رازهای فراز و فرود یک امت

فراز و نشیب‌های بنی‌اسرائیل

یکی از نام‌های سوره اسراء، بنی‌اسرائیل است. این سوره بعد از ذکر داستان معراج که در آیه اول آن آمده است، به بیان سنت خداوند در باره هدایت انسان‌ها می‌پردازد و اشاره می‌کند که روح این هدایت آن است که توجه انسان‌ها به خدا باشد و کارشان را فقط به او واگذار کنند. سپس از دو کتاب نام می‌برد: ابتدا کتاب تورات که به وسیله حضرت موسی«ع» برای بنی‌اسرائیل فرستاده شد و در ضمن به بخشی از آن کتاب که یک پیش‌بینی در باره بنی‌اسرائیل است، می‌پردازد. پس از اتمام این بخش به بیان ویژگی‌های قرآن می‌پردازد. این فراز از آیات با آیه دوم از این سوره که می‌فرماید: «وَآتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِی إِسرَائِیلَ..» آغاز و با آیه نهم تکمیل می‌شود؛ «إِنَّ هَـذَا الْقُرآنَ یِهدِی لِلَّتِی هِیَ أَقوَمُ» در بین این دو آیه به داستانی از بنی‌اسرائیل اشاره می‌فرماید که فقط همین یک بار در قرآن آمده است.

می‌فرماید: «وَ قَضَینَا إِلَى بَنِی إِسرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأَرْضِ مَرَّتَینِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا»: به بنی‌اسرائیل اعلان کردیم که این قضای حتمی است و شما در آینده دو کار بزرگ مفسده‌آمیز انجام خواهید داد. در آیات بسیاری اشاره شده که بنی‌اسرائیل در طول حیات اجتماعی‌ خود غالبا به انحرافات شدیدی مبتلا بوده‌اند؛ انحرافاتی مثل قتل انبیا، کشتار و آواره کردن مردم و تحریف کتب آسمانی. در این آیه می‌فرماید پیش‌تر به آنها گفتیم که شما به دو فساد بزرگ مبتلا خواهید شد. وقتی فساد اول را مرتکب می‌شوید، از شما انتقام خواهیم گرفت و کسانی را خواهیم فرستاد که سرزمینتان را ویران کنند و شما را تار و مار سازند: «فَإِذَا جَاء وَعدُ أُولاهُمَا بَعَثنَا عَلَیکُم عِبَادًا لَّنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْدًا مَّفعُولاً» : بندگان نیرومندی را می‌فرستیم و آنها وارد شهرهای شما می‌شوند و خانه به خانه شما را تعقیب می‌کنند و به فضاحت و رسوایی می‌کشانند.

در ادامه به بیان فساد دوم می‌پردازد و می‌فرماید: «ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیهِم وَأَمدَدنَاکُم بِأَموَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُم أَکْثَرَ نَفِیرًا» : پس از آن‌که تار و مار شدید و از بین رفتید و مردانتان را کشتند و اموالتان را غارت کردند، دوباره به شما مهلت می‌دهیم و از نو اموالی به دست می‌آورید و دوباره جمعیتتان زیاد می‌شود. سپس در یک جمله معترضه می‌فرماید: «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا»: این مطلب را فراموش نکنید که شما در این عالم هر کاری انجام بدهید، چه خوب و چه بد، فقط خودتان مسئول آن خواهید بود. خیال نکنید اگر شما شکست خوردید، خدا، پیغمبر و دین شکست خورده است. همچنین اگر پیروز شدید، خیال نکنید منتی بر خداوند دارید که خدا را کمک کرده یا دین خدا را تبلیغ کرده‌اید: «فَإِذَا جَاء وَعدُ الآخِرَهِ لِیَسُوؤُواْ وُجُوهَکُم وَلِیَدخُلُواْ الْمَسجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَلِیُتَبِّرُواْ مَا عَلَواْ تَتْبِیرًا* عَسَى رَبُّکُمْ أَن یَرحَمَکُمْ وَإِن عُدتُّم عُدنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیرًا» : بعد از این‌که تار و مار شدید، دوباره قدرت و جمعیتی پیدا می‌کنید و شهرهایتان آباد می‌شوند، ولی باز همان آش است و همان کاسه و به فساد برمی‌گردید. این را بدانید که ما برای بار دوم نیز آماده‌ایم. اگر توبه کردید و از گناهانتان دست برداشتید، به شما رحم می‌کنیم، ولی اگر به نافرمانی خود ادامه دهید، ما هم به سنت خود ادامه خواهیم داد.

 

ذلت، نتیجه تکیه بر غیرخدا

آیات بالا به بیان یکی از سنت‌های کلی خداوند درباره هدایت انسان می‌پردازند. کیفیت تدبیر الهی با انسان‌هایی که  گاهی کار خوب و گاهی کار بد و نافرمانی خدا و حتی با انبیا مبارزه می‌کنند، که مصداق بیّن آن بنی‌اسرائیل هستند. هرگاه از خط قرمزها عبور کردند، خداوند به صورت‌های مختلفی بر آنها بلا نازل می‌کند و اگر باز توبه کردند و بازگشتند، خداوند بلا را از آنها رفع می‌کند و دوباره عزت پیدا می‌کنند. تا این عالم اختیار هست، این سنت الهی همچنان برقرار است. این‌گونه نیست که وقتی عده‌ای با خداوند مخالفت کردند و به گناه و فساد مبتلا شدند، خداوند تا ابد با آنها قهر کند و آ‌ها را کنار بگذارد. این‌ که ما از چه نژادی هستیم یا این ‌که زمانی خداوند به ما خیلی احترام کرده و نعمت داده‌ است، ملاک رفتار خداوند نخواهد بود. ملاک این است که رفتارمان صلاح، سداد و مطابق اطاعت خداست یا عصیان، تمرد، سرکشی و مخالفت با خدا.

روح این سنت یک کلمه است: «وَآتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِی وَکِیلاً» ما برای بنی‌اسرائیل کتاب فرستادیم که غیر از خدا را حامی خودتان قرار ندهید و به کس دیگری دل نبندید. اگر چنین شدید، همیشه مواظب خواهید بود که از خدا اطاعت کنید. در این صورت خداوند هم به شما لطف و نعمت‌های شما را اضافه خواهد کرد و به شما عزت خواهد داد.  اما اگر خدا را فراموش کردید و سراغ دشمنان خدا رفتید، شما را به ذلت، مسکنت و بدبختی مبتلا خواهد کرد، همان‌ طور که بنی‌اسرائیل این‌گونه شدند: «وَضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّهُ وَالْمَسکَنَهُ وَبَآؤُواْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ»(۱) با این‌که اینها فرزندان پیامبران بزرگ خدا بودند و خداوند نعمت‌های  بسیار بزرگی به آنها داده بود: «إِذ جَعَلَ فِیکُم أَنبِیَاء وَجَعَلَکُم مُّلُوکًا وَآتَاکُم مَّا لَم یُؤتِ أَحَدًا مِّن الْعَالَمِینَ»(۲) ولی هیچ‌کدام از اینها‌ باعث نمی‌شود که خدا همیشه با آنها مهربان باشد. کار خدا روی حساب و کتاب است. اگر رفتارتان صحیح باشد، خدا از رفتار خوبتان قدردانی می‌کند و نعمت را می‌افزاید، ولی اگر بنا بر نافرمانی گذاشتید و خدا را فراموش کردید؛ اگر برای خودتان پناهی غیر از خدا انتخاب کردید، بدانید خداوند ابتدا شما را به همو وامی‌گذارد و سپس شما را به ذلت مبتلا می‌سازد و بخشی از عقوبت  فسادهایتان را در همین‌جا به شما می‌چشاند. این سنت اختصاص به بنی‌اسرائیل ندارد، ولی از آنجا که آنها برجسته‌تر بودند و داستانشان به داستان‌های امت اسلامی نزدیک‌تر بود، قرآن بیشتر روی آن‌ها تکیه می‌کند.

