حکایت عشق به کدخدا
ایران خانم داشت برای خودش زندگی میکرد که یکی رفت زیر جلدش که اگر عیال کدخدا بشوی اوضاعت بهتر میشود و نانت در روغن میرود و چرخ زندگیت بهتر میچرخد. و میدانید این حرفها اصولاً آدمیزاد را به وسوسه میاندازد. ایران خانم هم وسوسه شد و رفت سراغ کدخدا تا او را به عیالی انتخاب کند. اما دور و بر کدخدا خیلی شلوغ بود! یک طرف «ریاض» خانم خرپولترین بیوه زن ده نشسته بود و برای کدخدا عشوهگری میکرد و طرف دیگر خانم «قاهره» به دلبری مشغول بود. یک مشت دختر بیاصل و نسب مثل «امارات» بنت آل نهیان و «کویت» صبیه جابر الصباح و «منامه» و… هم توی دم و دستگاه کدخدا میلولیدند و به همین دلخوش بودند.
اما «ایران» خانم برای خودش اصل و نسب داشت و صاحب جمال و کمال و اهل دین و دیانت بود و برایش خیلی سخت بود که قاتی زنان و دختران بیسر و پای دور و بر کدخدا بشود، ولی شیطان آن قدر وسوسه کرد و از مال و منال کدخدا توی گوش «ایران» خانم خواند که خام شد و حرف عقلش را نشنید و به طمع النگوهای طلایی و ایرباسها و بویینگهای نو رفت و خودش را به کدخدا عرضه کرد! کدخدا که سالهای سال توی نخ «ایران» خانم بود و هر بار که به او پیشنهاد داده بود، با اخم و تخم و نجابت او روبهرو شده و شکست خورده بود، با دیدن این حال «ایران» خانم نیشش تا بناگوشش باز شد و برای او تاقچه بالا گذاشت و صد بار جلسه گفتگوی سرّی و علنی برگزار کرد و ایران را برد و آورد و حتی با او جلوی چشم همه اهالی در کنار جوی آب وسط ده قدم زد و بگو بخند کرد تا همه ببینند که حتی ایران خانم نجیب هم تسلیم کدخدا شده است. آخر سر هم کاغذی را جلوی «ایران» گذاشت که اینها شرایط من است!
اول این که ایران خانم، آسیاب واقع در خنداب اراک را که ملک طلق و ارثیه پدریش بود با سنگ و ساروج پر کند. دوم کارگاه اورانیومپزی واقع در نطنز را که با عرق جبین و کد یمین به دست آورده بود، شخم بزند و به جایش هویج و شلغم بکارد و سوم بپذیرد که تحت هر شرایطی از کدخدا تمکین کند و ابداً با تمنیات ایشان مخالفت نکند.
ایران خانم فیالفور دست به کار شد و در طرفهالعینی همه منویات کدخدا را برآورده کرد و قاصد فرستاد که الوعده وفا! من به حکم وفای به عهد، هر آنچه فرمودید اجابت کردم. حال نوبت شماست که منت نهاده، مرا به کنیزی بپذیرید. اما کدخدا در ملاء عام دبه درآورد و کل قضیه را منکر شد و ایران خانم نه تنها به وصال کدخدا و النگوهای طلا و بویینگهای نو نرسید، بلکه آسیاب و اورانیومپزیش را هم به همراه آبرو و اعتبارش به باد داد. بماند که این اواخر کدخدا برای ایران خانم پیغام فرستاده بود که اگر عملگی و کلفتی درگاه ما را قبول کنی، ممکن است با تو «ازدواج سفید» کنم، به شرط آنکه خرجش را هم خودت بدهی.
و این بود عاقبت اعتماد به کدخدا و طمع ورزیدن به وعدههای او!
*ازدواج سفید: تمکین زن به مردی غریبه بدون صیغه شرعی و مهریه و اجرتالمثل و به مدت نامعلوم و به شکل بی همه چیز!
جشن بیحیایی (حافظ)
چند سالی است که در ظل بیغیرتی عامه رعیت و متولیان امر و ارباب جراید و رسانهها در وسط تابستان جمعی از عمله خلوت و رقاصان و مطربان و آرتیستان در دارالخلافه طهران گرد هم میآیند و در نمایش نوامیسشان مسابقه میگذارند تا آنجا که از بابت بیشتر دیده شدن و چشمنوازتر بودن عیالشان به یکدیگر فخر نموده و لایک خوردن افزونتر تصاویر ناموسشان را مایه مباهات میدانند و خلایق نیز کرور کرور از عیالات نقاشی شده و سرتا پا تبرج این جماعت دیدار مینمایند و ضمن چراندن چشمهای گرسنه بر مرتع تن و بدن نسوان مذکور، آنها را میلایکند!
این بزم منحط را جشن حافظ نام نهادهاند، هر چند که جناب حافظ با ارسال یادداشت تذکاریهای از جهان برزخ نسبت به این قضیه واکنشی سخت نشان داده و از جمله در عبارتی آوردهاند که: «حقیر به گور پدرم خندیدهام اگر به قدر ارزنی نسبت به این همه بیناموسی و بیعفتی اعلام رضایت نموده باشم! این بنده حقیر را با این قرتیبازیها چه کار؟» و در خاتمه از واعظ شهر و محتسب و گزمه به دلیل رها کردن ملک و مملکت و سپردن آن به دست این جماعت دریده و بیحیا گلایه شدید نمودهاند.
*تبصره المکمله: خداوکیلی اگر کسی مدعی است که زمان شاه گور به گور شده، چنین مجلس و مجمعی در ترویج بیحیایی و بیحجابی در مملکت و با حمایت همه جانبه وزارت ارشاد و رسانهها و پلیس و استانداری و شورای تامین و… آن هم به صورت سالانه و به مدت بیش از یک دهه وجود داشته، بیاید و ادعایش را ثابت کند تا دل ما کمتر بسوزد! آخر این که هزاران نفر از مؤمنان این ولایت سالهای سال زندان و شکنجه و داغ عزیزان و جنگ و جانبازی و اسارت را تحمل کنند تا حکومتی اسلامی بر پا شود و در سایه امنیت بر آمده از خون چند صد هزار شهید، در پایتخت این مملکت و جلوی چشم مقامات و با حمایت علنی و مخفی آنان این گونه جشنی برپا شود، از هر مصیبت دیگری چشم و دل آدم را بیشتر میسوزاند!
حجاب پروتکلی
یکی از خانمهایی که در دولت دوازدهم به کابینه اضافه شده، در پاسخ به این پرسش که چرا قبل از ورود به کابینه از چادر استفاده نمیکرده و به شکل جدی حجاب شرعی نداشته، اما پس از ورود به کابینه چادری شده، فرمودهاند که: «من فقط به دلیل آن که رئیسجمهور از من درخواست کردند و به دلیل پروتکل خاص کابینه چادری شدهام!»
* نکات اخلاقی:
۱ـ یعنی آدم میتواند نه به خاطر خدا و یا دیانت، بلکه به دلیل درخواست رئیسجمهور و پروتکل کابینه به یک رفتار دینی دست بزند و عضو کابینه هم بشود، آن هم در تنها نظام دینی جهان!
۲ـ راستی اگر فرمان خدا به اندازه درخواست رئیسجمهور یا پروتکل کابینه برای ما ارزش داشت، آن وقت وضعیت فرهنگی ما به این جایی که الان هست میرسید؟
۳ـ این خانم دقیقاً مشخص نکردهاند که آیا رئیسجمهور به ایشان دستور دادهاند یا اینکه از ایشان خواهش کردهاند! (فرقش این است که بعید میدانیم ریاست محترم جمهور از کسی در اندازه آن خانم محترم خواهش و درخواست کند.)
۴ـ خودمانیم! اگر درخواست یا دستور رئیسجمهور و یا پروتکل کابینه این قدر مؤثر است که یک خانم بیاعتنا به چادر را چادری میکند، پس خوب است از ریاست محترم جمهور درخواست کنیم زحمت بکشند و به خانمهای بیحجاب فراوان در کوچه و بازار دستور رعایت حجاب را بدهند (و یا درخواست کنند!)
۵ـ و اگر میشد همه خانمهای بیحجاب و بد پوشش کشور را عضو کابینه کرد، آنگاه به برکت پروتکل کابینه مشکل بیحجابی در کشور حل و فصل میشد!
۶ـ اگر دولت دوازدهم هیچ خاصیت و برکتی نداشته باشد، همین چادری شدن مصلحتی خانم فوقالذکر را میتوان از برکات این دولت محسوب کرد!
۷ـ محض کنجکاوی میپرسیم اگر خانم فوق عزل شود یا استعفا بدهد، دوباره چادر را کنار خواهد گذاشت؟ یعنی رویش میشود؟
برجام میراث بشریت مغلوب
«برجام» از جمله میراثهای مفهومی بشریت است که از دیرباز مورد توجه انسانها بوده است. هر چند برخی باستانشناسانان قدمت «برجام» را از «قالیچه پازریک» (قدیمیترین قالی یافت شده توسط باستانشناسان که قدمت آن را ۶۰۰۰ سال تخمین زدهاند) بیشتر میدانند و برخی دیگر قدمت برجام را تا دوران غارنشینی انسان تخمین زدهاند؛ اما نخستین سند معتبری که از «برجام» در آن سخن به میان آمده منشور حقوق بشر کورش است. در ترجمه پرفسور گیرشمن از متن منشور حقوق بشر کورش که اکنون در موزه ملی انگلستان نگهداری میشود، عبارتی به این مضمون به چشم میخورد: من کورش کبیر پادشاه پارس تا فینقیه «برگامه» را از بردگان و کنیزان و اسیران برداشتم. (گیرشمن، ۱۹۶،۱۳۹۴)
خانم دکتر ماندانا مزداپور استاد زبانهای باستانی و اوستایی دانشگاه جان هاپکینز در شرح خود بر ترجمه پروفسور گیرشمن در شماره پانزدهم فصلنامه پژوهشهای باستانی دانشگاه مریلند چنین نگاشته است: «برگامه» در زبانهای سغدی و سکایی به معنای طوقی از آهن بوده که بر گردن بردگان و اسیران جنگی مینهادند و این واژه در زبان پهلوی باستان به شکل «برگام» درآمده و پس از یورش تازیان به ایران زمین و غلبه زبان تازی در ایران «برجام» تلفظ شده است (مزداپور، ۹۱، ۱۹۷۳)
در کتیبه بیستون نیز از «برجام» یاد شده است. آنجا که داریوش میگوید: من شاه شاهان از ۲۶ ملت باج و خراج گرفتم و «برجام» بر یونانیان نهادم! همچنین اردشیر دوازدهم پادشاه ساسانی نیز که در جنگی سخت والریانوس، امپراتور روم را شکست داد و به اسارت گرفت، فرمان داد تا کتیبهای به یادبود این پیروزی بر سنگی از رخام سفید و به پهنای ۱۵ متر مربع بر دامنه کوه الوند تراشیده شود. در این کتیبه اردشیر سوار بر اسب است و امپراتور روم در برابر او زانو زده و اردشیر شمشیر خود را که طوماری بر نوک آن است به سوی والریانوس گرفته است. بر این طومار به خط میخی چند کلمه نگاشته شده که کارشناسان خط میخی موفق به خواندن و ترجمه یکی از این کلمات شدند. این کلمه «برگام» بوده و نشان میدهد که امپراتور مغلوب و اسیر از جانب داریوش مجبور به پذیرش برجام شده است! (ادموند و دیگران، ج ۲،۵۴۷،۱۹۸۱)
واژه «برجام» از قرن دوم هجری در متون کهن فارسی دری مشاهده میشود. فردوسی در شاهنامه خود سه بار از این واژه استفاده کرده است.
نبرد رستم و اسفندیار نخستین مجالی است که فردوسی در آن از واژه «برجام» بهره گرفته است:
شود کوه آهن چو «برجام» ناب
اگر بشنود نام افراسیاب
در این بیت مقصود از «برجام» زنجیر دانهدرشتی است که به نشانه بردگی در گردن اسیران میانداختند. اسارت «گرسیوز» به دست رستم دومین عرصه کاربرد برجام در شاهنامه فردوسی است:
چو رستم بینداخت «برجام» را
کژی را بدی را و فرجام را
در این بیت، فردوسی برجام را به معنای سرانجام «بدی» و نماد «بار کجی که به منزل نمیرسد» به کار برده است.
و در نهایت در خاتمه شاهنامه است که فردوسی واژه «برجام» را در توصیف داستان ستیز رودابه و سودابه و حسادت سودابه به پوراندخت به کار بسته و چنین آورده است:
چو «رودی» به «سودی» روان
ز «برجام» و بدعهدی مردمان
(در این بیت «رودی» و «سودی» مخفف رودابه و سودابه است)
پروفسور ادوارد براون در شرح خود بر شاهنامه معتقد است که «برجام» در این بیت به معنای توافقی است که برای عمل نکردن و بیاعتنایی منعقد میشود. (فصلنامه پژوهشهای ادب پارسی، سال سوم، ش ۳۱)
پژوهشهای گسترده زبانشناسان، باستانشناسان و مورخین نشان میدهند که واژه «برجام» از قرن چهارم هجری (دهم میلادی) به اکثر زبانهای زنده دنیا وارد شده و برای توصیف شکستها و تحقیرات بزرگ ملی و میهنی به کار رفته است. مثلاً در زبان هندی به شکل «برجام هه» تلفظ میشود و یادآور شکست جبار سینگ (سردار بزرگ هندی) در برابر جورج پنجم پادشاه انگلستان در قرن شانزدهم میلادی و معاهده صلحی است که پس از آن میان دو کشور منعقد شد و به موجب آن هند تا نیمه دوم قرن بیستم مستعمره انگلستان باقی ماند. در زبان روسی آن را «برجاموف» میخوانند و به عنوان مثال قراردادهایی را که میان روسیه و ایران در عصر فتحعلیشاه قاجار منعقد شده «ایرانوسکی برجاموف» (یا برجام ایرانی) نام نهادهاند.
این واژه در زبانهای لاتین جدید (انگلیسی، فرانسه و آلمانی مدرن) به شکلی یکسان و در قالب نوشتاری واحد وجود دارد. به عنوان نمونه در قراردادهایی که پس از شکست ژاپن، آلمان و ایتالیا در جنگ دوم جهانی از سوی متفقین بر این دولتها تحمیل شد، از این واژه برای توصیف وضعیت دولتهای فوقالذکر پس از پذیرش قراردادهای مذکور استفاده شده است.
اما سرآمد و قله همه برجامهای تاریخ همانی است که از آن با عناوینی مانند آفتاب تابان و باران رحمت الهی و باغ سیب و گلابی و… یاد شده و مخالفانش به جهنم حواله شدهاند! این برجام کارش به پاره شدن هم رسید، ولی طرف غالب پس از پاره شدن هم تعهد خود به آن را حفظ و از روح و متن برجام چون ناموس ازل و جان شیرین مراقبت کرد. از آنجا که گروهی مختوم به «چی» (مانند عراقچی و تخت روانچی و…) در پیدایش این برجام نقشی بیبدیل داشتند، آن را «برجام چی» نیز نامیدهاند. «مادر برجامها» یا «امالبراجم» و «برجام ظریف» از دیگر القاب این برجام بیمانند است.
علت اطلاق صفت «ظریف» به آن را دکتر جان کری استاد دانشگاه واشنگتن.دی.سی در کتاب مشهور خود، «چگونه از هیچ برجام ساختیم»، اینگونه بیان کرده است که: «روزی با اوباما و هیلاری و عدهای از بروبچ کاخ سفید نشسته بودیم و از باب رو کم کنی و گل انداختن طرحهایمان برای شکست خوردن از ایران (یا همان برجام ) را مطرح میکردیم. در این میان هیلاری ادعا کرد با یک کودتای کوچک و تمیز میتواند شکستی عظیم، ولی کمهزینه مقابل ایران برای آمریکا فراهم کند. من هم روی دست هیلاری بلند شدم و گفتم حاضرم با هزینه هیچ و به صورتی کاملاً تمیز چنان برجامی را به ایرانیها غالب کنم که نتیجهاش دو بر سه به نفع ایران بشود. اوباما طرح مرا پسندید و قرار شد در صورت انعقاد برجام با شرایط مورد نظر، هیلاری به همه بچههای کاخ سفید بستنی مگنوم بدهد. خوشبختانه با همکاری کمنظیر تیم «چی» از ایران، برجام خیلی راحتتر و کمهزینهتر از آنچه فکر میکردیم (پنجاه در صد ارزانتر از مفت) منعقد شد، ولی هیلاری به وعدهاش وفا نکرد، چون مدعی بود: «هزار وعده خوبان یکی وفا نکند!». هرچند من معتقدم وعده او متن برجام نیست که بشود مانند آب خوردن زیرش زد و بالاخره هیلاری مجبور خواهد شد به وعدهاش وفا کند!