تلازم عقل و وحی

آیت الله جوادی آملی

هدایت در قرآن

تلازم عقل و وحی

چنانچه در قسمتهای گذشته
بیان شد، گرایش انسان بسمت دین، گرایشی فطری است، و در سوره مبارکه (روم) این
حقیقت به این صورت تبیین گردیده است: «óOÏ%r’sù y7ygô_ur ÈûïÏe$#Ï9 $Zÿ‹ÏZym 4
|NtôÜÏù «!$# ÓÉL©9$# tsÜsù }¨$¨Z9$# $pköŽn=tæ 4
Ÿw Ÿ@ƒÏ‰ö7s? È,ù=yÜÏ9 «!$# 4
šÏ9ºsŒ ÚúïÏe$!$# ÞOÍhŠs)ø9$#  ÆÅ3»s9ur uŽsYò2r& Ĩ$¨Z9$# Ÿw tbqßJn=ôètƒ ÇÌÉÈ[1] »

به سوی آئین پاک اسلام
روی آور و با فطرت الهی (خویش) ملازم باش، فطرتی که خداوند مردمان را با آن آفریده
است، این است آئین استوار حق ولی بیشتر مردم از این حقیقت آگاهی ندارند.

تشخیص راه فطرت

انسان در گرایش به دین
از کسی الهام نگرفته و نیاموخته است و تنها فطرت خداجوی او است که این گرایش و کسس
نهانی را اقتضا کرده است و این همان معنای فطری بودن دین است. انسان همانند همه
موجودات، ناقص بدنیا می‌آید و نیاز بکمال دارد ولی از این نظر که موجودی متفکر،
آزاداندیش و انتخابگر می‌باشد کمال او در همین انتخاب صحیح وی نهفته است. یک درخت
و یا گیاه هنگامی که در شرایط آب و هوای سالم و در زمین مساعد قرار گرفته باشد،
خودبخود به رشد و نمو طبیعی ادامه می‌دهد و در این روند تکاملی از خود هیچگونه
خواست و اراده‌ای ندارد ولی انسان تنها در پرتو اراده و انتخاب صحیح می‌تواند
بکمال مطلوب نائل آید. گرچه گاه در انتخاب دچار اشتباه گردیده و از مسیر تکامل به
انحراف می‌گراید ولی این انحراف از تشخیص نادرست او نشأت گرفته و ارتباط با میل
درونی او برای رسیدن به تکامل ندارد.

نقش عقل در این میان
تشخیص راه فطرت است، بنابراین عقل به منزله چراغی است که این راه را روشن می‌سازد
و نبی را از متنّبی و خلیفه رسول‌الله را از متخلّف تشخیص می‌دهد، پس عقل چراغ است
و دین، صراط مستقیم، که از آن به سبیل‌لله نیز تعبیر می‌گردد. روایاتی نیز در این
زمینه وارد شده که این مسأله را توضیح می‌دهد.

حجّت ظاهری و باطنی

امام موسی بن جعفر علیه‌السلام
در ضمن روایتی مفصّل بخشی از معارف اسلامی را تبیین فرموده است، می‌فرماید:

«یا هشام آن للّهِ عَلیَ
النّاس حجّتین: حجَّهٌ ظاهِرهٌ و حُجّهٌ باطِنَهٌ، فَاَمّاَ الظّاهرَهُ
فَالرُّسُلُُ و الأَنبِیاءُ وَ الأَئمَّهُ عَلَیهِمُ السَّلامُ و اَمَّا
الباطِنَهُ فَالعُقُولُ»[2]– ای هشام! خداوند را بر مردمان دو حجت است: یکی در ظاهر و دیگری در درون خود
آنان می‌باشد. پس حجت ظاهر و آشکار او، پیامبران و انبیای الهی و امامان علیهم
السلام اند و حجت باطنی و درونی او، عقل و خرد انسانها است.