 

ویژگی‌های دو افساد بزرگ بنی‌اسرائیل

جزئیات این داستان همانند بیشتر داستان‌های تاریخی قرآن مورد اختلاف مفسران و شارحان واقع شده است، ولی نظر معروف این است که در حدود شش قرن قبل از میلاد، پس از آنکه بنی‌اسرائیل قدرتی به هم زدند و سلاطینی مثل حضرت داوود و سلیمان  پیدا کردند، خیلی به قدرت خودشان می‌بالیدند. خداوند امتیازاتی را برای آنها قائل شد، انبیای زیادی برای آنها‌ مبعوث کرد و کمک‌های زیادی به آنها کرد. این بود که مغرور شدند و تصور کردند که دیگر خداوند نسبت به آنها  سخت‌گیری نمی‌‌کند. حتی می‌گفتند: «لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَّعْدُودَهً»(۳):خدا ما را عذاب نمی‌کند. حتی اگر خیلی کار بدی هم بکنیم، یک چند روزی عذاب اندکی می‌شویم، ولی اصلا آتش به بدن ما نمی‌رسد. ما امت برگزیده و نورچشمی خدا هستیم!

این غرور باعث شد که به اقوام مجاورشان حمله کنند و همان کاری را که سلاطین و زورمداران عالم می‌کنند با همسایگانشان بکنند و هر ظلمی را که از دستشان بر‌آمد نسبت به آنها روا داشتند. در آن زمان در بابِل پادشاهی به نام «نبوکت نصر» حکومت می‌کرد. او همان کسی است که در ادبیات و تاریخ ما به بخت نصر یا بخت‌النصر معروف است. نبوکت نصر پادشاه مقتدری بود و به مقابله با بنی‌اسرائیل پرداخت و انتقام سختی از آنها گرفت؛ مردهای آنها را کشت و خانه‌هایشان و حتی مسجدالاقصی را خراب کرد. این وعده اولی بود: « َإِذَا جَاء وَعدُ أُولاهُمَا بَعَثنَا عَلَیکُم عِبَادًا لَّنَا أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ» : خداوند می‌گوید بندگان بسیار نیرومند را فرستادیم و شما را تار و مار کردیم.

بعضی از مفسران اشکال کرده‌اند که لشکریان نبوکت نصر بت‌پرست بودند و این با فرمایش خداوند نمی‌سازد که آنها را عباد خود می‌نامد، ولی این اشکال این‌گونه پاسخ داده شده است که خداوند حتی درباره بت‌ها و معبودهای باطل نیز تعبیر عِبادٌ أَمثالُکُم را به کار می‌برد و استفاده از تعبیر عباد در باره این لشکر مسئله عجیبی نیست.

بنی‌اسرائیل در اثر این شکست مدت‌ها با ذلت و بدبختی روزگار گذراندند تا  اینکه کمی از گذشته خود پشیمان شدند و توبه کردند و کم‌‌کم‌  خداوند به آنها عزتی دوباره داد. اما باز نافرمانی کردند و دین خدا و احکام الهی را زیر پا گذاشتند. از این‌رو قوم دیگری به جنگ آنها آمدند و آ‌ها را شکست فاحشی دادند. برخی از مورخان و مفسران می‌گویند این قوم مربوط به یکی از قیصرهای روم به نام اسپیانوس بود که به آنجا لشگر کشید و برای بار دوم بنی‌اسرائیل را تار و مار کرد. البته بعضی‌ دیگر از مورخان گفته‌اند: وعده دوم هنوز نیامده است و یک پیش‌بینی است که در آینده به وقوع خواهد پیوست.

