علمای عصر قاجار و مسئله استقلال

وقتی به سابقه و حافظه تاریخی نسل‌های پیشین، به‌ویژه در تاریخ معاصر رجوع می‌کنیم، استقلال را دُر و گوهری کمیاب می‌بینیم، چیزی که امروزه نسل جدید به خاطر فقدان حافظه تاریخی بلندمدت تا حدودی از آن غافل است. به تعبیر یکی از محققانی که تاریخ ۵۰۰ ساله اخیر ـ از ۱۵۰۰ تا به حال‌ـ سیاست خارجی ایران را بررسی کرده است، انقلاب اسلامی برای نخستین ‌بار از زمان سقوط مفتضحانه امپراتوری صفویه در ایران، قادر شده است کنترل سرنوشت و تصمیم­گیری در سیاست خارجی را در دست خود بگیرد.

محققان سیاست خارجی، استقلال را از اهداف عام و حیاتی کشورها در فضای بین‌الملل می‌دانند. اهداف حیاتی شامل اهدافی هستند که ضرورت و اولویت کشورها را در بر می‌گیرند. یکی از مهم‌ترین اهداف سیاست خارجی کشورها حفظ استقلال در جهان پرتلاطم بین‌المللی است.

به لحاظ لغوی کلمه استقلال از باب استفعال و با واژه‌هایی چون قلیل، قلت و تقلیل مرتبط است و معنای آن کم کردن و به حداقل رساندن است. در سیاست خارجی و روابط بین‌الملل می‌توان گفت ملت استقلال‌طلب می‌خواهد وابستگی‌هایش را تقلیل دهد و اتکای به دیگران را به حداقل برساند. می‌توان استقلال را «کنترل سرنوشت و تصمیم­گیری در سیاست داخلی و خارجی  دانست».

از این تعریف استقلال تنها آزادی عمل در فضای بین‌الملل را نمی‌توان استنباط کرد، بلکه استقلال عمل در داخل و اینکه کشوری فارغ از مداخلات خارجی، مسائل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خویش را سامان دهد.

استقلال دو حد افراط و تفریط دارد. حد افراط نوعی انعزال و انزوا از دنیا و مبارزه‌طلبی دائمی و حد تفریط آن  مصلحت‌جوئی کامل است که به تسلیم‌طلبی و وابستگی منتهی می‌شود. امروزه شرایط بین‌المللی به گونه‌ای است که هیچ کشوری نمی‌تواند مرزهای جغرافیایی خویش را به‌مثابه حصار و دیواری فرض و از هرگونه مبادله و مراوده با همسایگان و سایر کشورها اجتناب کند، بلکه به تعبیر حضرت امام باید استقلال بدون انعزال و انزوا از دنیا و مبتنی بر رابطه برابر و فقدان ارتباط ظالمانه و عدم سلطه‌گری و سلطه‌پذیری شکل بگیرد. ایشان در این زمینه از تعابیر روابط انسانی و معنوی بهره می‌بردند که نوعی ارتباط برابر و غیرظالمانه و غیروابسته را مورد توجه قرار می‌دهد.

امروز در مقابل مدافعان استقلال برخی اساساً مفهوم استقلال را مربوط به اعصار پیشین می‌دانند. نافیان استقلال، استدلال خود را بر مبنای گسترش ارتباطات، رشد سریع علوم و فنون و از میان رفتن مرزهای جغرافیایی و جهانی شدن می‌دانند. معتقدان به جهانی شدن در این زمره‌اند. این استدلال در حالی مطرح می‌شود که در همگراترین مناطق همانند اتحادیه اروپا بر مسائلی مانند امنیت ملی و نیروهای نظامی و ساختار سیاسی و عدم مداخله تأکید می‌شود. از سوی دیگر خروج کشورهایی چون انگلیس از این اتحادیه قضاوت را درباره آینده همگرایی و از بین بردن مرزها در این اتحادیه با تردید جدی رو به ‌رو ساخته است.

استقلال اگرچه در طول اعصار برای همه کشورها مهم بوده است، اما تحولات صورت گرفته در غرب منجر به ظهور قدرت‌های جدید با ابزارهای متفاوتی شده است. اگر تا اواخر قرن پانزدهم همه دولت‌ها از قدرت یکسان و نزدیک به هم برخوردار بودند، از قرن شانزدهم به بعد به تعبیر کالتونگ، محقق و نظریه‌پرداز نظام جهانی، شاهد اختلاف قدرت میان ملل زبردست و ملل زیردست هستیم.

فاصله‌گیری شدید جنبه‌های سخت‌افزاری قدرت و توانایی‌های مادی به‌ویژه صنایع نظامی و تسلیحاتی بین شرق و غرب. منطق شکل‌گیری این رابطه نابرابر در انقلاب‌های فکری، علمی و صنعتی در غرب و شکل‌گیری طبقه سرمایه‌دار با پشتوانه نظامی و سیاسی حکومت‌های اروپایی نهفته است. خروج سرمایه‌داری اروپایی از مرزهای خود در جستجوی بازارهای تازه چه به صورت تهاجم نظامی و چه به صورت گسترش اقتصادی و نفوذ فرهنگی، نظام فکری ـ سیاسی سرزمین‌های شرق را از میانه قرن هجدهم و آغاز قرن نوزدهم دستخوش نوسان‌هایی کرده که تا این زمان بی‌سابقه بوده است.

ایران پس از پذیرایی کوتاه و گذرا از مستعمره‌جویان پرتغالی و هلندی و فرانسوی مورد تاخت و تازه دائمی دو امپریالیسم انگلیس و روسیه واقع شد. انگلیس پس از تسلط کامل بر هندوستان در ۱۷۹۹ همسایه ایران شد و روسیه در همان سال‌های اولیه قرن نوزدهم، هجوم به سرزمین‌های همسایه و الحاق آنها به خود را آغاز کرد. ایران در سال ۱۸۱۳ عهدنامه گلستان را امضا کرد و در سال ۱۸۲۸ مجبور به پذیرش عهدنامه ترکمانچای شد. براساس این عهدنامه روس‌ها حق قضاوت کنسولی یا کاپیتولاسیون را از ایران گرفتند. در سال ۱۸۵۷ نیز عهدنامه پاریس بین ایران و انگلیس امضا و افغانستان از ایران جدا شد. همه این اتفاقات در قرن نوزدهم میلادی روی دادند.

برای دریافت اجمالی از مفهوم استقلال در ذهنیت علمای مشروطه می‌بایست آن را به عنوان یک مفهوم در چهارچوب جهان‌بینی دینی و اسلامی بررسی کرد و از این طریق تفاوت آن را با نظام‌ها و چهارچوب‌های فکری دیگر دریافت. برخلاف جهان‌بینی اسلامی به نظام بین‌الملل، نظمی که امروزه بعد از قرن هفدهم در اروپا شکل گرفته است، به عنوان نظم وستفالی شناخته می‌شود که ماحصل نزدیک به صد سال جنگ مذهبی در اروپاست. سی سال از این جنگ‌ها به شکل بین‌المللی بود و نظم وستفالی با اتمام این جنگ‌ها در ۱۶۴۸ ایجاد و منجر به حاکمیت ملی یا دولت ـ ملتها در عرصه جهانی شد.

نظم وستفالی بر اصل اقتدار دولت در برابر اقتدار دین استوار بود و ضمن شناسایی دولت‌ها به عنوان بازیگران اصلی نظام بین‌الملل، آنان را جانشینان واقعی اقتدار فراملی کلیسا معرفی کرد. این نظام جدید حیطه اقتدار هر دولت را محدود به مرزهای شناخته‌شده خود کرد. نظم وستفالی همچنین در عین حال به تفکر ما درباره اینکه روابط‌بین‌الملل می‌توانند به‌مثابه فرایندهایی که عاری از مفاهیم دینی هستند، عمل کنند، شکل داد. بر این اساس می‌توان گفت روابط بین‌الملل به عنوان حوزه‌ای از علوم اجتماعی که براساس تجربه تاریخی معینی در غرب و به عنوان نمونه‌ای از دانش جهانشمول شکل گرفته و بیانگر تجربه تاریخی خاصی است، نمی‌تواند به عنوان مجموعه‌ای از مقوله‌های جهانشمول یا حوزه‌های ذاتی به کارگرفته شود؛ در حالی که نظم مورد نظر پارادایم اسلامی یک نظم ژئوکالچر یا جغرافیای فرهنگی است. یک نظم امتی در قلمرو دارالاسلام که آن را از سایر دارها از جمله دارالکفر متمایز می‌سازد.

علامه طباطبایی در «المیزان» در ترسیم این‌ نظم معتقد است اسلام انشعابات ملی و اختلافات فرعی و مصنوعی از جمله نژاد و وطن و تمایزات زیان بخش را لغو کرده و  به جای آن مرزهای عقیدتی را گذاشته است. شهید صدر بر این باور است که در مرزهای عقیدتی آرمان و ارزش‌های بالا و برترند که ارزش دارند؛ جامعه بشری را به وحدت می‌رسانند؛ همگرایی ایجاد می‌کند؛ همه امتیازات و مرزها را با توجه به همگانی بودن و عمومیت داشتن از میان برمی‌دارند و در آن به خاطر نژاد، خون و مرزهای جغرافیایی هیچ تبعیضی وجود ندارد. اجمالا می‌توان چند نتیجه را از این نوع نگاه به نظام بین‌الملل دریافت.

نخست اینکه علت و مبنای تمایز برخلاف نظریه‌های رایج در روابط بین‌الملل و سیاست خارجی تضاد منافع و یا رقابت‌های ژئوپولتیک نیست، بلکه عقیده است. در بیاناتی از حضرت امام‌ می‌توان این تقابل دوگانه را به‌وضوح مشاهده کرد؛ «جنگ امروز ما، جنگ با عراق و اسرائیل نیست. جنگ ما، جنگ با عربستان و شیوخ خلیج‌فارس نیست. جنگ ما، جنگ با مصر و اردن و مراکش نیست. جنگ ما، جنگ با ابرقدرت‌هاى شرق و غرب نیست. جنگ ما، جنگ مکتب ماست علیه تمامى ظلم و جور. جنگ ما جنگ اسلام است علیه تمامى نابرابری‌هاى دنیاى سرمایه‌دارى و کمونیسم. جنگ ما جنگ پابرهنگى علیه خوشگذرانی‌هاى مرفهین و حاکمان بى‏درد کشورهاى اسلامى است. این جنگ سلاح نمى‏شناسد. این جنگ محصور در مرز و بوم نیست. این جنگ، خانه و کاشانه و شکست و تلخى کمبود و فقر و گرسنگى نمى‏داند. این جنگ، جنگ اعتقاد است. جنگ ارزش‌هاى اعتقادى ـ انقلابى علیه دنیاى کثیف زور و پول و…».

دوم اینکه مفاهیم به کار رفته نیز در این تقابل مفاهیم پاردایمی هستند و به زبان و مفاهیم خاص آن بیان می‌شوند. از جمله جهاد، شهادت، دارالسلام دارالکفر، دارالحرب و کفار. جهاد به جای کلمه جنگ به کار میرود و حاوی ویژگی‌هایی چون تقدس، پیکار در راه خدا و شکست‌ناپذیری است.  در این تعریف، مرزها مرزهای سرزمینی نیستند، بلکه بر عقیده و باور استوارند. به همین دلیل به جای مفهوم ملت با مفهوم امت مواجه هستیم.

سوم اینکه ترسیم تقابل دوگانه کفر در برابر باطل به معنای اصالت جنگ نیست، زیرا براساس اصالت خیر در هستی و مقتضای فطرت انسانی که بر خوبی و پاکی است، اصالت با صلح و همزیستی است.  به تعبیر رهبر انقلاب، این به معنای این نیست که ما دائم بایستی با هر کسی که در هویّت کفر است بجنگیم. این معنایش مقاتله نیست. این معنایش عدم ارتباط هم نیست. این معنایش [عدم] تبادل معلومات هم نیست. این معنایش استقلال هویّت ایمانی و مرزبندی هویّت ایمانی است تا [انسان] بتواند در مقابل هویّت طاغوت و هویّت کفر، خودش را حفظ کند، نگه دارد، تکمیل کند، رو به پیشرفت حرکت کند.

چهارم دارای ابزارهای قدرت متفاوت و متمایز است. در کنار قدرت سخت‌افزاری و تاکید بر اهمیت آن، قدرت ایمان و جنبه نرم‌افزاری قدرت نیز مورد توجه است. حضرت امام در گفتگو با ریچارد کاتم برخلاف رویکردهای واقع‌گرایانه که توانایی‌های نظامی و اقتصادی را عامل اصلی قدرت هر کشوری می‌دانند، ایمان را مؤثرترین و قوی‌ترین سلاح و ابزار قدرت کشورها می‌دانند:

«پیش ما قدرت اسلام فوق قدرت‌هاى مادى ابرقدرت‌هاست. مى‏بینید که این قدرت است که مشت را در مقابل تانک و مسلسل قرار داده است. اتکا ما به خداوند و به معنویت است.»

بنابراین قدرت جنبه سخت‌افزاری صرف ندارد. توانایی‌ها و قابلیت‌های نظامی و همچنین منابع مادی و توانایی‌های اقتصادی میزان قدرت یک کشور را نشان نمی‌دهند، بلکه قدرت ایمان به عنوان یک مؤلفه نرم‌افزاری در بالای هرم سلسله مراتب قدرت واقع شده است و سایر عناصر قدرت در ذیل آن قرار دارند.

در چشم‌انداز علمای عصر قاجاری به خاطر جنگ‌های ایران و روس و ایران و انگلیس و حضور خارجی‌ها در کشور، استقلال اهمیت مضاعفی پیدا ‌کرد. می‌توان در مورد استقلال در  قالب  تقسیم دارالسلام و دارالحرب تأمل کرد. علاوه بر این در ذهنیت علمای عصر قاجار استقلال واجد عناصر و ویژگی‌های زیر است:

نخست اینکه استقلال را مفهوم موسعی در نظر می‌گرفتند و صرفاً استقلال سیاسی و نظامی مورد توجه نبوده است. نکته دوم این که نگاه گزینشی نسبت به وجوه مثبت یا منفی عوامل تهدیدکننده استقلال وجود نداشت، بلکه نوعی تردید و حساسیت بدبینی به همه وجوه تهدیدکننده استقلال و عامل تهدید دیده می‌شد. به عبارت دیگر کلیت تمدن غرب به عنوان عامل تهدیدکننده استقلال در معنای موسع آن مدنظر و توجه بود. سوم اینکه استقلال فرهنگی را مقدم می‌دانستند.

در میان انواع سلطه و سیطره، سلطه فرهنگی اهمیت زیادی دارد، زیرا عامل اصلی وابستگی سیاسی و اقتصادی است.  حضرت امام می‌فرمودند، «اگر مغزها وابسته شوند و فرهنگ یک ملّت استقلالی نباشد، نه تنها نمی‌توان به تضمین آینده آن امیدوار بود، بلکه باعث تثبیت سلطه جهانخواران خواهد شد. این غرب یا شرق که سلطه پیدا کرده است بر همه ممالک اسلامی، مهمش این سلطه فرهنگی بوده است.»

نکته چهارم این است که در چشم‌انداز علما توجه و تاکید بر عناصر داخلی در حفظ استقلال اهمیت زیادی دارد. به عبارتی توجه به توانایی داخلی و نه تکیه بر توان خارجی. بهره‌گیری از مقایسه‌های تاریخی دوره‌های اوج تمدن اسلامی برای اثبات امکان استقلال نیز بسیار مورد توجه علمای عصر قاجار بوده است.

ابعاد مختلف استقلال و اهم اقدامات علما در این زمینه عبارتند از:

استقلال سیاسی ایران که مقارن با جنگ‌های ایران و روس مورد خدشه قرار گرفت، موجب همراهی جدی علمای عصر قاجاری در حفظ استقلال کشور شد، به‌طوری که علمایی چون کاشف‌الغطا سعی کردند با صدور فتاوایی مردم و حکومت را به لزوم جهاد و مبارزه با کفار تشویق کنند. ظلم و جور روس‌ها در مناطق اشغال شده، به‌ویژه علیه مسلمانان، علمای عصر قاجاری را تشویق ‌کرد تا در این زمینه به اقداماتی از جمله تجمع در تهران برای مبارزه و تحت فشار قراردادن شاه برای ترک مصالحه و مدارا با دولت روسیه دست بزنند و در این راه البته هزینه‌هائی را هم متحمل شدند. برای مثال وقتی آخوند خراسانی از مفاد قرارداد ۱۹۰۷ مبنی بر تقسیم ایران بین دولتین روس و انگلیس اطلاع حاصل کرد، در راه بازگشت به ایران برای مقابله با قرارداد فوق، به طرز مشکوکی فوت کرد.

بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی، علما در برابر استعمار انگلستان در عراق ایستادگی کردند و با نیروهای این کشور در عراق که بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی تحت قیمومیت این کشور درآمده بود، درگیر شدند. علما در ارتباط با استقلال سیاسی از مفاهیمی چون جهاد، شهادت و تلاش دولت‌های کافر، کفار روس، استعمارگران مسیحی اروپایی، برای نابودی اسلام استفاده می‌کردند.

مسائلی را که باعث طرح مسئله استقلال اقتصادی شد، می‌توان در عواملی چون قرضه خارجی که به نفوذ اقتصادی و سیاسی استعماری افزود، واگذاری امتیازات متعدد، امتیازات تحمیلی که در همه حوزه‌ها از جمله باستان‌شناسی صورت گرفتند و باعث تسلط دو کشور روس و انگلیس بر تمام رشته‌های حیاتی ایران در پایان قرن نوزدهم و آستانه انقلاب مشروطیت شدند،  ایران را به صورت کشوری نیمه‌مستعمره و تحت قیمومیت روسیه و انگلستان در آورد.

به لحاظ اقتصادی، اقتصاد تجاری و صنعتی، صنایع سنتی ایران را در رقابت با کالاهای خارجی دچار رکود و تزلزل ساخت و به استقرار نظامات اقتصادی وابسته به غرب و روسیه کمک کرد. منسوجات از جمله مهم‌ترین قربانیان ورود کالاهای خارجی بودند. در این زمینه می‌توان به قیام تنباکو و فتوای مرحوم میرزای شیرازی در مبارزه با امتیاز توتون و تنباکو، حمایت از ایجاد کارخانه‌ها توسط شاه، حمایت از تولیدکنندگان داخلی به عنوان تکلیف شرعی و عقلی از طریق  عدم استعمال امتعه و اقمشه خارجی که باعث حفظ ثروت در داخل و عدم خروج آن به سمت فرنگ و  جلوگیری از بیکاری و بیعاری اهالی، جلوگیری از خروج نیروی کار به قفقاز، عربستان و روسیه و فرنگستان می‌شد، اشاره کرد.

یادداشت‌ها و بیانیه‌هایی از طرف علمای عصر مانند «ملامحمد کاظم خراسانی، سیدمحمد کاظم طباطبایی یزدی، شیخ عبدالله مازندرانی، محمد غروی شربیانی، محمدحسن مامقانی، میرزا فتح‌الله شیرازی، میرزا حسین نوری (محدث نوری)، سیداسماعیل بن صدرالدین موسوی اصفهانی، میرزا حسین خلیلی و سیدجلال‌الدین کاشانی» وجود دارند که در نامه‌های خود شاه را به دلیل راه‌اندازی کارخانه‌های تولیدی از جمله کارخانه نساجی اصفهان، ستایش و این اقدام را به عنوان عمل خیر و عبادتی برای وی تلقی و از مردم برای حمایت از این امر دعوت کردند.

سیداحمد بن فخرالدین موسوی کاشانی از علمای زمان مظفرالدین شاه از رواج منسوجات و تولیدات دولت‌های بیگانه در ایران به‌شدت ناراحت و نگران و درصدد هوشیار کردن مردم بود. او پس از ذکر دردمندانه اوضاع و احوال اقتصادی و سیاسی مسلمین در صدد ارائه دلایل و راهکارهای خود برای خروج از این شرایط برآمد و نوشت:

«دلیل اول: لبس مسلمین از منسوجات کفار تقویت کفر و تضعیف مسلمین است؛ به جهت آنکه منشأ قوت، غنا و ثروت می‌باشد و رواج تجارت و مکاسب، موجب غناست. اگر منسوجات کفار منسوخ شود و منحصر شود ملبوس مسلمین در منسوجات خودشان، لابد راه کسب صد هزار جمعیت اقلا مهیا خواهد گردید و راه تحصیل معاش جمع کثیر و جم غفیری از مسلمین آماده خواهد شد. ما گروه مسلمین ضعیف نمودیم خود را به فقدان تجارت و کسادی کسب. خلاصه قوت کفر و استیلای کفار بر ما نشد مگر به جهت غنا و ثروت ایشان و ضعف و ذلت ما نشد، مگر به سبب فقر و مسکنت و کفار به جهت تموّلشان ترویج می‌کنند مذاهب باطله و کتب ضاله خود را… دلیل دوم: دفاع در مقابل کفار، اگر استیلای بلاد اسلام را خواهند واجب است به اجماع و نصوص قطعیه و فرق نمی‌کند وجوب دفاع از آنکه کفار از راه حرب و استعمال ادوات جنگ از قبیل توپ و تفنگ، اراده استیلا بر مسلمین داشته باشند یا از راه علم و تدبیر مسلمین را غافل نمود، استیلا بر ایشان یابند و یا از راه تجارت و راه‌های دیگر… خلاصه، عزم کفار بر استیصال مسلمین گاهی از طریق حرب می‌شود و گاهی از طرق حیله و تزویر و علم و تدبیر… یا اینکه رواج می‌دهند امتعه خود را در بلاد اسلام و به این طریق اموال آنها را می‌برند و راه کسب و تجارت را به رویشان می‌بندند تا به این وسیله آنها فقیر و پریشان شوند… و اگر از راه کسب و تجارت، قصد اضمحلال مسلمین نمودند، دفاع به این نحو خواهد شد که ترک استعمال امتعه و مصنوعات آنها را نموده، مانع شد از رواج کسب و تجارت کفار در بلاد اسلام و این اجناس را از خاک پاک مسلمین اخراج کرد تا نه اجنبی را مغازه و کارخانه باشد و نه با او معاشرت و مخالطت شود و باید ترویج نمود امتعه و مصنوعات و منسوجات مسلمین را و منحصر کرد تجارت و کسب را در بلاد اسلام به مسلمین و عقد شرکت‌های بزرگ و فتح مدارس برای تحصیل انواع علوم و صنایع نمود تا اشاعه‌ علم و صنعت و کسب و تجارت شود.»

استقلال نظامی و اداری از دیگر ابعاد استقلال است که مورد توجه علمای عصر قاجار است. در این زمینه می‌توان به حضور افسران نظامی روسی و انگلیسی در ایران اشاره کرد که بعدها در دوره پهلوی جای خود را به افسران امریکایی دادند. مخالفت علما با حضور نیروهای نظامی را می‌توان در لغو قرارداد نافرجام ۱۹۱۹ مشاهده کرد. این قرارداد به دنبال ایجاد محملی قانونی برای استعمار ایران در قالب کمک‌های مالی و مستشاری انگلستان بود که با مخالفت‌های صورت گرفته از طرف مردم و علما لغو شد.

از دیگر موارد تأکید علما در مورد بحث استقلال، استقلال آموزشی بود. در عصر قاجاریه نخستین مدارس جدید غیردولتی در ایران در اوایل سده سیزدهم شمسی توسط هیئت‌های مذهبی(مسیحی) اروپایی و امریکایی تأسیس شدند. این هیئت‌ها که معمولاً از سوی مراکز مذهبی آن کشورها به مناطق مسیحی‌نشین ایران اعزام می‌شدند، در کنار تبلیغات مذهبی به ارائه خدمات بهداشتی و آموزشی نیز می‌پرداختند. در کنار آموزش دروس به سبک نوین، دعوت مسلمین از طرف کشیش‌های نصاری به دین عیسوی نیز اتفاق می‌افتاد.

علمای این دوره ضمن مخالفت با ترویج مسیحیت در پوشش آموزش، سعی کردند با تأسیس مدارس دینی از جمله مدرسه مبارکه اسلام و انجمن مقدس توسط طباطبایی از علمای اسلامی با هدف اقبال مسلمانان به ایجاد مدارس جدید و آموزش علوم نوین و همچنین آموزش‌های اسلامی و دینی اشاره کرد.

استقلال فرهنگی به دلیل تأثیر اینکه در ذهنیت‌ها و باورها و نظام دانایی و منش و اخلاق دینی جامعه و تغییر کنش و رفتار مردم و سبک زندگی حائز اهمیت بسیاری است. علمای عصر قاجار نگران سرایت و همه‌گیر شدن فرهنگ غربی در جامعه ایران بودند. شیخ حسن اصفهانی در رساله «تاریخ دخانیه» که یک سال بعد از صدور تحریم تنباکو منتشر شد،  می‌نویسد:

«کار فرنگی و فرنگی‌مآبی به‌طوری در ایران اوج گرفته است که بزرگان و کارفرمایان ایران جمیع حرکات و عادات شبانه‌روزی خودشان را نقشه و سرمشق از روش و رفتار فرنگیان برگرفتند و به‌تدریج این معنا از بزرگان به زیردستان سرایت کرد و به زمان قلیلی اوضاع و اطوار اسلامیه بزرگان و کارفرمایان مملکت تغییر کلی یافت.»

در فقره‌ای دیگر کاشف‌الغطا به این مسئله اشاره می‌کند که، «روحیه غربی در پیکره شرق و جسم جهان اسلام رسوخ کرده و همه عواطف ارزشمند، احساسات روحی، شرف معنوی، افتخار، سربلندی و استقلال خودی او را از او ربوده است. این روحیه غربی رها نکرد تا آنکه انسان مشرق زمین را به جایی کشاند که دینش و قرآنش را به استهزا گرفت و تعهدات خویش را پشت سر انداخت.»

علمای مشروطه‌خواه بسیاری از اصول ممتاز فرهنگی در غرب را برگرفته از اصول اسلامی و  چاره را در توجه مجدد به اصول دینی خود و عدم  تسلیم‌طلبی و بازگشت به خویشتن می‌دانند. آنچه که بعداً در دوره پهلوی شباهت با غرب یا از فرق سر تا نوک پا غربی شدن بود، در ذهنیت علمای مشروطه ناشی از دست رفتن استقلال فرهنگی بود. برخی از فقها در بحث تشبّه به این حدیث قدسی اشاره کرده‌اند:

«قل لعبادی لا تلبسوا ملابس اعدائی و لا تطعموا مطاعم اعدائی و لا تشبهوا بأعدائی فتکونوا اعدائی کما هم اعدائی: ای پیامبر! به بندگان من بگو که لباس‌های دشمنان مرا نپوشند، خوراکی‌های دشمنان مرا نخورند و خود را به دشمنان من شبیه نسازند که در این صورت دشمن من خواهند بود، چنانکه آنان دشمن من هستند.» در این راستا فقها حتی خرید و فروش اقلامی را هم که موجب تهاجم فرهنگی است حرام دانسته‌اند.

استقلال به عنوان دستاورد انقلاب اسلامی بسیار ارزشمند است. فهم و درک امروزی ما از این مفهوم باید با توجه به سنت‌های تاریخی وفرهنگی ما و بازبینی و بازتفسیر تاریخ ۵۰۰ ساله اخیرمان باشد. بدون توجه به این سنت و حافظه تاریخی بلندمدت ما ایرانیان، امکان فهم اهمیت این مسئله و ارزش حیاتی برای ما مقدور نخواهد بود.

استقلال با فرهنگ استقلال نسبت مستقیم دارد. استقلال نیاز به فرهنگ استقلال یعنی نوعی فرهنگ درونی شده برای حفظ استقلال دارد. واقعیت این است که استقلال برای همه جوامع اهمیت یکسانی ندارد و در کشورهایی که سنت عمیق دینی و همچنین تجربه تمدنی و حکومتداری دارند استقلال بسیار مهم و حائز اهمیت است.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

امروز در مقابل مدافعان استقلال برخی اساساً مفهوم استقلال را مربوط به اعصار پیشین می‌دانند. نافیان استقلال، استدلال خود را بر مبنای گسترش ارتباطات، رشد سریع علوم و فنون و از میان رفتن مرزهای جغرافیایی و جهانی شدن می‌دانند. معتقدان به جهانی شدن در این زمره‌اند. این استدلال در حالی مطرح می‌شود که در همگراترین مناطق همانند اتحادیه اروپا بر مسائلی مانند امنیت ملی و نیروهای نظامی و ساختار سیاسی و عدم مداخله تأکید می‌شود.

 

۲٫

 

قدرت جنبه سخت‌افزاری صرف ندارد. توانایی‌ها و قابلیت‌های نظامی و همچنین منابع مادی و توانایی‌های اقتصادی میزان قدرت یک کشور را نشان نمی‌دهند، بلکه قدرت ایمان به عنوان یک مؤلفه نرم‌افزاری در بالای هرم سلسله مراتب قدرت واقع شده است و سایر عناصر قدرت در ذیل آن قرار دارند.

 

۳٫

استقلال با فرهنگ استقلال نسبت مستقیم دارد. استقلال نیاز به فرهنگ استقلال یعنی نوعی فرهنگ درونی شده برای حفظ استقلال دارد. واقعیت این است که استقلال برای همه جوامع اهمیت یکسانی ندارد و در کشورهایی که سنت عمیق دینی و همچنین تجربه تمدنی و حکومتداری دارند استقلال بسیار مهم و حائز اهمیت است.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *