نخستين كسی كه اسلام آورد

حجة الاسلام و
المسلمين رسولی محلاتی

نخستين كسی كه اسلام
آورد

قسمت شانزدهم                          بخش دوم

و اما گفتار علماء و
دانشمندان اسلام در اين باره :

ما در اينجا نخست
گفتار محمدبن اسحاق ـ متفوای سال 151 هجری و يكی‌ از پيش كسوتان تاريخ و حديث نزد اهل
سنت ـ را برای‌ شما ذكر می كنيم كه مورد قبول عموم محدثين و اهل تاريخ است ، و ابن
هشام نيز آن را در سيره از وی نقل كرده و متن ترجمه آن اينگونه است كه گويد :

« ابن اسحاق گفته :
پس از خديجه نخستين كسی كه از جنس مردان به رسول خدا صلی ‌الله عليه و‌آله ايمان
آورده و با او نماز گزارد و نبوت او را تصديق كرد علی بن ابی طالب بن عبد المطلب
بن هاشم رضوان الله و سلامه عليه بود ، و آن جناب در آن روز ده ساله بود و از نعمت
های بزرگی‌ كه خداوند به علی بن ابی طالب عليه السلام داد اين بود كه پيش از اسلام
در دامن تربيت رسول خدا صلی ‌الله عليه و‌ آله نشو و نما كرد .

مجاهد حديث كرده گفت
: از جمله نعمت های خداوند و كرامت های‌ او نسبت به علی بن ابی ‌طالب عليه السلام
اين بود كه قريش دچار قحطی سختی شدند و ابوطالب مردی عيال مند بود كه نان خور
زيادی داشت ، پس رسول خدا صلی الله عليه و آله به عباس بن عبدالمطلب عموی خود كه
دارائی و ثروتش بيش از ساير بنی هاشم بود فرمود ای عباس نان خوران برادرت ابوطالب
زيادند ، و چنان چه می بينی مردم به اين قحطی سخت دچار گشته اند بيا با هم به نزد
او برويم و به وسيله ای نان خوران او را كم كنيم من يكی از پسران او را نزد خود می‌
برم و تو هم يكی را ببر ؟

عباس بن عبدالمطلب
اين پيشنهاد را پذيرفت ، و هر دو به نزد ابوطالب آمده و منظور خويش را اظهار كردند
، ابوطالب گفت : عقيل را برای من بگذاريد و برخی گويند : گفت : عقيل و طالب را
برای من بگذاريد و مابقی را هر كدام خواهيد ببريد پس رسول خدا صلی الله عليه و آله
علی عليه السلام را برداشت و عباس نيز جعفر را برداشته و به خانه بردند.

و بدين ترتيب علی
عليه السلام در تمام موارد با رسول خدا صلی الله عليه و‌ آله بود تا هنگامی كه آن
بزرگوار به رسالت مبعوث شد پس علی بدو ايمان آورد و نبوتش را تصديق كرده پيروی او
را بر خود لازم شمرد .

جعفر نيز در خانه
عباس بود تا هنگامی كه اسلام اختيار كرده و از خانه عباس بيرون رفت .

ابن اسحاق گويد : چون
هنگام نماز می ‌شد رسول خدا صلی ‌الله عليه و آله به سوی دره های شهر مكه می رفت و
علی بن ابی طالب نيز در خفا و پنهانی‌ از پدرش ابوطالب و ساير عمو ها و قريش به
همراه رسول خدا صلی الله عليه و آله می‌ رفت و نماز های خود را در آنجا می خواندند
و چون شام می ‌شد به خانه باز می گشتند .

مدتی بر اين منوال
گذشت تا اينكه روزی همچنانكه آن دو مشغول نماز بودند ابوطالب سر رسيد پس به رسول
خدا صلی الله عليه و آله عرض كرد : ای برادر زاده اين دين چيست كه اختيار كرده ای
؟ فرمود : عمو جان اين همان دين خدا و فرشتگان و پيمبران او است . و همان آئين است
كه پدر ما ابراهيم آورده خدای تعالی مرا بدان به سوی مردم فرستاده و تو ای‌ عمو از
ديگران به خير خواهی‌ و نصيحت من سزاوار تری و من خير تو را خواسته و تو را به
هدايت می خوانم و شايستگی تو نيز در اجابت دعوت و ياری و كمك به من بيش از ديگران
است ؟

ابوطالب گفت : ای‌
برادر زاده من نمی‌توانم از كيش پدران خود دست بكشم ولی بدان كه تا من زنده هستم
از سوی من به تو بدی‌ نخواهد رسيد 1

و گويند : به علی گفت
: ای فرزند اين چه دينی است كه تو بر آنی ؟ فرمود : پدرجان به خدا و رسولش ايمان
آورده و در آن چه از جانب خدا آورده او را تصديق نموده و با او برای‌ خدا نماز به
جا آورم ! ابوطالب به او گفت : ای فرزند بدان كه او جز خير و نيكی تو را نخواهد
ملازم او باش ( و با اين سخن او را به كار خويش دلگرم ساخت ) .

اسلام زيدبن حارثه
غلام رسول خدا ( ص)

دومين مردی كه پس از
علی بن ابی‌ طالب عليه السلام به رسول خدا صلی الله عليه و آله ايمان آورد و با آن
حضرت نماز خواند زيدبن حارثه بود .

و زيدبن حارثه مردی
از قبيله̾ كلب است كه حكيم بن حزام ـ برادر زاده̾ خديجه در سفری كه از شام بر می
گشت او را در زمره̾ چند تن ديگر به صورت بردگی خريده بود و به مكه آورد ـ و زيد در
آن هنگام كودكی بود نابالغ ـ پس خديجه به ديدن حكيم بن حزام آمد ـ و اين در وقتی
بود كه به همسری خدا صلی الله عليه و‌ آله در آمده بود ـ حكيم بدو گفت : عمه جان
هر يك از اين پسر ها را كه می خواهی‌ برای‌ خود برگير ، خديجه زيد را انتخاب كرده
از او گرفت . رسول خدا صلی الله عليه و آله كه زيد را ديد از خديجه خواست تا او را
بدان حضرت ببخشد ، خديجه نيز پذيرفته او را به آن حضرت بخشيد پيغمبر اكرم نيز
آزادش كرده پسر خود خواند ، و اين جريان قبل از بعثت بود .

حارث پدر زيد در
فقدان فرزند خويش بسيار می گريست و بی تابی می‌كرد و اشعاری نيز در اين باره گفت
تا اينكه مطلع شد كه او در مكه و در خدمت آن حضرت است پس به نزد رسول خدا صلی الله
عليه و آله آمد ( تا او را به نزد خويش بازگرداند ) .

پيغمبر صلی الله عليه
و آله به زيد فرمود : اگر می‌خواهی پيش ما بمان و اگر مايلی به نزد پدرت برو ؟ زيد
گفت : نزد شما می مانم ، پس همچنان در خدمت رسول خدا صلی الله عليه و آله بود تا
هنگامی كه آن حضرت مبعوث به رسالت شد ، زيد بدان جناب ايمان آورده و چنان كه گفتيم
دومين مردی بود كه اسلام اختيار كرد و با آن حضرت نماز خواند .

و همچنان او را زيد
بن محمد می گفتند تا چون آيه كريمه نازل شد : « … و خداوند پسر خوانده های‌ شما
را فرزندان شما قرار نداده … و آنان را به نام پدرانشان بخوانيد … » 2

زيد گفت : من پسر
حارثه هستم و از آن پس او را زيد بن حارثه گفتند .

اسلام ابوبكر و
عبدالرحمن و زبير و ديگران :

ابن اسحاق گويد : سپس
ابوبكر بن ابی‌ قحافه كه نامش عتيق ـ و به قول ابن هشام عبدالله ـ بود اسلام آورد
.

و او كه مردی بازرگان
و تجارت پيشه بود ، و از طرفی انساب قريش را بهتر از ديگران می دانست با  مردم انس و رفت و آمدی داشت ، و پس از اينكه
مسلمان شد اسلام خود را اظهار كرده مردمی را نيز كه با او سرو كار داشتند به اين
دين دعوت می‌ نمود ، و گويند : عبدالرحمن و عثمان و طلحه و زبير و سعد به دعوت او
مسلمان شدند .

پس از اين چند تن كه
گفتيم مردان و زنان زير به ترتيب مسلمان شدند 3 
: ابو عبيدة ، ابوسلمه ، أرقم ، عثمان و قدامه و عبدالله ـ كه هر سه پسران
مظعون بن حبيب بودند ـ عبيدة بن حارث ، سعيد بن زيد و زنش : فاطمة دختر خطاب ـ
خواهر عمر ـ اسماء ( ذات النطاقين ) و عايشه دختر ابوبكر ، خباب بن أرت ، عميربن
أبی وقاص ـ برادر سعد بن ابی وقاص ـ ، عبدالله بن مسعود ، مسعودبن القاری سليط بن
عمر و برادرش حاطب بن عمرو ، عياش بن ابی ربيعه و زنش اسماء دختر سلامه ، خنيس بن
حذافه ، عامر بن ربيعه ، عبدالله بن جحش و برادرش ابو احمد بن جحش ، جعفر بن ابی
طالب و زنش اسماء بنت عميس ، حاطب بن حارث و زنش فاطمه دختر مجلّل ، حطّاب بن حارث
ـ برادر حاطب ـ و زنش فكيهه دختر يسار، معمربن حارث ـ برادر ديگر حاطب ـ سائب بن
عثمان بن مظعون ، مطلب بن أزهر و زنش رمله دختر أبی عوف ، نحّام ـ كه نامش نعيم بن
عبدالله بود ـ عامر بن فهيرة كه يكی از بردگان سياه پوست بود و ابوبكر او را خريد
ـ خالد بن سعيد و زنش : امينة‌دختر خلف ، حاطب بن عمرو ، ابو حذيفه ـ و نامش مهشم
بن عتبه است ـ واقد بن عبدالله ، خالد و عامر و عاقل و اياس ـ كه اين هر چهار نفر
فرزندان بكير بن عبد ياليل بودند ـ عمار بن ياسر ، صهيب بن سنان ، كه از قبيله̾
نمر بن قاسط بود ، و برخی گويند : صهيب غلام عبدالله بن جدعان بوده ، و برخی ديگر
گفته اند : رومی بوده و او را از روم به مكه آورده بودند ، و در حديث است كه رسول
خدا صلی‌الله عليه و آله فرمود : صهيب ( در ايمان ) پيشرو روميان است .» 4

و اين بود گفتار و
عقيده̾ يكی از قديم ترين سيره نويسان كه اواخر خلافت امويان و اوائل دوران خلافت
عباسيان می زيسته ، و از نظر اعتبار و اهميت در آن پايه است كه امثال بخاری و
ديگران درباره اش « امير المؤمنين در حديث » و يا « امير المحدثين » و يا « سيد
المحدثين » گفته اند . 5

و يعقوبی ـ متوفای
سال 292 هجری ـ در تاريخ خود گويد :

« و كان اول من اسلم
خديجة بنت خويلد من النساء و علی بن ابيطالب من الرجال ، ثم زيدبن حارثه ، ثم
ابوذر ، و قيل ابی بكر قبل ابی ذر ، ثمّ عمربن عنبسة السلمی ، ثم ، خالدبن سعيدبن
العاصی ، ثم سعد بن ابی‌وقاص ، ثمّ عتبة بن غزوان ، ثم خباب بن الارت ،‌ثمّ مصعب
بن عمير ، و روی‌ عن عمرو بن عنبسة السلمی قال : أتيت رسول الله ( ص) اوّل ما بعث
و بلغنی امره ، فقلت : صف لی امرك فوصف لی‌ امره و ما بعثه الله به ، فقلت : هل
يتبعك أحد علی هذا ؟ قال : نعم امرأة ، وصبّی و عبد ـ يريد خديجة بنت خويلد ، و
علی بن ابيطالب و زيدبن حارثه » 6

