شرح دعاي ابوحمزه ثمالي

آيت الله ايزدي
نجف آبادي        قسمت اول

شرح دعاي ابوحمزه
ثمالي

الهي لاتودبني
بعوبتک و لاتمکر بي حيلتک

خدايا مرا به
عقوبتها و مجازاتهاي خود ادن مکن و به مکر و حيله ات مرا غفلگير مساز.

معاي ادب

ادب کردن به
معناي تربيت کردن است. ولي گاهي اين تربيت کردن به آرامي و نرمي است و گاهي در اثر
عصيان و نافرماني به خشونت مي گرايد.

در اين جمله امام
که مي فرمايد: خداوندا! مرا به عقوبتها و مجازاتهايتادب مکن اشاره به اين مطلب است
که ممکن است خداوند بنده اي را-در اثر گناهانش- با کيفر و مجازات تاديب نمايد. و
اين نوع تاديب در زندگي روزمره مان نيز به وضوح ديده مي شود.مثلا گاهي يک معلم
براي تربيت کردن شاگردش از روش هاي ساده معمولي مانند صحبت کردن پند دادن نصيحت
نمودن استفاده مي کند و گاهي در اثر عصيان و نافرماني شاگرد ناچار متوسل به روشهاي
سخت و خشن مي شود مانند توبيخ لفظي يا در درجه بالاتر تنبيه بدني.

خداوند پيامبر را
ادب مي کند

خداوند يک نحوه
تاديب دارد که بوسيله انبيا و اولياء ش انجام مي پذيرد دستوراتي را به بشر مي دهد
و آنچه مصلحت آنها است به آنها گوشزد مي نمايد و از عذاب الهي تحذير وهشدار مي دهد
در ذيل آيه شريفه سوره اعراف به پيامبرش مي فرمايد: خدا العفو وامر بالعرف واعرض
عن الجاهلين[1]– با
عفو بخشش ملازم باش و به کارهاي پسنديده امر کن و از جاهلان روگردان باش.

بمناسبت نزول اين
آيه حديثي از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نقل شده که فرموده

ادبني ربي فاحسن
تاديبي[2]
–خداوند مرا ادب کرد و چه خوب ادب کرد

و در حديث ديگري
از اميرالمومنين عليه السلام نقل شده است که فرمود

ان رسول الله صلي
الله عليه و آله ادبه عزوجل و هوادبني و انا اودب المونين…[3]

خداوند تبارک و
تعالي پيامبرش را ادب کرد و او مرا ادب کرد و من مومنين را ادب مي کنم

آري! خداوند
پيامبرش را ادب کرد تاديبي نيکو و زيبا تا آنجا که او را پسنديده و برگزيد و امر
دين را به او واگذار کرد.در روايتي به اين معني از امام صادق عليه السلام نقل شده
است که مي فرمايد

ان الله عزوجلادب
نبيه فاحسن ادبه فلما اکمل له الادب  قال:
وانک لعلي خلق عظيم)) ثم فوض اليه امرالناس و الامة ليسوس عباده…))[4]

خداوند پيامبرش
را ادب کرد و چه خوب ادب کرد و آنگاه که ادب را براي او کامل نمود به او فرمود
همانا تو بر خلقي بزرگ و عظيم آزاسته اي آنگاه امر مردم و امت را به او واگذار و
تفويض کرد تا بندگان خدا را هدايت و راهنمايي کند.

بنابراين ادب
کردن پيامبر ص يعني او را ساختن که خدا پيامبرش را ساخت و تربيت کرد و آنگاه که
پيامبر به حد کمال ادب رسيد امر امت را به او واگذار نمود.

معناي لغوي ادب

علماي لغت گويند
الادب اجتماع خصال الخير- ادب عبارت است از جمع شدن صفتها و خصلتهاي نيکو.

اين صفت خوبي که
از آن به ادب تعبير مي کنيم گاهي فردي است يعني در  شخصي آن را مي يابيم و گاهي در يک کار است پس
اگر يک کاري به هيئت خوب و طرز پسنديده و جالب انجام پذيرد خود آن کار ادب است ولي
اگر به وضع بدي انجام پذيرد حتي اگر کار در اصل خوب باشد ولي انسان آن را به نحو
بدي انجام دهدآن بي ادبي است.

پس يک معناي ادب
کار کار پسنديده اي است که به وضع پسنديده اي عمل شود نظير درس گفتن و احسان نمودن
و و … مثلا اينکه در شرع وارد شده است که بهتر است نماز را با ادابش انجام داد
اين آداب نماز غير از واجبات است به عنوان نمونه از ادب نماز است که انسان بهترين
لباسش را بپوشد وعطر بزند و در مسجد نماز بگذارد.پس خود کار که نماز است حسن و
نيکو است ولي آنچه ادب نماز است همان است که با آن شيوه زيبا و نيکو نيز انجام مي
پذيرد. اين زي حسن و وضع پسنديده را ادب کار مي نامند.

