ضرورت ادامه مبارزه حزب الله لبنان

ضرورت ادامه مبارزه حزب الله لبنان

حاج حسین شامی

در تجزیه وتحلیل مسائل سیاسی، نیاز
به پایه ها و پایگاه های اساسی و ثابتی داریم که بتوسط آنها بتوانیم مشکلاتی که
جهان اسلام را در بر گرفته است، فهمیده وبرطرف نمائیم.

برگشت این امور ثابت و اساسی در
حقیقت به همان جهان بینی است که از راه قرآن و سنّت بدست می آوریم و از راه آنه نه
تنها راه مستقیم الهی را که تأمین کننده بهترین و جاودانه ترین زندگانی برای
ملّتها وجامعه هامان است، به ما ارائه می دهد بلکه به ما می فهماند که چگونه روابط
اجتماعی و پیوندهای انسانی خود را با دیگر نیروها وگروه های انسانی و ملّیت های
مختلفی که برای خود راه دیگری را انتخاب کرده اند، برقرار سازیم.

این دیدگاه که بر اساس آن تمام حرکت
ها و عکس العمل ها و ایده های ما سنجیده می شود، زائیده یک اندیشه زودگذر یا تابش
امری عاطفی یا برانگیختن یک غریزه نیست بلکه پذیرش کامل و تسلیم بی چون و چرا در
برابر آنچه که از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله رسیده است، می باشد. و ما به
خوبی دریافته ایم که در این دوران سیاه که بسیاری از مردم آن از تمام ارزشها و
مبادی الهی دست شسته اند و تمام پایه های ثابت و اساسی از بین رفته و کلّ ارزشها و
سنجش های انسانی اخلاقی پایمال شده و عمل به آنها مایه مسخره واستهزاء قرار گرفته
ونوعی جنون به حساب می آید، در این دوراه همه چیز در سایه کشمکش ملّت ها و امّت ها
تحت عناوین اشباع غریزه ها وتحقّق مصالح مادّی، نابود وفناپذیر شده است.

اینها همه نیازمند یک ایستادگی
شجاعانه و یک حرکت و جهش نیرومند است که بتواند مسائل انحرافی را به مسیرهای
مستقیم آن بچرخاند و آلودگی ها را بزداید و بی گمان چنین اقدام متهورانه ای نخست
احساس مسئولیت را در انسان برمی انگیزاند و سپس تحمّل عواقب سخت وشرایط ناگوار در
بر خواهد داشت.

تأثیر انقلاب اسلامی ایران

نگرش ما به فرازهای اعجاب برانگیز
انقلاب شکوهمند اسلامی از آن آغاز جنبش تا حرکتهای اساسی که برای روبرو شدن با
شدیدترین و ستمگرترین نیروی منطقه در پی داشت، وتعهّد بی چون و چرای ملّت مسلمان
ایران در برابر دستورها و رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت امام خمینی مدّظلّه و
ایثارها و شهامتها و پایداری های قهرمانانه این ملّت بزرگ که آن را بصورت الگوئی
برای دیگر ملّتهای مبارز در سرنگونی طاغوتها و چپاولگرها درآورده است، ما را که
گروهی مسلمان مستضعف در لبنان هستیم، چنان نیروئی بخشیده که توانسته ایم بر تمام
عوامل وگروهکهای داخلی و خارجی فائق شویم و روح جهاد و مقاومت در ما چنان رشد ونمو
کند که نه تنها این دوران را بنگریم بلکه دوراندیش و آینده نگر شویم و به همان
آینده ای بیندیشیم که امید است نسلهای آینده نسیم عدالت، آزادی وکرامت والای انسانی
را از آن استشمام نمایند.

اگر ما به ناچار لغزش ها و اشتباه
های بزرگ نسلهای گذشته را در لبنان بر دوش کشیدیم، امروز جای بسی خواری و ذلّت است
که بر همان اشتباه ها پایدار بمانیم! و هرگز کوششی در رفع و حل آنها ننمائیم. مگر
نه اینکه نسلهای گذشته ونیاکان ما در اثر عقب نشینی از پایه های ثابت و اساسی که
می بایست قیامها و حرکتهای سیاسی آنان را رهنمائی سازد، موجب شکست وتن به ذلّت
دادن آنها در برابر عوامل منافق و فریبکار دشمنان اسلام شد و از آنان گروه هائی
فرسوده به بارآورد که جذب نیروهای متخاصم شده و در کشمکش به تحلیل روند.

و همچنین اگر ما ـ فرزندان این دوران
ـ با چشمی کوتاه بین وتنگ نظر به مسائل مهم و سرنوشت ساز بنگریم و رویدادها را
برطبق معیارها و مقیاسهای متزلزل و بی دوام، تحلیل و بررسی نمائیم، بی گمان مورد
لعن و نفرین نسلهای آینده قرار خواهیم گرفت وتاریخ سیاه ما با خواری و ذلّت نگاشته
خواهد شد.

درس عبرت از گذشتگان

از ساده اندیشی است اگر باور کنیم که
جهان استکباری برای ما ارجی قائل خواهد شد، اگر در برابر نقشه ها و توطئه ها و
زورگوئیهایش عقب نشینی کنیم وسرنوشت خود را بدست آن بسپاریم و از خودمان، عناصری
مزدور برای تحقّق منافع مادی آن بسازیم، بلکه بعکس، بکلّی ما را از حساب ساقط
خواهد کرد و با ما همچون زباله ها و پس افتاده های خود معامله خواهدنمود و آنگاه
به قبرستان تاریخ روانه مان خواهد ساخت. ما را بس که از دیگر ملّت های عقب افتاده
ای که به چنین سرنوشت شومی دچار شدند و آثارشان بکلّی محو و نابود شد، درس عبرت
بگیریم.

خداوند متعال ما را به اسلام رهنمون
ساخته و بر حقیقت آفرینش آگاه نموده و درسهائی از امتهای گذشته تاریخ به ما تعلیم
کرده و از گذشتگان داستانهائی برای ما آورده تا پند و اندرز بگیریم و در برابر
مسئولیت بزرگی که اکنون آن را لمس کرده ایم قرار بگیریم و از راه مستقیمی که امام
خمینی در برخوردهای سیاسی اش اتخاذ کرده، دنباله روی کنیم، و امیدواریم که با آن
بزرگوار مسیرمان را آغاز کرده باشیم.

حزب الله لبنان یک حزب نیست

ما که چارچوب حزب الله را در لبنان
برای خود اعلام کردیم، به این دلیل نبود که از خود یک گروه سیاسی، حزبی و یا
اجتماعی بسازیم، بلکه خواستیم آن را شعاری قرار دهیم که اصل رابطه ما را با خدای
متعال بیان دارد و به اوامر و منهیات او متعهدمان سازد ودر برابر آن خط الهی که
مسیر انسان را از آغاز تاریخ حضرت آدم تا پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله و
امامان معصوم علیهم السّلام و اولی الامر از بندگان شایسته خدا، رهنمائی کرده
تسلیممان سازد و از این راه بتوانیم آرمان بزرگ منجی عالم بشریت را دنبال کنیم ودر
جهان خودمان تا اندازه توانمان محقّق سازیم و نقشه ها و توطئه های شیاطین را خنثی
نمائیم.

لبنان از اوج عزت به حضیض ذلّت

لبنان، که امید داریم ـ بفضل الهی ـ
روی سرزمین آن دورنامهای آینده را ترسیم نمائیم، روزی جزئی از جهان اسلام به شمار
می آمد، همان جهان گسترده ای که بیشترین مساحت ها و ملت ها را در بر گرفته بود،
ولی انحراف بزرگی که سیاستمداران و حاکمان اسلامی در آن سقوط کردند و فسادی که
بیشترین جوانب و زاویه های زندگیشان را فراگرفته بود، سرانجام آنان را به ضعف و از
هم پاشیدگی کشانید و کار به جائی رسید که پیش پا افتاده ترین مردم بر آنان چیره
شدند و مقدسات اسلام و مسلمین را به بازی گرفتند و سوار بر سرنوشتشان گردیدند و
دارائی هایشان را تاراج کردند و با تمام توان در جهت محو آثار اسلام پیش رفتند.