ـ و نخستين كسی كه از
جنس زنان اسلام آورد خديجه بود و از مردان علی سپس زيدبن حارثه و سپس ابوذر و برخی
ابوبكر را پيش از ابوذر ذكر كرده اند ،‌و سپس عمربن عنبسة‌سلمی و آنگاه خالدبن
سعيد و پس از او سعد بن ابی وقاص ، سپس عتبة بن غزوان و آنگاه خباب بن ارت و سپس
مصعب بن عمير و عمر و بن عنبسة روايت كرده كه گويد :روزی كه رسول خدا ( ص) مبعوث
شد و من خبر دار شدم به نزد او رفته عرض كردم : ماجرای‌خود را برای من توصيف كرد و
من پرسيدم : آيا كسی در اين مأموريت از تو پيروی كرده ؟ فرمود : آری ، يك زن ، و
يك پسر و يك بنده .

و اين عبد البرّ در
كتاب الاستيعاب گويد :

« اتفقوا علی انّ
خديجة اول من آمن بالله و رسوله و صدقته فيما جاء به ثمّ علیّ بعدها» 7

يعنی ( علمای اسلام )
اتفاق دارند كه خديجه نخستين كسی بود كه به خدا و رسول او ايمان آورد و تصديق او
را كرد و پس از او علی‌ بود .

و ابن حجر عسقلانی
متوفای سال 852 نيز از ابن عبدالبرّ نقل كرده كه علمای‌ اسلام اجماع دارند بر
اينكه علی عليه السلام نخستين كسی است كه به سوی‌ دو قبله نماز خواند … 8

و ابوجعفر اسكافی
معتزلی متوفای سال 240 در كتاب « النقض علی العثمانيه ـ گويد :

« قد روی الناس كافّة
افتخار علیّ بالسبق الی الاسلام ، و انّ النبی (ص) استنبی يوم الاثنين و اسلم علیّ
يوم الثلثاء ، و انّه كان يقول : صلّيت قبل الناس سبع سنين ، و انّه مازال يقول :
أنا اوّل من اسلم و يفتخر بذلك … » 9

ـ يعنی تمام مردم
روايت كرده اند كه علی عليه السلام به سبقت در اسلام مفتخر گرديد، و اينكه رسول
خدا ( ص) در روز دوشنبه به نبوت رسيد، و علی عليه السلام روز سه شنبه اسلام آورد ،
و اينكه او می‌ فرمود : من هفت سال قبل از مردم نماز گزاردم ، و اينكه او پيوسته
می گفت : من نخستين مسلمان بودم و به اين كار خود افتخار می كردم .

و حاكم در كتاب
مستدرك گويد :

« ولا اعلم خلافا بين
اصحاب التواريخ انّ علی‌ بن ابيطالب رضی الله عنه اوّلهم اسلاما و انّما اختلفوا
فی ‌بلوغه »10

ـ من مخالفی ميان
تاريخ نويسان سراغ ندارم كه علی‌ بن ابيطالب نخستين كسی است كه مسلمان شده و
اختلافی كه هست در بلوغ او است .

و طبری مورخ معروف در
تاريخ خود بسندش از محمدبن سعد بن ابی‌ وقاص نقل كرده كه گويد : به پدرم گفتم :
آيا ابوبكر نخستين كسی بود كه از ميان شماها اسلام را اختيار كرد ؟ وی‌ در پاسخ من
گفت :

ـ « و لا لقد اسلم
قبله اكثر من خمسين رجلا … » 11

ـ نه ! و براستی‌ قبل
از او بيش از پنجاه نفر مرد مسلمان شده بودند .