اما ادب شخصي و
فردي همان ملکاتي است که در اثر آنها حرکات وسکنات آم فرد خوب و به وضع پسنديده اي
واقع مي شود آنجا است که به آن شخص مودب مي گويند.

انواع ادب

نتيجه سخن اينکه
خداوند پس از ايجاد بندگان بوسيله انبياء و فرستادگان خود در مقام تاديب آنها بوده
است و با آگاهي دادن و ارشاد نمودن و هشدار دادن آنان را تاديب نموده  است. گاهي در اثر عصيان و نافرماني بندگان اين
تاديب روش ديگري به خود مي گيرد پس همانگونه که معلم دلسوز گاهي شاگردانش را براي بهتر
تربيت کردن و انضباط داشتن تنبيه مي نمايد يا پدر فرزند دلبندش را کتک مي زند
خداوند نيز بنده گناهکارش را مجازات مي کند و کيفر مي دهد و پس از آنکه پاک شد و
زنگارهايش زدوده شد آنگاه او را به بهشت مي برد. و چه بسا در همين دنيا نيز در اثر
اعمال بد بندگان خداوند آنان را تاديب

نمايد.

حضرت
اميرالمومنين ع در خطبه اي که به مناسبت استسقاء و طلب باران ايراد نموده اند چنين
مي فرمايد: ان الله يبتلي عباده عند الاعمال اليسئة بنقض الثمرات و حبس البرکات و
اغلاق خزائن الخيرات ليتوب تائب و يقلع مقلع و يتذکر متذکر و يزدجر مزدجر…[5]

خداوند بندگانش
را- هنگامي که کارهاي بد و ناشايسته انجام وي دهند- تاديب مي کند به کم کردن ميوه
ها محصولاتش و بازداشتن برکتها و بستن دربهاي خزائن خيرات بر روي آنها تا اينکه
توبه کننده اي توبه کند و گنهکاري از گناه دوري جويد و پند گيرنده اي پند پذيرد و
سرخره اي منزجر گردد و به گناه روي نياورد.

پس اينجا که حضرت
مي فرمايد خداوندا! مرا به عقوبتهايت تاديب مکن مانند اين است که ذکر لازم کرده
باشد و اراده ملزوم يعني

خدايا به من
توفيق ده که خود بخود زيربار دستوراتت بروم و آدم پذيرنده اي باشم و متمرد و خيره
نباشم تا براي تربيت کردن مرا حتما عقوبت کني.

معناي مکر

در جمله دوم مي
فرمايد در حيله ات به من مکر مکن. حيله مصدر مضاف است و افاده عموم مي کند يعني در
ضمن حيله هايت به من مکر مکن.

مکر حيله خدعه و
کيد معاني نزديک به هم دارند که در فارسي همان نقشه کشيدن توطئه کردن و حيله نمودن
مي گويند.

در قرآن کريم مکر
به خدا هم نسبت داده شده است. ميفرمايد:ومکروا مکرا و مکرنا مکرا [6]و
در جاي ديگر ومکروا ومکر الله والله خيرالماکرين[7]
و در واژه خدعه آمده است ان المنافقين يخادعون الله وهو خادعهم[8]
و در واژه کيد مي فرمايد انهم يکيدون کيدا واکيد کيدا[9]

بسياري از مفسرين
چون خدعه و نيرنگ را حمل بر قبح کرده اند و خداوند هم از هر قبح و عيبي منزه است
لذا چنين معني مي کنند که خداوند پاداش مکر را کيفر مي دهد و چون کيفر مکر در
مقابل مکر است لذا تحت نام مکر آمده است و اين را در فن بديع مشاکله مي نامند به
اين معني که چون دشمنان مکر مي کنند و خداوند هم پاداش مکر به آنها مي دهد اين
پاداش بد نام همان عمل بد به خود گرفته است.

ولي به نظر مي
رسد که معناي الهي چيز ديگري باشد. مثلا ممکن است ما حوادثي را پيش بيني و ايجاد
بنمائيم و به نظر برسد که نتيجه اين حوادث چيزي است که خودمان از قبل مقرر نموده
ايم ولي چه بسا در اين ميان يک يا چند نفر کاهائي بکنند که حوادث بگونه اي ديگر
نتيجه بدهد و نتيجه پيش بيني شده از آن گرفته نشود.مثلا درباره جنگ آمده است الحرب
خدعه –معناي خدعه همان ايجاد تاکتيک و نقشه اي است که طرف مقابل از آن باخبر نباشد
و پيش بيني آن را نکرده باشد.

