شرح دعاي ابوحمزه ثمالي

قسمت سوم

شرح دعاي ابوحمزه
ثمالي

آيت الله ايزدي نجف
آبادي

«و لا الذي اساء و
اجترء عليك و لم يرضك خرج عن قدرتك».

و نه چنان است كه
كسي كه بدي كرد و به خود جرات گناه داد و تو را خشنود نكرد، از قدرت تو بيرون است.

اين جمله اي است كه
از شماره قبل به اين شماره موكول كرديم. چنين به نظر مي رسد كه در اين رابطه عموم
و احاطه قدرت و علم خداوند متعال به اختصار بحث شود.

 

بي نيازي خداوند

قبل از هر چيز بايد
دانست كه از آنجائي كه ذات مقدس خداوند بي نياز علي الاطلاق است و بالنتيجه از
اطاعت فرمانبرداران سودي عايد او نمي شود بلكه به عكس سود عايد خود اهل اطاعت شده
و با اطاعت خود درجات قرب را پيموده و آمادگي پذيرش عنايات خاصه الهي را پيدا مي
كنند و هم چنين معصيت و نافرماني اهل معصيت ضرري به او نمي رساند و فرضا كه همه
كافر گردند گردي به دامن كبريائي حق نمي نشيند، گذشته از اين نبايد گمان كنند كه
در اثر گناهشان خدا را عاجز كنند كه به هدف خلقت نرسد يا اختلالي در دستگاه هستي
يا نابساماني در نظم جهان ايجاد مي كنند و بر حسب گفته خداوند كه مي فرمايد:

«لا تحسبن الذين
كفروا معجزين في الارض». (سوره نور، آيه 57)

البته گمان مكن كه
كافرين خدا را عاجز مي كنند.

با استناد به اين
آيه و آيات ديگر، كافر و نافرمان، گذشته از اين كه از چنگ قدرت خدا بيرون نيست
موجب اختلالي هم در جهان نمي تواند بشود و در آن نظام اتم و اكملي كه از نظام علم
عنائي حق نشات گرفته، نابساماني نمي تواند ايجاد كند. جالب تر اين كه گناهكار كه
در اثر گناه و نافرماني، خباثت خود را ظاهر مي كند، اثر بد گناهش (در صورتي كه عفو
الهي سر وقت او نيايد) دامن گير او خواهد شد و جنبه وجودي آن كار خود به نوبه خود
جزء نظام اتم و اكمل شده نقش خود را ايفاء مي كند. اكنون ذكر دو مثال:

1ــ نخستين گناهي
كه در جهان واقع شد ــ علي الظاهرــ از ابليس بود كه امر سجده را نافرماني كرد ولي
نبايد گمان شود كه با اين گناه اختلالي در عالم ايجاد كرد و خدا را از هدفش باز
داشت مثلا بناي خداوند اين بود كه آدم در بهشت باشد و ابليس نگذاشت بلكه اراده
الهي اين بود كه آدم در زمين و در عالم طبيعت و سير عالمِ اختيار به بهشت از دست
رفته برسد و جزء اين طرح، اغواء ابليسي بود گو كه ابليس خباثت به خرج داد ولي نقشه
حق عملي شده و ابليس از مقام قدس هبوط كرد وليكن وجود او و جنود او و اغوائات او
در نظام جهان كه در اين نظام بايد نفوس به تكامل برسند يكي از شرائط اساسي واقع
شد. بعضي از اهل معرفت مي گفتند وجود ابليس به اندازه يكي از انبياء اولواالعزم در
نظام جهان لازم است.

