اوضاع کلي جهان اسلام

قسمت هفتم

محمدرضا حافظ نيا

د: اوضاع سياسي و
فرهنگي

 

1ـ موقعيتهاي حساس و
سوق الجيشي جهان اسلام

به طور کلي بدنه ي
اصلي جهان اسلام از طريق خشکي و معبرهاي آبي در مسير شرق و غرب دنياي امروز قرار
گرفته است. اجزاء پراکنده در داخل اقيانوسها و خشکي ها نيز هر کدام از موقعيت سوق
الجيشي مهمي برخوردارند. جهان اسلام داراي چند تنگه و منطقه سوق الجيشي است که هر
کدام از آنها تنهايي مي توانند در ارتباط شرق و غرب داشته باشند و استعمار در
گذشته وحال کوشيده است تا بهر نحو که شده، تسلط مرئي يا نامرئي خود را بر اين
مناطق حساس حفظ کند.تنگه مالاکا با بندر معروف سنگاپور بين شبه جزيره مالاکا و
سوماترا، رابطه ميان اقيانوس کبير و هند مي باشد. شبه جزيره مالاکا مدتها در دست
هر يک از عمال ستمگر بود و پس از آزادي از قيد استعمار جدا شدن يک بندر از مالزي
در موقعيت سوق الجيشي بسيار مهم، و تشکيل يک کشور به نام سنگاپور با محدوده ارضي
به وسعت يک بندر اهميت حساس آن را نشان مي دهد.

تنگه هاي مابين جزاير
اندونزي هر کدام به طور فرعي مي توانند به نسبت موقعيتشان نقش حساسي داشته باشند.
تنگه باب المندب خط سير بزرگ ترين کشتي هاي تجاري شرق و غرب، رابطه بين اقيانو.س
هند و بحر احمر است. کانال سوئز ادامه راه بين اقيانوس هند و درياي مديترانه مي
باشد که اهميت موقعيت آن از جريانات سياسي و جبهه بندي هاي روز به خوبي استنباط
ميشود و در داخل جهان اسلام قرار دارد.

تنگه جبل الطارق رابط
درياي مديترانه و اقيانوس اطلس است که ساحل جنوبي آن در محدوده الرضي جهان اسلام
قرار دارد. ارتباط بين درياي سياه و درياي مديترانه از طريق دو تنگه معروف بسفر و
داردانل صورت مي گيرد که هر دو مورد نظر شوروي است. ارتباط بيشتري از کشورهاي
اروپاي جنوبي و مرکزي به درياي مديترانه و از آنجا به ساير نقاط جهان از طريق
درياي آدرياتيک و درياي سياه صورت مي گيرد. وجود قطعه آلباني در مدخل راه درياي
آدرياتيک اهميت آن را براي جهان اسلام به اثبات مي رساند.

خليج فارس و درياي
عمان نه فقط به خاطر منابع سرشار آن، بلکه به خاطر دسترسي به درياهاي گرم و آزاد
هميشه مورد نظر شوروي مي باشد(شوروي به درياي گرم و آزاد مطلوب راه ندارد و ارتباط
از طريق درياي سياه با جهان به وسيله تنگه هاي بسفر و داردانل بايد صورت گيرد و
بنابراين، اين تنگه ها و خليج فارس و درياي عمان هميشه مورد نظر شوروي مي باشد).
وجود بنگلادش در راس خليج بنگال آن را به صورت ديده باني بر تمام خليج مزبور براي
جهان اسلام درآورده است. وجود جزاير مالديو و کالديو در داخل اقيانوس هند آنها را
به صورت ديده باني بر قسمت اعظم اقيانوس درآورده است و قسمت زيادي از اقيانوس مي
تواند در محدوده حق حاکميت جهان اسلام به دليل موقعيت ها و خطوط ارتباطي بين بدنه
اصلي و مجمع الجزاير اندونزي و ميندانائو، قرار گيرد.

موقعيت مجمع الجزاير
اندونزي و ميندانائو و موقعيت هاي حساس، در درياي مديترانه مي توانند بر حق حاکميت
جهان اسلام در اقيانوس کبير و درياي مديترانه بيفزايند.

از چنين موقعيتي جهان
اسلام در اقيانوس اطلس نيز به دليل تماس قسمت زيادي از بدنه ساحل غربي آفريقا با
آب هاي آن برخوردار مي­شود.

  

2-بيسوادي

بي سوادي گر چه به
صورت يک مشکل عمومي در جهان مطرح است لکن در جهان اسلام که از مجموعه جهان سوم مي
باشد با شدت و گستردگي زيادي عمدتا به صورت يک بيماري عمومي در مناطق روستائي و
عشايري وجود دارد و در مجموع زنان نسبت به مردان از اين امر بيشتر رنج مي برند.
مشکل ديگر، مسئله کم سوادي است  بدين معني
که سطح سواد در جهان اسلام نسبت به جهان به اصطلاح پيشرفته پائين تر است. مسئله بي
سوادي و کم سوادي منجر به پائين بودن سطح فرهنگ و اطلاعات عمومي مردم و بي خبر
آنان از مسائل سياسي و اجتماعي و مسائل جهان مي گردد و در حقيقت مقدار زيادي بي
خبري مسلمين از سرنوشت و وضعيت خود معلول اين بيماري گسترده مي باشد و در چنين
عالم بي خبري است که استعمار به راحتي قادر به اجراي هدفها و سياستهاي خود و تثبيت
حکومتهاي دست نشانده خواهد بود و حکومتهاي مستبد و ستمگر نيز خود را بر گرده ي
مردم محروم تحميل خواهند کرد. از جهت ديگر توسعه اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي يک
جامعه به مقدا زيادي به بالا بودن سطح سواد عمومي و ريشه کن شدن بي سوادي ارتباط
دارد.

از آثار ديگر بيسوادي
پائين بودن سطح زندگي و فقر و ضعف بهداشت و درمان و مسائل سوء اجتماعي و غيره مي
باشد و در محيط بيسوادي است که عناصر فرهنگ بيگانه به راحتي جاي خود را باز مي
نمايد و بيسوادي زنان در تربيت و تحصيل فرزندان و سرنوشت آنان از طرفي و حضور در
صحنه هاي سياسي و اجتماعي نيز اثر سوء خود را به جا مي گذارد فلذا لازم است با
برنامه ريزي گسترده نسبت به ريشه کن نمودن عفريت بيسوادي اقدام گردد.

 

3ـ فرهنگ زدگي و
وابستگي فرهنگي

خطرناکترين نوع
وابستگي در حقيقت وابستگي فرهنگي است زيرا با اين کار اساسا يک جامعه به اسارت
جامعه ي داراي فرهنگ غالب درآمده و اين امر براي قرن ها تثبيت مي گردد. غرب پس از
کسب قدرت مادي و آغاز حرکت استعماري خود در جهان سعي نمود فرهنگ خود را به هر شکل
ممکن به کشورهاي مستعمره و خصوصا جهان اسلام منتقل و تحميل نمايد فلذا مي بينيم که
پيشاپيش گروههاي استعماري، ميسيونرهاي مذهبي جهت گسترش مسيحيت در حرکت بوده و با
ساختن يتيم خانه ها، درمانگاهها و مؤسسات خيريه و غيره در جوامعي که پايه هاي
مذهبي آن ها ضعيف بوده و يا پيروان اديان الهي نبوده هم چون آفريقاــ آمريکا هدفهاي
خود را اعمال نموده و بنيانهاي استعمار و استعمار پذيري را تقويت نمودند. اگر چه
در جهان اسلام به دليل اصالت اعتقادات اسلامي در مردم نتوانستند مسيحيت را ترويج
نمايند ولي عناصر فرهنگي غرب را به طرق مختلف در جهان اسلام نفوذ داده و هويت
اسلامي را از مسلمانان گرفته و با ارزش کردن فرهنگ غرب مستقيم و غير مستقيم عمدتا
مسلمين را به دنبال خود انداخته و در فکر و عمل تسخير کرده و اسير خود نمودند، تا
جائي که نوعي خود باختگي فرهنگي و احساس حقارت و تسليم محض و حتي علاقه نسبت به
غرب در بين جوامع مسلمين به وجود آمده است و متاسفانه چيزي پذيرفته و ارزشمند مي
گردد که غرب بپسندد و هر آن چه غرب نمي پسندد ولو اسلامي باشد، ارتجاع و عقب
ماندگي و متجدد نبودن به حساب مي آيد و تا آن جا پيش رفته است که با چماق نمودن
اندک دست آورد علمي و القائات غربيان، فرهنگ چپ و راست غرب به مذهب حمله کرده و
متجددين غرب زده در جهان اسلام به تبع آن ها اسلام را عامل عقب ماندگي مي دانند.
غربيان با استفاده از اين خود باختگي و احساس حقارت مسلمين نسبت به انتقال و تثبيت
معيارهاي فرهنگ غرب در جهان اسلام اقدام نمودند، آن ها بر روي نظام آموزش و تعليم
و تربيت جهان اسلام انگشت گذاشتند و آن را مطابق اميال و هدفهاي خود شکل دادند تا
محصول آن به طور خودکار مجري سياستهاي آن ها باشد و شخصيت و هويت خود را متاسفانه
در مکاتب فلسفي و سياسي غرب و آن چه مغرب زمين عرضه مي کند ببيند.

آنها آداب و رسوم غرب
را بر زندگي روزمره ي مسلمانان حاکم کردند. تحميل فرم لباس پوشيدن ــ بي حجابي ــ
گسترش مفاسد و احياء روحيه ي عصيان عليه مذهب و غيره از برنامه هاي حساب شده و
فرهنگي غرب مي باشد.

حاکميت نظام مالي و
بانکي و نظام اقتصادي غرب در جهان اسلام و حاکميت نظامهاي حقوقي و غيره همه برنامه
هاي حساب شده ي آنهاست. گسترش زبان و ادبيات انگليسي و فرانسه و غيره حتي[1]
بين المللي نمودن و اين که فرزندان مسلمان ناچارا بايد نيروي خود را صرف ياد گرفتن
اجباري آن بنمايند از نقشه هاي فرهنگي غرب است. بنابراين در اجراي حرکت انقلاب
فرهنگي در جهان اسلام مي بايست در همه زمينه ها و ابعاد مختلف جامعه ي اسلامي
معيارها و احکام اسلام پياده گردد و زنگارهاي فرهنگ غرب را بيرون بريزند. بايد سعي
گردد به جاي زبان انگليسي که يکي از عوامل مهم انتقال فرهنگ غرب مي باشد زبان و
ادبيات عرب که زبان ابلاغ آيات الهي بر بشريت کره ي ارض است به صورت زبان بين
المللي درآيد.

 

4ـ وابستگي سياسي
حکومتهاي ممالک جهان اسلام

ويژگي مشترک حکومتهاي
ممالک جهان اسلام به جز جمهوري اسلامي ايران عبارت از غير الهي بودن آنها است بدين
معني که حاکميت قانون خدا در نظام حکومتي آنان مطرح نيست و همه ي آنها نوعي از
حکومتاي رايج دنيا که محصول تفکرات مغرب زمين و مکاتب فلسفي و سياسي برخاسته از
غرب مي باشد را با تغييراتي پذيرفته اند. ويژگي ديگر حکومتهاي آنان مخالفت با نهضت
هاي اسلامي و هر تلاشي که در جهت احياء اسلام و برقراري نظام اسلامي صورت بگيرد مي
باشد. ويژگي ديگر وابستگي نظام حکومتي آنها به يکي از دو جناح قدرت استکباري جهان
يعني غرب (جهان سرمايه داري) و شرق (جهان سوسياليسم) مي باشد، زيرا همان طور که مي
دانيم جناح هاي قدرت شيطاني جهان علي رغم وجود بعضي مجامع چون جامعه ي دول غير
متعهد سعي نموده کشورهاي مختلف به ويژه جهان سوم را با خود هم پيمان نموده و در
حقيقت هر يک از کشورها بايد محلي در يکي از دو بلوک سرمايه داري يا سوسياليسم را
براي خود حفظ نمايد و متاسفانه ممالک جهان اسلام نيز از اين قاعده ي شيطاني خارج
نبوده و در پيمانهاي سياسي و اقتصادي و نظامي و فرهنگي يکي از دو جريان قدرت
شيطاني جهان به طور علني و غير علني وارد شده اند و چاره اي جز اين ندارند، به
دليل اينکه نظام حکومتي آنها غير الهي بوده فلذا به قدرت لايزال الهي متکي نمي
باشند و به آن معتقد و مؤمن نيز نيستند و قدرتي هم در دنياي امروز ندارند که
بتواند سر پا بايستند و پايگاه مردمي هم ندارند چون نظام حکومتي غير الهي آنها
مورد تائيد مردم مسلمان نمي باشد. پس براي بقاي خود و با اتخاذ سياست مستبدانه
داخلي و حاکميت دادن به سرمايه داران و اشراف و سران قبايل و غيره در نظام حکومتي
خود و بعضا در پيش گرفتن ظاهري اسلامي و عوام فريبانه (عربستان ـ پاکستان ـ سودان)
ناچارا به غرب يا به شرق متکي بوده و مطابق سياستها و نظرات آنها عمل مي نمايند و
سرنوشت مسلمين و مصالح جهان اسلام را به پاي منافع جهان خواران ظالم قرباني مي
نمايند. همان طور که ذکر شد تنها جمهوري اسلامي ايران است که به برکت لطف خداوند و
اتکا به مباني اعتقادي مکتب اسلام و رهبري پيامبر گونه امام بزرگوارش و هوشياري و
ايثارگري امت هميشه بيدارش و با صداقت و قاطعيت تمام و به دور از جنجالهاي سياسي و
دروغين و با اتخاذ سياست نه شرقي و نه غربي محکم و استوار در مقابل دو جناح قدرت
شيطاني جهان يعني سرمايه داري و سوسياليسم و مظهر آنها يعني آمريکا و شوروي
ايستاده و با اتکال به نيروي لايزال الهي به پيش مي رود تا انشاءالله پوزه ي
استکبار را به خاک ماليده و با بيداري ساير ملل مسلمان جهان بلوک اسلامي را پايه
گذاري و زمينه ي حاکميت قانون خدا را بر جامعه ي مسلمان جهان و نهايتا جامعه بشريت
فراهم آورد.

آن چه که بيان شد
خصوصيات و وضعيتي بود که فعلا جهان اسلام در ابعاد مختلفي انساني ــ اجتماعي ــ
اقتصادي ــ فرهنگي ــ سياسي و غيره با آن دست به گريبان است که به طور خيلي خلاصه
ذکر شدند و اکنون عواملي که مؤثر در به وجود آمدن چنين خصوصياتي بوده و يا مي
باشند در ذيل بيان مي گردد.

 

هـ: عوامل مؤثر در
ايجاد اوضاع فعلي جهان اسلام

1ـ به وجود آمدن
فاصله زياد بين اعتقاد و عمل در دستورات اسلام

به طور کلي کاربرد
دستورات و برنامه هاي اسلام منجر به جامعه اي ايده آل فطرت انساني مي گردد و هدف
اسلام نيز به وجود آمدن جامعه اي ايده آل، مترقي، پيشرو و متکي به عدالت و مساوات
و قسط اسلامي در سراسر جهان و در زير پرچم توحيد مي باشد. بنابراين براي اين که مسلمانان
هميشه پرچمدار عدالت بودند و با افتخار در دنيا زندگي مي کردند، مي بايستي هم زمان
با عقيده به دستورات اسلام در مرحله عمل به آنها نيز کوتاهي نمي کردند و برنامه
مترقي آن را همان طوري که در صدر اسلام در زمان رهبران اصلي حضرت محمد (ص) و علي
(ع) اجرا مي شد دنبال مي کردند ولي متاسفانه با به وجود آمدن تفرقه بين صفوف
مسلمانان و پيدايش افکار مليت پرستي و تحليل رفتن احساس مسئوليتها در قبال اسلام و
جامعه ي اسلامي و فرو رفتن مسلمانان در لاک خويش و تحقق يافتن تلاشها و برنامه هاي
حکام جور و ستم در جهت مبارزه ي با اسلام اصيل و سوء استفاده از بعضي دستورات
اسلام براي عوام فريبي و تثبيت موقعيت خود و توجيه نادرست احکام اسلام توسط معدودي
پيشوايان مذهبي نما و درباري که مردم ناآگاهانه به آنها اعتماد داشتند کم کم حسن
ايماني مسلمين ضعيف گرديد و اکثر دستورات اساسي اسلام از صورت حقيقي خود خارج شده
و گاهي به جاي اين که سازنده باشند تخدير کننده شدند و مسلمانان روزبروز بيسوادتر
و ناآگاه تر از دستورات اساسي اسلام و مسائل زمان خود گشتند و پس از جنگهاي صليبي
استعمارگران مسيحي با گسترش برنامه هاي غير اسلامي و تضعيف اعتقادات اسلامي مردم از
اين ضعف مسلمانان استفاده کرده و بر قدرت و عظمت خود افزودند و يک به يک مناطق
مسلمان نشين را زير نفوذ استعمار خود در آوردند. و در جهت رواج مسائل تخدير کننده
ي افکار کوششهاي زيادي با کمک کشيشهاي مسيحي انجام دادند و مانع از بيدار شدن و
حرکت آنها به سوي تمدن جديد شدند و متاسفانه هنوز با به کار بستن روشهاي فوق
الاشاره با تمام قوا، استکبار جهاني و عوامل دست نشانده ي آنان در جهان اسلام سعي
بر از بين بردن اسلام و دور نگهداشتن مسلمين از احکام اساسي اسلام دارند.

 

2ـ عامل تفرقه و
جدايي

دومين عاملي که در
گذشته باعث انحطاط مسلمانان و بوجود آمدن ضعف و سستي در صفوف آنها و نفوذ استعمار
آشکار و پنهان در جهان اسلام شد و امروزه باعث تداوم وابستگي هاي فرهنگي و سياسي و
اقتصادي و اثرات شوم آن و عقب ماندگي آن مي شود، عامل تفرقه و جدايي در جهان اسلام
است. در زمان قديم در اثر برخوردهاي مذهبي و قومي مسلمانان ضعيف شدند و بر اثر ضعف
آنها استعمار غرب در جهان اسلام رسوخ کرد و يکپارچگي و وحدت آن را به هم زده و
سرتاسر آن را قطعه قطعه کرده و هر يک از ممالک استعمارگر قطعه اي را زير نفوذ خود
قرار داده بودند که متاسفانه هنوز هم محدوده همان قطعات به عنوان مرز قراردادي
مانع از اتحاد مسلمين و يکپارچگي آنان مي گردد. از طرفي ديگر با رشد فکري و حس
آزادي خواهي و به کمک روحانيون روشن فکر و مبارز، نهضت هاي آزادي خواهي در گوشه و
کنار جهان اسلام به وقوع پيوست و هر يک از قطعات از زير نفوذ استعمارگران خارج شد
ولي رشد مسائلي چون قوم پرستي که گاهي استعمارگران در آن مداخله داشتند باعث دور
شدن قطعات و ممالک آزاد شده از هم شد و امروز نيز استعمار بيکار نيست و در گوشه و
کنار درصدد است که از يک طرف اين ممالک مسلمانان را به جان هم بياندازد و براي حفظ
منافع خودش مسلمانان را به برادرکشي وادار کند و از طرفي سعي بر اين دارد که همين
ممالک کوچک شده را به اجزاء کوچکتر تقسيم کند تا اين ممالک به سادگي در اختيارشان
قرار گيرند و در اثر تحليل رفتن قدرت، از خود چندان ياراي تصميم گيري نداشته باشند
و از طرفي فکر استقلال فرهنگي و سياسي و رشد اقتصادي و به دست آوردن قدرت در جهان
را از سرشان بيرون کنند و چنانچه احيانا کوششي براي اتحاد و همکاري جهت منافع جهان
اسلام صورت گيرد و دست همديگر را بگيرند ممالک استعمارگر به هر طريقي که شده از
هيچ اقدامي جهت به هم زدن اين همکاريها کوتاهي نمي کنند.    

وقتي جهان اسلام با
هم متحد باشند قدرتهاي جزء آن ها تبديل به قدرت بزرگي در جهان مي شود زيرا با
احياء روح ايمان مسلمين و با استفاده از موقعيت طبيعي و منابع اقتصادي خود زماني
که با هم متحد شوند و براي اعتلاء خود به اسلام و علم توجه کنند و دستهاي پشت پرده
اي که آنها را به جان هم مي اندازد و تفرقه مي آفريند، بشناسند و واقعا از آنها
دوري گزينند وزنه اي سنگين در جهان هستند که قدرتهاي شرق و غرب بايد در پيش آنها
زانو بزنند و اگر غير اين صورت باشد، سرنوشت هر کدام بستگي به سخاوت استکبار جهاني
دارد که اين سخاوت معکوس قبلا تشريح شده است.

وقتي ممالک اسلامي با
همديگر متحد نباشند و تشکيل يک بلوک اسلامي را در برابر دو بلوک شرق و غرب ندهند،
هر يک به سوي پيمانهاي سياسي و نظامي و اقتصادي شرق و غرب کشيده مي شوند و
بالاجبار در پيمانهاي آن ها و براي حفظ منافع آنها شرکت مي کنند و گاهي اوقات دو
گروه مسلمان برادر، به جان هم مي افتند و فداي منافع دول پيشرفته مي شوند و خود
اين موضوع به عقب ماندگي توده هاي مسلمان و هدر رفتن نيروهاي انساني و سرمايه هاي
بسيار، کمک مي کند، در صورتي که مجموع اين سرمايه هاي نظامي مي تواند چرخ هاي
اقتصاد جهان اسلام را در جهت پيشرفت به حرکت درآورد. در اثر تفرقه و جدايي با توجه
به موقعيت طبيعي رودخانه ها که معمولا بين چند کشور مشترک هستند گاهي اوقات
خساراتي براي نفوس جهان اسلام به وجود مي آورد. همان طور که قبلا ديديم اين
رودخانه ها جمعيت زيادي را به خود جذب کرده اند و منبع معيشت اين جمعيت نيز به
همين رودخانه ها بستگي دارد. حالا مثلا اگر چنان چه برخوردي بين عراق و سوريه به
وجود آيد. سوريه مي تواند اقتصاد کشاورزي عراق را که جمعيت زيادي را به خود جذب
کرده تحت الشعاع قرار دهد. يا حبشه و اوگاندا به واسطه ي رودخانه ي نيل بر اقتصاد
سودان و همه ي اينها مي توانند سرنوشت اقتصاد مصر را تعيين کنند. تقريبا همه ي
رودخانه هاي کوچک و بزرگ جهان اسلام از چنين موقعيتي برخوردارند. بنابراين موقعي
که با همديگر متحد باشند اين موضوع مشکلي را به وجود نمي آورد.

موقعيت سياسي تنگه ها
و ارزش آنها که قبلا بحث کرديم زماني مي تواند مفيد باشد که همه ي ممالک اسلامي با
هم متحد باشند و چون اين تنگه ها و موقعيت هاي سياسي ديگر همان طوري که بحث شد از
ارزش زيادي برخوردارند، دول استعماري براي دست داشتن بر آنها از انجام هيچ کاري
روگردان نيستند.

با همه اين تفصيل ها
و ديگر مسائل به اين نتيجه مي رسيم که ممالک اسلامي اجزايي از يک پيکر به نام جهان
اسلام هستند و تا زماني که با همديگر متحد نشده اند نمي توانند اختيار و قدرت از
دست رفته خود را به دست آورند و رکود علمي و فکري و عقب ماندگي در اثر اين تفرقه
را از بين ببرند و استمعارگران و سردمداران مکاتب شرق و غرب براي تجزيه آن و الحاق
هر يک از قسمت ها به خود براي بهره وري از آن ها مي کوشند. بايد مسلمانان بدانند
که آنها نه تنها از موقعيتهاي طبيعي و اقتصادي خوبي برخوردارند بلکه از جنبه ي
فکري نيز غني ترين و قويترين مکتب را دارند و بدون اتکاي شرق و غرب مي توانند
خودشان را بسازند و ناجي ديگر ملل جهان و بر هم زننده ي بساط استعمار و ظلم و
ستمگري باشند.

 

3ـ نفوذ و گسترش
برنامه هاي غير اسلامي براي اسلام زدائي

استعمارگران غربي و
شرقي براي نابودي اسلام و نسل جوان مسلمان و تضييع نيروهاي فکري و انساني و انحراف
افکار از طرفي و ايجاد وابستگي فرهنگي و تربيتي از طرف ديگر دست اندر کار اجراي
برنامه هاي مفصلي بوده و هستند. وقتي نسل جوان جامعه اي بي بند و بار، معتاد و
حيوان صفت بار آمد و روح ايمان و تقوي و پاکي از ميانشان رخت بربست، نابودي آن
جامعه دير يا زود انکارناپذير است. گسترش مواد مخدر در بين نسل جوان به اضافه ي
خسارات مالي و جسمي و اجتماعي، گسترش تبليغات جنسي و سکسي از مجلات گرفته تا
سينماها و غيره و ساير مراکز فساد. گسترش موسيقي و تبليغات فراوان از آن، هدف شدن
ورزشها و ديگر برنامه هاي ضد اخلاقي، همه در جهت نابودي نسل جوان مسلمان و انحراف
افکار و يا به عبارتي گسترش استعمار فکري به خدمت گمارده شده اند.

نتيجه ي ديگري که از
اين برنامه ها عايد مي شود اين است که آن عده از نسل جوان که از اين برنامه ها سر
گشته شده و به دنبال مکتب فکري مي روند در اثر عدم آشنايي آن ها با مکتب مترقي و
انسان ساز و جامعه ساز اسلامي به طرف مکاتب منحط غربي که هر يک باز وسيله اي جهت
نفوذ هدفهاي آنها و ايجاد وابستگي فکري به ممالک غربي و شرقي است کشيده مي شوند و
ضررها دو برابر شده و بهتر به هدفهاي خود نائل مي گردند.

خطر ديگري که به
وابستگي جهان اسلام به غرب کمک مي کند موضوع رنگ غربي گرفتن و فرهنگ زدگي و الگو
قرار گرفتن عناصر فرهنگ غرب است که در سراسر جهان اسلام مشاهده مي شود. برنامه هاي
اقتصادي، آموزشي، حقوقي با الهام از روش هاي غرب در جهان اسلام اجرا مي شود، در
صورتي که با طرز فکر اسلامي به هيچ عنوان جور در نمي آيد. در زمينه هاي تربيتي و
تعليم و تربيت، روابط اجتماعي و ساير موارد نيز رنگ غربي به خود مشهود است و اين
مسئله خطر بزرگي است که وابستگي فرهنگي جهان اسلام را به غرب بيشتر کرده و باعث
تحليل فرهنگ اسلام و اسارت مسلمين در دراز مدت مي شود و متاسفانه غرب با اجراء
سياست هاي فرهنگي خود در قرون اخير به منظور اسلام زدائي و جايگزيني عناصر فرهنگي
خود در بين جوامع مسلمان موفقيت هايي را کسب نموده و به شدت آن را تعقيب مي نمايد.

 

4ـ بي خبري و بي
توجهي مسلمانان به علوم و فنون جديد

همان طور که مي دانيم
در اثر تعليمات مکتب اسلام قرنها مسلمانان پرچمدار علم و دانش جهان بشريت بوده و
در زمينه هاي مختلف طب و پزشکي، رياضيات، نجوم، شيمي و فيزيک، علوم انساني و
اجتماعي و غيره دانشمندان مشهوري پروده شدند که براي نمونه مي توان از ابن هيثم ـ
جابر بن حيان ـ بوعلي سيناـ محمد زکرياي رازي ـ ابوريحان بيروني ـ خواجه نصيرالدين
طوسي ـ شيخ بهائي و غيره نامبرد، ولي متاسفانه در اثر انحطاط مسلمين به ويژه پس از
جنگهاي صليبي و بي توجهي آنها به اهميت و نقش علم و دانش، اروپائيان درصدد پايه
گذاري بنيانهاي علمي جديد در غرب و با استفاده از دستاوردها و منابع علمي مسلمانان
برآمدند و به اختراعات و اکتشافات جديد علمي و تکنيکي دست يافتند و مسلمانان در
قرون اخير از توجه به اين امر مهم غافل ماندند. غربيان با استفاده از علوم جديد
قدرت شيطاني بزرگي را به هم زده و از آن در جهت توسعه طلبي و سيطره ي بر ملل جهان
خصوصا مسلمين و استعمار و غارت و چپاول منابع ثروتشان استفاده نمودند و هنوز هم
علم و تکنيک هم چنان در خدمت پياده شدن هدفهاي ستمگران و شيطاني آن ها قرار دارد و
فاصله ي زيادي بين مسلمانان با آن ها از نظر دست يابي بر ره آوردهاي جديد علمي و
تکنيکي به وجود آمده است.

 



1ـ البته تمام
اين حق حاکميت ها و موقعيت ها براي محدوده ي ارضي کنوني جهان اسلام است والا اسلام
مکان و زمان مشخصي ندارد و با کوشش مسلمانان، تمام جهان محدوده ارضي اسلام مي
تواند باشد و از طرفي ارزش اين موقعيت ها در امروز نيز منوط به اتحاد و همکاري
مسلمانان با همديگر مي باشد.