 

توحید افعالی

سرانجام قومی با آن ویژگی‌های برجسته این می‌شود که خداوند می‌فرماید عده‌ای بت‌پرست را به عنوان عباد خود به جنگ آنها فرستادیم. البته این‌ بیانات، بیانات توحیدی است و خداوند در یک انتساب کلی همه آنچه را در عالم تحقق پیدا می‌کند، به خود نسبت می‌دهد. مثلا می‌فرماید: « یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ . حتی در بعضی از آیات، بعضی از کارها به شیطان نسبت داده شده است، ولی در آیات دیگر خداوند همان کارها را به‌خود نسبت می‌دهد. این بدان معناست که شیطان را ما خلق کردیم، ما این انگیزه و قدرت را به او دادیم و در نهایت در مرتبه عالی‌تری این مسئله کار خود ماست. ما شیطان را فرستادیم و این نظام را برقرار کردیم. همه چیز تحت اراده خداست و تکوینا چیزی خارج از اراده خدا تحقق پیدا نمی‌کند. حتی اختیاری که به انسان داده شده است، به اراده خداست. او خواسته است که ما اختیار داشته باشیم و سرنوشتمان را خودمان تعیین کنیم و مسئول کارهای خود باشیم. هیچ‌چیز نه در زمین و نه در آسمان دست خدا را نمی‌بندد و او همیشه دستش باز است. او براساس حکمت، مصلحت و اراده حکیمانه خودش هر کاری که می‌خواهد می‌کند.

 

خداوند با کسی خویشاوندی ندارد!

آدمیزاد هم تحت تأثیر وسوسه‌های نفسانی است و هم تحت تأثیر وسوسه‌های شیطانی. شیطان گرایش‌های فسادی را که در ما وجود دارد تقویت و کمک می‌کند که زودتر آلوده شویم. کار شیطان همین است. البته در مقابل، اراده و فضل خدا، دعاهای انبیا و اولیای خدا و فرشتگانی که کمک‌کار مؤمنان هستند تعادل را حفظ می‌کنند. همیشه زمینه برای امتحان وجود دارد. ما انسان‌ها با اوهام خودمان در بسیاری از جاها بهانه‌هایی درست و چیزهایی را باور می‌کنیم که اگر خودمان دقت کنیم، می‌بینیم واقعیت ندارند. بنی‌اسرائیل گفتند: ما کسانی هستیم که خدا ما را انتخاب کرده است و نورچشمی‌های خدا هستیم،‌ بنابراین هیچ‌گاه خداوند به ما ضرری نمی‌زند و عذابی بر ما نازل نمی‌کند. خداوند می‌فرماید: «قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»(۴) چه زمانی خداوند به شما چنین وعده‌ای داده است؟ «قُلْ أَتُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ»(۵) شما دارید به خدا چیزهایی را یاد می‌دهید که خدا خودش نمی‌داند! ما کی چنین چیزهایی را گفتیم؟! کی گفتیم اهل کتاب را عذاب نمی‌کنیم؟!

این ‌که می‌بینیم بنی‌اسرائیل در اطاعت از دستورات خداوند به دنبال بهانه‌گیری و فرار از زیر بار تکلیف بودند، ریشه در همین تفکر دارد. ما خیال نکنیم که اگر آنها شعب مختار نیستند، ما شعب مختاریم. نگوییم چون خداوند بهترین پیغمبر خود را برای ما فرستاد، پس ما نورچشمی‌ او هستیم و در باره ما سخت‌گیری نمی‌کند. همه بندگان نزد خدا مساوی هستند و او سنت‌های حکیمانه خودش را نسبت به همه اجرا می‌کند. اگر معتقد به شفاعت هستیم ـ که امری حق  و بهترین چیزی است که به آن امید داریم- بدانیم که آن هم از سنت‌های الهی است و اختصاص به ما ندارد. اقوام گذشته نیز با مراتبی شفاعت‌هایی داشته‌اند. شکل کامل نعمت‌های خدا برای امت اسلامی بیشتر و بهتر و هدایت‌ها و شریعتشان نیز کامل‌تر بوده است، پس به دنبال آن، شفاعتشان هم شکل کامل‌تری دارد. اما به‌گونه‌ای نیست که قانون‌شکنی و ساختارشکنی شود. مگر می‌شود که خداوند قوانینی را وضع کند و بعد پنهانی به عده‌ای بگوید شما خیالتان راحت باشد، هرکاری می‌خواهید، بکنید؟! خداوند سریع‌ الحساب است. حساب او خیلی دقیق است و چیزی را فروگذار نمی‌کند. اگر چیزی را نیز ببخشد، آن هم روی حساب و کتابی است، هرچند که ما حساب آن را ندانیم.

