با اصحاب معصومین
زندگی و کارنامه علمی، عبادی و مبارزاتی شهید سعیدبن جُبیر
دانشمند سلحشور
سعیدبن جبیر اسدی کوفی و در اصل حبشی، اگرچه سیمایی تیره داشت، اما با خصالی پسندیده و کارنامهای سپید و فروزان، از بزرگان تابعان و از پیشوایان آنان در فقه، حدیث و تفسیر قرآن به شمار میرود، او عمر خویش را در تزکیه درون، انس با قرآن و مبارزه با ستمگران اموی در اختناقی سیاه و شدید و مقاومت در برابر جفاکاران این عصر گذرانید، تا آن که چهرهای برجسته و مورد اعتماد جوامع اسلامی گشت و محدثان و مفسران همگی بر وثاقت او اتفاقنظر نمودهاند.(۱)
سعید در عراق نشو و نما یافت و در مکه اقامت گزید، و از سلحشوران و مجاهدان صدر اسلام و در زمره مدافعان حریم اهل بیت«ع» و محرومان صالح محسوب میگردد. ابن جبیر را اولین مفسر تابعی معرفی کردهاند که علمای عامه و خاصه وی را به عنوان اعلم تابعین علیالاطلاق در تفسیر و طبقات مفسرین ذکر نمودهاند.
اکثر محققان در وصف دانش و فضلش نوشتهاند، از معصومین که بگذریم در میان مسلمانان کسی نبود مگر این که محتاج علم سعید باشد، ایشان از مقربان اصحاب حضرت علیبن الحسین«ع» بود و همین تقرب به فروغ چهارم امامت، موجبات شهادت او را فراهم ساخت.(۲)
این بزرگوار در میان مشاهیر عصر خویش، شخصیتی نکتهسنج، صاحبنظر و منتقد بود، در طریق درستی و راستی گام نهاد و به ولایت و امامت اهل بیت عصمت و طهارت معتقد بود و در این باره پایبندی داشت.(۳)
روایت رویش و شکوفایی
خانواده سعید به طایفه بنیاسد تعلق دارند، قبیلهای که در رزمآوری و دلاوری معروفند و بعد از آن که اسلام آوردند در برخی غزوات رسول اکرم«ص» و نیز فتوحات مسلمانان حضوری فعال و مؤثر داشتند، شهرت این افراد در گذر تاریخ اسلام به دلیل گرایش آنان به خاندان عترت و حماسهآفرینی در رکاب حضرت علی«ع»، امام حسن مجتبی«ع» و نیز جانفشانی در قیام کربلا میباشد.(۴)
جبیربن هاشم اسدی حبشی کوفی در سال ۴۵ یا ۴۶ هجری و در ایام پرتوافشانی خورشید دوم امامت، حضرت امام حسن مجتبی«ع» در شهر کوفه، صاحب فرزندی گردید که او را سعید نامید.
هنگامی که امام حسن مجتبی«ع» در سال ۵۰ هجری و در سن ۴۷ سالگی با نیرنگ معاویه توسط زهر هلاهل به شهادت رسید، سعید سنین چهار یا پنج سالگی را میگذرانید و در زمان شهادت حضرت امام حسین«ع» او نوجوانی پانزده ساله بود.
سعیدبن جبیر نقل کرده است: عبدالله بن عباس از من پرسید به کدام قبیله تعلق داری؟ گفتم: از بنیاسد. سؤال کرد از خودشان یا خدمه آنان؟ گفتم: وابسته به این طایفه میباشم و آزاد نیستم. ابن عباس به من اینگونه تعلیم داد: در زمره افرادی از قبیله بنیاسد هستم که خداوند به آنان نعمت ارزانی فرموده است.(۵)
در محضر عبدالله بن عباس
جبیر هنگامی که آثار ذکاوت، نبوغ و استعدادی ویژه را در فرزند خویش مشاهده کرد، با وجود آن که به لحاظ امکانات مالی و معیشتی با دشواریهایی روبهرو بود، سعید را به حجاز فرستاد تا نزد مفسر عالیقدر، عبدالله بن عباس به فراگیری قرآن، تفسیر، حدیث و دیگر معارف الهی بپردازد.
عبدالله فرزند عباس بن مطلب، معروف به ابن عباس از بزرگان صحابه رسول اکرم«ص» به شمار میرود. رسول خدا«ص» او را در حالی که کودکی بیش نبود در آغوش گرفت و برایش دعا کرد و فرمود: خدایا به او حکمت بیاموز و نیز زمانی دیگر آن حضرت فرمود: پروردگارا! او را در دین متقفد نما و نیز ایشان را از دانش تأویل برخوردار ساز. ابنعباس اگرچه در هنگام رحلت خاتم رسولان پانزده ساله بود، به دلیل هوش سرشار و حافظهای قوی، قریب ۱۷۰۰ حدیث صحیح از پیامبر اکرم«ص» روایت نموده است. ابنعباس از دوران صباوت تحت تعلیم و ارشاد امیرمؤمنان«ع» قرار داشت و تفسیر قرآن که از ایشان روایت گردیده است، در واقع دروس تفسیر حضرت علی«ع» است که آن وجود مبارک املاء مینموده و عبدالله مینوشته است. فرزند عباس تفسیر محکمات و متشابهات قرآن و نیز فقه، حکمت را از مولای متقیان آموخت.
ابنعباس در زمان حکومت حضرت علی«ع» پیوسته ملازم آن حضرت بود. بعد از شهادت امام حسین«ع»، عبدالله بن زبیر در حجاز دعوی خلافت کرد، اما حرمت، حشمت و شرافت ابن عباس در مکه باعث شد بر وی حسد ببرد و پسر عموی پیامبر را به طائف در ۸۰ کیلومتری این دیار مقدس تبعید کند، اما در آنجا هم وی با وجود محروم بودن از نعمت بینائی از ارشاد مردم و تعلیم افراد و نقل احادیث دست برنداشت تا آنکه در ۷۲ سالگی درگذشت و همانجا پیکرش دفن گردید.(۶)
سعیدبن جبیر نزد این شخصیت که او را حبرالامه، بحرالامه، ترجمان القرآن و رئیس المفسرین لقب دادهاند و حضرت علی«ع» درباره تفسیرش فرموده است: گویی از ورای پردهای نازک حقایق غیبی را میبیند. به فراگیری معارف قرآنی و تفسیری پرداخت و در علوم اسلامی به پیشرفتهای شایانی نایل گردید و در بسیاری از فنون و دانشهای متداول آن روز، تبحر یافت و توجه استاد خود را به سوی خویش جلب نمود، به گونهای که ابنعباس او را حتی بر فرزندان خویش ترجیح میداد.(۷)
روزی در حضور عدهای از دانشمندان، بحثهایی پیش آمد، در این حال ابنعباس به شاگرد شایسته خود سعید گفت: از رسول اکرم«ص» برای ما احادیثی نقل بنما، او جواب داد: در حضور استادم احساس شرمساری مینمایم که در این باره سخنی بگویم، فرزند عباس به وی گفت: چرا باید از بابت نعمت گرانمایهای که خدا به تو عطا کرده و توفیقهایی که نصیبت ساخته خجالت بکشی و از گفتن حدیث امتناع کنی، بیان کن، اگر درست گفتی تصدیق میکنم و در صورت خطا، تو را راهنمایی مینمایم.
ابن جبیر گفته است: هنگامی که به حضور ابنعباس میرفتم، مطالبی را که او میگفت در دفتر خود مینوشتم تا بر دیگران املا کنم و نیز مورخان نوشتهاند برخی صحابه پیامبر خبر دادهاند وقتی نزد عبدالله بن عباس میرفتهاند سعید را نزد وی میدیدهاند که ابنعباس به او میگفت: بنگر که چگونه از اظهارات من روایت نقل میکنی، تو از من حدیثهای زیادی به حافظه سپردهای، موقعی که ابنعباس نابینا شده بود، افرادی از کوفه به تبعیدگاه وی، طائف میآمدند و از او درباره تفسیر قرآن، حدیث و فقه سؤالاتی مینمودند، ابنعباس به آنان گفت: مگر سعید بن جبیر در میان شما نبود تا این مسایل را از او بپرسید.(۸)
در پرتو انوار امام زینالعابدین«ع»
سعید در دوران حکومت آمیخته به اختناق معاویه در کوفه نشو و نمو یافت و ایام جوانی خود را نیز در این فضای استبدادی میگذرانید، زیرا امویان بعد از جنایات هولناکی که در صحرای کربلا و دشت نینوا مرتکب گردیدند، رعب هولناکی در قلوب مسلمانان و به ویژه محبان اهل بیت«ع» به وجود آوردند، هر چند نفرت و انزجار مردم از دستگاه حاکمه و کارگزاران خلافکار آن، عمیقتر از هر زمانی بود اما خفقان و فضای تهدیدآمیز در ژرفای جان مسلمانان نفوذ کرده و قدرت اظهارنظر را از آنان گرفته بود، در آن گیر و دار که صداهای حقطلبانه در گلوها خفه گردیده و شیعیان و ارادتمندان خاندان پیامبر یکی از بحرانیترین ادوار تاریخی را پشت سر مینهادند، تنها پنج نفر بودند که نسبت به امام سجاد«ع» تعلق خاطر داشتند و این پیوستگی را علناً بروز میدادند، آنان عبارتند از: جبیربن مطعم محمد جبیربن مطعم، یحیی بن ام الطویل، ابوخالد کابلی و سعیدبن جبیر. در واقع بیشتر عمر سعید در پرتو انوار سید ساجدین امام زینالعابدین«ع» به شکوفایی علمی و معنوی رسید و بدین وسیله چراغ ایمان و تقوا را در دل و ذهن خود برافروخت.