از اين روي خوب
بودن يا بد بودم مکر و خدعه تابع مقصدي است که ماکر وخدعه گر دارد. مادري که
ميخواهد بچه اش را از شير بازدارد آن کار هرگز به ضرر بچه اش نيست ولي چاره اي
ندارد جز اينکه متوسل به نقشه هائي شود تا آن بچه را از شير خوردن باز دارد اين
نقشه ها مکر و خدعه است و خيلي هم بجا و خوب است. ولي آن توطئه هايي که ابر قدرتها
و قدرتهاي شيطاني براي چپاول و به استضعاف کشاندن ملتهاي مظلوم به کار مي گيرند
مکرهاي بد و قبيح است پس خوب يا بد بودن مکر و خدعه دائر ومدار غرض و انگيزه اي
است که ماکر و مخادع در نظر گرفته است.

مکر الهي

داستان حضرت يوسف
را همه خوانده ايم که برادرانش چه نقشه ها و کيدها براي دور کردن او از پدرش
داشتند تا آنجا که او را به چاه انداختند و خيال مي کردند که با اين کار او را
براي هميشه از پدر دور کرده اند. از آنطرف صحنه هائي که پس از آن براي حضرت يوسف پيش
مي آمدکه او را به قيمت ارزاني بفروشند و زنهاي هرزه براي او پرونده سازي کنند و
به زندانش بياندازندو چه رنجها که در اين ميان بر او وارد شد که به صورت ظاهر همه
اش نتيجه بد داشت. ولي شايد تقدير الهي هم اين بوده است که يوسه از پدرش جدا شود و
زليخا به قيمتي ارزان او را خريداري نمايد و به زندانش افکند تا اينکه تعاقب حوادث
و پيش آمده ها شخصيت والاي اورا به مردم بشناساند و کم کم خزانه دار مصر شود و
آنگاه عزيز مصر گردد وخوابش تعبير شود که : آفتاب و ماه و يازده ستاره در برابرش
سرتسليم وکرنش فرود آورند و به او احترام بگذارند.

وجود مردم دانا
مثا زرطلسي است    که هرجا برود قدر و
قيمتش دانند

بزرگ زاده نادان
به شهر واماند          که در ديار غريبش
به هيچ نستانند

برادران يوسف
خواستند از او راحت شوند به خيال خام خودشان او را به چاه انداختند ولي از آنجا که
خداوند چيز ديگري را براي او منظور کرده بود مي بينيم حوادث همچنان- به صورت ظاهر-
به ضرر يوسف پيش مي رود ولي در نتيجه بهترين وضعيت براي او پيش مي آورد. و بي گمان
آنان که کيد بد داشتند و بد عمل کردند خداوند به آنها کيفر مي دهد و کيفر عملشان
را خواهند ديد.

بس دشمنان که
خيال مي کنند با کارهاي بدشان منقصتي در کار خدا ايجاد کنند سخت در اشتباهن چه
اينکه خداوند با قدرت خدائيش همه کارها را جزء نقشه ها و کيدهاي الهي مي آورد و
نتيجه اش تنها به ضرر دشمنان است و چون خداوند هرگز اراده سوئي ندارد لذا کيد
خداوند حسن است.

در مورد ظالمين
در قرآن کريم آمده است که خيال مي کنند ما به آنها مهلت مي دهيم – و امکانات مي
دهيم- اين براي آنها خوب است ولي نمي دانند که اين مهلتدادن به زيان آنها است و
براي اين است که بيشتر گناه کنند تا کيفرشان سخت تر و عذابشان دردناکتر گردد. اين
کيد براي کساني است که در گناه بقدري فرو رفته اند که بکلي از هدايت دور شده اند.
ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوة وگرنه در مورد بندگان مومنم
خداوند که گاهي به گناه روي مي آورند برخي از بلاها براي اين است که آنان را از
گناه بازدارد و به خود آيند همانگونه که در خطبه حضرت امير عليه السلام ملاحظه
کرديم.

پس اينکه حضرت از
خدا مي خواهد که در ضمن حيله ها و مکرهايش او را قرار ندهد به اين معني است
که:خدايا! مرا جزء کساني که خودبخود ادب نمي شموند و تربيت نمي گردند و آنگاه از
قابليت مي افتند و چه بسه ملت ها و نعمتها و احسانهايت براي آنان نقشه الهي باشد
که بيشتر در گناه فرو روند قرار مده.

ادامه دارد



[1] .سوره اعراف- آيه 199