2ــ در سوره توبه
آيه 46 و 47 درباره منافقين كه از رفتن به جنگ تعلل مي ورزيدند و عذرهاي غير موجه
مي آوردند مي فرمايد:

«ولو ارادوا الخروج
لا عدوا له عدة و لكن كره الله انبعاثهم فثبّطهم و قيل اقعدوا مع القاعدين ولو
خرجوا فيكم مازادوكم الا خبالا…»:

اگر قصد بيرون آمدن
(به جهت جنگ را) داشتند، خود را آماده و ساز برگ رفتن فراهم مي نمودند ولي تحرك و
انبعاث آنها را خداوند ناپسند و مكروه داشت (به كراهت تكويني) و آنها را واقف و
ساكن كرد از رفتن و از طرف خداوند به آنها گفته شد: (به گفته تكويني) كه شما نيز
با كساني كه طبيعتاً بايد (در خانه) بنشينند و به جنگ نروند (مثل پيرمردها و
پيرزنها و بچه ها و ديوانگان) بنشينند اين گونه اشخاص منافق اگر فرضا هم بيرون
بيابند و غير از اين كه فساد و دوئيت و اختلال بين شما و صفوف شما ايجاد كنند، كار
ديگري انجام نمي دهند.

چنان ملاحظه مي شود
اگر چه گروه هاي مورد نظر در اين دو آيه مثل مردم ديگر مامور ودند كه در جنگ شركت
كنند ولي تعلل ورزيده و نرفتند و بالنتيجه خباثت باطني خود را به فعليت رسانده و
مستحق عقوبت الهي شدند. اما نقصي در كار خدا نتوانستند ايجاد كنند بلكه با نرفتن
آنها لشكريان اسلام از نفوذ عناصر فساد و اخلال گر خالص ماند.

[اين رشته سر دراز
دارد و در عين حال اگر اهل نظر در اين بحث نظر ديگري داشته باشند، از شنيدن
انتقادات آنها ابائي نداريم].

اكنون به اصل مطلب
بپردازيم:

 

احاطه علم و قدرت
خداوند

هم چنان كه در بحث
هاي عقلي و اعتقادي، احاطه علم و قدرت خداوند به همه چيز در همه وقت (گر چه تعبير
به همه وقت خالي از مسامحه نيست) از ازل ثابت است، از نظر آيات قرآن شريف و
فرمايشات پيشوايان دين نيز اين مطلب به ثبوت رسيده است كه خداوند به همه چيز دانا
و بر همه چيز توانا است. در آيات قرآن و روايات بسيار به چشم مي خورد، جمله «بكل
شيء عليم». خداوند به هر چيز دانا است. و «علي كل شيء قدير». خداوند بر همه چيز
توانا است.

در اين جا از يك
نكته نبايد غفلت كرد كه در بعضي موارد در قرآن شريف در رابطه با فراگيري علم هر
چيز را و شمول قدرتش بر همه چيز واژه و كلمه احاطه را به كار برده مثلا در سوره
طلاق آيه 12 مي فرمايد:

«و ان الله قد احاط
بكل شي علما». به تحقيق كه خداوند به علمش به همه چيز احاطه دارد. و در سوره بروج
آيه 20 مي فرمايد:

«بل الذين كفروا في
تكذيب و الله من ورائهم محيط».

بلكه كافرين در
(مقام) تكذيب هستند و خداوند به دنبال آنها احاطه دارد.

بزرگان گفه اند كه
اين احاطه در اين آيه احاطه قدرت است و در آيه 60 از سوره بني اسرائيل مي فرمايد:

«و اذ قلنا لك انّ
ربك احاط بالناس». (بياد بيار) زماني را كه به تو گفتيم كه پروردگار تو به مردم
احاطه دارد.

به قول اهل تفسير
اين احاطه، احاطه قدرت است كه معني آن چنين مي شود: مردم در قصد قدرت خداوند
هستند. البته بعضي احاطه علمي گفته اند.

باز در خطبه 85 از
نهج البلاغه آمده است: «قد علم السرائر و خبر الضمائر له الاحاطه بكل شيء و الغلبة
لكل شيء و القوه علي كل شيء».