و از دانشمندان
بزرگوار شيعه نيز ابن شهر آشوب در مناقب گويد : روايات مستفيض است در اينكه نخستين
كسی كه مسلمان شد علی‌ عليه السلام بود و سپس به ترتيب خديجه و جعفر و زيد و ابوذر
و عمرو بن عنبسة و خالد بن سعيد بن عاص و سميّه مادر عمار و عبيدة بن حارث ، و
حمزة و خباب بن ارت و سلمان و مقداد و عمار و عبدالله بن مسعود به همراه گروهی و
سپس ابوبكر و عثمان و طلحة‌ و زبير و سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمان بن عوف و
سعيدبن زيد و صهيب و بلال … مسلمان شدند 12

و مرحوم شيخ مفيد در
كتاب الفصول المختارة‌ گويد :

« اجمتعت الامّة‌علی
انّ اميرالمؤمنين عليه السلام اوّل ذكر اجاب رسول الله ( ص) 13

امت اسلامی اجماع
كرده اند كه اميرالمؤمنين علی عليه السلام نخستين مردی بود كه دعوت رسول خدا را
اجابت كرد …

و از نويسندگان معاصر
نيز هاشم معروف حسنی در كتاب سيرة المصطفی گويد :

« لقد اتفق المورخون
و المجدثون علی انّ عليّا عليه السلام اول الناس اسلاما ولكن اختلفوا في سنه يوم
اسلامه »‌ 13

يعنی مورخان و محدثان
اتفاق دارند بر اينكه علی عليه السلام نخستين مردمان بود در پذيرش اسلام ولی
اختلاف در سن آن حضرت در روز پذيرش اسلام او دارند …

سبقت اسلام علی‌ عليه
السلام و خديجه و زيدبن حارثه امری طبيعی بوده

با توجه به رواياتی
كه درباره̾  تربيت علی عليه السلام در
دامان رسول خدا ( ص ) و ورود آن حضرت به خانه̾ پيغمبر ( ص‌) در كودكی ـ چنان چه در
حديث ابن اسحاق بود ـ به نظر می رسد كه ايمان خديجه و علی عليه السلام و زيدبن
حارثه كه در نخستين روزهای بعثت در خانه̾ رسول خدا ( ص) بودند ، و هر سه آنها كمال
علاقه را به آن حضرت داشته و شيفته كمالات و صداقت و درستی او بوده اند ، امری
طبيعی به نظر می رسد ، و به خصوص با توجه به اينكه علاقه آنها به رسول خدا ( ص)
طرفينی بوده و همانگونه كه آنها به بزرگ خانه و ولی نعمت خويش علاقه داشتند آن
حضرت نيز نسبت به آنها علاقه مند بود ، و به ويژه نسبت به علی عليه السلام و خديجة
، و كمتر حادثه و اتفاق كوچك يا بزرگی‌ برای‌ آن حضرت اتفاق می‌ افتاد كه همسر
گرامی خود يعنی خديجه ، و عموزاده و خانه زاد خود يعنی علی عليه السلام را كه
همچون فرزندی دلسوز و گوش به فرمان در كنار او زندگی می‌ كرد در جريان آن حادثه
قرار ندهد و درد دل خود و يا مأموريت خطير و الهی‌ خود را به آنها نگويد و اگر
موظف به دعوت آنها بود از ايشان كتمان كند ، و اين مطلبی‌ است كه برای يك شخص مطلع
و با خبر از تاريخ اسلام و سيره رسول اكرم پوشيده و مخفی نيست .

و از اين رو داستان
سبقت ايمان خديجه و علی عليه السلام و زيدبن حارثه به آن حضرت امری طبيعی و عادی
به نظر می‌رسد و نيازی‌ به ذكر دليل و برهان زيادی ندارد ، و اما مسئله سبقت ايمان
ديگران ـ  كه ارتباطی نزديكتر به آن حضرت
نداشتند ـ نياز به ذكر دليل و اقامه̾ برهان دارد ،‌و بدين ترتيب ما در اينجا نيازی
به اتلاف وقت و تحقيق بيشتری نداريم .

