شناخت خداوند

درس هايي از نهج البلاغهن وو آزطو و وو

 

شناخت خداوند

خطبه 186

آیت الله العظمی منتظری

در ادامه تفسیر و شرح خطبه 228 نهج البلاغه (فیض الاسلام )
یا خطبه 186 (محمد عبده) به بحث و بررسی درباره انشاء و خلقت زمین پرداختیم و تا
آن جا پیش رفتیم که درباره آفرینش زمین می فرماید: و خداوند زمین را ایجاد کرد و
بدون آن که مشغول باشد آن را نگهداشت و بر غیرجایگاه آرامش ثابت و استوار نموده و
زمین را بدون پایه ستون برافراشت و از هر نوع کجی و اعوجاج محفوظ داشت و از افتادن
و شکاف پیدا کردن نگهداشت. اکنون به دنباله تفسیر خطبه می پردازیم.

ارسی اوتادها

میخ های زمین را محکم نمود

میخ های زمین

کوه هایی که خداوند در زمین آفریده است مانند میخ هایی
محکم و و استوار پوسته زمین را از پاره شدن و شکافتن نگهداشته اند و همان گونه که
بدن اسنان نیاز به استخوان بندی دارد و اگر استخوان های محکمی آن را در برنگیرد
گوشت و رگ ها و غضروف های بدن متلاشی شده و ثبات خود را از دست می دهند زمین نیز
با ان ماده مذابه ای که در جوف خود دارد و از حرارت فوق العاده ای برخوردار است
اگر استخوان بندیش توسط کوه ها تثبیت نشود مواد مذاب به بالا آمده و زمین را
متلاشی خواهد ساخت ولی خداوند این میخ های زمین را مجحم نموده و بر روی زمین مستقر
کرده است تا ان را نگهداری کند .

وتد به معنای میخ است و آن را سه وزن است:وَتَد ش( بر وزن
فرس) و وَتد (بر وزن سعد) و وید ( بر وزن کتِف) هر سه به یک معنی است و عبارت از
چیزی است که ثابت و استحکام می آورد مانند میخ برای چوب و کوه برای زمین و چون کوه
ها استحکام زمین را نگه می دارند لذا آن ها را اوتاد یا میخ های زمین می نامند.

و ضرب اسدادها

و سدهايش (کوه هایش) را نصب نموده است.

این کوه هائی را که مانند میخ های زمین را نگه می داند در
عین حال که زمین را از متلاشی شدن باز می دارند، مانند سدهائی هستند که منطقه ای
را از منطقه ای دیگر جدا می سازند و در حقیقت سدهای طبیعی جغرافیائی هستند که
خداوند برای ایجاد فاصله های مناسب در منطقه های مختلف زمین، آن ها را نصب نموده
است.

سد و سد هر دو به یک معنی است ولی برخی می گویند آن سدی که
خداساز است با ضمه می باشد (سد) و آن سدی که بشر ساز است با فتحه است (سد).

و استفاض عیونها

و چشمه هایش را جاری ساخت

خداوند چشمه ها را جاری کرد و به این معنی است که از آن
مخازن طبیعی آب که کوه ها می باشد، چشمه ها را جاری نموده است.

عیون ، جمع عین به معنای چشمه است .

و خذ اودیتها

و وادی های زمین را شکافت

اودیه: جمع وادی عبارت است از قسمت های گود زمین است که
سیلاب در آن جمع می شود و در عین حال گاهی برای تامین مواد غذائی انسان ها یا
علوفه دام مانند یونجه و چیزهای دیگر در آن می کارند.

خدّ به معنای شکافتن است در قران آمده است قتل اصحاب
الاخدود مرگ بر اصحاب اخدود. از این لحاظ اصحاب اخدود به اینان می گفتند که شکاف
هائی در زمین درست می کردند و آن ها را پر از 
آتش می کردند و آن گاه خداشناسان و مومنان رادر آن جا می انداختند و می
سوزاندند و این مربوط می شود به مسیحیانی که قبل از پیدایش اسلام در نجران می
زیستند و چون موحد و خداپرست بودند يهوديان نجران چني جنايتي را براي از بين بردن
آنان مرتکب می شدند.

فلم یهن ما بناه

آن چه خدا ساخته است سست شدنی نیست

چیزی را که خداوند می سازد در آن ضعف و سستی راه ندارد
زیرا ساختمان الهی محکم است و مانند ساختمان هائی است نیست که بشر ضعیف می سازد
این زمین است که سال های سال بر عمر آن می گذرد و همچنان قوی و مستحکم است نه پاره
می شود و نه شکاف پیدا می کند و نه در آن کجی و اعوعاج یافت می شود.

 و هن به معنای ضعف
و سستی است .

و لا ضعف ما قواه

و آن چه را خداوند توانائی بخشیده ناتوان نخواهد شد.

چیزی را که خداوند تقویت می کند و نیز می بخشد، هرگز ضعف و
ناتوانی در ان راه نخواهد یافت.

آری! اگر ما نیز به خدا نزدیک شویم و تنها بر نیروی لایزال
او تکیه نمائیم هیچ قدرتی نمی تواند ما را از پای در آورد چرا که بشر هر چه بسازد
در برابر قوت و نیروی الهی چیزی به حساب نمی آید. ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت
اقدامکم پس اگر رزمندگان عزيز ما ،،تنهابر خداومند اتکا واتکال داشته باشند و
رابطشان را تنها با خدای خود محکم کنند هرگز شکست نمی خورند  و به پیروزی دست خواهند یازید. انشاء الله.

هو الظاهر علیها بسلطانه و عظمته

خداوند احاطه دارد بر عالم به واسطه سلطنت و عظمت
بزرگواریش

احاطه بر عالم

خداوند ظهور و احاطه بر زمین دارد اما احاطه او احاطه جسم
به جسم نیست بلکه به این است که با قدرت و عظمت، زمین را نگهداشته و حفظش کرده است
برای تبیین معنای ظهور مثالی می زنیم.

نور بر زمین احاطه دارد و اگر این نور نباشد، هیچ چیز قابل
درک نیست. پس نور در عین حال که ظاهر بالذات است یعنی ذاتش ظهور دارد، مظهر غیر
نیز می باشد یعنی چیزهای دیگر را نیز ظاهر می کند. با این حال اگر ما تاریکی را
ندیده ایم و هر چه بود نور بود نمی توانستیم نور را ببینیم یعنی اگر به ما می
گفتند: شما غرق در نور هستید و نور سبب پیدایش اشیاء است در پاسخ می گفتیم: نور
چیست؟! ما چیزی از نور نمی دانیم! مانند این است که به ماهی بگویند: حیات و زندگی
تو وابسته به آب است. ماهی که چیزی را جز آب ندیده است و غرق در آن می باشد، اگر
به سخن بیاید خواهد گفت: آب چیست؟ من آب را نمی شناسم. ولی هنگامی که از آب بیرون
بیاید، آن گاه می داند آب چه ارزشی برای زندگی و ادامه حیاتش داشته است و هم چنین
چیزهائی که همیشه با انسان ملازم است چون دائما جلوی چشم انسان می باشد لذا از ان
ها غفلت دارد مانند هوائی که تمام اطراف و جوانب ما را احاطه دارد و غرق در ان
هستیم. خاصیت هوا برای ما خیلی مفهوم نیست چون دائما وارد ریه ما می شود و به
وسیله آن تنفس می کنیم ولی اگر روزی گرفتار کمبود هوا شویم و یا در جائی وارد شویم
که به کلی هوا نباشد، خواهیم فهمید که هوا چقدر اهمیت و ارزش دارد و آن گاه است که
پی به خاصیتش می بریم.

قدرت باری تعالی این عالم پهناور و از جمله زمین را
نگهداشته و از هر گونه انحراف واعوجاجی محفوظ داشته است ولی چون ما در همین زمین
زندگی می کنیم و از این نعمت بزرگ برخورداریم لذا از آن غفلت داریم. بنابراین وجود
علام و بقاء حرکت های آن و حتی افکار و تخیلات ما همه بسته به قدرت حق تعالی است و
اگر کسی کاری را با فکر و اراده خود انجام دهد باید بداند که خداوند آن قدرت تفکر
را به او عطا کرده است و گرنه از پیش خود توان هیچ کاری حتی اندیشیدن ندارد.

در قرآن می خوانیم: لمن شاء منک ان یستقیم و ما تشاوون الا
ان یشاء الله رب العالمین. خواستن و استقامت از آن شما است ولی خواست و اراده شما
جزء نظام هستی است پس شما نمی توانید چیزی را اراده کنید مگر خدای عالم آن را
اداره کند و بخواهد. زیرا تمام نظام هستی وابسته به اراده خدا است و شما هم جزئی
از این عالم هستید پس آن چه در عالم ظهور دارد ذات حق تعالی است مانند این که نور
ظاهر است و اشیاء دیگر را ظاهر می سازد.

حضرت می فرماید: خداوند ظاهر است و احاطه دارد بر عالم، و
برای این که این توهم را برطرف می سازد که برخی خیال نکنند این ظهور دین با چشم
است می فرماید: بسلطانه و عظمته. یعنی این ظهور و احاطه به واسطه سلطنت و بزرگواری
او است مانند این است که گفته شود: جان انسان ظهور دارد بر تمام بدنش به این معنی
که اگر جان نباشد نه دست حرکت دارد و نه چشم می بیند و نه گوش می شنود و نه اعضاء
و جوارح بدن می توانند حرکتی داشته باشد و این جان انسان است که حواس را به حرکت
وا می دارد و به انسان قدرت و نیرو می دهد و با این حال، از ان غفلت داریم زیرا آن
را نمی بینیم.

و هو الباطن لها بعلمه و معرفته

و او است که به علم و معرفت خویش از باطن زمین آگاه است .

نفوذ در اجسام

خداوند از باطل زمین و ماورای عالم آگاه و مطلع است زیرا
خود خالق تمام موجودات و عوالم است و هر چه هست جلوه ای از وجود حق تعالی است حضرت
می فرماید: خداوند در باطن این عالم نفوذ دارد اما این نفوذ نه مانند آب است که در
جسمی نفوذ کند بلکه خداوند با علم و معرفتش به باطن این جهان احاطه و نفوذ دارد و
تمام ظاهر و باطن عالم، جلوه وجود او است.

بنابراین نفوذ خداوند در جهان نفوذ جسم در جسم نیست مانند
آب که در پارچه فرو می رود بلکه مراد از این سخن این است که حق تعالی به تمام
اعماق و بواطن زمین علم و شناخت دارد.

«والعالی علی کل شی منها بجلاله و
عزته »

و خداوند با بزرگواری و غلبه وجودیش
بر هر چیز زمین برتری و بلندی مقام دارد.

علوّ خداوند

خداوند بر تمام موجودات علوّ و برتری
دارد ولی این علو نه علو جسمی است مانند خورشید که در بالا قرار گرفته است  و بر ما تسلط دارد و یا مانند علو هر جسمی بر
جسم دیگر نیست بلکه علو و برتری خداوند از دو راه مشخص می شود.

1.    جلال: خداوند وجود کاملی است که از هر عیب و نقصی منزه است
و معنای جلال همانا منزه بودن از هر ضعف و عیب و نقصی است و این سبب شموخ و بلندی
مقام خدا است.

2.    عزت: خداوند غلبه و وجودی بر تمام موجودات و مخلوقات دارد
زیرا همه را خود آفریده است و جلوه هائی از وجود حق تعالی هستند پس او بر تمام
موجودات غلبه وجودی دارد و برای تقریب ذهن، به جان خودمان مثال می زنیم، تمام قدرت
و نیرو و حرکتی که ما داریم و اعضاء و جوارح بدن ما دارد از جان و روح ما است یعنی
جان است که به دست ، قدرت حرکت می دهد به چشم نیروی دیدن به گوش توان شنیدن و به
مغر امکان فکر کردن و اراده نمودن ولی آن را نمی بینیم زیرا بر ما غلبه وجودی
دارد.

بنابراین خداوند با جلال و بزرگی و
عزّت و غلبه وجودیش بر تمام موجودات عالم برتری و علو مقام برتری دارد و نه تنها
بر مخلوقاتش غلبه وجودی دارد که نفس وجودش منزه از هر عیب و نقصی است و دارای جلال
و عظمت است.

«لا یعجزه شی منها طلبه »

هر چه از اشیا را بخواهد او را
ناتوان نمی سازد

انسان وقتی چیزی را اراده می کند
باید کوشش و سعی زیادی به خرج بدهد و دنبال آن مطلوب خود برود تا شاید به آن دست
یابد و گاهی ممکن است هر چه کوشش کند به دلخواهش نرسد زیرا انسان موجودی است ضعیف
و ناتوان ولی خداوند هر چه بخواهد خواسته اش محقق شود و نیاز به ترتیب هیچ مقدمات
و آمادگی هائی ندارد بلکه به صرف اراده اش هر چه خواست در خارج محقق شود.

«و لا یمتنع علیه فیغلبه »

و هر چه را بخواهد آن شی نمی  تواند امتناع کند و بر او غالب گردد.

اگر انسان دنبال چیزی رود ، بسا
اتفاق می افتد که هر چه هم مقدماتش را فراهم می نماید ولی باز هم به مطلوب و
دلخواهش دست نمی یابد و در نتیجه آن شیء امتناع می ورزد و او را شکست می دهد و
مقهور می سازد ولی چنین چیزی در مورد خداوند اصلا متصور نیست.

«و لا یقوته السریع منها فیسبقه»

و شتابنده از موجودات از او نمی
گریزند تا بر او پیشی گیرند.

فرار از قدرت الهی

شما ممکن است کسی را تعقیب کنید ولی
اگر او از شما زرنگتر باشد فرار می کند و دیگر نمی توانی او را به دست آوری در
عالم، موجودات زیادی هستند که گرچه قدرت و نیروی بیشتری دارند ولی همیشسه نمی
توانند بر طعمه ها غالب آیند زیرا آن ها که مورد هجوم قرار می گیرند برخی از آن ها
سرعت و شتاب بیشتری دارند و در موقع احساس خطر پا به فرار می گذارند و صحنه را
خالی می کنند و در نتیجه آسیبی نمی بینند. ولی هیچ کس نمی تواند از خالق و
آفریدگارش بگریزد و بر او سبقت گیرد زیرا همه چیز در تحت قبضه قدرت او است در آیه
56 سوره هود می خوانیم:

’ÎoTÎ) àMù=©.uqs? ’n?tã «!$# ’În1u‘ Oä3În/u‘ur 4 $¨B `ÏB >p­/!#yŠ žwÎ) uqèd 8‹Ï{#uä !$pkÉJuŠÏ¹$uZÎ/ 4 ¨bÎ) ’În1u‘ 4’n?tã :ÞºuŽÅÀ 8LìÉ)tGó¡•B ÇÎÏÈ  

هیچ جنبنده ای نیست مگر این که زمام
اختیارش در ید قدرت الهی است و خداوند بر او فرمانروائی می کند.

در هر صورت موجودات هر چه هم چابکی و
زرنگی داشته باشند نمي توانند از خداوند سبقت بگیرند و خدا را العیاذ بالله شکست
بدهند.

داستان حضرت سلیمان را شنیده اید که
نقل می کنند حضرت سلیمان با این که قدرت و فرمانروائیش نه تنها بنی آدم را که
جنیان و پریان را نیز در برگفته بود و بر همه حکومت داشت و اجنه برای او ساختمان
های مدرن می ساختند و همه تحت خدمت او بودند « و الشیاطین کل بنّاءو غوّاص» و حتی
باد هم مسخر او بود و به آن فرمان می داد پیغمبری با این همه عظمت و قدرت روزی از
کارها و فعالیت های زندگی خسته شده بود می خواست استراحت کند به دربان ها سپرد که
آن روز هیچ کس را راه ندهند و تمام درب ها را بر خود بست و در اطاق مخصوص خود به
استراحت پرداخت ناگهان دید جوانی خوش صورت جلوی چشمش نمایان شد با تعجب پرسید تو
کیستی که از پشت درهای بسته وارد شده ای و کی تو را به این جا راه داده است؟ در
پاسخ گفت: خداوند من را مامور کرده است که نزد تو بیایم و با این ماموریتم هیچ
نیازی به کلید و یا اجازه از کسی ندارم. حضرت سوال کرد: تو کی هستی ؟ گفت من
عزائیل هستم که برای قبض روح تو آمده ام و هیچ جای درنگ و تاخیر هم نیست بنابراین
جنود خداوند از پشت هر درب بسته ای وارد می شود و هیچ کس را هر چند قدرتمند باشد
یارای فرار از محضر خداوند نیست.

حضرت امیر در این جمله ها برای
شناساندن خداوند یک یک عیب ها و نقص ها و ضعف های موجودات را بیان می کنند زیرا
حضرت با ما سخن می گویند و چون سطح افکار ما خیلی پایئین است لذا چاره ای به جز
این نیست که از راه تذکر و نقص هایمان خدا را به ما معرفی کند که اگر شما موجودید
و خداوند هم موجود فرق شما و خدا دراین است که شما سر تا پا نقص و ضعف و عیب هستید
ولی خداوند از این عیب ها و نقص ها مبرا و منزه است.

در این جمله می فرماید: خدا نیاز
ندارد که یک سرمایه و مالداری بخواهد به او روزی می دهد زیرا او محتاج او نیست و
تمام روزی ها را خود به مردم داده است پس هرگز به ثروت آن ها احتیاج ندارد و آن جا
که دستور داده است مردم حقوق شرعیه شان را بپردازند به نفع خود آن ها است و بهره
اش را خودشان می برند و گرنه خداوند بی نیاز علی الاطلاق است و مردم اگر اعمال
صالحه و نیکو داشته باشد، خود بهره اش را می برند و اگر تمام کائنات به خداوند
کافر گردند، بر دامن کبریاش ننشیند گرد.

ادامه دارد

مقام محبان

مردی از بادیه نشینان عرب از علی
(ع)خواست تا از مقام محبان برایش سخنی بگوید:

امام فرمود:

(ادنی درجاتهم من استصغر طاعته و
استعظم ذنبه و هویظن ان لیس فی الدارین ماخوذ غیره)

(مستدرک الوسائل ج 1 ص 16 )

پائین ترین درجه اختصاص به کسی دارد
که عبادتش را اندک و گناهش را بزرگ بشمارد و با وجود این مقام چنین پندارد که او
تنها کسی است که در دو جهان به واسطه گناه مورد مواخذه قرار می گیرد