سعید در مدینه ضمن فراگیری معارف قرآن و عترت از محضر امام سجاد«ع» به شدت تحتتأثیر حالات عبادی آن حضرت قرار گرفت، زیرا میدید آن امام همام در هر شبانه روز هزار رکعت نماز میگذارد و شدت خضوع در برابر حق تعالی و احساس بندگی در سیمای آن وجود مبارک هویدا میباشد، سجدههای طولانی و فراوان بر پیشانی آن حضرت اثر گذارده و چون از سجده سربر میداشت، قطرات عرق بر جبینش جاری بود، عرقی آمیخته به اشک که محاسنش را آغشته میساخت.(۹)
فضل بن شاذان نیشابوری میگوید: سعید جزو پنج نفر اصحاب امام سجاد«ع» است(۱۰) و علامه مجلسی نوشته است: سعید بن جبیر به امامت فروغ چهارم امامت اعتقادی خالصانه داشت و مکرر ثنای آن حضرت را بر زبان جاری میکرد.(۱۱) سیدمحسن امین هم او را از شاگردان شایسته و لایق حضرت علیبن الحسین«ع» برمیشمارد.(۱۲)
مهمتر از اینها، فرموده صادق آلمحمد حضرت جعفربن محمد«ص» است که فرمودهاند: فرزند جبیر در طریق مستقیم استوار بود و به حضرت علی بن الحسین«ع» اقتدا میکرد و امام سجاد هم وی را مورد تمجید و ستایش قرار میداد و همین علاقهاش به آن حضرت، سبب شهادتش توسط حجاج بن یوسف ثقفی گردید.(۱۳)
فرزند جبیر در مکتب امام چهارم آموخت که عباداتش جهتدار باشد و حالات معنوی او رای مردم، پیام بیداری و رهنمایی به سوی عزت، صلابت و ظلمستیزی به ارمغان بیاورد و به همگان اعلام کند اُنس من با قرآن و نماز، ذکر و دعا با توجه به واقعیتهای زمانه و موضعگیری علیه حکام جور و ستم اموی میباشد و از انزوا، عزلت و رهبانیت بیزارم، او با این معرفتی که امام چهارم به وی تعلیم داد، در دو جبهه به نبرد پرداخت، نخست در محراب عبادت و سنگر مسجد با دیو درون میجنگید و دیگری در میدان رزم، که با دشمنان اهل بیت«ع» مشغول مبارزه بود.(۱۴)
مقامات علمی
سعید در کمالات علمی از علمای برجسته زمان خویش به شمار میرود و وی را ناقد دانشمندان خواندهاند و نه تنها اقشار مردم، بلکه مشاهیر فکری و علمی معاصرش به دانش وی در تفسیر، فقه و حدیث محتاج بودند.(۱۵)
عالمان، مورخان و محدثان متعددی به تواناییهای علمی او اقرار دارند. او از متقدمان دانش تفسیر قرآن کریم، مباحث فقهی و روایی به شمار میرود. غالب آرای تفسیری را از ابن عباس نقل میکند و این افتخار برایش ثبت گردیده که ابن عباس به او اجازه نقل روایت داد، برخی مورخان این واقعیت را مورد توجه قرار دادهاند که همه علوم مربوط به احکام شرعی و شیوههای تفسیر قرآن در سعید جمع گردیده بود. سعید میتوانست به قرائتهای گوناگون، قرآن را تلاوت نماید و این ویژگی بر میزان دانش او در معارف، مفاهیم و اسرار قرآن کریم حکایت دارد، او به رغم این تواناییها علم و هوش و استعداد وافر، به دلیل برخورداری از پرهیزگاری، از تفسیر به رأی امتناع میکرد. سعید از مطمئنترین راویان آرای تفسیری ابن عباس است و عالمان متعددی بر ثقه بودن وی تأکید کردهاند و در منابع تفسیری و روایی اهل سنت و شیعه احادیث متعددی به خصوص در موضوع تفسیر از وی نقل گردیده است.
