سخنان معصومان منافقان را از خود برانيد

منافقان را از خود برانيد
«وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِىَ فىِ اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَ لَئنِ جَاءَ نَصْرٌ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَ‏ّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فىِ صُدُورِ الْعَالَمِينَ»
(سوره عنكبوت، آيه 10)
و از مردم كسانى هستند كه مى‏گويند: ما به خدا ايمان آورده‏ايم و اگر در راه خدا اذيتى ببينند، آزار و اذيت مردم را مانند عذاب خدا پندارند، و اگر از جانب پروردگار تو يارى و نصرتى رسد، قطعا خواهند گفت: ما با شماو همراه شما بوديم! مگر خداوند به آنچه در دل‏هاى جهانيان است داناتر نيست؟
همواره خداوند در قرآن كريم مردم را به سه دسته تقسيم مى‏كند: مؤمنين و كفار و منافقين. و هشدارهاى قرآن نسبت به منافقين خيلى زيادتر است از هشدارهايش نسبت به كفار، زيرا كفار، مخالف مسلمانان اند و اين مخالفت را ابراز مى‏دارند، پس چندان خطرى از آنها به مسلمين نمى رسد ولى منافقين كه ظاهرى مسلمان دارند و باطنى كافر، خطرشان خيلى زياد است وانگهى در ميان مسلمانان‏اند و چهره‏اى حق به جانب دارند و با مسلمين داد و ستد مى‏كنند و در تمام مراحل خود را جزء مؤمنان قلمداد مى‏كنند، لذا تشخيص دادن آنان چندان آسان نيست. و اگر برخى از مؤمنان با هشيارى و فراست آنها را تشخيص دهند، بسيارى ديگر سردرگم مانده و منافقين را نمى توانند از مؤمنين جدا سازند. از اين روى است كه پيوسته منافقين، خصوصا آنان كه در پى رسيدن به منصب بودند و هرگز در باطن خود ايمان نياورده بودند، در مواضع گوناگون، خود را مشخص مى‏ساختند و دم از اسلام و ايمان مى‏زدند ولى در پيكارها و جنگ‏ها خود را نشان نمى دادند و از نشانه تير دشمنان فرار مى‏كردند. به هر حال جنگ بهترين مشخص كننده مؤمن از منافق بوده و هست. در دوران عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله، همين منافقانى كه گاهى پيشانيشان از سجود پينه بسته بود و ظاهرى حق به جانب داشتند، در هنگام كاروزار عقب نشينى مى‏كردند و هرگز در صف اول جنگ قرار نمى گرفتند. و اگر گاهى براى اتمام حجت، رسول خدا آنان را موظف به فرماندهى مى‏كرد سرباز مى‏زدند و تنها على عليه السلام بود كه پيشاپيش در صف اول قرا مى‏گرفت و همواره پرچم اسلام را بر دوش مى‏گرفت و به مصاف دشمن تا دندان مسلح مى‏رفت و پيكار مى‏نمود.
به هر حال آيه شريفه اين گروه را چنين توصيف مى‏كند كه پيوسته دم از اسلام و ايمان مى‏زنند و خود را جزء مسلمانان قلمداد مى كنند ولى اگر در راه خدا اذيت و آزارى از سوى دشمنان به آنها رسد ضجه و ناله مى‏كنند و آن را مانند عذاب الهى مى‏دانند، با اينكه اين اذيت‏هاى زودگذر مردم چيزى جز آزمايش الهى براى مشخص شدن منافق از مؤمن نيست و خداوند اين آزارها را با لفظ “اوذى” توصيف مى‏كند، يعنى اصلا قابل مقايسه با عذاب الهى نيست ولى منافقان كه تحمل كوچكترين آزارى را در راه خدا ندارند، آن اذيتهاى ناچيز را همچون عذاب جهنم مى‏پندارند و ناله و ضجه مى‏كنند و گاهى كفر را بر زبان خود جارى مى‏سازند، زيرا آنها نه به خاطر خدا اسلام را پذيرفته‏اند بلكه به خاطر رسيدن به آرزوها و اميال شيطانى به اسلام روى آورده‏اند كه براى خردمندان، اين امر، روشن شد ولى متأسفانه بيشتر مردم نتوانستند آنها را خوب بشناسند، و در گمراهى خود ماندند بلكه آنان را به عنوان سرپرست و راهبر خود قرار دادند.
اين منافقان از خدا بى خبر هنگامى كه نبرد پايان مى‏يافت و جنگ به آخر مى‏رسيد و مسلمين پيروز و سرافراز مى‏گشتند، فورا ظاهر مى‏شدند و مى‏گفتند ما با شما و همراه شمائيم. و هرگز خود را از مؤمنين جدا نمى كردند با اينكه در وقت جنگ دور از صحنه نبرد بودند و در لاكهاى ترس خود خزيده بودند. ظاهرا نه تنها به خاطر دست يابى به غنايم جنگى خود را نشان مى‏دادند بلكه پيش بينى آينده مى‏كردند و مى‏خواستند جايگاه خود را در آينده حكومت اسلامى، تثبيت و محكم كنند كه اين امر به مراتب مهمتر از غنايم زودگذر مادى است. خداوند در آيات بى شمارى اين چهره‏هاى منافق را روشن مى‏سازد و مردم را از خطر جدى آنان برحذر مى‏دارد ولى عجيب است كه مسلمين جز اندكى از پيروان امير المؤمنين عليه‏السلام از اين امر مهم غفلت كردند و سرنوشت خود و اسلام را به كسانى سپردند كه هرگز لياقت آن را نداشتند.
اين مشكل بزرگ هميشه در تمام زمان‏ها و مكان‏ها ديده مى‏شود ، و هرگز منحصر به دوران رسالت نيست، پس بايد بسيار هشيارانه نگريست. به عنوان مثال،افرادى كه در دوران ما قبل از انقلاب كه معمولا به مسائل بى تفاوت بودند، بلكه گاهى ريشخند مى زدند كه اين مردم چقدر نادان و احمق اند كه خود را جلوى گلوله دشمن مى‏اندازند و به امام امت قدّس سرّه طعنه مى‏زدند كه چرا مردم را به كشتن وا مى‏دارد و اصلا چه فايده دارد كه ما با شاه بجنگيم، برخى از اينان كه پس از انقلاب چهره عوض كردند و خود را همراه با مردم قلمداد نمودند، زيرا طمع در جاه و مقام داشتند، بايد شناخته شوند و لازم است كه مردم آنان را از صحنه مسئوليت دور سازند و به قول مرحوم امام، كارهاى كليدى را به آنان نسپارند كه هرگز چنين افرادى خيرخواه ملت نخواهند بود و تاريخ آنها را رسوا خواهد ساخت. به هر حال اگر هم ملت به ظاهر آنان نگريست و آنان را پذيرفت، خداوند قطعا از همه مردم بيشتر به درون آنان، خبير و آگاه است و از آنان نخواهد گذشت. از خداى بزرگ تقاضا داريم اين ملت مظلوم را در تمام مراحل يارى دهد و دست منافقان را از دامن جمهورى اسلامى قطع نمايد. آمين رب العالمين.