و به نظر نگارنده
همين مقدار برای‌ اثبات مطلب از نظر علما و دانشمندان و سيره نويسان كافی است و
بهتر است اكنون به سراغ مطلب ديگری برويم و وقت شريف خود و شما را برای ذكر روايات
و سخنان مخالف كه تعداد اندكی هم بيشتر نيست ، و راويان و گويندگان آنها نيز عموما
كسانی هستند كه عداوت و دشمنيشان با علويون و خاندان اميرالمؤمنين ، آشكار بود و
غرض ورزی و ساختگی و جعلی بودن آنها برای اهل روايت و حديث روشن است نگيريم ، و
برای صدق مدّعای ما خوب است به همان كتاب الفصول المختارة‌ شيخ مفيد كه آن روايات
و سخنان را دقيقا يكی پس از ديگری موشكافی و بررسی كرده است مراجعه نمائيد. 15

تحقيقی درباره̾ روايات
«‌صلّيت قبل الناس بسبع سنين و امثال آن …

در چند حديث كه از
طريق شيعه و اهل سنّت از امير المؤمنين عليه السلام روايت شده آمده است كه آن حضرت
فرمود :

« … و لقد صلّيت مع
رسول الله قبل الناس بسبع سنين ، و أنا اول من صلّی معه » 16

يعنی ـ … و براستی
كه من هفت سال پيش از مردم با رسول خدا نماز خواندم ، و من نخستين كسی بودم كه با
او نماز خواندند .

و در پاره ای از اين
روايات به جای « سبع سنين » « تسع سنين » ذكر شده ،‌مانند روايت خصائص نسائی كه
متن آن اينگونه است :

« و ما أعرف احدا من
هذه الامة عبدالله بعد نبيّنا غيری ،‌عبدت الله قبل ان يعبده أحد من هذه الامّة‌تسع
سنين » 17

يعنی‌سراغ ندارم احدی
از اين امّت را پس از پيامبران كه خدا را پرستش و عبادت كرده باشد جز خودم كه نه
سال خدای‌ را عبادت و پرستش كردم پيش از آنكه احدی از اين امت او را پرستش و عبادت
كند .

و در برخی از روايات
نيز « خمس سنين » و يا « ثلاث سنين » ذكر شده 18 
و با توجه به رواياتی كه پيش از اين درباره̾ اسلام خديجه عليها السلام و
زيدبن حارثه و ابوذر و برخی ديگر ذكر شد كه آنها همان روزهای نخست به رسول خدا ( ص)
ايمان آوردند لازم است برای اين روايات معنای ديگری غير از آنچه از ظاهر اين
روايات استفاده می‌شود پيدا كرد ، زيرا همين اشكال سبب شده تا برخی از مورخان اهل
سنت در صدد انكار اينگونه احاديث برآيند چنانچه ابن كثير شامی در كتاب سيرة
النبوية پس از آنكه حديث زير را از ابن جرير طبری و ابن ماجة بسندشان از عبادبن
عبدالله نقل می‌كند كه گفته است : از علی عليه السلام شنيدم كه می‌ فرمود :

« انا عبدالله و أخو
رسوله ، و انا الصديق الاكبر ، لا يقولها بعدی الا كاذب مفتر ، صلّيت قبل الناس
بسبع سنين » .

ـ يعنی منم بنده̾ خدا
و برادر پيامبر خدا ، و منم صديق اكبر ، و كسی پس از من اين ادّعا را نكند جز
دروغگوی تهمت زن ، و من پيش از مردم نماز گذرادم به هفت سال …

ابن كثير در اينجا
نخست در سند حديث خدشه كرده و پس از آن نيز گفته است : و اين حديث به هر صورت قابل
قبول نيست و علی بن ابيطالب رضی الله عنه آن را نمی گويد ، و چگونه ممكن است هفت
سال قبل از مردم نماز خوانده باشد ، و اين مطلب اصلا متصور نيست . 19

و نظير همين تعجب و
انكار از ذهبی در تلخيص مستدرك ج 3 ص 112 شده است .