ابونعیم اصفهانی صاحب کتاب حلیه الاولیاء نکات تفسیری از سعید بن جبیر را تدوین نموده و برایش فصلی گشوده و با عنوان آثار سعید در تفسیر قرآن آورده است. این شهید سعید و تابعی صالح، قاری قرآن و نیز فقیه محدث و مفسر، از عباس روایت کرده و پسرش عبدالله و حکم بن عینیه از او حدیث نقل نمودهاند. سعید کلمات حکمتآمیز هم دارد از جمله اینکه: هلال بن خباب میگوید: سعید را در مکه مکرمه ملاقات کردم، پرسیدم مردم از چه طریقی هلاک میگردند؟ جواب داد: از طریق دانشمندانی که خودساخته نمیباشند و به درستی سخن او قرین صحت است، زیرا در روایات معتبر هم آمده است فساد عالِمی، عالَمی را دچار تباهی میکند.
و نیز از او نقل نمودهاند که گفته است: این که خداوند در قرآن میفرماید زمین فراخ است (بخشی از آیه ۵۶ عنکبوت)، هرگاه در سرزمینی فساد و گناه تباهی دیدید اگر نمیتوانید جلوی آن منکرات را بگیرد، از آنجا کوچ کنید.(۱۶)
حالات معنوی و روحانی
سعید بن جبیر تنها به فراگیری و نشر معارف قرآن و فرهنگ اهل بیت«ع» اکتفا نکرد و کوشید از طریق عبادت، ذکر، دعا و التزام به مستحبات و نوافل، مدارج و کمالات معنوی و ملکوتی را بپیماید. او در عبادات، حالت و توجه و حضور خاصی داشت و در هنگام نماز خشوع و خضوع کاملی از خود بروز میداد و لرزش و جنبش و حرکت را در این حال خوش نمیداشت، عبدالله بن مسلم میگوید هرگاه او را در حال نماز دیدم، همچون میخ استوار بود.
ابوشهاب گزارش داده است سعید بعد از نماز صبح و عصر برای ما سخنرانی میکرد و حقایقی را براساس قرآن و حدیث مطرح مینمود. یارانش بر او خرده گرفته بودند که چرا روایت نقل میکند، پاسخ داد اگر من حدیث بگویم خوشتر از آن است که این آگاهیها را با خود به گور ببرم، ابوشهاب افزوده است در ماه رمضان سعید امامت نماز جماعت ما را برعهده داشت، با ترجیع قرائت را میخواند و گاهی آیهای را ده بار میخواند، هم چنین وی میافزاید: در ماه رمضان سعید نماز عشا را اقامه میکرد. سپس برمیگشت و اندکی درنگ میکرد و دوباره میآمد و شش نماز تراویح و سه نماز یک رکعتی میگذارد و به اندازه پنجاه آیه قنوت میخواند.
سعید خود گفته است: در بیتالله الحرام، تمام قرآن را در یک رکعت خواندم. سعید بعد از شهادت حضرت امام حسین«ع» هر دو شب یک بار قرآن را ختم مینمود.
سعید از این که کسی قرآن را با حالت غِنایی بخواند، منزجر بود و میگفت اینگونه قرآنخوانی بدعت است. موقعی که خطیب جمعه مشغول خطبه بود، کاملاً ساکت و خاموش بود و میگفت اگر تازیانه بر سرم بزنند برایم خوشتر است تا این که به هنگام سخنرانی امام جمعه، در روز جمعه سخن بگویم. سعید به اعتکاف تقید داشت و علاوه بر روزهای واجب، برای تقرب به خداوند، مکرر روزههای مستحبی میگرفت، به حجگذاری مقید بود و در طواف به آهستگی و با وقار حرکت میکرد، حتی موقعی که او را دستگیر کردند و به غل و زنجیر بسته بودند، از طواف بر گِرد خانه کعبه دست برنداشت و چون حاکم مدینه صدای زنجیر را شنید، پرسید چیست؟ گفتند سعید بن جبیر مشغول طواف است. گفت اجازه ندهید به این کارش ادامه دهد.