 

حقیقت شفاعت

روح بعضی کارها ارتباط با خداست. این کار‌ها نورانیت دارند و به روح انسان نورانیت می‌دهند، اما گناهان روح انسان را ظلمانی می‌کنند. روشن است که نور در مقابل ظلمت است. کار خوبی که انسان انجام می‌دهد، خواه جوانحی باشد یا جوارحی، برای انسان نورانیتی را ایجاد می‌کند. برای مثال هر بار که انسان یاد خدا می‌کند و اختیارا یک یا الله می‌گوید، بر این نورانیت افزوده می‌شود.

هر بار که انسان کارهایی را که خدا دوست دارد و به آن امر کرده است انجام می‌دهد، بر این نور افزوده می‌شود. وقتی انسان یکی از بندگان خدا را به‌ خاطر اینکه بنده خوب خداست، دوست می‌دارد، بر نورانیتش افزوده می‌شود. هرچه آن فرد نزد خدا عزیزتر باشد، این نور بیشتر است. بعضی از بندگان خدا آن قدر پیش خدا قرب و منزلت دارند که اگر ما تا آخر عمرمان درباره آنها‌ فکر کنیم به نمی از یم‌شان پی نمی‌بریم. اگر انسان آنها را بشناسد و دوستشان بدارد، آن دوستی‌ها نورانیتی را در انسان ایجاد می‌کنند که بعضی از ظلمت‌ها را می‌پوشانند.

طبعا وقتی نور آمد، ظلمت کمرنگ می‌شود. بسته به این است که نور چقدر شدید باشد. بنابراین شفاعت ائمه اطهار پارتی‌بازی نیست. تجسم ظهور آن نوری است که در اثر محبت و اطاعت آنها در روح ما پدید آمده است. این نور ظلمت‌ها را می‌شکند، بعضی‌هایش را تا در همین دنیا هستیم محو می‌کند، بعضی‌هایش کمی ادامه پیدا می‌کند و در عالم برزخ پاک می‌شود، اما بعضی که خیلی غلیظ هستند  تا قیامت هم می‌مانند. بالاخره آن‌ نور این ظلمت‌ها را نیز از بین می‌برد. توجه داشته باشیم که اینها نورهایی هستند که با اختیار خودمان کسب کرده‌ایم و حساب دارند، ولی ما عقلمان به این حساب‌ها نمی‌رسد.

 

اتکا به خدا؛ روح همه ادیان

خداوند از آیات ابتدایی سوره بنی‌اسرائیل بر این مطلب تأکید می‌کند که هدف ما از نزول کتاب‌های آسمانی‌ـ   از تورات گرفته تا قرآن‌ـ یک چیز بود. ابتدا می‌فرماید: «وَآتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِی وَکِیلاً.» سپس داستان را نقل می‌کند و بعد از آن می‌گوید: «إِنَّ هَـذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» آنچه برای انبیای قبل گفتیم بهتر و کامل‌ترش را برای شما گفتیم؛ قدرش را بدانید!