تعبیر به ظاهر و باطن در
این روایت، نشانه این است که این هر دو حجّت دلیل و راهنما بسوی یک حقیقت و یک
صراط‌اند نه اینکه پیامبر و امام در یک جناح قرار گرفته باشند و عقل در جناح دیگر
و در نتیجه راه آنها از یکدیگر جدا باشد.

عقل، راهنماست

ابن سکّيت که در راه
محبت اهل بیت علیهم السلام بشهادت رسید، از امام رضا علیه‌السلام می‌پرسد: فما
الحجة علی الخلق الیوم؟ فقال: العقل، یعرف به الصادق علی الله فیصدقه و الکاذب علی
الله فیکذّبه، فقال ابن السکّیت: هذا و الله هو الجواب[3]» امروز حجّت بر مردم چیست امام می‌فرماید: حجت بر مردم، عقل آنها است که
بوسیله آن، کسی را که به خداوند نسبت درستی دهد تشخیص داده و تصدیق می‌نماید و کسی
را که بدورغ نسبتی دهد، تکذیب می‌نماید. سپس ابن سکّیت عرض می‌کند: پاسخ صحیح همین
است که شما فرمودید.

عقل بین امام واقعی و
مدّعی امامت و بین راه از بیراهه فرق می‌گذارد و از اینرو حجّت بر مردم است، عقل
خود راه نیست بلکه راهنماست پس اگر روز قیامت بخواهد بنده در برابر خداوند متعال
احتجاج نموده و برای بیراهه‌روی خویش عذری بیاورد خداوند احتجاج خواهد فرمود که
صراط مستقیم دین بوسیله انبیاء ارائه شد و چراغ عقل را در اختیارت قرار دادم تا
راه را از بیراهه تشخیص دهی، پس چرا از این صراط مستقیم منحرف شدی؟ اگر پیامبران
را برای ارائه راه نفرستاده بود، عقل می‌توانست بر خداوند متعال احتجاج نماید و
بگوید «öqs9ur !$¯Rr& Nßg»oYõ3n=÷dr& 5>#x‹yèÎ/ `ÏiB ¾Ï&Î#ö7s% (#qä9$s)s9 $uZ­/u‘ Iwöqs9 |Mù=y™ö‘r& $uZø‹s9Î) Zwqߙu‘ yìÎ7®KuZsù y7ÏG»tƒ#uä `ÏB È@ö7s% br& ¤Aɋ¯R 2”t“øƒwUur[4] ÇÊÌÍÈ »

پروردگارا! چرا برای ما
پیامبرانی نفرستادی تا پیش از آنکه به ذلت و خواری افتیم، از آیات تو پیروی
نمائیم؟

بنابراین عقل حجتی است
که هم خداوند می‌تواند با وجود آن بر بندگان احتجاج نماید و هم مردم در صورت عدم
بعثت رسول می‌توانستند بر خداوند اجتجاج نمایند ولی انبیا و امامان فقط حجة الله
علی العباد می‌باشند و حجة العباد علی الله نیستند. امام صادق علیه‌السلام در این
زمینه می‌فرماید: «حُجَّةُ اللهِ عَلیَ العِبادِ النَّبِیّ و الحُجَّةُ فیما بَینَ
الِعبادِ وَ بَینَ اللهِ العَقلُ[5]» «پیامبر، حجت خدا است بر مردم، و عقل، حجت میان بندگان و خدا است. ولی بعد
از آمدن پیامبر دیگر برای مردم حجّتی بر «الله» باقی نمی‌ماند و لذا این دو حجّت
در عرض یکدیگر نیستند.

امام صادق علیه‌السلام
در ضمن حدیثی طولانی فرمود: «… فَبِالعَقلِ عَرَفَ العِبادُ خالَقَهُم وَ
اَنَّّهُم مَخلُوقُونَ، وَ اَنَّّهُ المُدَبِّر و اَنَّّهُم المدَبِّرون، و
اَنَّّهُ الباقی وَ هُمُ اَلفانُونَ…[6]» مردم بوسیله عقل و خرد پی می‌برند که آنان آفریده و او آفریدگار آنها است،
خداوند مدبر و آنان تحت تدبیر او می‌باشند، او باقی و همیشگی و آنها فانی و رفتنی
هستند.

حدود حجّیت عقل

گو اینکه بعضی امور و
ادراکات است که از مستقلّات عقل شمرده می‌شود یعنی عقل انسان در فهم و دریافت آن
نیازی به بیان شرع ندارد و خود به تنهائی به درک آن راه می‌یابد، شناخت خالقیت
«الله» و مخلوق بودن انسان و دیگر موجودات و نیز درک این مسأله که همه تحت اراده
او اداره شده و قادر به ادامه حیات و بقیاء می‌باشند، از جمله همین دریافت‌های
عقلی است. عقل بر اساس الهام الهی که فرمود: « $ygyJolù;r’sù $ydu‘qègéú $yg1uqø)s?ur ÇÑÈ [7]» کلّی حسن و قبح را می‌فهمد و حتی گفته شده است که: اگر عقل حجّیت شرع را
تشخیص نداد، بطور مستقل می‌تواند درک کند که عالم مبدأ و معادی دارد. لذا امام
صادق می‌فرماید: بوسیله عقل مردم خالق خویش را می‌شناسند و می‌فهمند که او مدبّر و
اداره کننده جهان هستی است.

عقل، چراغ است و وحی،
راه

با توجه به آنچه گفته شد
آیا عقل از نظر درک واقعیّات و مصالح و مفاسد و حسن و قبح در این سطح و پایه قرار
دارد که بتواند منشأ جعل قانون باشد و بدین ترتیب انسان از وحی و شرع بی‌نیاز
گردد؟ بدون تردید پاسخ به این سؤال منفی است، چرا که عقل تنها می‌تواند بوجود
خالقی برای این عالم پی ببرد و بداند که او خالق و مدبّر آن است ولی آن خالق چه
دستورات و برنامه‌هائی برای تعالی روح و روان و برای بهره‌برداری از این همه مواهب
طبیعی دارد، عقل از دریافت آن عاجز و ناتوان است. بنابراین، عقل می‌داند که خداوند
اوامر و نواهی دارد و اینکه پاره‌ای چیزها محبوب او است و بعضی چیزها مبغوض وی می‌باشد
و نباید انجام گیرد ولی از مصادیق آن اطلاعی ندارد پس باید پیامبر از طریق وحی آن
مصادیق را برای مردم بیان نماید.

همین سؤال –در پایان
روایت- از امام صادق علیه‌السلام شده است: «فهل یکتفی العباد بالعقل دون غیره؟»
آیا مردم می‌توانند به عقل تنها اکتفا نمایند؟ امام در پاسخ می‌فرماید: «ان العاقل
لدلالة عقله الذی جعله الله قوامه و زینته و هدایته علم اَنّ الله هو الحق و انّه
هو ربّه و علم اَنّ لخالقه محبّة و اَنّ له کراهة و اَنّ له طاعة و اَنَّ له معصیة
فلم یجد عقله یدلّه علی ذلک و علم انه لا یوصل الیه اِلّا بالعلم و طلبه و انه
لاینتفع بعقله آن لم یصب ذلک بعلمه فوجب علی العاقل طلب العلم و الأدب الذی لاقوام
له الّا به»

انسان عاقل و خردمند با
رهنمود عقلی که خداوند آن را نگهدارنده و زینت و سبب هدایت قرار داده است، می‌داند
که «الله» حق است و وجود دارد و او پروردگارش می‌باشد و نیز در می‌یابد که چیزهائی
مورد محبت و جیزهائی مورد کراهت او است و او را طاعت و معصیتی است ولی عقلش را به
آنها رهنمون نمی‌بیند و از این رو متوجه می‌گردد که جز با آموزش علم و آگاهی مذهبی
پی به آنها نخواهد برد و چنانچه از راه علم به آن نرسد عقل او را سودی نخواهد
بخشید، بنابراین بر انسان خردمند لازم است بدنبال علم و ادبی برود که بی آن (هویت
انسانی و اسلامی او) پایدار و محفوظ نمی‌باشد.

پس عقل بمنزله چراغ است
و وحی، راه؛ اگر انسان در شب چراغ بدست بگیرد ولی به بیراهه برود به مقصود نمیرسد.
یعنی عقل خود صراط و راه نیست و همانا راه اطاعت خدا را وی تبیین می‌نماید و انسان
با چراغ عقل باید این راه را طی نماید چرا که راه بدون بهره‌گیری از روشنی چراغ و
چراغ بدون راه صحیح هیچکدام مفید و سودمند نمی‌باشد، و به تعبیر بعضی از بزرگان
وقتی چراغ و راه یعنی عقل و وحی کنار هم قرار گیرند، نورٌ علی نور خواهد شد.

خلاصه بحث

بنابراین،خداوند را بر
بندگان دو حجّت است: یکی عقل و دیگری پیامبر، پیامبر داعیاً الی الله است ولی
انسان باید چراغ در دست داشته باشد تا او را ببیند و نبی را از متنبّی یعنی پیامبر
راستین را از مدّعی نبوّت تشخیص دهد و بدنبال او براه بیفتد «!$¯RÎ) y7»oYù=y™ö‘r& #Y‰Îg»x© #ZŽÅe³t6ãBur #\ƒÉ‹tRur ÇÍÎÈ $·ŠÏã#yŠur ’n<Î) «!$# ¾ÏmÏRøŒÎ*Î/ %[`#uŽÅ ur #ZŽÏY•B ÇÍÏÈ[8]» ای پیامبر! ما ترا به رسالت فرستادیم تا بر نیک و بد خلق گواه باشی و خوبان
را مژده دهی و بدان را از عذاب خداوند بترسانی و باذن «الله» مردم را به سوی او
دعوت نموده و فراخوانی و چراغ فروزان راه او باشی.

اگر پیامبر در این آیه
چراغ معرفی شده است، چراغ برای کسی است که اعمی نباشد بلکه از بصیرت و بینائی
معنوی برخوردار باشد زیرا انسان کور از دیدن چراغ محروم است و برای او تفاوتی
ندارد که چراغ باشد یا نباشد، و شخصی که از بصیرت عقل بی‌بهره است، پیامبر را که
مشعل فروزان راه هدایت است، نخواهد دید.

تا اینجا از مجموعه
مطالبی که گذشت چنین نتیجه می‌گیریم که عقل به تنهائی برای هدایت بشر کافی نیست
بلکه انسان عاقل به شرع نیازمند است و این حکم خود عقل است که باید تابع و مطیع بی
چون و چرای وحی بود، چه اینکه عقل نمی‌تواند نظر دهد که فلان چیز حلال است و فلان
چیز حرام، آن عمل عبادت است و این عمل معصیت؟ آیا استفاده از تمام موجودات عالم
حلال و مباح است یا اینکه تنها بعضی از آنها حلال و بعضی دیگر حرام می‌باشد؟ اینها
را باید پیامبر از طریق وحی گرفته و برای مردم بیان نماید.

ادامه دارد

مرز توکّل

امام رضا علیه‌السلام

سُئِلَ (ع) عنِ حَدِّ
التَّوَکُّلِ؟ فقالَ (ع): اَن لا تَخافَ اَحَداً اِلّا اللهَ.

(تحف العقول – 332)

از امام رضا علیه‌السلام
درباره مرز و حدّ توکل سؤال شد، امام فرمود: اینکه جز خداوند از هیچ کسی نترسی.

 



[1]– سوره روم، آیه 30