و از اين رو لازم است
در اين باره تحقيق بيشتری بشود ، تا چنين تصوری برای‌ ديگران پيش نيايد . و وجوهی
كه در تفسير و معنای اين روايات گفته شده يا می توان گفت بدين شرح است :

[1]

 

 

 

امام صادق عليه
السلام

لا ينبغي للمؤمن ان
يجلس مجلسا يعصی الله فيه و لا يقدر علی تغييره .

                                                        
( اصول كافی ـ جلد 2 ـ ص 374)

شايسته نيست برای
انسان مؤمن در مجلسی بنشيند كه معصيت خداوند در آن انجام گرفته و او را توان تغيير
آن نباشد .

 



1-      ما
درباره̾ ايمان ابوطالب پيش از اين به طور مختصر بحث كرده ايم و انشاء الله در جای
خود با تفصيل بيشتری بحث خواهيم كرد ،‌و امثال اينگونه روايات ظاهرا از روی تقيه و
پنهان كاری انجام شده چنان چه ائمه̾ اطهار فرموده اند .

2-      سوره
احزاب ـ آيه 4-5

3-      ابن
هشام در اين جا نسب ابوبكر و ديگرانی كه در ذيل نامشان مذكور است ذكر كرده و هر كه
خواهد به سيره̾ ج 1 ـ صفحات 249 -262 مراجعه نمايد . و در پاورقی نيز گاهی مختصری
از تاريخچه زندگی برخی‌ از آنها مذكور است .

4-      سيره̾
ابن هشام ـ ج 1-ص 249 -262

5-      مقدمه̾
سيره̾ ابن اسحاق ـ ط قونيه تركيه ـ ص « كی » .

6-      تاريخ
يعقوبی ، ج 2 ـ ص 14 .

7-      استيعاب
ـ ج 2 ـ ص 457 .

8-      تهذيب
التهذيب ـ ج 7 –ص 336 .

9-      الغدير
ـ ج 3 ص 237 و ج 2 ـ ص 287 به نقل از كتاب مذكور ص 278 .

10-   مستدرك
حاكم ، كتاب المعرفه ـ ص 22 .

11-   تاريخ
طبری ـ ج 2 ص 60 .

12-   مناقب
آل ابی طالب ـ ج 1 ص 240 .

13-   بحار
الأنوار ـ ج 28 ـ ص 262 به نقل از كتاب مذكور .

14-   سيرة‌المصطفی
ـ ص 112 .

15-   و اگر
به كتاب مذكور دسترسی نداريد ، قسمت عمده̾ آن را مرحوم مجلسی در بحارالأنوار ـ ج
28 ص 263 تا 287 نقل كرده ، بدانجا مراجعه نمائيد .

16-   اين
حديث را بيش از 15 نفر از بزرگان اهل سنت مانند نسائی و حاكم و ابونعيم و ابن ماجه
و طبری در كتاب تاريخ و ابن اثير و ديگران نقل كرده اند ، به الغدير ، ج 2 ـ ص 314
مراجعه شود. و از محدثين و علمای شيعه نيز شيخ صدوق ( ره ) در كتاب خصال و طبرسی (
ره ) در كتاب احتجاج و شيخ مفيد ( ره ) در كتاب « الفصول المختاره » بسند خود از
اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كرده اند ( بحارالأنوار ) ج 38 ـ ص 209 و 298-269

17-   خصائص
نسائی ـ ص 3

18-   الغدير
ج 3- ص 222-223 . بحار الأنوار ج 38 ـ ص 268 .

19-   السيرة
النبوية ابن كثير ـ ج 1 –ص 431 -432 .