بنابراین، لبنان که روزی آواز اندیشه
های اسلامی از آنجا بلند می شد و نمایشگاه بزرگی از بهترین و ارزنده ترین موارد
علم و معرفت وهدایت به شمار می آمد و مرکز نشر علوم و اندیشه های بلند آل محمد «ص»
و علمای عالیقدر اسلام بود و والاترین فرآورده های خرد اسلامی از آنجا تولید می
شد، متأسفانه بجائی رسید که بیشترین منطقه ها و شهرهایش از کمترین مطالب واحکام
اسلام برخوردار بودند.

به عنوان نمونه، «جزّین» یکی از
شهرهای جبل عامل که روزی بزرگترین حوزه های دینی و مراکز علمی در آنجا بنیانگذاری
شده بود و فرزانگان و دانشمندان بسیاری مانند شهید اوّل، محمّد بن مکّی «ره» از
آنجا فارغ التحصیل شده بودند، اکنون با کمال تأسف به صورت جولانگاه گروه های صلیبی
کینه جوی درآمده است و شعار همکاری و سازش با اسرائیل در آن بلند می شود و پرچمهای
صلیبیان و اسرائیلیان در آن برافراشته می شود و بر دربهای ورودی شهر، پلاکاردهائی
بچشم می خورد که روی آنها چنین نوشته شده است:

«با هم معبد سلیمان را بنا نهادیم و
با هم زمین پروردگار را آزاد می کنیم»!!

«تمدن مسیحی + تمدن یهودی = تغییر
وجهه شرق»!!

و همچنین مناطق دیگری وجود دارد که
دشمنان صلیبی آنها را اشغال کرده اند و تمام آثار اسلام را در آنها نابود ساخته
اند مانند منطقه های جبیل و بلاد کسروان که در گذشته بیشتر اهالی آنان را مسلمانان
تشکیل می دادند و عددشان متجاوز بر صد هزار نفر بود در صورتی که اکنون یورشها و
اختناق ها و کوشش ها برای نصرانی کردن مردم، مسلمانان لبنانی را از این دژ محکم
محروم کرده اند و عدد مسلمانان از ده هزار هم تجاوز نمی کند.

کشوری غربی در شرق

این حقیقت تلخی است که دستگاه های
صلیبی کینه توز آن را ایجاد کردند و کشورهای استکباری به کمک آنان شتافتند تا سلطه
آنها را هموار سازد و در نتیجه منافع و اهدافشان محقّق گردد، و لبنان را به صورت
مستعمره ای غربی درآورند و مارونی ها سرنوشت و زمام امور مردم را بدست گیرند.

پس لبنان در نظر آنها مانند کشوری
غربی است که در «شرق» واقع شده است وتمدن غربی در مرزهای آن پایان می پذیرد تا
فراتر از آن مرزها تمدن های دیگر آغاز شود. و بدینسان مارونی ها مناسب ترین زمینه
را در لبنان برای دریافت مفاهیم و ارزشهای غربی ایجاد کردند و در جهان اسلام منتشر
ساختند، و در این میان از کمکهای مادّی و معنوی اسرائیل به خوبی برخوردار بودند
چرا که اسرائیل آنها را بهترین یاوران خود در منطقه می داند. در سال 1937 یکی از
رهبران صهیونیسم به نام «بن گوریون» چنین می گوید:

«همسایگی با لبنان مسیحی، پشتوانه
سیاسی جالبی برای حکومت یهودی است زیرا لبنان هم پیمان طبیعی یهودیان سرزمین
اسرائیل است و همانا برای مسیحیان لبنان، سرنوشتی نظیر سرنوشت ملّت یهود می باشد»[1].

این هم پیمانی در صورتی وجود خارجی
پیدا می کند که رهبران صلیبی یا «صهیونیسم» یک آرمان و یک هدف را در نقشه شان برای
نابودی اسلام و مسلمین دنبال کنند وآنچه اندیشه سیاسی آنها را تشکیل می دهد، شناخت
دشمن از دوست است که براستی دشمن مشترک خود را شناختند در حالی که بسیاری از
مسلمانان از این حقیقت غفلت کرده یا از آن چشم پوشی نمودند. برای نمونه، قسمتی از
سخنان اسقف عبدالله خوری یکی از رهبران مارونی ها در لبنان ـ در حضور رئیس جمهور
مارونی لبنان «شاره خوری» در سال 1941ـ را یادآور می شویم که برای دوستش جاسوس
صهیونیست «الیاهو ساسون» تعریف کرده است:

«بین ما و شما یک سدّی وجود دارد که
باید آن را از میان برداشت و آن سدّ «جبل عامل» است. لازم است که این منطقه را از
مسلمانان شیعه ای که برای هر دو بلاد ما و شما خطر دارند، خالی کرد، چرا که در
گذشته هنگامی که زد و خوردهائی در فلسطین رخ داد با گروه های «مفتی حاج امین
الحسینی» در فراری دادن افراد مسلح و رد کردن سلاح همکاری می کردند… و همچنین
لازم است جبل عامل را از تمام اهالی خالی کرد و به جای آنان، مارونی های لبنانی که
اکنون به آمریکا هجرت کرده اند، جای داد و در مقابل بر دولت صهیونی لازم است که
مبلغ زیادی پول را به اسقف بزرگ مارونیان «انتوان عرضه» وام بدهد تا اینکه منطقه
جبل عامل را برای اسکان مارونی ها در آینده خریداری نماید که بجز مارونی ها هیچ کس
در این منطقه وجود نداشته باشد. و بدینسان مارونی ها با یهودیان همسایه می شوند و
همکاری با هم، بدون هیچ دردسری، انجام می پذیرد و آنجا است که یهودیان و مارونی ها
همگام با هم در برابر سیل بنیانکن اسلامی از شرق می ایستند و مقاومت می کنند، و
یهودیان نیز مرزهای شمالی خود را نگه می دارند».!![2]

و چنین هم شد! زیرا مارونیهای لبنان
توانستند از طریق کلیساها و دیرها و مراکز گوناگون خود در منطقه های مسلمان نشین
بخصوص جنوب لبنان، مساحتهای گسترده ای از زمین های مزروعی را خریداری کنند، و در این
میان از بیچارگی و فقر کشاورزان جنوب لبنان سوء استفاده کرده و به بهانه کمک مادّی
به آنان، زمین ها را از دستشان خارج سازند، چه بطور مستقیم و چه از راه فئودالهای
مسلمانی که آلت دستشان بودند.

و مسأله به خریدن زمین ختم نشد بلکه
شروع کردند به اجرای برنامه های گسترده فرهنگی، اجتماعی، آموزشی و تبشیری در مناطق
گوناگون اسلامی. ومتأسفانه شرایط نیز برای گذراندن و به اجرا درآوردن این توطئه و
غرب زده کردن مسلمانان، هموار ومناسب بود تا آنجا که اسقف «اگناتیوس مبارک» یکی از
اسقف های مارونیان، یادداشتی برای «کمیسیون بین المللی تحقیق» در سال 1947 ارسال
داشت که ضمن آن آمده است:

«عوامل اجتماعی، انسانی و دینی مهمّی
وجود دارد که ایجاب می کند، دو وطن برای اقلیّت ها باشد: 1ـ وطن مسیحی در لبنان 2ـ
وطن یهودی در فلسطین. و این دو وطن باید از نظر جغرافیائی با هم نزدیک باشند و از
نظر اقتصادی یار و همکار یکدیگر باشند وبا هم پُلی را تشکیل دهند که چه از نظر
فرهنگی و چه از نظر پیشرفت، وجود آن برای ربط دادن شرق و غرب ضرورتی است جبران
ناپذیر.[3]

تأثر مردم از حماسه های ناسیونالیستی!

صهیونیست ها با اشغال فلسطین و تشکیل
دولت ظالمانه خود بر آن سرزمین، پس از بیرون راندن و آواره کردن ملت فلسطین
توانستند جزئی از این توطئه استکباری در منطقه را محقق سازند و جزء دیگر آن باقی
مانده است که عبارت است از تشکیل وطن مارونی در لبنان که همچنان صلیبیان لبنان در
پی تحقق آن هستند.

پس از اشغال فلسطین در سال 1948 و
رویدادها وتحول های زیادی که پس از آن فرزندان آن مرز وبوم را به حرکت و هشیاری
واداشت و تا اندازه ای برای آنان پیروزیهائی سیاسی در بر داشت، لبنان نیز دچار
هیجان ها وتحوّلاتی گشت که در نتیجه تفسیرها و تحلیل های زیادی بر طبق معیارهای بی
دوام و متزلزل درباره رویدادهای سیاسی منتشر شد، و همین امر باعث شد که اندیشه های
قومی و ناسیونالیستی به اوج خود برسد ومردم را به سوی خود جذب کند وحماسه های قومی
و محدود آنان را برانگیزاند، ولی با کمال تأسف در آن دوران، اسلام نقشی نداشت چرا
که اسلام شناسان آن زمان ـ در منطقه ـ آن جرأت و شهامت لازم را برای درمان مشکلات
سیاسی و اجتماعی در پرتو تعالیم انسان ساز اسلام نداشتند و از این روی در برابر آن
اندیشه های خطرناک عقب نشینی کردند و بدینسان روحیه جهاد در مسلمین به شکست و
نابودی کشیده شد.

اثر انگشت صلیبیان و صهیونیست ها

ولی آنچه در آن هیچ شک و تردیدی
نیست، این است که اثر بارز و برجسته انگشت های صلیبی و صهیونیستی، در آن جریانات
سیاسی بخوبی نمایان است؛ همان جریاناتی که بسیاری از اصول و ایدئولوژیهای مسلمانان
را ـ در آن برهه از زمان ـ به باد داد. و در آن هنگام که صلیبیان مارونی لبنان،
نقشه ها برای اخراج و بیرون راندن مسلمانان بهر وسیله ممکن می کشیدند و لبنان را
به صورت یک کشور مارونی در می آوردند، متأسفانه مسلمانان در دریائی از خوابهای
شیرین خود که با ایده های قومی، منطقه ای، ناسیونالیستی، مارکسیستی و لنینیستی
همراه بود غوطه ور بودند و در نتیجه اختلافات و تفرقه های حزبی و گروهی در کنار
عقب نشینی مذهبی اوج می گرفت و بدینسان بیشترین نیرو و امکانات خود را از دست
دادند وناچار تسلیم همان جوِ سیاسی که مارونی ها آن را ایجاد کرده بودند شدند و با
دست خود صحّه بر حاکمیت آنان گذاشتند.

صلیبیان لبنان در برابر افزایش عدد
مسلمانان و احتمال خطر آنان در آینده، کاملاً خود را آماده کرده بودند و از این
روی، بیشترین امکانات را ـ برای پیشرفت همه جانبه مارونی ها ـ در اختیارشان قرار
دادند و تمام مراکز حساس سیاسی، اقتصادی و نظامی را به آنان اختصاص دادند و در
مقابل، مسلمانان را در وضعیّت بسیار بدی از هر نظر قرار داده و هیچگونه حسابی برای
منافع آنان باز نکردند.

براستی فاجعه های بیشماری برای
مسلمانان لبنان و منطقه رخ داد و در طول مدت های زیادی که مارونی ها قدرت را بدست
گرفته بودند ظلمها و ستمها بر مسلمین همچنان در افزایش بود و از آن طرف متأسفانه
هیچگونه مبارزه و مقاومتی از مسلمانان دیده نشد جز تسلیم بیشتر و یا توسّل به
سیاست اعتدال و میانه روی! که در بهدر دادن و پشت پازدن به بسیاری از حقوق
وامتیازها سهم بسزائی داشت، و بالاتر اینکه چهره یک انسان مکتبی را که نقش مهم او
در قیام و احقاق حق مستضعفین و همکیشان خلاصه می شود، لکه دار کرد تا آنجا که
افراد زیادی فریاد همزیستی مسالمت آمیز ومذاکره سر می دادند از ترس اینکه نکند
همان مقدار اندکی ـ از حقوق ـ که بدست آورده اند از دستشان برود!

یکی از اشتباهات بلکه خیانتهای بزرگ
به امّت اسلامی و نسلهای آینده همین است که ما نقشه های خائنانه جهان استکباری وهم
پیمانانشان در منطقه را برای تسلط بیشتر بر کشورهای جهان سوم و ملتهای مستضعف،
نادیده بگیریم و یا بی اعتنا از آن بگذریم، و از آن بدتر به سهل انگاری و مسالمت
با نیروهای اهریمنی وستمگر با علم به اهداف شوم آنان؛ بپردازیم که خداوند هرگز این
خیانت را بر ما نمی بخشد و اما اینکه در صحّت آیاتی از قرآن کریم که بیانگر
آرمانهای اساسی و مهمی است که بر اندیشه های یهود و نصاری و منافقین و دیگر مشرکان
سایه افکنده است، شک وتردید روا داریم، این مطلبی است که ما را ملزم می کند در
ایمان خود به خدا و پذیرش اسلام، نگرشی دوباره داشته باشیم!

در هر صورت اگر پایه های ثابت و
پایدار وجودنداشته باشد که روابط و ارزیابی ما را نسبت به نیروها و مکتب ها و
افراد، راهنمائی کند، بی گمان در جهنّم پایگاه های متغیر و بی ثباتی که دیگر عوامل
زنده بودن ما را تهدید می کند، غرق خواهیم شد، و این چیزی است که ما دقّت می کنیم
در مسیر حرکت سیاسی خویش در لبنان، از آن بدور باشیم، چرا که کشورهای استکباری
هرگز به ضعیفان احترام نمی گذارند و برای آنها ارزشی قائل نیستند بلکه هر چه ضعف
آنها بیشتر شود، جسارت و ستمگری آنان در معامله با آنها بیشتر خواهد شد. و همچنین
آنانکه از پایه های ثابت و پابرجا برخوردارند، احساس می کنند که لازم است از هر
حالت ضعف و ناتوانی که دچار دیگران می شود، بهره گیری کنند و آن نقاط ضعف را به
نقاط قوّت مبدّل سازند تا آرمانهای خویش را زودتر تحقّق بخشند.

اینکه چند نفر یهودی سرگردان در گوشه
و کنار جهان و مورد نفرین گذشتگان و آیندگان بتوانند دولت ظالمانه خود را در
فلسطین بنیانگذاری کنند و افتخارات تاریخی! خود را زنده کنند و آن را گامی برای
تشکیل دولت بزرگ اسرائیل به حساب آورند، تحقق آن بی گمان آسان نیست، خصوصاً که در
طرف مقابل یک میلیارد مسلمان وجود دارد که در ثروتمندترین واستراتژی ترین مناطق
روی زمین پخش شده اند، مگر اینکه استفاده کنند از لغزشهای بزرگ مسلمانان که در اثر
ارتجاع وعقب نشینی از تعهّد به آن ایده های ثابت و اساسی که پیامبر اسلام صلی الله
علیه و آله آنها را آورد، به وقوع پیوسته است و همین امر باعث پیدایش حالت ضعف و
رکود و ذلّت و شکست در آنان شده است چرا که از محدوده اسلام درآمدند و به محدوده
سازش گرویدند و تسلیم در برابر قوانین و احکام ظالمانه بشرساز شدند.

شعارهای تسلیم و سرسپردگی

بسياری از بوقهای مزدور وافراد بی
شخصیت در لبنان، هر چندی یکبار شعارهای تسلیم و سرسپردگی به ظالم قدرتمند سر می
دهند و چنین تبلیغ می کنند که اسرائیل هرگز شکست نمی خورد! و یا اینکه ابرقدرتها
حق دارند درامور داخلی کشورها وملتهای مستضعف دخالت کنند! و بر مستضعفین است که
خود را با شرایط ظالمان سازش دهند! و بر ما است که چشم پوشی کنیم از آن همه
خونریزیها و هتک ناموس ها ومقدسات و جنایتهای صهیونیستهای پلید و بر سر مذاکره با
آنان بنشینیم! و در برابر قدرت و توان آنان خاضع شویم! و شرایط سازش با آنان را
طبق دلخواهشان پذیرا شویم! و در برابر مارونی های صلیبی سر تسلیم فرود آوریم! و
امتیازها و برتری های آنان را اقرار نمائیم! و محق بودن آنان در لگدمال کردن
سرنوشت مسلمانان لبنان را اعتراف کنیم! چرا که ایده سازش پذیرانه ذلیلانه، ما را
مجبور به این اعتراف ها و پذیرش ها می کند هر چند که روزانه در مناطق اسلامی به حق
اسلام و مسلمین جنایت کنند و مسلمانان را منکوب سازند!!!

این شعارها که از این سو وآن سو بلند
می شد، نزدیک بود مسلمانان لبنان را در دام توطئه ای که صهیونیست ها و صلیبی ها آن
را گسترده بودند، بیافکند، لولا اینکه خداوند بر ما منّت گذاشت و انقلاب اسلامی
ایران را به پیروزی رساند، این انقلاب شکوهمندی که تمام معادلات منطقه را بر هم زد
و با فداکاری و جانبازی امام ملّت نقشه های خائنانه ای که می خواست اسلام و مسلمین
را ریشه کن سازد، برملا کرده و از بین برد و همچنان توانست آرزو را در نفوس مؤمنان
سبز کند و اطمینان را به قلوبشان بازگرداند.

استعدادها باید به شکوفائی برسد

آری! استعدادها در فرزندان اسلام در
جبل عامل، سرزمین ابوذر غفاری و زادگاه علما و مجاهدان وجود داشت ولی نیازبه
شکوفائی داشت، نیاز داشت به یک ایستادگی شجاعانه از سوی رهبران دینی و دانشمندان
مبارز که با خون خود و در سایه فداکاریهای خویش، دورنماهای آینده این کشور را
ترسیم نمایند و این جامعه را به چنان جامعه ای جهادگرا مبدّل سازند که قلوب کفار و
منافقان را بلرزه درآورد.

در هر صورت، گر چه گروه سازشکاران
مسلمان فرصت زیادی داشتند ولی نتوانستند پیشرفتی را در تضمین حقوق مسلمانان و دفع
زیان از آنان بدست آورند و همچنین نتوانستند جلوی آن همه فشارها و هجرت ها را
بگیرند و نتوانستند از هم پیمانی صلیبی صهیونیستی برای اشغال سرزمین جلوگیری کنند.
و هر چه از سازمانهای بین المللی خواهش و تضرع کردند و دست گدائی به سوی آنان دراز
کردند کوچکترین پیروزی را در اخراج دشمن صهیونیستی از سرزمینهای اسلامی بدست
نیاوردند بلکه به عکس آن حاصل شد، چرا که نیروهای اشغالگر و حامیان جنایتکار، به ظلم
و جنایت خود ادامه دادند و بدون در نظر گرفتن تصمیماتی که توسط سازمانهای بین
المللی صادر شده است، به اجرای نقشه های خود پرداختند و این در حالی بود که
سازشکاران تمام برنامه های تسویه آمریکائی اسرائیلی را پذیرفته بودند و از تمام
حقوق حقّه خود چشم پوشی کرده بودند. و با این حال نتوانستند از قتل ده ها هزار
مسلمان و آواره شدن صدها هزار مسلمان در مناطق اسلامی که مورد یورش بیرحمانه
نیروهای رژیم صهیونیستی قرار گرفته بودند، جلوگیری نمایند. و این همه حق کشی ها و
تنازل ها نتوانست سرزمین فلسطین را به اهالی آن بازگرداند بلکه با کمال تأسف
همواره شاهد عقب نشینیهای رنگارنگی تحت عنوان ها و شعارهای تو خالی و بی رمق بوده
و هستیم، واکنون مرحله هم پیمانی نوینی بین دشمنان گذشته صورت پذیرفته است، همان
ها که ملتهای خود را فراموش کردند و خون شهدایشان را پایمال نمودند و سر یک میز
نشستند و با هم، پیمان مبارزه با حرکتها و جنبش های اصولی و اسلامی را که همگام با
پیروزی انقلاب اسلامی ایران رشد کرده اند، بستند.

بنابراین، نتیجه حتمی آن همه سازش و
تسلیم چیزی جز تأکید بیشتر بر جنایت های دشمنان اسلام و مشارکت در خیانت هائی که
ابرقدرتها به حق ملتهای مسلمان و مستضعف روا داشته اند، نبوده است و اینجا است که
می توانیم به حقّانیت مقاومت اسلامی پی ببریم که علی رغم آن همه فشارها و تهدیدها
وتطمیع ها وتشویق ها و فریب ها، به راه خود ادامه داده و در پرتو تعالیم مقدس
اسلام و قرآن، مبارزه توقف ناپذیر را تا اینکه رضایت خداوند متعال را بدست آورد و
قدرت اسلام را در حرکت بخشیدن به امّت اسلامی، به اسلام بازگرداند. ان شاء الله.

 



[1] ـ کتاب «الصهیونیه علی لسان زعمائها» صفحه 48