سعید پارهای از شبها هزار رکعت نماز میگذارد، ابن ایاس میگوید: در یکی از شبهای ماه رمضان سعید گفت قرآن را نگهدار، تا من از حفظ بخوانم، از جایش حرکت نکرد تا کلام وحی را به طور کامل ختم نمود. نسبت به امور مستحبی هم جدیت داشت و در همه حال، نوافل و مستحبات را برگزار میکرد.
در میان تابعین از نظر تقوا، طلایهدار بود، و میگفت بالاترین خوف آن است که چنان از خدا بترسی که جلوی معصیت و عصیان تو را بگیرد و به طاعت الهی وادار گردی، این نوع خشیت سودمند است.
سعید به موازین اخلاقی مورد تأکید قرآن و سنت، التزام عملی و نظری داشت، به عنوان نمونه، نه تنها خودش از غیبت پرهیز میکرد، بلکه اجازه نمیداد کسی در حضورش از دیگری غیبت کند و به او میگفت: اگر میخواهی درباره فردی چیزی مطرح کنی، رویاروی وی بگوی.
سعید از طمعورزی به شدت پرهیز داشت، زمانی مرواریدی را دید که به روی زمین افتاده بود، ولی وی آن را برنداشت، عبدالملک پسرش نقل میکرد پدرم به ما تأکید میکرد به آنچه در دست مردم است ناامید باش که طمع ورزیدن به دارایی دیگران با رنجی جانکاه توأم میباشد و کاری نکن که ناگزیر باشی از افراد پوزش بخواهی. هیچ کس از انجام کار پسندیده و نیکو نمیتواند معذور باشد.
از سعید پرسیدند شکر برتر است یا صبر؟ گفت: صبر و عافیت در نظر من خوشتر است.
سعید با وجود اهتمام در امور عبادی و سازندگیهای معنوی و پیمودن درجات پرهیزگاری و پارسایی از مسایل خانواده و خویشاوندان غافل نبود و نسبت به آنان عطوفت اسلامی را مراعات مینمود و با فرزندانش به مهربانی رفتار میکرد و در موقعیتهای گوناگون، عاطفه خویش را درباره آنان بروز میداد.
محمد بن سعد کاتب واقدی میگوید قیصه بن عُتبه از سفیان ما را خبر داد که میگفته است، کسی که خود دیده بود برایم نقل کرد که سعید بن جبیر پسر خودش را که مردی شده بود، غرق در بوسه میساخت.(۱۷)
شرارههای شقاوت
بعد از شهادت حضرت علی«ع» در سال ۴۰ هجری، معاویه بن ابوسفیان وقتی متوجه شد مردمان با امام حسن مجتبی«ع» بیعت کردهاند و آن حضرت کارگزاران و نمایندگان خود را به نواحی گوناگون گسیل داشته است، به مخالفت و کارشکنی با آن فروغ ولایت پرداخت و با نشر اکاذیب و ایجاد هراس مسلمانان را از گرد امام مجتبی«ع» پراکنده میساخت، در همین ایام یعنی در سال ۴۱ هجری یوسف بن عقیل که از طایفه بنی عقیل بود، صاحب پسری گردید که او را کلیب (سگ کوچک) نامید که بعدها به حجاج مشهور گردید.
حجاج بعد از رسیدن به سنین جوانی، چون فردی جاهپرست و تشنه مقام بود، خود را به کارگزاران عبدالملک مروان، خلیفه وقت مروانی نزدیک کرد تا به مقامی برسد. سرانجام در این راستا موفق شد و فرماندهی لشکریان اموی را در عراق به دست آورد. از مأموریتهای حجاج این بود که در حجاز با عبدالله بن زبیر بجنگد و این قلمرو را ضمیمه حکومت غاصب مروانی مستقر در شام بنماید.
حجاج در جمادی الاول ۷۲ هجری از طریق مدینه به مکه تاخت و آن را تحت محاصره قرار داد و با منجنیق خانه کعبه را ویران کرد تا اینکه بعد از یک سال این شهر مقدس و مکرم را گشود و عبدالله بن زبیر را کشت، سرش را برای پادشاه اموی فرستاد و تنش را برای ارعاب مردم، در مکه به دار آویخت. بعد از فتح مکه، حجاج به مدینه بازگشت و در این دیار با حامیان و پیروان اهل بیت عصمت و طهارت«ع» با خشونت و زشتی رفتار کرد. از جمله بر گردن جابربن عبدالله انصاری، سهل بن سعد و انس بن مالک با مُهر تفتیده داغ نهاد و با انسانهای متقی و مؤمن از مسلمانان چون ذمیّان برخورد مینمود و تهدید کرد اگر عبدالملک مروانی با نامههای متوالی مرا به خوشرفتاری با اهل مدینه سفارش نمیکرد، این دیار را با خاک یکسان میکردم، زیرا در اینجا جز منبر چوبین و مشتی استخوان فرسوده، چیز دیگری نمیبینم!
خوش خدمتیهای حجاج سفاک و خونخوار به فرزند مروان موجب گردید که وی در سال ۷۵ هجری به استانداری عراق منصوب گردد و در آنجا به قتل و غارت مردم بپردازد و در سال ۷۸ هجری به استانداری خراسان و سجستان(سیستان کنونی) برگزیده شود و دامنه حکومتش از عراق تا خراسان گسترش یابد.
حجاج در مدت ۲۲ سال فرمانروایی کارنامه سیاه و ننگین از خود به جای نهاد، آدمکشی، زندانی کردن بیگناهان، بریدن دست و پا و دار زدن افراد، زنده به گور کردن مردان و زنان و تهدید مردم در منابر و اخذ مالیاتهای کمرشکن با زور و شکنجه از جمله جنایات او بود. البته در این جنایات و خباثتها لبه تیغ تیز او متوجه محبان خاندان عترت بود.
امام محمدباقر«ع» فرمودهاند: شیعیان ما را در هر شهری به دست میآوردند میکشتند، کسی که نامش به دوستی ما آشکار میگردید، روانه زندان میشد یا اموالش مصادره میگردید و خانهاش خراب میگشت، وضع آنچنان خطرناک گردید که اگر به کسی میگفتند تو کافری، بهتر خوش میداشت تا بگویند پیرو علی«ع» هستی.
حجاج عدهای از خواص شیعیان امیرمؤمنان«ع» چون کمیل بن زیاد نخعی و قنبر غلام آن حضرت را به شهادت رساند. عبدالرحمن بن ابی لیل انصاری را چنان تازیانه زد که کتفش سیاه شد و چون از سبّ مولای متقیان امتناع کرد، او را به قتل رسانید. یحیی بن امالطویل را که از اصحاب امام سجاد«ع»بود دست و پایش را برید تا شهید شد. حضرت علی«ع» مکرر در مخاطبات خود با اهل کوفه از امارت و خونریزی حجاج خبر داده بود.
مردمانی را که حجاج بدون جنگ کشت، یکصد و بیست هزار نفر بود، موقعی که به هلاکت رسید، در زندانش پنجاه هزار مرد و سی هزار زن و کودک بودند.(۱۸)
قیامی فراگیر
عبدالرحمن بن محمد بن اشعث در سال ۸۱ هجری علیه حجاج بن یوسف ثقفی قیام کرد، در این خیزش حدود دویست هزار نفر حضور داشتند که میان آنان هزاران تن از قاریان قرآن کوفه و بصره، اصحاب ائمه و برخی شیعیان مخلص و مجاهد دیده میشدند، سعید بن جبیر که نبرد با امویان و به خصوص حاکم ستمگر عراق (حجاج) را بر خود لازم میدید، در این حرکت حضوری فعال و مؤثر داشت. نیروهای حجاج رو به هزیمت نهادند، در حالی که عده زیادی از آنان به هلاکت رسیدند، نبرد مذکور حدود یکصد روز ادامه یافت، اما به دلیل سستی ورزیدن عدهای از قوای عراقی که در سپاه عبدالرحمن بودند و نیز رسیدن نیروهای کمکی از شام، مسیر این مبارزه عوض شد.
حجاج در دیر قرّه در حومه شهر انبار اردو زد و ابن اشحث هم در کنار دیر الجماجم موضع گرفت، در اواسط جمادی الثانی سال ۸۲ هجری جنگ به پایان رسید و قیام کنندگان شکست خوردند. عبدالرحمن همراه تعدادی از سرداران خود به سوی کوفه گریخت. حجاج فاتحانه به این شهر آمد و با خصومتی که نسبت به شیعیان این شهر داشت به قتل عام آنان، و دیگر ناراضیان پرداخت.
سعیدبن جبیر که در خیزش مزبور مسئولیت تدارکات نیروی انسانی و تجهیزات نظامی و دفاعی را عهدهدار بود، بعد از شکست این قیام به قم آمد و در آبادی جمکران، نزد اعراب بنیاسد که با او خویشاوندی داشتند بهمدت شش ماه اقامت گزید و چون متوجه شد امرای کاشان و اصفهان از پناهندگی ایشان به جمکران مطلع شدهاند و درصدد دستگیری وی میباشند، روانه آذربایجان گردید و از آنجا به حجاز رفت و در مکه اقامت گزید و در آنجا به ذکر و بیان احادیث برای مردم مشغول شد، اما خالدبن عبدالله قسری که از جانب ولیدبن عبدالملک، حاکم مکه شده بود، سعید را دستگیر نمود و او را تحویل حجاج داد.(۱۹)
شهادت و مدفن
فرمانروای سفاک عراق در کاخ خویش واقع در واسط، بین کوفه و بغداد بر سریر امارت نشسته و عدهای از چاپلوسان در اطرافش دیده میشدند، سعید را در غل و زنجیر به دربار آوردند. با وجود آنکه وی ۴۹ سال داشت، به دلیل رنجها و غمهایی که تحمل کرده بود، اندامش لاغر و تکیده و موی سر و محاسنش سپید مینمود.
حجاج وقتی او را در برابر خود دید، پرخاشکنان گفت ای شقی فرزند کسیر، آیا خود را میشناسی؟ سعید گفت: مادرم آگاهتر بود که نامم را سعید نهاد که عنوان مناسبی است و من واقعاً سعادتمند هستم. حجاج که میخواست به بهانهای سعید را به شهادت برساند، از او درباره رسول اکرم«ص»، حضرت علی«ع» و خلفا سؤالاتی نمود، اما چون جوابهای دندانشکن، منطقی و خردمندانهای شنید، رنگ چهرهاش برافروخته گردید و چون موفق نگردید از طریق طمیع، فریاد اعتراض این صحابه امام سجاد(ع) در سال ۹۵ هجری دستور داد سعید را بر روی نطعی (سفره چرمی) خوابانیده و سر از بردنش جدا کردند.
شاهدان گزارش نمودهاند وقتی گردنش را زدند و سرش بر روی زمین افتاد و میغلطید، در حالی که ذکر لااله الاالله را بر زبان جاری مینمود و این کار ادامه داشت تا آن که حجاج دستور داد شخصی پایش را بر دهان سعید بگذارد و او را خاموش کند.
پیکر سعید را در واسط به خاک سپرده شد که در حال حاضر مرقدش زیارتگاه مردم میباشد.
حجاج بعد از این جنایت، دچار جنون و زوال عقل گردید و مکرر میگفت مرا با سعید چکار بود و در این حال بیهوش میشد و سعید را در رؤیا میدید و نعرهزنان از خواب میپرید تا اینکه بعد از این کابوسهای وحشتناک به هلاکت رسید.
پینوشتها:
۱ـ التفسیر و المفسرون، آیتالله محمدهادی معرفت، ج اول، ص ۳۰۱٫
۲ـ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ج ۷، ص ۲۳۴، تأسیس الشیعه، سیدحسن صدر، ص ۳۲۲، تفسیر و تفاسیر شیعه، شهیدی، ص ۱۹٫
۳ـ اختیار معرفه الرجال، ص ۷۹، روضه الواعظین، ص ۲۴۸، بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۳۶٫
۴ـ در این باره بنگرید به مقاله نگارنده در فصلنامه فرهنگ زیارت، ش ۲۸٫
۵ـ طبقات، محمدبن سعد کاتب واقدی، ج ۶، ص ۷۱۱، وفیات الاعیان، ج ۲، ص ۱۱۵، سفینه البحار، ذیل سعد، داستان شجاعان، عباسعلی محمودی، صص ۹۵ـ۹۳، شاگردان مکتب ائمه، محمدعلی عالمی دامغانی، ج روم، ص ۲۷۷، دائرهالمعارف تشیع، ج ۹، ص ۱۷۲٫
۶ـ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج ۲، صص ۳۳۴ـ۳۳۰، معجم رجال الحدیث، ج ۱۰، صص ۲۳۱ـ۲۲۹، الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، ص ۳۲۲، الاعلام، زرکلی، ح ۴، ص ۳۵، الکنی و القاب، ج ۱، ص ۳۴۶، دائرهالمعارف تشیع، ج اول، صص ۳۴۶ـ۳۴۵٫
۷ـ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهشی، ج اول، ص ۱۲۵، سیمای فداکاران، شهید سیدمحمدکاظم دانش، ج ۲، ص ۱۱۵٫
۸ـ طبقات ابن سعد، ج ۶، صص ۷۱۲ـ۷۱۱٫
۹ـ حلیه الاولیاء، ج ۴، ص ۲۷۰، فصول المهمه، ص ۲۰۱، اعلام الوری، ص ۲۵۶، کشف الغمه، ج ۲، ص ۲۸۰، دائرهالمعارف تشیع، ج ۹، ص ۱۷۲٫
۱۰ـ جامع الرواه، اردبیلی، ج ۱، ص ۳۵۹٫
۱۱ـ جلاء العیون، مجلسی، ص ۵۰۲٫
۱۲ـ فی رحاب ائمه اهل البیت، سیدمحسن امین، ج ۳، ص ۲۱۳٫
۱۳ـ قاموس الرجال، ج ۴، ص ۳۵۴، معجم رجال الحدیث، ج ۸، ص ۱۱۵، اعیان الشیعه، ج ۷، ص ۲۳۴، شاگردان مکتب ائمه، عالمی، ج ۲، ص ۲۷۷٫
۱۴ـ امام سجاد جمال نیایشگران، گروه تاریخ اسلام بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، ص ۶۴، داستان شجاعان، ص ۹۶٫
۱۵ـ مناقب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۷۱، البدایه و النهایه، ج ۹، ص ۹۸٫
۱۶ـ طبقات، ج ۶، ص ۷۱۷، وفیات الاعیان، ج ۲، صص ۳۷۴ـ۳۷۲، حلیه الاولیاء، ج ۴، صص ۲۷۳ و ۲۸۳، تهذیب التهذیب، ج ۴، ص ۴ـ۱۱، التفسیر و المفسرون، ج ۱، صص ۳۰۴ـ۳۰۳، قاموس الرجال، ج ۴، ص ۳۵۱، خصال، صدوق، ج ۱، ص ۳۲۴٫
۱۷ـ طبقات، ج ۶، صص ۷۲۳ـ۷۱۲، اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۱۸۱، البدایه و النهایه، ج ۹، صص ۹۹ـ۹۸٫
۱۸ـ الکامل فیالتاریخ، ابن اثیر، ج ۴، ص ۲۶، مروج الذهب، مسجودی، ج ۲، ص ۱۵۲، الاغائی، ابوالندح اصفهانی، ج ۱۹، ص ۵۹، الشیعه و الحاکمون، محمدجواد مغنیه، صص ۱۲۶ـ۱۲۴، تتمه المنتهی، محدث قمی، صص ۶۵ـ۶۴، نهایه الارب من فنون ادب، ج ۶، ص ۱۹۴، وفیات الاعیان، ج اول، ص ۳۴۳٫
۱۹ـ نهایه الارب فی فنون الادب، ج ۶، ص ۲۵۳، طبقات، ج ۶، صص ۷۲۰، ۷۱۹٫ دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۳، صص ۲۱ـ۱۹، تاریخ قم، حسن بن محمدبن حسن اشعری قمی، صص ۱۱۶ـ۱۱۵
سوتیتر:
۱٫
موقعی که ابنعباس نابینا شده بود، افرادی از کوفه به تبعیدگاه وی، طائف میآمدند و از او درباره تفسیر قرآن، حدیث و فقه سؤالاتی مینمودند، ابنعباس به آنان گفت: مگر سعید بن جبیر در میان شما نبود تا این مسایل را از او بپرسید
۲٫
فضل بن شاذان نیشابوری میگوید: سعید جزو پنج نفر اصحاب امام سجاد«ع» است و علامه مجلسی نوشته است: سعید بن جبیر به امامت فروغ چهارم امامت اعتقادی خالصانه داشت و مکرر ثنای آن حضرت را بر زبان جاری میکرد. سیدمحسن امین هم او را از شاگردان شایسته و لایق حضرت علیبن الحسین«ع» برمیشمارد
۳٫
سعید از مطمئنترین راویان آرای تفسیری ابن عباس است و عالمان متعددی بر ثقه بودن وی تأکید کردهاند و در منابع تفسیری و روایی اهل سنت و شیعه احادیث متعددی به خصوص در موضوع تفسیر از وی نقل گردیده است