اشاره: تحولات اخیر منطقه بهویژه موفقیتهای مهم محور مقاومت در تکمیل روند شکستهای نظامی داعش در سوریه و عراق و تصمیمات ناپخته و عجیب ولیعهد جوان سعودی درسطح منطقه باعث شده تا برخی از تحلیلگران از آیندهای ناامیدکننده برای ائتلاف آمریکایی- صهیونیستی-سعودی در مقابل استمرار پیروزیهای محور مقاومت سخن بگویند. در همین راستا این مسائل را در گفتگو با دکتر سعدالله زارعی کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا مورد بررسی و تدقیق قرار دادهایم.
* با توجه به تحولات پرشتاب منطقه، دلایل اصلی دست و پا زدنهای جدید حکام سعودی و دخالتهای شدید آنها در منطقه، بهویژه در دو عرصه یمن و لبنان کدامند؟ آیا این تحرکات ناشی از کنشی جدید یا واکنشی به شرایط متحول شده در سطح منطقه هستند؟
منطقه ما از دیرباز عرصه تقابل میان دو جریان “استیلا” و “استقلال” بوده است. قدرتهای بزرگ از اواسط قرن هجدهم تلاش کردند منطقه خاورمیانه را به عنوان منطقه ضامن حفظ و گسترش قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی خود به کار بگیرند.
در همین راستا در طول ۲۰۰ سال گذشته شاهد رقابت بسیار نزدیکی در بین آنها بودهایم و هر چه هم جلوتر آمدهایم و قدرتهایی در سطح جهان نزول و قدرتهایی دیگر ظهور کردهاند، این واقعیت که این منطقه، منطقه استراتژیکی است و نقش تعیینکنندهای در حفظ و توسعه قدرتهای بزرگ دارد، این رقابت تغییری نکرده و همچنان باقی مانده است.
انقلاب اسلامی ایران در واقع مهمترین اتفاق در ۲۰۰ سال گذشته در منطقه بوده است، زیرا که جریان “استیلاطلب” غرب را بهطور کلی در معرض فشار قرار داد و اساساً منکر پذیرش سلطه آنان شد و در مقابل این خط ایستاد.
پیش از این حرکتها و جنبشهای ناسیونالیستی از قبیل جنبشی که عبدالناصر رهبری کرد و یا جنبشهای ناسیونالیستی برخی از کشورهای نوظهور را بهویژه پس از جنگ جهانی دوم در سطح منطقه شاهد بودهایم. همین طور جنبشهای فرا منطقهای مانند جنبش عدم تعهد به مرحله ظهور و بروز رسیدند که به نظر میرسید مسئله آنها سیطره قدرتهای غربی بر مناطق حساس و استراتژیک است، اما در عمل شاهد کنارآمدن آنان با قدرتهای مسلط جهانی بودیم. ناصر به اردوگاه شرق پیوست و تنها اتفاق نقل مکان مصر از وابستگی به ابرقدرتی در غرب به وابستگی به ابرقدرت دیگری در شرق بود. همچنین گروههای چپ، مارکسیست و کمونیست، عموماً شوروی را به عنوان مرکز اصلی آمال و آرزوهای خود در نظر داشتند. بنابراین بخشی جزو اردوگاه شرق به حساب میآمدند و برخی هم غربی بودند.
کشورهای عضو جنبش عدم تعهد هم در درون خود تعارضات زیادی داشتند. این جنبش دولتهایی با هویتهای مختلف، از دولتهای بهشدت وابسته به آمریکا نظیر محمدرضا پهلوی در ایران تا دولتهای بهشدت وابسته به شوروی مانند کوبا حضور داشتند. طبیعتاً چنین جنبشی عملاً به شعار عدم تعهد متعهد نبود، بلکه بعضی از این کشورها به بلوک شرق و برخی دیگر به بلوک غرب متعهد بودند.
در این شرایط انقلاب اسلامی شعار نه شرقی نه غربی را برای خود برگزید و مبارزه با استیلا ـ اعم از شرق و غرب ـ را هدف اساسی خود قرار داد. اگر شعارهای انقلاب اسلامی را با شعارهای جنبش عدم تعهد مقایسه کنیم، متوجه واقعیتهای مهمی میشویم. در آنجا بحث بر سر این بود که کشورها نباید گرفتار یکی از دو بلوک شرق یا غرب شوند، اما انقلاب اسلامی مبارزه همزمان با سیطره غرب و شرق را شعار خود قرار داد، به همین دلیل از ابتدای انقلاب، شاهد همداستانی شرق و غرب علیه انقلاب اسلامی ایران بودهایم.
این شرایط ادامه پیدا کرد و در طول چهل سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در بخشهای مختلف شاهد تقابل با این انقلاب بودهایم. امروز شعار نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی در قالب جبهه و محور جدیدی تحت عنوان جبهه مقاومت ظهور و بروز پیدا کرده است. با نگاهی به نقشه جغرافیایی منطقه غرب آسیا متوجه میشویم که اصلیترین بخش این منطقه یا به تعبیر کلاسیک آن، خاورمیانه از سیطره قدرتهای غربی و شرقی خارج شده است.
امروز در حد فاصل دریای عمان تا مدیترانه شاهد جبهه به هم پیوستهای هستیم که هرگز تسلیم آمریکا یا قدرتهای دیگر نمیشود. در این شرایط طبیعتاً دولتهایی چون عربستان سعودی که به ندای فطری و طبیعی رهائی کشورها و ملتها از سیطره دولتهای فاسد گوش فرا ندادهاند و در عینحال شاهد شکلگیری قدرت بزرگ و جدیدی در صحنه خاورمیانه هستند، خود را در معرض تهدید میبینند و برای خروج از این شرایط، به اقداماتی دست میزنند. آقای محمد بن سلمان و تیم جدید او و شاید غرب، آمریکاییها و صهیونیستها به این جمعبندی رسیدهاند که سیاستهای عربستان برای مهار ایران و جبهه مقاومت به نتیجه نرسیدهاند، پس بنابر این سیاستها برای تامین هدف، باید تغییر کند.
محمدبنسلمان در یک گفتگوی تلوزیونی صریحاً گفت که سیاستهایی که تاکنون عربستان برای مهار ایران بکار بسته نتیجه نداده و شکست خورده لذا باید تغییر کنند. صهیونیستها هم اعتراف میکنند که سیاستهای طراحی شدۀ آنها برای مهار ایران ـ اعم از برجام و سیاستهای ضدایرانی دیگرـ به نتیجه نرسیده و شکست خورده و ایران هم اکنون با ظرفیت، انرژی، قدرت و آزادی عمل بیشتری در منطقه تاثیرگذاری میکند و در پی تعیین چشماندازها و راهبردهای اساسی در منطقه است.
آمریکاییها هم این مسئله را اذعان میکنند. دونالد ترامپ در مقطع رقابتهای انتخاباتی و در دوران ریاست جمهوری صراحتاً گفته است که سیاستهای ضد ایرانی دوران اوباما که برای مهار ایران طراحی شده ناکافی بودهاند و باید تغییر کنند. آمریکاییها پیش از این ادعا میکردند که توافق برجام که در اثر آن به فعالیتهای هستهای کشورمان آسیبهای جدی وارد آمد، بهترین راهبرد از سوی اوباما در برخورد با ایران بوده است؛ اما در دوران جدید میگویند که این سیاستها بهویژه راهبردهای دوران اوباما با شکست مواجه شدهاند. این مسئلهای است که حتی خود اوباما هم به آن اعتراف کرده است.
البته آمریکا در مقاطعی با تحرکاتی که داشتند، به نتایجی هم دست یافتند. فشار بر اقتصاد ایران سبب گردیده که وضعیت معیشت مردم دشوارتر شود، ارزش پول ملی و نیز سرمایهگذاریهای خارجی در ایران تا حد قابل توجهی کاهش یابند. در روابط خارجی ایران نیز اختلالاتی وارد و در مسیر تعاملات بینالمللی ایران با جهان موانعی قرار داده شد.
در یک فرآیند کلی باید بگوییم که ایران طرف مقابل را ضربه فنی کرده، اما در جریان این کُشتی توسط حریف آمریکایی زخمهائی هم برداشته است. در این نبرد رویاروی، برنده نهایی ایران بوده و طی سالهایی که ایران و آمریکا مشغول این نبرد سنگین بودهاند، منطقۀ نفوذ ایران گسترش پیدا کرده است. از سال ۲۰۰۰ به بعد، عراق به مهمترین و اصلیترین و به تعبیر آمریکاییها مهمترین متحد ایران شده است. و این مسئله در فاصله همین کشمکشهای نفسگیر اتفاق افتاده و یا در همین دوره، نجات دولت سوریه از سقوط انجام شدهاند. ایران زخم برداشته، ولی حزبالله لبنان به قدرت بزرگتری تبدیل شده است. در همین دوره در یمن قدرتی سر برآورده که مخالفان جمهوری اسلامی از جمله آمریکا، صهیونیستها و سعودیها را بهشدت نگران کرده است.
لذا این سخن آمریکاییها و افرادی نظیر اوباما در باره اینکه ایران پیروز تحولات منطقه بوده است، حرف درستی است و کسی در دنیا در اینکه آمریکاییها در این زورآزمایی شکست فاحشی خوردهاند، تردید به خود راه نمیدهد.
در این صحنه سعودیها بیش از دیگران احساس خطر میکنند، زیرا در منطقهای که قرار بوده ایران در آن آسیب جدی ببیند و از آن اخراج شود، از صحنه درگیری در سوریه، عراق، یمن، لبنان و …پیروز خارج میشود و قدرتی که قرار بوده ایران را به حاشیه ببرد و به آن آسیب بزند، از صحنه خارج شده و شکست خورده و ایران را به عنوان طرف پیروز این تحولات شناخته است.
از سوی دیگر در کنار سعودیها اتفاقی رخ داده که به مذاق آنها خوش نمیآید و هرگز برای آنها قابل تحمل نیست در واقع به همان اندازه که ایران از شرایط درگیری نظامی خارج شده، رژیم سعودی با یمن دچار تنش شدید نظامی و امنیتی پرفشار متراکمی شده و کسی هم در کنارش نیست که در جنگ با یمن از او دفاع کند.
در شرایطی که عربستان با جنگندههای خود به مردم یمن حمله و منازل آنان را تخریب میکند و بیپناهان را به خاک و خون میکشد، حتی یک نفر هم در دنیا از این کار سعودیها حمایت نمیکند. سازمان ملل و دبیرکل آن آقای گوترش اخیراً تاکید کردند از آنچه که در یمن میگذرد، شرمندهاند و محاصره یمن باید برداشته شود، وگرنه فاجعه بزرگی رخ میدهد.
خبرها حاکی از آن است که آمریکاییها به سعودیها گفتهاند که جنگ یمن معنا و مفهوم جدیدی پیدا کرده و حیثیت آمریکا و عربستان را توامان دچار بحران کرده است. اروپاییها عربستان را پیروز نبرد با یمن نمیدانند و بهشدت نسبت به این مسئله حساس شدهاند.
جرمی کوربین، رهبر حزب کارگر انگلیس به شدت به عربستان و سیاستهای انگلیس در حمایت از آنها حمله، و از ترزا می به علت فروش تسلیحات به عربستان سعودی و پرکردن جیب خود با استفاده از خونهای بر زمین ریخته شده ملت یمن بهشدت انتقاد کرد.
اصلیترین علت اعتراضات این است که آنها عربستان را پیروز جنگ یمن نمیدانند و به همین علت نگران و دستپاچه شدهاند. عربستان طی یک سال اخیر در یمن موفقیتی نداشته، و در رقم زدن هرگونه اتفاق جدیدی در عرصه سیاسی این کشور ناکام مانده و به این دلیل به بمبارانهای خود ادامه داده است. این در حالی است که جنبش انصارالله یمن توان ایجاد تحولات جدید را دارد ولذا مشاهده میکنیم که یک موشک ۹۰۰ کیلومتری به سوی ریاض پرتاب میکند و سعودیها دچار بحران میشوند. آنها یک بار گفتند که این موشک ایرانی است و بلافاصله حرف خود را پس گرفتند. اگر این موشک ایرانی بود، چرا از موضع خود عقبنشینی کردند؟
*دلیل این عقبنشینی واقعاً چه بود؟
دلیلش این بود که این میتوانست پارامتر جدیدی را وارد معادله کند. این مسئله در صورت پیگیری و پافشاری بر آن باعث میشد که عربستان از داخل تحت فشار قرار بگیرد و در خارج هم به علت ناکامیها با انتقادات بیشتری در مورد ایران مواجه شود. در صورت تایید این سخن، ایران از یک عامل ناظر در تحولات به یک عامل فعال و کنشگر تبدیل، به همین دلیل سعودیها بهسرعت این موضوع را جمع کردند و آمریکایی هم برای آبروداری گفتند برای اثبات نقش ایران در پرتاب این موشک نیاز به اسناد بیشتری داریم. در واقع همه تلاش کردند بهنوعی عربستان را از گرفتاری در بحران جدید در جنگ یمن و اثبات ناتوانی در برابر ایران نجات بدهند.
از سوی دیگر عربستان در حال یک نقل و انتقال سیاسی است، آن هم نه فقط از یک پادشاه به پادشاهی دیگر. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، ما دستکم شاهد ۴ مورد جابهجایی قدرت در عربستان بودهایم.
امروز در سعودی یک جابهجایی پرهزینه و پرمسئله در حال وقوع است. جابهجاییای که طلیعه آن دستگیری ۲۸۵ نفر از عناصر موثر در عربستان سعودی است که ۴۰ نفرشان مقامات و وزرای سابق عربستان و یا مقامات ملی و استانی و سرشناس هستند. همچنین از اعضای دو خاندان اصلی عربستان یعنی طلال و عبدالله هم بازداشتهایی صورت گرفته است. در واقع تمام رگ و ریشههای ملک عبدالله که در گذشته، هم از وی به نیکی یاد و هم از بازماندگانش در سمتهای مهم استفاده میشد، قطع شدهاند.
تحولات کنونی عربستان بهشدت رازآلود و پر خطر به نظر میرسند. در این میان سعودیها تلاش میکنند اثبات کنند که آنان رویدادهای منطقه را تعیین میکنند، نه ایران!. به همین دلیل به نمایشهای عجیبی دست زدند. یکی از آنها مسئله اعلام جنگ به قطر به بهانه سخنان امیر قطر علیه عربستان بود. آنها قطر را تحت محاصره قرار دادند، و فشارهای شدیدی را علیه دوحه اعمال و این کشور را از شورای همکاری خلیج فارس اخراج و در واقع صحنه جنگی را به نمایش گذاشتند.
دومین اقدام آنان در مورد دولت لبنان بود. آنان آقای حریری را به ریاض فراخواندند و وی را بازداشت کردند. بعد هم استعفانامهای را به دستش دادند و گفتند باید آن را بخوانی و استعفا بدهی. سعودیها برای اثبات قدرت خود و پیش بردن و عملی کردن حرفشان در منطقه، این کارها را انجام دادند و این نمایش قدرت را که نه واقعی بود و نه ملموس به راه انداختند.
تحلیل سعودیها این بود که این کار، آمریکاییها را وادار به دخالت میکند. آنان چنین تصور میکردند که در صورت درگیری با قطر، ترامپ طرف ریاض را میگیرد و برای اطمینان خاطر از نتایج این اقدام، ابتدا ترامپ را به ریاض دعوت و یک قرارداد ۴۰۰ میلیارد دلاری را با او منعقد کردند. سعودیها انتظار داشتند این مقدمات باعث شوند که آمریکاییها در نبرد با قطر طرف ریاض را بگیرند.
آنها در قضیه لبنان هم سعی کردند آمریکا و حتی اسرائیل را هم به صحنه بکشانند تا بین ایران و آمریکا جنگی به راه بیفتد.آنها با این طرح در لبنان دست به ایجاد تحولاتی زدند. البته آنها به این مسئله توجه نداشتند که از سال ۲۰۰۵، استراتژی نبرد نظامی علیه ایران از راهبردهای واشنگتن خارج شده است و بهجز مقطعی از فتنه ۸۸ که آمریکاییها در فکر حمله به ایران بودند، در سالهای پس از آن، این استراتژی جایی در بین راهبردهای آمریکا نداشته است. در واقع آنها متوجه نبودند که عدم حمله به ایران علاوه بر اینکه جمعبندی دموکراتهاست، مورد توافق دونالد ترامپ نیز هست.
به عنوان نمونه در همین دوره ترامپ که بهشدت علیه ایران تبلیغات میشود، در منطقه التنف در شرق سوریه که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کمر پروژه آمریکایی را شکست، آنها با نیروهای ایران درگیر نشده و از رویارویی با ایران خودداری و چشم خود را بر حضور ایران در نقاط راهبردی و استراتژیک بستند.
البته سعودیها متوجه این واقعیت نشدند و تلاش کردند واشنگتن را وارد نبرد مستقیم با ایران کنند. سعودیها علاوه بر اینکه در کشاندن آمریکا به رویارویی با ایران در این دو پرونده شکست خوردند، در قبال اقدامات نمایشی خود، از آمریکا نیز بازخوردهای منفی و نارضایتی دریافت کردند. واشنگتن حتی در مسئله حریری هم از سعودیها حمایت نکرد و تاکید کرد که نمیداند حریری کجاست و چه سرنوشتی دارد و باید این مسئله را از سعودیها جویا شد! بنابراین سعودیها در این صحنه هم نشان دادند که از یک طرف در تنگنای تصمیمگیری قرار دارند و از سوی دیگر در صحنه، بازیگران خوبی نیستند.
به اعتقاد من سعودیها بازیگرانی پر ریسک، بیفکر، با محدودیتهای شدید هستند. یعنی در عین حال که در تصمیمگیری محدودیت دارند، با بیفکری بازیهایی را طراحی میکنند که تبعات آن را محاسبه نکردهاند.
*با وضعیت کنونی در عربستان و تصمیمات پر خطر و از سرِ بیفکری ولیعهد سعودی چه آیندهای را برای آل سعود متصور هستید؟ آیا به اعتقاد شما در سالهای آتی شاهد تداوم سیاستهای کنونی این رژیم خواهیم بود؟
به نظر من آقای بن سلمان نتوانسته برای خودش دوستی دست و پا کند. به عنوان مثال کویتیها با رویکرد سعودیها در دوران جدید مخالفند. امیر کویت به اقدامات بن سلمان انتقاد و اعتراض دارد و اگر کسی در عربستان علیه ولیعهد برخیزد، این مسئله با استقبال کویتیها مواجه خواهد شد.
عمانیها هم قطعاً با این مسئله مخالفند. وضعیت قطر هم که معلوم و مخالفتش واضح است. در داخل خود خاندان سعودی هم مشخص است که مخالفتهایی علیه بن سلمان وجود دارند. در سطح اروپا نیز رفتارهای بن سلمان پر خطر توصیف میشوند. در جامعه عربستان هم به نظر نمیآید که گرایشی نسبت به بن سلمان وجود داشته باشد.
اگر چه از برخی آزادیهایی که او در حوزه زنان عنوان کرده و اعمال محدودیت علیه وهابیها، استقبالهایی صورت گرفته است، اما چون رفتارهای بن سلمان در عرصه سیاسی از یک آینده نامعلوم و پرخطر حکایت دارند، جایگاه لازم را در جامعه عربستان پیدا نکرده است.
بنابراین وضعیت عربستان مبهم است و احتمال وقوع تغییرات جدی در آن کشور وجود دارد. جامعه عربستان یک جامعه تحول ندیده است و اندک تحولی در هیئت حاکمه سیاسی آن کشور میتواند منشاء بروز خواستههای فروخفته هفتاد، هشتاد سال گذشته باشد.
*تحلیل شما از شکست گروههای تکفیری تروریستی در سوریه و عراق، بهویژه پس از پیروزیهای مهم ارتش سوریه در البوکمال و ارتش عراق در القائم که به نابودی نظامی داعش انجامید، چیست؟ شرایط کنونی و آینده پس از نابودی کامل گروههای تروریستی را چگونه ارزیابی میکنید؟
بحران سیاسی سوریه از ۲۰۱۱ شروع شد، اما بحران نظامی امنیتی در آن کشور با یک سال فاصله و با فعالیت گروههای تروریستی از سال ۲۰۱۲ آغاز گردید. فرآیند ماجرا هم به اینصورت بود که در ابتدا درگیریهای سیاسی آغاز شدند و بهتدریج گسترش پیدا کردند.
بخش دوم تحولات امنیتی سوریه بود که از سال ۲۰۱۲ در یک برهه شش ماهه آغاز شد و با برخی عملیاتهای تروریستی ادامه پیدا کرد. مرحله سوم تحولات سوریه در فاز نظامی از اواخر سال ۲۰۱۲ آغاز شد و در یک دوره سه ساله بهشدت گسترش پیدا کرد. در اواسط سال ۲۰۱۴ اولین عملیات نظامی موثر علیه گروههای تروریستی در منطقه القصیر اتفاق افتاد که حزب الله لبنان در آنجا به مدت دو ماه جنگید و تروریستها را شکست داد و منطقه را آزاد کرد.
در اینجا بود که مشخص شد به همان اندازه که احتمال پیروزی گروههای تروریستی وجود دارد، احتمال شکست آنها نیز هست. تا قبل از آن، همه تحلیلها نشان میدادند که داعش و النصره حتماً طرف پیروز نبرد سوریه خواهند بود. از بعد از وقایع القصیر این نگاه کنار گذاشته شد و این ایده که تروریستها شکستپذیر هستند، تقویت گردید. نه ماه پس از تحولات القصیر، شاهد عملیات یبرود بودیم و عملیاتی هم در مناطق دیگر رخ دادند تا اینکه منطقه راهبردی حلب از دست تروریستها آزاد شد.
پس از عملیات القصیر که تروریسم در سوریه دچار بحران شد، برای اینکه بتواند این موج را به نفع خود برگرداند، تصرف برخی از مناطق عراق را در دستور کار قرار داد و داعش به شکل برقآسایی، چند ماه پس از عملیات القصیر، استانهای مختلف عراق را تحت تسلط خود درآورد.
از آن زمان تا امروز که از پایان داعش سخن میگوییم، چیزی قریب به سه سال گذشته است و اینک دولتهای عراق، سوریه، حزب الله لبنان، ایران و نیروهای دیگر در پاکستان، افغانستان و… موفق شدهاند فتنه بسیار بزرگ گروههای تروریستی را که در مساحتی به اندازه کشور سوریه در عراق و سوریه جریان داشت، خنثی کرده و این مناطق را آزاد کنند. اینک سخن از پایان فعالیت همه گروههای تروریستی در منطقه طی شش ماه آینده مطرح است که این واقعاً اتفاق بسیار بزرگی است.
*با توجه به مواضعی که ترکیه در سالهای اخیر در قبال بحران سوریه اتخاذ کرده و همواره شاهد نوسانات شدیدی در مواضع این کشور بودهایم، سیاست احتمالی ترکیه در قبال تحرکات جدید سعودی در منطقه چه خواهد بود؟
ترکیه دچار تناقض بزرگی است. از یک سو میخواهد قدرت اول منطقه باشد و از سوی دیگر حوصله هم ندارد که این موضوع را در یک فضای طبیعی جلو ببرد. روند طبیعی این است که ترکیه با کشورهای منطقه دشمنی نکند و آرام آرام و به صورت طبیعی به قدرت اقتصادی و سیاسی منطقه تبدیل شود. در مقطعی آقای داود اوغلو تئوری صفر کردن مشکلات با همسایگان را مطرح کرد. ترکیه با اکثر کشورهای همسایه خود مشکل دارد و این وضعیت خوبی نیست. این سیاست برای چند سال دنبال شد و نتایج خوبی هم داشت، در مجموع جزو دورههای پرثمر برای ترکیه بود؛ اما زمانی که اتفاقاتی در منطقه رخ دادند، ترکیه سیاست خود را به خاطر برخی از بهرهبرداریها تغییر داد و از سیاست صفر کردن مسائل دست برداشت و به مداخله مستقیم و موثر در امورکشورهای دیگر روی آورد. ترکها بیکباره در پرونده لیبی، مصر، عراق و سوریه ورود خصمانه و مداخلهجویانه کردند و کار به جایی رسید که روابط تاریخی ایران و ترکیه که از دوران صفویه در شرایط مسالمتآمیزی قرار داشت، ناگهان تیره شد. این در حالی بود که ترکیه در بین همسایگانش تنها با ایران رابطه خوبی داشت.
البته این روزها یک موضوع به سیاست ترکیه اضافه شده که بازی با کارت روسیه در تحولات منطقهایاست. ترکیه تلاش میکند از طریق روسیه در منطقه به شکل موثرتری عمل کند که این هم از خطاهای آقای اردوغان است؛ چون هر قدر که پوتین به ترکیه نزدیکتر شود، در مقابل، از میزان و سطح روابطش با کشورهای اروپایی و همسایگان شمالی کاسته و رابطه با آنها سردتر میشود.به نظر بنده اردوغان مانند بن سلمان در عربستان مرتکب اشتباهات بزرگی شده است.
باید توجه داشت که گروههای تروریستی در سوریه و عراق از ارتباطات بینالمللی و روابط منطقهای دور نبودهاند. در اینجا ترکیه به داعش به عنوان یک فرصت تاریخی نگاه میکرد و حرف اردوغان این بود که نفوذ ایران در منطقه به علت وجود گروهی نظیر حزبالله لبنان است و ما اگر بخواهیم در منطقه تاثیرگذار باشیم، باید گروهی نظیر حزبالله داشته باشیم؛ لذا به داعش به عنوان گروهی که میتواند ضامن قدرت ترکیه در منطقه باشد، نگاه میکرد و بر این اساس کمکهای خود را برای این گروه گسیل میداشت. کما اینکه سعودیها به داعش به عنوان گروهی که میتوانست نفوذ ایران در منطقه را از بین ببرد و دولتهای حامی ایران در سوریه و عراق را سرنگون سازد، نگاه میکرد. آمریکاییها هم به داعش در سوریه و عراق به عنوان گروهی که به دغدغههای دهههای گذشته آنها در قبال نفوذ ایران خاتمه میدهد، نگاه میکردند و به همبن دلیل انواع کمکهای تسلیحاتی، مالی، لجستیکی، پشتیبانی و .. را برای تروریستها ارسال میکردند.
این مسئله نشان میدهد که شکست گروههای تروریستی تکفیری تنها به معنای شکست یک گروه نظامی نیست، بلکه در واقع جبههای متشکل از داعش و حامیان آمریکایی عربی عبری او در برابر جبهه مقاومت به زانو درآمده است.
اما آیا با آزادسازی دیرالزور، بوکمال ، القائم و … فتنه داعش به پایان رسیده و ما شاهد اقدامات دیگری از سوی این گروه تروریستی نخوهیم بود؟ واقعیت این است که اراده تضعیف ایران و جبهه مقاومت از دستور کار آمریکا و غرب و همپیمانان آنها خارج نشده است، پس تا این اراده وجود دارد و گروههای مزدور هم حضور دارند، عملیاتها ادامه خواهند یافت، پیشبینی من این است که عملیاتهای تروریستی حداقل تا یک دوره زمانی دو ساله ادامه خواهند داشت.
البته داعش از لحاظ نظامی و در زمینه تئوریک تشکیل خلافت و تئوری ائتلاف برای شکست ایران، شکست خورده است؛ ولی در عین حال شرارتها باقی خواهند ماند؛ اما باز هم برای آنان حاصلی نخواهد داشت، زیرا وقتی آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی نتوانستند با فشار ۱۰۰ درجه به مقصد برسند، قطعاً با فشار ۶۰ درجه نخواهند رسید!
*تحلیل شما از استعفا تا پسگرفتن استعفای نخستوزیر لبنان چیست؟
همه میدانند که حریریها مهمترین عوامل عربستان در لبنان هستند. این وابستگی تا جایی است که آقای سعدالدین حریری همزمان یک تبعه سعودی به حساب میآید. عربستان از دیرباز لبنان را منطقه نفوذ خود میدانست و در به قدرت رسیدن سعد حریری نقش داشت و این در زمانی بود که گروههای مختلف در دهم آبانماه گذشته، بعد از حدود ۳۰ ماه که لبنان فاقد رییس جمهور بود، میشلعون را که چهرهای نزدیک به حزبالله به حساب میآید به ریاست جمهوری برگزیدند. در این شرایط او به یک پازل حداقلی تن داد و با تشکیل دولت توسط سعد حریری موافقت کرد. طبعاً در این شرایط حریری نمیتوانست اقدام خاصی علیه حزبالله که عربستان از دیرباز روی آن حساسیت زیادی دارد، انجام دهد و از این رو همواره مورد شماتت دستگاه حکومتی سعودی قرار داشت تا اینکه با پیروزیهای بزرگ حزبالله در سوریه، صبر سعودیها لبریز شد و با واداشتن سعدحریری به استعفا، در صدد برآمدند تا فضای داخلی لبنان را علیه حزبالله به هم بریزند و از فروغ پیروزیهای حزبالله بکاهند؛ اما گویا به این نکته توجه نداشتند که گروههای داخلیِ همراه با عربستان در لبنان، پیش از این و درست سه ماه پس از پایان جنگ ۳۳ روزه که در آن به حزبالله آسیبهایی وارد شده بود، دست به تجمعات خیابانی زده و بهرغم ماهها تلاش به نتیجهای نرسیده بودند.
اقدام دولت سعودی در بازداشت سعد حریری با هوشیاری حزبالله توام بود. سید حسن نصرالله بهرغم آنکه در بیانیه حریری مورد اهانت قرار گرفته بود، عربستان را مسئول جان نخستوزیر لبنان دانست و تلویحاً از سعد حریری حمایت کرد.
اقدام ناپخته عربستان در عینحال با نارضایتی طرفهای غربی هم مواجه شد و در این میان دولت فرانسه دست به کار شد و با اعزام وزیر دفاع خود به ریاض ـ که البته نمادی از استفاده از اجبار هم بود ـ عربستان را وادار کرد که سعد حریری را آزاد کند.
سعدحریری در دیدار با میشلعون استعفای خود را پس گرفت و نشان داد که شهروندی لبنان را به شهروندی عربستان ترجیح میدهد. شاید پسگیری استعفا اهمیتی بیش از استعفای حریری داشته باشد، زیرا این اقدام نشانه کاهش میزان نفوذ و اثرگذاری رژیم سعودی بر لبنان است که میتواند آینده با ثباتتری را برای لبنان رقم بزند.
سوتیترها:
۱٫
محمدبنسلمان در یک گفتگوی تلوزیونی صریحاً گفت که سیاستهایی که تاکنون عربستان برای مهار ایران بکار بسته نتیجه نداده و شکست خورده لذا باید تغییر کنند. صهیونیستها هم اعتراف میکنند که سیاستهای طراحی شدۀ آنها برای مهار ایران ـ اعم از برجام و سیاستهای ضدایرانی دیگرـ به نتیجه نرسیده و شکست خورده و ایران هم اکنون با ظرفیت، انرژی، قدرت و آزادی عمل بیشتری در منطقه تاثیرگذاری میکند
۲٫
در شرایطی که عربستان با جنگندههای خود به مردم یمن حمله و منازل آنان را تخریب میکند و بیپناهان را به خاک و خون میکشد، حتی یک نفر هم در دنیا از این کار سعودیها حمایت نمیکند. سازمان ملل و دبیرکل آن آقای گوترش اخیراً تاکید کردند از آنچه که در یمن میگذرد، شرمندهاند و محاصره یمن باید برداشته شود، وگرنه فاجعه بزرگی رخ میدهد
۳٫
این روزها یک موضوع به سیاست ترکیه اضافه شده که بازی با کارت روسیه در تحولات منطقهایاست. ترکیه تلاش میکند از طریق روسیه در منطقه به شکل موثرتری عمل کند که این هم از خطاهای آقای اردوغان است؛ چون هر قدر که پوتین به ترکیه نزدیکتر شود، در مقابل، از میزان و سطح روابطش با کشورهای اروپایی و همسایگان شمالی کاسته و رابطه با آنها سردتر میشود
۴٫
اقدام دولت سعودی در بازداشت سعد حریری با هوشیاری حزبالله توام بود. سید حسن نصرالله بهرغم آنکه در بیانیه حریری مورد اهانت قرار گرفته بود، عربستان را مسئول جان نخستوزیر لبنان دانست و تلویحاً از سعد حریری حمایت کرد.
۵٫
سعدحریری در دیدار با میشلعون استعفای خود را پس گرفت و نشان داد که شهروندی لبنان را به شهروندی عربستان ترجیح میدهد. شاید پسگیری استعفا اهمیتی بیش از استعفای حریری داشته باشد، زیرا این اقدام نشانه کاهش میزان نفوذ و اثرگذاری رژیم سعودی بر لبنان است که میتواند آینده با ثباتتری را برای لبنان رقم بزند