و به تعبیر امام خمینى(ره): “اینطور نیست که در جهنم را باز کنند و مدام جماعت انسانها را به جهنم بریزند. افراد خیلى کمى هستند که به جهنم مىروند”۱۷ با احتساب موارد فوق به یک نتیجه مىرسیم:
و آن اینکه خداوند بسیار بخشنده و مهربان است و لطف و کرم او بىاندازه بوده و در ذهن قابل تصور نیست. و با همین رحمت و کرم خود به بندگان مؤمن خود قول غفران و بخشش گناهان را داده است. و اگر گناهان بنده مؤمنى زیاد بود با مدتى عذاب گناهان او را پاک نموده آنگاه او را به بهشت مىبرد.یعنى اگر شفاعت هیچ کس هم شامل حال انسان نشود، در آخر خداوند خود بندهاش را شفاعت مىکند، زیرا فرمود: “رحمتى وسعت کل شىء”۱۸
فرق رجاء و غرور چیست؟
پیش از این گفته شد زمانى که انسان با فراهم آوردن اسباب و مقدمات و علل، منتظر سرانجامى خوش باشد آن حالت رجا و امیدوارى است اما اگر انسان منتظر همین حالت بدون فراهم آوردن مقدّمات باشد آن حالت غرور نامیده میشود. در نظام اخلاقى اسلام، وصول به مقام قرب الهى و قرار گرفتن در جوار رحمت او، جز از طریق عمل صالح نمىباشد. افراد بسیارى وجود دارند که بدون تلاش و عمل نیک مدعى امیدوارى به سرانجام نیکو هستند امام على در هشدارى به این گروه مىفرماید:
“امید دارى خدایت پاداش فروتنان دهد، در حالى که تو نزد او از گردن افرازان به شمار آیى و طمع بستهاى که ثواب صدقه دهندگان یابى، در حالى که در نعمت غلتانى و آن را از بیچاره و بیوه زن دریغ مىدارى آدمى پاداش یابد بدانچه کرده است و در آید بدانچه از پیش فرستاده است.”۱۹
امام خمینى(ره)در مورد فرق بین رجاء و غرور مىفرمایند: ملتفت باش که رجا را از غرور تمییز دهى. ممکن است اهل غرور باشى و گمان کنى اهل رجا هستى. ببین این حالتى که در تو پیدا شده و بدان خود را راجى مىدانى از تهاون به اوامر حق و کوچک شمردن حق و اوامر او پیدا شده یا از اعتقاد به سعه رحمت و عظمت آن ذات مقدس؟ و اگر تمییز آن نیز مشکل است از آثار مىتوان تمییز داد.اگر عظمت حق در دل باشد و قلب مؤمن به احاطه رحمت و عطاى آن ذات مقدّس باشد، قیام به اطاعت و عبودیت مىکند، چون تعظیم و عبادت عظیم از فطریات است و تخلف ناپذیر است.پس اگر با قیام به وظایف عبودیت و جدّ و جهد در طاعت و عبادت اعتماد به اعمال خود نداشته باشى و آنها را به چیزى نشمرى، و امید به رحمت حق و فضائل و عطاى او داشته باشى و خود را به واسطه اعمال خود مستوجب هر ذم و غضب و سخط بدانى و تکیهگاه تو رحمت وجود علىالاطلاق باشد، داراى مقام رجا هستى و شکر خداى تبارک و تعالى کن و از ذات مقدس بخواه که آن را در قلب تو محکم کند و مقام بالاتر از آن را به تو عنایت فرماید و اگر خداى نخواسته متهاون به اوامر حق بودى و بىاهمیت و ناچیز شمردى فرمودههاى ذات اقدس حق را بدان که آن غرور است که در دل تو پیدا شده.۲۰
نکته ۲۸: دورى از تکبر
تکبر مبدأش خودبینى و خودخواهى و جهل و غفلت از حق و مظاهر اوست و غایتش نفس و خودنمایى است و نتیجهاش سرکشى و طغیان است.۲۱
کبر حالتى نفسانى است که انسان با آن بر دیگران بزرگى کند و خود را برتر از دیگران ببیند. بنابراین کبر نتیجه عجب یا خودبزرگ بینى است. این حالت اگر در درون و قلب انسان باشد به آن کبر مىگویند ولى اگر از باطن به ظاهر برسد(که صد در صد هم خواهد رسید) آن را تکبر مىگویند مثلاً از هم غذا شدن و هم نشینى با دیگرى خوددارى کند یا از دیگران انتظار سلام کردن داشته باشد و …
نکته اول: کبر از احساس کمبود شخصیت ناشى مىشود از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: هیچکس تکبر نمىکند مگر در اثر حقارتى که در خود احساس مىکند.۲۲
نکته دوم: خداوند در آیات زیادى در قرآن متکبرین را سرزنش کرده است از آن جمله مىفرماید: “ان اللّه لا یحب من کان مختالاً فخوراً”۲۳ خداوند متکبر فخر فروش را دوست ندارد. همچنین فرمود: بندگان خداوند رحمن آنانى هستند که در روى زمین با تواضع و فروتنى راه مىروند نه با تکبر۲۴ و نیز فرمود: در حقیقت کسانى که از پرستش من کبر مىورزند به زودى خوار در دوزخ در آیند.۲۵
نکته سوم: در احادیث نیز تکبر به شدت منع شده است. از امام صادق است که فرمود:از تکبر اجتناب کنید زیرا کبر مختص به خداوند بزرگ است و کسى که با خدا نزاع کند خداوند او را در هم مىشکند و روز قیامت ذلیلش مىکند.۲۶ همچنین از رسولخدا(ص)نقل شده است که هر کس به اندازه دانه خردلى در دلش کبر و خود خواهى باشد هر گز داخل بهشت نمىشود۲۷ امام على(ع) در کلامى گوهربار چنین فرمود: ” ما لابن آدم و الفخر؟اوله نطفه و آخره جیفه لا یرزق نفسه و لا یدفع حتفه”.۲۸ آدمیزاد را با ناز و فخر چکار؟ که آغازش نطفه و عاقبتش مردارى بیش نیست نه توانایى دارد که روزى خود را تأمین کند و نه مى تواند از مرگ جلوگیرى کند و در جاى دیگر فرمود: “فخر فروشى را رها کن و کبر را از خودت دور کن و قبرت را به خاطر بیاور.”۲۹
نکته چهارم: یکى از دلایل طرد ابلیس از درگاه خداوند بزرگ و لعن ابدى او کبرورزى او بود نسبت به آدم. شیاطین زیادى در عالم وجود دارند، خداوند از بین همه آنها ابلیس را به عنوان بزرگ و رئیسشان که تمام گمراهىها از اوست در قرآن ذکر فرمود. آنچه باعث شد شیطان در برابر فرمان خدا سرکشى کند تکبّر وى بود۳۰ و همین امر موجب سقوط و هبوط او نیز شد.۳۱
نکته پنجم: تکبر داراى اقسام مختلفى است. تکبر در بالاترین مرتبه نسبت به خداوند است. که در واقع همان کفر و شرک است و عدم پرستش و اطاعت فرامین اوست. خداوند در مورد این گروه فرمود: “هر کس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگى فروشد به زودى همه آنان را به سوى خود گرد مىآورد(تا ببینند تکبر به حقیقت از آن کیست؟) در مرتبهاى دیگر تکبر نسبت به پیامبران و اولیاء آنهاست. این نوع از تکبر به این معناست که فرد شأن و مقام خود را بالاتر از آن ببیند که به فرامین و راهنمایىهاى انبیاء گوش دهد. چنانکه خداوند در قرآن سخن گروهى از کافران را اینگونه گزارش مىدهد: آیا به دو بشر که مثل خود ما هستند ایمان بیاوریم۳۲ تکبر در مرتبهاى پایینتر، نسبت به مردم و خلق خداست. به این معنا که خود را بالاتر از دیگران و بقیه را از خود پستتر و پایینتر ببیند. و این هم دلایل مختلف دارد یا عالمى است که به واسطه علمش خود را برتر از دیگران مىبیند. مثلاً کتابى یا مقالهاى نوشته یا از کلماتى استفاده کرده که عوام نمىفهمند یا در محضر درس بزرگان حاضر شده و..و یا انسان پولدارى است که به خاطر ثروتش دیگران – خصوصاً فقراء- را کوچک مىبیند. براى برخى از این افراد کار به جایى مىرسد که فقراء خار چشمشان مىشوند و هر وقت اسم مستمندى را مىبرند تا به او کمک کند گویى کوهى بر سرش خراب کردهاند یا مثل این است که به او توهین شده و او را کوچک شمردهاند. دور از باور نیست اگر در احادیث مىخوانیم که از این نوع تکبر به جنون واقعى یاد شده است.۳۳ یا خود بینى به سبب انتساب به نسب و نیاکان شرافتمند و بزرگ و خانوادهاى گسترده است. به طور قطع و یقین این افراد غافلند از اینکه روز قیامت نسب و سبب به کار نمىآید و هر کس از زن و فرزند و خانواده و عشیره خود فرار مىکند. به سبب همین غفلت است که به دیگران فخر فروشى مىکنند. همچنین تکبر شاید به سبب قدرتمندى باشد چنانچه خداوند از قوم عاد نقل مىکند که دچار توهمى شدند و گفتند از ما نیرومند تر کیست؟۳۴ خداوند هم آنها را دچار عذابى سخت کرد به گونهاى که نیرومندى شان هیچ به کارشان نیامد. ممکن است خود پسندى به سبب زیبایى و جمال یا داشتن فرزندان و عشیره بسیار باشد البته دلایل دیگرى هم مىتواند داشته باشد.
نکته ششم: براى درمان تکبر نسبت به علت آن و مراتبش راههاى مختلفى وجود دارد.اما کلّىترین راه آن است که اسباب تکبر و علل آن را از خود رفع کند یا مانع از ورود آنها به روح و جان خود شود.انسان اگر مىخواهد چشمهاى را خشک کند نباید از آن سطل سطل آب بکشد باید سرچشمه را از بین ببرد و بخشکاند یا مانعى بگذارد تا آب قطع شود. براى درمان تکبر باید اسباب آن را از ریشه نابود کرد. بهترین راه براى نابودى ریشههاى تکبر معرفت خداست.اگر انسان خدا را بشناسد و به عظمت و بزرگى و کبریایى او یقین حاصل کند احساس ذرّهاى تکبر در خود نخواهد داشت، زیرا مىداند که هر چیزى که او دارد خداوند برتر از او را داراست و اگر بخواهد مىتواند با اراده خود آنها را از او بگیرد.بنابراین چیزى که براى انسان عاریهاى است و اعطا از جانب دیگرى است هیچ جاى تکبرى براى او نمىگذارد.اگر قدرت دارد ،بداند که قدرت او برتر از فرعون و نمرود نیست که ادعاى خدایى کردند و خداوند آنها را نابود کرد.اگر زیبایى دارد بداند که جمال او برتر از یوسف نبى نیست که اکنون قرنهاست که از مرگ او گذشته و از آن جمال و زیبایى دیگر خبرى نیست.اگر قوم و قبیله دارد بداند روز قیامت آنچه براى انسان مىماند تنها عمل اوست نه قوم و خویش. اگر مال و مکنت دارد بداند ثروت او بیشتر از قارون نیست که زمین تمام اموال او را در خود فرو برد و…با این معرفت مىفهمد هیچ چیز براى او ماندنى نیست و آنچه باقى است قدرت و جمال و ثروت و علم و..خداوند است که خالق و آفریننده اوست.
امام خمینى(ره)در بیان علاج تکبّر و رفع آن مىفرمایند: “بدانکه از براى تکبّر موجبات بسیارى است که از جمله آن ضیق صدر است.انسانى که داراى شرح صدر باشد هر چه از کمال و جمال و مال و منال و دولت و حشم در خود ببیند به آن اهمیت ندهد و در نظرش بزرگ و مهم نیاید. واین سعه صدر از معرفت حقتعالى پبدا شود…پس خدا خواهى سعه صدر آورد و سعه صدر تواضع و عزت نفس آورد و در مقابلخود خواهى و خود بینى هم از ضیق صدر است و هم ضیق صدر آورد و آن مبدأ تکبر است، زیرا چون ضعف قابلیت و ضیق صدر داشت، هر چه در خود بیند در نظرش بزرگ شود و به آن بزرگى کند و در عین حال چون اسیر نفس است، براى رسیدن به مقاصد آن، پیش اهل دنیا – که مورد طمع اوست – ذلت و خوارى کشد و تملقها گوید.بلکه مبدأ همه مبادى در کمالات، معرفت اللّه است و ترک نفس و مبدأ همه نقائص و سیئات حب نفس و خود خواهى است و راه اصلاح تمام مفاسد اقبال به حق است و ترک هواهاى نفسانیه “ما اصابک من حسنه فمن الله و ما اصابک من سیئه فمن نفسک.”۳۵
بنابراین براى از بین بردن تکبر، بلکه همه معاصى که در انسان ملکه شده باید راهى براى تقویت معرفت الله و خداخواهى در خود پیدا کرد؛ چون انسان به معرفت اللّه رسید، سعه صدر پیدا کرده و گناهان قلبى در او ریشه کن مىشوند. هر چند این راه، راهی است بس دشوار، اما رسیدن به برخى از مراتب آن براى همه مقدور است بنابراین جاى هیچ عذر و بهانه براى کسى نیست.
به امید ریشه کن شدن همه رذایل و بدیها در انسان.
پىنوشتها:
- چهل حدیث امام خمینى،ص ۱۳۷ و ۱۳۸٫
- میزان الحکمه،محمدى رى شهرى،ج ۴، ص ۲۷۷۶٫
۳٫بحار الانوار،علامه مجلسى،ج ۷۱، ص ۲۱۸٫
۴٫شرح حدیث جنود عقل و جهل،امام خمینى،ص ۳۹۱٫
۵٫میزان الحکمه، ج ۴،ص ۲۷۸۱٫
۶٫همان ص ۲۷۸۰٫
۷٫کلمات قصار امام خمینى، ص ۱٫
۸٫اخلاق اسلامى،احمد دیلمى و مسعود آذربایجانى،ص ۹۷٫
- سوره یونس، آیه ۱۰۳٫
- سوره روم، آیه ۴۷٫
- سوره محمّد، آیه ۲٫
- سوره زمر، آیه ۵۳٫
- سوره نساء، آیه ۴۸ و ۱۱۶٫
- عدل از دیدگاه امام خمینى تبیان دفتر هفدهم ص ۲۰۴٫
- علم الیقین،ملا محسن فیض کاشانی،ج۲، ص ۱۰۸۶٫
- بحار النوار،ج ۷، ص ۲۸۷٫
- معاد ازدیدگاه امام خمینى تبیان دفتر سى ام، ص ۲۳۶٫
- سوره اعراف، آیه ۱۵۶٫
- کافى،علامه کلینى،ج ۲، ص ۶۸، ح ۵٫
- چهل حدیث امام خمینى، ص ۱۹۹٫
- شرح حدیث جنود عقل و جهل ص ۳۳۶٫
- کافى، ج ۲، ص ۳۱۲، ح ۱۷٫
- سوره نساء، آیه ۳۶٫
- سوره فرقان، آیه ۶۳٫
- سوره مؤمن، آیه ۶۰٫
- وسایل الشیعه،شیخ حر عاملی،باب ۵۸، از ابواب جهاد النفس،ج ۱۵، ص ۳۷۶، ح ۹٫
- بحار، ج ۲، ص ۱۴۱، ح ۱٫
- نهج البلاغه، حکمت ۴۵۴٫
- همان، حکمت ۳۹۸٫
- سوره بقره، آیه ۳۴٫
- سوره اعراف، آیه ۱۳٫
- سوره مؤمنون، آیه ۴۷٫
- خصال شیخ صدوق، ص ۳۳۲، ح ۳۱٫
- سوره فصلت، آیه ۱۵٫
- شرح حدیث جنود عقل و جهل،ص ۳۳۷٫