خداوند بر سريره ها
دانا و از ضميرها باخبر است براي او احاطه به هر چيز و غلبه بر هر چيز و قوه و
قدرت بر همه چيز هست.

با در نظر گرفتن
اين كه احاطه علمي يا احاطه قدرت خداوند از قبيل احاطه جسمي به جسم ديگر از قبيل
احاطه ديوار به باغي يا هوا با آب يا هر جسمي با جسم ديگر نيست بلكه احاطه و توسعه
وجودي خداوند است به همه موجودات كه هيچ موجود (نه ظاهرش و نه باطن و عمقش) كنار
از وجود حق نيست بلكه نور وجودي و فيض خداوندي نفوذ در ظاهر و باطن همه اشياء عالم
دارد چنان چه اهلش تعبير مي كنند: «لا يشدّ عين حيطة وجوده شيء». هيچ چيز از وسعت
و احاطه وجود حق بر كنار نيست.

در فرمايشات
اميرالمؤمنين در نهج البلاغه آمده است: «مع كل شيء لا بالمقارنه و غير كل شيء لا
بالمزايله».

با همه چيز هست اما
نه به اين كه قرين چيزي باشد و غير هر چيزي است اما نه اين كه جدا باشد.

در خطبه 185 مي
فرمايد: «ليس في الاشياء بوالج و لا عنها بخارج».

در اشياء فرو نرفته
و از اشياء‌ بيرون هم نيست.

آن چه از قرآن شريف
در داستان هاي مربوط به انبياء و بندگان مخلص خداوند به دست مي آيد اين بندگان
پاكدل در سخت ترين اوضاع و شرايط، ترسي به خود راه نمي دادند و با توكل به خداوند
انجام وظيفه مي كرده، مسير خود را مي پيمودند اين وراي اعتراف و باور داشتن به
احاطه علمي و قدرت خداوند است كه در حقيقت احاطه وجودي حق و معيت او بوده، مي باشد
از باب نمونه در آيه 61 و 62 سوره شعراء درباره آن وقتي كه به امر خداوند، حضرت
موسي، بني اسرائيل را جمع كرده به قصد بيرون رفتن از مصر به لب دريا رسيده اند و
فرعونيان به دنبال آنها، چنين مي فرمايد: «فلمّا ترائت الجمعان قال اصحاب موسي
انّا لمدركون قال كلاّ انّ معي ربي سيهدين».

همين كه دو جمعيت
(بني اسرائيل و فرعونيان در اثر نزديك شدن) يكديگر را مي ديدند، همراهان موسي
گفتند كه اكنون در جنگ فرعونيان گرفتار مي شويم (موسي) فرمود: نه چنين نيست به
تحقيق كه پروردگار من با من است و به زودي راهي پيش پاي من خواهد گذاشت.

از اين دو آيه به
خوبي توكل حضرت موسي بر مبناي همراه بودن خداوند روشن است كه صريحا اعلام مي كند
كه هم محفوظ خواهيم ماند و هم مسيرمان مشخص خواهد شد.

از بيان گذشته در
رابطه احاطه علم و قدرت خداوند و معيت وجودي او به همه دستگاه هستي به دو نكته مهم
دست مي يابيم:

 

جهان، محضر خداوندي
است

عالم، مشهد ربوبيت
و محضر خداوندي است چنان كه بزرگان هم فرموده اند كه تمام دستگاه هستي عين حضور در
پيشگاه خداوند است نه اين كه از سراسر جهان از بدو تا ختم صورت و نقشي قائم بذات
حق باشد چنان چه فلاسفه مشّاء پنداشته اند كه علم خداوند به جزئيات عالم ــ
باصطلاح خودشان ــ به صور مرتسمه است. چنين نيست، بلكه دستگاه هستي به وجود واقعي
خودش حاضر در پيشگاه حق است كه چنان چه بعضي ارباب معرفت گفته اند: مَثَل صفحه
تكوين نسبت بذات حق مَثَل دستگاه ذهن است نسبت به نفس ناطقه. هم چنان كه اگر آنجا
نفس ناطقه از ذهنيات خود سلب عنايت كند از ذهنيات اثر و خبري نيست. خداوند هم به
قول فيض كاشاني:

به اندك التفاتي
زنده دارد آفرينش را      

اگر نازي كند درهم
فرو ريزند قالبها

در قرآن شريف مي
فرمايد:

«ان الله يمسك السموات
و الارض ان تزولا و لئن زالتا ان امسكهما من احد من بعده».

خداوند است كه
آسمانها و زمين را نگاه مي دارد كه مبادا (از نظم خود) منحرف شوند كه اگر منحرف
شوند كسي جز او نمي تواند آنها را نگاه بدارد. (سوره فاطرــ آيه 41).

در سوره يونس آيه
61 مي فرمايد:

«و ما تكون في شان
و ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من عمل الا كنا عليكم شهوداً اذا تفيضون فيه».

در هيچ حال (و
انديشه اي) نيستي و هيچ قسمتي از قرآن را تلاوت نمي كني و هيچ كاري را انجام نمي
دهيد مگر اين كه ما ناظر بر شما هستيم در همان هنگام كه وارد آن مي شويد.

از يك نكته مهم
نبايد غفلت كرد كه حضور تمام دستگاه هستي در پيشگاه حق علم و قدرت حق در مرحله فعل
است كه متاخر از مرحله ذات مي باشد و اما علم در مرحله ذات، خود داستان ديگري
دارد.

اكنون دو مرتبه نظر
را به جمله عنوان شده از دعا منعطف مي كنم:

«و لا الذي اساء و اجتراً
عليك و لم يرضك خرج عن قدرتك».

از آن جائي كه هيچ
چيز و هيچ كس در عالم و هيچ كار از احاطه قدرت و علم و در حقيقت از احاطه وجودي حق
بيرون نيست، روي اين مبنا آيا گناهكاران و كساني كه برخلاف رضايت خداوند قدم بر مي
دارند، تصور مي شود كه از چنگ قدرت حق و علم او يا به بيان ديگر از احاطه وجودي او
بيرون روند! كجا روند كه حق آنها را نيابد؟! آيا مي شود كه مثلا جنايتكاراني كه در
مملكتي جنايتي مي كنند و فرار مي كنند و به حكومت ديگر پناهنده سياسي مي شوند
اينها هم از ملك و حكومت خدا بيرون روند و به حكومت غير خدا پناهنده شوند؟! آيا
گناهكار تصور مي كند كه خدا را از مقصدش باز داشته و او را عاجز كرده؟! نه، چنين
نيست. خداوند مي فرمايد:

«و ما كان الله
ليعجزه من شيء في السموات و لا في الارض انه كان عليماً‌ قديراً».

خداوند چنين نيست
كه چيزي نه در آسمان و نه در زمين او را عاجز كند.

«بك عرفتك و انت
دللتني عليك و دعوتني اليك و لو لا انت لم ادرما انت …».

پروردگارا تو را به
خودت شناختم و تنها تو مرا به خودت خواندي كه اگر تو نبودي نمي دانستم تو چه اي.

در اين دو سه جمله
از دعا چند مطلب جلب نظر مي كند كه مناسب است تا اندازه اي درباره هر يك صحبت شود:

1ــ اساسا در عالم
موجب و علت شناسائي ذات حق، فقط و فقط خود او است.

2ـ‌ـ اول خود او در
مقام شناساندن خود بر آمد.

3ــ علاوه بر اين
كه خود او شروع كرد و خود را به ما معرفي كرد، خود او هم ما را به سوي خود ابتداءً
دعوت كرد.

4ــ اساسا اگر او
نبود در عالم گفتگوئي از او نيز نبود.

ادامه دارد