نکته دیگر این است ‌که خدا با کسی یا قومی خویشاوندی ندارد. بنی‌اسرائیل به واسطه گناهانی که مرتکب شدند مستحق عذاب خدا شدند و خداوند عده‌ای بت‌پرست را فرستاد که آنها را تار و مار کنند: « وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» : هر نیروی فعالی که در عالم وجود دارد، لشگر خداست. کفار نیز لشگر خدا هستند و هرجا اراده خداوند اقتضا کند آنها نیز عاملی برای تنبیه دیگران و گوشمالی دادن به گناهکاران می‌شوند. تصور نکنیم که اگر کافرانی به ما ظلم کردند، ربطی به خدا ندارد. احتمال بدهیم که این عقوبت کارهای خود ماست و به دست آنها به ما رسیده است.

ما در عالم جایگاهی مقدس‌تر از کعبه نداریم: «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبَارَکًا».(۶) آیا اگر در این کشور که به نام اسلام و زادگاه اسلام و حامی اسلام شناخته می‌شود، کسانی با دشمنان خدا ارتباط برقرار کنند، رها می‌شوند؟! آیا خداوند آنها را نادیده می‌گیرد؟! « مَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَّنَا أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ» سنت الهی است. برای خدا بنی‌اسرائیل و عرب فرقی نمی‌کند. روشن است که این عذاب شامل همه افراد قوم نمی‌شود: «وَأَنجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا….؛ در اصحاب سبت ابتدا خداوند مؤمنان را نجات داد و بعد عذاب نازل شد و مسخ شدند. در قوم یونس و سایر اقوام نیز همین ‌طور بوده است. بنابراین نباید خیالمان راحت باشد و بگوییم ما امت اسلامی، امت آخر الزمان و نورچشمان خدا هستیم و دیگر خدا به ما سخت نمی‌گیرد. این طور نیست. خدا برای همه ما مو را از ماست می‌کشد. البته حساب‌های حکیمانه‌ای دارد که ما بعضی از آنها را نمی‌دانیم.

 

ایمان، شرط دریافت نصرت الهی

نکته دیگر این است ‌که حتی وقتی در نهایت سختی و کمبودهای ظاهری هستیم نباید ناامید شویم. در  داستان طالوت و جالوت خواندیم  که در میان بنی‌اسرائیل آنهایی که ظن ملاقات خدا را داشتند، گفتند: «کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللّهِ» : و استقامت کردند و پیروز شدند. توجه داشته باشید که نمی‌فرماید به ملاقات خدا یقین داشتند، می‌فرماید به این امر «ظن» داشتند. البته برخی از مفسران گفته‌اند: در اینجا یَظُنُّونَ  به معنی یستیقنون است، اما به نظر می‌رسد استفاده از این واژه در اینجا به این معنا باشد که حتی لزومی ندارد که انسان به حد یقین برسد و این حالت را پیدا کند، بلکه اگر انسان به ملاقات خدا حتی ظن هم داشته باشد، این ظن در عملش اثر می‌گذارد.

نمونه‌های این مسئله در تاریخ اسلام برای مسلمان‌ها وجود داشته است. حتی در همین چند سال اخیر در لبنان نیز اتفاق افتاد. من خود از جناب سیدحسن نصرالله حفظه‌الله شنیدم که می‌گفت: در جنگ ۳۳روزه در شنودهایی که از اسرائیلیان داشتیم، می‌‌شنیدیم که آنها‌ در بیان علت عقب‌نشینی خود از کسانی سخن می‌‌گفتند که با لباس سفید و با شمشیر به آنها حمله کرده‌ بودند. سنت‌های خداوند از ۱۴۰۰سال پیش تا کنون تغییری نکرده‌اند. قانون‌های خدا شامل مرور زمان نمی‌شوند. خدا همان خدا، سنت‌هایش همان سنت‌ها و فرشتگانش همان‌ فرشته‌ها هستند.

خداوند در جنگ بدر چه کرد؟ بدری‌ها ۳۱۳ نفر بودند. خدا می‌فرماید: ما سی هزار فرشته برایتان می‌فرستیم ! این کافی نیست؟ «أَلَن یَکْفِیکُمْ أَن یُمِدَّکُمْ رَبُّکُم بِثَلاَثَهِ آلاَفٍ مِّنَ الْمَلآئِکَهِ مُنزَلِین».(۷) تازه اگر لازم شد، بیشتر هم می‌فرستیم؛ «بَلَى إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَیَأْتُوکُم مِّن فَوْرِهِمْ هَـذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُم بِخَمْسَهِ آلافٍ مِّنَ الْمَلآئِکَهِ مُسَوِّمِینَ» اگر ناگهان به شما حمله کردند و غافلگیر شدید، به جای سه هزار، پنج هزار ملک می‌فرستیم.

اینها شعر نیست، آیات قرآن است. ۱۴۰۰سال پیش‌تر مسلمان‌ها دیدند. چندسال پیش هم در لبنان حزب‌الله لبنان دیدند. خدا همان خداست، البته یک شرط دارد و آن این است که: «أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِی وَکِیلاً.» : وقتی به شما گفتند: «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ» تازه بر ایمانتا‌ن افزوده  شود: «فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ * فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَهٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ.»(۸)

خدا همان خداست. دین هم همان دین است. ما باید آن‌گونه بشویم. داستان طبس چگونه بود؟ در آنجا ما چند کشته دادیم؟! آیا جا دارد با ای‌که این نعمت‌ها و فضل و کرم خدا را دیده‌ایم، باز به سراغ دشمنان خدا برویم و با آنها قرارداد مخفیانه امضا کنیم؟!

اعاذنالله وایاکم ان‌شاءالله

 

۱٫بقره، ۶۱٫

۲٫مائده، ۲۰٫

  1. بقره، ۸۰٫

۴٫بقره، ۱۱۱٫

۵٫حجرات، ۱۶٫

۶٫آل عمران، ۹۶٫

۷٫آل عمران، ۱۲۴٫

  1. آل‌عمران، ۱۷۳-۱۷۴٫

 

 

سوتیترها:

۱٫

کار خدا روی حساب و کتاب است. اگر رفتارتان صحیح باشد، خدا از رفتار خوبتان قدردانی می‌کند و نعمت را می‌افزاید، ولی اگر بنا بر نافرمانی گذاشتید و خدا را فراموش کردید؛ اگر برای خودتان پناهی غیر از خدا انتخاب کردید، بدانید خداوند ابتدا شما را به همو وامی‌گذارد و سپس شما را به ذلت مبتلا می‌سازد و بخشی از عقوبت  فسادهایتان را در همین‌جا به شما می‌چشاند.

 

۲٫

من خود از جناب سیدحسن نصرالله حفظه‌الله شنیدم که می‌گفت: در جنگ ۳۳روزه در شنودهایی که از اسرائیلیان داشتیم، می‌شنیدیم که آنها‌ در بیان علت عقب‌نشینی خود از کسانی سخن می‌‌گفتند که با لباس سفید و با شمشیر به آنها حمله کرده‌ بودند. سنت‌های خداوند از ۱۴۰۰سال پیش تا کنون تغییری نکرده‌اند. قانون‌های خدا شامل مرور زمان نمی‌شوند. خدا همان خدا، سنت‌هایش همان سنت‌ها و فرشتگانش همان‌ فرشته‌ها هستند.

 

۳٫

خدا همان خداست. دین هم همان دین است. ما باید آن‌گونه بشویم. داستان طبس چگونه بود؟ در آنجا ما چند کشته دادیم؟! آیا جا دارد با ای‌که این نعمت‌ها و فضل و کرم خدا را دیده‌ایم، باز به سراغ دشمنان خدا برویم و با آنها قرارداد مخفیانه امضا کنیم؟!

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *