شرح نکته‏هایى اخلاقى از کلمات امام خمینى(سلام الله علیه)

یاسر جهانى پور

 

نکته ۲۶: حفظ زبان

در حدیث شریف کافى از حضرت رسول(ص) منقول است: المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه مسلمان کسى است که مسلمانان سالم باشند از دست و زبان او.چه شده که من و تو به هر اندازه که قدرت داشته باشیم و دستمان برسد آزار زیر دستان را روا مى‏داریم و از ایذاء و ظلم به آنها مضایقه نداریم و اگر با دست نتوانستیم آزارشان کنیم با تیغ زبان در حضور آنها و گرنه در غیاب،اشتغال به کشف اسرار و هتک استار آنها پیدا مى‏کنیم و به تهمت و غیبتشان مى‏پردازیم.۱

بر اساس آنچه از آیات و روایات بر مى‏آید، متوجه مى‏شویم از هیچ عضوى از انسان مثل زبان، اینقدر گناه صادر نمى‏شود؛ بنابراین اگر انسان بتواند جز در برخى از موارد که واقعاً حرف زدن لازم است، مهار زبان خود را بدست گیرد، توانسته است جلو بسیارى از مفاسد را گرفته و راه اصلى ورود شیطان را ببندد. اگر خوب دقت کنى مى‏بینى براى زبان گناهان زیادى مثل غیبت ، دروغ ، فحش ، تمسخر ،زخم زبان ،لعن ونفرین‏هاى بیجا،آبروى دیگران را بردن و…وجود دارد که نتایج واقعاً تأسف بارى هم در این دنیا و هم در عالم دیگر بدنبال خواهد داشت.بهمین دلیل است که پیامبر(ص) فرمود: “لا یستقیم ایمان عبد حتى یستقیم قلبه و لا یستقیم قلبه حتى یستقیم لسانه”۲ ایمان بنده محکم و درست نمى‏شود مگر آن‏که قلبش درست شود و قلبش درست نمى شود مگر آن‏که زبانش درست شود. معناى این کلام گوهر بار آن است که از زبان آنقدر گناه بوجود مى‏آید که بیشتر تیرگى و قساوت قلب مربوط به آن مى‏شود،از این رو اگر کسى مى‏خواهد قلب و روحى نورانى داشته باشد باید بتواند زبان خود را از گناهان کنترل کند. بنابراین حفظ لسان عامل مهمى در تثبیت ایمان در آدمى است. همچنین پیامبر در حدیث دیگرى فرمود: “لا یعرف عبد حقیقه الایمان حتى یخزن من لسانه”۳ بنده طعم ایمان را نمى‏چشد و به حقیقت آن نمى‏رسد مگر با کنترل و حفظ زبان.

امام خمینى(ره)به عنوان یک عارف کامل،ما را به مفاسد و زشتى‏هاى زبان آگاه نموده و به حفظ زبان تذکر داده‏اند.ایشان مى‏فرمایند: سخنان لغو و بیهوده و کلمات زشت ناشایسته، بسیار مضرّ به حال روح است و نفس را از صلاح و سلامت و وقار و طمأنینه و سکونت ساقط مى‏کند و کدورت و غفلت و قساوت و ادبار آورد و ذکر خدا را از نظر بیندازد و حلاوت ذکر الله را از ذائقه روح ببرد و ایمان را ناچیز و ضعیف کند و دل را بمیراند و لغزش و خطا از آن زیاد شود و پشیمانى بسیار به بار آورد و کدورت بین دوستان و دشمنى بین مردم ایجاد کند و مردم را به انسان بد بین کند و او را از نظر آنان بیندازد و اطمینان و وثوق از او ساقط شود و او را در نظر مردم بى‏وزن و بى‏مقدار کند و اینها در صورتى است که بر کلام او مترتب نشود معصیتهاى گوناگون لسانى۴ به دلیل وجود این مفاسد و مضرّات گوناگون است که امام على(ع) فرمود: “صلاح انسان در حبس زبان در دهان است”۵ همچنین فرمود: “که بسیار انسانهایى که زبانشان آنها را هلاک کرد”۶

 

نکته ۲۷: امید به خداوند

یأس از جنود شیطان است،امید از جنود خداست همیشه امیدوار باشید.۷

رجاء یا همان امیدوارى عبارت است از احساس راحتى قلب در نتیجه انتظار تحقق امرى که محبوب و خوشایند است البته در صورتى که اکثر اسباب و موجبات آن امر محبوب، محقق باشد، ولى هرگاه وجود یا عدم اسباب آن معلوم نباشد به چنین انتظارى تمنّى یا آرزو گفته مى‏شود و اگر اسباب و علل پیدایش امر محبوب فراهم نبود و در عین حال شخص انتظار تحقق آن را دارد به چنین انتظارى غرور و حماقت مى‏گویند۸ در موردى که گفته مى‏شود انسان به رحمت خداوند امیدوار باشد، منظور آن است که راه رسیدن به رحمت را براى خود هموار کند و اسباب و وسایلى که سبب جلب رضایت خداوند مى‏شود را در خود جمع کند، آنگاه به لطف و کرم او امیدوار باشد و در غیر این صورت امید به او معنایى نخواهد داشت.اگر بخواهیم مثالى بزنیم مانند کشاورزى که محصولى نکاشته منتظر دروست. به طور قطع این کار چیزى جز حماقت و نادانى نخواهد بود،زیرا محصول را کسى بدست مى‏آورد که چیزى کاشته باشد.

 

چرا باید به خداوند امیدوار باشیم؟

دلایل مختلفى وجود دارد که ما را به رحمت خداوند امیدوار مى‏کند که در ذیل به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

۱- یکى از سنتهاى خداوند و قوانینى که در جهان برقرار کرده و آن را بر خود واجب نموده، نجات اهل ایمان و نصرت آنهاست. حقتعالى مى‏فرماید: “ثمّ ننجى رسلنا والذین آمنوا کذلک حقاً علینا ننج المؤمنین”۹ فرستادگان خود را و کسانى را که ایمان آوردند، نجات مى‏دهیم و همین گونه بر ما حق است که مؤمنان را رهایى بخشیم. و در جاى دیگر فرمود: “و کان حقاً علینا نصر المؤمنین”۱۰ بر ماست یارى مؤمنان (چه در دنیا،چه در آخرت)

۲- بخشش و رحمت بى‏کران خداوند به گونه‏اى است که گناهان مؤمنان را در روز قیامت بخشیده و راز آنها را مى‏پوشاند چنان‏که در آیات متعددى در قرآن این بشارت را به بندگان مؤمن خود داده است. از آن جمله مى‏فرماید: “کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمد(ص)نازل شده نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را مى‏بخشد و کارهایشان را اصلاح مى‏کند”۱۱ همچنین فرمود: “اى بندگانم که بر خود اسراف کردید از رحمت خداوند مأیوس نباشید که خداوند جمیع گناهان را (اگر بخواهد)مى‏بخشد و خداوند بخشنده و مهربان است”۱۲ ضمن بیان این نکته که آیاتى که بر بخشش همه گناهان غیر از شرک در قرآن وارد شده است نیز دلالت بر همین معنا دارد.۱۳

۳- شفاعت یکى دیگر از مواردى است که انسان مى‏تواند به آن امیدوار باشد. چنان‏که در روایات و آیات بر این معنا تأکید شده که انبیاء،اولیاء،شهداء،صالحان و ملائک و.. مى‏توانند شفاعت گناه‏کاران را در روز قیامت بنمایند.

۴- طبق برخى روایات جهنم براى گروهى از جمله مؤمنان پاک کننده است، یعنى بعضى انسانهاى گناه‏کار براى پاک شدن،مدتى در جهنم مى‏مانند وپس از پاک شدن، وارد بهشت مى‏شوند. خارج شدن از بهشت ممکن نیست و بهشتیان همیشه در آن مخلد هستند، ولى همه کسانى که در جهنم وارد مى‏شوند همیشه در آن باقى نمى‏مانند و در جهنم نیز ممکن است زمینه سعادت براى بشر رقم بخورد و پس از پاک شدن وارد بهشت گردد. امام خمینى(ره) در این باره مى‏فرمایند: “خداى ارحم الراحمین جهنمش هم رحمتى است که اگر سیاهى روى ما بندگان سیه روى را با فشارهاى قبر و مواقف روز قیامت نتوانست پاک کند،با جهنم،سیاهى دل ما را بشوید تا رذایل و حجابات بسوزد و جمال فطرت نمایان گردد و نور فطرت ظاهر شده و با نور شافع اکبر ممزوج گشته و به جذبه نور احدى،نور فطرت توحید مجذوب شود.و این آخرین آشنا است که اگر انسان نتوانست با یکى از انوار شفعاء از انبیاء و ائمه هدى آشنایی و تناسب پیدا کند او به شفاعت مى‏آید.۱۴ منظور امام آن است که انسانى که در مراحل قبل از جهنم نتوانست نجات پیدا کند و در جهنم نیز امیدى به کسى ندارد، تنها آشناى او و همدمش به دادش مى‏رسد،یعنى آخرین چیزى که شفاعت مى‏کند اسم ارحم الراحمین است. “آخر من یشفع، ارحم الراحمین”۱۵ در حدیث آمده که حق تعالى به نحوى در قیامت بسط بساط رحمت مى‏کند که شیطان به مغفرت او طمع مى‏کند۱۶ اگرچه لطف و بخشش خداوند در دنیا نیز هست اما رحمتاو همه را در عالم آخرت فرا مى‏گیرد و به تعبیر امام خمینى(ره): “اینطور نیست که در جهنم را باز کنند و مدام جماعت انسانها را به جهنم بریزند. افراد خیلى کمى هستند که به جهنم مى‏روند”۱۷ با احتساب موارد فوق به یک نتیجه مى‏رسیم:

و آن این‏که خداوند بسیار بخشنده و مهربان است و لطف و کرم او بى‏اندازه بوده و در ذهن قابل تصور نیست. و با همین رحمت و کرم خود به بندگان مؤمن خود قول غفران و بخشش گناهان را داده است. و اگر گناهان بنده مؤمنى زیاد بود با مدتى عذاب گناهان او را پاک نموده آنگاه او را به بهشت مى‏برد.یعنى اگر شفاعت هیچ کس هم شامل حال انسان نشود، در آخر خداوند خود بنده‏اش را شفاعت مى‏کند، زیرا فرمود: “رحمتى وسعت کل شى‏ء”۱۸

فرق رجاء و غرور چیست؟

پیش از این گفته شد زمانى که انسان با فراهم آوردن اسباب و مقدمات و علل، منتظر سرانجامى خوش باشد آن حالت رجا و امیدوارى است اما اگر انسان منتظر همین حالت بدون فراهم آوردن مقدّمات باشد آن حالت غرور نامیده میشود. در نظام اخلاقى اسلام، وصول به مقام قرب الهى و قرار گرفتن در جوار رحمت او، جز از طریق عمل صالح نمى‏باشد. افراد بسیارى وجود دارند که بدون تلاش و عمل نیک مدعى امیدوارى به سرانجام نیکو هستند امام على در هشدارى به این گروه مى‏فرماید:

“امید دارى خدایت پاداش فروتنان دهد، در حالى که تو نزد او از گردن افرازان به شمار آیى و طمع بسته‏اى که ثواب صدقه دهندگان یابى، در حالى که در نعمت غلتانى و آن را از بیچاره و بیوه زن دریغ مى‏دارى آدمى پاداش یابد بدانچه کرده است و در آید بدانچه از پیش فرستاده است.”۱۹

امام خمینى(ره)در مورد فرق بین رجاء و غرور مى‏فرمایند: ملتفت باش که رجا را از غرور تمییز دهى. ممکن است اهل غرور باشى و گمان کنى اهل رجا هستى. ببین این حالتى که در تو پیدا شده و بدان خود را راجى مى‏دانى از تهاون به اوامر حق و کوچک شمردن حق و اوامر او پیدا شده یا از اعتقاد به سعه رحمت و عظمت آن ذات مقدس؟ و اگر تمییز آن نیز مشکل است از آثار مى‏توان تمییز داد.اگر عظمت حق در دل باشد و قلب مؤمن به احاطه رحمت و عطاى آن ذات مقدّس باشد، قیام به اطاعت و عبودیت مى‏کند، چون تعظیم و عبادت عظیم از فطریات است و تخلف ناپذیر است.پس اگر با قیام به وظایف عبودیت و جدّ و جهد در طاعت و عبادت اعتماد به اعمال خود نداشته باشى و آنها را به چیزى نشمرى، و امید به رحمت حق و فضائل و عطاى او داشته باشى و خود را به واسطه اعمال خود مستوجب هر ذم و غضب و سخط بدانى و تکیه‏گاه تو رحمت وجود علىالاطلاق باشد، داراى مقام رجا هستى و شکر خداى تبارک و تعالى کن و از ذات مقدس بخواه که آن را در قلب تو محکم کند و مقام بالاتر از آن را به تو عنایت فرماید و اگر خداى نخواسته متهاون به اوامر حق بودى و بى‏اهمیت و ناچیز شمردى فرموده‏هاى ذات اقدس حق را بدان که آن غرور است که در دل تو پیدا شده.۲۰

 

نکته ۲۸: دورى از تکبر

تکبر مبدأش خودبینى و خودخواهى و جهل و غفلت از حق و مظاهر اوست و غایتش نفس و خودنمایى است و نتیجه‏اش سرکشى و طغیان است.۲۱

کبر حالتى نفسانى است که انسان با آن بر دیگران بزرگى کند و خود را برتر از دیگران ببیند. بنابراین کبر نتیجه عجب یا خودبزرگ بینى است. این حالت اگر در درون و قلب انسان باشد به آن کبر مى‏گویند ولى اگر از باطن به ظاهر برسد(که صد در صد هم خواهد رسید) آن را تکبر مى‏گویند مثلاً از هم غذا شدن و هم نشینى با دیگرى خوددارى کند یا از دیگران انتظار سلام کردن داشته باشد و …

نکته اول: کبر از احساس کمبود شخصیت ناشى مى‏شود از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: هیچ‏کس تکبر نمى‏کند مگر در اثر حقارتى که در خود احساس مى‏کند.۲۲

نکته دوم: خداوند در آیات زیادى در قرآن متکبرین را سرزنش کرده است از آن جمله مى‏فرماید: “ان اللّه لا یحب من کان مختالاً فخوراً”۲۳ خداوند متکبر فخر فروش را دوست ندارد. همچنین فرمود: بندگان خداوند رحمن آنانى هستند که در روى زمین با تواضع و فروتنى راه مى‏روند نه با تکبر۲۴ و نیز فرمود: در حقیقت کسانى که از پرستش من کبر مى‏ورزند به زودى خوار در دوزخ در آیند.۲۵

نکته سوم: در احادیث نیز تکبر به شدت منع شده است. از امام صادق است که فرمود:از تکبر اجتناب کنید زیرا کبر مختص به خداوند بزرگ است و کسى که با خدا نزاع کند خداوند او را در هم مى‏شکند و روز قیامت ذلیلش مى‏کند.۲۶ همچنین از رسولخدا(ص)نقل شده است که هر کس به اندازه دانه خردلى در دلش کبر و خود خواهى باشد هر گز داخل بهشت نمى‏شود۲۷ امام على(ع) در کلامى گوهربار چنین فرمود: ” ما لابن آدم و الفخر؟اوله نطفه و آخره جیفه لا یرزق نفسه و لا یدفع حتفه”.۲۸ آدمیزاد را با ناز و فخر چکار؟ که آغازش نطفه و عاقبتش مردارى بیش نیست نه توانایى دارد که روزى خود را تأمین کند و نه مى تواند از مرگ جلوگیرى کند و در جاى دیگر فرمود: “فخر فروشى را رها کن و کبر را از خودت دور کن و قبرت را به خاطر بیاور.”۲۹

نکته چهارم: یکى از دلایل طرد ابلیس از درگاه خداوند بزرگ و لعن ابدى او کبرورزى او بود نسبت به آدم. شیاطین زیادى در عالم وجود دارند، خداوند از بین همه آنها ابلیس را به عنوان بزرگ و رئیسشان که تمام گمراهى‏ها از اوست در قرآن ذکر فرمود. آنچه باعث شد شیطان در برابر فرمان خدا سرکشى کند تکبّر وى بود۳۰ و همین امر موجب سقوط و هبوط او نیز شد.۳۱

نکته پنجم: تکبر داراى اقسام مختلفى است. تکبر در بالاترین مرتبه نسبت به خداوند است. که در واقع همان کفر و شرک است و عدم پرستش و اطاعت فرامین اوست. خداوند در مورد این گروه فرمود: “هر کس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگى فروشد به زودى همه آنان را به سوى خود گرد مى‏آورد(تا ببینند تکبر به حقیقت از آن کیست؟) در مرتبه‏اى دیگر تکبر نسبت به پیامبران و اولیاء آنهاست. این نوع از تکبر به این معناست که فرد شأن و مقام خود را بالاتر از آن ببیند که به فرامین و راهنمایى‏هاى انبیاء گوش دهد. چنان‏که خداوند در قرآن سخن گروهى از کافران را اینگونه گزارش مى‏دهد: آیا به دو بشر که مثل خود ما هستند ایمان بیاوریم۳۲ تکبر در مرتبه‏اى پایین‏تر، نسبت به مردم و خلق خداست. به این معنا که خود را بالاتر از دیگران و بقیه را از خود پست‏تر و پایین‏تر ببیند. و این هم دلایل مختلف دارد یا عالمى است که به واسطه علمش خود را برتر از دیگران مى‏بیند. مثلاً کتابى یا مقاله‏اى نوشته یا از کلماتى استفاده کرده که عوام نمى‏فهمند یا در محضر درس بزرگان حاضر شده و..و یا انسان پولدارى است که به خاطر ثروتش دیگران – خصوصاً فقراء- را کوچک مى‏بیند. براى برخى از این افراد کار به جایى مى‏رسد که فقراء خار چشمشان مى‏شوند و هر وقت اسم مستمندى را مى‏برند تا به او کمک کند گویى کوهى بر سرش خراب کرده‏اند یا مثل این است که به او توهین شده و او را کوچک شمرده‏اند. دور از باور نیست اگر در احادیث مى‏خوانیم که از این نوع تکبر به جنون واقعى یاد شده است.۳۳ یا خود بینى به سبب انتساب به نسب و نیاکان شرافتمند و بزرگ و خانواده‏اى گسترده است. به طور قطع و یقین این افراد غافلند از این‏که روز قیامت نسب و سبب به کار نمى‏آید و هر کس از زن و فرزند و خانواده و عشیره خود فرار مى‏کند. به سبب همین غفلت است که به دیگران فخر فروشى مى‏کنند. همچنین تکبر شاید به سبب قدرتمندى باشد چنانچه خداوند از قوم عاد نقل مى‏کند که دچار توهمى شدند و گفتند از ما نیرومند تر کیست؟۳۴ خداوند هم آنها را دچار عذابى سخت کرد به گونه‏اى که نیرومندى شان هیچ به کارشان نیامد. ممکن است خود پسندى به سبب زیبایى و جمال یا داشتن فرزندان و عشیره بسیار باشد البته دلایل دیگرى هم مى‏تواند داشته باشد.

نکته ششم: براى درمان تکبر نسبت به علت آن و مراتبش راههاى مختلفى وجود دارد.اما کلّى‏ترین راه آن است که اسباب تکبر و علل آن را از خود رفع کند یا مانع از ورود آنها به روح و جان خود شود.انسان اگر مى‏خواهد چشمه‏اى را خشک کند نباید از آن سطل سطل آب بکشد باید سرچشمه را از بین ببرد و بخشکاند یا مانعى بگذارد تا آب قطع شود. براى درمان تکبر باید اسباب آن را از ریشه نابود کرد. بهترین راه براى نابودى ریشه‏هاى تکبر معرفت خداست.اگر انسان خدا را بشناسد و به عظمت و بزرگى و کبریایى او یقین حاصل کند احساس ذرّه‏اى تکبر در خود نخواهد داشت، زیرا مى‏داند که هر چیزى که او دارد خداوند برتر از او را داراست و اگر بخواهد مى‏تواند با اراده خود آنها را از او بگیرد.بنابراین چیزى که براى انسان عاریه‏اى است و اعطا از جانب دیگرى است هیچ جاى تکبرى براى او نمى‏گذارد.اگر قدرت دارد ،بداند که قدرت او برتر از فرعون و نمرود نیست که ادعاى خدایى کردند و خداوند آنها را نابود کرد.اگر زیبایى دارد بداند که جمال او برتر از یوسف نبى نیست که اکنون قرنهاست که از مرگ او گذشته و از آن جمال و زیبایى دیگر خبرى نیست.اگر قوم و قبیله دارد بداند روز قیامت آنچه براى انسان مى‏ماند تنها عمل اوست نه قوم و خویش. اگر مال و مکنت دارد بداند ثروت او بیشتر از قارون نیست که زمین تمام اموال او را در خود فرو برد و…با این معرفت مى‏فهمد هیچ چیز براى او ماندنى نیست و آنچه باقى است قدرت و جمال و ثروت و علم و..خداوند است که خالق و آفریننده اوست.

امام خمینى(ره)در بیان علاج تکبّر و رفع آن مى‏فرمایند: “بدان‏که از براى تکبّر موجبات بسیارى است که از جمله آن ضیق صدر است.انسانى که داراى شرح صدر باشد هر چه از کمال و جمال و مال و منال و دولت و حشم در خود ببیند به آن اهمیت ندهد و در نظرش بزرگ و مهم نیاید. واین سعه صدر از معرفت حقتعالى پبدا شود…پس خدا خواهى سعه صدر آورد و سعه صدر تواضع و عزت نفس آورد و در مقابلخود خواهى و خود بینى هم از ضیق صدر است و هم ضیق صدر آورد و آن مبدأ تکبر است، زیرا چون ضعف قابلیت و ضیق صدر داشت، هر چه در خود بیند در نظرش بزرگ شود و به آن بزرگى کند و در عین حال چون اسیر نفس است، براى رسیدن به مقاصد آن، پیش اهل دنیا – که مورد طمع اوست – ذلت و خوارى کشد و تملقها گوید.بل‏که مبدأ همه مبادى در کمالات، معرفت اللّه است و ترک نفس و مبدأ همه نقائص و سیئات حب نفس و خود خواهى است و راه اصلاح تمام مفاسد اقبال به حق است و ترک هواهاى نفسانیه “ما اصابک من حسنه فمن الله و ما اصابک من سیئه فمن نفسک.”۳۵

بنابراین براى از بین بردن تکبر، بلکه همه معاصى که در انسان ملکه شده باید راهى براى تقویت معرفت الله و خداخواهى در خود پیدا کرد؛ چون انسان به معرفت اللّه رسید، سعه صدر پیدا کرده و گناهان قلبى در او ریشه کن مى‏شوند. هر چند این راه، راهی است بس دشوار، اما رسیدن به برخى از مراتب آن براى همه مقدور است بنابراین جاى هیچ عذر و بهانه براى کسى نیست.

به امید ریشه کن شدن همه رذایل و بدیها در انسان.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. چهل حدیث امام خمینى،ص ۱۳۷ و ۱۳۸٫
  2. میزان الحکمه،محمدى رى شهرى،ج ۴، ص ۲۷۷۶٫

۳٫بحار الانوار،علامه مجلسى،ج ۷۱، ص ۲۱۸٫

۴٫شرح حدیث جنود عقل و جهل،امام خمینى،ص ۳۹۱٫

۵٫میزان الحکمه، ج ۴،ص ۲۷۸۱٫

۶٫همان ص ۲۷۸۰٫

۷٫کلمات قصار امام خمینى، ص ۱٫

۸٫اخلاق اسلامى،احمد دیلمى و مسعود آذربایجانى،ص ۹۷٫

  1. سوره یونس، آیه ۱۰۳٫
  2. سوره روم، آیه ۴۷٫
  3. سوره محمّد، آیه ۲٫
  4. سوره زمر، آیه ۵۳٫
  5. سوره نساء، آیه ۴۸ و ۱۱۶٫
  6. عدل از دیدگاه امام خمینى تبیان دفتر هفدهم ص ۲۰۴٫
  7. علم الیقین،ملا محسن فیض کاشانی،ج۲، ص ۱۰۸۶٫
  8. بحار النوار،ج ۷، ص ۲۸۷٫
  9. معاد ازدیدگاه امام خمینى تبیان دفتر سى ام، ص ۲۳۶٫
  10. سوره اعراف، آیه ۱۵۶٫
  11. کافى،علامه کلینى،ج ۲، ص ۶۸، ح ۵٫
  12. چهل حدیث امام خمینى، ص ۱۹۹٫
  13. شرح حدیث جنود عقل و جهل ص ۳۳۶٫
  14. کافى، ج ۲، ص ۳۱۲، ح ۱۷٫
  15. سوره نساء، آیه ۳۶٫
  16. سوره فرقان، آیه ۶۳٫
  17. سوره مؤمن، آیه ۶۰٫
  18. وسایل الشیعه،شیخ حر عاملی،باب ۵۸، از ابواب جهاد النفس،ج ۱۵، ص ۳۷۶، ح ۹٫
  19. بحار، ج ۲، ص ۱۴۱، ح ۱٫
  20. نهج البلاغه، حکمت ۴۵۴٫
  21. همان، حکمت ۳۹۸٫
  22. سوره بقره، آیه ۳۴٫
  23. سوره اعراف، آیه ۱۳٫
  24. سوره مؤمنون، آیه ۴۷٫
  25. خصال شیخ صدوق، ص ۳۳۲، ح ۳۱٫
  26. سوره فصلت، آیه ۱۵٫
  27. شرح حدیث جنود عقل و جهل،ص ۳۳۷٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *