گرایش انسان به مبدأ از راه فطرت

هدایت در
قرآن

گرایش انسان
به مبدأ از راه فطرت

آیت الله
جوای آملی

در قسمت
گذشته بحث شد که: ششمین بخش از آیاتی که دلالت بر فطری بودن توحید و گرایش انسان
از این طریق به مبدأ دارد، آیات محبت است.این آیات، عبادت انسان را از راه محبّت
تبیین می نماید و از آنها چنین استفاده می گردد که «ربّ» کسی است که بطور فطری
محبوب انسان بوده و انسان به او محبت داشته باشد و انسان نمی تواند بگوید من به
معبود خود محبت ندارم زیرا خمیره هر انسانی با محبت سرشته شده است و هر محبتی که
بغیر خدا در انسان باشد، محبت کاذب و دروغین است، بنابراین انسانی که غیر از خدا
را دوست دارد، اگر بگوید من به خداوند محبت دارم؛ در این ادعایش صادق نیست.

در احتجاج
حضرت ابراهیم «ع» با ملحدین زمانش گفتیم که حضرت روی دو اصل تکیه کرده است: يکی
اینکه انسان نسبت به معبودش احساس محبت قلبی می نماید و دیگر اینکه آن معبود باید
زوال ناپذیر و فاطرالسماوات و الأرض باشد. بعضی از مفسرین این احتجاج را در حد یک
موعظه و خطابه پنداشته اند نه در حد یک برهان ولی ما گفتیم، چنین نیست چرا که این
مسأله ای عقلی است که هر محبتی به غیر خدا باشد، محبت کاذب است و آن غیر خدا، از
باب خطای در تطبیق، محبوب تلقی شده است زیرا چنانچه در شماره گذشته ملاحظه نمودید
در صدر این برهان مسأله ارائه ملکوت به حضرت ابراهیم (ع) مطرح است.

ارائه ملکوت
به حضرت ابراهیم

حضرت
ابراهیم«ع» هنگامی که متولد می شود، او را از بیم نمرود در درون غاری می گذارند که
به حدی از رشد می رسد، در همانجا بسر می برد، سپس از غار خارج شده و بمیان جامعه
اش قدم می گذارد، در آن هنگام با بت پرستان و ستاره پرستان زمانش مواجه شده و آن
احتجاج را آغاز می نماید، این بیان و احتجاج او با «صائبین» نتیجه آن ارائه و بهره
های ملکوت است و لذا در سوره انعام آیه (75) می فرماید:« šÏ9ºx‹x.ur ü“̍çR zOŠÏdºtö/Î) |Nqä3n=tB ÏNºuq»yJ¡¡9$# ÇÚö‘F{$#ur tbqä3u‹Ï9ur z`ÏB tûüÏYÏ%qßJø9$# ».

–       
و همچنین ما به
ابراهیم ملکوت آسمان ها و زمین را ارائه دادیم تا از اهل یقین گردد.

و در آیه
(74) می فرماید: «øŒÎ)ur tA$s% ÞOŠÏdºtö/Î) ÏmŠÎ/L{ u‘y—#uä ä‹Ï‚­Gs?r& $·B$uZô¹r& ºpygÏ9#uä ( þ’ÎoTÎ) y71u‘r& y7tBöqs%ur ’Îû 9@»n=|Ê &ûüÎ7•B
»

 «و هنگامی که ابراهیم به مربیش آذر گفت: آیا
بتها را بعنوان خدایان خود برگزیده ای؟ من، ترا و قومت را در ضلالت آشکار می بینم.

و در آیه
(76) احتجاج او با «صائبین» مطرح است ولی مسئله ای که در اینجا باید مورد توجه
قرار گیرد این است که آیا می توان گفت تنها احتجاج او با ستاره پرستان نتیجه این رؤیت
ملکوت است، به این دلیل که بعد از آیه«و کذلک نری…»  آمده است و یا احتجاج او با آذر نیز که قبل از
این آیه ذکر شده است نتیجه همان رؤیت می باشد.

از «کذلک نُری»
چنین بر می آید که این هر دو نشأت گرفته از ارائه ملکوت است زیرا کذلک اشاره به
اجتجاج قبلی او با آذر است و فعل مضارع «نری» نشان می دهد که این هر دو احتجاج بعد
از رائه ملکوت است، همانطوری که آیه «ونرید ان نمنَّ…» دلالت بر این دارد که سنت
امتنان همچنان استمرار دارد زیرا اگر اختصاص به گذشته داشت لازم بود به صورت فعل
ماضی، استعمال گردد، پس آنچه را که قرآن کریم از احتجاجات ابراهیم نقل فرموده است
نتیجه ارائه ملکوت است چه آنچه در سوره «انعام» ذکر شده است و چه آیاتی که در سوره
بقره درباره احتجاجات ابراهیم (ع) آمده است، بنابراین آنچه در این احتجاج بعنوان
حجت یا تبیین، بیان شده امری است یقینی نه خطابه و موعظه و نصیحت چنانچه بعضی
پنداشته اند.

قرآن کریم
در تبیین این برهان به دنبال آیه فوق چنین می فرماید«فلما جن علیه اللیل رَاکوکبا
قال هذا ربی فلما افل قال لا اُحب الآفلین» -هنگامی که تاریکی شب او را فرا گرفت،
ستاره ای مشاهده کرد و گفت: این پروردگار من است! اما هنگامی که غروب کرد گفت: من
غروب کنندگان را دوست ندارم. تعبیر به «ربّی» در موارد سه گانه رؤیت کوکب و قمر و
شمس، برای مماشات، مجادله احسن و امثال آن است و از اینرو بدنبال آن می فرماید: «
لئن لم یعدنی ربی لأکوننَّ من القوم الضالین» اگر خدای من، مرا هدایت ننماید از
گروه گمراهان خواهم بود. لذا ابراهیم بجای آن جمله نمی گوید: من هدایت یافته ام
اگر خدای من شما را هدایت نکند، در گمراهی باقی خواهید ماند، زیرا در اینصورت با
آنها مماشات نکرده است.

 

نیاز به فیض
الهی

ابراهیم «ع»
با این جمله «لئن لم یهدنی…» به آنها می فهماند که محبوب او همان پروردگار اوست
و نیز هدایت و پرورش به دست او و ضلالت و گمراهی از خود انسان است بهمین جهت
نفرموده است؛ اگر مرا هدایت نکند گمراهم می سازد. انسان در هر حال نیازمند به فیض
الهی است و چناچه این فیض از او منقطع گردیده و بحال خویش واگذار شود، به گمراهی
دچار می شود و بهمین دلیل در آیه (15) از سوره فاطر می خوانیم:

« $pkš‰r’¯»tƒ â¨$¨Z9$# ÞOçFRr& âä!#ts)àÿø9$# ’n<Î) «!$# ( ª!$#ur uqèd ÓÍ_tóø9$# ߉‹ÏJysø9$#
»

 ای مردم! شما محتاج و نیازمند به خداوند متعال
می باشید و تنها خدا است که بی نیاز و غنی با لذات و ستوده صفات است. فقیر  به کسی گفته می شود که ستون فقراتش شکسته شده و
قدرت برخاستن و قیام ندارد؛ این چنین فردی نیاز به قیم دارد یعنی به کسی که دست او
را بگیرد و بلندش نماید، پس فقیر به معنی فاقد امکانات مادی نیست. تمام موجودات
نسبت به خداوند متعال فقیرند و وجود و هستی هر چیز به او بستگی دارد.

بنابراین
اگر انسان را به حال خویش رها سازد و فیض خود را از او بر گیرد، گمراه خواهد شد و
ضلالت او از همین نقطه آغاز خواهد گشت.

 

برائت از
مشرکین

حضرت
ابراهیم (ع) پس از احتجاج با مشرکان، بدینگونه برائت خویش را از مشرکین و اعتقاد و
توجهش را بخداوند، ابراز می نماید:«انی وجهت وجهی للذی فطر السمّوات و الأرض
حنیفاً مسلماً و ما أنَا من المشرکین»

من با ایمان
خالص رو بدرگاه خدائی آوردم که آفریننده آسمان ها و زمین است و من جزء گروه مشرکان
نخواهم بود. «حنیف» یعنی کسی در وسط راه حرکت می کند و در صراط مستقیم است و نقطه
مقابل آن «جنیف» است یعنی کسی که از راه منحرف می شود.

ایمان جز
حبّ و بغض نیست.

فضیل بن
یسار می گوید: از امام صادق (ع) درباره محبت پرسیدم فرمود:«هل الأیمان الاّ الحب و
البغض؟[1]
آیا ایمان جز حب و بغض هست؟ انسان که خدا را می پرستدروی محبت است ولی محبّت
درجاتی دارد، وقتی شناخت او از خویش و خدایش در حد اعلی نباشد وارد بهشتی می شود
که رودها زیر آن در جریان اند و اگر محبتی در حد بالا باشد در جمله کسانی خواهد
بود که به او گفته می شود: «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنّتی» البته این جنّت شامل
جنتهائی که رودها زیر آن جریان دارند (جنات تجری من تحتها الأنهار) می شود ضمن
اینکه از آن بالاتر، شامل جنّت لقاء است. و چنین نیست که اگر کسی به جنّت لقاء
رسید.جنات تجری من تحتها الانهار را فاقد باشد بلکه برای کسی که به این مقام برسد
هر دو جنت می باشد. «و لمن خاف مقام ربه جنَّتان»

کسانی که به
غیر خداوند دل بسته و محبت دارند، در حقیقت محبتشان محبتی کاذب است. قرآن کریم در
این باره می فرماید:« ö@è% bÎ) tb%x. öNä.ät!$t/#uä öNà2ät!$oYö/r&ur öNä3çRºuq÷zÎ)ur ö/ä3ã_ºurø—r&ur óOä3è?uŽÏ±tãur îAºuqøBr&ur $ydqßJçGøùuŽtIø%$# ×ot»pgÏBur tböqt±øƒrB $ydyŠ$|¡x. ß`Å3»|¡tBur !$ygtRöq|Êös? ¡=ymr& Nà6ø‹s9Î) šÆÏiB «!$# ¾Ï&Î!qߙu‘ur 7Š$ygÅ_ur ’Îû ¾Ï&Î#‹Î7y™ (#qÝÁ­/uŽtIsù 4Ó®Lym š†ÎAù’tƒ ª!$# ¾Ín͐öDr’Î/ 3 ª!$#ur Ÿw “ωöku‰ tPöqs)ø9$# šúüÉ)Å¡»xÿø9$#»[2]  (ای رسول ما!) بگو : اگر شما پدران و پسران و
برادران و همسران و خویشان و اموالی را که جمع آوری نموده ايد و تجارتی که از کساد
آن بیمناکید و منازلی که به آن دلخوش داشته اید، بیش از خدا و رسول و جهاد در راه
او، مورد علاقه شما است، منتظر باشید تا امر خدا فرا رسد و خدا فاسقان را هدایت
نخواهد کردو در سوره حج می فرماید: « z`ÏBur Ĩ$¨Z9$# `tB ߉ç7÷ètƒ ©!$# 4’n?tã 7$öym ( ÷bÎ*sù ¼çmt/$|¹r& îŽöyz ¨br’yJôÛ$# ¾ÏmÎ/ ( ÷bÎ)ur çm÷Ft/$|¹r& îpuZ÷FÏù |=n=s)R$# 4’n?tã ¾ÏmÎgô_ur uŽÅ£yz $u‹÷R‘‰9$# notÅzFy$#ur 4 y7Ï9ºsŒ uqèd ãb#uŽô£ã‚ø9$# ßûüÎ7ßJø9$#
« [3]

– و از مردم
کسی است که خدا را به زبان و بظاهر می پرستد نه بحقیقت؛ از اینرو هر گاه بخیر و
نعمتی رسد، اطمینان خاطر پیدا می کند و اگر شرّ و آفتی به او رسد از دین خدا رو بر
می گرداند، چنین کس در دنیا و آخرت زیانکار است و این همان زیان آشکار است.

این چنین
فردی دین و مبدأ را برای رسیدن به محبوبهای کاذب خویش می خواهد و کیفرش هم همان
است که در آیه فوق آمده است: « žw ߉ÅgrB $YBöqs% šcqãZÏB÷sム«!$$Î/ ÏQöqu‹ø9$#ur ̍ÅzFy$# šcr–Š!#uqムô`tB ¨Š!$ym ©!$# ¼ã&s!qߙu‘ur öqs9ur (#þqçR%Ÿ2 öNèduä!$t/#uä ÷rr& öNèduä!$oYö/r& ÷rr& óOßgtRºuq÷zÎ) ÷rr& öNåksEuŽÏ±tã
»[4]
هرگز نخواهی یافت مردمی را که ایمان به خدا و روز قیامت آورده اند که دوستی با
دشمنان خدا و رسول او نمایند هر چند که آنها پدران یا فرزندان، یا برادران و یا
خویشان آنها باشند.

امر الهی
زمان بردار نیست

از این آیات
با روایتی که از امام صادق (ع) نقل کردیم که: ایمان محبت است، چنین به دست می آید
که مؤمن کسی است که از محبت صادق الهی برخوردار باشد؛ در این صورت به اندازه ای که
از محبت برخوردار است، از ملکوت بهره‌مند شده است و این همان مؤمنی است که در
ملکوت نگریسته و راه ابراهیم(ع) را پیموده است. هر موجودی یک ظاهری دارد که هم
مردم آن ظاهر را می بینند و یک باطنی که همه آن را نمی بینند گر چه به آن بنگرند،
عده ای ممکن است نظر بکنند و ببینند مانند ابراهیم (ع) و دسته ای نگاه کنند و در
عین حال آنچه را که ابراهیم دید، نبینند. و شاید سوره «یس» که طبق نقل فریقین از
رسول خدا «ص»، قلب قرآن نامیده شده است. بدلیل دو آیه آخر این سوره است که بدنبال
اراده و امر الهی می فرماید «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء والیه ترجعون» پس منزه
و پاک است خدائی که باطن و ملکوت هر چیز بدست قدرت او و بازگشت همه خلایق بسوی او
است. این خطاب از قبیل خطابهای تشریعی مانند « یا ایها الذین آمنوا» و امثال آن
خطاب فرع وجود مخاطب می باشد، نیست. در خطابهای اعتباری و تشریعی، باید قبلاً
مخاطبی وجود داشته باشد، اما خطاب تکوینی خود، مخاطب می آفریند، البته در خطاب
تشریعی هم این بحث مطرح است که آیا این خطاب نیز شامل معدومین یعنی آنهای که بعد
بدنیا می آیند می شود یا نه ولی در هر صورت در حال خطاب، مخاطبینی در خارج وجود
دارد، امّا با فرمان «کن» بدون فاصله، «یکون» محقق می شود، «انما امره اذا اراد
شیئا ان یقول له کن فیکون» با این خطاب مخاطب خلق می شود. بنابراین، آیه بعد، تنوع
بر این آیه است و ظاهرش این است که امرالله یعنی همان «کُن» را توجیه می کند که:
آن امری است بدست خدا و زمان بردار نبوده بلکه با اراده اش، شیئی محقق می شود که
«ملکوت کل شی ء» است. اگر می بینید در آیه شریفه آمده است«و قدر فیها اقواتها فی
اربعة ایّام»[5] روزیهای
مردم را در چهار روز مقدر و معین فرمود یا در چهار فصل یا در چهار مرحله- بنا بر
اختلافی که در تفسیر این آیه وجود دارد. این تقدیر تدریجی در این مورد، برای این
است که عالم ملک است و زمان بردار می باشد. اما در مورد امر الهی ديگر زمان مطرح
نیست«لیس عند ربّک صباح و لا مساء» این چهره ارتباطی اشیاء به خدا است که ملکوت
آنها است، هر کس این چهره (ملکوت) را که در دست خدا است ببیند، ممکن نیست صاحب
«ید» را نبیند، اگر ابراهیم ملکوت را دید«و نری ابراهیم ملکوت السماوات و الأرض»
صاحب «ید» را هم دید که «هوالله تعالی» است.

کسی که از
راه علم حصولی و استدلالی در کل شیء بحث می کند. یا متکلم است که از راه حدوث و
حرکت، استدلال می نماید و یا حکیم است که از راه امکان و حرکت وارد می شود و می
گوید: این شی ء حادث است. و هر حادثی محدث می خواهد و یا متحرک است و نیاز به محرک
دارد و یا ممکن است و احتیاج به واجب الوجود دارد و مانند آن، زیرا تنها این شیء
را دیده است، و اگر آن جنبه ارتباط شیء با خدا را ببیند، دیگر نیازی به این گونه
استدلال برای علم حصولی ندارد و ظل ید را یقیناً می بیند. ممکن نیست که رؤیت ملکوت
هر چیزی از رؤیت «الله» جدا باشد؛ حضرت امیر المؤمنین (ع) در پاسخ «ذِغلَب یمانی»
که می پرسد: آیا پروردگارت را دیده ای، می فرماید: «افأ عبد مالا اری» آیا خدائی
را که نبینم عبادت می نمایم؟ مرحوم شیخ طبرسی نظیر این سخن را در احتجاج از امام
صادق  (ع)نقل کرده است. ولی دیدن با چشم
میسّر نیست.

«لاتدرکه
العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقائق الأیمان».

برهان
ابراهیم، برهان حرکت نیست

در هر صورت
برهان ابراهیم «ع»، برهان حرکت نیست چه اینکه اگر برهان حرکت بود مسأله محبت مطرح
نمی شد. انسان نیاز به روشنی را احساس می نماید. ماه و خورشید و ستاره را باین
دلیل که به فضای زندگی او روشنی و نور می بخشند، می پرستد، ولی ابراهیم وقتی می
بیند هر یک از اینها غروب می کنند، و نور که رابطه میان انسان و آنها است، با غروبشان
از میان می رود، می گوید «لا احب الآفلین» موجودی که افول دارد و بدینوسیله فیضش
قطع می شود نمی تواند محبوب انسان باشد پس بهمین دلیل خدا نیست.

این همان برهان
فطرت است که کشش فطری بسوی محبوب از ناحیه بنده است، انسان که محتاج است مبدئی را
دوست دارد که به نیاز او در هر حال پاسخ گوید. این مسأله را از کسی نیاموخته و در
مدرسه ای یاد نگرفته است و نیز مسأله ای قرار دادی هم نمی باشد، بلکه این محبت، یک
کشش درونی است که از نیاز و احتیاج او سرچشمه می گیرد. البته هر چه شناخت بیشتری
پیدا نموده و کاملترشود، این محبت درونی شکوفاتر می گردد، یک وقت است که نیاز او
در حد لوازم عادی و ضروری زندگی خلاصه می شود، در این صورت محبتش هم در همین حد
محدود می شود، اگر خدا را دوست دارد برای تأمین همین نیازهای ساده زندگی است. ولی
یک وقت به مرحله ای از تکامل روحی و ایمانی می رسد که خدا را چون کمال محض است
دوست دارد.

امام سجاد (ع)
سالی برای انجام فرائض حج، به مکه رفته بود، به ایشان عرض کردند: خلیفه امسال به
مکه می آید، خوبست در مورد باغی که در مدینه از شما غصب کرده اند با وی صحبت
نمائید! امام فرمود: من در کنار خانه خدا شرم دارم که از غیر او چیزی بخواهم.

جان، فدای
جانان

انسان وقتی
به این مرحله برسد، خودش را حتی برای خدا دوست دارد و لذا هر گاه لازم باشد جان
خویش را هم در راه رضای پروردگارش ایثار می نماید. در سوره توبه آیه (120) آمده
است: «$tB tb%Ÿ2 È@÷dL{ ÏpuZƒÏ‰yJø9$# ô`tBur Oçlm;öqym z`ÏiB É>#{ôãF{$# br& (#qàÿ¯=y‚tGtƒ `tã ÉAqߙ§‘ «!$# Ÿwur (#qç7xîötƒ öNÍkŦàÿRr’Î/ `tã ÏmÅ¡øÿ¯R….» سزاوار
نیست که اهل مدینه و بادیه نشینان اطراف آن از فرمان پیامبر خدا تخلف می نمایند و
برای حفظ جان خویش از جان او چشم بپوشند.

حضرت
امیرمؤمنان (ع) در این زمینه می فرماید: « فاذا حضرت بلیة فاجعلوا اموالکم دون
انفسکم و اذا انزلت نازلة فاجعلوا انفسکم دون دینکم…» چون بلائی فرا رسد اموال
خویش را سپر جانتان سازید و چون حادثه ای پیش آمد (که می توانید با در معرض خطر
قرار دادن خویش، اسلام را حفظ نمائید) جان خود را فدای دینتان سازید. زیرا محبوب
واقعی انسان در واقع خدا است و دین از آنجا که از جانب او است نیز محبوب انسان
است، بنابراین، هر گاه خطری آن را تهدید نماید، باید از مال و جان و عشیره و هر
چیز دیگر که مرود علاقه انسان است بخاطر آن گذشت و آن را حفظ نمودر. و هر کس این
چنین محبتی ندارد معلوم می شود که ملکوت را ندیده است و چشم او از دیدن آن عاجز و
نابینا است. «`tBur šc%x. ’Îû ÿ¾Ínɋ»yd 4‘yJôãr& uqßgsù ’Îû ÍotÅzFy$# 4‘yJôãr& ‘@|Êr&ur Wx‹Î6y™
»[6]

هر کس در
دنیا (از دیدن آیات الهی ) نابینا باشد، پس او در آخرت نیز نابینا و گمراهتر خواهد
بود. ولی چون در دنیا خویش را بینا می پندارد، در آخرت اعتراض می نماید: « «tA$s% Éb>u‘ zOÏ9 ûÓÍ_s?÷Ž|³ym 4‘yJôãr& ô‰s%ur àMZä. #ZŽÅÁt/ » گوید:
پروردگارا چرا مرا نابینا محشور ساختی در صورتی که در دنیا بینا بودم؟ «tA$s% y7Ï9ºx‹x. y7÷Gs?r& $uZçF»tƒ#uä $pktJŠÅ¡uZsù ( y7Ï9ºx‹x.ur tPöqu‹ø9$# 4Ó|¤Yè?
»[7]
خداوند باو می فرماید: آری چون آیات ما برای هدایت تو آمد، آنها ر ابه فراموشی سپردی
امروز هم تو فراموش می شوی.

رؤیت ملکوت
میسّر است

بنابراین از
این آیات معلوم می شود که رؤیت ملکوت برای همه ممکن است و کسی که چنین توفیقی یابد
در ردیف آنهائی خواهد بود که قرآن کریم درباره آنان می فرماید:« žcÎ) ’n<÷rr& Ĩ$¨Y9$# zNŠÏdºtö/Î*Î/ tûïÏ%©#s9 çnqãèt7¨?$# #x‹»ydur ÓÉ<¨Z9$# šúïÏ%©!$#ur (#qãZtB#uä 3 ª!$#ur ’Í<ur tûüÏZÏB÷sßJø9$#»[8]
نزدیکترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او پیروی می کردند.

چنین کسی
راه ابراهیم خلیل (ع) را طی کرده است و ار نظر نکرد و دید، جزء آنانی است که در
دنیا و آخرت اعمی و نابینا خواهد بود، زیرا آن روز، روزی است که هر کس بهمان سیرت
واقعی خویش ظاهر و محشور می گردد(یوم تبلی السرائر)، بصیرت ما هم در آنجا ظاهر می
شود. مرحود طبرسی در مجمع البیان در ذیل آیه شریفه «فتأتون افواجا» از رسول خدا (ص)
نقل می‌کند که، در قیامت عده ای از انسانها بصورت حیوانات محشور می شوند. بعضی در
آنجا بصورت مورچه در می آیند برای اینکه در دنیا سیرتشان، سیرت مورچه بوده است،
یعنی حریص و احتکارگر، بوده اند و یا بعضی بصورت خنزیر در می آیند، زیرا در دنیا
سیرت خنزیر دشته اند گر چه بصورت انسان بوده اند البته خنزیر واقعی یک حیوان است و
معذب نمی شود ولی این فرد که خنزیر محشور می شود در حقیقت انسان بوده است و با حفظ
انسانیتش خنزیر شده است عده ای در قیامت دیوانه محشور می شوند چون در دنیا ربا
خوار بوده اند«šúïÏ%©!$# tbqè=à2ù’tƒ (#4qt/Ìh9$# Ÿw tbqãBqà)tƒ žwÎ) $yJx. ãPqà)tƒ ”Ï%©!$# çmäܬ6y‚tFtƒ ß`»sÜø‹¤±9$# z`ÏB Äb§yJø9$#
»[9] آن
کسانی که ربا می خورند، (در قیامت) برنخیزند مگر مانند کسی که بوسوسه و فریب شیطان
دیوانه شده است. البته کسی که در دنیا دیوانه می شود، چون نمی فهمد رنج نمی برد
ولی در آنجا چنین نیست می فهمد که دیوانه شده و لذا رنج می برد. از این رو برای
تعذیب و رنج به آن صورت محشور می شود، یعنی تمام موجودیت دنیائی او که عبارت از
روح و بدن بود، همچنان محفوظ است و فقط شکل ظاهری آن عوض می شود و این اعمال دنیای
اوست که او را با آن صورت ظاهر می سازد.

ادامه دارد

 

حضرت امیر
«ع»

«مَن
اَحَبَّنا بِقَلبِه وَ کانَ مَعَنا بِلِسانِه وَ قاتَلَ عَدُوَّنا بِسَیفِهِ
فَهُوَ مَعنا فِی الجَنَّةَ وَ فِی دَرَجَتِنا».

(غرر
الحکم-ج2-ص637)

هرکه ما را
به دل دوست دارد و با زبانش با ما باشد و با شمشیرش با دشمن ما بجنگد، در بهشت با
ما و در درجه ی ما خواهد بود.

 



[1] – اصول کافی-ج2-ص125.