پرسشها و پاسخها

عصمت انبيا (ع)

س: مگر پيامبران
داراي خصيصه عصمت نيستند و اگر هستند پس چرا حضرت آدم (ع) از شجره ي ممنوعه اي که
خدا نهي کرده بود استفاده کرد؟ آيا عمل حضرت آدم (ع) تخطي از دستور خدا نيست؟ شايد
بگوئيد عمل حضرت آدم (ع) ترک اولي بود ولي به نظر ترک اولي هم از يک پيامبر بعيد
است بالاخره ترک اولي که از خطا و اشتباه کمتر نيست.

شهرک قدس
محمد جواد ـ د

ج: حضرت آدم مخالفت
نهي ارشادي کرد نه مولوي. و آن چه با عصمت منافات دارد مخالفت امر و نهي مولوي
است.

توضيح مطلب آن که از
سوي خداوند دو نوع امر و نهي صادر مي شود و هم چنين از سوي هر قانون گذار و
فرماندهي اين دو نوع ممکن است صادر شود. امر و نهي مولوي و امر و نهي ارشادي.
منظور از امر و نهي مولوي همان است که آن را فرمان مي گوئيم.  فرمانده اگر دستوري را به عنوان فرماندهي صادر
کند از زير دست خود چيزي به جز اطاعت نمي­خواهد و در صورت تخلف خشم او برانگيخته
مي شود و آن را تعدي و تجاوز بر حريم فرماندهي خويش مي داند و براي متخلف مجازاتي
سخت در نظر مي گيرد. ولي گاهي همين فرمانده به زيردست خود نصيحتي مشفقانه و ارشادي
و پدرانه مي کند مثلا مي گويد سيگار نکش که براي سلامتي تو زيان آور است. نهي
مولوي نيست و سيگار کشيدن ممنوع نيست و خشم او را بر نمي انگيزد و هيچ عقوبتي در
بر ندارد ولي براي خود شما مضر است. بلکه گاهي ممکن است فرمانده قلبا به لحاظ
مصالح شخصي يا گروهي يا اجتماعي مايل باشد که فرمانبر کاري را انجام دهد ولي به او
گوشزد مي کند که اگر مصلحت خود را مي خواهي اين کار را نکن براي تو ضرر دارد ولي
قلبا از عمل او نه تنها خشمگين نمي شود بلکه به آن راضي است ولي براي ارشاد و
نصيحت او را نهي مي­کند. و هم چنين در مورد امر به انجام کاري. اين گونه امر و نهي
را ارشادي مي گويند. و از اين قبيل است امر و نهي پزشک که به مريض مي گويد: اين
دارو را بخور آن غذا را نخور. پزشک فرمانده نيست تا امر مولوي داشته باشد بنابراين
امر و نهي او تنها ارشاد و نصيحت است.

به عبارت ديگر امر و
نهي مولوي متضمن تهديد به عقاب است. «نماز بخوانيد» در اين جمله يک تهديد نهفته
است: اگر نخوانديد شما را عقاب مي کنم. «ربا نخوريد» اگر خورديد عقاب سختي در پيش
است. ولي امر و نهي ارشادي متضمن مصلحت و مفسده ي شخصي زيردست است، و هيچ گونه
تهديدي به عقاب در آن نهفته نيست. مثلا در قرآن کريم آمده است (و لا تنازعوا
فتفشلوا و تذهب ريحکم) با يکديگر نزاع و کشمکش نکنيد که ناتوان مي شويد و پيروزي
را از دست مي دهيد. اين نهي متضمن مفسده اي است که ناتواني و شکست در پي دارد ولي
متضمن عقاب نيست و اصولا تنازع و کشمکش غالبا ممنوع نيست هر کس مي­تواند حق خود را
مطالبه کند و طبيعي است که نزاع به وجود مي آيد. ولي خداوند به عنوان ارشاد و
نصيحت مي فرمايد کاري نکنيد که براي خودتان ضعف و زبوني به وجود آيد.

عصمت انبياء و ائمه
(ع) به اين معني است که حتي از آنها گناه به صورت ناخودآگاه هم سر نمي زند. ولي
ممکن است در موردي به دليلي مخالفت امر يا نهي ارشادي کنند و براي خود آن ضرري را
که در عمل منهي عنه آمده است به وجود آورند. و اين امر به هيچ وجه نقص عصمت آنها
را نمي کند و اصولا اين کار قبح عقلي ندارد. همه ي عقلا کارهائي را که براي آنها
ضرر دارد انجام مي دهند و شايد بتوان گفت کمتر کاري است که براي انسان منفعتي داشته
باشد و هيچ گونه ضرري نداشته باشد بنابراين انسان هميشه با خود محاسبه مي کند و
نفع و ضرر را مي سنجد و انجام مي دهد. و هيچ مانعي ندارد که معصوم عملي را که مي­داند
در آن ضرر شخصي است به قصد جلب يک منفعت شخصي يا اجتماعي انجام دهد. نهي ارشادي هم
هيچ انگيزه اي را به وجود نمي­آورد به جز ارائه آن ضرر.

به عبارت ديگر معصوم
با هر فردي که بخواهد آن عمل را انجام دهد يا ندهد تحت تاثير آن امر يا نهي ارشادي
به عنوان امر و نهي صادر از خداوند قرار نمي گيرد زيرا فرض بر اين است که خداوند
در اين امر و نهي، مولويتي به کار نبرده و تنها کشف از يک واقعيت فرموده است و
انسان را به ضرر شخصي خود در آن عمل متوجه ساخته است. و همان گونه که گذشت، گاهي
ممکن است براساس يک مصلحت بالاتر مرشد از وقوع آن عمل راضي و خشنود باشد در عين
حال به فرمانبر خويش تذکر مي دهد که اگر چنين کردي چنان مي شود تا او با علم و
آگاهي اقدام به ضرر خويش کند. و شايد در مورد حضرت آدم عليه السلام نيز چنين بوده
است که اين احتمال نياز به توضيح دارد.

نهي حضرت آدم (ع) از
شجره ي ممنوعه از قبيل نهي ارشادي است نه مولوي خداوند در سوره ي طه مي فرمايد:
«فَقُلْنٰا يٰا آدَمُ اِنَّ هٰذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجَکَ فَلٰا
يُخْرِجَنَّکُمٰا مِنَ الْجَنَّةز فَتَشْقي. اِنّظ لَکَ اَلّا تَجُوْعَ فيها وَ
لٰا تَعْريٰ وَ اَنَّکَ لٰا تَظْمَؤاُ فيها وَ لٰا تَضْحيٰ…» 117ـ 119. پس ما
خطاب کرديم به آدم که اين (ابليس) دشمن تو و همسرت مي باشد مبادا شما را از بهشت
بيرون کند که به زحمت خواهي افتاد. تو در اين بهشت از رنج گرسنگي و تشنگي و برهنگي
و حرارت آفتاب در اماني.

اين آيات نشان مي دهد
که تنها اثري که برخوردن آن درخت مترتب مي­شده از دست دادن آن نعمتها بوده است و
نهي مولوي نبوده که مستوجب خشم الهي و عقاب آخرت باشد. بلکه در برخي روايات وارد
شده است و آيات نيز گوياي همين معني است که حضرت آدم (ع) و پيروان او و به طور کلي
نوع انسان براي آمدن به زمين خلق شده اند. بايد کمال را با برخورد با هزاران مانع
به دست آورند بايد گرفتار غرايز و شهوات و تمايلات باشند و از ميان آنها راه راست
را بيابند و با عقل و منطق راه هدايت را بپيمايند و به سر حد کمال برسند و خلاصه
به اختيار خود تکامل يابند و همين امتياز آنها را از ساير موجودات جدا مي سازد و
شايد به همين دليل خليفة الله است يعني جلوه اي از اراده و قدرت الهي به او داده
شده است که با عقل و فکر خود راه را تشخيص مي دهد و با اختيار و ارده ي خود راه بد
يا خوب را انتخاب مي کند. بنابراين وارد شدن حضرت آدم عليه السلام به آن بهشت تنها
مقدمه اي براي ورود به اين جهان بوده است او نبايد در جائي زندگي کند که نه گرسنگي
و نه تشنگي و نه برهنگي است و هيچ گونه رنجي در آن احساس نمي شود او بايد احساس
نياز به خوراک و پوشاک و آب و سايه و همسر کند و شايد اين که در قرآن آمده است که
پس از خوردن ثمره آن درخت عورت آنها مکشوف شد و در تعبير ديگر قرآن، آن چه بر آنها
مخفي بود نمايان شد اشاره به همين معني باشد که تا آن زمان احساس نياز به اشباع
غريزه جنسي نمي کردند و ظاهرا در آن بهشت از همه دردسرهاي جهان طبيعت آزاد بودند.
و ممکن است اين معني مؤيد اين احتمال باشد که آن بهشت برزخي ميان اين جهان و جهان
آخرت بوده است نه اين که باغي سرسبز در منطقه اي از زمين باشد اين احتمال بسيار
بعيد به نظر مي رسد گرچه ظاهر بعضي روايات همين است. آن چه مسلم است بهشت جاويدان
که پس از پايان يافتن اين جهان آزمايش، صالحان در آن سکني دارند منظور نيست.

به هر حال حضرت آدم
عليه السلام براي آن بهشت آفريده نشده بود ولي چرا ابتدا در انجا مسکن گرفت شايد
به اين دليل باشد که خداوند چنين اراده فرموده است که انسان حتي در فرود آمدن به
اين جهان و اختيار اين صحنه آزمايش با اراده و انتخاب خود باشد، اما آن درخت چه
بوده که چنين تاثيري داشته است براي ما مهم نيست هر چه بوده مايه ي اين همه بدبختي
ها و خوشبختي ها شده است. از اينجا مي توان اين نتيجه را گرفت که خداوند نه تنها
از خوردن ثمره ي آن درخت ناراضي نبوده است بلکه چنين تقديري فرموده و چنين خواسته
است ولي در عين حال انسان را آزاد گذاشته و فرموده است: از اين درخت اگر خوردي به
زحمت و رنج و تعب مي افتي. پس از خوردن از آن درخت حضرت آدم عليه السلام که فريب
شيطان را خورده بود و شيطان به دروغ قسم ياد کرده بود که اين درخت جاوداني است و
آن گاه پدر و مادر انسانها خود را در چنگال طبيعت ديدند و نيازهاي جسمي و جنسي را
احساس کردند آيندهُ پر رنج و تعب خويش را پيش روي مجسّم نموده و فرياد برآوردند:
خداوندا ما بر خويشتن ستم کرديم و قدر نعمت را ندانستيم اگر بر ما نپوشي و ما را
مورد رحمت خويش قرار ندهي از زيانکاران خواهيم بود.

خداوند توبه آنها را
پذيرفت ولي نه به اين معني که به آن بهشت باز باز گردند زيرا اخراج آنها از بهشت
اثر وضعي بود و ديگر راه بازگشت برايشان نبود بلکه به اين معني که اين عمل مانعي
در تکامل حضرت آدم عليه السلام نبود و لذا خداوند آنها را راهنمائي نمود که راه
بازگشت باقي است هنوز شما مي توانيد به کمال مطلوب برسيد ولي ديگر با زحمت و رنج و
تعب همراه است. فرود آئيد به جهان طبيعت. به جهان غرايز و نيازها و برخوردها و
کشمکشها. آن گاه فرمانهاي مرا بشنويد و به آن عمل کنيد هر که پيروي از آنها کند
ترس و اندوهي بر او نيست و هر که کفر بورزد و انکار کند به دوزخ ابدي گرفتار خواهد
شد.

درست مانند کسي که
پزشک به او دستور داده: اين را بخور، آن را نخور. ولي او دستور را عمل نکرده است
اکنون به پزشک مراجعه مي کند، بيماري سختي او را مي آزارد، پزشک مي گويد ديگر آن
راه درمان راحت از دست رفت اکنون بايد با زحمت و مشقت فراوان و رياضت سخت سلامتي
خود را بازيابي. و بايد رژيم غذائي و خوردن داروهاي تلخ و ناکامي هاي ديگر را تحمل
کني. و اين است نتيجه ي يک سرپيچي از ارشاد پزشک و هر ناصح مشفق. ولي اين سرپيچي
در مورد حضرت آدم عليه السلام از نظر خلقت تکويني لازم بود صورت بگيرد ولي با
اختيار خودش تا اين صحنه آزمايش پيش بيايد و با دست خود کاري کند که دوباره به
بهشت سعادت باز گردد و از گمراهي و شقاوت دور شود همان گونه که وعده ي خداوند به او
و ذريه اش بود (فمن اتبع هداي فلا يضل و لا يشقي). طه/123

کسي که از هدايتهاي
من پيروي کند راه را گم نمي کند و به رنج و تعب گرفتار نمي شود. همان رنج و تعب و
شقاوتي که نتيجه خوردن ثمره ي آن درخت بود با تلاش در صحنه آزمايش جهان طبيعت
برطرف مي شود.

در نتيجه مي توان گفت
که حضرت آدم عليه السلام گر چه کاري کرد که خود و ذريه اش را به تعب انداخت و
ارشاد الهي را مخالفت کرد ولي از نظر تکويني اين عمل او خواست خدا بود و بايد مي
شد لذا او گناهي نکرده است. اگر گفته شود: پس چرا توبه کرد؟ پاسخ اين است که توبه
يعني بازگشت. او که مي ديديد سعادت و راحت از دست او رفته از خداوند درخواست
بازگشت به همان سعادت را کرد. و خداوند راه را به او نشان داد. اين همان توبه
بيماري است که از پزشک عذرخواهي مي کند و دستورالعمل جديد مي خواهد. نه توبه
گنهکاري که مثلا از قاضي درخواست عفو مي کند.

و اگر گفته شود پس
چرا تعبير به (عصي آدم ربه فغوي) شده است؟ طه/121

پاسخ اين است که
عصيان به معناي امتناع از اطاعت امر است چه امر ارشادي باشد و چه مولوي که در مورد
نصيحت هاي معمولي نيز اگر آن شخص مخالفت کند لفظ عصيان به کار مي رود بنابراين
(عصي) دلالت ندارد که گناهي بوده است و اما (غوي) به معناي جهالت آمده است و به
معناي خسران و زيان نيز آمد است و شايد در اين جا منظور همان زياني باشد که براي
حضرت آدم (ع) و نوع انسان با آن عمل به وجود آمد.

نتيجه مي گيريم که
حضرت آدم عليه السلام مخالفت امر مولوي که معصيت باشد و موجب خشم الهي گردد نکرد
بلکه مخالفت يک امر ارشادي کرد که نتيجه آن به زحمت افتادن او و ذريه اش شد و اين
امر نه تنها موجب خشم الهي نيست بلکه مرحله اي از مراحل خلقت انسان و ورود او به
جهان طبيعت است که بايد چنين مي شد.

و بر اين اساس مي
توان گفت که عمل حضرت آدم عليه السلام ترک اولي نيز نبوده است و شايد تعبير به ترک
اولي در مورد مخالفت امر ارشادي صحيح نباشد و الله العالم بحقائق الامور.